پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-اثبات حرمت شرابخواری و حلّیت آب انگور ثلثان نشده ی غیر مسکر بر مبنای آیه ی «وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» ۲-شرح اولین آیه ی مدنی حول حرمت شرابخواری « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ...» ۳-شرح این مطلب که حرمت مقدمات گناه بر دو نوع حرمت موضوعی و حرمت طریقی است. ۴-بیان اینکه بر مبنای آیه ی «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ ...» مستی از حدثهای مبطل طهارت (وضو ، غسل و تیمم) نیست.

جلسه چهارصد و نود و یکم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

حرمت شرب خمر؛ تفسیر آیه ۴۳ سوره نساء

حرمت شرب خمر؛ تفسیر آیه 43 سوره نساء

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

مرحله دلالی دوم حرمت مسکر از آیه 67 سوره نحل استفاده میشود. چنانکه دیروز عرض کردیم و امروز مختصراً عرض میکنیم. «وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُون»َ.[1] این «تَتَّخِذُونَ» اطلاق و عمومیت در اتّخاذ فرآوردههای انگور و خرما دارد یا ندارد؟ «تَتَّخِذُونَ» خاصّ که نیست، «تَتَّخِذُونَ» عامّ است. کلّ مسلمانها که آغاز عهد اسلام است و اینها با شراب و با چیزهای دیگر مأنوس بودند و حالا احکامی میآید که اینها را کم و زیاد میکند، این «تَتَّخِذُونَ» کسانی که فرآوردههایی از انگور و خرما میگیرند، این فرآوردهها کلّیت دارد، نسبت به کلّ این فرآوردهها با صرف نظر از آیات 48گانه اثم و با عدم توجّه به این آیات اینجا میگوید: «تَتَّخِذُونَ» شما میگیرید، آیا این شما اتّخاذ میکنید از انگور و خرما، اتّخاذ دلیل بر حلّیت است؟ نخیر، مگر مخاطب عدول‌اند؟ مگر مخاطب معصومیناند تا اتّخاذشان به‌طور عصمت باشد؟ مگر مخاطبین عدول‌اند که بر مبنای عدالت باشد؟ نخیر، مخاطبین کلّ مسلمانها هستند که اکثرشان فاسقند. بنابراین این اتّخاذ هم اتّخاذ فاسقانه است و هم اتّخاذ صالحانه است. این فاسقانه و صالحانه را، صالحانه‌اش را به بیان صریح «رِزْقاً حَسَناً» و فاسقانهاش را به تعبیر «سَکَراً» تعبیر کرده است.

بنابراین کلّ صد درصد آنچه را کلّ مسلمانها که فاسقانشان بیشترند از عادلان و عادلانشان بیشتر از معصومان هستند، کلّ اتّخاذهای اینها که صد درصد متّخذات را شامل است دو بخش است: «سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا» چرا خدا دو بخش کرده؟ اینکه «رِزْقاً حَسَناً» در مقابل «سَکَراً» قرار گرفته، آیا سکر هم رزق حسن است؟ میفرمود «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً» تمام رزق حسن است. پس اینکه قبلاً فرمود «سَکَراً»، بعد «رِزْقاً حَسَناً» معلوم می‌شود که ما یک رزق حسن داریم، یک رزق سیّئ داریم. احسن هم نیست که در مقابل حسن باشد، حسن است. حسن در مقابل سیّئ است. بنابراین سکر که مسکر است، رزق سیّئ است کلّاً و «رِزْقاً حَسَناً» رزق حسن است و حلال است. از «سَکَراً» در مقابل «رِزْقاً حَسَناً» استفاده میکنیم که «رِزْقاً حَسَناً» کلّاً حلال و طیّب و طاهر است، ولکن سَکَر حلال نیست.

