«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».
ما دیروز فهرستی از بحوث معاد را عرض کردیم، به حساب اینکه امروز بحث را دنبال کنیم، به فکر اینکه بقیه مباحث برزخ را از نظر کیفیت و کمّیت در معاد بحث کنیم. اما فکر کردم بعضی از مباحث است که گرچه در ضمن معاد مناسب است بحث شود، اما چون در باب حیات برزخیه اصالت دارد، حضور برادران عرض کنیم. کار ما دو بخش است: یک بخش، بخش آیهای است که صحبت کردیم، بخش دوم بخش روایتی است که صحبت میکنیم و بین آیات اصالتاً و روایات موافقه با آیات و عدم مخالفه با آیات فرعاً مطالبی است که باید نسبت به آنها از نظر حیات برزخی متنبه باشیم.
اولاً: آیا در حیات برزخیه که در اختصاص اتصال روح به بدن برزخی است، بدن دنیوی اصلاً زمینهای ندارد؟ نسبت به بدن دنیوی انسان اصلاً جریان سلب و ایجابی در عالم بعدالموت نیست یا مقداری هست یا کلّاً هست. کلّاً که طبعاً نیست، چون اکثر بدنها خاک میشود و بعد از مرگ هرگز حیاتی برای آنها به معنای برگشت روح به آن بدنها نیست. اما اولاً بعضی از امتیازات برای بعضی از ابدان وجود دارد. ثانیاً ارتباطات مستمرهای بین ارواح و ابدان جسمانیه دنیویه بعدالموت هست که در فقه اصغر هم راجع به احکامی که نسبت به بدن میت بعدالموت هست، ما این مطلب را استشعار میکنیم.
اما راجع به بدنهای اختصاصی، بدنهای انبیاء و ائمه (ع) و گروهی از اولیاءالله احتراماً پوسیده نمیشود. همان حالتی که در حیات دنیا داشتهاند، بعد از مرگ هم إلی یوم القیامة الکبری خواهند داشت. گرچه در یوم القیامة الکبری بین سابقین و مقرّبین و «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ»[1] تقسیم شوند. این مطلب بالعیان محسوس است، اضافه بر آنچه ما از اشاره آیات و روایات این جریان اختصاصی را استفاده میکنیم که بدنهای مقرّبین و سابقین یا گروهی از سابقین و گروهی از اصحاب یمین، همینطور تازه میماند. قطعاً بدن رسولالله (ص)، ائمه معصومین، انبیاء (ع)، بلکه مادون مقامِ کمترین عصمت که عصمت آدم (ع) است، احیاناً بعد از مرگ به حساب احترامِ روح میمانند. حتی خود ما با چشمهای خود مشاهده کردیم که بدن کسی که در راه خدا در لبنان کشته شده است، بعد از شش ماه تازه است، عرق بر چهره او نشسته بود.
مرحوم آقای مرعشی (رض) که از مراجع تقلید بودند، فرمودند: هنگامی که زیرزمین مسجد بالاسر را خراب میکردند و گروهی از شاهزادگان صفوی در آنجا مدفون بودند، من با چشم خود دیدم که بعد از چهارصد و چند سال، بدنهای بعضی از شاهزادگان صفوی هست. نمیخواهیم بگوییم صفویه کلّاً چنین است، بالاخره افراد درست پیدا میشود، اینطور نیست که کل شاهها، کل شاهزادهها، کلیت ندارد، بدن کاملاً تازه است. در زمان رضاخان پهلوی هنگامی که دستور داده شد شیخان را خراب کنند، قبر چند نفر از علما و محدّثین بزرگوار اسلام را که از جمله زکریا بن آدم باشد و کسان دیگر، اینها تازه بودند، بدن تازه بود، قبر را شکافتند، بدن تازه بود و گذاشتند، هنوز وجود دارد. بعضی از افرادی که هنوز از زمان تخریب رضاخانی ماندهاند، به حساب احترام این بزرگواران نبوده است، اعتراف کردند مطلبی است. زکریا بن آدم که بیش از هزار سال است که فوت کرده است، یا بعضی دیگر که شیخان میگویند، شیخان، دو شیخ، زکریا ابن آدم و دیگری که در صحن هم وجود دارد، قطب راوندی، بدن اینها محفوظ مانده است و حال آنکه اینها دارای مقام عصمت نیستند.
این استثناء بالحس و العیان در طول تاریخ اسلام و قبل از اسلام هم برای دیگران است که بدنهایی تازه میماند و این احترامی است که از برای صاحب بدن است، اما به این بدن کاری نیست. این بدن تازه است، عرق هم بر چهره او نشسته، کفن هم تازه است، بدن هم کلّاً تازه است، اما روح به این بدن عودت نمیکند و از این بدن سؤال نمیشود. سؤال از روح است در محضر بدن. آنچه را ما از آیات و روایاتی در زمینه کیفیت حیات برزخیه استفاده میکنیم، این است که اگر بعدالموت تسائلی در کار است، یومالقیامة مطلب دیگری است. اگر سؤالی بعد الموت وجود دارد، سؤال از روح است هنگامی که در بدن برزخی است و در محضر این بدن است که اگر در قبر تلقین میکنند، بهجا است. اینکه گفته میشود بدن کارهای نیست، بله بدن کارهای نیست، اما در حضور بدن این جریان حاصل میشود. عذاب و ثواب و سؤال، همه مربوط به روح با بدن برزخی است، اما این بدن دنیوی نه عذابی، نه ثوابی، نه چنینی، نه چنانی. اگر هم نقلی در کار است، نقل این جسم نیست، نقل بدن برزخی است. اگر ملک نقّالهای در کار است، ملائک نقّاله، نقل این جسم نیست، این اجسام موجود است. نقل مربوط به ابدان برزخیه است و بحثی دارد که در جای خود شاید موفق شویم عرض کنیم.
