پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

بحث حول برخی از سوال های ایراد شده در سخنرانی قبلی که عبارتند از : •علت تعذیب الهی خصوصا در گناهان شخصی مثل ترک نماز و روزه و ... در کسانی که مخلد در آتش هستند و سزاوار بهشت را ندارند چیست؟ •کودکان غیر مکلف و مجانین وارد بهشت می شوند یا جهنم؟ •آیا قیامت شامل مجانین و کودکان ما دون تکلیف نیز هست ؟

جلسه سیصد و پنجاه و نهم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

بهشت و بهشتیان و جهنم و جهنمیان

…رحمت به اندازه زحمت نیست. به اندازه زحمتی که در باب انجام وظیفه کرده است، به آن اندازه نیست، بلکه خیلی خیلی بالاتر است و بحث ثواب و عقاب با هم فواصل بسیار،‌ بسیار زیاد دارند. ثواب و رحمت قاعده اصلی اوّلی است. یعنی قاعده‌ این است که خداوند موجودی را که آفرید، در تمام نشئات و در تمام مراحل، قاعده اوّل این است که در دنیا، در برزخ، در آخرت، هر جا زنده است، خداوند به او رحمت کند، چون مقابل ندارد، خدا چیزی از کسی نمی‌گیرد، مقابلی ندارد، همین‌قدر که خداوند او را خلق کرده است. خود شما بچه‌ا‌ی را تولید کردید، این بچه هر چه در آینده است، هر چه هست، ناقص است یا سالم است، بالاخره این بچه را شما درست کردید، باید به او رحمت کنید. این در بُعد خلقی است، در بُعد خالقی معلوم است.

خداوند متعال که «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَی أُعْرَفَ»[1] که «أُعْرَفَ» آن هم به نفع عارف است، «أعبد» آن هم به نفع عابد است، تمام نفع آن به این‌ها است. خوب خداوند این را خلق کرده است؛ حالا اصل این است که خداوند این را خلق کرده است، بر سر او بزند، همین‌طور عقاب کند یا اصل این است که به او رحمت کند؟ اصل رحمت است چه در دنیا و چه در برزخ که هست و چه در آخرت که هست حالا یا حتماً هست یا اگر، اگر این رحمت خداوند شامل همه این‌ها باشد، این مطلبی نیست.

و رحمت چه مقابل داشته باشد، کم باشد، ‌زیاد باشد، مقابل نداشته باشد، هیچ کدام از این‌ها مورد سؤال نیست. دو نفر هستند، یکی برای من کار کرده است، مزد او را می‌دهم، یکی هم کار نکرده است، احتیاج دارد، خوب مزد او را هم می‌دهم. دیگر نمی‌توانند بگویند چرا به آن‌که کار کرده دادی و به آن‌که کار نکرده، هم دادی، آن‌که کار نکرده محتاج است. صغیر است، نمی‌تواند ثواب انجام دهد، مجنون است نمی‌تواند ثواب انجام دهد. صغیر است، مجنون است، مادون تکلیف است و چون نمی‌تواند و قدرت ندارد، بنابراین آن غذایی که به آن کبیر داده می‌شود و مزدی که به آن کبیر داده می‌شود، مقداری هم به او داده می‌شود، این‌ دیگر جای سؤال نیست. پس در باب ثواب جای سؤال نیست.

اگر چنانچه خداوند به کسانی که در زندگی تکلیف وظایف را انجام دادند، به آن‌ها ثواب بدهد، به شمر هم همان ثواب را بدهد، این ظلم مضاعف است. کسی که استحقاق ثواب ندارد، اگر هم استحقاق عقاب نداشته باشد فرض کنید، کسی که استحقاق ثواب ندارد وجوباً که معلوم است، رجحاناً هم نه، جوازاً هم نه، به او ثواب بدهند. کسی که گاز می‌گیرد، لگد می‌زند، فحش می‌دهد، بیا من را ناز کن، این غلط است و بالاتر از آن یعنی مرحله دوم. منظور این است که این تسویه بین ظالم و غیر ظالم است. کسی که زندگی او، زندگی عدل بوده است و زندگی طاعت بوده است، خداوند بین او و آن کسی که این‌طور تخلّف کرده است، برابری قائل شود؟!

از جمله سؤالاتی که آن روز شد این بود: کسی که اصلاً مستحق رحمت نیست، این ابوجهل است، ابولهب است که تمام سراسر زندگی این آدم سیاه است. مستحق رحمت در دو بُعد نیست: یکی اینکه خود این آدم اصلاً‌ زمینه رحمت ندارد، زمینه رحمت اصلاً وجود ندارد. آب را در لجن بریزند بدتر می‌شود.

مطلب دوم: سؤال این بود که بله، زمینه رحمت وجود ندارد، اما خوب او را اعدام کنید یا إحیاء نکنید. اگر کسانی که مستحق نار هستند، خلود در نار یا خلود ابدی، اصلاً او را احیاء هم نکنند، مثل آن احتمالی که برای غیر مکلّفین داده می‌شود. اصلاً إحیاء نکردن آیا کافی است که خداوند بین سعداء و بین اشقیاء فرق بگذارد؟ نه این‌طور نیست. چرا؟ برای اینکه اگر او را إحیاأ نکنند، این ظلمی که کرده است چه شد؟ مگر احیاء نکردن جبران ظلم است؟ احیاء نکردن زمینه را از بین بردن است. جبران ظلم در صورتی که همان ظلمی را که او به شما کرده است، همان ظلم را ببیند، به همان مقدار این ظلم را از نظر مادّه -مدّت مطلب دیگری است- از نظر مادّه ظلم آن مقداری که ظلم کرده است –یکی از سؤالات همین مقدار ظلم است– آن مقدار ظلمی که به شخص یا اشخاصی کرده است –نسبت به خودش مطلب دیگری است- این مقدار ظلم را در این دنیا که نشد، بنابراین باید إحیاء شود که این مقدار ظلم را ببیند. اگر آن مقدار ظلم را اصلاً نبیند یا کمتر از این ظلم را بعد از احیاء ببیند، این نسبت به کسی که مظلوم شده است، ظلم است، هیچ شکی نداریم. این مرحله اولی است.

