جلسه چهارصد و هفتادم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

بدون عنوان

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

از بحثهای بسیار مهم کنونی که کل آیات آن از آیات مشکله قرآن است که در مواضع مربوطهاش در تفسیر الفرقان بحث کردهایم، بحث خلقت جهان در ابعاد مادّه اولیه و خلقت ثانیه و مراحل دیگر خلقتهاست. البته این بحث آیات متعددهای دارد در خلقت اولی و خلقت ثانیه، ولکن آیه محوری جامع جمیع جهاتش آیه هفتم سوره هود است: أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم « وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ» این آیه از آیات متشابهات قرآنیه است. از محکمات نیست و از مشتبهات هم نیست. چون متشابهات نوعاً با مشتبهات مخلوط میشود. بحثی در متشابهات خواهیم داشت اولاً و بعداً در جهات مختلفی که این آیه از آیات متشابهات قرآنیه است.

قبلاً هم عرض کردیم ما یا آیه محکمه داریم یا آیه متشابهه داریم و یا آیه مشتبهه. این یا که عرض میکنم در بُعد سوم فرضی است و در بُعد اول و بُعد دوم حقیقی است. کما اینکه در آیه آل‌عمران که آیه تقسیم است. «هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ»[1] آیات قرآن، البته آیاتی که دالّ بر مطالب است. و الّا آیاتی که حروف مقطّعه رمزیه است از دلالت خارج است. از آیه بودن به معنای دلالت عمومی مرسلٌ إلیهم خارج است، فقط دلالت خاص تلگرافی و خصوصی از برای منطق وحی و شخص رسول الله (ص) در بعد اول دارد.

این‌که «مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ» این حروفی که به نام حروف مقطّعه قرآنی نامیده میشود که در 28 سوره قرآن است، این حروف نه از آیات محکمات است و نه از آیات متشابهات. چون محکمات و متشابهات در بُعد دلالت است. دلالت محکمه و دلالت متشابهه. و دلالت دارای دو بُعد است: یک دلالت خاصّ رمزی تلگرافی است که در اختصاص رسول است و یک دلالت نسبت به مرسلٌ إلیهم است. آیه تفهیم آیات دالّات از برای مرسلٌ إلیهم بحث میکند. «فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» شکایت و گله و توبیخ کسانی که در قلب آن‌ها زیغ است «فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ»، در مقابل محکمات است. بنابراین محکمات دالّاتاند در بُعد عموم «مرسل الیهم علی اختلاف مراتبهم» و رفع تشابهِ متشابهات علاجی دارد؛ یا با ارجاع به محکم، چون منفصل است یا با دقت در خود مشتابه. بنابراین حروف رمزیه قرآنیه جزء آیات قرآن است احیاناً یا آیه مستقلّه است «الم»، «ن»، «هاء»، «کهیعص» یا آیه غیر مستقلّه است، کما اینکه در بعضی از آیات رمزیه، بعض آیه است، آیه قرآن است، ولی آیه قرآن که دلالت از برای مرسلٌ إلیهم که وضع داشته باشد نیست. بلکه دلالت دارد از برای رسول با قرار، وضع خاص است نه وضع عام.

این از بُعد کلمه دالّه عربیه خارج است، بلکه حروف مقطّعه قرآنی نه عربی است نه فارسی است، نه یک لغت دیگر است. صداست، «الم»، «الم»، «کهیعص» یا «ن» یا غیره این‌ها حروفی هستند که قرار دلالی خاص در بُعد صدا دارند و صدا در تمام لغات است، انگلیسی است، فرانسه است، آلمانی است، چینی است، یونانی است، عربی است، فارسی است و غیره. بنابراین حروف مقطّعه قرآن آیات است مانند سایر آیات، ولکن دلالات آن نه دلالات محکمه است و نه دلالات متشابهه، بلکه دال نیستند. دالّ در بُعد رسولاند که بُعد اول است و در بُعد سایر معصومین که به تعلیم رسول حاصل میشود.