- [سؤال]
- حالا عرض میکنم. جواب شما با طرح این سؤال و جواب آن داده میشود.
سؤال: اگر چنانچه در برزخ روح در بدن به طور کلی وارد نمیشود، پس زیارت اهل قبور یعنی چه؟ پس برای چه سر قبر میرویم؟ سر قبر، در قبر بدن است. مگر لزومی دارد روح در قبر باشد؟ روح با بدن برزخی، مگر همانجا با این بدن خواهد ایستاد؟ آن کسی را که قبر میکنند، آن کسی را که زیر خاک میکنند، آن کسی که به دست ما زیر خاک میرود، عبارت از این بدن است. این بدن که روح ندارد و در این بدن که بدن برزخی نیست. این بدن دنیویِ منهای روح و منهای بدن برزخی است که ما در فلانجا تشییع میکنیم، غسل میدهیم، کفن میکنیم، نماز میخوانیم، پس چرا آنجا زیارت میکنیم؟ چرا زیارت اهل قبور استحباب دارد؟ این یک جواب است.
اضافه بر این مطلب، راجع به تجهیز و تکفین اموات چرا حرمت مسلمان بر حسب روایت: «حُرْمَةُ الْمُسْلِمِ مَيِّتاً كَحُرْمَتِهِ حَيّاً»[2] چرا؟ چرا ما حق نداریم که معاذالله بدن میّت را بسوزانیم؟ چرا حق نداریم در سردخانه بگذاریم؟ البته میگذارند، حالا کاری نداریم. چرا حق نداریم زخمی و پاره کنیم؟ چرا حق نداریم پرت کنیم؟ چرا حق نداریم اهانت کنیم؟ همانطور که احترام شخص زنده لازم است، چرا احترام بدن مرده لازم است؟ بدن که چیزی نمیفهمد، جواب همان است که اشاره فرمودند. این روح با این بدن ارتباط دارد. اگر شما چند سال در یک خانهای زندگی کردید و کهنه هم شده است و خراب هم شده است و میفروشید، پول خوبی هم میگیرید و میروید، هر وقت عبور میکنید میگویید این خانه ما بود، روح شما با آن خانه ارتباط دارد. شما در این خانه بودهاید. به حساب بودن در این خانه ارتباط دارید، خوبِ اینجا برای شما خوب است، بدِ اینجا برای شما بد است. ما ارتباطات بسیار داریم. شما چقدر با فرزند خود ارتباط دارید؟ آن فرزندی که زیاد به او علاقه دارید، اگر به او سیلی بزنند شما احساس درد میکنید. در صورت احساس درد نمیکنید، در روح احساس درد میکنید. روح شما متوجه نمیشود؟
- [سؤال]
- آن مطلب بعدی است که عرض میکنم. مادامی که بدن هست و هنوز نپوسیده است و هنوز سر جای خود است […] این بدن را از نظر قواعد تجهیزی در فقه اصغر باید احترام کرد. فقه اکبر هم همین را میگوید. اینطور نیست که یک جمادی را احترام میکنیم، خیر، بریدن سر میت، بریدن دست میت، بریدن پای میت، به زمین انداختن، سوزاندن، یخ زدن و… اینها حرام است، مگر در مواقع ضرورت که مطلب دیگری است «الضّرورات تُبيح المحظورات» اینها حرام است. چرا؟ چون اهانت به میّت است. روح میّت به درد میآید و ناراحت میشود که بدن را پرت کنند، بدن را بسوزانند، تجهیز درستی نکنند، به اهانت تجهیز کنند، او را جای بدی دفن کنند. و الّا برای بدن مطلبی نیست، بدن مؤمن را باید در جای طاهر دفن کرد. در جایی که خبیث است نباید دفن کرد، در جایی که نجاست است نباید دفن کرد، او که مکلّف نیست. در جایی که مغصوب است نباید دفن کرد. چون دفن وظیفه ما زندگان است و ما زندگان نسبت به مردگان مکلّف هستیم جایی که مغصوب باشد دفن نکنیم. اگر ما در آنجا دفع کنیم هم ما خلاف وظیفه عمل کردیم و هم روح متأذّی میشود، روح مؤمن است. مؤمن میل ندارد، همانطور که در حال حیات میل ندارد غاصب باشد، در حال حیات هم میل ندارد که زندگان و مکلفان نسبت به بدن او غصبی انجام دهند.
