جلسه بیست و هشتم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (نسخ قرآن)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

﴿اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا  أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [بقره: آیه ۱۰۶] وقتی ما معمولا لفظ آیه را می شنویم، فکر می کنیم مقصود آیات قرآن است. یا اعم از آیات قرآن، آیات وحی است. ولی این فکر هم بر خلاف معنای لغوی آیه است و هم بر خلاف اصطلاح قرآن.

در قرآن شریف لفظ آیه مفردا ۸۴ مرتبه ذکر شده، آیتُک ۲ مرتبه، آیتین ۱ مرتبه، آیات که جمع است ۱۴۸ مرتبه، جمعا ۲۳۵ مرتبه آیه و آیات و آیتین در قرآن شریف در جاها و مناسبات گوناگون ذکر شده و اکثر قریب به اطلاق، لفظ مفرد آیه، آیات لفظیه نیست، گرچه اکثر قریب به اطلاق لفظ آیات آیات لفظیه است و جمعا آیه در اطلاقش و آیات هم در اطلاقش دارای سه زاویه است، هم از نظر لغوی و هم از نظر استعمالات قرآنی.

آیه از نظر لغوی به معنای نشانه است و در این آیات، مقصود نشانه بر ربانیت است. نشانه بر ذات، بر صفات، بر افعال و بر کل جهات ربانیت و الوهیت است. گرچه آیه به معنای مطلق نشانه، آیه بر ربوبیت و مربوبیت را شامل است، اما آیات قرآن چه در لفظ مفرد آیه و چه در لفظ جمع آیات، مراد نشانه های ربوبیت است.

نشانه های ربوبیت در هر بعدی از ابعاد که ربوبیت را ثابت می کند. این از نظر لغوی که آیه نشانه است، معجزات انبیاء نشانه اند، خود انبیاء نشانه اند، آیات وحی نشانه اند، این سه بعد، هر سه، آیه و آیات الله اند که نشانه اند از برای اثبات وحی و اثبات رسالت و اثبات خدا. این از نظر لغوی و از نظر استعمال قرآنی هم عرض شد که لفظ مفرد آیه نوعا آیات عینیه است. مسیح آیه است، نه لفظ است و نه معجزه است منهای ولادتش من دون ابٍ و منهای رسالت و نبوتش.

بنابراین لفظ آیه و آیات با دو اطلاق متعاکسی که دارند، هم لغتا و هم قرآنا شامل تمام نشانه های بر ربوبیت است. حالا میریم سراغ آیه ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ آیه ۱۰۶ سوره بقره ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [بقره: آیه ۱۰۶] به این آیه که توجه می شود، بدون مقدمه حتی لغوی تا چه رسد مقدمه معرفت قرآنی که آیه دارای چند بعد است، خیال می شود مراد از این آیه، آیات قرآن است و دنبال این خیال گمان می شود که قرآن شریف تناسخ درونی زیاد دارد.

واجبی را غیر واجب، حرامی را غیر حرام، واجبی را حرام، حرامی را واجب و قص علی ذلک و حال آنکه اینطور نیست. به طور کم رنگ اطلاق ﴿مِنْ آيَةٍ شامل آیات قرآن هم هست و به طور کم رنگی شامل آیات تورات و انجیل هم نیز هست، گرچه جملات تورات و انجیل و سایر کتب سماویه غیر قرآن، ازش تعبیر آیه نمی شود به علتی که عرض کردم و عرض خواهم کرد. بنابراین آیه صددرصد در بعد لفظی با اینکه اطلاق کم رنگ آیه شاملش هست، آیه قرآن است و آیه درصد کل آیات کتب انبیاء است، چه کتب اصلی اولوالعزم من الرسل و چه کتب فرعی. در بعد پر رنگ تر آیه و آیات، مخصوصا آیه که در قرآن شریف هشتاد و چند مرتبه ذکر شده، آیه رسالتی ست یعنی به تعبیر ما معجزاتی که اثبات رسالات انبیاء را می کند و در بعد دوم، خود انبیاء، بعد اول معجزات انبیاء، بعد دوم خود انبیاء، بعد سوم آیات وحی که بر انبیاء نازل شده است.