حالا آیات یا محکمات است یا متشابهات، تقسیم این محکمات و متشابهات به حساب تقسیم اشخاص است. اشخاصی هستند که کل قرآن برای آن‌ها محکماتاند، مثل معصومین و کسانی که تالی‌تلو معصومیناند. که اصلاً متشابه برای آن‌ها وجود ندارد. تشابهی در هیچ آیهای از آیات، حتی در حروف مقطعه از آن‌ها وجود ندارد. در سه بُعد دلالت آیات قرآنی از برای آن‌ها محکم است. چه متشابهات قرآنی، چه محکمات قرآنیه که دلالات عامّه دارند و چه حروف مقطّعه قرآنیه که دلالات خاص دارند، در هر سه بُعد دلالت آیات قرآن برای آن‌ها محکمات است.

در طرف مقابل گروهی هستند که تمام آیات قرآن یا معظمات قرآن برای آن‌ها متشابهه است. کسانی که یا با لغت قرآن سر و کار ندارند یا عربی نمیدانند یا مراجعه درست به قرآن ندارند یا اصلاً مراجعه به قرآن ندارند، «حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ»[2] برای او متشابه است. می‌گوید «حُرِّمَ» […] برای او متشابه است.

و گروهی هستند بینابین هستند. این گروه بینابین بر حسب مراتب تفکرشان، مراتب علمیشان، مراتب معرفتی و عقیدتیشان، برای بعضیها محکمات زیاد است، بعضیها متشابهات زیاد است، بالاخره براساس مراتب و درجات فرق میکنند. «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ».[3]

متشابه با مشتبه فرق میکند. اصولاً دلالات قرآنیه دلالات محکمه است. یا محکمه دست اول است، دقت نمیخواهد، فکر نمیخواهد، دقت زیاد و تفکّر زیاد نمیخواهد، این محکمات است. یا دلالت محکمه دست بعدی است، یعنی در وهله اولی که به آیه نگاه کنید انسان توجه ندارد. ولکن اگر در خود آیه دقّت شود که اعمق است و در آیات دیگر که محکماتاند و دلالتشان دلالت دست اول است، دلالت از تشابه میآید بیرون.

بنابراین دلالات آیات قرآنیه در کلّ ابعاد محکماتاند، کما اینکه قرآن هم تصریح دارد: «كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ»[4] و همچنین آیاتی دارد که [می‌گوید] کلّ قرآن متشابهات است، تشابه آیات قرآن با هم و محکم بودن کل آیات با هم، هر کدام در وضع خودش و در جای خودش معنای درست دارد و سرجمع کل آیات قرآن تا آنجا که خداوند اراده کرده است بر معنای آن دلالت کنند، یا دلالت وضعی إحکامی است یا دلالت وضعی تشابهی یا دلالت تلگرافی رمزی، در دلالت قاصر نیستند. هیچ‌‌گونه قصوری یک در هزار هم، یک در کل آیات قرآن هم هیچ‌گونه قصوری در دلالت آیات قرآن که مراد دلالت است ندارد.

الّا اینکه این دلالت مراتب دارد. عمیقترین مراتب دلالت آیات در قرآن حروف مقطّعه است که دلالت وضعی ندارد. بعد از آن آیات متشابهه است که ذات خدا، اسماء خدا، صفات خدا، افعال خدا و از این قبیل را مشتمل است و این‌جا تشابه است. مرحله سوم آیات محکمات قرآن است که نه دقت درجه اولای اوّل را لازم دارد و نه دقّت درجه ثانی را لازم دارد. اگر هم دقت لازم دارد، دقتی است که مربوط به نوع مردم است و مربوط به عموم مردم است. یک فکر خاص و برخورد خاص و دقت خاصی لازم ندارد.

و تشابه آیات در سه بُعد است، این را ظاهراً قبلاً نگفته بودم. آیات متشابهات قرآن در سه بُعد است، اولاً تشابه را تکرار کنیم. تشابه مثلاً در الفاظی که بین خالق و مخلوق مشترکند، مثل «جَاءَ»، مثل ید، مثل عرش، مثل سمیع، بصیر، علیم، قدیر، کائن و غیره. الفاظی که بین خالق و مخلوق مشترک‌الاستعمال هستند، در خالق استعمال شود، تشابه به مخلوق دارد. در مخلوق استعمال شود، تشابه به… اشتباه نیست، تشابه است. یعنی «إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»،[5] «قدیرٌ الله» با «قدیرٌ زید» در لفظ تشابه دارند. در لفظ که تشابه دارند، این تشابه لفظی کشش تشابه معنوی را به دنبال دارد. احیاناً خیال میشود قدیرٌ در الله مانند قدیرٌ در خلق است. خیال میشود قدیرٌ در خلق، قدیرٌ در الله است.

