تفسیر آیه 81 سوره آلعمران؛ ختم نبوت و رسالت
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
گرچه خاتمیت رسول اسلام (ص) مانند رسالت آن حضرتش نه تنها از مسلّمات اسلامی است، بلکه از نظر سایر کتب آسمانی هم که بشاراتی بر حضرت آمده است، خاتمیت و رسالت آن بزرگوار همپا و همسان است. مع ذلک چون نوگرایانی پیدا شدهاند که در همه مسلّمات تشکیک میکنند، از جمله راجع به خاتمیت دین و وحی و کتاب و سایر جهات اسلامی، ما ناچاریم این بحث را عمیقاً و با دقّت بیشتر و دامنهتر پیجویی کنیم.
عرض کردیم در هشت بُعد از ابعاد دلالی آیاتی از قرآن شریف خاتمیت همهجانبه رسول اسلام (ص) از ثابتات و مسلّمات است. البتّه این را هم کسی نمیتواند ایراد بگیرد که شما از خود قرآن از برای خاتمیت خود قرآن استدلال میکنید و این دور است، عرض میکنیم این دور نیست، بلکه دُور است از دور. زیرا بحث ما فعلاً با مسلمانهاست. با غیر مسلمانها که یهودیان و نصرانیان باشند، ما از ادلّه کتابهای وحیانی خودشان استدلال کردهایم و استدلال میکنیم. چنانکه در کتاب بشارات عهدین و کتاب عقائدنا و کتاب رسول الاسلام و کتاب المقارنات این مطلب را بازگو کردیم از نظر تورات و انجیل و قرآن.
ولی باز هم با مسلمانها که بحث میکنیم، به آنها عرض میکنیم که استدلال به قرآن بر حسب آیات هشتگانه یا بیشتر و یا کمتر، استدلال دوری نیست، توقّف شیء علی نفسه نیست. زیرا مسلمانها مسلّم در مسلّم میدانند که قرآن دستکم تحریف به زیادی نشده است. اگر احیاناً کسانی این حرف را زدهاند، این حرف واهی و بدون دلیل و بر ضدّ دلیل را گفتهاند و نوشتهاند که قرآن تحریف به نقیصه شده است که در جای خود اثبات کردیم این حرف غلط است، ولکن غلط دوم را هیچ غلطکاری از مسلمانها در طول تاریخ نگفته که آیه و یا آیاتی بر قرآن اضافه شده است. البته ما براهین زیاد داریم، ولکن از نظر اجماعات، شهرتها، اقوال و غیره، از جمله ضروریات صد درصد بین کلّ مسلمانها، ولو مسلمانهای خیلی منحرف این است که جملهای، آیهای، کلمهای به قرآن اضافه نشده است. بنابراین ما استدلال به متن قرآن میکنیم از برای جهاتی نسبت به خود قرآن و جهاتی هم نسبت به غیر قرآن، چون متّفقٌ علیه بین کل مسلمین است.
