پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-اشاره به حرمت دفاع در عهد مکی برای مسلمانان و واجب شدن دفاع در عهد مدنی ۲-بحث حول آیات ۶۵ و ۶۶ سوره ی انفال «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ ۚ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (۶۵) الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا ۚ فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» (۶۶) که آیه ی ۶۵ بیانگر وجوب دفاع یک مسلمان در برابر ده کافر است که با آیه ی ۶۶ این حکم نسخ گردیده و حکم وجوب دفاع یک مسلمان در برابر دو کافر گردیده است . ۳-پاسخ این سوال : آیا نسخ آیه ی ۶۵ سوره ی انفال با آیه ی ۶۶ نسخ دائم است یا نسخ موقت؟ ۴-بحث حول آیه ی «إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ...» که بیانگر وجوب نماز شب برای تمامی مومنین بوده که این حکم نسخ گردیده و به جایش قرائت قرآن در امکان بر مومنین واجب گردیده.

جلسه چهارصد و نود و چهارم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

نسخ در آیات قرآن: آیات قتال و آیات وجوب نماز شب

نسخ در آیات قرآن: آیات قتال و آیات وجوب نماز شب

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

راجع به امر دفاعی که در مکّه مکرّمه هرگز نبوده است؛ چون امکان هم نداشته، در مدینه امر دفاعی آغاز شد. البتّه نمیتوانیم بگوییم این نسخ است. این تبیین است. چون معنی نسخ  این است که قبلاً حکمی بوده بعد برطرف شده، ولی این حکمی که در مکّه مکرّمه است بر عدم دفاع، حکم بتّی بوده است در زمینه عدم امکان دفاع. چون در زمینه عهد مکّی دفاع امکان نداشته است؛ چون تعداد مسلمانها بسیار کم و از نظر بنیه جنگی بسیار ضعیف بودهاند، حتّی اگر دست به دفاع میزدند، خود این افراد هم نابود میشدند و اسلام به‌طور کلّی محو میشد و دعوتش نیز محو میشد. ولکن در مدینه، در آغاز ورود به مدینه «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»،[1] اذن داده شد که جنگ بشود، دفاع بشود.

و این اذن دارای دو بُعد است: یک اذن به معنای جواز است بعد از حرمت دفاع در عهد مکّی، آغاز اذن دفاعی به معنای جواز است. مرحله دوم، مرحله وجوب است و در مرحله وجوب هم دو جریان است که در مورد تعداد جنگجویان مسلمان است. آیه 65 و 66 سوره انفال بیانگر این دو مطلب است. اوّل «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ»،[2] تحریض کن مؤمنین را به قتال. چون امکان قتال وجود دارد، بنابراین پیامد این امکان وجوب است؛ چون دفاع از نفس و دفاع از دین و دفاع از نوامیس واجب است به‌طور کلّی در صورت امکان.

در آغاز ورود به مدینه منوّره طبعاً تعداد مسلمانها اندکی بیشتر از تعدادشان در مکّه بوده، ولی باز هم کم بوده است. تعداد مشرکین بسیار بسیار  زیادتر از مؤمنین بوده و هجوم مشرکین هجومی بوده است که به‌طور کلّی دمار از روزگار مؤمنین درمیآورده است. بنابراین بر حسب قاعده‌ای که اگر دفاع واجب است و طرف خیلی قوی است از نظر عدّه و از نظر صلاح و مسلمانها کماند چه از نظر سلاح و چه از نظر عدد، بایستی همّتشان را، شجاعتشان را، پیگیریشان را چند چندان کنند تا در برابر عِدّه و عُدّه زیادتر کفّار یا حدّاقل مغلوب نشوند و یا غالب گردند. روی این اصل اوّلاً «حَرِّضِ» تحریک کن. و تحریک در چند جهت است: یک جهت این است که این مؤمنین که تازه از مکّه به مدینه هجرت کردهاند، عادت قتال و عادت دفاع نداشتهاند و اکنون در مدینه منوّره که تازه دارند آزاد میشوند از شرّ مشرکان و از جوّ شرکی مکّه، اینکه امر بشود که شما جنگ کنید، این تحمّل امر و قبول و پذیرش آن کار آسانی نیست و لذا «حَرِّضِ»، امر نیست، تحریض است. تحریض فوق امر است، واجب است، ولی برای این واجب میفرماید اینها را تحریک کن، تحریض کن. اما چگونه؟