دیروز عرض کردیم آب انگور و آب خرمای ثلثان نشده دارای دو بُعد است: اگر ثلثان بشود قطعاً خمر نیست، ولکن قبل از ثلثان شدن احیاناً مسکر است و احیاناً مسکر نیست. بنابراین در این دو بخش اگر قبل از ثلثان شدن، یعنی آب انگور ثلثان نشده است، اگر ثلثان نشده، اگر سَکر باشد جزء سکر است و حرام است و سیّئ است. و اگر سکر نباشد «رِزْقاً حَسَناً» است و طاهر است. طاهر است و طیّب است و حلال است. روی این اصل برخلاف کلّ فقها تقریباً یا تحقیقاً که میفرمایند آب انگور و خرما اگر ثلثان نشده، ولو مسکر نباشد یا حرام است و نجس یا فقط حرام است، این آیه فرمایشات آقایان را نقض میکند. نخیر، رزق حسن است. وانگهی عرض کردیم که نوعاً کسانی که انگور زیادی دارند، انگور معتنابهی دارند و این انگور خشک میشود، مصرف نمیشود، انگور را خشک میکنند، آب این را میجوشاندند که با جوشاندنش مقدار زیادی بماند. یا خوشاب میکنند یا شیره میکنند یا قبل از خوشاب و شیره که بعد از ثلثان شدن است میخواهند آب انگور را نگه دارند، آب انگور را بخورند، آب انگور جوشانده نشده یکی دو روزه خراب میشود، ولی اگر جوشانده بشود خراب نمیشود. بنابراین عمده اتّخاذ آب انگور عبارت است از «رِزْقًا حَسَنًا» و کمتر عبارت است از «سَکَر». این آیه بمفردها دلیل قاطعی است بر اینکه آب انگور و آب خرمای ثلثان نشده، اگر سکر نباشد قطعاً حلال است و حلال طبعاً پاک است. نمی‌شود نجس باشد و حلال باشد. حلال است و قطعاً پاک است. تفاصیل مطلب را در جای خودش عرض کردیم و عرض خواهیم کرد.

بعد «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُون»َ، کسانی که تعقّل میکنند -نه عقل دارند- کسانی که عقل را به کار میبندند، این جریان «سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا» از ثمرات نخیل، کسانی که تعقّل میکنند مطلب را میفهمند. اگر عقل را به کار ببندیم، سَکر ازاله عقل میکند و انسان بی‌عقل میشود. آیا اگر انسان تعقّل کند، عقل را به کار بیندازد، حاضر است که عقل به وسیله مُسکر از بین برود؟ نخیر، دوم، این بُعد منفی که حرام است. بعد مثبت: اگر مسکر نباشد، آب انگور ثلثان‌نشدهای که مسکر نیست، اگر انسان نخورد ضدّ عقل نیست؟ پس هر دو ضدّ عقل است. مصرف کردن سکر ضدّ عقل است؛ چون عقل را از بین میبرد و مصرف نکردن «رِزْقاً حَسَناً» که از جمله آب انگور ثلثان‌نشده غیر مسکر است، این هم ضدّ عقل است.

این دو آیه، یعنی آیات 48گانهای که تعبیر اثم دارد، آیات مکیهاش بُعد اوّل است، آیه مکّیه دوم همین آیه است. بعد سه بخش آیات مدنیه داریم، یک بخش دنباله 48 آیه که در مدینه نازل شده و بخش دیگر در سوره مبارکه نساء، صفحه 85 آیه 43: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» این سوره نساء مدنی است دیگر، سوره نساء، بقره و مائده مدنی است و سه آیه راجع به حکم خمر دارد و آنها آیات مکّی است. این یک پله بالاتر میرود. در آیات 48گانه شدّت قضیه نبود، در آیه «سَکَراً» هم شدّت نبود، «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا». با کمال لطف اشاره فرموده است که این رزق سیّئ است. رزق سیّئ مراحل دارد، رزق سیّئ چقدر سیّئ است، چه بُعدی از سیّئه بودن دارد؟ ذکر نشده است. در اینجا ذکر میکند «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى».[2] نمیگوید صریحاً سکر حرام است، میگوید کسی که در حال مستی است اصلاً نزدیک به نماز نباید بشود. سؤال: صلاة که عمود الدّین و عماد الیقین است و از کلّ واجبات فرعیه واجبتر است، به هیچ وجه ترک نمیشود، حتّی غریق با یک «الله اکبر» نماز میخواند، حتّی فاقد الطّهورین نماز میخواند. حتّی کسی که هر عذری دارد یا در حال احتضار است باید نماز بخواند. این صلاتی که به هیچ وجه من الوجوه به مقدار امکان و توان ترک نمیشود، میگوید: اگر کسی در حال مستی است، اصلاً نزدیک به نماز نباید بشود. پس همان‌طور که نماز از واجبترین واجبات فرعی است، سکر هم از محرّمترین محرّمات است. واجبترین واجبات در احکام صلاة است، پس محرّمترین محرّمات در محرّمات هم سکر است.

