جلسه چهارصد و هشتاد و نهم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

نسخ در آیات ارث و آیات وصیت

نسخ در آیات ارث و آیات وصیت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

یک تتمّه بحثی در میراثها است در آیه 33 سوره نساء صفحه 83 «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا». ما آیات موالی را خواندیم، هم در سوره احزاب، هم درسوره انفال و اینجا سوره نساء سومین آیهای است که راجع به موالی است. که موالی یا شامل ارث است و یا مخصوص ارث است.

حالا «لِكُلٍّ»، «لِکُلٍّ مِنُكُمْ» برای هر یک از مکلّفان مسلمان «جَعَلْنَا مَوَالِيَ» ورثهای قرار دادیم. هر مسلمانی که بمیرد، برای او ورثهای قرار دادند، اگر مالی داشته باشد، مال نداشته باشد که نه. «مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ»، پدر و مادر و کلّ نزدیکتران، چه نزدیکتران طبقه اوّل یا طبقه دوم یا طبقه سوم باشند، اینها مورّثند. چنانکه وارثند، مورّث هم هستند. «الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ» هم وارثند با مراتب و هم مورّثند با مراتب. بحث سر چیست؟ «وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ»، «کُم» مورّثین هستند، کسانی که مورّثند، ورثه آنها والدان و اقربونند و خود این وارثان، والدان و اقربونند. پس والدان و اقربون هم مورّثند و هم وارثند. مورّثین والدان و اقربون ورثهشان والدان و اقربونند و ورثه والدان و اقربون هم اعمّ هستند از اینکه اقربون نزدیک باشند، اقربون دور باشند و اقربون دورتر باشند.

– «الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ» یعنی بعد از خودشان در مراحل بعدی یا نه؟ سلسلهای است؟

– بله، سلسلهای است. «وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ»، اینها نه والدانند و نه اقربونند. اعمّاند از اینکه از والدان و اقربون باشند یا نخیر، دوست باشند. دوست است، قوم و خویش است، طبقه اوّل ارث نیست، طبقه ارث‌برِ فعلی نیست. یا از خویشاوندان است، یا از خویشاوندان نیست. «وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ»، عقد أیمان چیست؟ أیمان جمع یمین است، کسانی که دستهای شما با آنها بسته است. معمولاً معاملاتی که میکنند، دست میدهند دیگر، این عقد أیمان است. حالا «عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ» که جمع یمین است؛ یعنی کسانی که میان شما و آنها پیمانهای مالی است، این پیمان مالی را انجام بدهید.

سؤال: آیا این پیمان مالی در انحصار ورثه است، چه طبقه اوّل که والدان است و اقربون مقارن و چه طبقه دوم و سوم یا نه؟ جواب: «وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ» اعمّ است. کسانی که عقد أیمان با آنها ندارید مثل والدان و اقربون، خواهی نخواهی هم مورّثید و هم وارثید مثل آنها. چون ارث دو بُعد دارد: یک بُعد قراردادی با والدان و اقربون نکرده‌اید، قرارداد کردن در ارث دادن و در ارث بردن والدان و اقربون اصلاً شرط نیست. ولو کسی بخواهد پسرش را مرحوم کند، حقّ ندارد. پدرش را، مادرش را، فرزندش را، هر خویشاوندی که بالفعل وارث است، بخواهد او را محروم کند حقّ ندارد.

بنابراین ارث دارای چند بُعد است: بُعد اوّل کسانی که به نصّ قرآن در آیاتی از شما ارثبرند، در هر طبقه‌ای از طبقات سهگانه یا چهارگانه که در جای خودش بحث می‌شود. ولکن دستههایی هستند که آنها ارثبرِ رسمی نیستند؛ مگر اینکه برای آنها ارثی قرار بدهید، عقد أیمانی کنید، با آنها پیمان مالی ببندید. رفیقتان است، دوستتان است یا خویشاوندی است که فعلاً ارث نمیبرد. هر کسی که شایسته است با او پیمان مالی و قراردادی ببندید. […] بنابراین «الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ» در انحصار وارثان و مورّثان رسمی نیست. بلکه «کُم» که مورّثان هستند، در بُعد اوّل مورّثند نسبت به وارثان رسمی با طبقات، در بُعد دوم نسبت به «الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ» این اعمّ است. چه میخواهید با پدر عقد یمینی کنید که بیش از میراثش ارث ببرد، طبق وصیت دیگر. با مادر، با هر که، با کسی که فعلاً وارث است پیمان ببندید و بیش از نصیبش به او بدهید. یا با کسی که فعلاً وارث نیست، طبقات بعدی است، با او پیمان ببندید که فلان مقدار را به او بدهید. یا با کسی که اصلاً هیچ‌گاه وارث نیست، اصلاً خویشاوندی نسبی ندارد…

