تفسیر سوره حمد
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».
در این «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» جمعیاتی وجود دارد. یک قسمت از این جمعیات، جمعیات خارجیه است که دیروز عرض شد و یک قسمت جمعیات داخلیه. جمعیات خارجیه که هشت، نه الی ده بُعد داشت دیگر محتاج به تکرار نیست و جمعیات داخلیه. هر انسانی مفرد است و جمع است. مفرد است، یک انسان است، یک روح دارد ولو اینکه جمع است، چون هم از نظر جسم ابعادی دارد و هم از نظر روح و لذا تجزیهپذیر است در نفی و اثباتهای زندگی، عقل: قبول، قلب: لاقبول. قلب: لاقبول، فطرت: قبول مثلاً.
بنابراین جمعیت دومی که از «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» مراد است، جمعیت داخلی است و اصولاً جمعیت داخلی قبل از جمعیت خارجی است. تا انسان خود را نساخته است، ساختن دیگران معنا ندارد. تا خود را نشناخته است، شناختن دیگران جا ندارد. بنابراین اولین قدم در دو جمعیت «نَعْبُدُ» و دو جمعیت «نَسْتَعينُ» جمعیت داخلی است. فطرتاً، عقلاً، لُبّاً، صدراً، قلباً، فؤاداً مراحل جمعیت روح است. سمعاًً، بصراً، لساناً، رِجلاً، قلماً، عورتاً، جمعیت جسم. بنابراین اگر ما حق «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را توجه کنیم، باید از معنای آن بمیریم، از خجالت باید که بمیریم. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» فقط فطرت من، عقل من، لُبّ من، صدر من، قلب من، فؤاد من، سرّ من، خفیّ من، اخفای من، مَنِ من در کل ابعاد روحی عابد تو است، عابد دیگری نیست الحاداً، عابد تو و دیگری نیست شرکاً، فقط عابد تو است.
این از نظر روحی و روح چون فرمانده جسم است، ما بُعد اول را جلو میاندازیم، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» در مراحل روح. وقتی که «نَعْبُدُ» در مراحل روح تکمیل شد و سازمان داده شد، بنابراین «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» در دید، در شنید، در گفتن، در خوردن و آشامیدن، در زن گرفتن، در نوشتن، در زنده بودن، در مردن، در همه چیز؛ این بُعد درونی است که خداوند به ما توفیق عنایت میکند و بُعد دومی را عرض کردیم.
بنابراین با دو بال، با «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» ما باید پرواز کنیم: بال درونی و بال برونی. کما اینکه با دو عقل باید پرواز کنیم: عقل درونی و عقل برونی که وحی است. کما اینکه با دو شیطان باید مبارزه کنیم، شیطان درونی نفس امّاره بالسوء و شیطانهای برونی که شیاطین جنّ و الانس هستند. خیال نشود که «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را که ما در نماز میخوانیم، یعنی فقط در نماز «نَعْبُدُکَ» است. در تجارت نه، در درس نه، در زراعت نه، در دولت نه، در حکومت نه، در… نخیر «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، «نَعْبُدُ» یعنی من و با دیگران، من در بُعد جمعیت اولی و با دیگران در بُعد جمعیت دوم. فقط در نماز؟! اگر شما در یک مجلسی به دوستی گفتید: من به شما علاقهمند هستم یعنی فقط در این مجلس؟! بیرون رفتید دست به یقه میشوید؟ خیر.