بنابراین تشابه دارد، ولکن این تشابه دو نوع است: یا تشابهی است که در معنا گنگ است و گنگ است و گنگ، خالقی اشتباه به مخلوقی میشود و مخلوقی اشتباه به خالقی میشود و قرینهای در کار نیست. نه در قرآن اجمال است، نه اشتباه است، نه تشابهی که قابل برطرف شدن نباشد. تشابه قابل برطرف شدن است، یعنی «کان» که در خدا استعمال میشود ماضی است و «کان» در زید هم ماضی است. «کان» در الله به حساب الله بودن مضی زمانی نیست، بلکه ازلیت است و کان در خلق ماضی زمانی است. بنابراین «کان» در الله انسلاخ میشود از کینونیت زمانی محدود سابق به حساب قرینه الله بودن، این قرینه داخلی.

آیات متشابهات کلّاً بلااستثناء دو قرینه بیّنه با دقت بر رفع تشابه دارند. یک قرینه درونی و داخلی است و یک قرینه برونی. قرینه برونی آیات محکماتی است که دلالت آن‌ها بر مطلب مراد واضح است. و این آیهای که تشابه دارد مثلاً آیات «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»[6] مثلاً این آیه متشابه است، ولکن آیاتی که دلالت میکند بر اینکه خدا جارحه ندارد، محدود نیست، ازلی است، ابدی است، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»،[7] آن آیات به معنای واضح و به دلالت محکمه واضح دلالت میکنند بر اینکه ید، ید جارحی نیست. پس ید الله در وهله اولی نظر تشابه دارد؛ یعنی ید الله، ید زید است، ید الله تشابه دارد با ید زید، کسی که به قرائن داخلی و قرائن خارجی توجه نکند، خیال میکند خدا جارحه دارد.

ولکن با تجرید ید الله از ید خلقی به دلیل الله بودن که قرینه داخلی است و به ادلّه خارجی مثل «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» این ید الله از ید جارحه بودن تجرید میشود. از ید جارحه بودن، قدرت محدوده بودن، ید علم، ید قدرت، ید رحمت، ید جارحه، محدود بودن تمام ایادی که مربوط به خلق است، این منفصل میشود. «ید الله القدرة اللّانهاییة، العلم اللّانهاییّ، الرّحمة اللّانهاییة». بنابراین این تشابهی که در آیات متشابهه است اولاً اشتباه نیست، تشابهی که بر تشابه بماند و قابل برطرف شدن نباشد نیست. بلکه تشابه از لحاظ لغوی است، از لحاظ لفظی است، لفظ حرف، لفظ فعل، لفظ اسم، لفظ صفت، این الفاظ تشابه دارند، ولکن آنچه مربوط به خالق است تجرید میشود از جهت خلقی. و آنچه در خلق استعمال میشود تجرید در جهت خالقی. «جَاءَ رَبُّکَ» تجرید میشود از انتقال، «جاء زیدٌ» تجرید میشود از عدم انتقال.

بنابراین آنچه در خلق استعمال میشود از الفاظ مشترک الاستعمال و متعلّق به خلق، تجرید میشود از جهت خالقی و آنچه در خالق استعمال میشود تجرید میشود از جهت خلقی. حالا یا با قرینه درونی یا با قرینه برونی. این را قبلاً عرض کرده بودم، حالا باز تکرار کردم.

چیزی که میخواستم عرض کنم، آیات متشابهات، این ابعادی که عرض کردم دارای سه بُعد است:

1- بُعد تشابه بین خلق و خالق؛

2- تشابه بین خلق خلق و خلق؛

3- تشابه بین فعل خالق و فعل خالق.