تمام احتراماتی که نسبت به بدن میّت است، دفن نکردن یا دفن کردن، مادامی که این بدن هست و هنوز یک وضع بدنی در این بدن وجود دارد، حتی استخوانها هست، ولو گوشتها از بین رفته باشد و پوسیده باشد، این احترام دارد. روی این حسابها است که این تجهیزی که از برای میت مقرّر است، حرمت سوزاندن، حرمت انداختن، حرمت اهانت کردن، حرمت یخ زدن، او را در یخچال گذاشتن، در سردخانه گذاشتن، مگر برای استثنائاتی، این حرام است. در سردخانه میگذارند، این بدن یخ میزند، روح متأذّی است. اگر بسوزانند روح متأذّی است که این بدن میسوزد. نه اینکه روح احساس جسمی میکند، احساس روحی میکند.
احساس برای روح دو بُعد است: یکی اینکه در موقعی که روح در جسم است، روح احساس درد جسمی میکند، که روح در جسم است، بدن که احساس نمیکند. بدن زمینه احساس روح است. روح به وسیله بدن احساس سوختن میکند، سوزش جسمی است، ولو روح احساس میکند. اما اگر روح از بدن خارج شد، روح ناراحت میشود، احساس سوزش جسمی نیست، ناراحتی روحی است به حساب اینکه جسم او را که خانه او است و مکان او است و با او مألوف است، دارند میسوزانند یا اهانت میکنند یا میزنند یا تکهتکه میکنند یا جای بد میاندازند یا غیره. آن چیزهایی که از نظر تجهیز در احکام موجود است.
اما این سؤال که چرا ما به زیارت قبور که میرویم؟ بدن آنجا است، روح که نیست. بله، روح مطّلع است که با بدن چه میکنند یا چه کردند. چرا ما به زیارت قبر میرویم؟ برای اینکه ارواح نوعاً با بدنها محشور هستند، مگر آن مواقعی که لازم است جای دیگری بروند. در مورد ارواح طیبه که اینطور است، ارواح خبیثه مطلب دیگری است. هر قدر ایمان ارواح طیبه و ارواح مؤمنین بالاتر باشد، سعه پرواز آنها در ملکوت عالم که در برزخ این جهان باشد بیشتر است. اما جایگاه کجا است؟ خانه جنابعالی فلانجا است، کار دارید، اما بیشتر کجا هستید؟ اگر هم بیشتر بیرون هستید، جایگاه شما کجا است؟ آنجایی که شما بیتوته میکنید و استراحت میکنید، به حساب اصل کجا است؟ خانه است. پس شما را در خانه بهتر میشود ملاقات کرد. و لا سیّما در جای دیگر معلوم نمیشود کجا هستید. ارواح در اصل در جایگاه ابدان هستند.
مثلاً اگر ما موفق شدیم رسولالله (ص) را زیارت کردیم، زیارت در مدینه مهمتر است یا از اینجا؟ برای کسی که نمیتواند مطلب دیگری است. ما در مدینه رسولالله را زیارت کنیم، آنجا حضور در محضر روحِ رسولالله است در همان مدفن رسولالله (ص). درست است «أَشْهَدُ أَنَّكَ تَسْمَعُ كَلَامِي وَ تَشْهَدُ مَقَامِي [و تردّ جوابی]»[3] همه درست است، اما دور و نزدیک داریم. از نزدیک ما رسولالله (ص) را زیارت کنیم. چنانکه در آیه نساء هم من برای امامِ مسجدالنبی خواندم، ایشان میگفت که من پشت به ضریح نماز بخوانم مطلبی نیست و دعا کردن و استغفار از پیغمبر معنا ندارد، چون مرده است. گفتم: قرآن را باز کنید سوره نساء «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً»[4] «جاؤُكَ» سه بُعد دارد. یک بُعد را همه قبول داریم. مادامی که پیغمبر تشریف دارند، ما به حضور مبارک رسولالله مشرّف میشویم، گناهانی داریم، اولاً «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ» واسطه نه، اول بیواسطه. بعد: «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» در چند جهت، از پیغمبر بخواهیم که از خدا بخواهد و اگر نخواهیم، اگر خواست ما ناقص است، پیغمبر کمک خواهد کرد.
آن وقت این «وَ اسْتَغْفَرَ» روی چه حسابی است؟ «وَ اسْتَغْفَرَ» دو بُعد دارد: یک بُعد این است که ما بعد از استغفار من الله، از رسولالله هم بخواهیم، از رسولالله بخواهیم که استغفار کند. دوم اینکه ولو نخواهیم، رسولالله که دید ما استغفار کردیم و این استغفار ناقص است و کسری داریم و موقعیت ما موقعیتی نیست که غفر کامل بشود، طبعاً به محضر رسولالله مشرّف شدیم، مهمان آن حضرت هستیم، حضرت مهمانداری میکنند. مهمانداری مهم این است که استغفار ما را تتمیم کنند. این در زمانی است که پیغمبر بزرگوار تشریف دارند. وقتی هم که وفات کردهاند، البته اول آن هم دو بُعدی است. اول ما در قم هستیم، پیغمبر بزرگوار در مدینه هستند. اگر از پیغمبر اکرم بخواهیم، توجه دارند، ولی از نزدیک مطلب دیگری است.