بلکه اگر مقارنه بشود بین وجوب صلاة و حرمت سکر، کدام مقدّم است؟ حرمت سکر، برای اینکه در دوران امر بین امرین یا تساوی است یا رجحان است. اگر بین واجب و حرامی تساوی بود، واجب در بُعد ایجابی و حرام در بُعد سلبی، اگر تساوی بود نه واجب است و نه حرام. و اگر در واجبین یا محرّمین یا واجب و حرامی تساوی نبود، یکی اقوی بود، اقوی باید انجام بشود و در مقابلش باید ترک بشود. حالت سکر و حالت صلاة، حالت صلاة از واجبترین واجبات است. اگر بُعد حرمت سکر به اندازه بُعد وجوب صلاة بود، میفرمود که در حال سکر میخواهید نماز بخوانید، میخواهید نخوانید. برای اینکه مباح بود. بنابراین از اینکه «لاَ تَقْرَبُوا» که «لاَ تَقْرَبُوا» را عرض میکنیم «لا تُصَلُّوا» نیست، «لاَ تَقْرَبُوا» است. از اینکه می‌فرماید «لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى»، در حال سکر نماز نخوانید، معلوم میشود که حرمت سکر در بتّیت سلبیاش از وجوب صلاة در بتّیت ایجابیاش بیشتر است. بنابراین شدیدترین تعبیر است با این بیان بسیار لطیف.

وانگهی «لا تُصَلُّوا» که نیست. ما راجع به واجبات و محرّمات، ابعاد تعبیری مختلف داریم. مثلاً واجب امر، واجب «کُتِبَ»، واجب شعائر، فرق میکند. شعائر الله واجباتی هستند که بلندگوی شریعت‌اند. فرائض واجبات بسیار واجب‌اند. واجبات عادی، امر عادی، پس اگر امر به چیزی شد واجب است. اگر گفته شد واجب است، واجب است، این وجوب بیشتر است. گفته شد «کُتِبَ» وجوب سوم است، گفته شد شعائر الله، وجوب چهارم است. پس واجبات در بُعد وجوب و اصل وجوب همسانند و در درجات وجوب ناهمسانند. محرّمات همچنین، گاه نهی میشود، این کار را نکن. گاه نخیر، نزدیک به این کار نشو، مثلاً راجع به زنا «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى».[3] «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى» غیر از «لا تَزْنُوا» است، «لا تَزنُوا» زنا نکن، «وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى» یعنی نزدیک به زنا نشو. یعنی چه؟ یعنی کارهایی که انسان را به زنا نزدیک میکند، آن کارها هم حرام است، چنانکه زنا هم حرام است. دیدن شهوت‌انگیز، بوسیدن و غیره، مقدّمات قریبه و بعیده، مخصوصاً مقدّمات قریبه، مقدّمات قریبه به زنا که انسان را مبتلا به زنا میکند، خود این مقدّمات حرام است.

