ابعاد مختلف بحث در حرمت شرب خمر
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
در مراحل نسخ چه درونشمولی و چه برونشمولی چنانکه عرض کردیم، سیاست گام به گام تبیین احکام بر حسب ظروف و مقتضیات وجود دارد. حکمی که کلّاً نسخ شود هم صورتاً و هم سیرتاً در اسلام اصلاً نداریم، بلکه بدل دارد. بحث ما چنانکه عرض کردیم در قضیه حکم شرب خمر است. شرب خمر در چند بُعد مورد بحث است:
1- بُعد عقلانی؛
2- بُعد علمی و بهداشتی؛
3- بُعد کتب وحیانی رسل قبل؛
4- بُعد قرآنی. مخصوصاً در بُعد قرآنی چند مرحله تکاملی در تبیین حرمت شرب خمر وجود دارد. هم مراحلی است درونی و هم مرحله یا مراحلی است برونی.
اوّل بحث عقلی: این عقل که محور تکلیف است و بر مبنای عقل، انسان مکلّف است که شریعت ربّانی را دست یابد و پیدا کند، امکان دارد که در شریعت ربّانی مناقض عقل مطلق وجود داشته باشد؟ این تضادّ است. با عقل بیعقلی کردن، با دریافت عقلانی دریافت مضادّ با عقل کردن، این تناقض است. بنابراین شریعت مقدّسه ربّانیه در ابعاد پنجگانهاش، اینها زمینه و هدف عقلانی است برای اینکه شخص عاقل آنها را بیابد و چطور امکان دارد که عقل مطلق که حجّت قطعیه اوّلیه ربّانیه است شرعی را بیابد که در آن شرع مضادّ با عقل تجویز گردد یا واجب شود.
اگر در شرعی از شرایع ربّانی سکر و مستی تجویز شود، ازاله عقل تجویز شده است. و حال اینکه عقلی که هست باید مورد تکامل باشد نه مورد تناقص، نه مورد نقص و نه مورد ازاله. همانطور که فطرت انسان که گویای معارف توحیدی و ملحقات توحیدی است، حداقل نباید پس برود یا بماند یا ترقّی کند، همچنین عقل هم که بر مبنای دیدگاه فطری حجیت اوّلیه ربّانی را دارد، این عقل حدّاقلّ بماند، تعقّلش در حدّ عقلانی نخستین بماند یا ترقّی کند، هم ماندنش واجب است و هم ترقّیاش که از جمله آیات این مطلب «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»،[1] و کدح دارای دو بُعد است: یک بعد محوری خودی و یک بعد محوری مقصدی. بُعد محوری مقصدی «إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» است در بُعد خیر. و بُعد محوری قاصد عقل بر مبنای فطرت است. عقل باید کدح کند، کوشش کند و کاوش کند که با کوشش و کاوش بر مبنای درونی فطری، شریعت الهی را دریابد. بعداً بر مبنای شریعت ربّانی، تکامل فطری و تکامل عقلانی، معرفتی، عقیدتی، اخلاقی و عملی پیدا کند. روی این اصل بدون نگریستن در آیات وحیانی کتب آسمانی کلّاً، مقتضای حکم مطلق عقل و حکم عقل مطلق در حکمی که عقلاء هیچ در آن اختلاف ندارند، این است که در شرعی از شرایع امکان ندارد شرب خمر تحلیل بشود. البته ممکن است، چنانکه واقعیت دارد که احکام شرب خمر کم و زیاد دارد.