حالا ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا رو اولا از نظر ادبی مورد دقت قرار می دهیم. ﴿مَا چیکاره است؟ آیا ﴿مَا موصوله است و یا نافیه است یا هم نافیه است و هم موصوله؟ اگر امکان داشته باشد از لحاظ ادبی و معنوی که ما هم نافیه باشد، هم موصوله باشد، این احسن الوجوهه. احسن الوجوه جمع حسن و احسن، حسن ها و احسن هاست.

اگر آیه احتمالات حسنه ای دارد لفظا و معنا و احتمالات حسنایی دارد لفظا و معنا، البته سه بعدی خواهد بود. بعد اول احتمال حسن را بگیریم، بعد دوم احتمال احسن را بگیریم، بعد سوم جمع بین حسن و احسن را، چنانکه نمونه اش در ﴿مَنْ بَلَغ گذشت به طور تفصیل و تکرار نمیشه.

حالا در این آیه ﴿مَا نَنْسَخْ این ﴿مَا مای موصوله است یا مای نافیه است؟ ثم ﴿نَنْسَخْ، ﴿نَنْسَخْ مجزوم به چست؟ ﴿مَا چه موصوله باشد و چه نافیه باشد جزر نمیده، اون لای ناهیه است و ل مثبته است، لیفعل، لا یفعل که با بعضی از حروف دیگر جزر می دهد یا نصب می دهد. ولکن اینجا ﴿مَا هر دو احتمال چه مای موصوله باشد چه مای نافیه، جزر دهنده نیست. جواب، ﴿مَا از نظر خود ﴿مَا نَنْسَخْ ذو احتمالینه، هم ﴿مَا نَنْسَخْ نافیه، نسخ نمی کنیم هیچ آیه ای را و یا انساء نمی کنیم هیچ آیه ای را الا ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا این ﴿مَا نافیه.

﴿مَا موصوله، آنچه نسخ می کنیم آیه ای را یا انساء می کنیم آیه ای را ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا این در وادی نظر.

اما از ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا و حذف جریان مای نافیه، می فهمیم که احسن الاحتمالین مای موصوله است. چون اگر ﴿مَا موصوله باشد ﴿اَلَّذی مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾ حذفی در کار نیست، اما اگر ﴿مَا نافیه باشد ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ﴾ نسخ نمی کنیم آیه ای را ﴿أَوْ نُنْسِهَا یا انساخ نمی کنیم آیه را، الا ﴿نَأْتِ﴾ الا محذوفه، ناته بی الا معنا ندارد. اگر ﴿مَا مای نافیه باشد، نسخ نمی کنیم آیه ای را و انساخ نمی کنیم آیه ای را و می آوریم، چی؟ الا هرچه ما نسخ می کنیم آیه ای را و هرچه انساخ می کنیم آیه را، اینجوری نیست که همینطور انساخ بشه، بلکه ﴿نَأْتِ﴾ الا ان ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾.

خب درست است که اگر ما نافیه باشد، جریان حذف در کاره. اگر ما موصوله باشد جریان حذف در کار نیست، اما اگر هم نافیه باشد، هم موصوله، هم جریان حذف در کار است، هم جریان غیر حذف، هر دو جریان با وضع حسن و احسن درسته. حسن این است که ما نافیه بشه و حذف بگیره الا، احسن آن است که ما موصوله باشد و حذف نگیره، جمع بین حسن و احسن، احسن الوجوه است.

خب ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا ﴿نَنْسَخْ مجزوم به چی؟ اینجا در تقدیر کلام، از خود آیه استفاده می شود که شرط است یعنی ان ﴿نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ﴾ هم ﴿نَنْسَخْ مجزوم است به شرطیت هم ﴿نَأْتِ مجزوم است به شرطیت.

