جلسه چهارصد و چهل و ششم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

شرح آیه‌ی مشکات

تفسیر آیه نور؛ درجات و مراتب نور هدایت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٍ».[1]

نور هدایت با درجاتی که در بُعد عصمت و مادون عصمت دارد، در این مَثل و مثال منظور است. درست است که «نُورِهِ» وحدت دارد، امّا همان‌طور که عرض کردم، این وحدت هم منظورش وحدت است و هم منظورش کثرت است. منظور آن وحدت است که وحدتِ نور اعلای محمّدیه (ص) است که منبع الانوار است و نور الانوار است و کثرت است، انواری که تالی‌تلو رسول الله (ص) هستند، از انوار عصمت محمّدیه که تلو اوّل است و انوار عصمت اولوالعزم من الرّسل که تلو ثانی است و انوار نبوّات که تلو ثالث است و انوار رسالات که تلو رابع است و انوار علمای ربّانی است که تلو خامس است و هر کدام هم دارای درجاتی است.

آیات مبارکات قرآن مخصوصاً آیات متشابهه، ظهر و بطن‌ها دارند و قبلاً هم عرض شده است که بطون آیات که بطون متتالیه هستند بر مبنای ظهور آیات هستند. ظهر و ظاهر آیه مطلبی را بیان می‌کند و بطن آیه دنباله آن مطلب است که بطن است از برای آن لفظ و لفظِ بطن دوم، بطن اوّل است و لفظ بطن سوم، بطن دوم است. هر بطن قبلی لفظ است از برای بطن بعدی تا باطن‌ترین بطون که تأویل قرآن است و در اختصاص مقام رسالت علیای محمّدیه (ص) است.

این یک اشاره. اشاره دیگر بر حسب مراتب ظرف و مظروف که دیروز عرض کردیم و مقصود ظرف و مظروف نور بود از مربّع ظرف و مظروف که عرض شد. ظرف هدایت صدر است، قلب است، فؤاد است و قبل از این‌ها عقل است، لبّ است و قبل از این‌ها فطرت است. اظرف ظروف هدایت فؤاد است که قلب القلوب انسان‌ها است کما اینکه اظلم ظروف غوایت هم فؤاد است. فؤادی که قلب متفئد به نور است و فؤادی که قلب متفئد به نار و ظلمت است.

در این آیه مبارکه که «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ» ما چند بحث دیگر داریم. بحث اوّل: این فؤاد که از آن به زیت تعبیر شده است، زیت خاورمیانه که بهترین زیت‌های عالم دنیا است، این تعبیری از فؤاد است. و فؤاد انسان یا قبل از آن قلب انسان یا قبل از آن صدر انسان یا قبل از آن لبّ انسان و قبل از آن عقل انسان و قبل القلب و قبل القبل و بعد البعد و در میانه که فطرت انسان است، تمامی این مراحل انسانیت، ظرف و زمینه از برای پذیرش هدایت منفصله هستند.

هدایت یا هدایت متّصله است و یا هدایت منفصله. هدایت متّصله فطرت سلیمه، عقل سلیم، لبّ سلیم، صدر و قلب سلیم و فؤاد سلیم «قَبلَ أن تَمْسَسْهُ نارٌ» قبل از اینکه نار وحی و نور وحی که هدایت منفصله است به آن‌ها برسد، این‌ها ظرف هستند.

– [سؤال]

– بله. «قَبلَ أن تَمْسَسْهُ نارٌ» در این آیه. نار در مثال. ما از لفظ قرآن اقتباس می‌کنیم. هر ظرفی از ظروف هدایت نسبت به مظروف که هدی الله است، وحی الله است یا الهام الله است، سه مرحله دارد. یک مرحله این ظرفی که قلب است یا فؤاد است یا مراتب دیگرِ انسان است، صد درصد مطابق استعداد آن، فاعلیت آن، قابلیت آن، نور هدایت از خداوند بر آن نازل گردد، این متین است. به اندازه استعداد و فاعلیت و قابلیت عقل وحی وارد شود، قلب همچنین وحی وارد شود، فؤاد وحی وارد شود.

