«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
این اصل از اصول اولیه اعتقادی ما مسلمانها و کل موحدین است که اوامر و نواهی پروردگار عالم در عالم تکلیف و ثواب و عقابهایی که در عالم برزخ و در عالم قیامت است، از دو خط فضل و عدل خارج نیست. چون فعلی که انجام میشود یا ترک میشود از سه حالت خارج نیست: یا فضل و رحمت است و یا عدل است و یا ظلم است. ظلم که بر ساحت کبریایی عدل مطلق و فضل مطلق ربالعالمین هرگز نخواهد آمد و نیست.
بنابراین تمام کارهای پروردگار عالم، افعال و تروک حق در بعد تکوین یوم الدّنیا، تشریع، یوم الدّنیا، توفیق، یوم الدّنیا و سایر نفی و اثباتها در عالم تکلیف و همچنین در پیامد کارهایی که انسان در عالم تکلیف میکند، حسابها و ثوابها و عقابها در عالم برزخ و بعداً پیامد کلی صددرصد که جزای اوفی است. یوم القیامة الکبری یا بر مبنای فضل است، یا اقلاً بر مبنای عدل است و ظلم در کار نیست. زینالعابدین (ع) یک عبارتی در صحیفه دارند که بهترین کتابها بعد از قرآن است و نهج بعد از صحیفه است، چون نهج یک چیزهایی دارد که نمیشود قبول کرد، اما صحیفه اینگونه نیست. میفرماید: «إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ وَ إِنَّمَا يَعْجَلُ مَنْ يَخَافُ الْفَوْتََ»[1] اگر کاری را به زمان خود باید انجام داد و عجله در آن غلط است، این غلط را کسانی انجام میدهند که «يَخَافُ الْفَوْتََ» میترسند بعداً نشود. اما خداوند متعال که مبدأ و منتهای تمام عالم وجود است، آنچه را که زمان آن آینده است، چرا عجله کند و یا آنچه را که زمان آن اکنون است، چرا تأخیر کند و یا آنچه را که باید، چرا ترک کند و یا آنچه را که نباید، چرا انجام دهد.
آن ابعادی که ظلم است، ظلم بر مبنای حاجت است. حاجت دارای سه بُعد است: حاجت به حساب جهل، حاجت به حساب جحد، حاجت به حساب بخل و این جمله مبارکه زینالعابدین (ع) در صحیفه: «وَ إِنَّمَا يَعْجَلُ مَنْ يَخَافُ الْفَوْتَ وَ إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ» واقع مطلب همین است. چرا کسی به کسی ظلم کند؟ ابعاد و علل و اسبابی که از برای ظلم است، در ساحت کبریایی حق سبحانه و تعالی هرگز وجود ندارد. تمام آن فضل است و تمام آن رحمت است.
اگر کسی به کسی تعدّی میکند، لابد از قدرت او میترسد یا نمیداند این کار بد است. این دوم. و یا سوم: میترسد اگر او دارای چنین مقامی و بالاتر بالاتر شود این زمین بخورد و غیره. هر چه از این یاها باشد یا عجز است، یا جهل است، یا بخل است َ«وَ إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ».
بنابراین در این سه دری که هندسه حیات از برای کلّ ذیحیات مخصوصاً انسانها که در احسن تقویم هستند، فقط دو ضلع وجود دارد که شایسته ربالعالمین است. این دو ضلع یکی شایسته است که رحمت است و فضل است و دیگری بایسته است که هر چیزی را به اندازه خود، هر کاری را به اندازه خود، جزا دادن؛ چه ثواب باشد و چه عقاب باشد. اما ضلع سوم که ضلع شیطانی است، ظلم است و به ساحت کبریای ربالعالمین اصلاً در هیچ بعدی از ابعاد نیست.
دو؛ طبعاً خداوند که انسانها را مکلّف کرده است و دیگر مکلّفان را در عالم تکلیف، برای نیاز نبوده است، جهل نبوده، عجز نبوده، بخل نبوده، اشتباه نبوده، تمام رحمت بوده است. «الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[2] اگر این مخلوق مهدی به اختیار خود که خداوند خلق کرده است و در راه استمرار این خلقت زیبا و در راه تکامل هدایت کرده است، در هر بعدی از ابعاد که باشد و در هر درجهای از درجات باشد، اگر به اختیار خود تخلّف کرد، این از «خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» بیرون است و آنجا اشکال نیست.