منتها اینجا اگر ما نافیه است که شرط نیست، اگر ما موصوله است که شرط نیست، اگر ما استفهامیه است شرطیه. ﴿مَا نَنْسَخْ این احتمال سوم. چه نسخ می کنیم آیه ای را؟ یا انساخ می کنیم ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا موصوله و شرطیه و نافیه. چه نافیه و موصوله باشد شرط محذوفه، چه شرطیه باشد اضافه بر نافیه و موصوله باز شرط محذوفه و دلیل قطعی شرط خود مجزوم بودن ﴿نَنْسَخْ است و مجزوم بودن ﴿نَأْتِ.

خب سوال دیگر، ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا ﴿أَوْ﴾ چیکاره است در اینجا؟ برای ﴿أَوْ﴾ شش معناست. (خیر، ابه قسم به أو به ابهمی وشکر و اقراب بها ایضا غیرنون) شش معنا از برای ﴿أَوْ﴾ هست. آیا از این شش معنایی که برای ﴿أَوْ﴾ هست ما متحیر میشیم؟ خیر است، ابه است، قسم است، (خیر ابه قسم به أو به ابه وشکر و اقراب بها غیرنون) با اینکه قرآن کتاب بیان است و کتاب تبیین است، نور است، برهان است، چطور در اینجا لفظی ذکر شده که ما نمی دونیم کدوم یک از شش معنا مراده؟ ولکن میفهمیم.

خیر ابه قسم، قسم مراده، تقسیم مراده، یعنی خداوند نسخ را تقسیم می کند به دو بعد. یک بعد ﴿نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ﴾، آیه ای را از نظر معنا نسخ می کنیم ولکن از نظر لفظ موجود است در این بعدی که مراد از آیه، آیه لفظیه باشد و لا سیما آیه قرآنی باشد. ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ﴾ آنچه را نسخ می کنیم از آیه ای ﴿أَوْ نُنْسِهَا، اگر ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا بعدا نبود بین ﴿نَنْسَخْ و ﴿نُنْسِهَا تباین بود دیگه یا این یا اون، خیر، ولکن قسم است چرا؟ برای اینکه ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا دلیل این ها به چی بر می گرده؟ ﴿مِنْهَا﴾ به ﴿آيَةٍ بر می گرده، چه آیه ای که ﴿نَنْسَخْ است، چه آیه ای که ﴿نُنْسِهَا ست. ممکنه ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنها﴾ به چی بر می گرده؟ به ﴿آيَةٍ.

﴿آيَةٍ در اینجا معطوف علیه است و معطوفه، معطوف علیه ﴿مَا نَنْسَخْ، معطوف علیه اول ﴿مَا نَنْسَخْ معطوف علیه ﴿مَا نَنْسَخْ ﴿أَوْ نُنْسِهَا این معطوفه و معطوف و معطوف علیه دو قسمند از برای نسخ. بنابراین اینجا خیر را استفاده می کنیم. (خیر ابه قسم به أو به ابه قسم ببخشید) قسمه، تقسیم نیست، تقسیم مانعه الجمع نیست، بلکه امکان جمع دارد، امکان انصراف و انتقال دارد ولی جمعه یعنی جمع دوگانه نسخ را خداوند دارد بیان می کند، این یک.

اولا قبلا عرض کردیم، نسخ چند جوره، نسخ لفظ، معنا هست، نسخ معنا، لفظ هست، نسخ لفظ و معنا هر دو نیست، نه نسخ لفظ، نه نسخ معنا، (16:08) گاه لفظ را نمی گوید و معنا را می گوید، گاه معنا را نمی گوید و لفظ را می گوید، گاه هم لفظ را می گوید و هم معنا را، گاه نه لفظ را می گوید نه معنا را، بر حسب تصور، این چهار قسم هست ولی بعضیاش غلط است و بعضیاش درسته.