– حق وارثین ضایع نمیشود؟

– عرض میکنم، این آیه منسوخ است، عرض میکنم. یا با کسی که اصلاً، نه فعلاً، نه در آینده در هیچ طبقهای از طبقات ارث اصلاً نیست، مثل رفیق هم‌مباحثهتان، دوستتان، آشنایتان که شایستگی دارد که بگویید: من از یک میلیون مالی که دارم، نصفش، کمترش یا بیشترش را به شما میبخشم یا وصیت میکنم، میبخشم در زمان حیات یا وصیت میکنم که بعد از ممات به تو بدهند. این «وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ».

سؤال: اینجا شرکت شد بین دو دسته در میراث: یک دسته ورّاث رسمی، یک دسته ورّاث غیر رسمی. آیا ما میتوانیم به ورّاث غیر رسمی آنچه که پیمان کردیم بدهیم یا نمیتوانیم؟ این آیه در این بُعد منسوخ است، نه کلّاً. مثلاً آیه سوره بقره که «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»،[1] محدود کرده است. شما با کسانی که پیمان مالی دارید و اینها از هرگز ورثه شما نیستند، در هیچ طبقهای از طبقات ارث نیستند، آیا اصلاً میتوانید مالی بدهید؟ اگر توانستید، هرچه میتوانید؟ نخیر، برای اینکه آیه تقیید کرده است. بنابراین «إِنْ تَرَكَ خَيْرًا»، ترک خیر چیست؟ آیا بُعد اوّل مورد وصیت و بعد اوّل وارث چه کسانی هستند؟ ورثه رسمی هستند دیگر. پس اگر شما مالی را در زمان حیاتتان یا با وصیتتان بعد از ممات به غیر این طبقه بدهید که طبقه اوّل گرسنه بمانند، کم بیاورند، از ضروریات زندگی کم بیاورند، در این صورت این «خَیْراً» نیست، این «شرّاً» است. «إِن تَرَکَ مالاً» ندارد. اگر «إِن تَرَکَ مالاً» بود، یک میلیون مال گذاشته، یک میلیون برای ورثهاش کم است، وصیت نمیکند. ولکن «خَیْراً» است، «خَیْراً» اخصّ از «مالاً» است.

– «خیراً» وصیت است؟

– بله، «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ»، وصیت واجب است. اینکه آقایان میفرمایند وصیت واجب نیست، برخلاف کتاب و قرآن و سنّت است. من یادم است وقتی فقه قرآنی در نجف میگفتم، از جمله حرفها این بود که مثلاً آیات الاحکام جزایری یا آیات الاحکام کاظمی مراجعه کردم، دیدم نوشته است: وصیت واجب نیست، مستحبّ است. ولو قرآن -ایشان میگوید- ولو قرآن و روایات وصیت را با شرطی واجب کرده است، امّا چون بر خلاف اجماع فقهاء است، ما میگوییم واجب نیست. به بچه‌ها گفتم کتاب را در سطل خاکروبه بیندازید. برخلاف نصّ قرآن و روایات است. «الوصیّة حقّ علی کلّ مومنٍ و مومنة»، هم قرآن «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ»، «كُتِبَ عَلَيْكُمْ» واجب نیست؟

– [سؤال]

– «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ» وقتی امارات موت بر انسان حاکم میشود، نه اینکه مرد، وقتی مرد که کاری نمیتواند بکند. وقتی که دارد میمیرد، ولو واقعاً نمیرد، ولی برای انسان امارات موت، علامات موت، سکتهای چیزی حاصل شد، اینجا واجب است وصیت کند. برای چه کسی؟ «لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ»، والدین معلوم است طبقه اوّل است، اقربین دو بُعد است: یک اقرب نَسَبی است مؤمن، یک اقرب غیر نسبی است. برای اقرب نسبی هم لازم است. برای اقرب غیر نسبی هم در صورت ضرورت لازم است.

– اقرب سببی چطور؟ همسر که اقرب سببی است.

– اقرب نسبی و اقرب سببی و اقرب رضاعی که نه، اقرب نسبی و اقرب سببی و اقرب مصاهرهای؛ داماد، داماد هم اقرب است دیگر. مفصّل عرض کردیم که سه اقرب است: اقرب سببی، نسبی، اقرب سببی که داماد بودن و عروس بودن است و اقرب‌های دیگر.

