«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».
در تتمّه بحث معاد از نظر اصل معاد و ثواب و عقاب چند سؤال است که عرض کردیم و سؤالات دیگری هم اضافه میکنیم.
از جمله سؤالات اضافه: آیا یوم القیامة الکبری بالاخره آخر دارد، چه در جنّت و چه در نار یا فقط در نار و نه در جنّت یا آخر ندارد؟ سؤال دوم: چه جنّت و نار و چه فقط نار، آخر دارد و جنّت بر فرض آخر ندارد اگر دلیل داشتیم، آیا آفرینش مکلّفان دیگر در انحصار همینهایی هستند که قیامت بر آنها قیام میکند؟ نخیر، بعد از اینکه قیامت قائم شد و حساب و ثواب و عقاب آغاز و رسیدگی شد، بعداً خداوند آفرینش موجودات دیگری را استمرار میکند و لا سیّما مکلّفان. چنانکه از باب نظیر این نسل موجود انسانی اوّلین نسل نیست، نسلهایی هم بودهاند که قبلاً منقرض شدهاند و ظاهراً قیامت آنها نیامده است و قیامت آنها یکجا با نسل موجود است. اما این نسلها منقرض شده است و بعداً نسل موجود و بعداً قیامت سرجمع برای کلّ نسلها است.
سوم: آیا اینگونه است که این نسلهای گذشته و این نسل موجود که در فرض دارای قیامت واحده هستند، خداوند قبل از این نسلها و قبل از این نسل، مکلّفین دیگری نیافریده بود که آنها هم قیامت مستقلی داشته باشند که قبلاً این قیامت شده است یا مکلّفین دیگری هم آفریده بود که قیامت مجزّایی برای آنها شده است؟ بالاخره آیا قیامت کبری عمومی، عموم خلقت مکلّفین را شامل است که همین قیامت آینده باشد که ما در انتظار هستیم؟ نخیر، قیامتهایی در کار است. اگر ما دلیلی داشته باشیم که قیامت در اختصاص همان است که ما در انتظار آن هستیم، مطلبی است، اما اگر دلیل نداشته باشیم، آیا خالقیت خداوند را و رحمت او را و خلق مکلّفین را و حساب و قیامت جزاء و ثواب و عقاب را ما میتوانیم منحصر کنیم؟ ما دلیل بر انحصار نداریم.
سؤال دیگر؛ آیا بالاخره إحیای موتی للقیامة الکبری چه در این قیامت که در انتظار آن هستیم، چه احیاناً در قیامتهای دیگری که بوده است و یا قیامتهای مستقبلهای که نسبت به مکلّفین بعدی هم که بعد القیامة الکبری خلق شوند، در مثلث قیامت بر حسب احتمال، آیا آنهایی که إحیاء میشوند، فقط مکلّفین هستند؟ اصولاً قیامت برای ثواب و عقاب است و ثواب برای مکلّفین است و عقاب هم برای مکلّفین است یا مجانین و صغار هم إحیاء میشوند؟ این سؤال را نکرده بودم.
مجانین و صغار هم حتماً باید إحیاء شوند؟ دلیل بر این مطلب وجود دارد. آقایان بگردید در قرآن شریف، کسانی که معجم دارید، بگردید. آیا در کلّ قرآن، آیا در کلّ آیات معاد قرآن دلیلی بر این مطلب است که احیاء انسانها-راجع به انسانها بحث میکنیم، حیوان مطلب دیگری است- إحیای انسانها عام است؟ ولو جنین که سقط شده است إحیاء میشود؟ بچههایی که قبل از تکلیف مردهاند، إحیاء میشوند؟ بچههای مسلمانها یا غیر مسلمانها، احیاء میشوند یا نه؟
- [سؤال]
- اگر ما دلیل داشته باشیم که انسانهای مکلّف احیاء میشوند که میفرمایید.
- [سؤال]
- بله، بحث سر همین است، من همینطور نمیخواهم فرض بکنم، این را بیحساب دارم فرض میکنم. ما به آیات که مراجعه میکنیم تا آنجایی که من مطالعه کردم -حالا بعداً مطالعه میکنید- آیاتی که إحیاء است «حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»[1] «هُم» به مکلّفین است، تا اینجایی که من دیدم، بعد باز هم میبینم.