چون هدایت دو بُعد دارد: بعد ظرف و بعد مظروف. اگر ظرف به اندازه ظرفیتش صد درصد هدایت وارد شد «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» است با کمال، امّا اگر هدایت کمتر از ظرف است، ظرفیت هدایت عقلی و یا هدایت‌های دیگر بیشتر است، ولکن از طرف خداوند هدایت کمتر از ظرفیت نازل شود، این بخل است، نقصان است، جهل است. و اگر بیشتر، قلبی که گنجایش مقدار خاصی از هدایت دارد، وحی خدا، الهام خدا، لطف خدا بیشتر از ظرفیت وارد شود، این قلب منفجر می‌شود. کما اینکه راجع به موسی (ع) وقتی که تقاضا کرد: «أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ»[2] در بُعد عرفانی و در بُعد معرفتی آن نظر به بصیرت است، نه نظر به بصر. البتّه نظر به بصر هم مراد است، به عنوان اینکه موسی تقاضای نادانان بنی‌اسرائیل را ناقل است.

امّا در بُعد دوم که نظر بصیرت است، نظرهای بصیرتی مختلف هستند. یک نظر بصیرتی معرفتی موسی است به خدا و یک نظر بصیرتی محمّد بن عبدالله (ص) به خدا است. این‌جا در بُعد نظر بصیرتی، موسی حدّی از معرفت دارد. ظرفیت موسی ظرفیت موسویه است، ظرفیت محمّدیه نیست. بالاتر از ظرفیت خود تقاضای نظر بصیرتی کرد «أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏». آن نظر بصیرتی که فوق ظرفیت موسی است، فوق استعداد موسی است، فوق قابلیت و فاعلیت و فعلیت موسی است، اگر از خداوند بر موسی درخشش کند، موسی مندک می‌شود.

«وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني».[3] این مثال است. به کوه نظر کن. خداوند قدرتی را، نیرویی را که فوق تحمّل کوه است به کوه توجّه داد، کوه مندک شد، به موسی هم حالت صعقه دست داد و حالت صعقه بیش از موت است. چرا؟ این کار برای چه شد؟ برای اینکه به موسی تفهیم شود و تبیین شود که تو تقاضای بیشتر از استعداد و قابلیت خود در نظره معرفتی کردی.

همچنین قلوب سایرین از معصومین با مراتب آن‌ها و از غیر معصومین با مراتب آن‌ها ظرفیت‌هایی دارد. گرچه ظرفیت‌ها دارای دو بُعد است، یک بُعد الهی و یک بُعد بشری، ظرف قلب رسول الله را اله اظرف ظروف قرار داده است و سعی عصمت بشری رسول الله در آماده‌تر کردن قلب، از دیگران اقوی است. بنابراین این ظرف دو وضعیت دارد: یک وضعیت تکوینی فعلی و یک وضعیت فاعلی.

وضعیت فعلی قلب را خداوند آن‌گونه ظرفیت داده است؛ کم داده است، زیاد داده است، متوسط داده است. این ظرفیت فعلی و تکوینی. ظرفیت فاعلی صاحب قلب و عقل و فطرت و فؤاد و لبّ، صاحب این مراحل روحی با درجات آن، فعّالیت زیاد کرده است یا فعّالیّت کم کرده است.

بنابراین ظرف بر دو مبنا است، بر مبنای فعلیت تکوینی هدایت «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»[4] و بر مبنای فاعلیت. آن مقدار فاعلیت در درخشش دادن هدایت اولای ربّانیه، این دو ظرف هستند از برای هدایت منفصله الهیه که وحی است به مراتب آن، الهام است به مراتب آن، تعلیم است به مراتب آن، توفیق است به مراتب آن و یا تعبیرات دیگر.

