پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-بحث مفصل حول آیه ی «وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ ۚ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ ۖ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ...» که رحمت الهی را مشمول جهنمیان نیز دانسته است. ۲-انتقاداتی از عقیده ی خلود بی نهایت نسبت به جهنمیان ۳-بیان منظور از آیه ی «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا» که تمامی انسانها را مدخولین در جهنم دانسته است ۴-انتقاداتی از حوزه های علمیه که قدرت آزاد اندیشی و قبول انتقادات علمی را ندارند. ۵-انتقاداتی نسبت به علامه ی مجلسی و احادیث جعلی که در کتاب بحار الانوار جمع آوری نموده اند.

جلسه سیصد و پنجاه و هفتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

بهشت و بهشتیان و جهنم و جهنمیان

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».

ضمن اینکه برای همه ما روشن است، دلیل قرآنی نیازمند به تعدّد نیست. آن روایت است که اگر متعدّد نباشد و کمک قطعی نداشته باشد، انسان در آن شک دارد و جای «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»[1] است. اما در صورتی که ما یک نصّ قرآنی یا ظاهر کالنص قرآنی که مستقر در دلالت است در مطلبی داشته باشیم، دیگر دنبال آیات دیگر که همین مطلب را می‌خواهد تثبیت کند نمی‌رویم. آیه مبارکه سوره اعراف: «وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[2] الی آخر. «وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» رحمت پروردگار عالم کلّ اشیاء را شامل می‌شود. این‌جا جای اشیاء که نبود، جای اشخاص بود. پس این اعم از اشخاص است. اشخاص و اشیاء و حیوانات و تمام موجودات عالم مورد رحمت حق سبحانه و تعالی هستند و رحمت که دارای دو بُعد است: یک رحمت رحمانیه و یک رحمت رحیمیه، این‌جا یا هر دو شامل است یا فقط رحمت رحیمیه را که رحمت خاصّه است، شامل است. چون «فَسَأَكْتُبُها» کدام؟ رحمت رحمانیه؟

رحمت رحمانیه که جهان‌شمول است و شامل کلّ درست‌ها و نادرست‌ها است، او «سَأَكْتُبُها» نیست. «سَأَكْتُبُها» رحمت رحمانیه مکتوب است و مفروض است در مبنای الوهیت و ربانیت نسبت به کلّ اشیاء. پس آن رحمتی که دو بخش می‌شود نسبت به کلّ اشیاء، دو بخش می‌شود: یک بخش «فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ» طبعاً رحمت رحیمیه است. سؤال هم راجع به دنیا و آخرت است. اگر سؤال هم راجع به «وَ اكْتُبْ لَنا في‏ هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةٍ»[3] نبود، ولکن رحمت پروردگار عالم که در این‌جا رحمت رحیمیه است، این تمام عوالم را می‌گیرد، مخصوصاً در آن عوالمی‌ که انسان نیازمندتر است.

 اگر کسی وعده داده است که به فقرا کمک کند، آیا به هنگامی‌ که فقیر راه دیگری ندارد این کمک به‌جاتر است یا هنگامی ‌که راه دیگری هم دارد؟ در دنیا انسان هر کاری کند، فسق کند، ایمان داشته باشد، چه داشته باشد، چه داشته باشد، چون جای تکلیف است، انسان به طور مطلق می‌تواند زندگی را بگذراند. فقر را با دزدی و با کارهای دیگر. اما یوم القیامة که همگان فقیر هستند و مخصوصاً کسانی که غرق گناه هستند و اهل عذاب هستند، آن‌جا نیازمندتر به رحمت رحمانیه حق سبحانه و تعالی هستند.

بنابراین این «وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» طبعاً شامل کسانی که محکوم به عذاب هستند یوم البرزخ و یوم القیامة الکبری است و قاعده نیز چنین است. قاعده عقلانی نیز چنین است. بر حسب بحث‌هایی که قبلاً کردیم و دقت‌هایی که می‌کنیم اصولاً اگر خداوند وعده عذاب داده است و عذاب را نسبت به کفّار با درکاتی که دارند، تحقّق می‌دهد، این به چه حساب است؟ آیا عذاب به حساب فضل است؟ به حساب عدل است؟ به حساب ظلم است؟ عذاب که فضل نیست و عذاب که ظلم نیست، بلکه عذاب به حساب عدل است. آیا فقط پروردگار عالم عدل را بر خود تعهّد فرموده است؟ خیر، «وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» فضل را؛