«إِنْ يَكُنْ مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ»[3] اگر بیست نفر مؤمن صابر و پایدار و بااستقامت بودند، در برابر دویست نفر از کفّار باید استقامت کنید، یعنی ده برابر. یعنی یک نفر مؤمن در برابر ده نفر، بیست نفر در مقابل دویست نفر. چرا «يَغْلِبُوا» فرمود؟ چرا نفرمود «دافعوا، قاتلوا»؟ «يَغْلِبُوا» اینجا دو مطلب است: یک مطلب این است که این تعداد یک دهمی که مسلمانها دارند در برابر تعداد ده برابر کفّار، این مانع از وجوب قتال نیست، بلکه قتال واجب است. و نه تنها قتال واجب است، بلکه غلبه هم واجب است. «يَغْلِبُوا» جزای شرط است. «إِنْ يَكُنْ مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ» اگر از شما بیست نفر صابر باشند غلبه میکنند، این بالاتر از باید بکنند است. غلبه میکنند بر دویست نفر. یعنی طوری بر همّتهایشان اضافه شود، تصمیمشان، جدّیتشان، رادمردیشان به قدری باید قوی باشد که اضافه بر مغلوب نشدن که یکسان باشند با کفّار، نخیر «يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ».

«وَإِنْ يَكُنْ مِّنكُمْ مِّئَةٌ»، همان سابق است، صابرون دارد تکرار میشود. و اگر صد نفر باشند، «يَغْلِبُوا أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوا». چرا؟ روی چه حسابی؟ اوّلاً چرا با این تعداد کمی که یک دهم است دفاع کنند و جنگ کنند با کفّار و ثانیاً به چه حساب غلبه هم بکنند؟ در بُعد اوّل این است که دفاع لازم است، ولو عدد کم باشد در عهد مدنی، دفاع لازم است برای اینکه امکان دفاع وجود دارد. ولکن این امکان دفاع اگر از نظر تعداد در نظر بگیریم، یک دهم امکان دفاع در مقابل ده برابر ندارد. بنابراین جبران باید بشود به صابرون، صبر، جدّیت، نیروی بیشتر مصرف کردن، اضافه بر آن نیرویی که هر فرد فرد دارند، نُه نیرو هم در تصمیمشان، در جهادشان، در قتالشان اضافه کنند، برای اینکه هر قدر افراد کمتر باشد در مقابل افراد زیادتر، این افراد کمتر درست است از نظر عدد کمترند، ولکن از نظر نیرو باید بیشتر باشند یا حداقل برابر باشند. این بُعد اوّل.

سؤال: چگونه ممکن است که بیست نفر در مقابل دویست نفر غلبه هم بکنند؟ یا صد نفر در مقابل هزار نفر غلبه هم بکنند؟ ذلک «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ»، این کفّار جنگ میکنند، ولی جانبازی آنها قلیل است. چون فهم ندارند، شعور ندارند، در دو بُعد شعور ندارند. «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ» اوّلاً چرا این عدد کم در مقابل عدد زیاد استقامت کنند و چرا غلبه هم بکنند؟ به این حساب که «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ» اینها تفکّر ندارند، تفکّر صحیح ندارند. یعنی مبنای اصلی در جنگجویی ندارند. مبنای فرعی در جنگجویی؛ جنگ کنیم، اگر شد ببریم، اگر نشد، کشته نشویم و فرار کنیم. چون اوّلاً اعتقاد به جریان پس از مرگ ندارند، ثانیاً در حال حیات هم هدف حقّانی اصیل که برای آن جانبازی کنند ندارند. پس در این دو بُعد ضعیفاند. در حال حیات، هدف حقّانی که برای آن جانبازی کنند ندارند. اگر هم بمیرند، پس از مرگ هم برای خودشان نفعی و جریانی قائل نیستند. چون «لاَّ يَفْقَهُونَ» و شما صابرون هستید، کسانی که ایمان دارند و برای هدف اصلی ایمانی جنگ میکنند، چه زنده بمانند چه کشته شوند ناجحاند اوّلاً، ثانیاً بر مبنای ایمان صبر هم بکنند، صبر بیشتر از مقدار عدد کمشان در مقابل عدد زیاد.