هر سه هم آیات دارند. مثلاً خداوند فعلی را در خود استعمال میکند، معنایی را اراده میکند و آن فعل را در جای دیگر استعمال می‌کند و به معنای دیگر اراده میکند. تشابه دارد. این لفظی که استعمال کرده است خدا در فعلی، در صفتی، در ذات نسبت به خودش، در اینجا و جای دیگر مراد مختلف است. مقصود مختلف است، ولی تشابه لفظی و تشابه دلالی دارد مگر با قرینه قاطعه خودی یا قرینه قاطعه غیری.

و همچنین خلقی، در خلق الفاظ متشابهه، افعال و اسماء متشابهه داریم. و همچنین بین الخالق و الخلق. در آیه مابین خلق و خلق است. بین خالق و خلق نیست، بین خالق و خود خالق نیست. بین خلق و خلق است. مثلاً لفظ ماء، استعمال اکثری  لفظ ماء در آب مشروب است دیگر، استعمال اقلّی آن در آب منی است. آب میوه است، آب فلزات ذوب‌شده است. و بُعد سوم که بُعدی است که بعید است از کل افکار، معنایش در افکار نیست تا لفظ خاص داشته باشد، مادّه اولیه است. استعمال لفظ ماء در مادّه اوّلیه تکوین که در این آیه محقّق است، طبق ادله قاطعه بیّنهای که ما عرض کردیم و آنچه را ما نفهمیدیم کار نداریم، آنچه را ما فهمیدیم طبق ادله قاطعه این ماء آب خوردن نیست، آب منی نیست، آب میوه نیست، گاز نیست، فلزات مذاب نیست، بلکه مراد از آب مادّه اوّلی عالم است و چرا تعبیر به ماء کرده است؟ حساب دارد.

بنابراین این آیات متشابهات در ابعادی است. بُعد اول: «خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ»، خود سماوات متشابهه است. چون سماوات جمع است، چندتاست معلوم نیست، تشابه دارد. آیات «سَبْعَ سَماواتٍ» تعیین میکند که سماوات سبع است. و الارض، خود ارض هم متشابهه است، معلوم نیست ارض جنس أرض است، سطح أرض است. آیه سوره طلاق که «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ»[8] تثبیت می‌کند و تضمین میکند بر اینکه ارض هفتتاست. «فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ»، خود أیام متشابهه است. چون ایام در قرآن استعمالات گوناگونی دارد و تمام این‌ها تشابه خلقی است. تشابه الفاظ بین الخالق و الخلق مثل «جاء»، ید، عرش، اذن و این‌ها نیست، تشابه بین خلق و خلق است. خالق و خودش نیست که از بین نمی‌روند، خالق و خلق نیست، بلکه تشابه بین خلق و خلق است. مثلاً سماوات خلق و خلق است، ارض خلق و خلق است. ستّة ایام، ایام، خود ایام دارد، یوم هم استعمال در مطلق زمان شده است، استعمال در دوران شده است، در دوران خلقتی شده است، در دوران مخلوقی شده است، استعمال شده است در یومی که آخر ندارد. استعمال در یومی که اوّل و آخر دارد. استعمال بسیار کم در حدود سیصد آیه استعمال پنج، شش مورد در ایّام 24 ساعتی دارد. بنابراین تشابه دارد. کدام ایّام مراد است؟

«وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء»، این کان تشابه دارد. کان چه زمانی؟ از چه زمانی؟ کان منذ الازل که خدا بوده است، عرش بوده است؟ یا بعد از خلق ماء است یا بعد از خلق سماوات و الارض است یا یوم القیامة است چون عروش اربعه است. یک عرشی است که ارض نمیشود گفت. یک عرشی است که ازلیت دارد با خدا، قدرت، عرش قدرت و عرش علم ازلیت دارد با خدا ولو خلق نباشند. دوم: عرش ماء که ماده اوّلیه را خلق کرده فعلیت دارد در برابر خدا. سوم: عرش سماوات و ارض یوم التکلیف و یوم الدنیا که فعلیت دارد. چهارم: «وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ»[9] عرش یوم القیامه است. پس عرش در چهار مورد استعمال است از نظر الهی و همچنین از نظر خلقی عرش خلقی داریم.