فضل نسبت به کسانی که استحقاق ثواب دارند روشن است، الی غیر النّهایة، عطاء غیر مجذوذ. اما نسبت به کسانی که استحقاق عذاب دارند مادّتاً و مُدّتاً باید کمتر عذاب شوند. تا آن مقدار عذاب لازم است، عذاب راجح که ما نداریم. مثلاً اگر کسی را می‌توان کسی را کشت یا واجب است یا حرام است، دیگر مستحب و مکروه و مباح ما نداریم! داریم؟ مثلاً مستحب است کسی را کشتن! نداریم. جان کسی را گرفتن در صورتی است که اعتداء به مثل باشد. یا واجب است یا حرام است. راجح باشد، مرجوح باشد، مباح باشد. عذاب، عذاب که نسبت به کسی است، این عذاب باید یا واجب باشد و یا حرام باشد، ما عذاب راجح نداریم، اما ما تقلیل عذاب به عنوان واجب داریم، به عنوان راجح ما داریم. در بعضی موارد تقلیل عذاب است به حساب شفاعت صحیح، توبه صحیح، تکفیر صحیح، «يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ»[4] در بقیه موارد ما تقلیل عذاب به عنوان راجح داریم که مقتضای «وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» است. تا آن‌جایی که ترک عذاب مستحقّان عذاب، نسبت به دیگران ظلم نباشد، خداوند تقلیل می‌دهد.

فرض کنید نص نداریم، فرض کنید ما آیه یا آیاتی یا روایاتی درباره این مطلب اصلاً نداریم، اما آیات بسیار زیادی که اضافه بر ادلّه عقلیه بر مبنای فضیلت فضل رب‌العالمین و رحمت رب‌العالمین است، این باید کمتر عذاب شود. این درست نقطه مقابل حرفی است که قائلین به خلود ابدی الی غیر النهایة می‌گویند که بدترین ظلم را به رب‌العالمین نسبت داده‌اند.

مقام مقدّس رب‌العالمین محفوظ، حتی راجع به رسول «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[5]‏ فقط دنیا؟ مگر عالمین فقط دنیا است؟ عالمین تمام عوالمی ‌که نیاز به رحمت دارند و عذاب از برای آن‌ها رحمت است. این رحمت باید شامل حال همه آن‌ها بشود.

-‌ [سؤال]

-‌ صبر کنید، این بعد از شفاعت است. در دنیا دارای ابعادی است. از جمله رحمت شرعیه در بُعد تبیین و تبیّن و پذیرش، تحقّق آن در بُعد فعلیه است در زمان ولیّ امر (عج). آن‌قدر حق روشن خواهد بود که اکثریت به دنبال آن می‌روند و اگر کسانی که احیاناً نروند باز موحّد خواهند بود بر حسب بحث‌هایی که ما قبلاً کردیم.

و همچنین «رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» بر حسب آیات به طور عام، روایات به طور عام و خاص، آیات انجیل به طور خاص، این مطلب محقّق است که رسول الله (ص) عبور می‌فرمایند بر جحیم. به طور عام از نظر آیات سوره مریم «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها»[6] آقایان «وارِدُها» را این‌طور معنی کردند، «وارِدُها» یعنی عبور می‌کنند، «وارِدُها»، ورود یعنی ورود، حرمت یعنی حرمت، ورود یعنی ورود، آخر پیغمبر چطور داخل جهنّم می‌شود؟ «وارِدُها» دنبال آن را هم بخوانید «كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا * ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا»[7] این ورود برای معذّب شدن نیست، برای رحمت یک بُعدی و یا دو بُعدی است.

رحمت یک بُعدی این است که متّقین که این‌ها هرگز شایسته عذاب نیستند بر زندان تبهکاران عبور کنند و عذاب را ببینند، نه لمس کنند؛ و عذاب را ببینند و معذّبین را ببینند که خوشوقت شوند و خوشوقت‌تر شوند که ما کاری نکردیم. بله، کسانی که مستحق عذاب هستند، تکذیب کردند، چه کردند، چه کردند، چه کردند، ما در دنیا و برزخ و قیامت‌ می‌شنویم، اما وقتی ببینیم که؛ و لذا در قرآن شریف راجع به بعضی حدود این‌طور است «وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ»[8] این دو بُعدی است:

1- خوشحال شوند که این کار را نکردند؛

2- یک وقتی این کار را نکنند.

این در بُعد تکلیف است. خوشحال شوند که این کار را نکردند، در بُعد بَعد از تکلیف است که یوم القیامة الکبری «وَ إِنْ مِنْكُمْ» پس چرا توجیه تقریبی است؟ این توجیه نیست. یا آیه را باید فهمید و یا اگر انسان آیه را نمی‌فهمد، باید بگذارد برای کسانی که می‌فهمند. «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا» می‌سوزانند؟ نه، «ثُمَّ نُنَجِّي» ثُّمَ فاصله دارد، مدّتی است، منتها چقدر؟ هر چقدر‌ می‌خواهد باشد. «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا»، «الَّذينَ اتَّقَوْا یوم الدنیا یتّقون یوم القیامة، تقویً بتقوی الله»، «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا» به زانو درآمده […] پس یک بُعد از ورود متّقیان در جهنّم یک حظّ روحی و معنوی است که خوب شد این کار را نکردیم که بهشت دوبله است. هم بهشت خواهند رفت، بهشت ایجابی است و هم این جریان نوید سلبی است و نوید واقعی ملموس سلبی است که خوب شد ما این کار را نکردیم.