زمان و مکان حقیقت را در خود حصر نمیکند. درست است که نماز قمّه عبادات است، عمودالدین است و بالاترین عبادات ربالعالمین است که بهترین صله را از نظر معرفتی و عبودیتی ایجاد میکند. ولکن در نماز که «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» میگویید، این عبادت در انحصار نماز نیست، بلکه به طریق اولی در جای دیگر است. در نماز که محور عبادت است و مسجَد است و مرکَع است و مَصبَح است و همه چیز است در بُعد صله ارتباط عبودیت که «نَعْبُدُ»، در بقیه کارها، بر بقیه زمانها، بقیه مکانها، بقیه حالات، بقیه مجالات اولویت دارد یا برابر است؟ بنابراین همانطور که از ابعاد «نَعْبُدُ» این است که جلوی دروغگویی را بگیریم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، «نَعْبُدُ» ما که نوعاً «إِيَّاكَ» نیست، بنابراین دیگران را، معصومین را، مخلَصین را اضافه میکنیم تا دروغ نباشد، همینطور در حالات دیگر. در قالات دیگر، در مجالات دیگر، در افعال دیگر. ما از نظر جمعیت برون و از نظر جمعیت درون «نَعْبُدُ» و «إِيَّاكَ» هستیم، نه فقط «نَعْبُدُ»، «نَعْبُدُ» در شرک هم نیستیم. «نَعْبُدُ» هستیم در کل ابعاد روحی و جسمی و درونی و برونی در کل جمعیتها، اجتماعها، جمعیتهای درونی و برونی، ولکن این «نَعْبُدُ» هرگز اختصاص به جایی، دون جایی در اعضا و در جوارح، درونی و برونی ندارد.
- [سؤال]
- بله، این را عرض میکنم. توضیح میدهم، چون بحث کردیم توضیح میدهم. «نَعْبُدُ» آیا بین عبادت و طاعت فرق است یا فرق نیست؟ مراحلی دارد. اگر عبادت مطلقه، نه مطلق عبادت، مطلق عبادت با عبادت صوری هم میسازد. اگر عبادت مطلقه مراد باشد و طاعت مطلقه لامراد باشد، بین عبادت و طاعت تلازم است. اگر ما از رسولالله (ص) طاعت میکنیم، طاعت مطلقه نیست، طاعت وساطتی و رسالتی است. «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[1] است، استقلال ندارد.
بنابراین ما در چند بُعد عبادت و طاعت را تصوّر میکنیم. بُعد اقوای آن و مرحله بالای ابعاد این دو لفظ این است که طاعت مطلقه و عبادت مطلقه، فقط عبادت حق، فقط طاعت حق. اگر هم طاعت رسول میکنیم، چون واسطه در ایصال رسالت حق است، در این صورت عبادت «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» «إِیَّاکَ نُطیِع»[2] است، «إِیَّاکَ نُطیِع»، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» است، از هم جدا نمیشوند. حالا این چطور؟ اگر عبادت، عبادت مطلقه است، پس جایی برای طاعت دیگری نمیماند. هرگز جایی برای ترک طاعت حق باقی نمیماند، چون «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» عبادتاً، عبودتاً، عبدیتاً هم همینطور است، عبادتاً، بالاتر از آن عبودتاً که مرحله رُقاء و ترقّی عبادت است. بنابراین کسی که به تمام وجود خود در دورن و در برون و در جهات روح و در جهات جسم عباد رب است، طاعت نیست؟ به عکس، طاعت. اگر طاعت، طاعت مطلقه باشد، یعنی در تمام کارهای درونی و برونی، فردی و اجتماعی طاعت است، این عبادت نیست؟! بنابراین «بين العبادة و الطّاعة» اگر مطلقه باشند تلازم است، تساوی نیست، تلازم است، اما اگر طاعت، مطلق طاعت باشد، عبادت هم مطلق عبادت باشد، آن وضع از بین خواهد رفت. یعنی طاعت میکنند، بعضی وقتها بله، بعضی وقتها نه. عبادت میکنند بعضی وقتها بله، بعضی وقتها نه. بعضی وقتها خلوص دارند، بعضی وقتها خلوص ندارند. در این صورت عموم و خصوص من وجه هستند. طاعت احیاناً ملازم با عبادت است، احیاناً ملازم با عبادت نیست. عبادت احیاناً ملازم با طاعت است، احیاناً ملازم با طاعت نیست. حالا ما این سبر و تقسیمهای منطقی را کاری نداریم.