-‌ [سؤال]

-‌ «ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ»[2] الی آخر.

-‌ لغو می‌شود.

-‌ نسبت به خود او که لغو نیست. خیر. اگر نسبت به آن‌ کسی که مظلوم است نباشد، نسبت به خود او لغو نیست، باید خوشحال هم باشد که من در دنیا…

-‌ کار خدا لغو می‌شود.

– چرا لغو بشود؟

– او را خلق کرده، ولی دوباره او را إحیاء نکرده که به نتیجه برسد.

– نه، به او رحمت کرده است.

– [سؤال]

– مگر این عبث است؟

– عبث است.

– چرا عبث است؟ نه نشد. این مطلب دیگری است. اگر إحیاء برای آن ضرورتِ ثواب و عقاب نباشد، اما ضرورت عقاب در این‌جا نیست. سؤال این است که در این‌جا اگر چنانچه به جای دیگر برخورد نکند. اگر این کفّاری که مستحق نار هستند، إحیاء بشوند…

-‌ [سؤال]

-‌ «هُم» چه کسانی هستند؟

-‌ به کفّار برمی‌گردد.

-‌ خوب.

-‌ اصل عبث در مقابل عدم وجوب قرار می‌گیرد. اگر عدم وجوب باشد، عبث است.

-‌ در یک بُعد عبث است که عرض کردم، در بُعد دیگر عبث نیست، دو بُعد دارد؛ یک بُعد نسبت به کسانی که مظلوم واقع شدند، اگر چنانچه خداوند ظالم‌ها را احیاء نکند و جزا ندهد، عبث است دیگر. خلاف عدل است. اما اگر این بُعد کنار رفت، من روی این فرض دارم بحث می‌کنم با توجه به همان سؤال. اگر این بُعد کنار رفت، همه مظلوم‌ها را راضی کردند. این مظلوم راضی است، می‌گوید: من از حقّ خود گذشتم یا نه، اصلاً ما آن بُعد را صرف نظر کردیم، اگر این بُعد صرف نظر شد، این عبث نیست، بلکه برای این خوب است که ما آمدیم در دنیا، کارهایی را کردیم، چنین کردیم، چنان کردیم و ظلمی نکردیم و یا اگر ظلمی کردیم، از آن صرف نظر می‌کنیم. خوب این آدم را اگر زنده نکنند، عقاب نکنند، نسبت به این عبث است؟ نسبت به دیگری که مظلوم واقع شده است که ما بحث نمی‌کنیم، نسبت به شخص او که بر سر او نزنند، بر سر نزدن عبث است؟ بله. در صورتی بر سر زدن عبث است که اگر بر سر این نزنند، به این طرف ظلم شده است، در این صورت عبث است. پس از نظر نسبی عبث است و از نظر نسبت دیگر عبث نیست. پس چون خداوند هر دو نسبت را منظور فرموده است، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً».

-‌ [سؤال]

-‌ خدا که مظلوم واقع نمی‌شود. آن‌ها بحث‌های بعدی است. ما آن بحث محوری را داریم می‌کنیم.

-‌ اصل خلقت برای رحمت است. […] اگر مستحق عذاب هم باشد و او را به جهنم ببرند، بالاخره رحمت او این است که بعداً او را به بهشت ببرند.

– اگر بعداً ندارد، ما این را بحث نمی‌کنیم. کسی که صددرصد جهنّمی است، داریم بحث می‌کنیم. ببینید کسی که او را به جهنّم می‌برند تا تطهیر بشود به بهشت برود، این رحمت است. یعنی زحمتی را موقت بکشد تا به یک رحمت ممتد برسد. این را قبول داریم. آن را که اصلاً استحقاق جنّت ندارد، بحث می‌کنیم.

-‌ [سؤال]

-‌ کلاً عبث است؟ نه.

-‌ عدم رجعت شما عبث است.

-‌ کلاً نیست. در صورتی عبث است که جایی با خلق این خراب بشود. اگر این را خلق کرده است و مدتی هم زندگی کرده است و کسی هم در کار نیست که اگر او را زنده نکنند، جزا ندهند، این ناراحت بشود. با صرف نظر از این جهات برونی…

– شما صرف نظر بکنید، اگر مشرکی است که هیچ ظلمی نکرده، فقط مشرک و منکر معاد است. خودش است و خودش، به خودش ظلم کرده است.

-‌ چه اشکالی دارد؟ فرق آن چیست؟

– عبث است دیگر.

– چرا؟ خیر.

– دارد می‌گوید، منکر است، اگر رجعت نکند عبث است.

– «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ». در قسمتی از ابعادِ محوری است. اگر آن ابعادِ محوری نباشد، عبث نیست.

-‌ ما هم همین را می‌گوییم.

-‌ می‌فهمم. روی اجل بحث می‌کنیم.