حالا اون دوتایی که درست است و حسابی ست و روش آیه حساب کرده است ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا ﴿نُنْسِهَا فردی از افراد نسخ است نه اینکه مقابل نسخه. اگر ﴿نُنْسِهَا مقابل نسخ باشد، مگر معنی نسخ از بین بردن نیست؟ اگر آیه از بین برود ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنها أَوْ مِثْلِهَا یا بهترش را یا مانندش را می آورد، اگر در حساب نسخ باشد این ﴿مِنها﴾ فقط به آیه منسوخه بر می گرده، به آیه منسیه بر نمی گرده و حال اینکه لفظ ضمیر مفرد مونث به ﴿آيَةٍ بر می گردد، در بعد اول به عنوان معطوف علیه، ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنها﴾ در بعد دوم معطوف ﴿أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنها﴾.

پس ﴿نُنْسِهَا هم باید نسخ باشه. اگر ﴿نُنْسِهَا ثابت باشد معنا، اگر لفظ نسیان شود و معنا ثابت باشد و یا اگر لفظ و معنا هر دو  ثابت باشد، ﴿بِخَيْرٍ مِنها﴾ معنا ندارد باید او بره کنار تا ﴿خَيْرٍ مِنها أَوْ مِثْلِهَا بیاد. بنابراین اینجا از شش معنای ﴿أَوْ﴾ که (خیر ابه قسم به أو بو ابهنی و شکر و اقراب بها ایضا نمی) قسم است، تقسیم است، تقسیم قابل جمع است و جمع تقسیم نسخ در این است که یا نسخ می شود معناً و لفظ هست ﴿مَا نَنْسَخْ یا هم لفظ نسخ می شود و هم معنا، نه لفظش در کتاب وحی است، نه معناش در کتاب وحی است ولکن نسخ می شود. نسخ لفظ و نسخ معنا، نسخ مجموع که ﴿نُنْسِهَا یا فقط معنا نسخ می شود و لفظ موجود است ﴿مَا نَنْسَخْ. بنابراین تعبیر ﴿نَنْسَخْو تعبیر ﴿نُنْسِهَا دو تعبیر است از برای دو قسم نسخ.

خب حالا ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا بر حسب اینکه محور قرار بدیم نسخ را نفیا و اثباتا در بعد لفظی و در بعد معنوی هست که این چهار ایات، یا آیه، آیه لفظی، آیه معجزه ای، آیه رسولی، هر سه آیه یا نه لفظش نسخ می شود و نه معناش. این در انحصار خاتم النبیین (ص) است. نه خود خاتم النبیین، معناش، نبوتش، رسالتش، لفظش، نسخ می شود هیچکدوم، نه لفظش، نه معناش. لفظش در قرآن چهار مرتبه محمد داریم، یک مرتبه احمد داریم، بعد ک ک ک یا ایها الرسول، یا ایهاالنبی. بنابراین از نظر لفظ حتی اسمش، اسماء توصیفی اش، اسماء غیر توصیفی اش، منسی و منسوخ نیست. نه تنها منسوخ نیست بلکه از صدر اول وحی تا آخرین وحی، اسم خاتم النبیین (ص) در کتب وحی موجود بود است.