حضور هم در حال حیات و هم در حال موت دو بُعدی است: یک حضور از نزدیک است در حال حیات و در حال موت و یک حضور از دور است در حال حیات یا در حال موت. تمام این مراحل اربعه «جاؤُكَ» است. مگر «جاؤُكَ» با پا رفتن است؟ مگر پیغمبریِ پیغمبر پایی است؟ مگر جسمی است؟ این یک مقام معنوی است و یک مقام روحانی و عالی است که از برای ما مشهود و ملموس و محسوس نیست. اتّجاه به رسولالله «جاؤُكَ» است. اینکه ما باید -البته مثال است- فی سبیل الله قدم بگذاریم، «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ»[5] به طرف خدا راه میرویم؟ نه، این راه جسمانی نیست، کاری به مکان و کاری به زمان و این حرفها ندارد، اتّجاه الی الله است. اگر ما به رسولالله (ص) اتّجاه پیدا کنیم یا اینکه هم قرب جسمی و هم قرب روحی که وقتی حیات دارند به حضور ایشان برویم یا سر مزار مبارک ایشان برویم یا اینکه نه، ما حضور روحی پیدا کنیم چه در حیات ایشان، چه در ممات ایشان از دور عرض ادب کنیم و تقاضا کنیم و خواهش کنیم. البته قانع شد، قانع شد، ولی میگفت که اگر بنا باشد من وضع خود را عوض کنم، میگویند: تو رافضی هستی، کما اینکه در آن امامِ مسجدالحرام اینطور شد.
پس اینکه ما قبور را زیارت میکنیم، به حساب این است که ارواح آنجا هستند. البته ارواح غیر رسل و غیر ائمه که احاطه ندارند. ارواح آنها مقام جمعالجمعی دارند. خداوند مقام جمعالجمعی را به ارواح معصومین عنایت فرموده است، هم یومالدنیا، هم یومالبرزخ و هم یومالآخر. اعطایی است و لذا آنها شهدای اعمال هستند، هم در تلقی اعمال، هم در القاء. الآن رسولالله میشنود ما چه میگوییم، الآن میفهمد در فکر ما چیست، الآن نائب مطلق رسولالله و کل رسل و کل ائمه که ولیّ امر (عج) است، ایشان حاضر است. ناظر است و حاضر است.
- [سؤال]
- نه، آن نیست. حاضر است که ما چه میکنیم، نه اینکه حاضر است که چند مو در سر من است، در ریش من است. در اصل این دو با هم فرق دارد. حاضر است. این حضور، این احضار برای چیست؟ در بُعد رسالت است. رسالت دارای دو بُعد است: یک بُعد تبلیغ است، تبلیغ رسالت. بُعد دوم تلقی آنچه که مبلَّغین انجام دادهاند. اگر رسولالله نتواند تلقی کند، چطور میتواند شهادت بدهد؟ «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ»[6] پیغمبر شهیدالشهداء است. یومالقیامة که پیغمبر شهیدالشهداء است، بر انبیاء، بر معصومین، بر سابقین، بر همه، بر کل مکلفین شاهد است، این ندانسته شاهد است؟
- [سؤال]
- کما اینکه در سوره جن، از قدیم سوره جن را اینطور مینوشتند. «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ»[7] در بُعد رسالت است. نه اینکه نایب خدا است. «مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ» الی آخر. این علم در سه بُعد در اختصاص رسالت است. دو بُعد را عرض کردم. بُعد اول اثبات رسالت است. اثبات رسالت امتیاز دارد. خود رسالت که تبیلغ است و مرحله سوم: «يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ»[8] اینکه خداوند از پیغمبر سؤال میکند: چه جوابی به شما دادند، یعنی وقتی بودید؟! نه، پیغمبر بزرگوار ما که رسالت او طول تاریخ و عرض جغرافی را از آن هنگام الی یوم القیامة الکبری میگیرد «ما ذا أُجِبْتُمْ» یعنی ما چه جوابی دادیم، بعضی چه جوابی دادند. پس پیغمبر باید بشنود و در یاد او بماند و تلقی کند، به مقام جمعالجمعی که خداوند عنایت فرموده است از برای القای «ما تلقَّی» از اعمال زشت و زیبا، چه درونی باشد و چه برونی، افکار، نیّات، عقاید، علوم، معارف، اخلاق.