– مشرکی است که به هیچ کس ظلم نمی‌کند، فقط منکر معاد است و مشرک است.

-‌ به هیچ کس ظلم نمی‌کند! مگر می‌شود مشرک ظلم نکند؟

– فرض می‌کنیم می‌شود.

– به خودش ظلم می‌کند.

– ما روی احتمال فرض داریم بحث می‌کنیم. کسی که صددرصد مستحق عقاب است و اگر عقاب نشود، ظلم به دیگران است. اما اگر کسی صددرصد مستحق عقاب است ولی اگر عقاب نشود –ما روی این بحث داریم- اگر عقاب نشود، ظلم به دیگران نیست، در این‌جا اگر او را إحیاء نکنند و عقاب نکنند، این عبث است؟

-‌ خلق او عبث است.

-‌ خلق او هم عبث نیست، خود او سود برده است. خود او شراب خورده است، عرق خورده است.

-‌ فعل خدا عبث می‌شود، نتیجه ندارد.

-‌ چرا؟ برای اینکه این را خلق کرده است، حظّی از زندگی برد یا نبرد؟

-‌ نه.

– به کمال واقعی که نمی‌رسد.

– بله، ولکن آیا به کمال حیوانی تخلّفات خودش که حظ برد و مزه برد و شهوات و حیوانیت‌ها و آزادی‌ها، به این‌ها رسید یا نرسید؟

-‌ حظ نیست.

-‌ پس چیست؟

-‌ در یک حالت بدبختی است.

-‌ این در دنیا استفاده برد؟

-‌ [سؤال]

-‌ باشد.

-‌ خود این حظّ بردن، خود این استفاده بردن او […] عبث است.

-‌ چه اشکالی دارد؟ از خدا کم می‌آید؟‌ چرا عبث است؟

-‌ چون هر مخلوقی بالاخره باید هدف داشته باشد، آیا هدف او این است که خودش احساس لذّت دنیایی بکند؟ خود لذّت بردن او هم هدف واقعی است؟

-‌ اگر این است، اگر فقط مطلب این است، بنابراین خداوند جهنّمی‌ها را نباید خلق بکند، چون به هدف نمی‌رسند، معلوم است به هدف نمی‌رسند. نباید خلق بکند.

-‌ بالاخره مورد رحمت قرار می‌گیرند.

-‌ کسانی که تا آخر جهنّم هستند و مورد رحمت واقع نمی‌شوند، چطور؟

– به نتیجه اعمال خود می‌رسند.

-‌ «خالِدينَ فيها أَبَداً» چطور؟

– به نتیجه اعمال خود می‌رسند، یعنی اگر به نتیجه اعمال خود نرسند، حتی آن خالد در نار که هیچ وقت به بهشت نمی‌رود، باید به نتیجه اعمال خود برسد، اگر نرسد عبث می‌شود. یعنی کار مشرکانه انجام می‌دهد و به نتیجه عمل خود نمی‌رسد.

-‌ نتیجه دو نوع است؛ یک نتیجه اتوماتیکی است، یک نتیجه جعلی است. در نتیجه اتوماتیکی که یکی از جواب‌ها هم همین بود که قبلاً گفتیم، شما اشاره کردید و باید بحث بکنیم. این است که بله، خداوند انسان را خلق کرده است، این اعمالی هم که انسان انجام می‌دهد، این اعمال یک ظاهر بالفعل دارد و یک ملکوت بعدی دارد. ظاهر بالفعل آن هر چه است. و این اعمال یک ملکوتی دارد که به دنبال است، اگر بد است، بدی خواهد دید. اگر خوب است، خوبی خواهد دید. یکی از جواب‌ها است که حالا باید بحث بکنیم، ولکن ما به طور کلّی داریم عرض می‌کنیم، می‌گوییم: آن‌که اصالت دارد، رحمت است و ثواب. عقاب برای چه؟ عقاب آیا اصالت دارد در فعل الهی یا اصالت ندارد؟ عقاب در آن‌جایی است که اگر عقاب نشود، ظلم است، عبث است، خلاف حکمت است. این‌ها را یک به یک حساب کنید.

-‌ […] چطور با خوبی بدی از بین می‌رود؟

-‌ با خوبی بدی از بین می‌رود؟ نباید از بین برود، چرا از بین برود؟

– [سؤال]

– در عالم تکلیف خدا متعهّد نیست که اجبار بکند این آدم طریق خیر برود یا جلوی او را بگیرد طرف شر نرود. این بحث‌های دیگری است ما بحث جبر و اختیار و تفویض و این‌ها را نمی‌خواهیم بکنیم، این‌ها بحث‌های دیگری است، بحث‌های محوری قبلی است.‌ ما در این‌جا این را عرض می‌کنیم این کسی که خداوند می‌خواهد عقاب بکند، خدا دوست دارد عقاب بکند؟ نه. خداوند ضرر کرد؟

-‌ نتیجه خودش است.

-‌ خوب این یکی است. ولیکن این نتیجه، نتیجه را چه کسی قرار داد؟ خدا، همان‌طور که خود شخص را خدا خلق کرد، این عمل هم که این شخص انجام می‌دهد…

– […] ما نمی‌گوییم در باب قدرت محال است، ما باب حکمت را می‌گوییم.