از جمله آیات در بُعد ختم رسالت و ختم نبوّت آیه 81 سوره آلعمران است. دیروز بخشی از این آیه را بحث کردیم و امروز بخش مفصلتر، عمیقتر، دقیقتر، دامنهدارتر بحث میکنیم. «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ»، دیروز احتمالات «إذ» را عرض کردیم. زمانی که خدا میثاق نبییّن را گرفت. اوّلاً این زمان چه زمانی است؟ زمان واحد است یا زمانهای متسلسل و متعدّد؟ و اگر زمان واحد است، آیا زمان آفرینش نبییّن است و اخذ میثاق بر فطرتهایشان شده است یا بعد از کمال عقل بر عقلهایشان شده است، پس از کمال ایمان بر ایمانهایشان شده است، پس از نبوئت بر نبوئتهایشان شده است یا پس از رسالت بر رسالتهایشان شده است؟ یا نخیر، بر حسب «مِنَ النَّبِیِّین» در آغاز نبوّتهایشان شده است. چون اگر اخذ میثاق بر فطرت باشد، اخذ میثاق ربّانی بر فطرتها یکسان است و متسلسل است در همه زمانهای آفرینش انسانها و سایر مکلّفان. ولی در اینجا «إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ» تا نبیّ نباشد اخذ میثاق موضوع نبوّت ندارد. اخذ در اینجا إخبار است، «مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ» مورد خبر است «النَّبِيِّينَ» هم موضوع اخذ این میثاق است. بنابراین کسی که هنوز نبیّ نشده است، گرچه رسول باشد تا چه رسد نبیء باشد که رسول نیست، مورد اخذ صریح این میثاق نیست. گرچه با اولویت قطعی مورد اخذِ این میثاق است. چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
وقتی که خدا اخذ متسلسل گرفته است که عرض میکنیم، اخذ متسلسل در زمانهای گوناگون متسلسل پیاپی نبوتها بر نبیّین گرفته است، بر رسل هم به طریق اولی است. اگر نبیّین مأمورند که ایمان بیاورند به رسول آخرین و نصرت کنند رسول آخرین را، دیگران به طریق اولی است. چه از رسل باشند، چه از انبیاء به معنای نبیء باشند و چه از مؤمنان باشند، چنانکه بشارات پیامبران صاحب کتاب بر کلّ خصوصیات خاتم النبیّین در عین محرّف شدن کتابهای آنها اکنون موجود است. تقریباً حدود شصت بشارت تا آنجایی که ما پیدا کردیم در کتاب بشارات عهدین است. و همانطور که تورات و انجیل در کلّ مطالبش، مخاطبش توراتیان و انجیلیان هستند، در بشاراتی هم که به وسیله لسان تورات و لسان انجیل از برای مکلّفان آمده است، مخاطب به این بشارات هم هستند، پس اخذ میثاق در آنجا است. منتها اخذ میثاق گاه وحیانی بر مبنای نبوّت است، گاه وحیانی بر مبنای رسالت است، گاه وحیانی بر مبنای نبوئت است، گاه الهامی است بر مبنای دون نبوئت، گاه رسالتی است. که رسل این پیام میثاق ربّانی را در بُعد لزوم ایمان و لزوم نصرت نبیّین نسبت به خاتم النبیین دارند. بنابراین این میثاق همگانی است، منتها بُعد بالا و والایش که نبیّین باشند که اصحاب کتاب هستند در این آیه ذکر شده است.
مطلب دوم: از اینجا به دست میآید که میثاق «النبیّین» است و میثاق فعلاً «المرسلین» نیست، چه برسد به ماقبلیها، بنابراین این میثاق قبل از خلقت نبیّین نیست، بعد از خلقت نبیّین و در آغاز حال نبوّتشان پیش از نزول کتاب و حکمت. بنابراین در حال نبوّت چون اوّل رسالت است، اوّل رسالت است بعد نبوّت است، ولیکن بعضیها از اوّل رسول نبیّ هستند. این انبیاء گاه اوّل رسولند، بعد نبیّاند، بعد امامند، مثل ابراهیم «وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً»،[1] «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»،[2] این جعل امامت ابراهیم است بعد از نبوّت و نبوّتش با رسالت یا بعد از رسالت. ولکن به طور کلّی یا اوّل نبیء میشود، بعد رسول میشود، بعد نبیّ میشود. یا نخیر از اوّلِ کار، مانند خاتم النبّیین هم نبیء است، هم رسول است، هم نبیّ است، با احتمال اینکه نبوئتش قبل از رسالت بوده، ولی رسالت و نبوّت و امامت خاتم النبیّین یکجا و یکسان و همپا بر حضرت نازل گشته است.
در هر صورت این «مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ» چه نبوّت با رسالت و نبوئت باشد، چه بعد از هر دو باشد، چه بعد از یکی باشد، اخذ میثاق در حالت نبوّت است. تا رسول نبی نشده باشد، مورد وحی کتاب نیست. کما اینکه کلّ آیات نبوّت، کلّ آیات ایتاء کتاب فقط مربوط به نبیّین است. رسل بسیار زیادترند از نبیّین، چنانکه دیروز عرض کردیم. ولکن نبیّیناند؛ یعنی ممتازهای رسل الهی هستند که دارای امتیاز کتابهای وحیانی میباشند.