- «كُنْتُمْ أَمْواتاً» شامل چه کسانی میشود؟
– «وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً»[2] مخاطب چه کسی است؟ مخاطب مکلّفین است. حالا این را باید بحث کنیم. یکی از سؤالاتی که… یعنی این سؤال جدید است، باید بحث کنیم که آیا اصولاً فقط مکلّفین هستند که به حساب ثواب یا عقاب و هم ثواب و عقاب اینها احیاء میشوند که ضرورت معاد هم همین است. اصلاً نمیخواهیم بگوییم که این ضرورت معاد دلیل بر اختصاص است، نخیر، ما یک ضرورت معاد داریم، یک بالاتر از ضرورت که رجحان است. آنکه معاد را ضروری میکند، وجوب حساب و ثواب و عقاب است.
- «أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ».
- میخواستم همین را بگویم، آیا «أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ»[3] یا «ذُرِّیاتِهِمْ» این ذریات یعنی اطفال؟
- [سؤال]
- باید ببینیم، من آن را دیدم، صبح هم در آن فکر کردم، ولیکن در این آیه مطالعه میکنیم، آیا «ذُرِّيَّتَهُمْ» اطفال آنها هستند یا خیر، ذریات یعنی کسانی که اتباع ایمان هستند یا هر دو هستند؟ این کدام است؟ باید بحث کنیم، پس این سؤال جا دارد.
– اینها غلمان بهشت هستند.
- چه کسی میگوید؟ خود ما این احتمال را دادیم. ولی دلیل نیاز دارد. عرض کردم این جای صحبت است. بعداً این صحبتها میشود که آیا بچههایی که –این مطلب بعدی است- مادون تکلیف هستند یا دیوانه هستند و با حالت جنون مردند، در مورد اینها چگونه است؟ بهشتی هستند، جهنّمی هستند؟ بر حسب آن روایاتی که در بحار و غیر بحار نقل میکنند که این بچه که در عالم تکلیف، تکلیف نداشته است، اینجا آتش را به او نشان میدهند، اگر به طرف آتش رفت که داخل آتش میرود، اگر نرفت…
- [سؤال]
- بله، قابل قبول نیست. در هر صورت مگر بر مبنای تکلیف، ثواب و عقاب نیست؟ بله دیگر. مخصوصاً عقاب، مگر عقاب بر مبنای تکلیف نیست؟ اگر کسی مکلّف نبوده است و از دنیا رفته است که عقاب یعنی چه؟ بعد، و ثواب یعنی چه؟ البته یعنی چه اوّل خیلی محکم است. عقاب یعنی چه، چون اصولاً عقاب در کسی است که تخلّف کرده، کسی که مکلّف نیست، این اصلاً زمینه تخلّف ندارد، اما چون عقاب مربوط به عدل است و مقتضای عدل بر عقاب این است که تخلّف کرده است. کسی که مادون تکلیف است یا دیوانه یا صغیر است، این تخلّف نکرده است. بنابراین عقاب نیست، اما آیا ثواب است یا نه؟ بله، ممکن است باشد.
– ثواب و عقاب انعکاس خود عمل است.
– کلاً اینطور نیست. انعکاس عمل صددرصد عقاب است، ولی انعکاس عمل صددرصد ثواب نیست. ممکن است کسی اصلاً عملی نکرده است و نمیتوانسته انجام بدهد، مثلاً بچه یک ماهه مرده است. یک بچه مادون تکلیف یا مجنون مرده است، این استحقاق عقاب نیست، اما استحقاق ثواب است، این مطلبی است، خوب نیست. وعده ثواب است؟ باید دید.