احیاناً کسانی میگویند ما نمیخواستیم متولّد گردیم، چرا خداوند بدون خواست ما و بدون اجازه ما، ما را آفرید؟ مگر مایی هم قبل از تولد در کار بود؟ این اوّلاً، ثانیاً: اگر بیمار نخواهد پزشک به او دارویی که کسالتی را برطرف میکند بدهد، او را اصلاح کند، نخواهد، این نخواستن احمقانه است. اگر هم ما قبل از وجود چیزی بودیم، نخواستن ما احمقانه است؛ چون آنچه را خداوند به ما میدهد، همه آن لطف است، وجود است، علم است، قدرت است، مال است، این ما هستیم که از حالت ناسی به نسناسی میرسیم. این بحث، بحث توحیدی است به عنوان اشاره عرض کردم.
بحثی که میخواستیم بکنیم -جلسه قبل مقداری عرض کردیم- راجع به عذابهایی است که پروردگار عالم وعده داده است. آیا این عذابها رحمت است؟ نه، زحمت است. رحمت که نیست، عذاب که رحمت نمیشود. بله، اگر بیماری نزد پزشک رفت، یک پای او را قطع کرد که زنده بماند این زحمت است برای رحمت. زحمت برای رحمت، یا رحمت برای زحمت، یا زحمت برای زحمت، یا رحمت برای… اما در آخرت اینگونه نیست. در آخرت جهنّم برای رحمت است. در جهنّم بروند چه میشوند؟ مگر آن جهنّمیهایی که خلود ابدی ندارند، جهنّمیهایی که خلود ابدی ندارند و باید عذاب مستحق خود را یا کمتر بچشند و بکشند تا بعداً شایستگی ورود در را جنّت داشته باشند، این عذاب برای رحمت است. مقدمه رحمت است. اما کسانی که خلود ابدی دارند و با نار خاموش خواهند شد، این عذاب و این زحمت برای رحمت نیست، این زحمت صرف است و عذاب صرف است. اینجایی که خداوند عذاب میفرماید برای خالدین مؤبّد فی النّار و این عذاب برای رحمت نیست، عرض کردیم ما چند احتمال میدهیم.
آخرین احتمالها این بود -که واقعیت هم دارد- که خداوند از برای هر عملی یک اثری مقرّر فرموده است. گاه تکویناً «أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» در اصل خلقت و در اصل هدایت به صورت مستمره، ما بخواهیم یا نخواهیم آثاری از برای اشیاء و افعال مقرر کرده است. بعضی از آثار پیدا است و بعضی از آثار ناپیدا است. ملکوت اعمال ما نسبت به آینده، دنیا تا اندازهای پیدا است. اثر کار خوب در دنیا خوبی است صددرصد. اثر کار بد در دنیا بدی است اما صددرصد نیست. بعضی وقتها و بسیاری از اوقات آن درصد بدی هم که از برای کارهای زشت و شهوانی است، محسوس این انسان نیست. «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»[3] چون این دنیا، نسبت به ملکوت اعمال دنیای صفر است؛ حتی نسبت به ظواهر اعمال.
اعمالی که ما انجام میدهیم اگر خدای نخواسته نازیبا باشد، نباید دیگران متوجه شوند و نباید برای دیگران بازگو کنیم و خداوند هم بازگو نمیکند، چون عالم تکلیف است و عالم امتحان است. اما همین اعمالی که ما انجام میدهیم، چه اعمال زشت و چه اعمال زیبا، یک ملکوتی دارد که به عنوان صددرصد برملا شدن، در انحصار یوم القیامة الکبری است. قبلاً هم در برزخ مقداری که برزخ بین امرین است، اما یوم القیامة الکبری «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى».[4] پس همانطور که اگر یک بیماری مطابق دستور صحیح پزشک عمل کرد، اثر میگیرد ولو الآن اثری نمیبیند، همچنین اگر برخلاف دستور صحیح پزشک عمل کرد و تخلّف کرد، مرض او بیشتر میشود و ضرر بیشتر خواهد دید ولو توجه نداشته باشد.
همچنین نسبت به کلّ اعمالی که ما انجام میدهیم، این اعمال یا تهذیبکننده روح است و یا خرابکننده روح است. این خراب کردن روح و این تهذیب کردن روح که در عالم تکلیف ملموس است و نه صددرصد، عمق و ملکوت آن یوم القیامة الکبری بارز است که حتی در برزخ «لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ»[5] بصیرت تو آنگونه بینا نبود که واقع این گناه را ببینی و بفهمی که آتش است. واقع این تخلّف را که ظاهر آن لذّت است، ظاهر آن شهوت است، میل است، لذّت است، خوشآمد است، اما در باطن که تو درک نمیکنی و توجه نداری در باطن نار است، در ظاهر نور است، در باطن نار است. بعضی کارها در ظاهر نار است، اما در باطن نور است.