آنچه در سرّ و علن ما نفی و اثبات داریم و سلب و ایجاب داریم به عنوان وجوب یا به عنوان حرمت یا به عنوان استحباب یا مرجوحیت، تمام اینها را خداوند برای پیغمبر بزرگوار، محمد و محمدیون (ص) ابراز میکند، نشان میدهد، بر اینها عرض میشود. عرض اعمال بر معصوم است برای اینکه بتوانند، معصومین که در رأس آنها رسولالله (ص) است بتوانند شهادت بدهند. و الّا چیزی که من ندیدم، شهادت بدهم؟ چیزی که نشنیدم، من نشنیدم شما چه گفتید، شهادت بدهم؟ ندیدم، شهادت بدهم؟ من لمس نکردم، احساس نکردم، چطور شهادت بدهم؟ این شهادت ظالمانه است. در شهادات غیر معصومین که شهادات بر اعمال است، ما باید شهود و حضور داشته باشیم. اگر حاکم شرع از هزار نفر هم بشنود فایدهای ندارد. باید با چشم خود ببیند یا چهار نفر با چشم ببینند، اگر دیدنی است. با گوش بشنوند اگر شنیدنی است، لمس کنند، اگر لمس کردنی است. از این نقطه به اینجا رسیدیم که با بدن در عالم برزخ کاری نیست، پس چرا ما به زیارت اهل قبور میرویم؟ چرا بدن اینقدر احترام دارد؟ چرا و چرا…
مطلب دیگر: حالتی که در حیات برزخی برای انسان است، این حالت برزخ بین الدنیا و الآخرة است که دیروز عرض کردیم. یکی از مطالبی که اشاره کردم راجع به شفاعت است. چیزهایی که ما میخواهیم نفی کنیم یا اثبات کنیم، نه بر نفی آن دلیل ثابت عقلی داریم نه بر اثبات آن، محتاج به دلیل نقلی هستیم دیگر. شفاعةٌ مّا هست، بسم الله. آیات راجع به شفاعت موجود است و در حدّ خود و در بُعد خود دلالت میکند بر اینکه شفاعت بعدالموت متحقق خواهد شد. البته قبلالموت هم هست، بعدالموت هم هست. اما این بعدالموت که شفاعت است، آیا در برزخ است؟ در بعضی روایات داریم که در برزخ شفاعت نیست. آیا اینطور است؟ باید بحث کنیم. آیا در برزخ شفاعت است؟ چون برزخ ابتدای کار است. جزای اوفی نیست، بلکه جزاءٌ مّا است، به طور موقت و مقدماتی است. آیا در برزخ شفاعتی است یا شفاعت فقط در آخرت است یا هم در برزخ است «شفاعةً برزخیة» و در آخرت است «شفاعةً أخرویة». همه اینها امکان دارد، برای اینکه اصل شفاعت موجود است. اگر کسی بگوید شفاعت نیست، [حرف] او را قبول نمیکنند. به عللی از جمله ادلّهای که در قرآن شریف آیات متعدده از برای اصل واقعیت شفاعت داریم.
– [سؤال]
- بله، از قضا برای دنیا است، چون برای دنیا است. در دنیا میانجیگری است. مثلاً مقدمه واجب شفاعت حسنه است، مقدمه حرام شفاعت سیّئه است. که ما به همین آیه استدلال میکنیم که مقدمه واجب، واجب است و مقدمه حرام، حرام است. اینجا شفاعت است، منتها گاه درصد است و گاه صددرصد است. پس در هر سه نشئه شفاعت وجود دارد، هم تشریعاً و هم تکویناً، هم عملاً. تمام اینها در بحث شفاعت است که إنشاءالله باید موضوعی بحث کنیم، بحثی است که هم مربوط به برزخ است و هم مربوط به آخرت است، إنشاءالله باید بحث کنیم. به گذشتهها اکتفا نمیکنیم چون انسان هر چه جلو میرود و بیشتر فکر میکند، ممکن است بهتر بفهمد. بعضی وقتها هم کمتر میفهمد. من بعضی وقتها تفسیر را مطالعه میکنم یا حال ندارم یا خسته هستم، نمیفهمم این مؤلف چه گفته است، هر چه فکر میکنم نمیفهمم، بعضی وقتها مطالعه میکنم، میبینم حالا بهتر میفهمم. یک مقدار دیگر باید حاشیه میخورده است.
در هر صورت چون انسان در زمانهای گوناگون، انسانها است، یک انسان واحد نیست. و لذا این وظیفه است که اگر انسان میخواهد یک چیز علمی را بگوید یا بنویسد، به گفتهها و نوشتههای گذشته خود مراجعه کند و باید کاملاً بالا و پایین کند، نفی و اثبات کند، نه چون من گفتهام و نوشته شده و چاپ شده است و نمیشود آن را پاک کرد، باید قبول کرد، به قول آقای بروجردی، میفرمودند: شما مدام رجوع میکنید و میگویید: در رسائل نوشته شده است. خوب نوشته است، خیلیها نوشتهاند و نمیشود با آب دهان پاک کرد، ولی درست نیست.
راجع به شفاعت این سه بُعد است که ما باید بحث کنیم. اگر چیزی هم جا افتاد، بعداً در قیامت بحث خواهیم کرد. راجع به اخباری که درباره دو بُعد برزخ است، یکی اصل حیات برزخیه است و یکی کیفیت، من 25، 26 سال پیش که در نجف بودم اینها را یادداشت کردم، حالا برای شما عرض میکنم. الاخبار: «القُمِّي: قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَا تَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[9] ببینید اینطور نیست که فهم انحصار […] داشته باشد. فهم قرآن برای هر کسی که لغت عربی میداند، منتها بعضی بهتر میفهمند، بعضی کمتر میفهمند، اما آن حد سطحی تحتاللفظی را همه باید بفهمند، نکاتی و تنبّهاتی را، کسانی که اصالةالحدیثی هستند بیشتر برای آنها که اینجا نیستند، بعداً گوش میکنند. کسانی که اصالةالحدیثی هستند، ما که منکر حدیث نیستیم.