پس بنابراین در دو بُعد عرش تشابه دارد: یک بُعد در خلق عرشهای مختلف داریم، در خالق عرش مختلف داریم. بین عرشهای چهارگانه خالقی و عرشهای چندگانه خلقی و بین عرش خالقی و خلقی این عرش تشابه دارد، بنابراین تشابه دو بُعد دارد. هم «کان» تشابه دارد، هم «عرشه» و هم «علی الماء».

بنابراین «وَهُوَ الَّذِي خَلَق» خود «خَلَقَ»، آیا «خَلَقَ» خلقت اولیه است یا خلقت ثانویه است؟ این یک، سماوات دو، ارض سه، فی ستّة ایام چهار، کان پنج، «عرشه» شش، ماء هفت. هفت تشابه در این آیه است. این هفت تشابه در این آیه بین تشابهات سه‌گانه دور میزند و دوران دارد. «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، «لیبلوکم» تشابه هشتم. برای اینکه خداوند شما را امتحان کند که عمل کدام یک از شما بیشتر است. اولاً و ثانیاً، اولاً: آیا خدا بدون امتحان میداند کدام آدم بهتر است یا نمیداند؟ ثانیاً: قبل از اینکه خداوند مکلّفین را خلق کند عرش بر ماء بود، ماء را خلق کرد، سماوات و ارض را خلق کرد، فی ستّة ایام خلق کرد برای اینکه بعد از اینکه انسانها را خلق میکند، مکلّفین را خلق میکند امتحان کند که «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا».

ثالثاً: «لِيَبْلُوَكُمْ» جایی میآید که این موجودات هستند، این موجودات که مورد ابتلاء و امتحان هستند، هستند، کاری انجام میشود و امتحان میشوند. ولی کار انجام نشده، این مکلّفین خلق نشدهاند، مورد ابتلاء خلق نشده، مبتلا به خلق نشده، مبتلا خلق نشده، این «لِيَبْلُوَكُمْ» چه مکانی دارد؟ این تشابه اول. تشابه دوم بلوی و ابتلاء راجع إلی الحق است، خداوند که علم مطلق دارد، عالم مطلق قبل الخلق و بعد الخلق و مع الخلق و بعد فناء الخلق و قبل خلق الخلق میداند که چه خواهد شد. «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» این هشت.

«وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ». سؤال: باز تشابه است، سحر چیست؟ سحر چشم‌بندی است. اگر حق به صورت باطل بیاید و باطل به صورت حق بیاید که چشم بصری انسان، سحر مربوط به بصر است، بصیرت نیست. «مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ»[10] یا «سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ»[11] سحر مربوط به بصر است. بنابراین این‌جا چه ربطی دارد که «لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ»؟ سحر مربوط به جریان بصری است و این جریان بصیرتی است. روی چه مبنایی این‌ها میگویند سحر مبین است؟ سحری که آشکارکننده سحر بودن و باطل بودن خودش است، چیست؟ «قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ» اینکه میگویید که شما بعد از مرگ بعث میشوید، این یک مطلب معنوی است. إخبار معنوی است از آینده. اولاً از آینده است. ثانیاً اخبار معنوی است. بنابراین در هر دو بُعد خارج از سحری است که احیاناً استفاده میشود که «سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ».

آقایان به تفسیر مراجعه بفرمایید، من مفصّل بحث کردم. چون دو، سه روز اول است، نمونهها و سرانگشتهای مطلب را عرض میکنم. «وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ»، «هو» حصر است. آن کسی که آسمانها و زمین را «فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» آفرید هو است، «هما» نیست، «هم» نیست. ازلاً و ابداً اوست و خلق بعد الازل است و قبل الابد است یا مع الابد است، منتها مع الابد بودن با تأبید حق است که در جای خودش عرض کردهایم.

«وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» ستّة ایاّم چیست؟ عرض کردیم ایّام در قرآن شریف استعمال زیادی دارد، ولکن اینجا مراد چیست؟ آیا مراد همین شب و روزهایی است که نتیجه حرکات زمین و حرکت خورشید است؟ خیر. از خود آیه رفع تشابه از ایّام میکنیم. برای اینکه قبل از خلق سماوات و ارض زمینه برای شب و روز وجود ندارد. چون شب و روز مربوط به طلوع و غروب است. طلوع و غروب نزدیک خورشید است و گردش زمین است و گردش خورشید است که پدیده شب و روز از اینجا به وجود آمده است.

