جلسه چهارصد و چهارم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

آیه‌ی حمل امانت الهی

نکات پایانی در آیه عرض امانت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».

بر مبنای آیه مبارکه امانت و بعداً آیه فطرت و آیه ذرّیه، ما در رقیق‌ترین و دقیق‌ترین و عمیق‌ترین و عرفانی‌ترین بحثی هستیم که تا به حال داشتیم. ما کلّاً امانة الله هستیم و غیر از عنوان امانت در ما وجود ندارد. خودیتی نداریم، استقلالی نداریم، بلکه در سه بُعد ما در این عالم امانت هستیم. یا امانت خودی ذاتاً و صفاتاً و افعالاً که امانت متّصل است یا امانت منفصل است که باز هم متّصل است. اموالی را، نوامیسی را، جریاناتی را به ما امانت بدهند و قبول کنیم که امانت منفصل است یا امانت دسته سوم است، امانت است چه قبول کنیم و چه قبول نکنیم. امانت اولی که امانت ذاتی است که هر موجودی در مربّعی از وجودش امانة الله نزد خودش و مخصوصاً انسان در بُعد وجود و حیات و شعور و هدایت که هدایت فطری است، در این چهار بُعد انسان که در قلّه موجودات است، از نظر استعدادات و معطیات متصله و منفصله ربانیه بر همگان تقدّم دارد، «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً».[1]

 انسان که شایسته‌ترین و بایسته‌ترین و خاصه‌ترین و مستعدترین است، در عین حال خائن‌ترین موجودات جهان هستی است. اوّل سه بُعد امانت را بحث کنیم، بعد ترکیز در بحث از بُعد اوّل که امانات چهارگانه ذاتیه و صفاتیه انسان است. بُعد دوم امانت اماناتی است که خداوند به ما می‌دهد یا خلق الله به ما می‌دهند. مالی را، عِرضی را، ناموسی را به امانت ما می‌گذارند و ما قبول می‌کنیم که شرایطی هم دارد، هم از نظر فقهی، فقه اصغر و هم از نظر معرفتی فقه اکبر بایستی بحث شود. پس بُعد دوم امانت، امانات منفصله‌ای است که ما قبول می‌کنیم یا باید قبول کنیم. اما امانت‌های منفصله‌ای که ما قبول نمی‌کنیم و یا نباید قبول کنیم مورد بحث ما نیست که در این‌جا بحث فقهی خواهد بود.

مرحله سوم، کل جهان هستی نزد ما امانت است. ده آیه، البته ده لفظ در قرآن شریف از لحاظ امانت کلّی منفصل بُعد سوم ذکر کرده است، البته لفظ امانت نیست. «الشَّمْس‏»، «الْقَمَرَ»، ؟؟04:43 «الْأَنْهارُ»، «اللَّيْل»، «النَّهارِ»، «ما فِي الْأَرْضِ»‏، حیوان، بهائم، «ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». ده چیز است که در قرآن شریف به عنوان تصغیر، با تسخیر، با صیغه‌های مختلفه ذکر شده است و این تسخیر دارای ابعادی است. خداوند که از برای ما حیوانات را تسخیر کرده است، «ما فِي الْأَرْضِ» را و «ما فِي السَّماواتِ» را، شمس را، قمر را، لیل را، نهار را، یا تسخیر خاص از نظر زمانی است که لیل و نهار است یا تسخیر خاص است از نظر آنچه محوّل زمان هستند که شمس و قمر است یا تسخیر آنچه که ما از آن استفاده می‌کنیم از مرکوبات و حیوانات، «سخّر لكم‏ هذا». یا تسخیر عام است «ما في الأرض»، آنچه در «سطح الأرض» است، «فوق الأرض» است، «تحت الأرض» است، در بحر است و در غیر بحر است که خداوند از برای ما انسان‌ها تسخیر کرده است. آیات «في السّماوات» که دو آیه است: «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[2] مسخّر ما سماواتیان هستند، چنانکه ارض و ارضیان هستند.