مثلاً فرض کنید که در تورات، در تورات راجع به شرب خمر چنانکه در بشارات عهدین از صفحه 181 بحث کردیم که قرآن و عهدین در تحریم نوشابههای الکلی هماهنگی دارند. در کتب اصلی اسفار پنجگانه تورات و در کتب اصلی چهار انجیل، حکم شرب خمر ذکر شده و در کتب فرعی توراتی و همچنین در کتب فرعی انجیلی نیز این حکم ذکر شده است. ما نمیخواهیم همه این آیات را بخوانیم، فقط از آیات محوری. مثلاً در کتاب تثنیة المخلوقات تورات فصل 21, آیه 21 و 22 تنبیه میخوارگی را سنگسار شدن دانسته، این سختترین و شدیدترین حکم است نسبت به میخوارگی و مستی که پسر میخوار که گوش به حرف پدر و مادر نمیدهد، باید نزد مراجع روحانی شهر او را سنگسار نمایند تا بمیرد. سنگسار بدترین عذاب است، منتها ما یک سنگسار برای کشتن داریم، یک سنگسار برای اهانت کردن. اینجا در آیه تثنیه تورات، سنگسار تا بمیرد است، ولکن در حدّ زنای محصن یا زنای محصنه سنگسار برای مردن نیست، برای درد آوردن و از برای اهانت کردن است. سنگسار برای کشتن بدترین عذاب است و بدترین جریمه است و بدترین عقاب است نسبت به کسی که بدترین اعمال را انجام داده است. حتّی از شرک بدتر است، مشرک بودن مستوجب سنگسار نیست. ملحد بودن مستوجب سنگسار نیست، بله، آدم کشتن مستوجب کشتن است، اما نه سنگسار.
ولکن ما در این آیه ملاحظه میکنیم که اگر پسری حرف پدر و مادر را گوش ندهد و میخوارگی کند، باید نزد مراجع روحانی شهر که در جمعی او را سنگسار نمایند تا بمیرد و بدین منوال شرارت را از میان خود رفع نمایند تا بنیاسرائیل بشنوند و بترسند. البتّه این آیه، آیه منحصر به فرد است در عهد عتیق و فروعش و عهد جدید و فروعش که جریمه عرق خوردن و میگساری را سنگسار نوشته، بقیه اینطور نیست، بقیه البتّه ملایمتر است.
– از حکمش زنا بدتر است.
– در تورات اینطور است.
– حکم زنا در تورات چه بوده؟
– حالا بحث میکنیم انشاءالله مفصّلاً. قرآن چه کار کرده؟ آیا قرآن این حکم را نسخ کرده؟ بله، مثلاً در 48 آیه قرآن در عهد مکّی و مدنی ذنب از محرّمات است، از جمله وافرترین و جامعترین و بیانکنندهترین آیات در این مطلب آیه 33 سوره اعراف است: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُواْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ». بر حسب این آیه شش چیز تحریم شده، یکی «الْفَوَاحِشَ» در دو بُعدش: یکی «مَا ظَهَرَ» یکی «مَا بَطَنَ». فواحش یعنی گناهانی که تجاوزگر است یا تجاوز از حدّ عادی گناه دارد یا تجاوز به دیگران هم دارد یا تجاوز در دو بُعد دارد، در مثلّثی فواحش حرام است. گناهی که هم نسبت به کنندۀ گناه، گناه است، هم تعدّی به دیگران است این فاحشه است؛ چون متجاوز است. گناه خودی که متجاوز به دیگران نیست، ولکن از حدّ عادی گناه متجاوز است، این فاحشه است. پس بنابراین ما سه نوع فاحشه داریم: یکی گناهی که از حدّ عادیِ معمولی تجاوز کرده است و به دیگران تجاوز نکرده است، این فاحشه است. گناهی که از حدّ معمولی تجاوز نکرده، گناه عادّی است، ولی این گناه عادّی به دیگران تجاوز کرده، باز فاحشه است. و مهمتر از هر دو گناهی که هم در بُعد فردی خودی و هم در بُعد غیری فاحشه است. عرق خوردن و عرق خوراندن، زنا کردن و به زنا واداشتن، مشرک بودن و مشرک کردن. پس فواحش دارای سه بُعد هستند.
گاه «مَا ظَهَرَ» است و گاه «مَا بَطَنَ» است و گاه هم «ظَهَرَ» است و هم «بَطَنَ» است. اینجا «مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ» عطف است، ولکن عطف دارای مراحلی است: عطف جمعی، عطف استقلالی. عطف استقلالی «ما ظهر» فقط، «ما بطن» فقط. عطف جمعی «ما ظهر و ما بطن». بنابراین گناهان ظاهری: زنای ظاهری، شرک متظاهر و… گناه باطنی این است که در خفا زنا کند، کسی نمیبیند، فقط زانی و زانیه میدانند. یا در خفا مشرک باشد. در هر صورت ما داریم تفصیل میدهیم. این فواحش دارای دو بُعدند در سه بُعدش: یکی «ما ظهر» است و یکی «ما بطن» است. ولی سوم هم دارد که هم «ما ظهر» است و هم «ما بطن». پس فواحش میشود سهتا در سهتا. یعنی «ما ظَهَرَ»، «ما بَطَنَ» و «ما ظَهَرَ وَ ما بَطَنَ». پس این فواحش سه نوع است. 4- «وَالإِثْمَ»؛ 5- «وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ»؛ 6- «وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا»؛ 7- «وَأَنْ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» درکات هفتگانه جهنّم در این گناهان است.