گرسنگی در راه خدا، کتک خوردن در راه خدا، کشته شدن در راه خدا، تبعید در راه خدا و غیره، در ظاهر نار است، اما در باطن چون در راه خدا است، نور است و بعضی از چیزها است که در ظاهر نور است، شهوت است، شیطنت است، آزادی است، حیوانیت است، اما در باطنی که نسناسها درک نمیکنند، این نار است. اینها مقدمهای برای این مطلب است که تبیین این مطلب که اعمال زشت و زیبایی را که ما انجام میدهیم، ما که خالق این اعمال نیستیم، اگر ما صددرصد خالق این اعمال بودیم، زشتها ملکوت نداشت، چرا ملکوت داشته باشد؟ ما نمیخواهیم ملکوت داشته باشد. ما چیزی را خلق میکنیم که همینجا اگر خوب است بعد از عمل برطرف میشود، همینجا اگر بد است بعد از عمل برطرف میشود. چنانکه اگر در اختیار پزشک بود یا بیمار، اگر در اختیار بیمار بود این ناپرهیزی کرده است؛ همینجا بالفعل ناپرهیزی است، آن اثر را نداشته باشد. البته کاری میکرد که آن اثر بد را نداشته باشد.
این اعمالی که ما داریم انجام میدهیم چه اعمال زشت و چه اعمال زیبا، صددرصد در اختیار ما نیست. «بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ». «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ» شما میدانید و میفرمایید، میخواهید توضیح بیشتر بدهم «بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ» کارهایی را که ما انجام میدهیم، آیا صددرصد ما مختار هستیم خدا بیکاره است؟ صددرصد خدا انجام میدهد و ما بیکاره هستیم؟ جبر، ولکن «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ». در آن بعدی که ما انجام میدهیم و میدانیم چه انجام میدهیم و میخواهیم آنچه انجام میدهیم، چه زیبا باشد و چه نازیبا باشد، اطلاع بر ملکوت و اثر آینده نداریم. مخصوصاً ملکوت و اثر آینده بعد از آن، ولکن این کاری که ما انجام میدهیم چه زشت و زیبا، در بعد دوم اختیار که با اراده پروردگار عالم این کار انجام میشود، این کار یک آثار ملکوتی دارد، یک آثار واقعی دارد که این آثار ملکوتی و واقعی بخشی در دنیا است و بخش بیشتری در برزخ است و بخش صددرصد یوم القیامة الکبری است. کما اینکه آیات در قرآن نسبت به این مطلب زیاد داریم. «الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً»[6] مجاز نیست، حقیقت نار است. آتش میخورد، اما آتشِ حالا نمیسوزد. این ملکوت این عمل است که یوم القیامة الکبری که کلّ حقایق بروز میکند. خود این مرغ سرخکرده مزعفر خوشمزه چنین، خود این مرغ آتش است، این آتش خورده و نفهمیده است. این را خداوند جعل کرده است. بنابراین خدا انتقام نمیکشد.
اگر کسی در جهنّم عذاب میبیند، عذابهایی که بر اثر علم بد، عقیده بد، اخلاق بد، فکر بد، عمل بد، کارهای انجام شده بد، انجام نشده بد، تمام اینها با خود انسان گیرانه میرود. وقود با خود انسان میرود، منتها ما دو وقود داریم. یک وقود، وقود اصلی است که جهنّم را بالفعل آتش میزند و بعداً وقودهای فرعی «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»،[7] «لِجَهَنَّمَ حَطَباً»،[8] «وَقُودُ النَّارِ»،[9] خود این وقود است. قبل از اینکه گیرانه به جهنّم رود، چه چیزی آتش بگیرد؟ باید خود جهنّم آتش بگیرد. این بحث امروز است.