بنابراین در این سه تصور، ظرف که ظرف هدایت است در دو بُعد، می‌تواند هدایت الهیه را در بُعد وحی یا غیر وحی به اندازه ظرفیت خود بپذیرد، نه زیادتر که مندک می‌شود، نه کمتر که ظلم است. صد درصد به اندازه ظرفیت فعلی و فاعلی بشری و خلقی آن که می‌شود هدایت وحی یا مادون وحی به او فرستاد.

این یک بحث. بحث دوم یعنی علاوه بر اینکه چهار بُعد از برای ظرف نور و مظروف نور ذکر شده است. مظروف نور دارای یک بُعد است و ظرف نور دارای چهار بُعد است. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ» مشکاة چراغ‌دان است که در آن چراغ قرار دارد «كَمِشْكاةٍ». «فيها مِصْباحٌ» مصباح اصل چراغ است، اصل فتیله است، اصل چراغ است «فيها مِصْباحٌ».

«فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ» این چراغ که اصل فتیله است در زجاجه است. ما یک چراغ‌دان داریم، یک چراغ داریم، یک زیت‌دان داریم، یک زیت داریم. در این مثال همین‌طور است. زیت اصل محوری است. زیت‌دان آن ظرفی است که جایگاه زیت است. چراغ آن لوله‌ای است که روی جایگاه می‌گذارند. مصباح چراغ‌دان است که اطراف این چراغ را می‌گیرد.

پس مربعی از جریانات نورافکن و نورافشان در این‌جا ذکر شده است و این مربع دارای سه حالت است؛ حالت اولی حالت ظاهریه که بر شخص رسول الله (ص) تطبیق می‌کند، حالت ثانیه حالت باطنیه اولی است که بر محمّد و محمّدیین (ع) تطبیق می‌کند، حالت ثالثه بر محمّدیّین و سایر اصحاب وحی تطبیق می‌کند و حالت اخری بر محمّد و محمّدیین و سایر اصحاب وحی و سایر علمای ربّانی تطبیق می‌کند و همه آن‌ها مراد است.

بعد اوّل: بعد اوّل چهار مرحله از مراحل روحی و معنوی و ظرف هدایت رسول الله به چهار نمونه از این مثال ذکر شده است. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ». مشکات کدام است؟ اگر مثال از برای «نُورِهِ» خاص است، «نُورِهِ» واحد است که مرکزالانوار و مجمع‌الانوار است که محمّد (ص) است، بنابراین «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ». مشکات چیست؟ مشکات روح رسول الله است. روح رسول الله است در بُعد اوّل بر مبنای فطرت رسول الله، در بُعد دوم بر مبنای عقل رسول الله، در بُعد سوم بر مبنای لبّ رسول الله، روح رسول الله در این مثلث، این مشکات است.

«فيها مِصْباحٌ» همان‌طور که در چراغ‌دان چراغ است، در روح رسول الله هم چراغ است. روح رسول الله چراغ است. در چراغ، چراغ است. همان‌طور که چراغ‌دان نور است، داخل چراغ‌دان نور است، داخل داخل آن نور است و داخل داخل آن نور است که «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» است، رسول الله (ص) در بُعد ظرف معنوی هدایت، بُعد اوسع آن روح رسول الله است. روح رسول الله البتّه منهای صدر، منهای قلب، منهای فؤاد. روح رسول الله بر مبنای سه بُعد فطرت و عقل و لبّ، مصباح است که درخشش انوار هدایت از نظر اوسع در مصباح است.