بنابراین این اخذ میثاق در حال نبوّت نوح و نوحیان، ابراهیم و ابراهیمیان، موسی و موسویان، عیسی و عیسویان و یان یعنی انبیائی بین این انبیاء اولوالعزم بودند. چون «النبیّین» هم انبیاء اولوالعزم را میگیرد هم انبیاء غیر اولوالعزم را. بنابراین «النبیّین» که محور چهارگانهاش قبل از خاتم النبیّین نوح و ابراهیم و موسی و عیسی است، اخذ میثاق از آنها در زمان نبوتهایشان شده است. و همچنین نبیّین دسته دوم که تالیتلو اولوالعزمند مانند سلیمان و داود و اشعیا، اینها هم در زمان نبوّتهایشان اخذ میثاق شده است. بنابراین این تسلسل زمانی دارد، کما اینکه تسلسل درجهای دارد که اخذ میثاق اولوالعزم به معنای اولوالعزم بودن است. و غیر اولوالعزم از انبیاء […] همانطور که تسلسل درجات دارد، تسلسل زمانی هم دارد.
«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ» که چه؟ بعد میآید: «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ»، این مادّه میثاق است. اخذ میثاق، «أَخَذَ اللَّهُ» میثاق النبیین از نبیین در حال آغازین نبوّتشان و قبل از نزول کتاب. «لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ» یعنی اخذ میثاق چه زمانی بوده؟ اخذ میثاق در زمان خود آنها بوده است. ولکن این شرطی که شده است «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ» این شرط چه زمانی است؟ بعد عرض خواهم کرد. ولکن «لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ» اخذ شده است میثاق بر نبیّین، هنگامی که به شما کتاب دادم، «مِنْ کِتَابٍ» از کتب وحی و حکمت، از حکمتهای وحیانی، کتاب وحیانی و حکمتهای وحیانی در این زمان «ثُمَّ جَاءكُمْ». بنابراین چند مطلب است:
1- «إِذْ أَخَذَ اللَّهُ» تسلسل زمانی است.
2- «مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ» در زمان آغازین نبوّت.
3- «لَمَا آتَيْتُكُمْ» یعنی وقتی که کتاب و حکمت به اینها دادم، باید چنین باشد. شرط نزول کتاب و حکمت، شرط استمرار کتاب و حکمت این است که «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ».
از ثمّ چه استفادهای میکنیم؟ «ثمّ» تراخی زمانی بعید است. تراخی زمانی قریب نیست. برای اینکه نبوّتهای نبیّین از نبیّ اول تا نبیّ آخر که عیسی بن مریم (ع) باشد هزارها سال طول کشیده است. بنابراین این «ثمّ» جا دارد، یعنی پس از هزارها سال «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ»، خطاب این «جَاءَکُم» کیست؟ گروه زیادی از مفسّران و مترجمان و غیر اینها گمان بردهاند که مخاطب «کُم» مؤمنین هستند، ولکن مؤمنین اصلاً در این آیه ذکر نشدهاند، بلکه نبیّیناند. بنابراین این مجیء «رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ» مورد مجیئش و مورد رسالتش چه کسانی هستند؟ نبیّیناند. پس این رسول «رسولٌ الی النبیّین» است کلّاً و به طریق اولی «رسول الی الرسل» است. رسول است الی کافّة المکلّفین در طول و عرض زمان تا زمان خودش و از زمان خودش تا انقراض عالم. چون اوّلاً نبیّین ذکر شدند، «مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ» ذکر شده. «إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ» با چه کسی صحبت میکند؟ با ما. خدا به ما گزارش میدهد. وقتی خدا «مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ» گرفت، پس نبیّین غایب هستند، برای اینکه ما مورد خطابیم، ما مورد توجهیم که ای مکلّفان، خدا زمانی میثاق کلّ نبیّین را گرفت. درست است مخاطب موجود نیست، خطاب موجود نیست، ولکن «إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ» را برای چه کسی گفته؟ برای کلّ مکلّفان.