آیات صَلی؛ آیات صلی که با کمال تأسف مترجمان و مفسّران قرآن اتّفاق بر اشتباه کردهاند و بر خلاف لغت معنا کردهاند. یکی از ابواب بسیار بسیار درخشان جزا است و حقیقت جزا است، یوم القیامة الکبری، این آیات صلی است که میخوانیم. صلی دارای دو بُعد است: صلی ایقاد است، آتش زدن. آتش زدن جهنّم دارای دو بُعد است: یک بُعد مربوط به رئوسالضلالة است، کسانی که رأسالزاویه ضلالت هستند، مضل بودند و در دامنه ضلالت آنها و در حاشیه ضلالت آنها گروهی به اختیار گمراه شدهاند؛ بُعد اوّل «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ» ورود غیر از حصب است، حصب غیر از ورود است، صلی غیر از ورود است. شما در آتشی که خود افروختهاید، وارد میشوید. زیرا وجود شما نسبت به آن ملکات شرّیره، اعمال غلط که با شما همراه است، با روح شما، آنچه مربوط به روح است و با جسم شما، آنچه مربوط به جسم است «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[10] اینها با شما است؛ وقتی که وارد جهنّم شدند آن هنگام خداوند ملکوت این وقود را ظاهر میکند و آتش میگیرد، آتش به اندازه عمل است. آیا میشود آتش بیشتر از بنیه نفت باشد، نفت تمام شد، آتش هم تمام میشود. بیشتر از بنیه گاز باشد؟ بیشتر از بنیه برق باشد؟ هر مقداری که برق نیرو دارد، نور میدهد. شمع نیرو دارد، نور میدهد. هیزم نیرو دارد نور میدهد. همانطوری که این مواد، اصل نیروهای آنها محدود است پس نور و نار آن محدود است. ناری که حاصل میگردد به حساب ظهور ملکوت اعمالِ بد محدود است و نوری هم که موجود میگردد به حساب ملکوت اعمال زیبا این هم محدود است. الّا اینکه خداوند اعمال نورانی را با فضل و رحمت خود ابدیت میدهد و إلی غیر النهایة میکند.
سؤال: این عذابهایی که در نار است، انتقام چیست؟ اوقات خدا تلخ شده، عصبانی شده، انتقام، خوشش میآید، کسانی هستند که خوششان میآید عذاب دهند. کسانی در سابق بودند، اصغر قاتل آدم میکشت، من به یاد دارم، اصغر قاتل بچه سر میبرید، نگاه میکرد لذّت میبرد. آیا به ساحت مقدّس خداوند میشود چنین نسبتهایی را داد؟ خداوند لذّت میبرد، خود او خلق کرده و عذاب دهد، این عذاب چه اثری دارد و چه ثمری دارد؟ اگر این عذاب مطابق عدل است مطلبی است که بحث میکنیم. اما اگر نه فضل است و نه عدل است، نه انتقام است، نه ناراحتی است، اینها نیست، خدا انتقام نمیکشد. ناراحت نیست، عصبانی نیست، مظلوم نیست، اذیت نشده است. هر قدر این ظالم و کافر اذیت کرده است، به خود و دیگران کرده است. چون این اذیت را خداوند متوجه نشده است، بنابراین خداوند این را عذاب کند که چطور، چون به من اذیت کردی؟!
– [سؤال]
– ما همین را داریم بحث میکنیم. همین را داریم بحث میکنیم. کسانی که -چون گناهان آنها ابعادی دارد- گناهانی انجام دادهاند و به حساب گناهان معذّب میگردند، چند بُعد است که از ساحت مقدّس ربوبیت خارج است. فقط یک بُعد میماند و آن بُعد، بُعد دوم است. آن بُعدی که احتمال پنجم است و روز سهشنبه عرض کردم میماند، این است که اصلاً خداوند آثاری به عنوان ملکوت که ظهور آینده یوم الجزاء دارد، در این اعمال زشت و زیبا قرار داده است که خداوند آنجا اراده میکند که این انفجار پیدا کند که آنچه بوده است ظهور صورت ملکوتی و سیرت ملکوتی به خود بگیرد.
اگر خداوند جلوی آن را گرفت چرا؟ جلوی این عذابی که خود برای خویشتن ایجاد کرده است، چرا جلوی آن را بگیرد؟ این البته سؤال است، کسی بیاید بگوید چون «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[11] است. چون رحمت خداوند بر غضب او مقدّم است. این بنده نادان نافهم نسناس ظالم و غیره، یک کارهای بدی کرده است، کاری به تعدّی نداریم، کاری به ظلم نداریم، ظلم به دیگران و تعدّی به دیگران مطلب دیگری است. مقتضای عدل است که اینها عذاب میبینند. حتی اگر خود این اعمال در ملکوت عذاب نبود، خداوند باید عذاب ایجاد کند، برخلاف آنچه در ملکوت نبود باید عذاب ایجاد کند به اندازهای که این شخص ظلم کرده است. ما در ظلم بحث نداریم، در کارهایی که ظلم نیست، کسی که به کسی ظلم نکرده است، به خویشتن ظلم کرده است و توحید را، عبودیت را و… را ترک کرده است، اینجا را داریم بحث میکنیم. چرا خدا این آدم را عذاب کند؟ برای چه عذاب کند؟ نه انتقام است، نه خدا مظلوم واقع شده است، نه ناراحت شده، نه عصبانی شده، نه، اگر هم اعمال طوری است که خداوند اینگونه خلقت فرموده است و تکوین فرموده است و هدایت فرموده است اعمال را «الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» که این آتش زد، جلوی آتش را بگیرد. مگر رحمت خدا مقدّم نیست؟ مگر چه لذّتی و چه عزّتی و چه منفعتی برای حق سبحانه و تعالی است که این شخص عذاب میبیند. اینها سؤالاتی است.