مرحله سوم: آیا اگر خداوند که «وَ رَحْمَته وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» این رحمت او شامل کسانی هم شد که استحقاق ثواب ندارند، چون مکلّف نبودند، این مطلبی است؟ اگر خداوند رحمتی را به کسی مجانی بدهد، این اشکالی دارد؟ مرحله بعدی، سؤال: کسی که -این مربوط به همین سؤال است- کسی که اصلاً در عالم تکلیف نبوده است، او مادون تکلیف فوت کرده است، طبعاً عمل صالحی نکرده است، چون مکلّف نبوده است، عمل طالح هم اگر شده است، این مکلّف نبوده است. چطور این به بهشت برود، سلمان فارسی هم به بهشت برود، انبیاء هم به بهشت بروند، همه یک جا باشد؟ نمیشود. این یک جواب است، یک جواب درجات است. آیا درجات در کلّ ابعاد است یا فقط در بُعد معنوی است و در بُعد مادّی نیست؟
– آن کسی که مجنون است، مجنون است دیگر.
– سالم میشود. مثل آن پیرزنی که پیغمبر بزرگوار فرمود: در بهشت پیر وجود ندارد، پیرزن ناراحت شد.
- آخر او عمل صالح انجام داده است، این هیچ چیزی انجام نداده است.
- اگر مجانی خداوند به کسی لطف کند اشکال دارد؟ حالا این یک سؤال، به سؤالات دیروز برمیگردیم. سؤالات دیروز و سؤالات امروز جمع میشود و فشرده میشود، سؤالات محوری ایجاد میشود. ما سؤالات محوری را شروع میکنیم که بقیه آن سؤالات حاشیهای خواهد بود.
رحمت خداوند به یک موجودی استحقاق نمیخواهد. کسی که نه استحقاق ثواب دارد و نه استحقاق عقاب دارد، اگر خداوند به او رحمتی کند، این چه مطلبی است؟ مجانی به کسی رحمت کند، اشکال دارد؟ اگر کسی به من ضرری زد، ضرر خود را از او بگیرم. اگر کسی به من نفعی رساند، خوب نفعی به او میرسانم. اگر کسی نه ضرر و نه نفع زد، من او را دعوت به ناهار دعوت کنم، اشکال دارد؟ رحمت کردن بلامقابل که خوب است، اگر رحمت شخصی بالا است، طوری است که رحمت مع المقابل که میکند، اما رحمت بلامقابل هم میکند، این مطلبی است؟ نه. اصلاً بهشت همینطور است. مگر کسانی که عمل صالح انجام میدهند، به نفع خدا انجام میدهند؟ به نفع خود آنها است، به نفع خود در دنیا و نیز به نفع خود در برزخ و قیامت که زمینه ثواب برای آنها است که این زمینه اصلی به حساب وعده خداوند است و عطاء هم عطاء غیر مجذوذ است، یعنی این رحمت به اندازه زحمت نیست. به اندازه زحمتی که در باب انجام وظیفه کرده است، به آن اندازه نیست، بلکه خیلی خیلی بالاتر است و بحث ثواب و عقاب با هم فواصل بسیار، بسیار زیاد دارند. ثواب و رحمت قاعده اصلی اوّلی است. یعنی قاعده این است که خداوند موجودی را که آفرید، در تمام نشئات و در تمام مراحل، قاعده اوّل این است که در دنیا، در برزخ، در آخرت، هر جا زنده است، خداوند به او رحمت کند، چون مقابل ندارد، خدا چیزی از کسی نمیگیرد، مقابلی ندارد، همینقدر که خداوند او را خلق کرده است. خود شما بچهای را تولید کردید، این بچه هر چه در آینده است، هر چه هست، ناقص است یا سالم است، بالاخره این بچه را شما درست کردید، باید به او رحمت کنید. این در بُعد خلقی است، در بُعد خالقی معلوم است.
خداوند متعال که «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَی أُعْرَفَ»[4] که «أُعْرَفَ» آن هم به نفع عارف است، «أعبد» آن هم به نفع عابد است، تمام نفع آن به اینها است. خوب خداوند این را خلق کرده است؛ حالا اصل این است که خداوند این را خلق کرده است، بر سر او بزند، همینطور عقاب کند یا اصل این است که به او رحمت کند؟ اصل رحمت است چه در دنیا و چه در برزخ که هست و چه در آخرت که هست حالا یا حتماً هست یا اگر، اگر این رحمت خداوند شامل همه اینها باشد، این مطلبی نیست.