دو روز پیش چند نفر را در بازار تهران دیدم، خیلی باسواد بودند، چیزفهم بودند، یکی فیلسوف بود، یکی مهندس بود، یکی ملّا بود، گفتند: آقا نکند شما اینقدر روی قرآن کار کنید، بگویند به حدیث توجه نمیکند. در احادیث نکاتی است که اگر توجه نشود، فکر در قرآن کال میماند. گفتم: دو جواب دارد: اولاً یک جواب این است که اگر بنا شد انسان در قرآن کار کند، نه در حدیث، این بهتر است یا در حدیث کار کند، نه در قرآن؟ گفتند: معلوم است، در قرآن کار کند نه در حدیث. گفتم پس تا اینجا ما جلوتر هستیم. اگر هم در حدیث کار نکنیم، تا اینجا جلو هستیم که ثِقل اکبری که قرآن است و «بَيانٌ لِلنَّاسِ»[10] است.
ثانیاً برادران دیگر در کل ابعاد علمی اسلامی ترکیز بر حدیث و اقوال دارند، ما در کل ابعاد اسلامی ترکیز بر قرآن داریم، در حاشیه آن حدیث. آنچه در مرحله دوم باید گفت این است که بر خلاف آنچه گمان میشود، ما در تفسیر الفرقان بیشتر از تمام مفسّرین حتی خبری، خبر نقل کردیم. آقایان ملاحظه فرمودند. اخباری که در نور الثِّقلین است، در درّ المنثور است، در بحار است، در جامع البیان طبری است و… الّا اینکه ما همه اینها را قبول نداریم. شما میگویید هر چه خبر متناقض است قبول کنیم؟ از نظر نقل کردن و دقت کردن، منتها دقتی که در آیات مقدسات قرآن میشود، به حساب آیات است و دقتی که در احادیث میشود بر مبنای این است که با آیات موافقت است یا نه. آن آقایانی که مینشینند و دقت در حدیث میکنند، پنج احتمال، ده احتمال، پانزده احتمال، این طرف، آن طرف، آخر میفهمند که حدیث دلالت ندارد یا سند آن خراب است، آن خیلی ارزشمند است؟ اما اگر انسان روی آیات قرآن دقت کند، طبعاً به جاهایی خواهد رسید و محور و محک به دست او میآید که بتواند احادیث و اقوال و نظرات را نفی و اثبات کند، این به حساب نمیآید؟
یک شخصی به مکه رفته بود، وقتی برگشت، گفتند چطور بود؟ گفت: نه امامی، نه امامزادهای، نه پیغمبری هیچ چیزی در مکه نبود! […] خدا که کارهای نیست. چون در خانه خدا نه خدا است، نه پیغمبر است، نه امامزاده داود است، نه امامزاده شاهزاده ابراهیم، هیچ کس نیست، نه آیتالله بروجردی است. این خانه خالی، برای چه دور آن بگردیم؟ مثل اینکه مردم دلگرم نمیشوند که به خدای نادیده توجه کنند، حتماً باید یک چیزی باشد. من یادم است که در امامزاده یحیی تهران دو چنار خیلی بزرگ بود، اگر دیده باشید، یکی یا دوتا است، یک زمانی ما آنجا منزل داشتیم. دیدیم که به آن دخیل آویزان میکردند، من به متولّی امامزاده یحیی گفتم که بیایید یک زیارتنامه بنویسیم: السلّام علیک یا چنار و ابن چنار، انک کنت چناراً فی الچنارات السّابقة! این چه مسخرهای است درآوردید؟! شما به امامزاده هم نمیتوانید دخیل ببندید، به امام هم نمیتوانید ببندید، چرا شما چنارپرست شدید؟! یا به ورامین رفته بودم، یک تیغ خیلی بزرگی بود، با یک نفر ورامین رفته بودیم، یک بتّه تیغ خیلی بزرگی بود و کنار آن هم یک مسجد بود، دیدم آن تیغ پر از دخیل است. به این بنده خدا گفتم بیا این تیغ را بُکُشیم، گفت: ما را میکشند. گفتم یک کاری میکنیم. این تیغ را آتش زدیم و از بین بردیم و فرار کردیم، چون میخواستند ما را بکشند. چون حضرت تیغ را کشتیم دیگر! اینطور است. این است که چون کتاب خدا برای خدا است و خدا دیدنی نیست، نزد آخوند ملاکاظم هم درس نخوانده، نزد نائینی هم درس نخوانده، نزد آقای خوئی درس نخوانده است، بیسواد است، به آن توجه نداریم. برای رفع خستگی بود، البته اصالت دارد، ولی برای رفع خستگی بود.