اما نسبت به شخص رسول الله (ص) که «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[9]‏ در قرآن و آیات دیگر و در انجیل مسیح بن مریم (ص) می‌فرماید: و اما رسول الله، آن‌که او را مسیّا می‌نامند، مسیّا یعنی محمّد (ص)، و اما رسول الله (ص)، آن‌که او را مسیّا می‌نامند، او به جهنّم وارد خواهد شد و در آن مقداری که در جهنّم مکث دارد، عذاب از جهنّمیان برطرف خواهد شد یا تقلیل می‌شود یا برطرف می‌شود، رحمت این است. اگر پیغمبر بزرگوار وارد شود و به احترام پیغمبر بزرگوار خداوند عذاب را برطرف کند، این ظلم است؟ ظلم است نسبت به کسانی که مستحقّ رحمت هستند؟ این ظلم نسبت به آن‌ها نیست، نسبت به آن‌ها عطف است، شایسته عطف نیستند، اما خداوند شایسته عاطف بودن است. شایسته رحمت نیستند، اما خداوند شایسته رحمت کردن نسبت به این‌ها است.

ببینید این کجا و آن کجا! کسانی که این خیال را در مغزها پرورانده‌اند که اگر کسی در فلان روزی، این خیال را در مغزها پرورانده‌اند که کسانی که خلود ابدی فی النّار دارند الی غیر النّهایة الفلسفیه و الی الابدیة الالهیة، آن کجا! البته در مقابل آن هم کسانی که این خیال خام را کردند که قطعاً خداوند وعده عذاب داده است، عذاب نخواهد کرد، برای ترساندن است، بعضی‌ها این‌طور می‌گویند. خداوند که وعده عذاب داده است، نه، بعداً خواهد بخشید به عللی، به جهاتی، به زمینه‌هایی همه را خواهد بخشید، اصلاً ناری نخواهد بود؛ این یک حرف است، یک حرف هم شبیه به این‌ که بعضی از ملاصوفی‌ها می‌گویند که ما در تفسیر، جلد 30 این آراء را نقل کردیم. در باب خلود.

یک رأی هم این است که می‌گویند جهنمی‌ها در جهنّم می‌مانند و عذاب می‌کشند، بعد یک وضعی خواهد شد که عذاب برای آن‌ها تبدیل به رحمت خواهد شد. به عذاب عادت می‌کنند. عادت کردن به عذاب دیگر عذاب عزل خواهد شد، بعضی‌ها می‌گویند عذاب یعنی عزل، عذاب یعنی عزل، مثل اینکه لغت هم بلد نیستند. در بین این‌ها آنچه ما بر مبنای دلیل عقل و عدل و کتاب و در حاشیه کتاب و سنّت استفاده‌ می‌کنیم این است که نه، جهنّم آخر دارد، عذاب آخر دارد، مدّت و مادّه عذاب نه تنها به اندازه گناه است، بلکه کمتر است. آن مقدار کمتر است که تحقّق رحمت الهی و تحقّق لطف الهی بشود و ظلمی ‌نسبت به دیگران نشود.

و لذا یکی از موارد عذاب که مسلّم عذاب دارد حتی در مورد ظلمی، ظلم، ظلم به دیگران، ظلم به حق، ظلم به افکار، ظلم به نوامیس، این ظلم‌ها حتی در دنیا هم حساب دارد، در دنیا هم عذاب دارد، در دنیا هم خداوند نمی‌گذارد همین‌طور بمانند، مخصوصاً ظلم‌هایی که قابل تحمّل نباشد. تا چه رسد در برزخ و در قیامت، اما آن کارهایی، آن افکاری که، آن علومی ‌که، آن خیالاتی که، آن عقایدی که اصلاً ظلم نیست، فقط مخالفت با رب‌العالمین است، آن هم نه به عنوان تکذیب و اگر هم به عنوان تکذیب است، ظلم به کسی و جایی و چیزی نیست، آن‌ها را خدا ساده‌تر حل می‌کند. و اگر می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ»[10] به حساب دنباله آن است.

خداوند کسی را که مشرک بالله است هرگز نمی‌بخشد، اگر به حالت اشتراک بمیرد. «وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءَ»، این چند جهت دارد، یک جهت این است: کسانی که پای‌بند به ایمان هستند حتی ظلم می‌کنند، چون ایمان این‌ها را کنترل می‌کنند، تا چه رسد کسانی که پای‌بند به ایمان نیستند و مشرک هستند ظلم نمی‌کنند؟! این‌ها به حساب پیامد ظلم است. این پیامد ظلم است و در بُعد اوّل این بدترین ظلم به حقیقت است و بدترین ظلم به خود است، و بدترین ظلم به افکار صحیح است و بدترین ظلم به عقل و فطرت است، بدترین ظلم در کلّ ابعاد است که انسانی که خدا را قائل است، برود بت بپرستد و خدا را نپرستد. بت را می‌پرستد اما خدا را نه، عذاب بسیار شدید است! بسیار بسیار شدید است! اما ما در این مرحله توقف نمی‌کنیم. کسی که به ایمان و توحید پای‌بند است، اکثراً ملاحظه می‌کنید که ظلم و تخلّف و چه، تا چه رسد کسانی که پای‌بند به توحید نیستند و مشرک هستند یا ملحد هستند.