و رحمت چه مقابل داشته باشد، کم باشد، زیاد باشد، مقابل نداشته باشد، هیچ کدام از اینها مورد سؤال نیست. دو نفر هستند، یکی برای من کار کرده است، مزد او را میدهم، یکی هم کار نکرده است، احتیاج دارد، خوب مزد او را هم میدهم. دیگر نمیتوانند بگویند چرا به آنکه کار کرده دادی و به آنکه کار نکرده، هم دادی، آنکه کار نکرده محتاج است. صغیر است، نمیتواند ثواب انجام دهد، مجنون است نمیتواند ثواب انجام دهد. صغیر است، مجنون است، مادون تکلیف است و چون نمیتواند و قدرت ندارد، بنابراین آن غذایی که به آن کبیر داده میشود و مزدی که به آن کبیر داده میشود، مقداری هم به او داده میشود، این دیگر جای سؤال نیست. پس در باب ثواب جای سؤال نیست.
اگر چنانچه خداوند به کسانی که در زندگی تکلیف وظایف را انجام دادند، به آنها ثواب بدهد، به شمر هم همان ثواب را بدهد، این ظلم مضاعف است. کسی که استحقاق ثواب ندارد، اگر هم استحقاق عقاب نداشته باشد فرض کنید، کسی که استحقاق ثواب ندارد وجوباً که معلوم است، رجحاناً هم نه، جوازاً هم نه، به او ثواب بدهند. کسی که گاز میگیرد، لگد میزند، فحش میدهد، بیا من را ناز کن، این غلط است و بالاتر از آن یعنی مرحله دوم. منظور این است که این تسویه بین ظالم و غیر ظالم است. کسی که زندگی او، زندگی عدل بوده است و زندگی طاعت بوده است، خداوند بین او و آن کسی که اینطور تخلّف کرده است، برابری قائل شود؟!
از جمله سؤالاتی که آن روز شد این بود: کسی که اصلاً مستحق رحمت نیست، این ابوجهل است، ابولهب است که تمام سراسر زندگی این آدم سیاه است. مستحق رحمت در دو بُعد نیست: یکی اینکه خود این آدم اصلاً زمینه رحمت ندارد، زمینه رحمت اصلاً وجود ندارد. آب را در لجن بریزند بدتر میشود.
مطلب دوم: سؤال این بود که بله، زمینه رحمت وجود ندارد، اما خوب او را اعدام کنید یا إحیاء نکنید. اگر کسانی که مستحق نار هستند، خلود در نار یا خلود ابدی، اصلاً او را احیاء هم نکنند، مثل آن احتمالی که برای غیر مکلّفین داده میشود. اصلاً إحیاء نکردن آیا کافی است که خداوند بین سعداء و بین اشقیاء فرق بگذارد؟ نه اینطور نیست. چرا؟ برای اینکه اگر او را إحیاأ نکنند، این ظلمی که کرده است چه شد؟ مگر احیاء نکردن جبران ظلم است؟ احیاء نکردن زمینه را از بین بردن است. جبران ظلم در صورتی که همان ظلمی را که او به شما کرده است، همان ظلم را ببیند، به همان مقدار این ظلم را از نظر مادّه -مدّت مطلب دیگری است- از نظر مادّه ظلم آن مقداری که ظلم کرده است –یکی از سؤالات همین مقدار ظلم است– آن مقدار ظلمی که به شخص یا اشخاصی کرده است –نسبت به خودش مطلب دیگری است- این مقدار ظلم را در این دنیا که نشد، بنابراین باید إحیاء شود که این مقدار ظلم را ببیند. اگر آن مقدار ظلم را اصلاً نبیند یا کمتر از این ظلم را بعد از احیاء ببیند، این نسبت به کسی که مظلوم شده است، ظلم است، هیچ شکی نداریم. این مرحله اولی است.
- [سؤال]
- «ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ»[5] الی آخر.
- لغو میشود.