– اخذ میثاق معمولاً برای بعدش است نه برای قبلش، انبیائی که هنوز نیامدند…
– خدا قبل گرفته است. باید بیشتر دقّت کرد. «ثُمَّ جَاءَکُمْ» اخذ میثاق قبل از آمدن رسول اسلام شده است. چه زمانی؟ در زمانی که اینها نبیّ بودند و کتاب به آنها داده شد و حکمت داده شد. پس میثاق بوده. عمل به میثاق بعد است. اخذ میثاق در حالت این نبوّتهاست، عمل به میثاق «ثُمَّ جَاءكُمْ» است. قبل از اینکه رسولِ آخرین تشریففرما شوند و رسالتشان مربوط به کلّ رسل گذشته است، قبل از این اخذ میثاق شده، ولکن زمان تحقّق میثاق چه زمانی است؟ «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ». مورد میثاق چیست؟ «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّ».
سؤال: اینجا «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ» است، نبیٌّ که نیست. میگوییم نباید باشد. برای اینکه نبوّت مقام خودی است، رسالت مقام رسالتیِ غیری است. آن وقت اگر میفرمود «نبیٌّ» نبیّ، انبیاء، هر یک پس از دیگری آمدند و هماهنگی دارند، ولی ارتباط اینکه این به او ایمان بیاورد نبوده است. و در کلّ قرآن تنها آیه منحصر به فرد که کسانی تا چه رسد به نبیّین، به نبیّای ایمان بیاورند نیست. «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ»[3] داریم، «آمن معه» داریم، «آمن به» در انحصار خداست اوّلاً و در انحصار خاتم النبیّین است که کلّ نبیّین به او ایمان بیاورند. «آمن له» نیست، «آمن معه» نیست، «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ» با دو تأکید: لام و نون تأکید ثقیله.
این «رَسُولٌ» آیا رسول اعمّ از نبیّ نیست؟ چرا، برای اینکه گفتیم رسالت قبل از نبوّت است، ولکن در اینجا این رسول هم رسول است، هم نبیّ است، هم فوق النبیّین است. رسول است که معلوم، چون «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ»، نبیّ است که این رسالت به نبیّین دارد، فوق النبیّین است که رسول و نبیّای که مرسل است به سوی نبیّین که کلّ نبیّین جزء امتهای او حساب میشوند، بنابراین این رسول هم رسالتش برتر است از رسالت آنها و هم نبوّتش. بنابراین خاتم الرّسل و خاتم النبیّین است. خاتِم هم نیست، خاتَم است، چنانکه در بحث سوره احزاب آیه خاتم عرض خواهیم کرد.
«ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ» روی این اصل اگر کسی پس از پیغمبر اسلام دعوی ولایت عزم بکند یا دعوی نبوّت کند یا دعوی رسالت کند یا دعوت نبوئت کند، کلّاً مطرود است. سؤال: چه اشکال دارد؟ چنانکه انبیای جزئی بعد از انبیای کلّ آمدند و صاحب کتب بودند، این اشکال است دیگر. مثلاً موسی آمد و کتاب تورات آورد، ولکن بعد سلیمان چرا کتاب آورد؟ داود چرا کتاب آورد؟ اشعیا و ارمیا و حبقوق چرا کتاب آوردند؟ میگوییم چرایش معلوم است. کتاب آوردن آنها بعد از کتاب اصلی ولایت عزم برای تکمیل نبوده، چون کامل بوده، بلکه برای تبیین تحریفاتی که نسبت به آنها شده است. چون تحریفاتی که نسبت به تورات شده و میشده است، لازم بوده است که هیمنهای و حفاظتی بر تورات اصلی باشد. و لذا کتاب سلیمان، کتاب داود و در این کتابها تماماً نظر به دو جهت است:
1- نظر به جمع مطالب وحیانی تورات و انجیل است؛
2- نظر به آنچه از اینها کم کردند، آنچه به اینها اضافه کردند.