بنابراین این «يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ» و «يَغْلِبُواْ أَلْفًا» که دارای دو بُعد است، یک بُعد جنگ کردن؛ بعد دوم غلبه کردن برای اینکه آنها «قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ»، ولکن شما مردمی هستید دانا. اشخاصی که دانایی ایمانی دارند و صبر بر مبنای دانایی ایمانی دارند و افرادشان کمتر است، باید جانبازی کنند در راه نابود کردن دشمن و دشمن جانبازی نمیکند. دشمن چرا جان خود را از دست بدهد؟ دشمن حاضر است مجروح بشود، مالی را از دست بدهد که به باطل خودش برسد، ولکن چون هدف اصلی و قوی ندارد، بنابراین جانبازی نمیکند. بنابراین مؤمن جانباز است و کافر جانباز نیست. اگر هم کافر احیاناً جانبازی کند، این استثنائی است و بسیار کم است. یا فرض کنید باطل برای او محقّق و مسلّم شده، امّا باطل برای اهل باطل نوعاً محقّق و مسلّم نیست. چون انکار حق، مستند صحیح ندارد، ولکن قبول و اثبات حقّ دارای مستند صحیح است. و این ایمان که دارای مستند صحیح است در بُعد ایمان و صابرون که استقامت در جهاد و دفاع است در بُعد دوم، نتیجه هم دو بُعدی است: بعد اوّل شکست نخوردن؛ بعد دوم شکست دادن.

– چرا نمی‌شود گفت خود صبر در برابر فقاهت قوی است؟

– چون شخصی که فقاهت ندارد صبور هم نیست. کسی که نمیداند جریانی را یا میداند باطلی را، این صبر نمیکند برای کشته شدن. کسی برای کشته شدن و جانبازی صبر میکند که حق را فهمیده باشد، خوب هم فهمیده باشد. برای حفظ حق صبر میکند حتّی با دادن جان. امّا کسی که حق را نفهمیده یا باطل را فهمیده که حقّ است و حقّ را فهمیده که باطل است بر فرض کم، این دیگر برای جانبازی صبر نمیکند.

– در خود صبر در واقع معنای فقاهت و ایمان بر مبنای علم…

 – یعنی صبر بر مبنای فقاهت، صبر بر مبنای ایمان. صبر دارای دو معنا است: یک معنا ایمان و معنای دوم فقاهت در ایمان. یعنی ایمانی که مستقرّ در قلب شده باشد که برای حفظ ایمان جانبازی میکند. بعد «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنكُمْ»، الآن چه زمانی است؟ دو احتمال است: یک احتمال این است که الآن یعنی بلافاصله، بلافاصله که این حکم داده شد، بلافاصله «الْآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا».[4] این چند اشکال دارد: یک اشکال این است که اگر تخفیف شایسته است، از اوّل تخفیف بشود. «يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ»،[5] همیشه خدا یسر میخواهد، تخفیف میدهد، بار سنگین بر عهده مؤمنین نمیگذارد. پس چرا اوّل بار سنگین گذاشت که یک نفر در مقابل ده نفر، بعد یک نفر در مقابل دو نفر شد، این اوّلاً. ثانیاً: «وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا» آیا خدا آن حکمی که قبل کرد، نمیدانست مؤمنین ضعف دارند؟ اگر نمیدانست، تجهیل مقام ربوبیت است و کفر است و از کفر و اشراک هم بالاتر است.

پس این «عَلِمَ» یعنی خدا قبلاً میدانست که در این حال الآن ضعیف خواهید بود، نه اینکه حالا دانسته. اگر حالا دانسته و قبلاً نمیدانست که این درست نیست. «وَ عَلِمَ» واو حالیه است. و حال آنکه دانست، «یَعلَمُ» که نیست. «الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنكُمْ»، الآن خدا تخفیف داد این حکم ده برابر را به دو برابر. «وَ عَلِمَ» و حال آنکه میدانست که در شما ضعفی است. چون میدانست در شما ضعفی است، تخفیف داد.