- نسبت به خود او که لغو نیست. خیر. اگر نسبت به آن کسی که مظلوم است نباشد، نسبت به خود او لغو نیست، باید خوشحال هم باشد که من در دنیا…
- کار خدا لغو میشود.
– چرا لغو بشود؟
– او را خلق کرده، ولی دوباره او را إحیاء نکرده که به نتیجه برسد.
– نه، به او رحمت کرده است.
– [سؤال]
– مگر این عبث است؟
– عبث است.
– چرا عبث است؟ نه نشد. این مطلب دیگری است. اگر إحیاء برای آن ضرورتِ ثواب و عقاب نباشد، اما ضرورت عقاب در اینجا نیست. سؤال این است که در اینجا اگر چنانچه به جای دیگر برخورد نکند. اگر این کفّاری که مستحق نار هستند، إحیاء بشوند…
- [سؤال]
- «هُم» چه کسانی هستند؟
- به کفّار برمیگردد.
- خوب.
- اصل عبث در مقابل عدم وجوب قرار میگیرد. اگر عدم وجوب باشد، عبث است.
- در یک بُعد عبث است که عرض کردم، در بُعد دیگر عبث نیست، دو بُعد دارد؛ یک بُعد نسبت به کسانی که مظلوم واقع شدند، اگر چنانچه خداوند ظالمها را احیاء نکند و جزا ندهد، عبث است دیگر. خلاف عدل است. اما اگر این بُعد کنار رفت، من روی این فرض دارم بحث میکنم با توجه به همان سؤال. اگر این بُعد کنار رفت، همه مظلومها را راضی کردند. این مظلوم راضی است، میگوید: من از حقّ خود گذشتم یا نه، اصلاً ما آن بُعد را صرف نظر کردیم، اگر این بُعد صرف نظر شد، این عبث نیست، بلکه برای این خوب است که ما آمدیم در دنیا، کارهایی را کردیم، چنین کردیم، چنان کردیم و ظلمی نکردیم و یا اگر ظلمی کردیم، از آن صرف نظر میکنیم. خوب این آدم را اگر زنده نکنند، عقاب نکنند، نسبت به این عبث است؟ نسبت به دیگری که مظلوم واقع شده است که ما بحث نمیکنیم، نسبت به شخص او که بر سر او نزنند، بر سر نزدن عبث است؟ بله. در صورتی بر سر زدن عبث است که اگر بر سر این نزنند، به این طرف ظلم شده است، در این صورت عبث است. پس از نظر نسبی عبث است و از نظر نسبت دیگر عبث نیست. پس چون خداوند هر دو نسبت را منظور فرموده است، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً».
- [سؤال]
- خدا که مظلوم واقع نمیشود. آنها بحثهای بعدی است. ما آن بحث محوری را داریم میکنیم.
- اصل خلقت برای رحمت است. […] اگر مستحق عذاب هم باشد و او را به جهنم ببرند، بالاخره رحمت او این است که بعداً او را به بهشت ببرند.
– اگر بعداً ندارد، ما این را بحث نمیکنیم. کسی که صددرصد جهنّمی است، داریم بحث میکنیم. ببینید کسی که او را به جهنّم میبرند تا تطهیر بشود به بهشت برود، این رحمت است. یعنی زحمتی را موقت بکشد تا به یک رحمت ممتد برسد. این را قبول داریم. آن را که اصلاً استحقاق جنّت ندارد، بحث میکنیم.
- [سؤال]
- کلاً عبث است؟ نه.
- عدم رجعت شما عبث است.
- کلاً نیست. در صورتی عبث است که جایی با خلق این خراب بشود. اگر این را خلق کرده است و مدتی هم زندگی کرده است و کسی هم در کار نیست که اگر او را زنده نکنند، جزا ندهند، این ناراحت بشود. با صرف نظر از این جهات برونی…
– شما صرف نظر بکنید، اگر مشرکی است که هیچ ظلمی نکرده، فقط مشرک و منکر معاد است. خودش است و خودش، به خودش ظلم کرده است.
- چه اشکالی دارد؟ فرق آن چیست؟
– عبث است دیگر.
– چرا؟ خیر.