و این تسخیر دارای دو بُعد است: یک تسخیر که خداوند مسخّر ما کرده است و ما می‌توانیم نسبت به آن نفی و اثبات داشته باشیم، تعامل داشته باشیم، دسترسی داشته باشیم. امانتی را که خداوند تسخیر ما کرده و به آن دسترسی داریم، امانت‌های منفصله حیوانات هستند، نباتات هستند، جمادات هستند، زمان‌ها است، مکان‌ها است، این موجوداتی که امانات منفصله انسان‌ها هستند. اما موجوداتی هستند که خداوند آن‌ها را تسخیر ما کرده است، ولکن در اختیار ما سلباً و ایجاباً نیستند. «سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ»،[3] لیل و نهار مسخّر ما به معنای اوّل نیستند. لیل را نمی‌شود ما به نهار تبدیل کنیم، نهار را به لیل تبدیل کنیم، لیل را کم و زیاد کنیم، نهار را کم یا زیاد کنیم و همچنین خورشید و ماه. ما تاکنون تصرّفی در خورشید و ماه نداشتیم و شاید هم نداشته باشیم، از خورشید بکاهیم یا از ماه بکاهیم یا به خورشید و ماه اضافه کنیم یا دَوران خورشید و ماه را، دَوران فلک را در مرحله افراط و یا تفریط بیندازیم. این تسخیری که در بُعد اوّل بود که حیوان بود، که مال بود، که زمین بود، که معادن بود، که دریاها بود، که انهار بود، این تسخیر مماس را ما با امانات منفصله داشتیم. و اما از قبیل لیل و نهار زماناً و از قبیل شمس و قمر که محوّل زمان هستند و از قبیل سماوات که سماء اولی آن تشکیل‌دهنده کل انجم و کل کواکبی است که ما اطّلاع داریم. تسخیر اوّل برای ما نیست، بلکه تسخیر دوم است.

یعنی خداوند برای انتفاع شما شمس و قمر را به حرکت آورده، لیل و نهار را به دوران آورده است، سماء و سماواتیان را به دوران آورده است. این برای خصوصی، برای انتفاع ما انسان‌ها است و البته انتفاعات دیگری هم در کار است که فعلاً مورد بحث و نظر ما نیست. بنابراین تمام موجودات عالم هستی را خداوند کلّاً برای ما مسخّر قرار داده است، یا مسخّر در بُعد اوّل و یا مسخّر در بُعد دوم. مسخّر در بُعد اوّل امانت است و وظیفه امانت‌داری به مسخّر در بُعد اوّل داریم. خیانت در درکات آن ممنوع و امانت در درجات آن یا راجح و یا واجب است. و اما زمان و خورشید و ماه و ستارگان و آسمان‌ها را که خداوند به نفع ما و برای سود و بهره‌برداری ما انسان‌ها که در قلّه هستیم و دیگر موجودات مقرّر کرده است، تسخیر آنچنانی نیست. یعنی نقیصه و زیاده‌ای و تصرّفی از ما چه در بُعد نقیصه باشد و چه در بُعد زیاده باشد در آن نداریم، ولکن «سَخَّرَ»، امانت است. لیل و نهار امانت است، گرچه در بُعد اوّلِ تسخیر نیست. این لیل و نهار که امانت است، در این لیل و در این نهار ما باید سالک إلی الله باشیم. شمس و قمر امانت است، رؤیت شمس، رؤیت قمر، نور شمس، نور قمر، حرکات شمس، حرکات قمر تا آن‌جایی که ممکن است، ما باید امانت را حفظ کنیم. پس امانت ما سنگین است.

امانت‌های سایر موجودات بر حسب آیه امانت، امانت‌ها است که «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً».[4] ولکن بار امانت انسان دو بار است و بار خیانت او نیز دو بار است. بار اوّل امانت انسان باری است که بر همه موجودات است. وجود همه موجودات، حیات‌ آن‌ها، شعور آن‌ها، هدایت آن‌ها، امانت است، چنانکه تفصیل داده‌اند و در قلّه انسان است. ولکن این همه موجودات که این امانت‌های چهارگانه را دارند، امانت‌های درونی است، ما از امانت‌های برونی آن‌ها بی‌اطلاع هستیم. جمادات و نباتات و حیوانات، این چهار امانت را بر عهده دارند که خیانت هم نکرده‌اند. اگر خیانت کردند خیانت کمرنگ است، طوری کم رنگ است که در میان کل سماواتیان و ارضیان که محمَّل امانة الله هستند «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» چرا؟ «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً».