سؤال: خدا که میدانست در گروه مؤمنان ضعف است، اوّلاً چرا ضعف است؟ اوّل قوّت بود، بعد ضعف است؟ عدد مؤمنین کمتر بود قوّت داشتند، وقتی عدد مؤمنین زیادتر شد، ضعف است؟ این یک سؤال. دوم: اگر میدانست در میان مسلمانها ضعف است، چرا آن حکم ثقیل را بر آنها بار کرد؟ بنابراین این احتمال اوّل غلط است. احتمال دوم این است که با فاصلهای، مسلمانها جنگجویی کردند، حکم اوّل را انجام دادند تا تعدادشان زیاد شد. طبعاً وقتی تعداد مدافعین زیاد شود، با اعتماد به تعداد زیاد، اینها قوّت نشان نمیدهند. به جای اینکه ده برابر قوّت نشان بدهند، به اندازه خودشان یا دو برابر یا کمتر یا بیشتر. بنابراین این ضعفی که حاصل است، نه اینکه عددشان زیاد شد ضعیف شدند، نخیر. عدد کم بود باید قوّت بیشتر نشان بدهند تا غلبه کنند، ولی چون عدد که بیشتر شد و زیاد شد، درست است کفّار زیادند، ولکن عدد مسلمانها هم زیاد است، با این عدد زیاد دیگر همّت، صبر و جانبازی را به آن مقدار که قبلاً انجام میدادند، انجام نمیدهند.

بنابراین اینجا دو جهت است: یک جهت «وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً» که مذکور است، ضعف به حساب کثرت عدد، اعتماد به کثرت عدد موجب است که زیاد قدرت نشان ندهند، زیاد جانبازی و جان‌فشانی نکنند اوّلاً، ثانیاً، در حکم قبلی که باید با کفّار ده برابر جنگ کرد، دفاع کرد و غلبه کرد، چون عدد کم است. الآن که عدد زیاد شد، بنابراین به جهت دوم هم باید حکم را عوض کند. پس این حکم به دو جهت عوض میشود: یکی «عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً» که با دیدن کثرت عددشان، نه اکثریت، با دیدن کثرت عددشان طبعاً آن نیرو، آن جان‌فشانی، آن جانبازی که قبلاً داشتند، ندارند، اوّلاً که ذکر شده است و آنچه ذکر نشده، طبعاً وقتی عدد بیشتر است چه لزومی دارد انسان جان‌فشانی زیادتر کند؟ عدد بیشتر کافی است.

سؤال: آیا این نسخ موقّت است یا نسخ دائمی؟ نسخ دائمی آن است که در آغاز حالت دفاعی مدینه، یک در مقابل ده بود و بعداً الی یوم القیامة یک در مقابل دو شده، این قابل قبول است؟ خیر، این به معنی است که استمرار است. یعنی اگر فرض کنید همان وضعی که در آغازِ مدینه بود که مسلمانها کم بودند، اگر در تاریخ اسلامی همین مسلمانها خیلی کم بودند و کفّار زیاد بودند، باید این حکم عوض بشود، تکرار بشود یا این حکم باید عوض بشود؟ این ظالمانه است، در صورتی که تعداد مسلمانها کم بوده است، خیلی هم کم بوده است در مقابل ده برابر اقدام کنند و بعداً که زیاد شد در مقابل دو برابر. ولکن اگر وضع قبلی تکرار شد، حکم تکرار نشود، این غلط است. بنابراین این حکم، حکم استمراری نیست، نه اوّلش، نه دومش. بلکه بر مبنای تعداد کم و زیاد مسلمانهاست. در صورتی که دفاع واجب باشد، اگر تعداد مسلمانها طوری کم است که باید یک در مقابل ده باشد، یا الله! و اگر زیاد است یک در مقابل دو، بعضی اوقات در مقابل بیست است، بعضی اوقات یک در مقابل یک است. پس بنابراین باید مصالح جنگی را در نظر بگیریم؛ یعنی عمده این است که مغلوب نشوند و بعداً غالب شوند. مغلوب نشوند و غالب شوند، در بُعد کمبود یا زیاد یا زیادتر، حکم هم عوض میشود. بنابراین این نسخ نیست، بلکه حکمی است بر مبنای حکمت که حکمت در آغاز مدینه چنان بوده و بعداً که عدد زیادتر شد و ضعف در نظر عدد بیشتر شد، به جای یک در مقابل ده، یک در مقابل دو شد.