من یک مقداری راجع به خلود عرایضی عرض کردم و عرض می‌کنم و امروز که ظاهراً روز آخر بحث ما است که فردا هم بحث اخلاقی است و خداحافظی تا چند ماه است، تا إن‌شاءالله همه زنده خواهیم بود، و این راه را با هم به یاری خداوند ادامه می‌دهیم.

ببینید ما چقدر پوچ هستیم، چقدر بی‌فکر هستیم و چقدر بی‌حساب می‌گوییم و فکر می‌کنیم که اگر تهمتی هم به خدا زده می‌شود بر مبنای لغت غلط! لغت صحیح هم پیدا کنیم، قبول نمی‌کنیم! اگر بر حسب لغت صحیح، بر فرض محال، در قرآن شریف است که خدا ظلم می‌کند، می‌گوییم این تحریف شده است و این البته نیست. ولکن لفظ خلود را و لفظ ابد را غلط معنا می‌کنیم و غلط به خورد مردم می‌دهیم و عده‌ای را اصلاً از دین بیرون‌ می‌کنیم.

درست در حدود 45 یا 46 سال پیش یا بیشتر، این جریان خلود إلی غیر النّهایة کاملاً برای من مطرح بود و جواب داشتم، قبول نداشتم. چون جوان هم بودم با هر کسی صحبت‌ می‌کردم‌ می‌گفت: مثل اینکه شما اصلاً این‌طور… ولکن شما حساب کنید ما در هر وضعی از اوضاع ایمانی و فکری و عقلانی و تفکری باشیم، اگر بخواهیم برداشت صحیحی از حقیقت بکنیم، شایسته است برای پذیرفتن حرف‌های دیگران، اکثریت، اجماع، هر چه می‌خواهد باشد.

ما بدترین ظلم را که نمی‌شود به شیطان نسبت داد، به خداوند نسبت بدهیم که خداوند إلی غیر النّهایة الربانیة که آخر ندارد، به سؤال قبلی من جواب دادم. آخر نداشتن اشکال ندارد. ولکن الی غیر نهایة، زماناً، مادّتاً، مُدّتاً، آن عذاب‌های عجیب و غریب جهنّم که خواب هم ندارند؛ چون نه در جهنّم خواب است و نه در بهشت، در آن‌جا مطلق رحمت است و در این‌جا مطلق زحمت است. خواب هم ندارند، که «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ»[11] این مدّتاً آخر ندارد و از نظر مادّه و از نظر مقدار هم آن‌قدر عظیم است، آن‌قدر عظیم است که نظیر ندارد. همه این‌ها حرف دارد.

عذابی را که این شخص کافر در دنیا متوجه کسانی کرده است، همان مقدار باید جزا ببیند یا کمتر، چرا بیشتر؟ اگر کسی بی‌جهت بر سر کسی زده است و سر او را درد آورده است و به او ظلم کرده است، آن‌ها هم همان‌قدر بر سر او‌ می‌زنند. چرا دوتا بزنند؟ چرا الی غیر النّهایة بزنند؟ چرا این‌جا با دست زد، آن‌جا با شلّاق بزنند؟ این‌جا آرام زد آن‌جا بالاتر بزنند؟ این مطالبی که برای ما گفته‌اند و نوشته‌اند و نقل کرده‌اند کتاباً، روایتاً یا خیال‌هایی که به حساب برداشت از قرآن شریف است، این‌ها غلط است و غلط است و غلط است. آنچه از همه صحیح‌تر است و آن‌که از همه صحیح‌تر است خدا است و کتاب خدا است. منتها ما با کتاب خدا بد معامله کرده‌ایم.

لفظ خلود را که در قرآن است، به ابد هم کاری ندارم، به ابد هم کاری نداشتم، همین جا ترمز می‌کنم. لفظ خلود، خلود یعنی آخر ندارد، لکن لغت قرآن را قبول نداریم، لغت قرآن را قبول نداریم؟ اگر تمام لغت‌های عربی خلود را به معنای الی غیر النّهایة فرض کنیم نوشته است، قبول نمی‌کردیم. آن هم نمی‌نویسد! قرآن به اندازه کتاب لغت هم در نظر ما ارزش ندارد؟! آن‌قدر باید این کتاب مظلوم باشد و ما اگر طرفداری کنیم چنین خواهد بود، چنان خواهد بود.