«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ». مصباح خود چراغ است، خود چراغ که در آن زیت است، در آن روغن است که آن پایه چراغ است، چراغ دو مرحله دارد: یک مرحله پایه‌ای که شیشه‌ای است، بلّوری است که در آن زیت است یا چیز دیگر است. یک مرحله دوم مرحله لوله‌ای است. لوله را روی شیشه می‌گذارند. شیشه را می‌گذارند برای اینکه ظرف زیت است، لوله را می‌گذارند برای اینکه نور این فتیله‌ای که روشن می‌شود، روشن‌تر بشود. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ». مصباح آن چراغ است که، یعنی پایه چراغ است که در آن زیت است. «كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ».

«الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ» مصباح در زجاجه است. آن لوله‌ای که یا قسمت اعظم یا قسمتی یا کلّ این زیت‌دان را می‌گیرد، این زجاجه است. «الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ». ایقاد آن، گیرانه آن، روشنگری آن از کجا است؟ «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ». اصل کدام است؟ اصل نور، منبع نور، زیرپایه نور عبارت است از زیت و این زیت بهترین زیت در عالم دنیا است، نه شرقی است، نه غربی است بلکه شرق اوسط و خاورمیانه است.

«يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ». محمّد (ص) در مربعی است که ظرف است و ظرف در موحّدی است که مظروف است، در این آیه به عنوان مثال ذکر شده است. پیغمبر بزرگوار، روح مصباح بر مبنای سه ضلع که فطرت آن فطرت محمّدیه، عقل محمّدی و لبّ محمّدی است. در مقابل، در مقابل آخرین مرحله، آخرین مرحله و درونی‌ترین درونیِ این مرحله و اندرونی‌ترین اندرون روح پیغمبر فؤاد رسول الله است. فؤاد در قلب است، قلب در صدر است، صدر در روح است، چنانکه بحث آن گذشت. جای فؤاد در قلب است. جای قلب در صدر است. جای قلب و صدر و فؤاد در روح است با آن مراحل سه‌گانه‌ای که دارد. این بُعد اوّل.

بُعد اوّل اوسعِ رسول الله در بُعد نورانیت ظرفی او مشکات است. بُعد قلب القلب و اندرون او و حقیقت وُحدانیه او این فؤاد است. بُعد وسط، دو بُعد در وسط است: قلب و صدر. حالا کدام یک از این مواد مثال با قلب و کدام با صدر می‌خواند؟ «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ». مشکات روح رسول الله است، مصباح فؤاد رسول الله است. «في‏ زُجاجَةٍ» زجاجه عبارت است از صدر، صدر رسول الله، «كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ».

زیت فؤاد است و آن ظرفی که زیت را شامل است قلب است و آن لوله‌ای که روی چراغ می‌گذارند صدر است و روح رسول الله بر مبنای فطرت محمّدیه و عقل محمّدی و لبّ محمّدی، عبارت است از چراغ‌دان و مشکات. این بُعد اوّل ظاهری آیه. تتمیم: این ظرف. این ظرف که اظرف الظّروف است و ابلغ الظّروف است که زمینه نزول وحی است چیست؟ عبارت است از فؤاد. عبارت است از زیت. این زیت، روغن زیتون به قدری روشن است، به قدری صاف است، به قدری صافی است که قبل از اینکه آتش به آن برسد کأنه روشنگر است، روشنی می‌دهد. مثال برای چیست؟

فؤاد رسول الله که ظریف‌ترین فؤاد است «یَتَفَئَدُّ کُلّاً بِنُورِ المَعرِفَةِ» در عصمت بشری، در فعلیت و فاعلیت بشری، این قلب به قدری روشن است، این فؤاد، این فؤاد که در قلب است که قلب در صدر است که صدر در روح است، این فؤاد به قدری روشن است قبل از نزول وحی، کأنّه قبل از نزول وحی نور می‌دهد، قبل از نزول وحی هادی است، ولکن این دو اگر توأم نباشند، هدایت کامل نیست. اگر فؤاد رسول الله که مانند زیت خاورمیانه است که قبل از نزول وحی اشراق دارد «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» ولی کأنّه است، أنّ نیست، أنّ و تحقّق نور، نور ربّانی در جایی است که نور وحی به این قلب برسد. ظرف و مظروف با مناسبت، ظرف اعلی الظّروف است و مظروف اعلی المظروفات. فؤاد پیغمبر افأد الفؤادات است، انور الفؤادات است، از نظر استعداد گرفتن وحی بالاترین استعداد است، در اعلی قلل استعداد است و وحی هم که بر این قلب نازل می‌شود بهترین وحی است، خالص‌ترین وحی است و دائمی‌ترین وحی است.