یکی از روایات این است: «القُمِّی: قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَا تَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَا يَقُولُ النَّاسُ فِيهَا»[11] مردم چه میگویند؟ مردم خیال میکردند که این نار، نار قیامت است. «فَقَالَ يَقُولُونَ: إِنَّهَا فِي نَارِ الْخُلْدِ وَ هُمْ لَا يُعَذَّبُونَ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ» اینها خیال میکردند که نار خلد است. ببینید اینها به آیه توجه نکردند. اگر به آیه توجه میکردند و سایر آیاتی که اولاً از برای قیامت غدو و عشیّ قائل نیست و از برای اهل رحمت در جنت قیامت دائماً رحمت است و از برای اهل عذاب در نار قیامت که دائماً عذاب است «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها»[12] این عذاب دائم است، اگر به آن آیات توجه میکردند که «القرآن يفسّر بعضه بعضاً»[13] این هم فقط اینجا است.
- [سؤال]
- بله، نزدیکترین آیات یومالقیامة همین است. «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»[14] به این هم توجه نکردند. فخر رازی با اینکه مفسّر است، یادم است در یک آیه سوره مبارکه حج در آنجا خیلی شدرسنا کرده بود «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيراً»[15] میگوید صلوات یعنی مساجد. مساجد بعد است […] صلوات، صلوات است، منتها در اسلام دو بُعدی ذکر کرده و نسبت به بقیه یک بُعدی است. نسبت به بقیه مکانت عبادتها «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ» صوامع نصارا، بِیَع یهود، در ضمن آن عبادت است. بعد: «وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ» نمازها و جایگاه نمازها، ایشان گفته صلوات یعنی مساجد، فراموش کرده که بعد از آن مساجد آمده است. حالا بعضی وقتها اینطور میشود. پس نمیشود گفت قرآن را نمیشود فهمید، نه، قرآن را میشود فهمید، ولی باید در آیه دقت کنیم، وقتی در آیه دقت کنیم، خود آیه، قبل از آن، بعد از آن و سایر آیات، قرآن که مفسّر نمیخواهد، ما مستفسر هستیم، مفسّر نیستیم.
در اینجا که از امام سؤال کرد: «فَقَالَ يَقُولُونَ: إِنَّهَا فِي نَارِ الْخُلْدِ وَ هُمْ لَا يُعَذَّبُونَ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ فَقَالَ فَهُمْ مِنَ السُّعَدَاءِ». پس اینها بین صبح و شام خواب هستند و سعادتمند هستند. اگر آدم در 24 ساعت دو ساعت عذاب کشید، بقیه آن نه، این روزی 22 ساعت سعادتمند است. «فَقِيلَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكَيْفَ هَذَا فَقَالَ إِنَّمَا هَذَا فِي الدُّنْيَا وَ أَمَّا فِي نَارِ الْخُلْدِ فَهُوَ» امام نمیفرماید چون من امام هستم قبول کنید، نه، استدلال به قرآن است. بارها باقرین (ع)، صادقین (ع) به شاگردان خود فرمودند که ما هر چه گفتیم، سؤال کنید که کجای قرآن است که یاد بگیرید که با قرآن استدلال کنید و الّا امام صادق را که سنیها قبول ندارند، دیگران قبول ندارند. استدلال ائمه به لفظ قرآن است نه اینکه ائمه استدلال نمیکنند و میگویند خود ما اینطور میگوییم، به لفظ قرآن است. منتها ما به لفظ قرآن درست توجه نمیکنیم و آنها درست توجه میکنند، توجه معصومانه. بعد میفرماید: «فَهُوَ قَوْلُهُ: وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ» پس یومان شد. «أَشَدَّ الْعَذابِ».
الطبرسي فی المجمع: «عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ: إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَيْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ»[16] جایگاه، نه آنطور که بعضیها معنی کردند. آن مقعد فارسی است، نه مقعد عربی! جایگاه، نه اینکه نشیمنگاه «إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَيْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ» «إِذَا مَاتَ» چه زمانی است؟ برزخ است. «إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنَ النَّارِ فَيُقَالُ هَذَا مَقْعَدُكَ حَتَّى يَبْعَثَكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» به اهل جنت و اهل نار بعدالموت بلافاصله جایگاه آتش و جایگاه جنت را نشان میدهند. منتها این نشان دادن دو نوع است: یک نشان دادن از نزدیک است و یک نشان دادن از دور است. نشان دادن از نزدیک «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا» نار برزخ است. نشان دادن از دور جایگاه در جنت قیامت و جایگاه در نار قیامت را از حالا نشان میدهند. نشان دادن دوم نشان دادن معرفتی و بصیرتی است و نشان دادن اول نشان دادن معاینهای است.
اگر کسی میتواند در قرآن دقت کند و بفهمد، در حدیث ناتوان است؟ خیلی جالب است. گفت: شما که در قرآن فکر میکنید و در حدیث نه، میگویند […] چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
– [سؤال]
- برزخ. دنیا همان برزخ است دیگر. اصلاً دنیا مقارن برزخ است، چون این دنیا در مقابل آخرت است.
- یعنی لفظ دنیا؟
- بله، اصلاً چند حدیث داریم که دنیا در مقابل آخرت است. عمق دنیا و ظاهر دنیا هر دو قبلالآخرة است. پس دنیا است، منتها دنیای برزخ است.