– اینجا اقربین که میگوید، اولاد شاملش نمیشود؟

– چرا، اقرب اقربین اولادند، شکّی نداریم. این اقربین به وجه کلی، ذکر عامّ بعد از خاصّ است. «لِلْوَالِدَيْنِ» اهم و نقطه اصلی وارث و مورّث والدین است. اقربین کیست؟ «الأقْرَبِينَ» الی چه کسی؟ «الأقْرَبِينَ إلی مورّث» نزدیکتران مورّث یا از نظر نسبی یا از نظر مصاهرهای، سببی یا از هیچ نظر، نه از نظر نسب به شما اقرب است، نه از نظر مصاهره و سبب به شما نزدیک است، ولی از نظر ایمان، رفاقت، دوستی به شما نزدیک است، این را در جای خودش عرض کردیم. حالا «کُتِبَ» «إِن تَرَكَ خَيْرًا» اگر خیری بگذارد، این «إِن تَرَكَ خَيْرًا» تخصیص میدهد مطلق این آیه را. «وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ»، کسانی که با آنها قرارداد کردید، مثلاً با کسی که وارث نیست یا با غیر وارثی که کلّاً وارث نیست در هیچ طبقه‌ای از طبقات، ولکن با او قرارداد کردید، یعنی نوکرتان، کلفتتان، کنیزتان، عبدتان و غیره. میگوید: «فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ».

«عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ» دو بُعد است: یا عقد أیمان است که در حال زندگی به او بدهید یا عقد ایمان است که بعد از موت. عقد ایمان در حال زندگی هبه است، هدیه است و عقد ایمان بعد از موت، وصیت است. مگر وصیت الزام‌آور نیست؟ وقتی شما پیمانی را بستید، چه پیمان در زمان حیات و چه پیمان بعد از حیات، پیمان زمات حیات هدیه است و هبه است و اینها، مصالحه است، مصالحه میکنید یک میلیون را به فرض کنید به نیم میلیون، مصالحه است، یا کلّاً میبخشید یا کلّاً هبه میکنید، این عقد ایمان است در زمان حیات. عقد ایمان نسبت به ممات وصیت است. همان‌طور که عقد ایمان در حال حیات الزام‌آور است، عقد ایمان بعد از ممات هم الزام‌آور است.

– […] «إِنْ تَرَكَ خَيْرًا» است دیگر؟

– بله، عرض میکنم. اگر مالی را نهاده است که این مال برای ورثه فعلی رسمی هم وافی نیست تا چه رسد از آن یک مقداری استثناء کند، پیمان ببندد با غیر ورثه فعلی رسمی یا غیر رسمی که اینها را […] این «خیراً» نیست. در این آیه میفرماید: «وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ»، نصف، ثلث، کمتر، بیشتر همه را میگیرد دیگر، مثلاً کسی که هر مقدار مالی دارد، بنابر آیه حقّ دارد نصفش را «عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ» کند، چه در حال حیات و چه بعد از ممات. همهاش را نه البتّه، چون والدین و اقربین هم هستند. منتها یک دهم به والدین و اقربین می‌رسد و نُه دهم را یا در حال حیات یا به واسطه دیگران، این آیه مطلق است دیگر. ولکن این آیه را آیات ارث تخصیص میزند و آیه وصیت تخصیص میزند. نسخ تخصیصی است. نسخ تخصیصی است که آیه بقره و آیات اوایل سوره نساء.

به وصیت منتقل میشویم، آیا این وصیتی که میکنیم «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ»، اقربین که شامل اقربین غیر نسبی و غیر سببی هم هست، والدین، اقربین سببی و نسبی، اقربین غیر سببی و نسبی شامل همه است، تا چه حدّ می‌‌توانیم وصیت کنیم؟ در زمان حیات تا چه حدّ میتوانیم بدهیم؟ برای بعد از ممات چقدر می‌توانیم وصیت کنیم؟ ثلث، روایات قطعیة الصدورِ مسلّمِ متواتر در کلّ فرق اسلامی این است که بیشتر از ثلث نمیشود وصیت کرد.