اصولاً طاعت مطلقه مستلزم عبادت مطلقه است و در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» ما عبادت مطلقه را داریم میگوییم. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» اعتراف به عبادت مطلقه است. بنابراین همانطور که عبادت در انحصار حق است و عبادت غیر حق باطل است، همانطور هم طاعت مطلقه نسبت به غیر حق باطل است. سپس این «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» از عبادت سه بُعدی است، از عبودت یک بُعدی سایر مراتب است. عبادت از سه بُعدی است، عبادت اعمّ از عبودت است. عبودت اخص از عبادت است و ما که عبادت و عبودت را مورد بحث و تکرار قرار میدهیم، چون عبدیت نسبت به کل عالم روشن است که اختیار نیست و… یا در عبدیت اگر آن اختیار باشد مثل اختیار حیوانات و نباتات و جانوران ما در بُعد طاعت و عبادت علیا بحث میکنیم. انسانی و ملائکی و جنّی و کسانی که در آسمانها هستند. چون در بُعد عبادت علیا داریم بحث میکنیم که بیانگر نقطه اولای آن انسان است، از این جهت آنها را کار نداریم، پس عبادت و عبودت.
عبادت سه بُعد دارد، ولکن عبودت دارای یک بُعد است. عبادت عبید از ترس جهنم، عبادت تجّار برای میل به مزد، عبادت احرار نه برای ترس از جهنم، نه برای میل به مزد -اینها در کتاب است من اشاره میکنم، در تفسیر آمده- هر سه عبادت است، هر سه هم مقبول است ولی درجات دارد. عبادت محمد (ص) و محمدیین بُعد سوم است و در بُعد سوم هم عالیترین ابعاد است. عبادت موسی (ع) بُعد سوم است، عبادت احرار است، ولکن عبادت احرار هم دارای درجاتی است. همین عبادت احرار که دارای درجات است، همین عبودت است. عبودت با عبادت احرار تساوی دارد و تلازم دارد. ولکن همانطور که عبودت درجات دارد، عبادت احرار هم درجات دارد. بنابراین دو مرحله اولی که عبادت عبید باشد، از احرار خارج است، از عبودت خارج است. عبادةالتجار باشد، از عبودت خارج است، از عبادت احرار خارج است.
بنابراین بین عبادت احرار و عبودت و بین سایر عبادات تباین است. عبادت احرار «أَعبُدُکَ لِأنَّکَ الله» تمام «لِأنها» کنار میرود، فقط «لِأنَّکَ الله» و عبادةالتجار برای اینکه بهشت داری، گلابی و سیب داری، حورالعین داری، اگر نداشته باشی نه و پستتر از آن عبادت عبید چون جهنم داری، اگر جهنم نداشتی من عبادت نمیکردم و نوع عبادتها یا بیشتر بُعد اول است یا بعد دوم است. بُعد سوم مربوط به معصومین و مخلَصین (ع) و بعضی از اولیاء.
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» پس ما دروغ نمیگوییم، چون جمع را در نظر گرفتیم. به حساب اینکه جمع را در نظر گرفتیم دروغ نمیگوییم. در بُعد «نَعْبُدُ» و در بُعد «إِيَّاكَ» و جهت مقدّم داشتن فعل هم که حصر است، این مطلب معلوم است و ما تکرار نمیکنیم.
حالا از نظر لفظ ع و ب و د که در قرآن ذکر شده است، ما سیر میکنیم، مطالب دیگری به دست میآوریم. در کل قرآن صیغهای که ع و ب و د دارد با مختلف صور آن 281 مرتبه ذکر شده است و این 281 مرتبه منقسم به چند قسم است؛ چهار قسم که قسم اول آن کلاً از بحث ما خارج است. «عبد کسمةٍ خارج عن العبادة و العبودة» به آن کاری نداریم. البته کار داشتیم، ولیکن چون داریم در بُعد عبادت عقلانی بحث میکنیم، این یک مورد است. «عبدٌ لغیر الله طاعته» این مرتبه دوم، «عبدٌ لله عبودتاً» این مرتبه سوم، «عبدٌ لله عبادةً»، ما این چهار بٌعد را داریم.