– دارد میگوید، منکر است، اگر رجعت نکند عبث است.
– «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ». در قسمتی از ابعادِ محوری است. اگر آن ابعادِ محوری نباشد، عبث نیست.
- ما هم همین را میگوییم.
- میفهمم. روی اجل بحث میکنیم.
– مشرکی است که به هیچ کس ظلم نمیکند، فقط منکر معاد است و مشرک است.
- به هیچ کس ظلم نمیکند! مگر میشود مشرک ظلم نکند؟
– فرض میکنیم میشود.
– به خودش ظلم میکند.
– ما روی احتمال فرض داریم بحث میکنیم. کسی که صددرصد مستحق عقاب است و اگر عقاب نشود، ظلم به دیگران است. اما اگر کسی صددرصد مستحق عقاب است ولی اگر عقاب نشود –ما روی این بحث داریم- اگر عقاب نشود، ظلم به دیگران نیست، در اینجا اگر او را إحیاء نکنند و عقاب نکنند، این عبث است؟
- خلق او عبث است.
- خلق او هم عبث نیست، خود او سود برده است. خود او شراب خورده است، عرق خورده است.
- فعل خدا عبث میشود، نتیجه ندارد.
- چرا؟ برای اینکه این را خلق کرده است، حظّی از زندگی برد یا نبرد؟
- نه.
– به کمال واقعی که نمیرسد.
– بله، ولکن آیا به کمال حیوانی تخلّفات خودش که حظ برد و مزه برد و شهوات و حیوانیتها و آزادیها، به اینها رسید یا نرسید؟
- حظ نیست.
- پس چیست؟
- در یک حالت بدبختی است.
- این در دنیا استفاده برد؟
- [سؤال]
- باشد.
- خود این حظّ بردن، خود این استفاده بردن او […] عبث است.
- چه اشکالی دارد؟ از خدا کم میآید؟ چرا عبث است؟
- چون هر مخلوقی بالاخره باید هدف داشته باشد، آیا هدف او این است که خودش احساس لذّت دنیایی بکند؟ خود لذّت بردن او هم هدف واقعی است؟
- اگر این است، اگر فقط مطلب این است، بنابراین خداوند جهنّمیها را نباید خلق بکند، چون به هدف نمیرسند، معلوم است به هدف نمیرسند. نباید خلق بکند.
- بالاخره مورد رحمت قرار میگیرند.
- کسانی که تا آخر جهنّم هستند و مورد رحمت واقع نمیشوند، چطور؟
– به نتیجه اعمال خود میرسند.
- «خالِدينَ فيها أَبَداً» چطور؟
– به نتیجه اعمال خود میرسند، یعنی اگر به نتیجه اعمال خود نرسند، حتی آن خالد در نار که هیچ وقت به بهشت نمیرود، باید به نتیجه اعمال خود برسد، اگر نرسد عبث میشود. یعنی کار مشرکانه انجام میدهد و به نتیجه عمل خود نمیرسد.
- نتیجه دو نوع است؛ یک نتیجه اتوماتیکی است، یک نتیجه جعلی است. در نتیجه اتوماتیکی که یکی از جوابها هم همین بود که قبلاً گفتیم، شما اشاره کردید و باید بحث بکنیم. این است که بله، خداوند انسان را خلق کرده است، این اعمالی هم که انسان انجام میدهد، این اعمال یک ظاهر بالفعل دارد و یک ملکوت بعدی دارد. ظاهر بالفعل آن هر چه است. و این اعمال یک ملکوتی دارد که به دنبال است، اگر بد است، بدی خواهد دید. اگر خوب است، خوبی خواهد دید. یکی از جوابها است که حالا باید بحث بکنیم، ولکن ما به طور کلّی داریم عرض میکنیم، میگوییم: آنکه اصالت دارد، رحمت است و ثواب. عقاب برای چه؟ عقاب آیا اصالت دارد در فعل الهی یا اصالت ندارد؟ عقاب در آنجایی است که اگر عقاب نشود، ظلم است، عبث است، خلاف حکمت است. اینها را یک به یک حساب کنید.
