جهات هشتگانه خاتمیت
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
دین در کلّ قرآن دارای اطلاقاتی است. اطلاق اوّل دارای دو بُعد عالم تکلیف است و اطلاق دوم دارای دو بُعد بَعد از عالم تکلیف که برزخ است و قیامت. دو بُعد عالم تکلیف یکی دین واحد است، دین حقّ واحد است که کلّ شرایع ربّانیه شعبههایی است از آن دین حقّ واحد، این یک تعبیر. از جمله آیاتی که دلیل بر این مطلب است: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»،[1] «الْإِسْلامُ» تنها اسلام اخیر نیست، بلکه کلّ اسلامها، تسلیمها، تبعیتهای موحّدان و مؤمنان در کلّ شرایع پنجگانه اسلام است. این یک تعبیر از دین در عالم تکلیف، طاعت در عالم تکلیف.
بُعد دوم لفظ «الدّین» یا لفظ «الحقّ» چنانکه بحث خواهیم کرد در دین اخیر استعمال شده است و چرا؟ چون شریعت اخیره یا به تعبیر دیگر دین اسلام شامل و حامل و دربردارنده کلّ شرایع الهیه است. مثلاً از رودخانه فرات پنج شعبه باز شده: اوّل، دوم، سوم، چهارم. این چهار شعبه قبل از شعبه پنجم، هر کدام شعبه جزئی هستند و بخشی از فرات هستند. ولکن شعبه پنجم تمام فرات است. تمام فرات در شعبه پنجم قرار گرفته است. درست است از نظر عدد پنج شعبه است، اما چهار شعبه، شعبه جزئی است و شعبه پنجم شعبه کلّی است. این مثالی است که عرض کردم. دین نیز چنین است. دین یعنی طاعة الله، طاعة الله در بُعد کلّی پیروی و عبادت خداست به هر شکلی از اشکال، در هر زمانی از زمانها برای هر مکلّفی از مکلّفان هست.
– اینجا همین اشکال پیش نمیآید که «شَرَعَ لَکُمْ» بر این اساس که این دین چون پنج دین دیگر را دارد، بنابراین «لَکُمْ» اختصاص به…
– پنج دین نیست، یک دین است و پنج شریعت. این «شَرَعَ لَکُمْ» این بعد پنجمین است، یعنی باز کرد برای شما از دین. شمای نوحی، شمای ابراهیمی، شمای موسوی، شمای عیسوی، اینها جویبارهایی است و شعبههایی است از کلّ دین و نه کلّ دین. ولکن «وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ»[2] کلّ دین است. چون «أَوْحَيْنَا» دلیل است بر جمعیت صفات هادی بودن، شرع فرستادن و هدایت را بر مهتدین ارزانی داشتن. روی این جهت این پنج شریعت، چهار شریعتش شریعت جزئی است، راههای موقتی، جزئی در زمان و نسبت به مکلّفان، ولکن شریعت پنجم همان دین است. کما اینکه در آیاتی از قبیل آیات هیمنه «مُهَیْمِناً» قرآن مهیمن است، حافظ است، نگهبان است نسبت به کلّ حقایقی که در چهار شرع اوّلی آمده است. این دو بُعد دین به معنای خود طاعت در عالم تکلیف.
دو بُعد دین در بُعد جزای طاعت، پاداش طاعت، ظهور حقیقت و ملکوت طاعت، اوّل در برزخ است که میانگین است و بعداً در آخرت است که تمام است. در سوره توبه آیه 33: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» این آیه از جهاتی چند، شریعت اسلام را یا به تعبیر دیگر دین اسلام را کلّ دین شمرده، نه اینکه بعض دین. درست است شریعت است، «شَرَعَ لَکُمْ» است بر حسب آن آیه، ولکن «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى»، «بِهُدًی» نیست، راهی نیست، کل راههاست. «الْهُدَی» الف و لام، الف و لام جنس است یا احتمالاً الف و لام استغراق. یعنی کلّ هدایتهای ربّانی را که آخرین هدایت است، کاملترین هدایت است، رسول خود را که پیغمبر بزرگوار است به این فرستاده است. بعداً در جمله «رَسُولُنا» خواهیم خواند «رَسُولُنا»، «رَسُولِهِ»، در کلّ قرآن اختصاص به خاتم النبیین (ص) دارد. تعبیر عجیب است. «رَسُولِهِ»، «رَسُولُنا». «رَسُولُنا»: فرستاده او کأنّه خدا فرستادهای ندارد، فرستاده وحیانی ندارد مگر خاتم النبیین (ص). کما اینکه در وحی «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ»،[3] در برابر وحی آخرین نسبت به خاتم النبیین، بقیه وحیهای چهارگانه بر چهار پیامبر اولوالعزم قبلی گویی وحی نیست.