بنابراین ما ترکیز بر نصّ یک‌- ده و یک- دو نمیکنیم، بلکه احیاناً یک‌بیست است، احیاناً یک- ده است. یک- پنج است، یک- دو است، یک- یک است. بر حسب مصلحت که بر دو مبناست: یک مبنا مغلوب نشدن و مبنای دوم غلبه کردن. روی این اصل اگر هم تعداد مسلمانها بسیار زیاد است، مثلاً یک میلیارد مسلمان داریم، تعداد یک میلیارد و نیم مسلمانها که بسیار زیاد است و در مقابل کفّار کم نیست، امّا اگر تجهیزات کفّار در جنگ با مسلمانها طوری است که اگر مسلمان‌ها جنگ کنند، قطعاً مغلوب میشوند و نابود میگردند، اینجا اصلاً حکم دفاع نیست، حکم مکّی است. و اگر با اینکه افرادشان زیاد استف ولی در مقابل دشمن کم است، بُعد دوم است. بُعد دوم این است که یک در مقابل ده. بالاخره هر طوری مصلحت مغلوب نشدن و یا بالاتر غلبه کردن مسلمانها هست، تعداد هم تابع آن است. تعداد اصل نیست، بلکه اصل مغلوب نشدن است و بعداً غالب شدن است، تعداد کم باشد، زیاد باشد، کمتر باشد، زیادتر باشد، هر چه بیشتر باشد.

الّا اینکه آیاتی مسلمانها را امر کرده است که همیشه در حال آماده‌باش باشند و این آماده‌باش مسلمانها برای خطرهایی است که از طرف کفّار یا فعلاً یا بعداً یا نزدیک یا دور به مسلمانها توجّه میکنند. آیهاش چیست؟ «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ قُوَّةٍ».[6] استطاعت دو بُعدی است: یک حالت فعلی است، یک حالت شأنی. حالت فعلی که دارای قدرتهایی فعلاً هستید، باید مصرف کنید. ولکن قدرت فعلی برای وضع فعلی کافی است، ولکن برای وضع آینده که در آینده دور و نزدیک به شما هجوم میشود و هجومشان قویتر است از حال، قدرت فعلی کافی نیست. پس «مَّا اسْتَطَعْتُمْ» هم قوّت فعلی را میگیرد، هم قوّت آینده را میگیرد. یعنی در هر حال مسلمانها باید دارای دو قوّه باشند: یک قوّهای که فعلاً کافی باشد از برای دفاع که یا مغلوب میشوند یا غالب میشوند. و یک قدرت که در آیندهها هم الی یوم القیامة طوری خود را آماده کنند که دفاع سیاسی، دفاع جانی، دفاع مالی، دفاع عقیدتی، دفاع عِرضی در کلّ موارد دفاع از نوامیس پنج‌گانه دست‌کم مغلوب نشوند و دست فوق این است که غالب شوند. این مربوط به اینجا.

و نیز در صفحه 574 راجع به نماز شب که افزون بر سایر نمازهای یومیه مرتّب و غیر مرتّب که نماز آیات است و نماز میته است، نماز شب بر کلّ مسلمانها واجب بوده، به دلیل همین آیات سوره مزمّل، ببینید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا».[7] خطاب شخصاً به پیغمبر است. طبعاً این خطاب به پیغمبر احیاناً یک بُعدی است، احیاناً دو بُعدی است. دو بعدی است در صورتی که «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» باشد. چون رسول، بُعد اوّل رسالتی خودش است، بُعد دوم مرسلٌ إلیهم، ولیکن مزمّل خودی است. مزمّل شخص پیغمبر است، مثل «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ»، بنابراین در اینجا استفاده میشود که این امر به صلاة لیل که «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا» تا آخر، مربوط به شخص پیغمبر است، ولکن از آیات بعدی استفاده میشود که مربوط به کلّ است، ولیکن این مربوط به کلّ بودن را خدا تخفیف داده با جریان دیگری که عرض میکنیم. «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ … * إِنَّا سَنُلْقِي … * إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ … * إِنَّ لَكَ» تا «وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ».[8] «إِنَّ رَبَّكَ»،[9] «إِنَّ رَبَّكَ» آخرین آیه سوره مزمّل است. تا اینجا مبنا شخص پیغمبر بود که نماز شب را دو ثلث یا نصف یا بیشتر یا کمتر، در حدّ امکان انجام بدهد.

«إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَكَ». ببینید پس این حکم در بُعد اوّل مربوط به رسول الله (ص) است، ولکن «طَائِفَةٌ» گروهی که از کسانی که با رسول الله هستند، اینها این امر را «أَدْنَى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ» بنابراین در حاشیه وجوب نمازشب بر پیغمبر، بر مسلمانها هم حدّاقل […] واجب بوده است. «عَلِمَ أَنْ لَّنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ»[10] احصاء نمیتوانید بکنید، چرا؟ برای اینکه اگر بگویید دو ثلث، شاید دو ثلث نشود، نصف، شاید نصف نشود، ثلث، شاید ثلث نشود. […] اصل وجوب صلاة لیل در بُعد اوّل بر رسول الله، در بُعد دوم بر مؤمنین. «عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ»، بر چه کسی؟ بر غیر پیغمبر، غیر پیغمبر احصاء میکند، اگر هم احصاء نکند، اصل واجب است، ولکن «فَتَابَ عَلَيْكُمْ»، این «تَابَ عَلَيْكُمْ» دو بُعدی است: یک بُعد «تَابَ عَلَيْكُمْ» «کُم» رسول است که بالاخره باید که قیام شب بکنی، حالا احصاء نکنی دو ثلث را، نصف را، نصف را، ثلث را، در این سه بُعد یک ضلع را باید بگیری. پس اصل صلاة لیل بر پیغمبر واجب است و عدم احصاء در جای دیگر. ولکن در بُعد مؤمنین «فَتَابَ عَلَيْكُمْ»، در بعد رسول «تَابَ عَلَيْكُمْ» در مقدار است، در بُعد مؤمنین «تَابَ عَلَيْكُمْ» در کلّ است. بنابراین اصل نماز شب بر پیغمبر و مؤمنین واجب بوده، منتها این «تَابَ عَلَيْكُمْ» در بُعد زمان است، ولکن نسبت به مسلمانها هم در بُعد زمان و بُعد اصلی، چرا؟ «فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» اینکه خدا واجب کرد به جای نماز شب «فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ» به جای مقدار نبوده، به جای اصل بوده است. چون به جای مقدار، به جای دو ثلث و نصف و یک ثلث میشود یک ربع و یک خمس، پس اینکه می‌فرماید: «فَتَابَ عَلَيْكُمْ»، «تَابَ عَلَيْكُمْ» دو «کُم» است، «کُم» رسولی در یک جهت «تَابَ» که در مقدار است، «کُم» غیر رسولی در کلّ است. و لذا «فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ».

از این آیه سه استفاده میشود: استفاده اوّل: وجوب صلاة لیل بر رسول الله کلّاً و «تَابَ عَلَيْكُمْ» آن در مقدار زمانی است. بُعد دوم: وجوب صلاة لیل بر مؤمنین که «عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَى وَآخَرُونَ» فلان، معذورید، نمیتوانید؛ بنابراین اصل وجوب صلاة لیل را از مؤمنین برداشتیم. سوم: «فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»، قرائت میسور از قرآن بر کلّ مؤمنین واجب است. یعنی به جای نماز شب که وجوبش از مؤمنین نسخ شد، به جای آن منسوخ چه آمد؟ وجوب خواندن قرآن. پس بنابراین این آیه از آیاتی است که خواندن قرآن را به مقدار میسور بر مؤمنین واجب کرده است، چه شب، چه روز و چه هردوی شب و روز.

چرا «تَابَ عَلَيْكُمْ»، «تَابَ عَلَيْكُمْ» در بُعد دوم که نسخ و بخشش حکم وجوب صلاة لیل است کلّاً «أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَى» بعضی مریضاند نمیتوانند. «وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقَاتِلُونَ» چون معذورید و شما تحمل ندارید که با وجود این عذرها نمازشب بخوانید، بنابراین از شما به طور کلّی نماز شب نسخ شد.

«فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ». ببینید دو مرتبه ذکر شد: یکی اوّل «فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» بعد هم «فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ»، واجبات اصلی را انجام بدهید، صلاة است، ایتاء زکات است، اقراض لله و قرضاً حسناً است و الی آخر و در ضمن «فَاقْرَؤُوا». بنابراین قرائة القرآن به مقدار میسور بر کلّ مسلمانها واجب است، چه قرائت از رو، قرائت از حفظ، قرائت فکری، قرائت معنوی، بالاخره با قرآن بودن مسلمان به مقدار میسور در هر وقتی واجب است. این هم مربوط صلاة لیل. و راجع به آیه نجوا که قبلاً بحث کردیم، آیه نجوا در کدام سوره بود؟ بقیه ان‌شاءالله برای فردا.

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ».


[1]. حج، آیه 39.

[2]. انفال، آیه 65.

[3]. همان.

[4]. انفال، آیه 66.

[5]. نساء، آیه 28.

[6]. انفال، آیه 60.

[7]. مزمل، آیات 1 و 2.

[8]. همان، آیه 11.

[9]. همان، آیه 20.

[10]. همان.