- […] چطور با خوبی بدی از بین میرود؟
- با خوبی بدی از بین میرود؟ نباید از بین برود، چرا از بین برود؟
– [سؤال]
– در عالم تکلیف خدا متعهّد نیست که اجبار بکند این آدم طریق خیر برود یا جلوی او را بگیرد طرف شر نرود. این بحثهای دیگری است ما بحث جبر و اختیار و تفویض و اینها را نمیخواهیم بکنیم، اینها بحثهای دیگری است، بحثهای محوری قبلی است. ما در اینجا این را عرض میکنیم این کسی که خداوند میخواهد عقاب بکند، خدا دوست دارد عقاب بکند؟ نه. خداوند ضرر کرد؟
- نتیجه خودش است.
- خوب این یکی است. ولیکن این نتیجه، نتیجه را چه کسی قرار داد؟ خدا، همانطور که خود شخص را خدا خلق کرد، این عمل هم که این شخص انجام میدهد…
– […] ما نمیگوییم در باب قدرت محال است، ما باب حکمت را میگوییم.
– متوجه هستم. ما میخواهیم مطلب جدیدی مطرح کنیم، غیر از مطالب قدیمی است. بنده عرض میکنم که خداوند این شخص را خلق کرده است، جن را، شیطان را و این اعمالی هم که شیطان میکند، این امرٌ بین الامرین است. اگر خدا اراده نمیکرد، ایجاد نمیشد. بسیار خوب. همین که خود خلق این آدم اراده الهی است، خود این اعمال هم به اراده الهی است از باب امر بین الامرین. میشد خداوند این اعمال را که قرار داده است، اعمال خیر او جزای اتوماتیکی خیر در دنیا و برزخ و آخرت باشد و اما در اعمال شرّ او جزای ملکوتی مثل شر قرار ندهد، مگر آن را که جزای ظلم است، میشد یا نمیشد؟
- [سؤال]
- محال است. مگر آن را که جزای ظلم است. آن را که جزای ظلم به دیگران است، اگر هم خداوند جزا را در ملکوت این عمل بد قرار میداد، باید جزا داده شود، چون مقتضای عدل است. ما در غیر ظلم داریم بحث میکنیم. عرض ما در غیر ظلم است. در جایی که به خدا ظلم نکرده است و خدا هم مظلوم واقع نمیشود. به دیگری هم ظلم نکرده است و اگر هم کرده، بخشیده است. ما اینجا داریم طرح میکنیم. اگر کسی است که به دیگری ظلم نکرده و خود او تخلّف از تکالیف شخصی خود کرده است، واجبات خود را ترک کرده است، محرّمات را انجام داده است. اگر خداوند این آدم را إحیاء نکند که کتک بخورد، این به کجا ضرر میزند؟ به حکمت خدا ضرر میزند؟ نه، این رحمت است. این نکته را از اوّل تا آخر داشته باشید. چون متقضای رحمت واسعه ربانیه است که تا آنجایی که بر خلاف عدل نیست، خداوند عذاب نکند. حالا ببینید چون اصل رحمت است و عذاب فرع است. رحمت مقتضای فضل است و ثواب. مقتضای فضل است، ولکن عذاب مقتضای عدل است. مگر عذاب مقتضای فضل است؟ عذاب مقتضای عدل است. بله، در بعضی مراحل مقتضای فضل هم هست. چه مراحلی؟ آن کسی که در جهنّم مقداری عذاب بشود که بعداً إلی غیر النّهایه یا امد غیر بعید این ثواب ببیند ولکن ما نسبت به کسی که این چند نکته را دارد، بحث میکنیم:
1- روی بهشت را نخواهد دید؛
2- ظلمی نیست که جزای آن داده بشود.