حرمت مقدّمات دو بُعدی است: یا حرمت طریقی است یا حرمت، هم طریقی است و هم موضوعی. مثل شهادت، مثلاً در باب شهادت، شهادتی که به زنا یا لواط یا مساحقه داده میشود، این چهار مرد عادل باید شاهد باشند، این موضوع است یا طریق است؟ اگر طریق است، علم هم کافی است. اقرار قویتر از علم است. اگر موضوع است، موضوعیت دارد، طریقیت ندارد، در این صورت اگر چهار مرد عادل شهادت دادند نزد منِ حاکم شرعی و من میدانم که اشتباه میکنند، این شهادت موثّر است؟ قطع دارم که این چهار نفر میگویند در فلان ساعت دیدیم فلان مرد با فلان زن مشغولند، عادل هم هستند. ولی من خودم در خانه بودم، این مرد و این زن آمده بودند در همان ساعت پهلوی من و داشتند مسئله سؤال میکردند. آیا این شهادت موثّر است یا نه؟ موثّر نیست. در شهادت باید احتمال عقلایی باشد، علم باشد، باشد، درجه اوّل، بعد اطمینان باشد، ظنّ عقلایی، اگر احتمال باشد یا شکّ باشد یا قطع به عدم که باطل است، در این شش بُعد سه بُعدش قبول است، سه بُعدش قبول نیست. اگر قطع است قبول است. اگر اطمینان است قبول است، اگر ظنّ است که ردّ نمیشود، ظنّ عقلایی است قبول است. ولکن اگر شکّ است، قبول نیست. احتمال است قبول نیست، یقین به عدم است بیشتر قبول نیست. بنابراین پس شهادت چه‌کاره است؟ این شهادت نه موضوعی است تنها و نه طریقی است تنها. موضوعیِ طریقی است، هم طریقیت دارد هم موضوعیت. طریقیت صرف ندارد که اگر طریقیت صرف باشد، چطور علم به تنهایی کافی نیست؟ اقرار که بالاتر از علم است، کافی نیست. طریقیت دارد، موضوعیت هم دارد. و طریقیتش استقلال ندارد، موضوعیتش هم استقلال ندارد مگر در بُعد اینکه احتمال، شک و قطع به عدم در کار نباشد.

«لاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى» از باب مقدّمه حرام، زنا را حرام نکرده است. چون مقدّماتی است که به حساب خودش حلال است، ولی چون مقدّمه زناست حرام است. ولکن این «لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى» این مقدّمه هم موضوعیت دارد، هم طریقیت دارد. موضوعیت دارد؛ برای اینکه همان‌طور که زنا هم حرام است، بوسیدن نامحرم و کارهای دیگر غیر از عمل جنسی اینها هم مستقلّاً حرام است. هم مستقلّاً حرام است، هم به عنوان مقدّمه بودن زنا حرام است. پس «لاَ تَقْرَبُوا» روی این حساب است. نه «لاَ تَقْرَبُوا» این است که مبالغه است، یعنی نزدیک این کار نروید، این کار را نکنید. نخیر، مثلاً ببینید ما در بُعد مالی، در بُعد تصرّف مالیِ مردمان عادی «وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ».[4] «لاَ تَأْكُلُوا» است، «لا تَقرَبُوا» که نیست. بله، اگر مقدّمه خوردن مال مردم ایجاد شود، این مقدّمه از باب مقدّمیت حرام است، نه از باب اصالت. بنابراین «وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ» خودِ اکل مال بالباطل را حرام کرده، امّا مقدّماتش اگر حرام است، مقدّمات طریقی است نه مقدّمات موضوعی، ولکن در «لاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ»[5] چیست؟ مال یتیم شدیدتر است، حتّی نزدیک نشوید، مقدّماتش را انجام ندهید که با این مقدّمات مبتلا به خوردن مال یتیم بشوید. پس «لاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ» با «لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم» فرق دارد.

یا «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ».[6] سؤال: آیا «لا يَقْرَبُوا» مسجد الحرام است؟ نخیر، دو بُعد دارد: یکی دخول مسجد الحرام است، یکی قربش است. قرب مسجد الحرام هم موضوعیت دارد هم طریقیت دارد. طریقیت دارد که اگر نزدیکِ مسجد الحرام بروند، داخل مسجد الحرام هم میروند. موضوعیت دارد اصلاً در مسجد الحرام نروند، ولکن اصلاً نزدیک شدنشان به مسجد الحرام موضوعاً حرام است. چرا؟ چون «نَجَسٌ». این نجس، نجس روحی است، نجس جسمی که نیست. مشرکین که در مسجد الحرام وارد میشوند شعائر توحیدی را مسخره میکنند، در مسجد الحرام بدتر، در خارج کمتر، بنابراین «لا يَقْرَبُوا» قرب را حرام کرده، خود مسجد الحرام معلوم است، دخول در خود مسجد الحرام که محور است معلوم است، ولکن قرب هم حرام شده، این قرب چه منتهی بشود به دخول در مسجد الحرام، چه قطعاً منتهی نشود، اطراف مسجد الحرام، در مکّه، نزدیک مسجد الحرام، دورتر میآید، ولی قطعاً وارد مسجد الحرام نمیشود. این هم حرام است. چرا؟ «وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ»،[7] تجارت کجا بود؟ تجارت مشرکین با مسلمانها در مسجد الحرام بود؟

– خودش موضوعیت دارد.