حالا الفاظی که در قرآن است با شماره آیات، اینکه شماره میگویم یعنی یک مرتبه ذکر شده است. یک «عَبَدَ الطَّاغُوتَ»،[3] یک «عَبَدْتُّمْ»،[4] یک «عَبَدْنا»،[5] یک «عَبَدْناهُم»،[6] سیزده «أَعْبُدُ»، سه «تَعْبُدُ»، هفت «تَعْبُدُوا»، 23 «تَعْبُدُونَ» هفت «نَعْبُدُ»، «نَعْبُدُ» خیلی مهم است، هفت که هفت هم برکات است و هم درجات است. یک «نَعْبُدُهُمْ»،[7] هشت «يَعْبُدُ»، سه «یَعْبُدُوا»، دوازده «يَعْبُدُونَ»، یک «لِيَعْبُدُونِ»،[8] یک «يَعْبُدُونَني»،[9] یک «يَعْبُدُوها»،[10] سه «أَعْبُدُ» البته اینجا «أَعْبُدُ» حساب دارد. چون رسولالله است (ص) و در «أَعْبُدُ» ابرازا شخص نیست. یک «فَاعْبُدْني»،[11] دو «فَاعْبُدْهُ».
- یکی بودنش به خاطر مخلصین است.
- حالا خدمت شما عرض میکنم. 21 «اعْبُدُوا»، سه «فَاعْبُدُونِ»، یک «اعْبُدُوني»،[12] یک «لا تَعْبُدُونَ»،[13] شش «اعْبُدُوهُ»، یک «يَعْبُدُونَ»، یک «عَبَدْتُّمْ»، ده «الْعَبْدُ»، شش «عَبْداً»، پنج «عَبْدَنا»، هفت «عَبْدُهُ»، یک «عَبْدَيْنِ»، بیست «الْعِبادِ»، چهار «عِبادٌ» یا «عِبادُ» فرقی نمیکند، دو «عِباداً»، هفت «عِبادُکَ»، «عِبادِکَ»، «عِبادَكَ» مشترک است، یک «عِبادِكُمْ»،[14] دوازده «عِبادِنَا»، 34 «عِبادِهِ»، سیزده «عِبادي»، پنج «لِلْعَبيدِ»، یک «عابِدٌ»،[15] یک «عابِداتٍ»،[16] پنج «عابِدُونَ»، پنج «عابِدينَ»، شش «بِعِبادِهِ»، یک «عِبادَتِكُمْ»،[17] چهار «عِبادَتِهِ»، دو «بِعِبادَتِهِمْ»، یک «عِبادَتي».[18] جمع آن 281، فقط آن مواردی که؛ دیگر همه موارد مشمول است؛ چون چه عبادت باشد، چه عبودت باشد، چه عبدیت. سرجمع، ما در نماز که میگوییم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» حصر عبادت است و عبودیت است و عبدیت است نسبت به إلهِ واحد که ریاها و شرکها و الحادها و توجه به دیگران را از بین میبرد. این مقدار صحبتی که به عنوان اصلی و متنی راجع به «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» عرض کردیم و بیشتر آن شاید بعد بیاید.
«وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ». در عبادت «اعبُدُکَ» است، «أَعبُدُ بِکَ» نیست. چون اگر «أَعبُدُ بِکَ» باشد، یعنی خدا وسیله است. در عبادت معبود خدا است، معبودٌ به در کار نیست که گاه خدا را عبادت کنیم، گاه اولیاء خدا را عبادت کنیم که عبادت به خدا برسد، این نیست. ولکن در استعانت اینطور نیست. در استعانت، مستعان فقط خدا است، ولی مستعانبه هم خدا است و هم غیر خدا. مستعان یعنی مستعان احدی جز خدا نیست. کسی که کمک کند و توقف در کمک او باشد. این را جای دیگر نداریم. استقلال است. استقلال در معین و استقلال در اعانت اصلاً در غیر خدا نداریم، چون مؤثّر اصلی او است، فاعل اصلی او است. مرید اصلی او است. اگر تمام عالم را استعانت کنیم، خدا نخواهد عونی و اعانتی حاصل نمیشود. در این بُعد الله و مستعان، الله و معبود یکسان است. حالا آن بحث را بعد میکنیم که استعانت در چه بُعدی است. «الله هو المعبود»[19] فقط، «الله هو المستعان»[20] فقط، در بُعد مستعان بودن و معبود بودن.