– [سؤال]

– بله، مالی که اگر وصیت کند برای غیر ورثه بالفعل این برای آنها کافی نیست، شر است. آیا این مال کلّاً برای ورثه است یا نه؟ این مال در زمان حیات کلّاً مال خودش بوده الّا، در زمان ممات هم مال ورثه است، منتها ثلث استثناء شده است. منتها این ثلث دارای سه بخش است: یک بخش که به طبقه اوّل ارث که والدین و زوجین و اولاد باشند، بیش از نصیبشان بدهد یا وصیت کند. بُعد دوم: به کسانی که طبقه دوماند و طبقه سوماند و ورثه بالفعل نیستند، هیچ ارثی نمیبرند، به آنها هم وصیت کند. سوم: کسانی که در هیچ طبقهای از طبقات ارث نیستند، به آنها هم وصیت کند. منتها این وصیتها در صورتی است که «إِن تَرَكَ خَيْراً»، مخصوصاً وصیت سوم و بعد دوم، اوّل مطلبی نیست به پدرش بیشتر، به مادرش بیشتر. ولکن آنجا هم تازه اگر به پدر بیشتر بدهد که به فرزند ضرر بخورد، به فرزند بیشتر بدهد که به پدر ضرر بخورد، این هم درست نیست. بنابراین «إِن تَرَكَ خَيْراً» محکّم است در کلّ ابعاد چهارگانه، طبقه اوّل، دوم، سوم، طبقهای که هرگز ارث نمیبرد.

– میزان کفایت بر چه اساسی است؟

– ضرورت است.

– [سؤال]

– اگر مثلاً یک دختر باشد.

– […] نصف دیگر قاعدتاً باید برای ورثه طبقه دوم باشد.

– نخیر، چرا؟ اقرب، اقرب است کلّاً، اقرب تقسیم نمیشود. «لِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ» اگر یک دختر دارد و چند دایی و خاله و عمّه و اینهای دیگر، این یک دختر نصف را به حساب نصیب می‌برد و نصف دیگر را به حساب اقرب بودن. نسبت به اقرب بودن دو بُعد است: یکی چون اقرب الاشخاص است، منحصر به فرد است در نصف، دوم: چون اقرب الاشخاص است منحصر به فرد است در بقیّه. ولیکن هر دو ارث است، هم نصف اوّل ارث است، هم نصف دوم ارث است. آیاتی که اولویت «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ»،[2] یا اقربون، اقربیت و ارحمیت شرط است. بنابراین مادامی که وارث اقرب و وارث ارحم و رحمتر است، چه اصل که ارث است، نصیب است، چه رد. بنابراین برخلاف آنچه سنّیها میگویند که ردّ نمیشود و به دیگری باید داد، ما قبول نداریم. در باب ارث مفصّل بحث کردیم.

– اگر دختر بود و زن هم بود، چطور؟

– اگر زن بود، زن ربعش را یا ثمنش را میبرد، درست است؟ بقیه کلّاً برای دختر است. بحث ما جایی است که فقط یک وارث است و آن دختر است، اگر فقط یک وارث دختر است، هیچ کس را ندارد، نه از طبقه اوّل، نه دوم، نه سوم، طبقه دوم و سوم مطلبی نیست، از طبقه اوّل هیچ کس را جز یک دختر ندارد، اینجا تمام به دختر میرسد. نصف از باب اصل فریضه، اصل نصیب و نصف دیگر ردّ است. چرا ردّ است؟ چون اقرب است.

– دوم و سوم هم داشته باشد، باز به آنها نمی‌رسد.

– داشته باشد.

– چرا زن ربع میبرد؟ زن هم که نزدیک است.

– زن یا ربع میبرد یا ثمن میبرد، طبق نصّ قرآن بیشتر نمیبرد.

– فرزند هم همین‌طور، فرزند هم نصف میبرد دیگر. باید یک نصف دیگر را…

– فرزند نصف از بقیه میبرد. پدر و مادر و فرزندان نصیب خاصّی ندارند. زن، شوهر نصیب خاصّ دارند، بعد استثناء دین و ثلث و حقّ شوهر یا زن بعد تقسیم میشود، هر چه ماند.

– یعنی بعد از تقسیم…

– «مِّنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ»،[3] این تقسیمات که ما سه مرحله داریم: یک مرحله وصیت و دیون. مثلاً فرض کنید ده میلیون است، وصیت کرده سه میلیون، سه میلیون داده، هفت میلیون ماند، این هفت میلیون چطور تقسیم میشود؟ تقسیم دو مرحله است: بُعد اوّل: کسانی که نصیب معیّن درصد دارند، اوّل هم هستند، زن یک چهارم یا یک هشتم، شوهر نصف یا یک چهارم، این داده میشود. وقتی داده شد، آن وقت فرزندان بقیه را «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ».[4] قاعده ارث این است.