– هم موضوعیت، هم طریقیت.

– آن آقا که میآید نزدیک مسجد الحرام، طبیعی است که برای تجارت و این‌گونه کارها می‌آید، برای زیارت که نمی‌آید.

– برای اهانت که میآید. برای اهانت کردن. بنابراین این مثل شهادت هم موضوعیت دارد و هم طریقیت دارد.

– اگر برای اذیت باشد در مساجد دیگر، مثل مسجد النّبی و مساجد دیگر اگر کفّار آمدند و مسلمانها را مسخره کردند، آنجا چه حکمی دارد؟

– حرام است، ولی محور مسجد الحرام است. محور بتّیِ قطعیِ صد درصد مسجد الحرام است. حالا بنابراین «لاَ تَقْرَبُوا» با «لا تَفعَلُوا» فرق دارد.

در اینجا هم که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى» آیه چندم بود؟ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى»، اصلاً قرب به صلاة، نه خود صلاة. نه خود نماز خواندن برای سکران و مستها. نه خود مسجد رفتن، چون این صلاة هم خود نماز است، هم مسجد، به چه دلیل؟ به دلیل «وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ»[8] عابری سبیل چیست؟ آیا صلاة سبیل است و انسان در صلاة راه می‌رود؟ نخیر، عابری سبیل یعنی در حال عبور کردن از مسجد که جای صلاة است. این را در جای خودش مفصّل بحث کردیم.

– مقدّماتش که به نفع انسان است، مقدّمات نماز، اینجا باز میگوید مقدّماتش را انجام ندهید.

– بعد عرض میکنم. ببینید «لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى»، محوریِ صلاة، خود نماز است، نزدیک به نماز نشوید. و جایگاه صلاة که مسجد است، نه مشغول نماز بشوید، نه مقدّمات صلاة، نه مشغول عبور به مسجد بروید، نه نزدیک به مسجد. «وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ» دلیل است بر اینکه «عابری سبیل الصلاة» سبیل صلاة در کجاست؟ سبیل صلاة در خود صلاة است؟ در صلاة انسان عبور ندارد، راه نمیرود. پس سبییل صلاة، سبیل مکان صلاة است که مسجد است.

آیا شخص مست شرایط مقدّماتی صلاة را انجام میدهد؟ همان‌طور که در صلاة چرندیات می‌گوید، در وضو هم غلط، در غسل غلط، در تیمّم غلط، در قبله غلط، در لباس غلط، این قرب است دیگر. خود صلاة که ذی‌المقدّمه است نباید بخواند. در حال مقدّمات صلاة هم چون نمیفهمد چه میگوید، چون «حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ» ولو مستی باقی است، ولی میداند چه میگوید. اگر هنوز نمیداند چه میگوید، فحش میدهد نمیفهمد، خوب میگوید نمیفهمد، بد میگوید نمیفهمد، کار خوب میکند نمیفهمد، کار بد میکند نمیفهمد. حالا که نمیفهمد، هم در صلاة که محور است و هم در وضویش، وضویش وضوی مست است، تیمّم تیمّم مست است، غسلش غسل مست است، قبلهاش قبله مست است، پشت به قبله میایستد، مست است دیگر، نمیفهمد. قبلهاش قبله مست است، مکان، مکان مست است، لباسش لباس پر از کثافت و پر از عرق است. بنابراین «لاَ تَقْرَبُوا» موضوعیت دارد. این قرب صلاة، هم مسجد، هم صلاة، هم موضوعیت دارد هم طریقیت دارد. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُون»َ، البته بحثش گذشته، فقط اشاره میکنم.

– اینجا فرقش با آنهایی که عقلشان کم است چیست؟

– اگر عقل کم باشد، خیلی هم کم باشد، ولیکن در نماز امکان دارد کفر بگوید؟

– شاید بگوید.