امّا اگر وحیِ تنها باشد بدون قلب، کارگر نیست. اگر قلب تنها باشد بدون وحی، کارگر نیست. با این فرق، اگر قلب پیغمبر، فؤاد پیغمبر فقط در بُعد عصمت بشری باشد، بدون اتصال به وحی خارجی، هدایت هدایت کامله نیست، هدایت مطلقه نیست. هدایت مطلقه در صورتی است که این فؤاد رسول الله که منوّرترین فؤادها است به نور وحی الهی مزوّد شود.

نور وحی عصمت بشری و به تعبیر درست‌تر نور عصمت بشری که در ابلغ الانوار است و ابعد الانوار است، مادامی که وحی الهی به آن نرسد، مطلق نمی‌شود. بنابراین این فؤاد به تنهایی کافی نیست و همچنین وحی به تنهایی کافی نیست. فؤاد به تنهایی کافی نیست از این نظر که کمال مطلق نیست، وحی به تنهایی بدون ظرف فؤاد کافی نیست، قصور ندارد، تقصیر ندارد. وحی الهی قصور ندارد، تقصیر ندارد، ولکن بر غیر قلوب مستعدّه وحی نمی‌شود. وحی باید بر قلب و قلب مستعد نازل شود. امّا اگر وحی بر هیچ قلبی وارد نشود، چطور اتّصال با مکلّفین پیدا کند؟ و اگر وحی بر قلبی که شایسته نیست و آمادگی ندارد نازل شود، چگونه می‌تواند هادی باشد؟ این وحی باید به این قلب ضمیمه شود که عصمت الهیه ربّانیه با عصمت بشریه توأم شود، تا اینکه هدایت، هدایت مطلقه ابدیه قرآنی شود.

بنابراین این مَثل و این مثال در بُعد ظاهری این بود که عرض کردیم «کَمِشْکاةٍ» روح و زیت، زیت خاورمیانه این فؤاد است، و قبل از فؤاد قلب است که این چراغ‌دان باشد، یعنی زیت‌دان باشد، و قبل از زیت‌دان صدر است که لوله چراغ باشد و قبل از صدر هم روح است. این در بُعد ظاهر.

– لبّ چطور؟

– لبّ و فطرت و عقل ضمیمه روح است. این در بُعد ظاهر. حالا در بُعد باطن اوّل. در بعد باطن اوّل که معنی باطنی و تفسیر باطنی است، این زیت عبارت است از خود رسول. زیت که «يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» ولکن نارِ وحی به او می‌رسد و «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» می‌شود، این زیت با نار و نور وحی خود رسول الله است.

– [سؤال]

– «شَجَرَةٍ». «شَجَرَةٍ مُبارَكَة زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ» زیتونه به شجره برمی‌گردد. یعنی زیت شجره. یعنی زیت زیتون، روغن زیتون.

در بُعد دوم که بُعد اوّلِ باطن است، کما اینکه روایت هم داریم، در تفسیر ملاحظه کنید. این زیت عبارت است از خود رسول الله (ص). جای زیت و زیت‌دان علی است. چراغ لامپای زیت‌دان فاطمه است. ائمّه (ع) مشکات هستند، نورپخش‌کن هستند. نور محمّدی (ص) را چه کسی پخش می‌کند؟ ابواب علم او. ابواب علم رسول الله که دوازده امام باشند که این‌ها مشکات هستند، در بُعد بَعدی صدر است، در بُعد بَعدی قلب است. صدر فاطمه است. قلب علی است. فؤاد رسول الله است. بنابراین این مثال از برای محمّدیین (ص) است. این بُعد اوّل معنوی. بعد اوّل باطنی.