– زن و شوهر را که قرآن بیان فرموده، این خواسته نصیبشان را معیّن بشود، نه اینکه تقریباً باید زن و شوهر مثلاً یا شوهر است یا زن است دیگر…

– این اوّلی ضرورت داشته، برای اینکه مادامی که نصیب زن و شوهر داده نشود، به فرزندان چه میدهند؟ فرزندان نصیب خاصی ندارند. در کلّ قرآن فرزندان و پدر و مادر نصیب خاصّی ندارند، مخصوصاً فرزندان، پدر و مادر چرا، اگر چنین باشند ثلث بین آنها تقسیم میشود، اگر چنان باشند پدر سدس است و مادر ثُمن. ولی تمام اینها «مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي‏ بِها أَوْ دَيْنٍ»[5] است اوّلاً و بعد از آن تقسیمی که ربع، ثُمن، نصف «مِمَّا تَرَکَ» است. یعنی «ما ترک»، کلّ «ما ترک» است، آیات نساء را ملاحظه کنید.

– اگر زن تنها باشد، اولاد ندارند، در این صورت چگونه است؟

 – اگر زن اقرب باشد، به زن ردّ نمیشود. چرا؟ برای اینکه زن مشترک است در هر سه طبقه: اوّل، دوم و سوم، اختصاص به طبقه اوّل ندارد. چرا؟ برای اینکه زن قابل انفصال است، قابل طلاق است، ولکن پدر و مادر و فرزند قابل انفصال نیستند. پس اقرب الاقربین چه کسانی هستند؟ اقرب الاقربین کسانی هستند که هم نزدیکترند، هم اقربیت آنها استمرار دارد.

– [سؤال]

– بله دیگر، اولو الارحام دو دسته هستند: یک اولو الارحامی که قابل انفصال‌اند، یک دسته قابل انفصال نیستند. پدر و مادر و فرزند قابل انفصال نیستند، پس پدر و مادر و فرزند مقدّم هستند. این را در جای خودش مفصّل بحث کردیم.

این «مِمَّا تَرَكَ»، «مِمَّا تَرَكَ» یعنی چه؟ فرمود «مِن تتمّة ما ترک»؟ نخیر، «مِمَّا تَرَكَ». بعد از وصیت دین، مثلاً فرض کنید از ده میلیون سه میلیون، هفت میلیون مانده، این ما ترک چیست؟ از ما ترک دو بخش استثناء میشود: 1- وصیت دین؛ 2- ربع یا ثُمن زن، نصف یا ربع مرد. ما ترک است دیگر. بعد از ما ترک آن وقت تقسیم میشود بین اولاد. «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ». اصولاً با مراتبی که ارث دارد، مرتبه اوّل والدین و اقربیناند و مرتبه دوم و سوم بقیه هستند. منتها وصیت یک حاشیهای بر ارث است.

– «فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِّنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها».

– من هم همین را عرض کردم.

– پس «مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ» را می‌گوید. بنده عرض کردم که زن و شوهر، کسانی که خداوند معیّن کرده است…

– بعد از وصیت است بله، من هم همین را عرض میکنم.

– شما ظاهراً فرمودید که اوّل باید داده بشود.

– نخیر، چند مرتبه تکرار کردم. «مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي‏ بِها أَوْ دَيْنٍ»، منتها بعدِ وصیت و دین دو بَعد است: یکی بَعد کسانی است که ارثشان معیّن است؛ ثُمن است یا ربع است یا نصف است، این یک قسم معیّن است. کسانی که معیّن است اوّل است، چیست؟ زن و شوهر. بعد از اینکه ثمن یا ربع یا نصف را به زن و شوهر دادیم، بعداً مال فرزندان است. چون فرزندان نصیب معیّن ندارند. فرزند نه نصف است، نه ربع است، نه ثمن است، نه کمتر است نه بیشتر. فرزندان کلّاً بقیّه را می‌برند، بقیّه را بین فرزندان تقسیم می‌کنند با ترتیباتی که هست. ما که نمیخواهیم در آیات ارث مفصّل بحث کنیم، بحث روی نسخ بود. بنابراین این آیه به وسیله آیات میراث و آیه وصیت نسخ میشود.

– «مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ» آیا اینجا که وصیت یک سوم مال نافذ است و دینش هم که باید از اصل مال برداشته بشودف بعد از آن حقّ زن یا حقّ شوهر داده بشود.