چنانکه در بشارات عهدین حدود ۵۹ بشارت برای خاتم النبیین از کتب انبیای گذشته داریم. بنابراین نسخ که نمی شود بعدا، نه لفظا و نه معنا بلکه در مثلث زمان ثابت است. زمان قبل از ولادت و رسالت خاتم النبیین، اسمش، احمدش محمدش، فارانش و و و ، در تورات و انجیل و فروع تورات و انجیل موجود است. در زمان خودش هم، اسم محمد اصلا سابقه نداشته نه در لغت عبرانی، نه سریانی، نه عربی، نه فارسی، اصلا سابقه ﴿لَمْ نَجْعَلْ لَهُ سَمِيًّا [مریم: آیه ۷] در یحیی بوده و در خاتم النبیین یحیی تر است و ﴿لَمْ نَجْعَلْ لَهُ سَمِيًّا بیشتر است. لفظ محمد به اتفاق لغویین عربی و عبرانی و سریانی و سوری و لغات دیگر، لفظ محمد اصلا سابقه نداشته است و بعد از خاتم النبیین هم الی یوم القیامه لفظش، معناش، شریعتش، اخلاقش، اسمش، رسمش، میماند.

بنابراین در این مربعی که بر محور نسخ تصور می کنیم، این سه بعدی که بعد رسول، محمد (ص) و بعد کتاب و بعد معجزه اش، البته در اینجا سه نفر بود، دو خواندیم، چون معجزه و رسول قرآن است معجزه منفصل ندارند، سایر انبیاء معجزاتشون معجزات منفصله است، اما خاتم النبیین به حساب ختم نبوت و به حساب ابدیت نبوت، ابدیت دلالت قوی صددرصد در رسالتش، باید معجزه اصلیش در قرآن باشه. بنابراین این نه نسخ لفظی ست، نه نسخ معنوی ست بلکه قائم است و ثابت است در مثلث زمان، نمیخوام بشارت براتون نقل کنم، بشارت بخونم.

سوال، آیا آیات سه گانه یا دوگانه پیغمبران قبل از خاتم النبیین (ص) چگونه بوده است؟ خب، آیات نبوات، آیات مستقله هستند. خود نبی به کلامش، رفتارش، نفیش و اثباتش از نظر کسانی که کوشش و کاوش دارند از برای بررسی کیان موسی، کیان عیسی، کیان ارمیا، کیان فلان، خود نبی به وسیله اخلاقش، کلامش، رفتارش، نفیش و اثباتش دلیل است بر اینکه فرستاده خداست. از جمله ادله در سوره مبارکه یس ﴿قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ [یس: آیه ۱۶] در مقابل کی؟ رسل سه گانه مسیح (ع) که مورد تکثیر قرار گرفتند ﴿مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا [یس: آیه ۱۵] تا آخر، اینا در جواب چی گفتن؟ در جواب نگفتن کتاب وحی ما، کتاب وحی خاص نداشتند. در جواب نگفتند معجزات منفصل ما، معجزه منفصله که کتاب وحی است که معجزات دیگر است در میان نیاوردن، بلکه معجزه ذاتیه متصله، ﴿قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ پرورش دهنده ما می داند.

سوال، خدا که پرورش دهنده شماست بر حسب ادعاتون، خدا به شما وحی نمی کند شما پیغمبرید، در کجا؟ میگد ﴿رَبُّنَا این تربیت معصومه رب العالمین که در سراسر وجود ما نقش دارد، برای کسانی که دقت کنند، بنگرند، توجه کنند، دقت کنند، دلیل است بر ربانیت تربیتی ما. تربیت ما، تربیت ربانی مطلقه است، تربیت غیر مطلقه نیست، لا تربیته نیست، شیطانی نیست، عقلانی کال و غیر مستقل نیست، بلکه تربیت ربانی مطلقه است برای اینکه در سخن ما تناقض نیست. بین سخن و کلام ما تناقض نیست، بین عقیده و سخن و عمل ما تناقض نیست، همین متناقض نبودن چنانچه قرآن می فرماید که ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا [نساء: آیه ۸۲] اختلاف مربوط به مخلوق است، اختلاف باطل و باطل، حق و حق، حق و باطل، درجات، مراتب، این شان مخلوق است. اما خالق درجات ندارد، باطل ندارد تبدیل به نقض شود، باطل ندارد تبدیل به حق شود، حق محدود ندارد که تبدیل به حق ات محدود بشد، حق مطلق لا محدود است، اصلا عوض نمی شود علمش، قدرتش، رحمتش در عمق، در عمق ذات عوض نمی شود.