اما در بُعد دوم چطور؟ در بُعد مستعان بودن ما استعانت «بغِیرِ الله»، «بإذنِ الله»، «فی سبیل الله» داریم. آیات متعدّد داریم که «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ»[21] وسائلی را به سوی خدا پیجویی کنید. این وسیله مستعانٌ به است، مستعان چه کسی است؟ الله است. مستعان و محور و مقصد و مأوی الله است، ولکن گاهی اوقات است بلاوسیله، گاهی اوقات است با وسیله رب، گاهی اوقات است با وسیله غیر رب، هر کدام که مأذون است. مقتضای «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» همین است. فقط تو را میپرستیم، یعنی در وسیلهای که انتخاب میکنیم تا به مراد تو برسیم، ما عبادت میکنیم. اگر بگویی: بله، انجام میدهیم، اگر بگویی: نه، انجام نمیدهیم. به وسیله بت نه، به وسیله درخت نه، به وسیله کافر نه، به وسیله منکر نه، به وسیله پیغمبر بله، به وسیله امام بله، به وسیله صلاة بله، به وسیله صوم بله. اعمال و افعال و افکاری که خداوند اجازه میدهد که اینها وسیله باشند از برای وصول إلی الرب معرفتاً.
- [سؤال]
– بله، وصول الی الرسول نیست. وصول إلی الرب، فقط هو نقطه واحده است، أنا در کار نیست ولو «أنا محمّدٌ» باشد. بنابراین یک فرق مهم بین «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» و «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» است که در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» معبود واحد است، معبودٌ به نداریم. کسی را، چیزی را عبادت کنیم که عبادت به حق برسد، این را نداریم. این شرک است. یا شرک خفی است یا شرک جلی است، یا به حدّ الحاد میرسیم. در عبادت نداریم ولی در استعانت داریم. ولکن در استعانت که داریم همانطور که معبود فقط الله است، مستعان فقط الله است. ولو مستعانبه […] مستعانبه چند بخش است «اللَّهُمَ بِكَ أَسْتَعِينُ»[22] هم مستعان است، هم مستعانبه. «اللّهم بمحمد و آل محمّدٍ أستعینٌ إلیک» مستعانبه داریم، ولی مستعانبه، مستعان نیست. مستعان، مستعانبه است احیاناً، خدا، ولی مستعانبه هیچگاه مستعان نیست. هیچ قدرتی، هیچ نیرویی، ولو تمام نیروهای عالم جمع شوند، نمیتوانند محور باشند. استقلال در فعل خود نمیتوانند داشته باشند تا چه برسد به دیگران. کسانی که کاری انجام میدهند تا اراده حق دنبال آن نباشد -چه خیر و چه شر با تفاصیلی که دارد- نمیتوانند انجام بدهند، تا چه رسد بتوانند انسان را به سوی خدا یا به سوی شیطان کمک کنند. وسیله کمک به سوی خدا و به سوی شیطان، مستعان الله است، باید إذن و اراده از آنجا باشد تا اعانتی حاصل شود که مختصر آن «لا مؤثر في الوجود إلا الله»[23] چه در خیر باشد، چه در شر باشد.
- پس سلب اختیار است.
- نه، سلب اختیار نیست. این را گفتیم، در بحثهایی که قبلاً شده و مفصل است که وقتی شخص مختار عبادت را میخواهد انجام دهد تمام وسایل را انجام میدهد، فقط یکی میماند که اراده خدا است. کسی هم میخواهد معصیتی انجام دهد، تمام وسایل را انجام میدهد، در کل وسایل اختیار دارد، فقط إذن الهی میماند. إذن الهی چه زمانی است؟ إذن الهی بعد از مشیت و تکمیل مشیت مختار است، اگر اینطور نباشد تکلیفی در کار نیست.