بنابراین آمدن پیامبرانی بعد از پیامبران اولوالعزم به حساب تکمیل نبوده، بلکه به حساب تبیین تحریفاتی که به زیاده و یا نقیصه بوده است. ولکن آیا در قرآن تحریف شده است و خواهد شد؟ هرگز. ادلّه قاطعه عقلیه و قرآنیه و اجماع قطعی کاردانان و شرعمداران قرآنفهم اسلام بر این است که قرآن تحریف نشده است. نه به زیاده نه به نقیصه و نه به جابهجا شدن. بنابراین پیغمبر بعدی بیاید چه کار کند؟ یا پیغمبر بعدی بزرگتر از رسول اسلام است که نیست. برای اینکه این «رَسُولٌ» مقدّم بر کلّ نبیّین است، پس بعدی نبیّ نیست. اگر بعدی نبیّ باشد، پس «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ» چیست؟ این بعدی ولیّ عزم نیست، نبیّ هم نیست، باید رسول باشد. رسول که مقامش پایینتر از نبیّ است و دو بُعدی پایینتر از ولیّ عزم است، این رسول بعد از اسلام بیاید چه کار کند؟ میآید قرآن و سنت را تبیین بیشتری کند؟ قرآن و سنت در ملأ اعلی و در حد اعلای تبیین است. آیا بیانی از بیان قرآن بیانتر است؟ نخیر. بیانی از بیان سنت که در حاشیه قرآن است، بیانتر است؟ نخیر. پس میآید چه کار کند؟ یا میآید تحریفاتی که نسبت به قرآن هست بیان کند، قرآن تحریف نشده، بیانش بالاترین بیان علی الاطلاق است و بیان سنت هم همچنین. بنابراین آمدنش بیجای بیجاست.
بنابراین «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ» این رسالت، رسالت فوق ولایات عزم قبلی است که مشمول النبیّین هستند تا چه رسد به نبوّتهای دون ولایت عزم، تا چه رسد رسالتها.
– [سؤال]
– هرگز. برای اینکه ما پنج کتاب داریم که این پنج کتاب مستقل است، بنابراین تورات مستقل است، احکامش نسخ نشده است تا ابراهیم. مثلاً نوح، صحف نوح نسخ نشده تا ابراهیم. انبیاء و رسلی که بین نوح و ابراهیم آمدند، اینها مبیّن تحریفات بودند، نه اینکه ناسخ باشند، ناسخ نیستند. ناسخ شریعت مستقلّه است. شریعت ولّی عزم مستقلّ است و ناسخ است، شریعت غیر ولیّ عزم شریعت ندارد. مثلاً فرض کنید سلیمان و داود و این انبیای بزرگی که بین موسی و عیسی بودند، اینها شریعت مستقلّه که ندارند، اینها مبیّن تحریفاتی بودند که شده.
– پس بنابراین در اولوالعزم جنبه نسخ وجود دارد […]
– نه، تکمیل نیست. آنجا هم تکمیل نیست. بلکه تکامل بیانِ احتیاجات زمانی است. ولکن در شریعت اسلام تکامل یعنی چه؟ آیا اکمل رسول الله هم هست؟ نخیر.