ما از آیات صلی مطالبی استفاده میکنیم و همچنین از آیات رحمت، از آیات صلی، آیات رحمت، آیات عفو مطالبی استفاده میکنیم که آنچه را قبلاً به عنوان سؤال عرض کرده بودم، تأیید میکند.
سؤال این بود: مستحق عذاب است، این آدم چون به دیگران ظلم کرده است مستحق عذاب است، کاری به خود ندارد، چون به دیگران ظلم کرده است، مستحق عذاب است، آیا این عذاب مورد استحقاق صددرصد باید انجام شود یا به مقداری انجام شود که انتقام مظلوم از ظالم گرفته شود. انتقام مظلوم از ظالم گرفتن دو بُعد دارد: یک بُعد ایجابی دارد و یک بُعد سلبی دارد. بُعد ایجابی این است که شخصی که مظلوم واقع شده، اگر اهل رحمت است به بهشت میرود. شخصی که ظالم است، او عذاب میبیند. این یک بُعد است. بُعد دیگر این است که کمتر، آن شخصی که ظلم دیده است و اهل رحمت است، به بهشت، این شخص دیگر نه ثواب، نه عقاب، بمیرد. مگر این هم رفع تسویه نیست؟ این هم رفع تسویه است. ولکن دیروز عرض کردیم این برای رفع تسویه کافی است، کسی که در طول عمر زده است، کشته است، خورده است، چه کرده است، چه کرده است، فقط این جهنّم نرود، بهشت هم نرود. خلاف عدل است.
پس تا آنجایی که مقتضای عدل ربالعالمین است، باید عذاب حاصل گردد. به حساب تعدّی در غیر و به حساب تعدّیهایی که نمیشود از آنها صرف نظر بشود. ولکن این مطلب است که آیا میشود خداوند به مقتضای فضل، جای فضل اینجا است یا نه؟ به مقتضای عدل، خلود ابدی در نار غلط، به مقتضای عدل خلود ابدی إلی غیر النّهایة در نار غلط و بدترین فحش هرزه به ساحت ربالعالمین است که به شیطان هم چنین فحشی نمیدهند. بدترین فحش به ساحت ربالعالمین است که متأسفانه معتقد هستند. دو نفر از برادران که تشریف ندارند با کسی از اشخاص یک هفته راجع به خلود فی نار إلی غیر النّهایة بحث میکردند. آخر سر قانع شده بود. قانع به این معنا، جواب نداشته بدهد، بعد گفته بود که بالاخره درس ایشان رفتن حرام است. این جواب است، او هم گفته بالاخره حرام است شما نفس بکشی.
اینجا حوزه است، روضه که نیست. دلیل را باید با دلیل برطرف کرد. با دلیل ابطال کرد و چنانکه خود دلیل حق را با دلیل اثبات میکند. حالا بگذریم، ما حاشیه نمیرویم. این سؤال است، در مرحله اولی عذابهایی را که خداوند متوجه میکند به اشخاصی که استحقاق عذاب دارند یا به عنوان ظلمی که به دیگران کردهاند یا به عنوان ظلمی که به حقیقت کردهاند؛ این عذابها اوّلاً، ثانیاً. اوّلاً: إلی غیر النّهایة نمیتواند باشد، ثانیاً: باید مطابق باشد. «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»،[12] «وَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» روی دو حساب: حساب اوّل اینکه فرض کنیم ملکوتی ندارد؛ خداوند برای این اعمال بد ملکوتی خلق نکرده است و بنا است مطابق عدل جزا دهد. جزا را به اندازه استحقاق میدهد، ولکن این اندازه استحقاق ملکوتی است خداوند ملکوتی قرار داده است، حقیقتی قرار داده است، واقعیتی غیر ملموس بر این اعمال بد و خوب قرار داده است که یوم القیامة الکبری بروز میکند. بروز به اندازه خودش، نه کمتر نه بیشتر. این مرحله اولی است.
البته در اعمالی که خیر است و ثواب است، بروز به اندازه خود میکند ولکن «وَ لَدَيْنا مَزيدٌ».[13] خداوند چون به حساب فضل است، آن عدل او هم فضل است. اگر ما تمام عمر عبادت کنیم و طاعت کنیم، به نفع چه کسی است؟ به نفع خود ما است. آن هم فضل است و ما واقعاً از خجالت باید بمیریم که خداوند میگوید به شما اجر میدهم. اجر چه چیزی؟! یک پدری که پول داده است، مال داده است، خانه داده است، چه داده است، چه داده، به پسر گفته این راه را برو، آن راه را برو، همه صددرصد به نفع او است، میگوید به تو اجر میدهم؛ این از خجالت باید بمیرد. ما باید در برابر وعدههای ثواب ربالعالمین غرق از خجالت شویم. «تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ»[14] این تجارت، تجارت نیست، ما همیشه میگیریم، ما چیزی نمیدهیم، این چه تجارتی است! مع ذلک خداوند لفظ تجارت را میگوید.