– متوجه هستم. ما می‌خواهیم مطلب جدیدی مطرح کنیم، غیر از مطالب قدیمی است. بنده عرض می‌کنم که خداوند این شخص را خلق کرده است، جن را، شیطان را و این اعمالی هم که شیطان می‌کند، این امرٌ بین الامرین است. اگر خدا اراده نمی‌کرد، ایجاد نمی‌شد. بسیار خوب. همین که خود خلق این آدم اراده الهی است، خود این اعمال هم به اراده الهی است از باب امر بین الامرین. می‌شد خداوند این اعمال را که قرار داده است، اعمال خیر او جزای اتوماتیکی خیر در دنیا و برزخ و آخرت باشد و اما در اعمال شرّ او جزای ملکوتی مثل شر قرار ندهد، مگر آن را که جزای ظلم است، می‌شد یا نمی‌شد؟

-‌ [سؤال]

-‌ محال است. مگر آن را که جزای ظلم است. آن را که جزای ظلم به دیگران است، اگر هم خداوند جزا را در ملکوت این عمل بد قرار می‌داد، باید جزا داده شود، چون مقتضای عدل است. ما در غیر ظلم داریم بحث می‌کنیم. عرض ما در غیر ظلم است. در جایی که به خدا ظلم نکرده است و خدا هم مظلوم واقع نمی‌شود. به دیگری هم ظلم نکرده است و اگر هم کرده، بخشیده است. ما این‌جا داریم طرح می‌کنیم. اگر کسی است که به دیگری ظلم نکرده و خود او تخلّف از تکالیف شخصی خود کرده است، واجبات خود را ترک کرده است، محرّمات را انجام داده است. اگر خداوند این آدم را إحیاء نکند که کتک بخورد، این به کجا ضرر می‌زند؟ به حکمت خدا ضرر می‌زند؟ نه، این رحمت است. این نکته را از اوّل تا آخر داشته باشید. چون متقضای رحمت واسعه ربانیه است که تا آن‌جایی که بر خلاف عدل نیست، خداوند عذاب نکند. حالا ببینید چون اصل رحمت است و عذاب فرع است. رحمت مقتضای فضل است و ثواب. مقتضای فضل است، ولکن عذاب مقتضای عدل است. مگر عذاب مقتضای فضل است؟ عذاب مقتضای عدل است. بله، در بعضی مراحل مقتضای فضل هم هست. چه مراحلی؟ آن کسی که در جهنّم مقداری عذاب بشود که بعداً إلی غیر النّهایه یا امد غیر بعید این ثواب ببیند ولکن ما نسبت به کسی که این چند نکته را دارد، بحث می‌کنیم:

1-‌ روی بهشت را نخواهد دید؛

2-‌ ظلمی نیست که جزای آن داده بشود.

با در نظر گرفتن این دو بُعد، آیا مقتضای رحمت واسعه الهی این است که خداوند این آدم را زنده بکند یا زنده نکند؟ اگر زنده نکند که به رحمت نزدیک‌تر است. اگر زنده نکند به کسی هم ظلم نشده است. چون ظلم به کسی نکرده است. جواب این چیست؟ جواب این است که کسی که این‌قدر خراب است، می‌شود ظلم نکند؟ طرح این مسائل اصلاً بی‌ربط است. کسی که این‌قدر خراب است، در توحید و در نبوّت و در معاد و احکام و در فقه اکبر و فقه اصغر، در تمام تخلّف دارد. می‌شود ظلم نکند؟ نمی‌شود. می‌شود آتش باشد و نسوزاند؟

-‌ [سؤال]

-‌ او که خلود ابدی ندارد. ما خلود ابدی را داریم بحث می‌کنیم. شرایط خلود ابدی: مکذّب به آیات الله است. ظلم عقیدتی است، ظلم غیر عقیدتی است، تعدّی بر تمام مقدّسات است، بر مقداری از مقدّسات. اما این یک فرض لختی است که اصلاً زمینه ندارد. یک کسی که این در افکار و اعمال و عقاید شیطان رجیم است، اما به کسی ظلم نمی‌کند، نمی‌گوییم معصوم است، نه، این شیطان به شیطان دیگر، به انسان، ظلم در هیچ بُعدی از ابعاد نکرده است. کسی که این‌قدر خبیث است، آیا وظیفه نمی‌داند که دیگران را گمراه بکند؟ یک مرتبه قاصر داریم و یک مرتبه مقصّر داریم. کسی که این‌قدر خراب است که اصلاً روی جنّت را نخواهد دید و یک روزنه امید اصلاً در وجود او در کلّ حیات او نیست و از روی عمد و از روی عناد «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»[3] بر خلاف کلّ موازین حق و ربانیه عمل کرده، امکان دارد این اصلاً ظلم نکند؟ محال است، تعدّی، از چند جهت این ظلم کردن او خیلی بیّن است.

کسانی که این‌قدر خراب نیستند، ظلم می‌کنند. چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. کسانی که این‌قدر خراب نیستند، حتی اشخاص مؤمن هم مبتلا به ظلم هستند، با اینکه مبدأ ظلم ندارند. اما کسی که کلّ مبدأ او تاریکی است و کلّ مبدأ او انحراف است، این ظلم نکند یعنی چه؟ این چند جهت دارد که ظلم بکند: یکی «جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها» این عناداً خیر را شر دیده است و عناداً شر را خیر دیده است و اصولاً انسان دو بُعدی است؛ بُعد خود و بُعد دیگران. در بُعد اصلاح خود را و دیگران را و در بُعد افساد خود را و دیگران را. در بعد اصلاح خود را و دیگران را که خیلی مصلح است و صالح. (از کوزه همان برون تراود که در اوست) و در بُعد افساد هم دو بُعدی است؛ هر قدر خود او فاسدتر باشد، به افساد دیگران بیشتر علاقه دارد. مگر ظلم منحصر به ظلم مادی است؟ ظلم عقیدتی، ظلم علمی، ظلم اخلاقی، ظلم مالی، ظلم عِرضی، ظلم نفسی، این‌ها همه ظلم است.