همچنین رسالت، در بُعد رسالت، نبوت، ولایت عزم و سایر جهات هشتگانهای که بحث خاتمیت است کأنّه انحصاری است. «رَسُولَهُ» نفرمود «رَسُولاً مِنْهُمْ»، «رَسُولَهَ» فرستادهاش را. کأنّه خدا تنها یک فرستاده وحیانی دارد و آن پیغمبر اسلام است. در صورتی که پیغمبر اسلام فرستاده یگانۀ وحیانیِ ربّانی است، بنابراین نه قبل از او، نه بعد از او، نه برابر او تا چه رسد برتر از او نخواهد آمد. اگر بعد از رسول اسلام رسولی بیاید، این برخلاف «رَسُولُهُ» است. چون که صد آمد نود هم پیش ماست. «رُسُولُهُ» که رسول خاصّ همگانی تمام کمال الهی است آمد و آنچه را هدایت ربّانی است برای کلّ مکلّفان آورد، دیگری چه بیاورد؟ همان را بیاورد؟ آمده، بعض آن را بیاورد؟ آمده، بیشتر از آن را بیاورد؟ بیشتر از آن نیست. چون «رَسُولَهُ» این رسالت اختصاصی وحیانی است. و همچنین «رَسُولُنا» مانند «رَسُولِهِ»، «رسولنا» در کلّ قرآن اختصاص به پیامبر اسلام دارد. یعنی چه؟ خدا که واحد است، جمع نیست، پس «رسولنا» چیست؟ یعنی کلّ رسالتهای ربّانی جمع است در خاتم النبیین (ص)، آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى»، رسول یگانه جامع کلّ رسالتهایش را «بِالْهُدَى» به تمام هدایت. مثلاً «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»[4] چنانکه در قرآن بحث خواهیم کرد. «لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» یعنی تمام راههای هدایت ربّانی در کلّ ابعاد شایسته و بایسته رسالتی را خدا به وسیله قرآن و رسول قرآن فرستاده است. پس «بِالْهُدَى» کلّ هدیها است. ممکن است کسی بگوید در اینجا «الهُدی» جنس هدی است و جنس قابل استثناء است، چون هدی مفرد است. اگر جمع بود، الف و لام آن استغراق بود. میگوییم بله، درست است، ولکن در آن آیه دیگر که «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»، اقوم راهها را «أقوم» مطلق است، «اقوم من» نیست. راههای الهی که راههای پنجگانه ولایت عزم است، اقوم راهها از نظر قیمت، از نظر قیام، از نظر قوام که اقوم هر سه معنی را دارد. هم از نظر قیام، قیام ربّانی رسالتی و هم از نظر قوام، پایداری و هم از نظر قیمت ارزش، ارزشاش و پایداریاش و بقائش اقوم است بقولٍ مطلق «بِالهُدی».
سوم: «وَ دينِ الْحَقِّ» چرا فرمود «دينِ الْحَقِّ»؟ «دینٍ حقّ» نفرمود؟ چون «الحقّ» صفت دین است یا مضاف الیه دین است. اگر صفت دین است، پس «دینٍ حقٍّ» چرا نیامده؟ «دينِ الْحَقِّ» آمده. برای اینکه اگر «دینٍ حقٍّ» بود، حقّی بود کلّ حقائق نبود، ولیکن «دينِ الْحَقِّ» کل حقّ. کما اینکه در آیات زیادی از قرآن شریف «الحقّ» ذکر شده است نسبت به رسول، قرآن، اسلام، دین اسلام و غیره، همهاش «الحقّ» است و این حقّ دلیل است بر اینکه کلّ حقایق وحیانی ربّانی به وسیله این قرآن و رسول قرآن، قرآن محمّد و محمّد قرآن نازل گردیده، پس بنابراین بعداً چه بیاید؟
مثلاً در آیه نسخ که بحث خواهیم کرد، در سوره بقره «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[5] این آیه از آیاتی است که دلالت نصّ مستقیم بر این حقیقت دارد که هر نشانه ربّانی را ما نسخ کنیم، نسخ کلّی یا نسخ جزئی فرق نمیکند، نسخ را بعد بحث میکنیم، «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ» هر نشانه ربّانی را نسخ کنیم، چه نشانه اعجازی باشد، چه نشانه رسالتی باشد، چه نشانه کتابی باشد، آیات ربّانی که در این مثلّث یا مربّع است که اصلش این مثلّث است، سه زاویه است که زاویه رسول، زاویه کتاب رسول، زاویه اعجاز مثبِتِ رسالت رسول. «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا» یا نسخ میکنیم، ناسخ و منسوخ معلوم است یا إنساء میکنیم. نسخ میکنیم، ولی منسوخ معلوم نیست «نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا»، یا بهتر از آن را میآوریم و یا مانند آن را میآوریم.