انسان بار امانت دیگری هم دارد، یعنی تمام موجودات که در دو بُعد در تسخیر انسان‌ هستند، چه بُعد اوّل آن که می‌توانند با آن موجودات تعامل کنند، کم و زیاد کنند، مال است، حال است، عِرض است، چه است، چه است، می‌توانند خیانت کنند، می‌توانند امانت‌داری کنند، می‌توانند بپذیرند، می‌توانند نپذیرند و چه موجوداتی که امانت است و در اختیار انسان نیست، ولکن «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»، «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ».[5]

بنابراین مهم‌ترین امانات، شامل‌ترین امانات، کامل‌ترین امانات، دقیق‌ترین و حسّاس‌ترین و راقی‌ترین امانات خلقت، بر عهده انسان است. هر انسانی باید در بُعد اوّل رعایت امانت وجود خود را بکند، این وجود مفتقر إلی الله است و بداند فقیر إلی الله است. باید رعایت امانت حیات خود را بکند، این زندگی را خدا داده است و باید «فی سبیل الله» مصرف شود. شعور امانت سوم است که این شعور باید ربانی باشد، شیطانی نباشد، ربانی خودی و ربانی غیری، ساختن خود و ساختن دیگران. در بُعد هدایت، هدایت درونی که فطری است، که عقلی است، که لبّی است، که قلبی است، که فؤادی است، هدایت‌ها در وجوه باطنه و در وجوه ظاهره که وجوه ظاهر انسان پنج وجه است و وجوه باطن انسان هفت وجه است، در دوازده وجه از وجهات و وجوه، انسان در بُعد هدایت امانت‌دار است.

در بُعد دوم «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ»،[6] چند آیه در امانت کلّی داریم. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ» امانات چیست؟ امانات کل امانات است. امانت‌هایی که عرض کردند و به ما نمایش دادند که در ذات ما است و قبول و لاقبول معنا ندارد، «تُؤَدُّوا»، اهل آن الله است. امانت وجود، امانت حیات، امانت شعور، امانت هدایت، اهل آن و مردود إلیه آن «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏»[7] است که در هر چهار بُعد خیانت است.

امانات منفصله خودی، مالی را، عِرضی را، جریانی را، علمی را، مطلبی را به شما امانت داده‌اند، «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها». بُعد سوم: تماسی که با موجودات آسمانی و زمینی دارید، این تماس، تماس امانتی است و ردّ «إِلى‏ أَهْلِها» این است که «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» آن رجوع ربانی باشد، رجوع در سلوک إلی الله و رجوع عبودیت باشد. بنابراین کل موجودات جهان از درونی، برونی، متّصل، منفصل، منفصلی که در اختیار ما است و یا منفصلی که در اختیار ما نیست، مجبور هستیم که ردّ «إِلى‏ أَهْلِها» کنیم.

انسان که در امانت‌های خودی و ذاتی و یا عَرَضی ضمن ذاتی، خائن‌ترین خائنان است «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»، نسبت‌ به امانت‌های دیگر چطور؟ این امانات اربعه انسان که معروض آیه امانت است مقداری بحث کردیم، حال اماناتی که از نظر فقه اصغر است. کسی مالی را، کسی را، جریانی را، به ما امانت می‌دهد، لازم است قبول کنیم؟ خیر. بعضی وقت‌ها حرام است قبول کنیم، بعضی وقت‌ها واجب است قبول کنیم، بعضی وقت‌ها راجح است قبول کنیم، بعضی وقت‌ها نمی‌توانیم قبول کنیم. آن امانتی که احکام دارد که حمل آن یا راجح یا لازم است و ردّ آن کماکان لازم است، امانتی است که می‌توانیم قبول کنیم. این مالی که نزد شما است، شما نمی‌توانید درست آن را حفظ کنید، ولی من می‌توانم درست‌تر حفظ کنم، بنابراین قبول من این امانت را راجح است. یا نمی‌توانید حفظ کنید، دیگری هم نمی‌تواند حفظ کند و حفظ آن در انحصار من است و توان و استعداد من است، قبول این امانت واجب است. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏».[8] مگر حفظ مال شما، حفظ عِرض شما، حفظ جان شما، بر شما واجب نیست؟ بله. اما اگر توان حفظ این نوامیس که واجب الحفظ است ندارید، باید کمک بگیرید و مهم‌ترین تعاون کمک گرفتن است و کمک دادن در نوامیس خمسه حیاتی انسان است.