– خود اثم یعنی انسان را از واجب نگه میدارد.
– حالا عرض میکنم. بحث سر اثم بود، اثم چیست؟ ما تفصیل کلّ مطالب آیه را نمیگوییم برای اینکه که مربوط به بحث ما اثم است. ببینید اوّل «الْفَوَاحِشَ» بعد بلافاصله «وَالإِثْمَ»، بعد «وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ»، بعد «وَأَنْ تُشْرِكُواْ»، اثم چیست؟ اثم آن است که انسان را از واجب دور میکند یا کُند میکند. به حرام نزدیک میکند یا مبتلا میکند. خودش اصالت در وجوب و خودش اصالت در حرمت ندارد، بلکه فرع است؛ یعنی کاری که انسان را به حرام قطعی که فاحشه باشد، چه بغی باشد، چه شرک باشد چه «وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» باشد، کاری که انسان را وادار به آنها میکند یا نزدیک به آنها میکند. در مقابل: توحید، نبوّت، معاد احکام اصلی و احکام فرعی کاری که انسان را دور میکند، کاری که، فکری که، علمی که، عملی که انسان را به محرّمات نزدیک میکند، اثم است و همچنین کاری که، فکری که، علمی که، عملی که انسان را از واجبات دور میکند، حرام است.
از جمله چیست؟ رأس تمام اینها خمر است. اگر انسان عالم باشد، عاقل باشد، متدیّن باشد چه باشد، چه باشد، ولیکن مست شد در حال مستی عقل از بین میرود. عقل که از بین رفت دیگر شرع از بین میرود، شرع الهی که از بین رفت، شرع بشر از بین میرود، حیوان میشود، حیوان مفترس میشود. بنابراین اینکه در روایت دارد که «مِفْتَاحُ كُلِّ شَرٍّ»[2] هر شرّی قفلی دارد و مفتاح و کلید تمام شرور خمر است، به همین حساب است. برای اینکه عقل کلّاً زائل میشود، عقل که رفت، دیگر فطرت کارگر نیست، حواسّ انسانی انسان کارگر نیست، بلکه حواسّ حیوانی انسان هم کارگر نیست. من دیدم اشخاصی که مست کردند به چه وضعی رسیدند، شما خودتان دیدهاید. بنابراین فرد اعلی و فرد اهمّ و قطعیِ این اثم عبارت است از شرب خمر. شرب خمر شرکآور است، الحادآور است، زناآور است، قتل و… تمام گناهان، تمام گناهان از صغیره، از کبیره، از عقیدتی، از غیر عقیدتی، فردی، اجتماعی، شرب خمر راه تمام گناهان را باز میکند. راه گناهان کلّاً بر مؤمن بسته است، بر عاقل بسته است، بر عالم بسته است، بسته است، کم یا زیاد، ولکن تمام دربهای گناهان را باز میکند، انجام میدهد و تمام دربهای واجبات را کلّاً میبندد.
پس در این آیه و 47 آیه دیگر در قرآن که جمعاً 48 آیه است، اثم تحریم شده است. این برای همهکس روشن نیست. مخصوصاً برای کسانی که در عهد مکّی آلوده به شرب خمر بودند، عادت داشتند، طبق عادت همهروزهشان شرب خمر میکردند، بنابراین چندان مفهوم نبوده است مگر با تبیین. برای آنها مفهوم نبوده است برای عدم توجّه است، برای نافهمی کردن است، ولیکن اگر انسان فهم و عقلش را تبلور بدهد، میداند که بزرگترین اثم، شرب خمر است.