بنابراین پیغمبران اولوالعزم بعدی یا مانند ولیّ عزم قبلی هستند یا بهتر از او هستند. این یا مانند او هستند را آیات خاتمیت رسول و قرآن و دین و هدایت و شریعت از بین برده است. بنابراین بعد از پیغمبر اسلام هیچ رسولی نخواهد آمد. نه مانندش، نه بهترش و نه کمترش که بعداً بحث خواهیم کرد. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»، دین کلّه، این «الدّین» شامل دین حقّ است و شامل دین باطل است. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» بر دین باطن کلّاً او را غلبه میدهد. شرایع قبلی بر دینهای باطل غلبه داشت، ولکن غلبهاش ظهوری نداشت. ما دو غلبه داریم: یک غلبه بالحجّة و یک غلبه واقعی خارجی. تمام شرایع الهیه، وحیهای ربّانی، کتابهای ربّانی آسمانی، پیامبران آسمانی، پیامبران ربّانی، اینها دارای حجّتی هستند که باطل را زائل میکند، ولکن زوال باطل یا زوال به حجّت است که همه دارند یا نخیر، اضافه بر اینکه باطل را ازاله0 میکند با حجّت، اصلاً باطل را محو میکند. هم منطقاً محو میکند هم خارجاً محو میکند. کلّ شرایع الهی، کلّ رسل، کلّ انبیاء باطل را از نظر منطق محو کردند، ولی از نظر خارج نه.
ولی در اینجا اینطور نیست «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» هر باطلی را غلبه میکند و اگر کسی بگوید که این اظهار به معنای ابطال منطقی است. میگوییم ابطال منطقی شریعت ربّانی در کلّ شرایع است، اختصاص به شریعت اسلام ندارد. پس این «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى»، این اختصاص است رسالتش، هدایتش، دین حقّش، اظهارش، همانطور که رسالتش استثنائی است، هُدایش استثنائی است، دینالحقّاش استثنائی است، «لِيُظْهِرَهُ» هم استثنائی است. «لِيُظْهِرَهُ» غلبه است، غلبه منطقی در بُعد منطق و غلبه خارجی در بُعد خارج. و لذا این آیه از آیاتی است که اشارهای بس عمیق به ظهور دولت آخرینِ اسلام دارد. که حضرت مهدی (عج) وقتی ظاهر میشوند، شریعت اسلام را بر کلّ باطلها و بر کل حقّها غلبه میدهند. حالا باطلش را بحث میکردیم. «عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» هم دین شیطان را میگیرد هم دین رحمان را. دین شیطان را به طور کلّی شیطنتها، افکار شیطانی، حجّتهای شیطانی، سیطرههای شیطانی، قدرتهای شیطانی، عملهای شیطانی تحت الشعاع قرار میگیرند. و دین حقّ، شرایع چهارگانه قبل از شریعت اسلام هم مغلوب و مورد سیطره شریعت اسلام قرار میگیرند. بنابراین شریعت اسلام غالب است بر کلّ ادیان باطله و بر کلّ ادیان حقّه.
– اینجا تعبیر دین به معنی شریعت میکند.
– «عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» دین کلّه همه شرایع را میگیرد، شرایع حقّه، شرایع باطله. شرایع حقّه چهارگانه قبلی، شرایع باطله چندگانه بر همه غالب میشود. وقتی بر همه غالب شد، سؤال: آیا شریعتی پس از شریعت اسلام هست؟ نیست. اگر باشد «لِيُظْهِرَهُ» معنا ندارد. آن شرایعی که قبل بوده است، شریعت اسلام بر همه آنها غالب است و بر شرایع و ادیان باطله هم اسلام غالب است و بعد چه بیاید؟ هر چیزی بیاید قبل از آمدنش مغلوب است. آنها که قبلاً آمده است، بعد از آمدنشان مغلوباند، منسوخاند و مورد سیطره اسلام هستند. و آنکه بعداً میخواهد بیاید قبل از آمدنش مغلوب است و منکوب است و هرگز قابل قبول و تصدیق نیست.
«وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ». سوره فتح، آیه 28: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا». در آنجا «وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» بود، مشرکون اعمّ است از اینکه مشرکین بتپرست باشند یا کسانی که با اسلام دین دیگر را یا حقّ یا باطل شریک میدانند یا کسانی که در آینده ادّعای شریعت میکنند. «وَلَوْ كَرِهَ» شامل تمام شرکجویندگان، شریکجویندگان، همتادانندگان دین حقّ یا دین باطل را نسبت به اسلام شامل است. بنابراین در اینجا میفرماید: «وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا» خدا گواه است بر این حقیقت است که «رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» بر تمام این زوایای خاتمیت رسالت و رسول و قرآن و هدی و دین الحقّ خدا گواه است. سوره صفّ آیه 9: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ» تعبیر همان تعبیر است. همه «رَسُولَهُ» است، گفتم «رَسُولَهُ» در کلّ قرآن رسول اسلام است. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ». تعبیر همان تعبیر سوره توبه است.