-‌ اینکه شما می‌فرمایید در مورد چه کسانی است؟

-‌ آن کسانی که مقداری نور ایمان در آن‌ها وجود دارد که صددرصد خلود ابدی نار ندارند. «الخارجون عن النّار». مثل کسی که می‌گویند: آقا جنابعالی یک ماه گرسنگی بخور، کتک بخور تا صد سال زندگی خوب بکنی. حالا این یک ماه برای او رحمت است یا نه؟ اگر چنانچه مدتی به زحمت و ناراحتی بیفتد… اما فرض ما در کسی است که این اصلاً روی جنّت را نخواهد دید که اگر به جنّت برود، جنّتی‌ها سکته می‌کنند. آن کسانی که اهل جنّت هستند می‌گویند: ما باشیم، او هم باشد مثلاً. مثل اینکه شیطان به جنّت برود، مثل بعضی‌‌ها که اگر به بهشت بروند، بنده حاضر نیستم بروم، چون به غیر از جنّت و نار جای دیگری نمی‌توانیم برویم.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».

درباره سؤالاتی که مربوط به قیامت است بخش‌هایی را قبلاً صحبت کردیم و جواب هم عرض کردیم و بخش‌هایی مربوط به حالا است.

یکی از بخش‌هایی که مربوط به حالا است، این است: آیا چنانکه نار و عذاب طبق عدل الهی آخر دارد، آیا جنّت هم آخر دارد یا نه؟ ما تابع دلیل هستیم. این را باید بحث کنیم. بحث دیگر این است -که بحث محوری و اصلی است- اصولاً عذابی را که پروردگار از برای متخلّفین مقرّر فرموده است، درباره چیست و کیست؟ درباره چیست؟ ظلم، ظلم‌های که در این عالم از مکلّفین عمداً انجام شده است و جبران هم نشده است، به مقتضای عدل الهی باید این‌ها إحیاء گردند تا جزای ظلمی را که کرده‌اند ببینند.

حالا این ظلمی که کرده‌اند بیّن است، اما اگر ظلمی به کسی نکردند، احیاناً ظلمی به کسی نکردند که این البته فرض بسیار بسیار بعیدی است که کسی متخلّف از شریعتِ الله باشد و ظلمی هم به کسی نکرده باشد، فرض کنید نکرده است، اما بر خلاف واجبات شریعت مقدسه الهیه و محرّمات شرع مقدّس حق، بر خلاف این‌ها عمل کرده است. واجباتی را ترک و محرّماتی را انجام داده است و خداوند هم که خالق خود مکلّفین است صددرصد، همچنین خالق اعمال آن‌ها است درصد که امر بین امرین است. خداوند در اعمال مکلّفین دو خلق انجام داده است: یک خلق امر بین امرین که درصد است، اختیار در عمل بد از مکلّف است، چه ترک واجب یا فعل حرام باشد که اگر خداوند اراده نمی‌کرد، این حرام انجام نمی‌شد و این واجب ترک نمی‌شد، اما چون امر بین امرین است، این شخص مقصّر است.

اما بُعد دوم که خلق دوم الهی است، این است که خداوند این ترک واجب را و فعل محرّم را که ظاهری دارد و در ظاهر نه صددرصد بنده است و نه صددرصد خدا است، اما باطن و ملکوتی دارد. ملکوت این عمل اگر خیر است، یوم القیامة ثواب است و اگر شر است یوم القیامة عذاب است. این بُعد دوم عذاب. در این بُعد دوم عذاب ما صحبت داریم که دیروز اشاره کردیم. آن را مدام تکرار می‌کنیم که آقایان فکر کنید.

مطلب دیگر این است، آخرین بحث دیروز و آخرین صحبت که نپخته هم صحبت می‌شد. مطلب دیگر این است که آیا فقط مکلّفین وارد جنّت یا نار می‌گردند یا غیر مکلّفین هم؟ آیا ما دلیلی از قرآن شریف داریم که کسانی که دیوانه هستند یا جنین سقط شده هستند، یا کسانی که به حدّ تکلیف نرسیده‌اند، سلب و ایجابی از نظر تکلیفی بر آن‌ها نیست، آیا این‌ها هم یوم القیامة الکبری احیاء می‌شوند یا نه؟ این را فعلاً بحث می‌کنیم.

ما در کلّ آیات ثواب، کلّ آیات جزاء، کلّ آیات إحیاء، کلّ آیات سه‌گانه ذریه و کلّ آیات حشر عمیقاً چند ساعت من فکر کردم و مراجعه کردم. یک دانه آیه وجود ندارد که غیر مکلّفین احیاء می‌شوند. قرآن‌ها را باز کنید، ما سه آیه راجع به ذرّیه داریم.

صفحه 524 قرآن، آیه 21 سوره طور: «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ» آیاتی که ذرّیه اهل جنّت را به اهل جنّت ملحق می‌کند، در کلّ قرآن سه آیه است و نه این سه آیه هرگز دلالتی ندارد بر اینکه مادون تکلیف وارد جنّت می‌شود با مکلّفین که اهل جنّت هستند، بلکه قید می‌زند که «ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ» باید مکلّف باشند. «وَ الَّذينَ آمَنُوا» که محور است، چون ایمان مراحلی دارد، ‌بعضی‌ها هستند در باب ایمان اصل هستند، بعضی‌ها هستند فرع هستند و در باب ایمان ذریه هستند که در باب کفر هم چنین است.

«احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى‏ صِراطِ الْجَحيمِ»،[4] یا «سَواءِ الْجَحيمِ»[5]‏ِ به یاد ندارم. «احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ» زن‌های آن‌ها مراد نیست، کسانی که در سایه ضلالت «الَّذينَ ظَلَمُوا» ظالم‌های کوچک هستند، یک ظالم‌های رأس داریم که محوری هستند و یک ظالم‌هایی که تبعیت دارند. آن ظالم‌هایی که تبعیت از رئوس ظلم دارند، با آن‌ها محشور می‌شوند در «سَواءِ الْجَحيمِ». «أَزْواجَهُمْ» زن‌های آن‌ها نیست و شوهر‌های آن‌ها هم نیست.

کما اینکه «أَزْواجَهُمْ» این‌طور است، ذریه هم این‌طور است «وَ الَّذينَ آمَنُوا»، «وَ الَّذينَ آمَنُوا» که محور است، کسانی که محور ایمان هستند، ایمان درست و حسابی و خیلی مرتب دارند «وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ». حالا «ذُرِّيَّتُهُمْ» کسانی که در تحت سیطره تربیتی آن‌ها هستند، تحت قیمومیت آن‌ها هستند، فرزندان آن‌ها، پسران آن‌ها، دختران و خواهران و برادران آن‌ها، کسانی که در تحت پوشش تربیتی-چون بحث ایمان است- پوشش نفقه‌ا‌ی نیست، قدرتی نیست، نخیر کسانی که در زیر سایه و تحت پوشش تربیتی «الَّذينَ آمَنُوا» هستند و از ذرّیه هم هستند «وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ». و این ذریه دو بُعد دارد.

 یک بُعد ذریةالنسب یا ذریةالحسب هستند و اتّباع بالایمان دارند. یک بُعد نخیر، فقط ذریةالایمان هستند. آیات در این موضوع داریم. «وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ»[6] فقط فرزندان او؟ آیا فقط فرزندان نوح باقی ماندند و غرق نشدند یا نه، ذریةالایمان هستند؟ و این ذریةالایمان از فرزندان او خیلی کم بودند، هفتاد نفر بودند، از فرزندان خیلی کم بودند، در آن‌جا ذریه او یعنی کسانی که در تحت شعاع رسالتی نوح ایمان داشتند تحت ظلّ او «وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ».

حالا گاهی اوقات ذریه دلیلی ندارد که فقط ذریةالنسب و الحسب است یا دلیل ندارد که فقط ذریةالایمان است، در این‌جا هم ذریه جسمی است و هم ذریه روحی است. در این‌جا که یک جانب دلیل دارد بسم الله. این‌جا از جاهایی است که اگر شبه‌دلیل در کار باشد، ترجیح می‌دهد که مصداق اجلی و اعلای ذریه… کسانی که ذریه جسمی هستند، ولکن ذریه ایمانی هم هستند که «وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ»، «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» همان مقامی که آن‌ها هستند، جایی که آن‌ها هستند، آن‌ها را ملحق به آن‌ها می‌کنیم، همدیگر را می‌بینند و در یک جا هستند، نه جا فاصله باشد. ولو مراتب محفوظ است، درجات محفوظ است، اما با سلمان، فرزندان سلمان را که ذریةالایمان هستند و همچنین با بزرگان ایمان در هر درجه‌‌ای از درجات عالیه آن‌ها هستند، ذریةالایمان هستند، پس مادون تکلیف یعنی چه؟

– همه این آیات صریح است، «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ‏».[7]

-‌ حالا می‌رسیم. حالا ‌کم‌کم می‌رسیم. این آیاتی که احیاناً ممکن است کسی تصوّر کند به آن‌ها استدلال می‌شود، استدلال نمی‌شود، یکی‌یکی، آرام آرام. بسم الله را بگویم بعد شما شروع کنید.

پس بنابراین این اوّلاً: «وَ اتَّبَعَتْهُمْ»، ثانیاً: «بِإيمانٍ» که این مطلب ثابت می‌کند که اگر ذریه آن‌ها تبعیت کردند، تبعیت ایمانی، نه تبعیت فرزندی، پس این فقط مکلّفین را شامل است و غیر مکلّفین را شامل نیست.

بعد سوره مبارکه غافر، صفحه 468، آیه 8: «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ» قبل آن را بخوانیم «فَاغْفِرْ» این راجع به حَمَله عرش است «الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ» این دعای حمله عرش است. «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ» چه کسانی؟ کسانی که «تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ»، اگر هم گناهی کردند «تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ» که صاف هستند، این‌طور نیست که حالا مؤمن هستند و توبه هم نکردند، خیر، کسانی که مؤمن هستند و اگر خطایی کردند توبه کردند و این توبه را تحقّق دادند «وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ». و دوم: «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتي‏ وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ». ببینید این باز «من اتّبع» است. «ذُرِّيَّاتِهِمْ» این ذریه چه ذریةالنسب باشد، چه نباشد، کسانی که در زیر شعاع ایمانی توبه و اتّباع السبیل این دسته که مورد دعا هستند، قرار گرفتند «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتي‏ وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ * وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ»[8] و الی آخر.