– اگر بگوید سکران است. سکران فرق نمیکند. سکاری یعنی چه؟ سکاری یعنی لا یعقل، مست لا یعقل، چه با شراب چه با غیر شراب با هر وسیله‌ای، چه با وسیله عادی شراب چه با وسیله غیر عادی. بر سر یک شخصی زدند […] او بی‌حال شده و در نماز چرند میگوید. نماز حلال است؟ چرا؟ مهم این است که دیروز هم عرض کردم که یکی از ائمه جماعات که به خودی خود امام جماعت شده بود، در حال مستی نماز خواند، سوره کافرون خواند، گفت «أعبد ما تعبدون» در نمازی که محور توحید است، گفت «أعبد ما تعبدون». آیه نازل شد: «لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى». تا چه زمانی؟ تا وقتی که زوال مستی بشود؟ نخیر، «حَتَّىَ تَعْلَمُواْ» بدانید چه میگویید. چه میگویید یعنی چه؟ نه اینکه معانی را بفهمید، الفاظ را بفهمید. ببینید اگر الفاظ صحیح قرآنی حمد و سوره را بفهمید، معنا را بفهمید می‌دانید چه می‌گویید. چون علم به «ما تقولون» دو علم است: یک بُعد علم «ما تقولون» فقط لفظی است، دوم: علم به «ما تقولون» هم لفظی است هم معنوی. بُعد اوّلش چیست؟ بعد اوّل لفظی است. مثلاً میگویند در فلان خیابان چهار چراغ قرمز دارد، خانه من قبل از چراغ قرمز است، قبل از کدام است؟ قبل از اوّل است دیگر، چون سه چراغ قرمز است. در اینجا هم «حَتَّىَ تَعْلَمُواْ»، بُعد اوّل علمِ «ما تقولون»، چون «ما تقولون» لفظ است یا معنا است؟ «ما تقولون» لفظ است دیگر. معنا پیرو «ما تقولون» لفظ است. بنابراین «ما تقولون» اوّلاً لفظ است، ثانیاً بُعد اوّل «تعلمون» علم لفظ است. بنابراین این که میگوید: «أعبد ما تعبدون» در لفظ هم غلط کرده است. کسی که در الفاظ نماز هم غلط کند، غلط کفرآمیز، در این حال حقّ ندارد نه مقدّمات نماز را، نه خود نماز را، هیچ قسمتی از نماز را حقّ ندارد انجام بدهدف چون میخواهد عبادت کند، به کفر میرسد و به مسخره می‌رسد.

– شامل خیلیها میشود، این‌هایی که روان‌پریش هستند و…

– بله، همین‌طور است. فعلی که مقدّمه صلاة است، رو به قبله ایستادن فعل است، همان‌طور که عرض کردم. فعل لباس، فعل بدن، فعل طهارت حدثی، فعل طهارت خبثی، همه فعلها حرام است. همه الفاظ حرام است و فعل‌ها هم حرام است. منتها الفاظ حرام است، […]

– شاید مثلاً در نماز یک حرف بد بزند، بقیهاش درست باشد.

– فرق میکند، در نماز چون نماز محور عبادات است، در محور عبادات کفر گفتن درست نیست. و لذا همان‌طور که عرض کردم جهت بتّی سلبی حالت سُکر قویتر است از جهت بتّی ایجابی صلاة. بنابراین در دوران امر بین اینکه نماز نخواند مسکر باشد سکران باشد، سکران باشد و نماز بخواند، کدام مقدّم است؟ نماز نخواند. این نماز که اوجب واجبات است، در حال سکر از بین میرود، برای اینکه کفر است.

– پس ملاک بر گفتن است، حال اگر کسی مست شد، شراب خورد، ولی بد نگفت.

– نماز بخواند، بله.

– خوب میگوید، ولی نمیداند چه میگوید. یک وقت مثلاً بد نمیگوید.

– معنا نیست.

– اصلاً معنا را نه، لفظ را.

– لفظ را، حمد را میخواند، سوره را میخواند، اذکار رکوع و سجود را، معنایش را نمیداند، الفاظ را نمیداند چه میگوید، ولی الفاظ درست است. اگر الفاظ درست است، چه بداند الفاظ را و چه نداند.

– معانی را خیلیها نمیدانند.