و اما راجع به دین الحقّ، کلّاً حقّ به معنای پایدار است. منتها پایداری دارای دو بُعد است: یک بعد پایداری موقّت و یک بعد پایداری مطلق. «الحقّ» که با الف و لام جنس در اینجا تزیین شده، این پایداری مطلق است. 1- حقّ در مقابل باطل؛ 2- حقّ در مقابل زائل و منسوخ. بنابراین قرآن کلّ حقّ است از طرف پروردگار برای کلّ زمانها. هیچ وقت باطل نمیشود، زائل نمیشود و نسخ هم نمیشود. در میان 227 آیه که لفظ «الحقّ» ذکر شده است، در ابعاد دین، شریعت، رسالت، قرآن، هدایت، کلمة الرب، تمام لفظ«الحقّ» آمده، «حقٍّ» نیامده. مثلاً در سوره بقره آیه 26: «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ»، «أنّه حقٌّ» نیست. اگر مراد فقط حقّانیت است، «أنّه حقٌّ» باید باشد. «أَنَّهُ الْحَقُّ» الف و لام اضافه بر حقّانیت مطلقه، دوام مطلق تا آخر زمان تکلیف را شامل است.
همچنین آیه 91 سوره بقره: «وَيَكْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ وَهُوَ الْحَقُّ» اهل کتاب یهود و نصارا ماوراء کتب خودشان را کافرند «وَهُوَ الْحَقُّ»، «هُوَ حَقٌّ» نیست، و او تمام حقّ است. «و ما ذا بعد التّمام إلّا نقصان». آیه 109 همین سوره بقره: «حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ». «حقٌ» نیست. آیه 119: «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا»، «بحقٍّ» نیست. آیه 144 همین سوره: «وَإِنَّ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ»، ربوبیت ربّ العالمین که جهانشمول است از آغاز و تا انجامِ زمانِ تکلیف است، حقّ ربّانی جهانشمول هم در کل ّ زمانها همین کتاب است. «الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ» کسانی که اهل کتاب هستند؛ یهود و نصاری با مطالعه تورات و انجیل میفهمند که این شریعت بعدی شریعتی است که شامل تمام حقّ است و کامل است در بُعد کلّ حقایق. همین سوره آیه 147: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» «من ربّک حقٌّ» نیست. همچنین آیه 176: «ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ» و همچنین بیشتر آیات «بالحقّ» از زمره 227 آیه مربوط است به دین حقّ، شریعت حقّ، کتاب حقّ، رسول حقّ، هدایت حقّ. «حقٍّ» نیست، بلکه «الحقّ» است.
بنابراین این در بُعد دین است که مقداری بحث کردیم. در بُعد رسالت، فهرست یادداشت کنید: شماره اول شماره سوره است. 9: 33، 48: 27، 61: 9، 2: 119، 17: 105، 21: 107، 34: 28، 35: 24، 3: 81، 3: 144، 4: 170، 33: 40. 5: 19، 5: 111. کلّ این آیات که شماره آیه و سوره آن را عرض کردم کلّاً درباره این است که ختم رسالت در انحصار خاتم النبیین (ص) است. سپس نبوت: 3: 81، 33: 40. این دو و آیات مشابه دلیل است بر اینکه ختم نبوّت هم با رسول اسلام است. چون ما یک نبوئت داریم، رسالت داریم، نبوّت داریم، ولایت عزم داریم، امامت داریم، امام الائمه داریم. امام الائمه انبیاء از نبوئت، رسل و نبیین که پیامبراناند و اولوالعزم من الرسل، امام الانبیاء و ولیّ عزم کلّ اولیاء عزم رسول اسلام است.
و همچنین راجع به وحی. قرآن، کلام، شرع که عرض کردیم و همچنین ولایت عزم. در کلّ این ابعاد هشتگانه چنانکه به تفصیل عرض خواهد شد و فردا نوبت رسالت است، مخصوصاً آیه آلعمران، آیه 81 آلعمران: «وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ». درست یادم است که این آیه را در مسجدالنبی (ص) بحث میکردم، صحبت میکردم که شرطهها آمدند دور من را گرفتند، گفتند: امام جماعت شما را میخواهد و ما را محاکمه کردند که چرا آیه اینطور معنا میکنم. بحثش را فردا خواهیم کرد، بحث بسیار مهمّی است. مطالعه بفرمایید. روی این آیه و آیات دیگر رسالت بحث خواهیم کرد.
«وَ
السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
[1]. آلعمران، آیه 19.
[2]. شوری، آیه 13.
[3]. همان.
[4]. اسراء، آیه 9.
[5]. بقره، آیه 106.