بنابراین اگر کلامی را دیدید، کتابی را دیدید، شخصی را دیدید که از اول عمر تا آخر عمر، از اول عمر تکلیف تا آخر عمر تکلیف، هیچ تضادی در او وجود ندارد، نه تضادی در کلامش، نه در عملش، نه در عقیده اش، نه بین هم، معلوم می شود این یا اله است یا الهی ست، سوم نداره. اله که نیست خودش میگد که من از طرف اله ام، پس الهی ست، الهی ست یعنی معصوم مطلق است به تعبیر قرآن ﴿قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ [یس: آیه ۱۶].

خب بنابراین، انبیاء بزرگوار الهی دارای سه دلیل اند بر رسالت. یک دلیل خودشون، ولکن این دلیل کافی نیست چون همه عمیق نیستند، همه دقیق نیستند، همگان دور نگر و دقیق نگر نیستند تا از نظاره و کاوش و دقت در کیان نبی بفهمند این نبی است. این یک بعد، پس مطلق نیست. مطلق هست در نفس ذات ولکن مطلق در بینندگان نیست، چون بینندگان ضعیف دارند، قوی دارند، سفیه دارند، عاقل دارند، اعقل دارند، عالم دارند، اعلم دارند، چون مراتب مختلف است، تشخیص اینکه این شخص نبی ست، از مطالعه کتاب ذات و اخلاق و عقیده پیغمبر، این تشخیص درصد بسیار کمی دارد که البته در این آیه توجه به این تشخیص داده است. این یک.

دوم معجزات، معجزات هم دو قسمه. یک معجزات بصری مادی موقته است، البته این معجزات به گونه صددرصد دو مطلب رو ثابت می کند. عصای موسی یا فرض کنید که جملی که از کوه درآمد برای دانیال و یا احیای موتای عیسی معجزاتی که داشتند بصری بود و در ضمن بصیرتی هم بود، این معجزات دلیل صددرصد است بر دو مطلب، یک مطلب نبوت و رسالت آورنده اش و مطلب دوم صحت آنچه را که از خدا نقل می کند.

بنابراین سه بعده. سه بعد معجزه است. یک بعد خود نبی، یک بعد معجزه و یک بعد هم کتاب. اگر از ما سوال کنند آیا کتاب تورات اصلی و کتاب انجیل اصلی به نفس کتاب بودن، به نفس اینکه کلام خداست، آیا دلیل صددرصد است بر وحی اش؟ عرض می کنیم نخیر، تا چه رسد محرفش. تورات محرف و انجیل محرف که حداقل صد هزار غلط دارد و حداکثر یک میلیون غلط دارد بر حسب ادعا (28:47) و در زبان انگلیسی که پونصد نفر از علمای عهدین شرکت کرده اند در نوشتن کتاب، حداقل یک میلیون غلط دارد و، حداقل صد هزار غلط دارد و حداکثر یک میلیون غلط دارد ما این رو نمی گیم و این دلیل بر عدم ربانیت است، در اینجا تناقضه.

اگر تورات فعلی و انجیل فعلی را نسبت به وحی خدا بدهند، معلوم می شود خدا متناقض است، معاذالله جاهل است، متضاد است، متهافت است، این رو میذاریم کنار، اما تورات اصلی که بر موسی نازل شد و انجیل اصلی که بر عیسی نازل شد بدون کم و زیاد، آیا مانند قرآن دلیل صددرصد است بر رسالت موسی و عیسی؟ نخیر، درصده، صددرصد نیست، چون خداوند نه با الفاظ کتب آسمانی غیر قرآن تحدی کرده است نه با معناش. البته اگر ما در معانی درست دقت گردد، چنانکه در وضع و کیان پیغمبر اگر درست دقت بالغه گردد، کافی است، اما همگان اینطور نیستند.