بنابراین اگر جان من در خطر است و من نمی‌توانم از خود دفاع کنم و خود را در پناه شما قرار می‌دهم من نزد شما امانت هستم. اگر می‌توانید حفظ کنید و در توان دیگری نیست واجب الحفظ است، اگر می‌توانید و در توان دیگری است مستحب الحفظ است. اگر نمی‌توانید، اگر من در خطر هستم، ولکن در امن و امان شما قرار دارم، خطر من بیشتر است، این‌جا گرچه شما می‌توانید قبول امانت کنید ولکن قبول امانت حرام است. یا حرام است یا واجب است یا مستحب است یا مرجوح است، احکام اربعه در امانت است. بنابراین در امانت‌های منفصله که «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها» در این چهار بُعد نیست، در بُعد راجح و در بُعد واجب است. امانتی را که واجب است قبول کنید یا امانتی که راجح است قبول کنید، چه در بُعد رجحان و چه در بُعد وجوب ردّ آن واجب است. در امانات منفصله قبول آن واجب و ردّ آن واجب یا قبول مستحب و ردّ آن واجب. رد یعنی کماکان یا ردّ کماکان یا ردّ با رشد، مثلاً گوسفندی را به شما امانت می‌دهند و شما واجب است قبول کنید یا راجح است قبول کنید. این گوسفند را به شما امانت می‌دهند این گوسفند باید در نزد شما ترقّی کند، آب آن، علف آن، حال آن، وضع آن. «تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها» به اهل آن برگردانید، ولکن حالا یا با مزد باشد، یا بی‌مزد باشد مطلبی نیست، اگر شرط مزد است مزد، اگر شرط مزد نیست بلامزد.

این مقدّمه را برای این عرض می‌کنم که امانات اوّلیه ذاتیه که اختیار قبول نیست «أَنْ تُؤَدُّوا»، «أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ». پس امانت‌ها یا امانت منفصل است که یا قبول آن واجب است یا راجح است یا حرام است یا مرجوح. ولکن قبول امانات ذاتیه و عَرَضیه اوّلیه یا واجب است یا مستحب است یا حرام است یا مکروه نیست، مرجوح نیست، بلکه اماناتی که خداوند تکویناً به ما داده است، امانت وجود و حیات و شعور و هدایت، این‌‌ها را داده است. برای اینکه تغافل و تجاهل و تساهل در آن‌ها انجام ندهیم، برای اینکه سالک سبیل الشیطان در امانات اربعه ربّانیه نباشیم، «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَة». «عَرَضْنَا» یعنی نشان دادیم، امانات چهارگانه را برای شما انسان‌ها به نمایش درآوردیم، مخصوصاً امانت هدایت را که امانت هدایت نمایش‌ها دارد.

در همین آیه، در آیه فطرت، در آیه ذرّیه، «عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ‏»، کلّاً انسان و غیر انسان، «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها»، این را بحث کردیم. «عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»، عَرض، امانت، «أَبَيْنَ»، «يَحْمِلْنَها»، «حَمَلَهَا الْإِنْسانُ»، «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً»، «جَهُولاً»، در هفت بُعد، هفت جای آیه دلیل است بر اینکه حمل امانت خیانت است، آیتاً و روایتاً. روایاتی هم که در باب حمل است می‌‌گوید: «خانَها الإنسان». حمل به معنی خیانت نیست، بلکه حمل امانت خیانت است. چون این امانات اربعه‌ای که خداوند به ما داده است، داده است ما مستقل باشیم؟ وجوب داده است و حیات داده است و شعور داده است و هدایت داده است، برای خود ما باشد؟ هر بلایی می‌خواهیم سر این وجود و مراحل اربعه اخرای امانت بیاوریم؟ خیر. اینکه عرض کرده است متنبّه شویم، متذکّر شویم.