لفظ خلود، خود قرآن، چند بار حضور برادران عرض کنیم که قرآن صددرصد خودکفا است و بالاتر از صددرصد است. لغتی در قرآن نداریم که خود قرآن معنا نکرده است، جمله‌ای نداریم که معنا نکرده است، آیه‌ای نداریم که معنا نکرده است، متشابهی نداریم که معنا نکرده است، محکمی ‌نداریم که محکم‌تر آن را معنا نکرده باشد. اگر غیر از این باشد که این کتاب نمی‌تواند استمرار داشته باشد. نمی‌تواند محور باشد، نمی‌تواند محک باشد از برای این همه حرف‌های بیهوده که زده‌ می‌شود، حرف‌های درست و نادرست.

قرآن‌ می‌فرماید: «لكِنَّهُ أَخْلَدَ» راجع به قارون است: «لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ»،[12] «وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً».[13] «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» معنی کنیم. آیا قارون این‌قدر بی‌شعور بود که خیال‌ می‌کرد گنج او، او را إلی غیر النّهایة نگه می‌دارد؟ آخر هیچ کرمی این‌طور فکر نمی‌کند که من اگر چنانچه سبزی بیشتر بخورم، همین‌طور زیاد می‌مانم! هیچ دیوانه‌ای این‌طور خیال‌ می‌کند که اگر من این‌قدر پول داشتم اصلا نمی‌مردم؟ این را همه می‌دانند، همه جانداران‌ می‌فهمند، همه بی‌جان‌ها و نباتات‌ می‌فهمند، حیوانات‌ می‌فهمند، دیوانه‌ها‌ می‌فهمند، سفیه‌ها می‌فهمند و من نمی‌فهمم! که قرآن‌ می‌فرماید: «لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ‏»، «وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً».

-‌ [سؤال]

– مقابل موت؟

– «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ».[14]

-‌ معنی آن این است: اگر تو بمیری آن‌ها همیشه هستند؟ یعنی بیشتر از تو؟ چون بنا بر این بود که این‌ها خیال می‌کردند…

-‌ در مقابل موت است.

-‌ بله،‌ می‌فهمم. نمی‌خواهد بگوید موتی نیست. یعنی «فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ» نمی‌خواهد بگوید موتی نیست، می‌خواهد بگوید: تو اگر بعد از چند مدّتی به طور عادی مُردی، چون چنین و چنان هستی، آیا این‌ها که ادّعاها دارند و اموال و قدرت، این‌ها‌ می‌مانند؟ فقط «خالدون» ماندن است. اگر تو مردی این است؟ در عبارات خود ما هم همین است.‌ می‌گوییم فلانی پول ندارد، فلانی پول دارد. می‌گوییم اگر این پول‌ندار مُرد، پول‌دار‌ می‌ماند، یعنی چقدر؟ یعنی بیشتر از آن کسی که پول نداشت، زنده است.

-‌ [سؤال]

-‌ شیطان به دروغ گفته است. برای اینکه آن بهشت که جای خلود نیست، چون آن بهشت دنیوی است و دنیا هم از بین‌ می‌رود. شیطان دروغ گفته است.

-‌ [سؤال]

– بله، ولی بی‌نهایت نه، ‌چه کسی به شما گفته بی‌نهایت می‌ماند؟ چه کسی گفته این خلود بی‌نهایت است؟

– این‌ها می‌خواهند از بهشت بیرون نروند.

-‌ نه دیگر نشد. صحبت در نهایت نبود، صحبت ماندن بود. اگر شش ساعت ماندند، خوب زیاد بمانند، صد سال بماند، دو هزار سال بماند، صحبت ابدیت است.

-‌ [سؤال]

-‌ مگر این خواسته فطری را خواسته است؟ از کجا معلوم است؟ فرض کنید قرینه داریم، مانند «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»،[15] «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» که قرینه است، این‌جا هم فرض کنید قرینه دارد، مطلبی نیست، ولکن خود این لفظ خلود، اصلاً در لغت هم این‌طور است «الخوالد هی الأثافی» اجاق‌هایی که آهنی هستند یا سنگی هستند به آن‌ها اثافی‌ می‌گویند، ولی تا إلی غیر النّهایة‌، یعنی تا هزار سال می‌مانند؟ یک مقداری‌ می‌ماند و بعد هم از بین می‌رود.

– در لغت این‌طور معنا کردند. خلود به معنای چیزی که اصلاً از بین نمی‌رود.

-‌ نه، ندارد.

‌-‌ [سؤال]

-‌‌ خوب اگر مفردات این‌طور گفته است، ما حرف آن را قبول نمی‌کنیم. ما نوکر مفردات که نیستیم، مفردات بهترین لغت قرآنی است، ولی ما نوکر آن نیستیم.

 به قرآن بر‌می‌گردیم. قرآن شریف خلود را استعمال کرده است در جایی که بقاء مدّةً طویلة است. نهایتاً شک‌ می‌کنیم که آیا حقیقت لفظ خلود این است یا آن است؟ خوب گیر‌ می‌کنیم. اگر هم فرض کنیم که نص بود، اگر هم نص بود در اینکه خلود بقاء الی غیر النّهایة الربّانیه است. دروغ گفته است. خلاف عقل است، خلاف عدل است. این در تمام مراحل است.