همچنین کتب وحی، تورات ها و انجیل ها اگر درست درست دقت شود در تورات اصلی و انجیل اصلی، درصد خیلی بالایی ولو صددرصد، ولی همگانی نیست. بنابراین آنچه در انبیای قبل از رسول اسلام همگانی ست، فقط یکی است معجزه. عصای موسی که اژدها شد، اگر تورات هم دلالت نکند، کیان نبوت موسی هم دلالت نکند، عصای موسی دلیل کافی صددرصد است بر اینکه آورنده اش پیغمبر است. همانطور که توراتش کلام الهی است. خود موسی صددرصد است از نظر عمیق، کتاب موسی صددرصد است از نظر عمیق، ولکن در انظار سطحی درصد بالای ظاهری کافی نیست، نه خود موسی کافی ست به عنوان الهی بودن و نه کتاب موسی کافی ست به عنوان الهی بودن، بلکه به عنوان الهی بودن فقط معجزه موسی است اون معجزه هم معجزه بصری و معجزه موقت است. اما راجع به خاتم النبیین (ص)، خاتم النبیین، خود ذات خاتم النبیین (ص) ادل است بر الهی بودنش، در حالی که صددرصد نیست، اما کتاب وحی اش که معجزه است، معجزه اش کتاب وحی است، که معجزه اش، معجزه خالده بصیرتی ست نه بصری چون اگر پیغمبر اسلام هم معجزه ای مانند عصای موسی و احیای موتی داشت، این اعجاز انحصار داست به کسانی که در زمان انقلاب عصا به اژدها و احیای موتی بودند اما بعدی ها دستشون خالی از معجزه است.

بنابراین، قرآن هم معجزه ثابته صد درصد است و هم معجزه باقیه است. سوال، آیا از ایاتی شما استفاده می کنید از جمله ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ [العنکبوت: آیه ۵۱] از جمله این آیه استفاده می کنید که کافی ست قرآن، آیا کفایت قرآن در کل دوران ها و زمان ها و زمین ها از برای کل مکلفین با درجات و مراتبی که دارند، آیا نفی می کنند بقیه معجزات رو؟ این هم بله و هم نه. بله نفی می کند، پیغمبر به جز قرآن معجزه خالده ای که بعد از موتش اعجاز باشد، بعد از موتش دلیل بر رسالت باشد، اصلا وجود ندارد. این از جمله بیاناتی ست که اثبات می کند که اعجاز قرآن، اعجاز پیغمبر خاتم، منحصر است به قرآن چون دوام در مسلمین دارد.

اما سوال، ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ [قمر: آیه ۱] رو چیکار می کنید؟ آیا ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ [قمر: آیه ۱] نقل معجزه انشقاق قمر را با اشاره رسول الله می کند یا نه؟ دو جواب دارد. یک جواب این است که این شق القمر دو بعد دارد، یک بعد ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ است، ساعت قیامت نزدیک شد و از جمله آثار و علائم کونی اقتراب ساعت، انشقاق قمر است. دوم این نبی، چون نبی الساعه است، (انا و الساعه تهاتین) یعنی اکثر زمان تکلیف گذشته است و اقل زمان تکلیف و خاتمه زمان تکلیف مانده است که در خاتمه زمان تکلیف، پیغمبر آخرین و نبی الساعه محمد بن عبدالله (ص) است. ( اللهم صل علی محمد و ال محمد)