و لذا یکی از اسماء قرآن ذکر است، ذکر یعنی یادآوری آنچه بوده است. آنچه نبوده است یادآوری معنا ندارد، آنچه بوده است، در عرض بوده است، در فطرت بوده است، در «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»[9] بوده است، در عمق ذات انسان در قلّه اعلای روح او بوده است که به تعبیر آیه‌ای فطرت است، به تعبیر آیه اعراف ذرّیه است و به تعبیرات دیگر تعبیرات گوناگون است. بنابراین این امانتی که هست، مانند امانات منفصله نیست که بخواهیم قبول کنیم یا نکنیم، این امانتی است که خود ذات است. خود ذات است و عرض امانت اعطای امانت نیست، خلق امانت نیست، ایتاء امانت نیست، سنجش نیست، بلکه نشان دادن مربّع ذات و صفات است که به انسان دادیم. نشان داده است که تو در هر چهار بُعد فقیر إلی الله هستی، «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[10]‏ را نشان داده است، برای حجّت نشان داده است. حجّت در اعماق ذوات انسان‌ها با عرض این امانت موجود است. ولکن «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ»، امانت برای به دوش کشیدن و مال خود بودن نیست، طبع امانت برای غیر است. مال یا مال شما است، یا مال من است یا مال غیر است، اگر مال، مال من است خوب حمل می‌‌کنم، مال من است، به اختیار خودم، در این مال البته طبق حدود شرع عمل می‌کنم و لزومی ندارد که از این مال منصرف شوم و به دیگری بدهم، مگر در موارد خاصه و استثنایی.

اما مالی که اوّلاً و اخیراً مال من نیست، این مالی که، وجودی که، حیاتی که، شعوری که، هدایتی که اوّلاً و اخیراً مال من نیست، خود من مال خود نیستم تا چه رسد فروع وجود من، این مال برای ادا است، خودی نیست، غیری است. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»،[11] «لِلَّهِ» دارای دو بُعد است: یک بُعد، بُعد عالم تکلیف کأنّه انسان خیال می‌کند برای خودش است و یک بُعد، بُعد عالم جزاء است […] «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ».[12] این «لَقَدْ كُنْتَ» خطاب به خیلی از ما است، خیلی از ما، ما در حیات دنیا از حقیقت غفلت داشتیم، زخرفات حیات دنیا و شهوات و حیوانات و بازی‌ها و مظاهر حیات دنیا که «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»،[13] ما غفلت داشتیم، «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا»، پس هذایی بوده است، حقیقتی بوده است و ما غفلت کرده‌ایم. حقیقتی در درون ما و در برون ما وجود داشته است که در عالم تکلیف غفلت کرده‌ایم. «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ»، با موت کشف غطاء می‌کنیم. «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ»، چه خوب است این بصر را از همین آیات تکلیف حدید کنیم.

این بصر کور، این بصیرت کور، بصیرتی که با قصور تقصیری و تقصیر قصوری آن را نابینا کردیم، حتّی خود را ندیدیم تا چه رسد دیگران را، تا چه رسد خدا را با چشم بصیرت، «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا».[14] «مُوتُوا» نه مرگ فنا است، مرگ حیات است، شعور است، تبدّل لاشعور به شعور است، تبدّل غفلت به توجه است، تبدّل جهالت به علم است.

هفت مرحله در بُعد سلب و ایجاب امانت وجود دارد. «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها … إِنَّهُ كانَ». می‌خواهیم ظلوم نباشیم. ظلوم درکاتی دارد، عدول درکاتی دارد، درکات و درجات آن جمعاً هشت‌تا است. این امانات اربعه‌ای که به ما انسان‌ها داده‌اند برای چه داده‌اند؟ برای درجا زدن است؟ برای تکامل است؟ نقص وارد کردن است؟ نقض وارد کردن است؟ نگه داشتن است؟ کلمةً واحدة، این امانات اربعه‌ای که، مخصوصاً امانت هدایت که به انسان‌ها در فطرت داده‌اند برای ترقّی دادن است، «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ»،[15]‏ «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»،[16] «مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ».[17] امانت فطرت را ترقّی دادن، عقل را، فهم را، تدبّر را، تعقّل را، لُبّ را، صدر را، قلب را، فؤاد را، در سلوک إلی الله دائماً ترقّی دادن، حتی در وقت خواب، بعضی در وقت خواب ترقّی دارند. بعضی هستند در خواب مطالعه دارند، در خواب عبادت دارند. خوشا آنان که دائم در نمازند. خواب آن‌ها بیداری است، بیداری آن‌ها بیداری است، در خواب خود را مکلّف می‌دانند، در تمام زمان‌ها، در تمام زمین‌ها، در همه زمینه‌ها حفظ امانت می‌کنند. این‌ها قلّه علیا هستند، قلّه علیا که نور محمّدیه (ص) است.