این اوّلین آیاتی است که در سراسر عهد مکّی و مدنی اثم را تحریم کرده، بنابراین شرب خمر به دلیل این آیات حرام است. هم در عهد مکّی و هم در عهد مدنی. کسانی که خیال کردهاند در شرایع قبل خمر حرام نبوده اشتباه فهمیدند، کسانی که خیال کردند در عهد مکّی حرام نبوده، اشتباه کردند. آیات مکّی و مدنی مملوّ است -که عرض میکنیم 48 آیه است- از حرمت اثم که سرکرده اثمها شرب خمر است. این آیات حرمت اثم، حکم توراتی را نسخ کرده است. چون جزای صرف اثم سنگسار نیست، صرف اثم قتل نیست، بلکه اثم است. حکم اثم چیست؟ حکم اثم، برای اینکه اثم مقدّمه گناه است دیگر، خود گناه که نیست. شرب خمر مقدّمه گناه است، خود گناه که نیست. آیا مقدّمه گناه سنگسار دارد؟
– شرب خمر هم خودش گناه است.
– گناه است، ولی گناه کوچکتر است. شرب خمر گناه بیشتری است یا آدمکشی که در اثر شرب خمر است یا زنا یا لواط یا کفر گفتن. مثل یک امام جماعتی که البته خود به خود امام جماعت شده بود، این مست کرده بود و نماز جماعت میخواند. به جای «لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ»[3] گفت «اعبد ما تعبدون» آیه نازل شد در سوره نساء «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ».[4] سیاست تدریج است، تدریج هم در بُعد عظمت گناه و قشر گناه، هم در بُعد جزاء و ابعاد دیگرش.
– در این 48 آیه ذنب از محرّمات دانسته شده یا اثم؟
– ذنب ما یستوخم عقباه است. ذنب آن است که عاقبتش وخیم است، اگر عاقبت دنیا وخیم است که بهترین ثواب است و اگر عاقبت آخرت وخیم است بدترین گناه است. ولیکن اثم در لغت آن است که تأخیر میکند از ثواب. ثواب یا فعل واجب است، تأخیر در فعل جواب است، ثواب ترک حرام است…
– در 48 آیه اثم از محرّمات دانسته شده؟
– تعبیر ذنب داشت.
– بله، ذنب داریم، ولی اثم هم داریم.
– در این 48 آیه اثم از محرّمات دانسته شده یا ذنب از محرّمات دانسته شده؟
– نه، ذنب در 48 آیه نیست، 48 آیه اثم است. اوّلین نسخ تکمیلی و تبیینی و اصلی نسبت به عقوبت، نسبت به حرمت که معلوم است، اگر کاری حرام نباشد که سنگسار ندارد، نسبت به غلظت حرمت هم آنجا غلظت زیاد بوده، اینجا غلظت تبیین نشده است. نسبت به جزاء هم آنجا جزاء ذکر شده، اینجا ذکر نشده است. بنابراین ناسخیت از نظر اصلی و از نظر تبیینی دارد. این مرحله اولی.
مرحله دوم: اوّلین آیه مکّی که راجع به حرمت خمر است، آیه 67 سوره نحل است: «وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَناً». «وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ» این نخستین آیه صریح مکّی است. چون آیات 48گانه اثم صریح نبود، این نخستین آیه مکّی صریح است در حرمت شرب خمر. «وَ مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»، سَکَر خوب است یا بد است؟ اگر خوب است «رِزْقًا حَسَنًا» پس چیست؟ پس مقابل بودن «سکر» با «رِزْقًا حَسَنًا» دلیل است بر اینکه «سکر» بد است، حرام است و مذموم است، «رِزْقًا حَسَنًا». هر دو رزق است، منتها یک رزق شیطانی است و یک رزق ربّانی است. رزق ربّانی محصولات خرما و انگوری است که در اصل مستکننده نیست، البتّه دزدی و اینها فرع است. اصلاً موادّی که یا خوشاب یا آب انگور ثلثاننشده یا شده یا هر چه از خرما و از عنب بگیرید، هر چه باشد که مستکننده نیست، این «رِزْقًا حَسَنًا» است. ولکن اگر مستکننده باشد «رزقاً سیّئاً» است. «سَکَر» خودش مسکر است. و این «سکر» که فَعَل است دلیل بر مبالغه سُکر دارد.