– ما آن را به معنای بی‌نهایت بگیریم.

-‌ آخر ما بگوییم؟

-‌ در لغت هم همین‌طور است.

-‌ این‌طور نیست، چرا؟ ببینید اگر هم فرض کنیم نسبت خلود را به آن موجودی که الی غیر النهایة است داده‌اند، الی غیر النهایة است، نسبت به آن چیزی که حد دارد، این تا زنده است. حتی ابد! «لا تَقُمْ فيهِ أَبَداً»،[16] «لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ»،[17] «وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً»[18] ببینید ابد؛ ابد بالاتر از خلود است. «وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً» یعنی الی غیر النّهایة پیغمبر است و آن قبر هم هست و پیغمبر نماز نخواند. خود ابد هم که بالاتر از خلود است این‌طور است.

پس کسانی که‌ می‌خواهند در حرف خلود را الی غیر النهایة ‌معنا کنند، این حرف درست نیست و ثانیاً‌ می‌گویند فلان موجود ماندنی است. ماندنی را نسبت به موجود حادث بدهند؟ که این طبعاً آخر دارد، مگر اینکه خدا او را نگه دارد. اگر نسبت به موجودی که آخر ندارد بدهند، خوب آخر ندارد. پس ببینید فرق‌ می‌کند. نسبت خلود و نسبت ابد که بالاتر از خلود است.

-‌ زمینه‌های آن فرق می‌کند.

-‌ زمینه‌های آن فرق می‌کند. حالا زمینه حادث به نظر شما بقاء الی النّهایة است؟ بله، بدون اراده خاصّ الهی و اراده خاصّ الهی در جایی که از برای خلود الی غیر النّهایة است، به حساب رحمت است. به حساب عذاب که این ظلم‌ می‌شود و بالاترین ظلم است.

حالا در این آیات که «لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ‏»،[19] «وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» یا «يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ‏»[20] چه کسی «یَحسَبُ» و چه «اَخلَدَهُ»ای؟ این کافری که چنین است و چنان است، خیال می‌کند مال او، او را نگهبان است و نگه‌ داشته است! آخر کدام کافری و کدام کافر دیوانه‌ای و کدام چنین و چنانی یک چنین گمانی را یک در بیلیارد و یک در بی‌نهایت داشته باشد که الی غیر النّهایة مال دارد، مال یک سال بیشتر، دو سال بیشتر، چون دوا و پزشک و این حرف‌ها، ولی الی غیر النّهایة!

ببینید پس لغت خلود از همه‌جا اشکال است. بعضی حقایق است که تمام عالم دلیل بر اثبات آن است. و بعضی از باطل‌ها است که تمام عالم دلیل بر ابطال آن است. اوّلین مورد حق سبحانه و تعالی است. دلیل بر وجود حق (سبحانه و تعالی) تمام عالم کون است، تمام عالم «الکائنات مسجدٌ تسجدُ فی کافّة الموجودات طوعاً و طبعاً» به هر موجودی با تفکّر سر بزنید، ولو با تفکّر ظاهر‌ می‌گوید من خودم نیستم. «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ‏»[21]

به یاد دارم که در جباع الحلاوه شهید ثانی (رض) ما یک حوار بین الالهیین و المادیّین گذاشتیم، کمونیست‌ها آمدند، کمونیست‌های تمام منطقه جنوب آمدند. همین‌طور موحّدین هم آمدند. من حرف‌هایم را زدم، همین یک آیه را خواندم و بحث کردم و تمام شد. کمونیست‌ها دو دسته شدند. یک عده قبول کردند و یک عدّه فرار کردند. از قضا در بین همین کمونیست‌ها یک آقای شیخی بود. کمونیست بود! یک قاضی هم بود. یک قاضی شرع بود در بین کمونیست‌ها. در یک جایی ما را دعوت کردند، این قاضی شرع شیخ، آن قاضی شرع سیّد، هر دو در آن جلسه بودند. گله‌ می‌کردند که ما دلیل بر وجود خدا نداریم. گفتم: حالا اثبات شد یا نه؟ گفتند بله، ولی زمان مقتضی این نیست که خدا باشد. قاضی شرع بودند. حالا کاری نداریم، نه، تعجب نکنید، مگر این‌جا نداریم؟ این‌جا بالاتر از آن را داریم.