قلب پیغمبر در خواب مانند بیداری، بهتر از بیداری کار می‌کرد، چشم بصیرت می‌دید. در مرگ می‌بیند، در خواب می‌بیند، در بیداری می‌بیند. در مثلّث حیات دید بصیرت او باز است، فهم او، عقل او، قلب او، همه چیز در سلوک إلی الله و اتّجاه إلی الله روشن است. این یک پلّه، این پلّه مراد است. در عرض امانت، نشان دادن امانت، این پلّه علیا محور است، این بُعد اوّل که حمل نکرد. آنچه داشت به عنوان خودی نبود، به عنوان غیری بود. «إِنَّا لِلَّهِ» او با «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» مدغم بود، نه «إِنَّا لِلَّهِ» او جدا باشد و «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» جدا، «إِنَّا لِلَّهِ» او مدغم در «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بود. دائماً رجوع إلی الله داشت و دائماً خود را «لِلَّهِ» می‌دانست. این مرحله ساده است و مرحله تکامل و درخشش و تبلور و کمال است.

پایین‌تر، البته این ادای امانت است. مرحله دوم، مرحله دوم ادا است، ولکن ادای کما یرید، یعنی این چهار مرحله وجودی را به ما داده‌اند، نه نقص دادیم نه کمال، این چهار مرحله امانت نه کم کردیم، نه زیاد کردیم، همان‌گونه که خدا به ما داد تحویل دادیم. با اختیار، با اراده، با توجه. این آدم معصوم نیست، مأثوم هم نیست، ناقص است. منتها این نقصان اگر در بُعد قصور باشد منافی با عدالت ندارد، اگر در بُعد تقصیر باشد فسق است، در مراتب حفظ امانت و ادای امانت فسق است. ولکن بوجهٍ عام، بوجهٍ عام انسان باید دائماً این امانت‌های چهارگانه را که خدا به او داده است ترقّی بدهد، ترقّی و تعالی را تا آن‌جایی که امکان دارد، در بُعد دید اوّلی فطرت و دید اخیر شریعت و دید وسطی حس و عقل و نص و سایر جهات درونی و برونی. این‌جا ادا است و حمل هم هست. حمل است، خیانت است، چرا ترقّی ندادی؟ چرا تکامل ندادی؟ و ادا است؛ برای اینکه من نقصی ایجاد نکردم، گرچه کمال ایجاد نکردم، نقص هم ایجاد نکردم. این مرتبه دوم است.

مرتبه سوم نقص ایجاد کردم. نقص در وجود و کمالات وجود، هدایت متّصله و هدایت منفصله ایجاد کردم، نقص کم یا نقص زیاد، این هم خیانت است، خیانتِ پلّه دوم است. این امانت را، این امانات چهارگانه را به تو ندادیم نقص ایجاد کنی، کمال ایجاد کن. حالا اگر نه نقص بود، نه کمال بود مطلبی بود، ولی نقص ایجاد کردی. این مرحله سوم است.

مرحله چهارم نقض است، نه، نقص نیست، تو کلّاً منکر هستی، کلّاً برای آنچه خدا ما را وجود داد، هدایت داد، شعور داد، حیات داد، این برای تبدیل به برای شیطان شد. زندگی، زندگی شیطانی شد و نقض شد، این هم خیانت است. منتها ممکن است نقص یا نقض در امانت ایجاد شود، ولکن «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را معتقد باشد. به رجوع إلی الله معتقد باشد، موت، برزخ، معاد را معتقد است، ولکن مع ذلک نقض می‌کند، فسق مطلق. ایمان مختصر، ایمان خیلی کم‌رنگ بالله، ایمان خیلی کم‌رنگ به رسالة الله، ایمان خیلی کم‌‌رنگ به «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»، این هم خیانت است.

مرحله بعدی، مرحله بعدی که قیامت را منکر نیست، با این حالت نقض وارد می‌شود، ولکن انکار ثواب و عقاب دارد. قیامت وجود دارد، ولی خدا همه را می‌بخشد، خدا احتیاجی به عذاب کردن ندارد، این هم نقض است و از نقض بدتر است، خیانت اخون در امانت است. مراحل دیگر: قبول دارد ثواب و عقابی وجود دارد ولی در افراط و تفریط است. خلاصه جملة القول، هر چه نقض و نقص با درکات نقص، با درکات نقض در بُعد توحیدی، در بُعد رسالتی، در بُعد برزخ، در بُعد قیامت، در بُعد ثواب و عقاب، در هر بُعدی از ابعاد، تمام خیانت است، بنابراین خائنین زیاد هستند. در این هفت مرحلۀ انسانیت دو مرحله است که یک مرحله اصلاً خائن نیست، یک مرحله کم خائن است، پنج مرحله کلّاً خائن هستند. «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً».