کسانی که میگویند آب انگور یا آب خرمای ثلثاننشده ولو مستکننده نباشد، حرام است یا نجس است، این نه حرام است و نه نجس است. چیزی که «رِزْقًا حَسَنًا» است و چیزی که معمول است، متّخذات و فروعی که از نخیل و اعناب گرفته میشود، آن مقدار خیلی معمولی عادی این است که میجوشانند خوشاب درست کنند، چه کنند. حالا اینکه فرد اوّل و فرد بیشتر از نتایج از فروع نخیل و اعناب است، این اگر ثلثان نشود و مسکر نباشد، این سَکَر است یا رزق حسن است؟
– شما فرمودید هم حرام نیست، هم نجس نیست و حال آنکه حرمت آن را خود شما فرمودید حرام است.
– نجس بودنش که نجس نیست، ولی حرام است. الآن فرمودید هم حرام نیست هم نجس نیست.
– آب انگور و آب خرمای ثلثاننشدۀ غیر مسکر نه حرام است نه نجس.
– ثلثان نشده، پس چطور؟
– آقایان شرط میکنند ثلثان بشود، میگویند ثلثان بشود پاک است. من میگویم ثلثان شدن شرطش نیست، به دلیل همین «رِزْقًا حَسَنًا». آیا آب انگوری که جوش آمده و ثلثان نشده، ولی مسکر نیست، شراب نیست، این حرام است، یا هم حرام است هم نجس است، یا هم حلال است هم پاک است؟ به دلیل نصّ آیه هم حلال است هم پاک است، چون مسکر نیست.
– مسکر نبودنش از کجا معلوم است؟
– اگر مسکر نباشد ما بحث میکنیم. آن که ثلثان نشده دو بُعد دارد: ثلثان نشده یا مسکر است یا مسکر نیست.
– میگویند باید بخورد تا بفهمد.
– به زبان بزنند کافی است، تلخ باشد این شراب است، تلخ نباشد حلال است. کما اینکه برای ما سرکه میگذارند، من زبان میزنم اگر تلخ باشد تف میکنم که شراب است، البتّه تا به حال نشده، ولی اگر ترش باشد، تلخ نباشد این حلال است.
آن کسانی که میفهمند آب انگور ثلثاننشده هنوز شراب نشده و هنوز حرام نشده، اگر فهمیدند شراب شده به عنوان «سکراً» است، اگر فهمیدند شراب نشده، شک کردند پس «سکراً» نیست، مثلاً یقین دارد که این آب انگور ثلثان نشده، جوشیده است. مثلاً فرض کنید آقایان فتوا میدهند اگر کشمش یا خرما را در پلو بجوشانید، این حرام است و نجس هم هست. میگوییم نه حرام است و نه نجس، برای اینکه این ثلثان که نمیشود،
– قاطی چیز دیگر است.
– بله، قاطی چیز دیگر است. ثلثان نشده است. اینکه ثلثان نشده قطعاً، در اینجا سه رأی است: یک رأی حرمت و نجاست، یک رأی حرمت و طهارت، رأی خدا طهارت و حلّیت است، چون سَکَر نیست. دو قسم است: یا سَکَر است یا «رِزْقًا حَسَنًا» است. اگر سکر نباشد، اگر آنچه که دستآورد از انگور و خرماست سکر نباشد، مسکر نباشد، هر وضعی به خود بگیرد این «رِزْقًا حَسَنًا» است. بنابراین اینجا اختلاف بین خدا و گروهی از فقهاء است در این مسئله.
– اینکه میگویند حرام است، مگر اسکاره نیست؟
– نخیر، آنها میگویند که باید ثلثان بشود، اسکاره نیست. آقایان فقهاء کلّاً میگویند، کسانی که میگویند حرام است، میگویند اگر مسکر باشد معلوم است، اگر مسکر هم نباشد، چون ثلثان نشده است حرام است یا هم حرام است هم نجس است. به رساله آقایان مراجعه کنید.
– پس چرا قرآن میگوید «سَکَراً» اگر اسکاره نباشد، باید جایز باشد. […] این «سَکَراً» یا حرمت دارد یا نه؟
– سکر حرمت دارد، غیر سکر چطور؟ حرمت ندارد. حالا آب انگور ثلثاننشدهای که سکر نیست، حلال است یا حرام؟
– میگویند اسکاره میشود.