آیه سوم: سوره رعد، آیه 23، قبل از آن: «وَ الَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» صفحه 252 همین قرآن «وَ الَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» ببینید چقدر شرط است، ایمان عادی نیست. کسانی که بر مبنای ایمان «صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» در مقابل تمام ناراحتی‌ها عقب‌گرد نکردند، جلو هم نرفتند، ایستادند و استقامت کردند «صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ» نه «قاموا إلی الصّلاة»؛ «أَقامُوا الصَّلاةَ»، یعنی صلاة را اقامه کردند و در مجتمع ایجاد کردند.

«وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» که این مرتبه عالیه ایمان است «أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ * جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ» مثل همان آیه دوم. پس مادون تکلیف معنا ندارد نه تنها این سه آیه دلالت ندارد بر اینکه مادون تکلیف محشور نمی‌شوند که بچه‌های مؤمنین، ندارد بچه یک ساله و دو ساله مادون تکلیف با مؤمنین محشور بشوند، بلکه اشاره هم به این مطلب است که اتّباع به ایمان است که انسان را اهل جنّت می‌کند. مرحله محوری و اصلی و مرکزی خود ایمان است با این شرایط و مرحله بعدی در حاشیه مؤمنین. سه‌تا نیست، دوتا است.

-‌ [سؤال]

-‌ کم‌کم می‌رسیم. پس قدم اوّل، این سه آیه نمی‌گوید و اشاره هم نمی‌کند که مادون تکلیف وارد جنّت می‌شوند، این مرحله اوّل. مرحله دوم: خیر، مقداری هم می‌گوید، حالا آیات دیگری هم هست که بحث می‌کنیم. چطور؟ برای اینکه جنّت دو ضلعی است، سه ضلعی نیست، ضلع اوّل ایمان با شرایط است؛ ضلع دوم زیر سایه ایمان با اعتبار ایمان است؛ ضلع سوم که نه ایمان اصلی است و نه زیر سایه ایمان و اتّباع ایمان است، ندارد. نه تنها ندارد، بلکه خداوند که بر سر مؤمنین اصول منّت می‌گذارد و لطف می‌کند و عنایت می‌کند، می‌گوید: بله، ما نه تنها شما را، بلکه کسانی هم که در زیر سایه ایمان و تعبیت ایمان ‌آن‌ها را هم، دیگر سومی ندارد که حتی فرزندان شما هم، این یک مقدار فرزندان را کنار می‌زند. اگر هم کنار نزند ما دلیل می‌خواهیم، ما غلام دلیل هستیم.

-‌ غیر مسلمان آیا عمل خوب و بد دارد یا نه؟

-‌ نخیر. مثلاً بچه یک ساله چطور؟ حالا مثال این‌طور خیلی بعید است.

-‌ در مورد حیوانات هم هست؟

-‌ آن را هم بحث می‌کنیم، یک آیه در کلّ قرآن در سوره انعام داریم آن را بحث می‌کنیم.

-‌ [سؤال]

-‌ به ایمان است.

-‌ ایمان که ندارد.

– [سؤال]

-‌ آیا «مَنْ» برای غیر مکلّف استعمال می‌شود؟

-‌ چرا نمی‌شود؟ مگر غیر مکلّف آدم نیست؟

– «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ‏».[9]

-‌ آن «يَعْمَلْ مِثْقالَ» «مَن» را قید می‌زند، آن «مَن» را من‌تر می‌کند و الّا هر انسانی «مَن» است. انسان یک ساله هم «مَن» است، حیوان که نیست، «مَن» است.

-‌ چه چیزی مانع از حشر آن‌ها می‌شود؟

– ‌این بحث بعدی است، راجع به آیه انعام است، یک به یک جلو‌تر می‌رویم. بنده که تصمیم نداریم که نه بگویم، تصمیم هم ندارم که بله بگویم. ما مثل هم باشیم، ببینیم آیه چه می‌گوید، قرآن چه می‌گوید. بر مبنای ادلّه قرآنی، ادلّه عقلی، ادلّه فطری و ادلّه فکری ما به خوبی می‌گردیم و برادران عنایت کنید و قرآن را مطالعه بفرمایید، اگر پیدا کردید ما استفاده می‌کنیم، ما از المعجم استفاده می‌کنیم، راه ما المعجم است و به حفظیاتی که داریم اکتفا نمی‌کنیم، از طریق المعجم است. حالا این آیه سوم که…

-‌ این‌ها نه مستحق بهشت هستند و نه مستحق جهنم.

-‌ اصلاً زنده نمی‌شوند، می‌خواهیم بگوییم حشر نمی‌شوند.

-‌ به این دلیل دیگر حشر نمی‌شوند.

-‌ این یک دلیل است، حالا دلیل را نمی‌بینیم. خداوند فرمود که برای جنّت، اهل جنّت که استحقاق دارند حشر می‌شوند، برای نار هم همین‌طور، سوم را نفرمود. حال چه کار کنیم؟ باید بگوییم خیر، خدا این کار را می‌کند؟ دلیل می‌خواهیم.

– «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ».[10]

-‌ «اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ»[11] آن‌ها هم مکلّفین هستند.

-‌ بالاخره این‌ها نه مستحق بهشت هستند و نه مستحق جهنم.