اگر ما مقداری دقت کنیم و فکر کنیم در برابر ثوابهای ربالعالمین که وعده داده است و ما را وارد آن وعده خواهد کرد، از خجالت باید بمیریم. فوق مطلب این است ما را عذاب نکنند، ما که مُردیم هیچِ هیچ. ولکن این لطف خاص ربالعالمین در بُعد ثواب است. اما در بُعد عقاب که مقتضای عدل است دو پله دارد؛ پله سوم غلط است که عذاب ندارد. دو پله دارد، پله اوّل «جَزاءً وِفاقاً»،[15] «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»، «جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها»[16] یکی از آنها کافی است. مماثله است، هر مقدار این گناه ظلم بوده است و اثر داشته است در بُعد زمان، در بُعد مکان، در بُعد اشخاص، هر مقدار اثر داشته است، مقتضای عدالت این است که همان جزا را داشته باشد، إلی غیر النّهایة یعنی چه؟ این پله اوّل است، پله دوم: کمتر، نه آن اندازه. اگر بنا است این آدم پنجاه روز زندان شود مثال، چهل روز شود، سی روز، بنا است در زندان با او به عدالت رفتار شود. اگر مقداری از این عذاب کسر کند که در کسر این عذاب ظلم به دیگران نمیشود، چه میشود؟ رحمت است. مگر اصل رحمت نیست؟ اصل رحمت ربالعالمین است، اصل که زحمت نیست، اصل که عذاب نیست. تا آنجایی عذاب لازم است که اگر عذاب نشود، ظلم به دیگران است. اما اگر به دیگران ظلم نباشد خدا هم که مظلوم واقع نمیشود و چیز دیگری هم در کار نیست. بنابراین چرا عذاب؟ چرا مدام بسوزد و بسازد و بسوزد و بسازد؟ اعتراض در اصل عذاب نیست. ما بعد دوم را داریم میگوییم. در بعد اوّل آیات صلی و در بعد دوم آیات رحمت.
مثلاً در سوره ابراهیم، آیه 29: «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ» جهنّم، اسم آن جهنّم است، ولی جهنّم است یا آتش است؟ مکانی است که در مادون سدرةالمنتهی است. این جهنّمی که در زمین است، زمین را میسازند حالا یا سینما میسازند یا رقاصخانه یا بهشت میسازند یا مسجد و حرم. این مثلاً فرض کنید «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً»[17] بیت ندارد، زمین خالی است. «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ»[18] بیت دو بُعد دارد، بُعد اوّل بُعد ارضی است که این بیت نیست، بله مکان بیت است و لذا در بعضی از آیات مکان البیت دارد، البیت دارد که دو مرحله است.
در اینجا جهنّم دارای دو بُعد است، بله، بهشت هم دارای دو بُعد است. ولی بهشت هست، اما جهنّم نیست. زمین جهنّم هست، زمینه آن هم به آن ملحق میشود، بعداً جهنّم آتش میگیرد. «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها» قبل از «يَصْلَوْنَها» چیست؟ «يَصْلَوْنَ» یعنی «یوقدونَها»؛ صلی ایقاد است. صلی غیر از ورود است. کلّ مفسّرین فی ما اعلم و کلّ مترجمین فی ما اعلم صلی را به معنی ورود گرفتند، صلی غیر از ورود است. آیاتی داریم که بسیار بسیار اضافه بر معنای لغوی صلی، نصّ است در اینکه صل به معنی ایقاد است. مثلاً آیهای که خداوند راجع به اشقاء بحث میکند. اشقی است که جهنّم را صلی میکند. اگر صلی ورود باشد چرا اشقی، شقی هم وارد میشود؟ «لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى * الَّذي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى»[19] اگر «لا يَصْلاها» ورود است پس اشقی باید وارد شود. أشقی الأشقیاء که شیطان و شیطانها هستند، بقیه چرا؟ کسانی که شقاوت بسیار بسیار زیاد دارند اما غیر شقاوت هم دارند، اشقی نیستند. اشقی یعنی کسانی که هر چه شقاوت است در درون و برون شخص و اجتماع دارند، اینها مکذبین به آیات الله هستند. اینها رئوسالزاویه شیطنت هستند. ما به اینگونه آیات استناد میکنیم.
«لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى * الَّذي كَذَّبَ وَ تَوَلَّی وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى * الَّذي يُؤْتي مالَهُ يَتَزَكَّى * وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى * إِلاَّ ابْتِغاءَ»[20] إلی آخر، خود قرآن خودش را معنا میکند، چرا این طرف و آن طرف بدویم؟ چرا حرف این و آن را بگیریم؟ همانطور که خداوند در الوهیت و ربوبیت خودکفا است، نیازمند به کسان دیگر نیست. به خلاف خیالات بعضی ولایتیها که میگویند خداوند عالم را به وسیله فلان شخص خلق کرد، آن شخص را چه کسی خلق کرد؟ همانطور که در الوهیت و ربوبیت خداوند مستقل است، کتاب او هم مستقل است. این «بَيانٌ لِلنَّاسِ»[21] است. این کتاب به بیانات دیگران کمک میکند، نه اینکه از بیانات دیگران کمک بگیرد. «لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى» این دلیل اوّلی قبل از لغت است و در خود لغت صَلی یعنی «أوقَدَ»، صِلاء یعنی وقود. یکی از معانی صلاة وقود است، منتها وقود النّور است. گاه وقود النّور است، گاه وقود النّار است، گاه هم وقود النّور است و هم وقود النّار است.
خورشید گیرانه نار و نور هر دو است، اما آنجا که نور است و نار نیست، وقود است. آنجا که نار است و نور نیست، باز وقود است، منتها وقود غیر روشن، همیشه وقود است. صلاة هم صلاء است، یعنی صلاة وسیله روشن کردن بین مصلِّی است و مصلَّی له است. چون بین ما و حق است تاریک است. این ظلمتهایی که روی آن حجب ظلمت است و احیاناً حجب نور است، نماز صحیح حجب ظلمت را میدرد و نماز اصح حجب نور را میدرد.
«جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ»[22] و در سوره 88 (غاشیه)، آیه 4 «تَصْلى ناراً حامِيَةً». داغ بودن این آتش که بسیار داغ است قبل از صلی است یا بعد از صلی؟ قبل از صلی که چیزی نیست و همچنین سوره 84 (انشقاق)، آیه 12: «وَ يَصْلى سَعيراً» میخوانم شما در المعجم ببینید. «وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى»[23] که الآن خواندیم «سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ».[24] به یاد دارم بعضی از کسانی که خواستند روی قرآن حرفی بزنند و حرف مفت زدند. گفتند که قرآن اضافه هم دارد، کسانی که با پیغمبر بد بودند، خواستند به عموی او ابولهب فحش دهند، سوره ابولهب را نازل کردند. پیغمبر چه ربطی به این عموی فلان فلان شده دارد که چون با عموی پیغمبر بد بودند، اگر با عموی پیغمبر بد بودند، میخواستند ناراحت کنند، ابوطالب، سوره ابوطالب نازل کنند. سوره کسانی که پیغمبر به آنها علاقه دارد، نازل کنند. حالا «سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ» سوره 111 ابولهب، آیه 3. بعد سوره 17 (اسراء)، آیه 18: «ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى» إلی آخر.
«ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً»؛ «يَصْلاها» جهنّم زمین است یا زمینه است؟ «يَصْلی» آتش، تنور نانوایی نان سنگک میگیرید این تنور است، تنور است، چون محلّی است که آن را آتش میزنند، اما قبل از اینکه آتش بزنند، داغ است؟ تازه یخ هم میکند.
– [سؤال]
– «سَيَصْلى» اصلاً إصلاء و صلی آتش زدن است. اگر آتش نخورده لهب چیست؟ نار چیست؟ اگر آتش نخورده، یک مثقال آتش نیست. آتش نخورده است. آتش زدن، اصلاً صلی یعنی گیرانه را آتش زدن، یعنی قبل از آن گیرانه بوده، آتش نبوده، نه نار بوده، نه لهب بوده، ابولهب بوده، ولی لهب و اینها نبوده است!
«جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَ» این را خواندیم. «جَهَنَّمَ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ صْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصيرُ»،[25] «يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّين»؛[26] «اصْلَوْها» «الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»،[27] خود عمل جزا است. «اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُم»،[28] «ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ»[29] یعنی در جهنّم این هیزم را آتش میزنند. «وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً»َ[30] اینها همه نیستند، اینها همه جهنّمیها نیستند، اینها فقط جهنّمیهای درجه اوّل هستند. «وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً»، «فَسَوْفَ نُصْليهِ ناراً»،[31] «سَوْفَ نُصْليهِ ناراً»، «إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحيمِ»،[32] «إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ»،[33] «ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحيمِ»،[34] «ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذينَ هُمْ أَوْلى بِها صِلِيًّا».[35] یک اولی است، یک ولی است، در آتش زدن جهنّم یک «أَوْلى بِها» است، یک ولی است. «أَوْلى بِها» کنده هیزمهای بسیار قوی هستند که اینها وقود اصلی نار هستند. ولی کنده هیزمهای فرعی هستند که ضلالت یافتند.