– سکر نیست، آب انگوری که به حضرت عبّاس سکر نیست، مسکر نیست. این آقایان چه میگویند؟ آب انگور و آب خرما، آب انگوری که جوشاندند و هنوز دو ثلثش نرفته، ولیکن قطعاً مسکر نیست، این آقایان چه میگویند؟
– شما فرمودید اگر کسی انگور بخورد، جلوی آفتاب بخوابد و به حال مستی بیاید، این هم حرام است، یعنی این به اندازه آن هم نیست؟
– ما مادّه سکر را عرض میکنیم. انگور خوردن مادّه سکر نیست. آن مرحله بعدی است. ما چیزی را میگوییم که بخورید مست میشوید، عرق را، شراب بخورند مست میشوند، ولکن انگور خوردن، آب روی آن خوردن، در آفتاب خوابیدن، اینها حرام نیست، ولی سرجمع چون منتهی به اسکار است، حرام است.
– بعضی غذاها ممکن است برای بعضیها خصوصیت اسکار داشته باشد.
– حرام میشود.
– آنجا حکم نوعی است؟ معیار نوع است؟
– نه، شخص است، چون ببینید یک غذاییها و آشامیدنیهایی است که رسماً سَکَر است، آن حرام است، یک آشامیدنی است که احیاناً سکر است، آن هم حرام است. پس این رسماً «سَکَراً» سکر رسمی است. یعنی آب انگور و آب خرمایی که شراب شود که مسکر گردد، این چیست؟ این سیّئه است، ولکن آب انگور و آب خرمایی که سکر نگشته، گرچه ثلثان نشده، به نصّ این آیه رزق حسن است. به فقها عرض میکنیم آیا «رِزْقًا حَسَنًا» به نصّ قرآن حرام است یا هم اثم است و هم حرام است؟ نخیر، هم حلال است و هم پاک است.
«سَکَراً» اشارهای لطیف کرده است به اینکه حرام است. چرا؟ برای اینکه رزق یا رزق حسن است یا رزق سیّئه، رزق سیّئه حرام است دیگر. رزق سیّئه رزقی است که شیطان انسان را وادار کرده و حرام است، چقدر حرام است؟ نگفته. آیا از فواحش است؟ نگفته، سنگسار دارد؟ نگفته، حدّ دارد؟ نگفته است. فقط این مرحله ثانیه را گفته است.
بعد میرویم به سراغ آیه سوره نساء «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى» تا اینجا مطلب اینطور نبوده، ولیکن از اینجا به بعد، اگر کسی سَکَر میخورده است و در حال سُکر نماز میخوانده است، هنوز حرام نشده بود در حال مستی نماز خواندن. ولی در آیه نساء که آیه مدنی بعدی است، این هم حرام شد. ببینید تدریج است، سیاست گام به گام تدریجی برای اینکه اگر یکجا بخواهد همه را بگوید، منفجر میشوند. مثلاً فرض کنید که اگر در مکّه مکرّمه از اوّل به عنوان امتحان مسلمانها، قبله قدس بود و نه مسجد الحرام، دیگر هیچ کس مسلمان نمیشد. آن هشتاد نفر مسلمان شدند، یکی، دو نفرشان مسلمان میشدند، علی و سلمان، علی و مانند علی. بنابراین مقتضای حکم ابتدایی این است که از اوّل نشود، ابتدایی این است که بعد از اینکه ایمان آوردند و ایمانشان قرص شدند، بعد در مدینه حکم ابتدایی به قدس توجّه کردن که بحث آن را کردیم و اشاره هم خواهیم کرد. در خمر هم که همه عادت به خمر داشتند، خمر و خمّاره و بخواهند حساب همه را برسند که اصلاً کسی مسلمان نمیشد. کمکم پا به اسلام میگذارند، کمکم، سیاست تدریج تکاملی.
– سیاست گام به گام در مسئله شرک که بیشتر صدق میکرد، چون در مسائل اعتقادی آنهایی که مشرک بودند…
–
شرک که از اوّل حرام بود، چون شرک نقطه اولی بود. نقطه اولای محرّمات شرک بود،
نقطه اولی واجبات توحید بود. نقطه اولی که باید از اوّل بیان بشود، اگر از اول
بیان نشود که…
[1]. انشقاق، آیه 6.
[2]. الکافی، ج 6، ص 403.
[3]. کافرون، آیه 2.
[4]. نساء، آیه 43.