بُعد دوم باطنی: بعد دوم باطنی این است که زیت رسول الله (ص) است که زیت فؤاد است و فؤاد رسول الله. زیت و فؤاد رسول الله هستند، یعی محور کل نبوّات، کل وحی‌ها، کل رسالت‌ها از اوّلین و آخرین رسول الله (ص) است. این فؤاد است، این زیت است، قبل از آن، قلب اولوالعزم من الرسل است. قبل از قلب صدر است. صدر نبیّون (ص) هستند. قبل از صدر روح است، رسل. یعنی محور اوّلی زیت است و فؤاد است که رسول الله است. محور دومی زیت‌دان است که قلب است که اولوالعزم هستند. محور ثالث که لوله چراغ است –در این مثال- و نبیّون هستند. محور رابع رسل هستند که رسل پایین‌تر از نبیّون هستند. نبیّون غیر اولوالعزم پایین‌تر از اولوالعزم هستند. بُعد اوّل و بعد محوریِ اولوالعزم رسول الله است. آن وقت بَعد الرسل، علمای ربانی، بنابراین به ترتیب است، هر کدام بمراتبهم. رسول الله (ص) که دارای مراتب به مرتبه واحده است، ولکن انبیاء اولوالعزم که قلب هستند دارای مراتب هستند. بعد انبیاء غیر اولوالعزم که صاحب کتاب هستند دارای مراتب هستند. رسل دارای مراتب هستند. بعد هم علمای ربّانی.

بنابراین از این آیه ما این چند مرحله را: مرحله خودی، مرحله نیمه‌خودی، مرحله غیری، استفاده می‌کنیم. مرحله خودی که فؤاد و قلب و صدر و روح رسول الله است، مرحله خودی. مرحله شبه‌خودی که رسول الله است و علیِ رسول الله و فاطمۀ رسول الله و ائمّه. و مرحله غیری که آن هم خودی است در بُعد کمتر رسول الله است، اولوالعزم هستند، نبیّون صاحب کتاب هستند، رسل هستند و علمای ربّانی هستند. این مقداری که من فکر کردم و امروز عرض کردم، بعد هم باید فکر کنیم و مطالب دیگری خواهد داشت.

– [سؤال]

– نار دو بُعد دارد؛ چون نار در مثال است دیگر. اگر نار در ممثَّل بود باید نور باشد، نور وحی، ولی نار در مثال است. نار دو بُعد دارد: یک بعد احراق، یک بعد نور. حالا مثال به زیت می‌زند، زیت را باید چه چیزی روشن کند؟ نور یا نار؟ نار. پس نار در بُعد نورانیت مراد است.

«يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ». این «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» دو معنا دارد: یکی اثنینیت است، یکی تعدّد. اثنینیت یعنی نور وحی بر نور فؤاد. نور وحی با مراتب آن بر نور فؤاد با مراتب آن، این رسالت و نبوّت را ایجاد می‌کند. این یکی. دوم اینکه «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» یعنی انوار «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ عَلى‏ نُورٍ عَلى‏ نُورٍ». علمای ربّانی بر رسل، رسل بر انبیاء صاحب کتاب، انبیاء صاحب کتاب بر اولوالعزم، اولوالعزم بر رسول الله. این در یک بُعد. در بُعد دیگر علمای ربّانی بر رسل و… تا ائمّه. ائمّه که تالی‌تلو رسالت عظمای ختمیه هستند و همچنین و همچنین. بنابراین در کل این مراتب «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» که نور مطلق است، «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ». «نُورِهِ» کدام است؟