با در نظر گرفتن این دو بُعد، آیا مقتضای رحمت واسعه الهی این است که خداوند این آدم را زنده بکند یا زنده نکند؟ اگر زنده نکند که به رحمت نزدیکتر است. اگر زنده نکند به کسی هم ظلم نشده است. چون ظلم به کسی نکرده است. جواب این چیست؟ جواب این است که کسی که اینقدر خراب است، میشود ظلم نکند؟ طرح این مسائل اصلاً بیربط است. کسی که اینقدر خراب است، در توحید و در نبوّت و در معاد و احکام و در فقه اکبر و فقه اصغر، در تمام تخلّف دارد. میشود ظلم نکند؟ نمیشود. میشود آتش باشد و نسوزاند؟
- [سؤال]
- او که خلود ابدی ندارد. ما خلود ابدی را داریم بحث میکنیم. شرایط خلود ابدی: مکذّب به آیات الله است. ظلم عقیدتی است، ظلم غیر عقیدتی است، تعدّی بر تمام مقدّسات است، بر مقداری از مقدّسات. اما این یک فرض لختی است که اصلاً زمینه ندارد. یک کسی که این در افکار و اعمال و عقاید شیطان رجیم است، اما به کسی ظلم نمیکند، نمیگوییم معصوم است، نه، این شیطان به شیطان دیگر، به انسان، ظلم در هیچ بُعدی از ابعاد نکرده است. کسی که اینقدر خبیث است، آیا وظیفه نمیداند که دیگران را گمراه بکند؟ یک مرتبه قاصر داریم و یک مرتبه مقصّر داریم. کسی که اینقدر خراب است که اصلاً روی جنّت را نخواهد دید و یک روزنه امید اصلاً در وجود او در کلّ حیات او نیست و از روی عمد و از روی عناد «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»[6] بر خلاف کلّ موازین حق و ربانیه عمل کرده، امکان دارد این اصلاً ظلم نکند؟ محال است، تعدّی، از چند جهت این ظلم کردن او خیلی بیّن است.
کسانی که اینقدر خراب نیستند، ظلم میکنند. چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. کسانی که اینقدر خراب نیستند، حتی اشخاص مؤمن هم مبتلا به ظلم هستند، با اینکه مبدأ ظلم ندارند. اما کسی که کلّ مبدأ او تاریکی است و کلّ مبدأ او انحراف است، این ظلم نکند یعنی چه؟ این چند جهت دارد که ظلم بکند: یکی «جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها» این عناداً خیر را شر دیده است و عناداً شر را خیر دیده است و اصولاً انسان دو بُعدی است؛ بُعد خود و بُعد دیگران. در بُعد اصلاح خود را و دیگران را و در بُعد افساد خود را و دیگران را. در بعد اصلاح خود را و دیگران را که خیلی مصلح است و صالح. (از کوزه همان برون تراود که در اوست) و در بُعد افساد هم دو بُعدی است؛ هر قدر خود او فاسدتر باشد، به افساد دیگران بیشتر علاقه دارد. مگر ظلم منحصر به ظلم مادی است؟ ظلم عقیدتی، ظلم علمی، ظلم اخلاقی، ظلم مالی، ظلم عِرضی، ظلم نفسی، اینها همه ظلم است.
- اینکه شما میفرمایید در مورد چه کسانی است؟
- آن کسانی که مقداری نور ایمان در آنها وجود دارد که صددرصد خلود ابدی نار ندارند. «الخارجون عن النّار». مثل کسی که میگویند: آقا جنابعالی یک ماه گرسنگی بخور، کتک بخور تا صد سال زندگی خوب بکنی. حالا این یک ماه برای او رحمت است یا نه؟ اگر چنانچه مدّتی به زحمت و ناراحتی بیفتد… اما فرض ما در کسی است که این اصلاً روی جنّت را نخواهد دید که اگر به جنّت برود، جنّتیها سکته میکنند. آن کسانی که اهل جنّت هستند میگویند: ما باشیم، او هم باشد مثلاً. مثل اینکه شیطان به جنّت برود، مثل بعضیها که اگر به بهشت بروند، بنده حاضر نیستم بروم، چون به غیر از جنّت و نار جای دیگری نمیتوانیم برویم.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. کهف، آیه 47.
[2]. بقره، آیه 28.
[3]. طور، آیه 21.
[4]. بحار الأنوار، ج 84، ص 199.
[5]. جاثیه، آیه 24.
[6]. نمل، آیه 14.