– [سؤال]
- بله، تکوینی است. اذن تشریعی در معصیت که نیست، اذن تشریعی در طاعت است. چنانکه در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» معبودبه نداشتیم، معبود داشتیم، فقط معبود حق بود لاسواه، در «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» هم در دو بُعد است، مستعان فقط الله است و ماسواه و مستعانٌ به هم به إذن الله است. به إذن الله در بُعد مستعان حرفی نیست، خدا مستعان است و مستعانٌ بک است. ولکن استعانت بغیر الله إلی الله در عبادة الله، در معرفة الله، در طاعة الله، در وصول إلی الله، وصول معرفتی، تمام اجازه میخواهد. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً»[24] اینطور نیست که مثلاً انسان بگوید: امامزاده داود، امام حسین، پیغمبر، نخیر این حرفها نیست. «جاؤُكَ». «جاؤُكَ» در دو بُعد است. در چند بُعد است؟ یک بُعد حیاتی است، یک بُعد، بَعد الممات. بَعد الممات هم أحیاء هستند، کفّار أحیاء هستند، تا چه رسد پیغمبر. بعد الممات هم «جاؤُكَ» است، بعد الحیاة هم «جاؤُكَ» است. «جاؤُكَ» هم دو بُعد است. یا «جاؤُكَ» با جسم و روح هر دو، برویم دست پیغمبر را ببوسیم، ایشان را در زمان حیات زیارت کنیم. در زمان ممات بر سر قبر رسولالله برویم.
یا «جاؤُكَ» در بُعد روح است. روح را توجه به رسولالله میدهیم. رسولالله توجه دارد، چون مقام جمعالجمعی دارد. وقتی روح را به رسولالله توجه بدهیم، چطور است؟ استقلال است؟ خیر «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» به خودشان ظلم کردند که اعم است از ظلم متجاوز به دیگران یا غیر متجاوز. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ» اول در بُعد مکانی و در بُعد مرحله ابتدایی «جاؤُكَ»، ولکن «جاؤُكَ» چه؟ «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا» نخیر، «جاؤُكَ» مکانت مقدس، مکان مقدس، حضور اولین شخصیت عابدین لله، حساب دارد دیگر، اگر من دور باشم، مخصوصاً روح من […] ولیکن صرف اینکه در حضور رسولالله قرار بگیرد و دعا کند و از خدا بخواهد. فرق میکند. یک مرتبه دعا میکند، از خدا میخواهد در حضور رسولالله نیست. البته بُرد این کم است. یک مرتبه در حضور رسولالله است از خدا میخواهد، از رسولالله نمیخواهد. برد این بیشتر است. یک مرتبه در حضور رسولالله است، از خدا میخواهد، از رسولالله هم میخواهد که از خدا بخواهد، بُرد این قویتر است. آیه این را میگوید. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ» از نظر مکان و مکانت. «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ» ولکن چون «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ» ممکن است قدرت اجابت نداشته باشد، چون گناهکار هستم، ظلم کردم، چه کردم. چون ممکن است قدرت اجابت نداشته باشد و اگر هم قدرت اجابت داشته باشد، برای رفع گناه است، برای ترفیع درجه نیست. استغفار و توبه گاه برای رفع گناه است، گاه برای ترفیع درجه است، گاه برای رفع گناه و ترفیع درجه هر دو است.
- [سؤال]
- بله. پیغمبر هم میشنود، جواب هم میدهد، البته بعضیها جواب را میشنوند، ولی ما نمیشنویم، مطمئن هستیم جواب میدهد. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» «اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» به چه حسابی؟ بهطور اتوماتیکی؟ پیغمبر نخواسته استغفار میکند؟ باید کسی بخواهد تا استغفار کند، نخواسته است. بنابراین اینجا کلام این است که «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ و تطلبوا من الرسول أن یستغفر الله» بعد این است که: «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً». ممکن است کسی گناهی کرده است، گناه بزرگی هم کرده است. شرایط صحت توبه و صحت استغفار را فراهم نکرده است، اگر نزد پیغمبر بیاید، نزد همه پیغمبران بیاید و از همه بخواهد و همه هم از خدا بخواهند، خدا قبول نمیکند، ولکن پیغمبران بدون إذن خدا نمیخواهند. «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى»[25] به اذن، ارتضی. «مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»[26] در صورتی که خدمت پیغمبر آمدند و استغفار کردند و تقاضا کردند که پیغمبر استغفار کند، پیغمبر همینطور استغفار میکند؟ نه، باید از خدا اذن بگیرد. اگر خداوند به او اذن داد، استغفار میکند، اگر اذن نداد، استغفار نمیکند. پس این را از کجا میفهمیم؟ از «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ»، «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» در چه زمینهای است؟ استغفار رسول در زمینهای است که خداوند اذن بدهد که او استغفار کند و این استغفار، شفاعت است. شفاعت چیست؟ شفاعت میانجیگری در بخشش گناه است، میانجیگری در توبه است. کل شفاعتها هم باید به إذن الله باشد.