– در رابطه با اسلام همین که اعجاز قرآن یک اعجاز عقلی است که مافوق معجزات سابق است و با گذشت زمان تغییر پیدا نمیکند، روی همین اساس بنابراین یک مبنای خودِ تغییر کتب سابق تکمیل است. مبنای دیگر آن چیست؟
– تغییر کتب سابقه نه، چهار کتاب را میگویید؟ چهار کتاب تکامل است، تکمیل نیست، تکامل زمانی است. ولکن این تکامل زمانی منقرض شد با رسالت قرآن. رسالت قرآن تمام زمانها و زمینها و تمام مکلّفین را در نظر گرفته. حالا «ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ» پیغمبر اسلام که آخرینِ انبیاء نبیّین و رسل و انبیای نبیء است، این باید تصدیق کند. پس اگر پیغمبر اسلام نبوّت کسی را تصدیق نکرد، نبیّ نیست ولو معجزه داشته باشد. گرچه بر فرض محال کسی ادّعای رسالت کند و نبوّت کند، معجزه هم داشته باشد، اعجز از معجزه، قویتر از معجزه، کاملتر از معجزه، ادلّ از معجزه این است که باید تصدیق بکند. دو شرط است: یکی معجزه داشته باشد، یکی مورد تصدیق باشد. اگر معجزه دارد و مورد تصدیق نیست، این فایده ندارد. هم معجزه و هم مورد تصدیق. تا چه رسد کسانی که بعد از اسلام ادعای رسالت کردند، معجزه هم ندارند. بنابراین هرکس بعد از اسلام ادّعای رسالت کند، ادّعای وحی کند، این مورد تکذیب رسول اسلام است، مورد تصدیق نیست بلکه مورد تکذیب هم هست.
«لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ»، در این «جَاءَکُمْ» توقف کنیم، «جَاءَکُمْ» چگونه؟ انبیائی که وفات کردند، بعد از ششصد سال عیسی بن مریم که صعود کرد، پیغمبر اسلام آمد، پیغمبر اسلام «جَاءَکُمْ» است؟ بله، «جَاءَکَ» است، یعنی رسالت رسول اسلام در میان اولوالعزم شامل ولیّ عزم حیّ است که عیسی است، ولی «کُم» نیست. «جَاءَکَ» میشود. بنابراین این «جَاءَکُمْ» دلیل بر این است که فقط مجیء در حال حیات نیست. این مجیء رسالتی خاتم النبیّین در ابعاد گوناگون است. بُعد اول: مجیء قبل از ولادت و قبل از رسالت. یعنی خبر رسالت، نبوّت، ولایت عزم رسول اسلام به این انبیاء رسیده است در کتبشان. چون رسیده است «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»، اهل ملّت صحف نوح، صحف ابراهیم، صحف موسی، صحف عیسی، اینها به تبع انبیاء که انبیاء باید به لسان وحی تصدیق کنند مجیء رسول اسلام را، ایمان بیاورند به رسول اسلام، تصدیق کنند او را و نصرت کنند او را. نصرت کردن او، ایمان به او این است که در میان امتهایشان نشر بدهند که چنین رسولی خواهد آمد، چنانکه چنین بشاراتی وجود دارد. این بُعد اول، پس «لَتُؤْمِنُنَّ» قبل از ولادت و قبل از بعثت.
مرحله بعدی بعد از وفاتشان، بعد از وفاتشان تزاوری بین رسول الله و کلّ انبیاء است. در روایت دارد پیغمبر که به معراج رفتند انبیاء را ملاقات کردند، در همین زمینه انبیاء را ملاقات کردند. پس این «جَاءَکُمْ» در مرحله بعدی اینها با رسول اسلام در ملاقات کردند، اینها باید در همان برزخ به حضرت ایمان بیاورند. و عیسی بن مریم که زنده است، در همان حال حیات ایمان بیاورند.
سوم: در حال رجعت که بحث بعدی است. در رجعت کلّ انبیاء رجعت میکنند، کلّ انبیاء که رجعت میکنند «جَاءَکُمْ» است. رسول اسلام بعد از رجعت کلّ انبیاء زنده میشود، رجعت میکند و رئاست کلّ قوای دینی را در عالم خواهد داشت و اینها باید «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ». بعد در برزخ، بعد در قیامت. در پنج مرحله از مراحل اینها «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»، چه در بُعد تکلیفی، چه در بُعد برزخی، چه در بُعد قیامتی، چه در بُعد قبل از خلقت، چه در بُعد قبل از نبوّت در کلّ ابعاد، این «لَتُؤْمِنُنَّ» این پنج مرحله را انشاءالله تفصیل میدهیم.
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ
وَ رَحْمَةُ
اللَّهِ».
[1]. نساء، آیه 125.
[2]. بقره، آیه 124.
[3]. عنکبوت، آیه 26.