– پس مبنا الفاظ است، این الفاظ را اگر نمیداند، ولی طوری است که با ندانستن الفاظ، الفاظ را صحیح اداء میکند.

– این منافی با ذکربودنِ خود نماز نیست، خود این حالت، وقتی آن احساس را نداشته باشد، دیگر معنی ندارد.

– اگر کسی در نماز الفاظ را بگوید، اصلاً توجّه به معنا ندارد، نماز باطل است یا صحیح است؟ صحیح است.

– بحث این است که این احساس در او نیست.

– نباشد، محور صحّت صلاة با محور قبولی صلاة فرق دارد. محور صحّت صلاة این است که این الفاظ را و این اعمال را انجام بدهد با طهارت و با مقدّمات آن.

– اگر کسی هست که شراب زیاد میخورد و عادت هم کرده، میخورد و مست هم نمیشود.

– «حَتَّىَ تَعْلَمُوا» سؤال: آیا مستی از احداث است یا نه؟ آقایون نوعاً میگویند از احداث است، مثل بول و غائط و جنابت و اینها. ولی آیه بر ضدّش است. نفرمود «حتّی تعلموا ما تقولون و تطهّروا» اگر قبلاً محدث نبوده، طاهر بوده، فقط شراب خورده، کار دیگری هم نکرده، مست شده است. حالا که مست شده نماز نخواند، تا چه زمانی؟ تا وقتی که بداند چه میگوید. پس حدث هم موقّت است، سُکر حدث دائم نیست. حدث دائم حدثی است که با هیچ چیز برطرف نمیشود مگر با طهارت.

– این طهارت هم از اینجا فهمیده میشود؟

– نخیر، سؤال میکنیم: کسی که شراب خورده و مست کرده، میخواهد نماز بخواند، آیا با طهارت است یا بی‌طهارت است؟ اگر بی‌طهارت است، وقتی که دانست که چه میگوید وضو میگیرد، غسل میکند و نماز میخواند. اگر بی‌طهارت است. اگر با طهارت است، این آدمی که طهارت گرفته، طهارت صحیح، بعد شراب خورده، بعد مست شده، بعد هیچ یک از حدثهای اکبر و اصغر را انجام نداده است. سؤال در این است که آیا مستی مانند بول و غائط و نوم و اینها حدث است یا نه؟ خیر، چرا؟ اگر حدث بود میفرمود «حتّی تطهّروا و تعلموا ما تقولون» بنابراین حدث موقّت است. یعنی حدثی است که با اینکه این حالت از بین رفت و بداند چه میگوید، «اقربوا الصلاة» نماز میخوانید، مقدّمات را انجام میدهید، چون میدانید چه کار میکنید. بنابراین حدث نیست، به دلیل خود این آیه حدث نیست.

– اصل وقتی ظاهر بشود فرع نمیشود، اصل وقتی ظاهر بشود، از بین برود؟

– نه، «لا تَقرَبُوا» هم فرع بود و هم اصل. میگوید نه مقدّمات را، نه صلاة را در حال سکر انجام ندهید. امّا اگر حالت سکر نیست، میداند چه میگوید و چه میکند، هم مقدّمات را انجام بدهد، هم صلاة را انجام بدهد. اگر مقدّمات را انجام ندادهای، در حالت شعور انجام بده. اگر انجام دادی، نمازت را بخوان، مثل بقیه اشخاص، بقیه اشخاص که حالت طهارت دارند و هیچ مشکلی ندارند جز خود صلاة که باید بخوانند، چیز دیگری برای آن شرط نیست.

– در صورتی که کسی شراب خورده، مست شده یا مثلاً کسی که به سر او ضربه خورده یا قاطی کرده مثلاً، اینها نمیدانند که «لا تَقرَبُوا» چیست؟ هر دو تصمیم میگیرند، میایستند یک چیزهایی میگویند، چگونه مکلّف باشند؟ نباید مکلّف باشند.

– سؤال بسیار خوبی است. «لا تَقرَبُوا» دو بُعد دارد…


[1]. نحل، آیه 67.

[2]. نساء، آیه 43.

[3]. اسراء، آیه 32.

[4]. بقره، آیه 188.

[5]. اسراء، آیه 34.

[6]. توبه، آیه 28.

[7]. همان.

[8]. نساء، آیه 43.