همچنین ما از آیات صلی به خوبی این مطلب را دریافتیم که خود معذّبین هستند که با ورود آنها در مکان نار، آتش آغازین را به حساب ظهور ملکوت اعمال خود برمیافروزند. این پله اوّل است که به مقدار استحقاق این انجام خواهد شد؛ اما سؤال: خداوند عدل دارد و این مقتضای عدل است، مطابق آنچه را که مستحق هستند، چون ظلم به دیگران کردند، ظلم به حقیقت کردند و… یک نکاتی هم هست که بعد عرض کنم. ولکن آیا فضل خدا بیشتر است یا عدل خدا بیشتر است؟ فضل بیشتر است. آیات در این مطلب بسیار زیاد است و قبل از آن که بخوانیم مطلب بسیار روشن است که اصلاً «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ»[36] پروردگار برای رحمت همگان را آفریده است.
سوره مبارکه اعراف، آیه 156: «وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيٍْء» جهنّمیها شیء نیستند یا هستند؟ حالا دانه دانه حساب میکنیم. میخواهیم ببینیم چه میشود. پله سوم میشود رفت یا نه؟ البته پله سوم غلط است که اصلاً عذاب نباشد، اصلاً عذاب نباشد اصلاً ظلم است، این ظلم در ابعاد گوناگون است. ولکن جایی که عدل هست، این عدل صددرصد یک مقداری فضل است. بله، نسبت به اهل بهشت فضل است و فضل است و فضل است؛ نهایت ندارد نه مادّتاً نه مدّتاً. ولکن نسبت به اهل جهنّم خدا هیچ فضل ندارد؟ چرا ما را امر میکند؟ آیات متعددّی در این جریان است. مثلاً «وَ اكْتُبْ لَنا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابي أُصيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ». این «وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» گاه رحمت مکتوبه است، گاه رحمت محتمله است.
– [سؤال]
– خود آیه میگوید نه، «وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ
كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذينَ
هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ» رحمت دو بُعد دارد؛ یک رحمت مکتوبه، یکی رحمت غیر
مکتوبه. اگر مراد از این رحمتی «كُلَّ شَيْءٍ» را شامل است رحمت مکتوبه باشد،
رحمت غیر مکتوبه بیشتر است. آنها شیء نیستند؟ کسانی که رحمت به آنها توجه نمیکند،
کسانی که خالدین مؤبّد فی النّار هستند و با نار خاموش میشوند، اینها شیء
نیستند؟ «وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» اگر هم زمان تا هنگامی که آتش روشن
است باشد، آنها تخفیف عذاب ندارند؟ اگر بنا است پنج تا سیلی بخورد، نمیشود چهار
تا بخورد، سه تا بخورد؟ رحمت متوجه اینها نخواهد شد.
[1]. الصحيفة السجادية، ص 240.
[2]. طه، آیه 50.
[3]. کهف، آیه 104.
[4]. نجم، آیه 40.
[5]. ق، آیه 22.
[6]. نساء، آیه 10.
[7]. انبیاء، آیه 98.
[8]. جن، آیه 15.
[9]. آلعمران، آیه 10.
[10]. جاثیه، آیه 29.
[11]. إقبال الأعمال ج 1، ص 363.
[12]. تحریم، آیه 7.
[13]. ق، آیه 35.
[14]. صف، آیه 10.
[15]. نبأ، آیه 26.
[16]. شوری، آیه 40.
[17]. بقره، آیه 125.
[18]. همان، آیه 127.
[19]. اعلی، آیات 15 و 16.
[20]. اعلی، آیات 15 تا 20.
[21]. آلعمران، آیه 138.
[22]. ابراهیم، آیه 29.
[23]. اعلی، آیه 11.
[24]. مسد، آیه 3.
[25]. مجادله، آیه 8.
[26]. انفطار، آیه 15.
[27]. جاثیه، آیه 28.
[28]. طور، آیه 16.
[29]. الحاقه، آیه 31.
[30]. نساء، آیه 115.
[31]. همان، آیه 30.
[32]. صافات، آیه 163.
[33]. ص، آیه 59.
[34]. مطففین، آیه 16.
[35]. مریم، آیه 70.
[36]. هود، آیه 119.