-‌ نه استحقاق صددرصد بهشت هستند، نه استحقاق صددرصد جهنّم هستند، ممکن است خداوند از جهنّم فرستادن آن‌ها صرف‌نظر کند، مستقیم به بهشت بروند، پس بالاخره مکلّف هستند. این نه مستحق بودن دو نوع است: یک مرتبه اصلاً استحقاق جهنّم و بهشت ندارند، اینکه نیست. برای اینکه «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً»[12] هم عمل صالح دارد، هم سیّئه‌‌. صالح آن بهشت است، سیّئه آن نار است، ولی خداوند لطف می‌کند سیئه‌ را صرف‌نظر می‌کند و به بهشت می‌برد. این مطلب دیگری است، شما این را خلط نکنید. تمام آیاتی که در نظر دارید، یاداشت کنید، ما مطالعه می‌کنیم و یک به یک حساب می‌کنیم.

حالا این سه آیه این‌طور. بعد آیات دیگر، اوّل این آیات ذرّیات بود که معلوم شد، بعد آیات حشر. آیات حشر را انسان اوّل تصور می‌کند که بله این آیات «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»،[13] «هُم» به همه ذوی‌العقول برمی‌گردد، مکلّف باشند، دون تکلیف باشند، هر چه باشند، حتی آن بچه‌ای که در شکم مادر است، انسان است و در همان شکم مادر مرده است، آن هم «هُم» است. از دور ما نگاه کنیم خیال عموم است، از نزدیک به تمام آیات حشر مراجعه می‌کنیم یک اشاره‌‌ای نسبت به غیر مکلّفین اصلاً نیست.

 سوره مریم، آیه 68: «فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطينَ» سوره 19، آیه 68. قبل از 68 از 66 شروع می‌کنیم: «وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا» این را مکلّف می‌گوید یا بچه یک ساله مادون تکلیف می‌گوید؟ کسی که موظّف است که حشر و معاد و… این اصول عقاید را قبول کند.

-‌ [سؤال]

-‌ این انسانی را که خداوند مذمّت می‌کند که چرا این غلط را کردی، بچه یک ساله را می‌گوید یا مکلّف را می‌گوید؟ شما در خانه خود هستید یا خواب هستید. «وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا» بچه یک ساله که گریه می‌کند، می‌گوید: خداوندا، آیا ما را زنده می‌کنی؟ قبول ندارد؟ شما این را می‌گویید؟ فکر کنید. «وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا * أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ» مگر واجب نیست انسان متذکّر شود؟ آیا انسان متذکّر نمی‌شود؟ «أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً» چه کسی واجب است متذکّر شود؟ مکلّف. انسان مکلّف محور است.

بعد: «فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ» چه کسانی هستند؟ کلّ مکلّفین هستند؟ نخیر. جمع می‌کنیم تمام این کسانی که در معاد تشکیک دارند و در معاد انکار دارند. پس چه شد؟ اوّلاً جمع کل نیست، جمع منکرین معاد و مشکّکین در معاد است، این می‌گوید مادون تکلیف معنا ندارد، کسی که مادون تکلیف است مأمور به سلب و ایجابی اصلاً نیست، موظّف نیست که به عقاید اصلی یا مطالب فرعی معتقد باشد.

«فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا» سر تا پای این آیه دلیل است. «هُم» بگویید بچه‌های یک ساله را هم خداوند زنده می‌کند و به جهنّم می‌اندازد. مثل بعضی روایاتی که متأسفانه ما در بحارالانوار داریم که بعداً اشاره خواهیم کرد که بله، این بچه‌ها که مکلّف نبودند و مردند، خدا این‌ها را زنده می‌کند، بعد آن‌ها را امتحان می‌کند. آتش را یک طرف و یک چیز خیلی خوب طرف دیگر، اگر بچه دست به طرف آتش زد، می‌گوید به آتش برو، اگر به طرف رحمت رفت، می‌گوید به رحمت برو. همین حرف‌های عجیب و غریبی است که باید اسلام را از این کثافات پاک کنیم.

1- «فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا * ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيًّا» این حشر اوّل.

2- سوره انعام، آیه 22، صفحه 130. ببینید آیه قبل از آیه 22 را می‌خوانیم: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً» اینکه می‌گوییم حشر جمع، حشر جمع مکلّفین است. مگر آیه انعام که باید بحث کنیم. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ» آیه 21 که بعد هم آیه 22 است، «إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ * وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعاً» چه کسانی را؟ «مَنْ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ» را. نمی‌خواهیم نفی دیگران کنیم، ولی آن‌که اثبات می‌کند این است، در این اثبات نه تنها بقیه مکلّفین نیستند به طریق اولی، غیر مکلّفین هم طبعاً نیستند «وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» الی آخر. این هم حشر دوم.

3- حشر سوم: سوره یونس آیه 45. سوره یونس، آیه 45 یعنی 214، ما اوّل 44 را می‌خوانیم: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» کدام ناس؟ ‌بچه یک ماهه یا مکلّف؟ بعد: «وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ» چه کسانی را؟ این «يَظْلِمُونَ» را دیگر. خوب ضمیر به چه برمی‌گردد؟ همان که قبلاً است. «وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ * وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ» یعنی «یَظْلِمُونَ» را، ‌ظالم‌ها را. «كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ» که بحث…


[1]. بحار الأنوار، ج ‏84، ص 199.

[2]. جاثیه، آیه 24.

[3]. نمل، آیه 14.

[4]. صافات، آیات 22 و 23.

[5]. همان، آیه 55.

[6]. همان، آیه 77.

[7]. تکویر، آیه 8.

[8]. غافر، آیات 8 و 9.

[9]. زلزله‌، آیه 7.

[10]. توبه، آیه 106.

[11]. همان، آیه 102.

[12]. همان.

[13]. کهف، آیه 47.