بنابراین این ایام، ایام شب و روز نیست، بلکه ایام براساس تحقیقی که از آیات داریم دوران‌ها است. در شش دوران. آیا شش دوران برابرند، نابرابرند؟ برابر بودن دورانهای خلقت دلیل ندارد. نابرابر بودن هم دلیل چندانی ندارد. بنابراین نه میشود گفت برابر است و نه نابرابر است، بلکه باید دلیل بیاوریم. در شش دوران، ممکن است دوران اول چندین برابر دوران دوم باشد، کمتر باشد بیشتر باشد، برابر باشد، این‌ها بحثهای بعدی است.

«فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء»، عرش چیست؟ عرش تخت است، اولاً «عَرْشُهُ» که ضمیر الله است، خدا تخت ندارد. برای اینکه خود الله بودنِ الله دلیل است بر اینکه متکی به عرشی نیست، متکی بر تختی نیست. بنابراین درست است عرش از الفاظ متشابه قرآن است، ولکن عرش خدا را در ابعادی -البته ابعاد خاص- از عرشهای چهارگانه باید منسلخ کرد از زمانی بودن و مکانی بودن و جسم بودن. این «و کان» چه زمانی؟ «و کان قبل خلق السّماوات و الارض»، چون اگر میفرمود «و عرشه علی الماء» یعنی مقابل، ولکن «وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ» یعنی «کان قبل الخلق» قبل از اینکه خداوند سماوات و عرش را خلق کند، عرش خدا «علی الماء» بود.

بنابراین ما سه موجود یا دو موجود در اینجا در نظر میگیریم. یک موجود که به نام سماوات و ارض است و سماوات و ارض از هنگامی که خلق شده است تا هنگامی که هست، عبارةٌ اخری از کلّ کائنات مخلوقات است. کلّ آیاتی که لفظ سماوات و ارض دارد -الّا این نکته‌ای که عرض می‌کنم- عبارت است از کائنات و مخلوقات، مگر سدرةالمنتهی، سدرةالمنتهی که «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏»[12] است، محیط است بر کل سماوات و بر ارض و کل ارضین. این مطلب در ضمن سماوات و ارض است، روی این حساب که پوشش سماوات و ارض است.

پس ما دو مخلوق از این آیه استفاده میکنیم: یک مخلوق سماوات و ارض است، یک مخلوق دیگر «وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء» که ماء قبل از خلقت سماوات و ارض است. این ماء که قبل از خلقت سماوات و ارض بوده است، این ماء چیست؟ این ماء هم تشابه دارد و تشابهاش، یعنی کل الفاظ و کلمات و جملات و افعالی که در این آیه مبارکه است که عرض کردم هفت‌تا یا هشت‌تا است. تمام آن‌ها از نظر درونی و از نظر برونی قابل رفع تشابه است. چون اگر تشابهی در قرآن باشد که قابل رفع نباشد، به هیچ وسیله از وسائل خودی، نه وسیله بیان پیغمبر، اگر به وسیله بیان پیغمبر، بیان امام و غیره باشد، این قرآن عوج دارد. باید قرآن وسیله خودی داشته باشد یا درونی که در خود آیه یا برونی در سایر آیات وسیله شده که انسان با دقت ناجح میشود و موفق میشود آن وسیله را به دست بیاورد و به واسطه‌ آن تشابه را از بین ببرد. ما تشابه هفتگانه یا هشتگانه در این آیه را از کلمات و از افعال و از عبارت، از خود آیه درمیآوریم و از آیات به طور کلی درمیآوریم. چون روز اول است و من خسته شدم به این مقدار اکتفا میکنیم و بعد تتمهاش را برای فردا ان‌شاءالله.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. آل‌عمران، آیه 7.

[2]. نور، آیه 3.

[3]. آل‌عمران، آیه 163.

[4]. هود، آیه 1.

[5]. بقره، آیه 109.

[6]. فتح، آیه 10.

[7]. شوری، آیه 11.

[8]. طلاق، آیه 12.

[9]. حاقه، آیه 17.

[10]. یونس، آیه 81.

[11]. اعراف، آیه 116.

[12]. نجم، آیه 15.