«أَوْرَدَهُ الْبُخَارِيُّ وَ مُسْلِمٌ فِي الصَّحِيحَيْنِ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): ذَلِكَ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لِأَنَّ نَارَ الْقِيَامَةِ لَا تَكُونُ غُدُوّاً وَ عَشِيّاً»[17] دلیل: آیاتی که نفی غدو و عشی میکند و آیاتی که متتابع بودن عذاب و رحمت را در یومالقیامة ثابت میکند. «ثُمَّ قَالَ إِنْ كَانُوا إِنَّمَا يُعَذَّبُونَ فِي النَّارِ غُدُوّاً وَ عَشِيّاً فَفِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ هُمْ مِنَ السُّعَدَاءِ وَ لَكِنْ هَذَا فِي نَارِ الْبَرْزَخِ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَ لَمْ تَسْمَعْ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» ببینید مطلب را بیان میکند، بعد استدلال به قرآن میکند.
«القمی قال أمير المؤمنين (ع) في حديث إذا وُضِع المؤمن في قبره»[18] حالا قبر است، هر چه هست. این «وُضِعَ» زیر خاک، روی خاک، هر جا. این «وُضِعَ» اشاره به این است که وقتی مرد، نه اینکه حتماً باید زیر خاک باشد، در سردخانه باشد یا در گرمخانه باشد، این قبر است. «إذا وضع المؤمن في قبره ثمّ يَفسَحان يعني الملكين له في قبره مدّ بصره» در قبر به اندازه افق دیدگاه میت. با چه چشمی میبیند؟ با چشم برزخی، این چشمها که روی هم است و آن را بستند، نمیبیند. «ثم يفسحان يعني الملكين له في قبره مدّ بصره، ثم يفتحان له باباً إلى الجنة، ثم يقولان له: نم قرير العين، نوم الشاب الناعم» چون بیشتر نوم است. بخواب! نگاه کن، این جنت از آنِ توست. در دو بُعدی که عرض کردم. یک بُعد بصیرتی است در یومالقیامة و یک بُعد بصری است که اینجا است. «نم قرير العين» بخواب راحت راحت. «نوم الشاب الناعم» چون آدمهایی که جوان هستند بیشتر میخوابند، آدمهایی که پیر هستند کمتر میخوابند. ولی من بعضی وقتها زیاد میخوابم، چون عزارئیل به من قول داد تا سر صد سال زنده باشم.
- [سؤال]
- بله، روایت است. و یک جمله عرض کنم که مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی که استادی از استادهای اخلاق ما بود و به حاج عباس پایینشهری معروف بود. البته در روایات است و مسلّم است، از نظر معاینهای عرض میکنم. ایشان فوت کردهاند. همان شب فوت ایشان یکی از اهلالله ایشان را در خواب دید. گفت: حاج آقا این مسئله را من چند روز پیش خدمت شما رسیدم -مسئله اخلاقی- این را سؤال نکردم یا اینکه شما وقت نداشتید جواب بدهید، بفرمایید. فرمود: الآن مشغول حور العین هستم، برای بعد باشد، من تازه آمدم. بعد از کسالت ممتد. آخر نمیشود که آدم در برزخ زنگ دندان باشد و فقط قیامت، این نمیشود. مثلاً میخواهند شما را داماد کنند، میگویند پنجاه سال دیگر، شما باید پنجاه سال غصّه بخورید، اصلاً آدم نمیتواند بخوابد.
- در برزخ که بیشتر خواب است.
- وقتی بیدار است چطور؟ یا بعضی از کسانی که در جنگ ایران و عراق کشته شدند. این یک واقعیتی است که منتها اگر کسی ندیده است، ممکن است برای او مشکل باشد قبول کند. آن شخص با جسد برزخی نزد پدر و مادر خود آمده بود، در را باز کرد و داخل آمد. گفتند: فلانی پس ما اشتباه کردیم. هیچ چیزی نگفت. ما میخواستیم شما را داماد کنیم. گفت: من داماد شدم و چقدر زن اینجا به من دادند. اینقدر زن دادند که سر من شلوغ است. بعد با پدر خود شوخی کرده بود، گفته بود: پدر شما هم با مادر بیایید. آنجا خیلی خبر است، ولی سهم تو بیشتر از مادر است. مادر فقط میتواند یک شوهر بکند، ولی پدر چند زن میتواند بگیرد.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. نمل، آیه 87؛ زمر، آیه 68.
[2]. تهذیب الأحكام، ج 1، ص 419.
[3]. إقبال الأعمال، ج2، ص 610.
[4]. نساء، آیه 64.
[5]. انشقاق، آیه 6.
[6]. نحل، آیه 89.
[7]. جن، آیات 26 و 27.
[8]. مائده، آیه 109.
[9]. تفسیر القمی، ج 2، ص 258؛ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 25، ص 455.
[10]. آلعمران، آیه 138.
[11]. تفسیر القمی، ج 2، ص 258؛ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 25، ص 455.
[12]. نساء، آیه 56.
[13]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 1، ص 17.
[14]. غافر، آیه 46.
[15]. حج، آیه 40.
[16]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 818.
[17]. همان.
[18]. البرهان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 123.