در نقطه مقابل وجود حق سبحانه و تعالی که تمام براهین عالم، تمام براهین عالم بسیج است با نظر صحیح، ولو نظر صحیح خیلی کم باشد بر اینکه خدا است، این خدا که هست ظالم نیست، جاهل نیست، عاجز نیست، خائن نیست و کسانی که نسبت به خلود الی غیر النّهایة به حق سبحانه و تعالی‌ می‌دهند، می‌گویند هم ظالم است، هم عاجز است، هم جاهل است، هم خائن است، روی چه حسابی إلی غیر النّهایة؟

بعضی جریانات را تکرار نمی‌کنم. الّا اینکه ما اوّل این بحث را در نجف اشرف کردیم. حدود 150 طلبه آمدند و فردا پنجاه نفر شد، کم شد. چرا؟ برای اینکه ما با دلیل صحبت کردیم. بعد خدمت مرحوم آقای خوئینی (رض) که می‌رسیدیم، فرمودند: شنیدم این‌طور شده است، شاگرد درس شما کم شده است، گفتم: بله، به دو علّت: یکی پول نمی‌دهم، گفت: با اینکه پول نمی‌دهید خیلی هستند. دوم این است که ما یک بحثی را شروع کردیم‌، می‌خواستیم از ساحت مقدّس حضرت حق دفاع کنیم. ایشان فرمودند که آخر این مباحثی که خیلی مشکل است و در مغز مردم نمی‌رود‌، می‌شود شما مطرح نفرمایید. برای اینکه شما چنین و شما چنان است و مطالبی فرمودند. گفتم: من خیال‌ می‌کردم که این‌جا حوزه است، نمی‌دانستم که ابرقو است. ابرقو یکی از دهات‌ قم است. نمی‌دانستم ابرقو است. وانگهی پس ما این مباحث را کجا بگوییم؟ ما کجا از خدا دفاع کنیم؟ آیا دفاع کردن از ساحت قدس ربوبیت… طلبه‌ها می‌روند، خوب بروند. چنانکه در مسجد امام سال‌های اوّل که قسمت بالا تفسیر عربی‌ می‌گفتیم، قسمت پایین تفسیر فارسی‌، پایین‌ در حدود هزار طلبه نفر می‌آمدند، بالا هم هفتاد یا هشتاد یا نود. عدّه‌ای از این‌ها برای سعودی بودند. ما یک روز راجع به آن مطلبی که ما را وهّابی کرد، بحث کردیم. راجع به ردّالشمس بحث کردیم، فردا از این هفتاد نفر، شصت و چند نفر نیامدند و فقط چند نفر آمدند. گفتم اصلاً هیچ کدام نیایید! ما که نخواستیم معرکه بگیریم.

حالا در مباحث علمی نباید ملاحظه کرد که فلان لات قبول دارد یا نه، آقایان الوات، آیا نظر مبارک شما موافق است با این نظری که ما‌ می‌دهیم یا مخالف است؟ اگر مخالف است ما نگوییم، اگر موافق است ما بگوییم. یعنی کار این‌طور شده است؟ یکی از همین الواتی که به مسجد امام رضا حمله کردند، شنیدم که به یکی از برادران بسیار بسیار عزیز ما که مجتهد مسلّم هستند و فتوا دارند یک مزخرفاتی گفته است و یعنی این حوزه این‌قدر گشاد است؟ این‌قدر بی‌حرمتی آزاد است که به بزرگان و علما این‌طور فحش داده شود و تهمت زده شود؟ این درست است؟ مثل اینکه بحث دوم را نمی‌توانم بکنم، چون عوامل درونی و برونی است که باعث می‌شود انسان از ناروایی‌ها منفجر‌ شود. همه ادلّه، عدل، عقل، شعور، حتی ظلم، آدمی هم ‌که ظالم است و کافر است و دیوانه است‌ می‌تواند چنین نسبتی را به خدا بدهد؟ اصلاً شیطان‌ می‌تواند این کار را کند؟ شخصی به او یک سیلی بزند و او بی نهایت به او سیلی بزند! بالاخره خسته‌ می‌شود.

– قصوراً نیست؟

-‌ قصوراً هم نمی‌شود. نمی‌شود، این‌ها نه قاصر هستند و نه مقصّر. اصلاً شعور ندارند، راحت هستند! از شعور راحت هستند. باید مسائل را حساب کرد. انسان حساب نکرده و حرف‌ می‌زند؟ چنانکه با کمال تأسف و با کمال خجلت از انسانیت و از حیوانیت و از شجریت و از حجریت.

یک باب در جلد 95 بحار الانوار است که این باب از اوّل تا آخر نوشته است: روزی که عمر را کشتند تمام حرام‌ها حلال شد. از خدا نقل کرده است، از پیغمبر نقل کرده است، از فلان شخص نقل کردند که همه حرام‌ها حلال شد. علامه بزرگوار، مجلسی (رض) این چه کاری بود کردید؟ چرا چنین کردید؟ شما چرا حساب اسلام را نکردید؟ چرا حساب امام صادق را نکردید؟ شما که‌ می‌فرمایید من مطالعه کردم. آن را که قبول دارم نوشتم، آن‌که در آن تردید است گذاشتم بعد نظر بدهند؟ یعنی بیایند نظر بدهند؟ اگر کسی به شما گفت دو دوتا 169 است، شما این را هم‌ می‌نویسید؟ یعنی کسی پیدا‌ می‌شود این را خیال کند؟ کسی پیدا‌ می‌شود که بر خلاف ضرورت عقل و وجدان و انسانیت و حیوانیت و حجریت نظر بدهد؟ آن وقت این روایت این است.