تکرار نمی‌کنیم که ابعاد هفت‌گانه آیه دلیل بر این است که انسان خائن‌ترین خائن‌های کلّ موجودات مثلّث جهان هستی در بُعد جمعی است. گرچه بعضی افراد آن در قمّه و قلّه موجودات هستند در فعلیت کمال که محمدیین (ص) هستند. بنابراین ما فرورفته در امانات و غرق در امانات هستیم. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ»،[18] خسر خیانت در امانت. خیانت‌ها را کاستن، حفظ امانت‌ها را اضافه کردن. و نقش وجود ما درباره امانات چهارگانه اولیه و امانات دومی و امانات سومی باید نقش لا إله إلّا الله باشد. لا إله خیانت‌ها را زدودن، ساییدن، از بین بردن، کم کردن و إلّا الله این امانت‌ها را ترقّی دادن، تکامل دادن و تبلور دادن.

بحثی که از فردا خواهیم داشت راجع به دو آیه فطرت با آیات ملحقه است. خدا با انسان چه کرده است؟ خدا در عمق وجود انسان، در عمق حقیقت روح که به نام فطرت نامیده می‌‌شود توحید قرار داده است، خواهی و نخواهی. آیه 30 سوره روم: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» در عمق قرار داده است. در عمق قرار داده است، حالا این در عمقی که قرار داده است مقابله‌ای هم در کار است یا نه؟ آیه اخذ میثاق سوره اعراف: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏».[19] مرحله سوم هم وجود دارد، این فطرت که اعمق اعماق روح انسان است و فطرت برای انسان ذکر شده است، برای غیر انسان نفی نمی‌کند، ولی ذکر نشده است. فطرت در قرآن در آیات گوناگون برای انسان ذکر شده است.

این فطرت دارای چند نقش خاص و چند نقش ممتاز و استثنائی است:

1- کلمه لا إله إلّا الله در فطرت وجود دارد، باید با چشم بصر دید. از آلمان یک پزشکی یک فیلم قلبی را به بیروت فرستاده بود و از بیروت ما این‌جا آوردیم نمی‌دانیم چه شد. این قلب را یک دکتر مسیحی جرّاحی می‌کرد و یک دکتر مسلمان به او کمک می‌کرد. دکتر مسلمان گفت: ببین این‌جا چه نوشته است؟ «لا إله الّا الله محمّد رسول الله»، در قلب.

-‌ مری بود.

– مری یا قلب، حالا ما کاری به آن نداریم، یا ثابت است یا ثابت نیست. ولکن از نظر ارشادات قرآنی که اگر تنبّه و توجه کنیم همین است که لا إله إلّا الله در اعمق اعماق وجود انسان که فطرت است نقش بسته است، کاری که خداوند انجام داده است.

2- کاری که از ما می‌خواهد «فَأَقِمْ وَجْهَكَ‏»، این حکم فطری که ما تکویناً قرار داده‌ایم «فَأَقِمْ وَجْهَكَ»، نگذار همین‌طور باشد، تغافل، تساهل، نظر به شهوات دنیا، خیر. پرده از رخ برگیر و با چهره درخشان فطرت حقایق را بنگر، ببین چطور نگاه می‌کند. این بُعد دوم است.

3- بعد سوم کسانی که نمی‌خواهند، نمی‌خواهند نظر به فطرت کنند، نمی‌خواهند نظر بصیرت باز کنند، نمی‌خواهند به حقایق آگاه باشند، می‌خواهند در منجلاب شهوات و حیوانیت‌ها زندگی کنند. این‌ها هم هستند، «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ».[20] یعنی ؟؟38:43 نمی‌خواهد؟ فرعون است، هامان است، کیست، همه ادله را به خیال خود بر عدم وجود خدا می‌آورد، ولکن به طور ناخواسته و ناآگاه او را آگاه می‌کنند. وقتی که تمام اسباب منقطع شد، تمام امیدها، تمام اطمینان‌ها، تمام انتظارها برطرف شد و انسان در جوّی قرار گرفت که خطر قطعی است، در آن‌جا فطرت به انسان نشان داده می‌شود. نقش لا إله إلّا الله در آن‌جا یک نقش مرموز و بیّنی است که