«نُورِهِ» دو بُعد دارد: یک «نُورِهِ» که «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». خداوند به نورانیت هدایت خود هر کس را بخواهد هدایت می‌کند. یک بُعد «مَثَلُ نُورِهِ» است. «مَثَلُ نُورِهِ» که رسول الله است، خداوند به رسول الله در بُعد اصلی و به سایر رسل در بُعد فرعی هدایت می‌کند. بنابراین انوار متتالیه و مترتّبه و متفاضله هدایت برای هر کسی به اندازه ظرفیت او و معرفت او، هادیْ خدا است، کما اینکه در آن آیه مبارکه دارد: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»[5] اولیاء بودن ملائکه وحی برای اصحاب وحی و ملائکه الهام برای اصحاب الهام در دنیا است. در همین دنیا به اندازه ظرفیت و نورانیت عقلی و فکری و فطری و قلبی و صدری و فؤادی که انسان‌ها دارند، به همان اندازه قابلیت ملائکه وحی، وحی را و ملائکه الهام، الهام را نازل می‌کنند.

«يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ».[6] خدا عاجز نیست، جاهل نیست که حقیقت را صد درصد بیان کند که نیازی به مثال نباشد، عاجز نیست. می‌شود خدا حقیقت را صد درصد بیان کند که محتاج به مثال نباشد، ولکن کسی که مورد معرفت مثال است فرق می‌کند. نور خورشید از روشن کردن عاجز نیست، ولکن اگر پرده را انداختی چه؟ چشم را روی هم گذاشتی چه؟ چشم کم‌سو باشد چه؟

خداوند عاجز نیست که حقیقت نورانیت هدایت را صد درصد بیان کند، بیان کرده است. در قرآن از باب «بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ» بیان کرده است، ولکن کسانی هستند که ظرفیت و قابلیت آن‌ها طوری نیست که آن‌طور که خداوند تبیین کرده است بفهمند، در اینجا مثال می‌زند. پس مثال زدن خدا برای احتیاج خدا (معاذ الله)، جهل خدا، نقصان خدا، عاجز بودن خدا نیست، برای نقصان ما است، برای این کسانی که باید معرفت پیدا به نور هدایت کنند، مثال می‌زند. «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ».

«في‏ بُيُوتٍ».[7] این «في‏ بُيُوتٍ» ظرف چیست؟ آیا «في‏ بُيُوتٍ» ظرف از برای «اللَّهُ نُورُ» است؟ ظرف از برای «مَثَلُ نُورِهِ» است؟ ظرف از برای «مِصْباحٌ» است؟ ظرف از برای «كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» است؟ برای «شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ»؟ ظرف از برای چیست؟ برای آن چیزهایی که امکان ظرفیت دارد بحث خواهیم کرد، برای آن چیزهایی که امکان ظرفیت ندارد از جمله «اللَّهُ نُورُ»، الله که خودش نور است، ظرف ندارد. الله در بُعد نورانیت هادویت خود ظرف ندارد. نه ظرف زمان دارد، نه ظرف مکان دارد، نه مظروف دارد، بنابراین «اللَّهُ نُورُ» کنار می‌رود. ولکن «كَمِشْكاةٍ»، «مِشْكاةٍ فِي بُیُوتٍ»، «مِصْباحٌ فِي بُیُوتٍ»، «زَيْتُ فِي بُیُوتٍ» منتها این بیوت چیست که إن‌شاءالله بحث بعدی خواهد بود.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».

– [سؤال]

– «فِي بُیُوتٍ» ظرف است. این «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِي بُیُوتٍ» ظرف است، مظروف نیست.


[1]. نور، آیه 35.

[2]. اعراف، آیه 143.

[3]. همان.

[4]. طه، آیه 50.

[5]. فصلت، آیات 30 و 31.

[6]. نور، آیه 35.

[7]. همان، آیه 36.