آقایان ملاحظه کنید جلد 95 بحار الانوار یک فصلی است که راجع به همان روزی است که عمر را کشتند، ظاهراً اواخر آن است که روایت دارد که امام معصوم امیرالمؤمنین و امام باقر، از حذیفة بن الیمان، از رسول الله نقل کرده‌اند راجع که به روزی عمر کشته خواهد شد، هنوز نشده است، خوب علم داشته، کشته خواهد شد، نقل کردند که بله، این ملعون ازل و ابد بدعت‌ها‌ می‌گذارد، چنین‌ می‌کند، چنان می‌کند، بهمان‌ می‌کند، فلان‌ می‌کند، بنابراین روزی که او کشته شود چون بدعت گذاشته است، تمام محرّمات حلال است، بلا استثناء شرک بالله، الحاد، زنا، لواط، عرق، دزدی و لذا آن ولایتی‌های احمق آن‌طور‌ی کارهایی می‌کنند، من شنیدم یک کارهایی را‌ می‌کنند. آن‌هایی که‌ می‌گویند ما ولایتی هستیم، در شب عید عمر‌ می‌گویند: برای اینکه زهرا (س) خوشحال شود یک کارهایی‌ می‌کنند، یک چیزهایی‌ می‌کنند، که اصلاً حد دارد، اصلاً تعزیر دارد.

این نسبت‌ها را به شرع مقدّس اسلام دادن، این‌ها چیست؟ واویلا است! چقدر اهانت به دین مقدّس اسلام شده است، به دست خود ما، به زبان خود ما، به قلم خود ما، با اجماع خود ما، با شهرت خود ما، در عقاید، در احکام، در تواریخ و در غیره. یکی، دو مورد نیست باید صحیح‌گیری کرد. فطرس ملک! نصّ قرآن است که ملائکه معصوم هستند. این ملک چون گناه کرده بود با یک بال خود در یک جزیره‌ای که در لجن‌ها فرو رفته بود، افتاده بود، ابراهیم فایده نکرد، موسی فایده نکرد، عیسی فایده نکرد، محمّد فایده نکرد، فاطمه فایده نکرد، علی فایده نکرد، تا زمان امام حسین، شما می‌خواهید امام حسین را بالا ببرید، چرا ملک را به زمین‌ می‌زنید؟ چرا پیغمبر را به زمین‌ می‌زنید؟ چرا انبیاء را به زمین‌ می‌زنید؟ خدا هم فایده نکرد، چون زور او نمی‌رسید. آن‌قدر گناه بزرگ است، زور خدا نمی‌رسد.

مانند همین مسیحی‌ها، مسیحی‌ها هم همین را‌ می‌گویند دیگر. مسیحی‌ها‌ می‌گویند چون انسان ذاتی العصیان است، بنابراین همه بچه‌های آدم ذاتی العصیان هستند. خدا دید چاره‌ای نیست برای بخشیدن این بنده‌های خود، مگر اینکه پسر خود را بفرستد که دار بزنند و با دار آویخته شدن ملعون گردد تا همه لعنت‌ها کنار برود. خدا این‌قدر بی‌عرضه است؟ حالا ما هم به یک لفظ دیگر خدای بی‌عرضه می‌گوییم که وقتی بال ملک را به قنداقه امام حسین مالیدند، پر درآورد و به بالا رفت. این چه گناهی است؟ آخر شمر هم که آن گناهان عظیم را دارد، مثلاً شمر هم این‌طور‌ می‌شود؟

ما بحث معاد را تقریباً تمام کردیم، اما بحوثی و فصولی است که باید در تابستان إن‌شاءالله به یاری خدا بحث کنیم و فردا هم که آخرین روز است، نه، آخرین روز زندگی ما نیست، من 32 سال از عزرائیل وقت گرفتم. حالا شما هر چه‌ می‌خواهید باشید، می‌خواهید نباشید. إن‌شاءالله با همدیگر هستیم. به یاری خدا با افراد کمی ‌که ما هستیم، ریشه این انحرافات و غلط کاری‌ها را که به نام اسلام، ضد اسلام شده است برطرف خواهیم کرد. هر فرد شما هزاران ارزش دارد. این تشویق برای آمدن شما نیست.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. اسراء، آیه 36.

[2]. اعراف، آیه 156.

[3]. همان.

[4]. فتح، آیه 5.

[5]. انبیاء، آیه 107.

[6]. مریم، آیه 71.

[7]. همان، آیات 71 و 72.

[8]. نور، آیه 2.

[9]. انبیاء، آیه 107.

[10]. نساء، آیات 48 و 116.

[11]. نساء، آیه 56.

[12]. اعراف، آیه 176.

[13]. کهف، آیه 28.

[14]. انبیاء، آیه 34.

[15]. هود، آیه 108.

[16]. توبه، آیه 108.

[17]. همان، آیه 84.

[18]. همان.

[19]. اعراف، آیه 176.

[20]. همزه، آیه 3.

[21]. طور، آیات 35 و 36.