– بله، آن وقت این وصیت کلّاً، درست است حدّ اعلای وصیت ثلث است. ولکن آیا اگر مال کم بود، «خیراً» بود، ولی «خیراً» که تحمل ثلث نیست، تحمل کمتر از ثلث است، ثلث نمیتواند، بلکه باید کمتر از ثلث باشد. اصولاً اگر مازادی بر ضرورت ورّاثِ اصلی بود، این مازاد را میتواند وصیت کند. حالا یا ثلث است، یا ربع است، یا خمس است، یا یک دهم است یا یک صدم است. امّا اگر تحمّل ندارد هیچ، اگر تحمّل دارد هر مقدار هم مال زیاد باشد، بیشتر از ثلث نیست طبق سنّت قطعیه. و قاعدتاً از نظر قرآن این است که اصولاً کسانی که اصل هستند بیشتر ارث میبرند یا کسانی که فرع هستند؟ اصل دو برابر، فرع یک برابر، یعنی سه قسمت، دو قسمت به اصل تعلق می‌گیرد، یک قسمت به فرع. این تأیید میکند روایات قطعی فوق حد تواتر را که شیعه و سنی میگویند که وصیت فقط در ثلث است. حتّی درست است که شخص کافر ارث نمیبرد، شکّی نداریم، به ادلّهای که دارد. ولکن اگر برای جلب نظر کافری وصیت کرد این صدهزار تومان را به این کافر بدهید و این اضراری به ورثه نبود، چطور است؟ برای جلب کافر به اسلام. حتّی اگر ملحدی را با وصیت مالی که ضرر ندارد به ورثه، انسان وصیت کند به ملحدی مالی بدهید، اشکال ندارد.

– این از باب مولّفة قلوبهم میشود؟

– بله، چطور در باب زکات از باب مولّفة قلوبهم میدهیم، در باب زکات که رسمی است و در وصیت که رسمی است نمیدهیم؟

– در اینجا دلیل نداریم، آنجا دلیل داریم.

– «الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ»، اقربین چه بود؟ اقربین ورثه رسمی بود؟ نخیر، کسانی که نزدیکترند. اگر کسی به انسان نزدیکتر است از نظر دوستی و محبّت، ولی ایمان ندارد، سنّی است یا مسیحی است، ولی به انسان نزدیک است و میشود او را به وسیله وصیت نزدیکتر کرد، وصیت نکنیم؟ پس اصل مطلب والدین و اقربین‌اند، ولی فرع مطلب کسانی که قرب معنوی دارند یا قرب معنوی پیدا میکنند یا اقربیت معنوی پیدا میکنند. مثلاً وصیت کنیم که مساجد است، حسینیّه است، ورثه هم هستند، ما به تعمیر این کلیسا کمک کنیم، این تأیید مسیحیت نیست، بلکه مسیحیین را وادار میکنیم که بنابر اصل و نکته اسلامی بیشتر فکر کنند که مسلمان شوند. در این بُعد چه اشکالی دارد؟

– بر نسبی مقدّم است؟

– اگر احتیاج نباشد، اگر نسبی خودشان میلیاردرند و احتیاج ندارند.

– اینجا کمک میشود، مثلاً نسبت به آن کلیسایشان کمک کنیم، میگویند اینها کلیسای ما را قبول دارند، تأیید کردیم.

– اگر این را بگویند حرام است. اگر فقط بگویند این مسلمانها به کلیسا کمک کردند، معلوم می‌شوند احترام به ادیان قائلند. همین‌قدر از باب تألیف قلوب، این کلیسایی با این محبّتی که مسلمان میکند، توجّه میکند. ولی این جریان اصلاً پیدا نمیشود، یک درصد هم نیست. ولی اگر پیدا شد.

– «وَ الْأَقْرَبينَ» اگر حسباً و نسباً مقدّم باشند، مسلّماً حقّ آنها…

– اگر حقّشان ضایع نشود و البته خیراً باشد.

– مثلاً ما الآن میتوانیم برای طالبان چیزی وصیت کنیم؟

– نه، می‌توانید وصیت کنید آنها را بزنند! می‌توانید وصیت کنید که قیام کنند و طالبان را نابود کنند.

– طالبان یعنی از مسیحیها بدترند.

– شکّی نداریم…


[1]. بقره، آیه 180.

[2]. انفال، آیه 75.

[3]. نساء، آیه 12.

[4]. همان، آیه 11.

[5]. همان.