«يا من هو اختفى لفرط نوره           الظّاهر الباطن في ظهوره»[21]

آن‌جا ظاهر می‌شود. بنابراین ما مشمول حجج الهیه در تمام اوقات هستیم، حتی قبل از تکلیف. منتها قبل از تکلیف همان‌طور که چهارشنبه عرض کردیم مکلّف به عنوان حساب و ثواب و عقاب نیستیم. پس خدا فطرت داده است، بعد عقل داده، بعد شریعت داده است. در این مثلّث که ما زندگی می‌کنیم تکلیف ما سنگین‌ترین تکلیف‌های کلّ موجودات جهان است.

فردا آقایان در آیه فطرت مطالعه بفرمایید، آیه سی‌ام سوره روم است. ما حرف‌های اضافه‌ای داریم. در این آیه فطرت من مطالبی از مرحوم آقای شاه‌آبادی دارم که نقل کرده‌اند، ولکن مطالب تکاملی و مطالب نقلی هم داریم که عرض می‌کنم و بعداً آیه ذرّیه که هر دو آیه در قرآن مظلوم است. قرآن کلّاً مظلوم است، بعضی آیات آن مظلوم‌تر است، به بعضی آیات که اصلاً عمل نشده است. ابن عباس می‌گوید: از آیاتی که در قرآن به آن عمل نشده است «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»،[22] به این عمل نشده است. حالا، قرآن کلّاً مظلوم است و بعضاً هم مظلوم است. خوشا به حال کسانی که در راه اعلای کلمه حق، اعلای قرآن در خود و دیگران کوشا باشند، بإذن الله.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ»

-‌‌ عرضه امانت برای جایی که احتمال ظلم و خیانت باشد، به چه صورت است؟

-‌ مثلاً؟

-‌ [سؤال]

-‌ این در بُعد دوم است. در بُعد اوّل البته ما دسترسی نداریم که خیانت کنیم یا خیانت نکنیم. در بُعد دوم، این شمس و قمر می‌گردند که بروز زمان را دارند. در بروز زمان، اگر ما در زمان خیانت کنیم، در زمان خیانت کنیم در مسیر…

– [سؤال]

– نه، می‌دانم. خیانت، ببینید خیانت به خورشید و ماه دو شکل است: یکی خیانت به خود آن‌ها است که تصرف کنیم که نمی‌توانیم. یکی خیانت در مظاهر خورشید و ماه است، مظاهر لیل و نهار است، مظاهر خورشید و ماه. مظاهر آن که در زمان است و در مکان است و در نتایج آن‌ها است، اگر در مظاهر تخلّف کنیم خیانت کردیم. پس خیانت در امانت دو بُعد است، یا یک بُعد خیانت است یا دو بُعد خیانت است. در آنچه که در تصرّف ما است، مثلاً مال است، دو بُعدی است. آنچه در تصرّف ما نیست، مثلاً خداوند این چراغ را قرار داده است که شما در شب تاریک نباشید، حالا به چراغ خیانت نمی‌کنم، ولکن چشم خود را هم می‌‌گذارم، پرده می‌کشم. این‌جا به نتیجه امانت خیانت کرده‌ام. به نتیجه امانت خیانت کردن خیانت است دیگر. یا خیانت به خود امانت است که اگر […] باشد. اگر […] نباشد از آثاری که دارد، آن آثار را نادیده گرفتن و نفی کردن است.


[1]. احزاب، آیه 72.

[2]. لقمان، آیه 20؛ جاثیه، آیه 13.

[3]. نحل، آیه 12.

[4]. احزاب، آیه 72.

[5]. ابراهیم، آیه 33.

[6]. نساء، آیه 58.

[7]. بقره، آیه 156.

[8]. مائده، آیه 2.

[9]. اعراف، آیه 172.

[10]. طه، آیه 50.

[11]. بقره، آیه 156.

[12]. ق، آیه 22.

[13]. روم، آیه 7.

[14]. بحار الأنوار، ج ‏69، ص 59.

[15]. انشقاق، آیه 6.

[16]. نجم، آیه 39.

[17]. الأمالی(للصدوق)، ص 668.

[18]. عصر، آیه 2.

[19]. اعراف، آیه 172.

[20]. عنکبوت، آیه 65.

[21]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏1، ص 84.

[22]. نساء، آیه 8.