برگردیم، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»، حالا این «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» سوابقی دارد و لواحقی دارد. لواحق در خود سوره حمد است بعد از این دو آیه، سوابق آن هم در خود سوره حمد است، قبل از این دو آیه. ببینید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» همه ارتباط دارند. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» چرا؟ «لأنّك الله»، «لأنّك الرّحمن»، «لأنّك الرّحيم»، «لأنّك ربّ العالمين»، «لأنك مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» ابعاد پنجگانه، بر حسب مراحل و مراتبی که دارند، هر کدام بین خود و هر کدام با دیگران تمام مبدأ برای «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» هستند. چرا «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»؟ یا چرا «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»؟ «لأنّك الله أحری»، چرا «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»؟ چرا «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»؟ «لأنّك الرّحمن الرّحيم»، رحمن و رحیم جمع است بین عبادت عبید و عبادت تجار، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» خود من هم از عالمین هستم، بنابراین عبادت ربالعالمین باید بکنم.
«مالِكِ يَوْمِ الدِّينَ» چون «مالِكِ يَوْمِ الدِّينَ» هستید، «يَوْمِ الدِّينَ» سه بُعد دارد: یک بُعد جهنم، یک بعد بهشت جسمانی، یک بُعد رضوان من الله. احرار چون «مالِكِ يَوْمِ» را میبینید در بُعد «الله» بودن و ترفیع درجه معرفتی در جنت -در جنت رضوان- نه خوف از نار و نه طمع جنت، این برای احرار است. تجار: چون «مالِكِ يَوْمِ الدِّينَ» هستید، بهشت دارید و حور دارید و تشکیلات دارید. عبادت عبید: چون جهنم دارید، از ترس جهنم، پس در کل ابعاد «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ». بُعد بعدی «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» چون هادی صراط مستقیم تو هستی، تو راه راست را هدایت میکنی، بنابراین «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» در وصول به «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ». «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» در عبادت تو، در وصول به ربالعالمین، پس «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ». این تفاسیر متنی مطلب و برای مزید بر مطلب به تفسیر سوره فرقان مراجعه بفرمایید. تا اینجا مثل اینکه مطلبی در نظر من نیست بگویم، اگر مطلبی اضافه شد، فردا حضور برادران عرض خواهیم کرد.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. نساء، آیه 80.
[2]. بحر العلوم، ج 1، ص 18.
[3]. مائده، آیه 60.
[4]. کافرون، آیه 4.
[5]. نحل، آیه 35.
[6]. زخرف، آیه 20.
[7]. زمر، آیه 3.
[8]. ذاریات، آیه 56.
[9]. نور، آیه 55.
[10]. زمر، آیه 17.
[11]. طه، آیه 14.
[12]. یس، آیه 61.
[13]. بقره، آیه 83.
[14]. نور، آیه 32.
[15]. کافرون، آیه 4.
[16]. تحریم، آیه 5.
[17]. یونس، آیه 29.
[18]. غافر، آیه 60.
[19]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 1، ص 83.
[20]. همان، ج 7، ص 285.
[21]. مائده، آیه 35.
[22]. بحار الأنوار، ج 83، ص 310.
[23]. همان، ج 5، ص 151.
[24]. نساء، آیه 64.
[25]. انبیاء، آیه 28.
[26]. بقره، آیه 255.