وانگهی قرآن کلا معجزه است، ولکن آیا در روزهای اول و اوان اولی که پیغمبر، پیغمبر شد، رسول شد و داعی الی الله شد، آیا کل قرآن بر او نازل شده بود که معجزه کامله صددرصد باشد یا بعض قرآن؟ مثلا اولین آیات و سوره ای که بر پیغمبر نازل شد سوره حمد است، آیا فقط سوره حمد کافی ست از برای ایمان آوردن تمام مکلفین در سطوح مختلف یا نه؟ کافی نیست، بله قرآن حتی یک آیه اش کافیه ولی با دقت، یک سورش کافیه با دقت، کلش کافیه، ولکن کل قرآن معجزه تر است یا یک سورش یا یک آیه اش؟ معلومه کل قرآن. معجزات بعض ها فوق بعض، معجزات عقلی، علمی، عملی و و و معجزات موجود در زمان معجزات، در اثر گذشت زمان که (ان القرآن آیات متشابهات یذکره الزمن) این ها توالی دارد.

بنابراین در آغاز رسالت لازم بود بعضی از معجزات بصری هم نشان داده شود که یک معجزه است و اون انشاق قمر است و الا معراج پیامبر رو کی دید؟ معراج پیغمبر در بعد ذاتی رسول الله معجزه است، ولکن در بعد غیری، پیغمبر از نظر قرآن غائب شد، کجا رفت؟ شاید رفت خونش، چهار ساعت، این عرض می شود که معراج طول کشید، چهار ساعت رو کجا بود؟ اگر قرآن را قبول داریم و مسلمانیم و وحی می دانیم قبول می کنیم که ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى [نجم: آیات ۱ و ۲] تا آخر و همچنین ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ [الاسراء: آیه ۱] ولکن اگر قرآن را قبول نکنند و یا تشکیک کنند، نقل قرآن اثبات این خارق عادت را نمی کند.

 بنابراین ۹۹ درصد معجزات رسول الله که صددرصد ثابت می کند رسالت و نبوت را، قرآن است. منتها قرآن درصد بیشترش در کل قرآن است، درصد کمترش در بعض قرآن است، درصد متوسطش در متوسط قرآن است. خب عرض می شود که این لازم بود این بحث رو ما بکنیم برای اینکه راجع به این آیه باید عمقیا بحث شه، آنچه را در تفسیر نوشته ام و آنچه را هم که ننوشته ام و فکر کرده ام و آنچه را فکر نکرده ام و جدید فکر کرده ام.

حالا ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا ما بحث آیه لفظی داریم. آیه ای را که ما نسخ می کنیم یعنی معنا نسخ می شود، نه لفظا، ﴿أَوْ نُنْسِهَا یعنی هم لفظا نسخ می شود هم معنا، این بدل داره ﴿نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنها أَوْ مِثْلِهَا اصولا اینجا باید تذکر بدم که در روایات ما میگد که فلان آیه نسخ کرد فلان آیه را ولی این نسخ نیست. تخیصص رو روایت میگه نسخ، تقیید رو نسخ، توسعه مقیده رو نسخ، تقیید مستقراء نسخ، تضییق عام را نسخ، توسعه عام به نسخ، نسخ، هر تبیینی که آیه بعدی نسبت به آیه قبلی دارد، روایت می گه نسخ، ولکن نسخ نیست.

نسخ چنانچه دیروز عرض کردم، نسخ یا آیه بعدی، آیه قبلی را کلا نسخ می کند، مثل آیه نجوی، نجوی اگر کسی با پیغمبر نجوی می کرد لازم بود صدقه بده، ولکن در خود آیه بعدی نسخ شد وجوب صدقه دادن بر نجوی، اون هم رو حسابیست که عرض خواهم کرد.

گاهی اوقات نخیر نسخ می شود بعضا، آیه زنا در سوره نساء را، آیه زنا در سوره نور نسخ می کند بعضا، نه کلا در سوره نساء ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ  فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ [نساء: آیه ۱۵] مطالبی ست در این آیه که آیه نور نسخ کرده و مطالبی است که نسخ نکرده. پس این آیه، آیه منسوخه است بعدا ولکن آیه ﴿قَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً﴾ [مجادله: آیه ۱۲] این آیه ای است منسوخا، منسوخ است کلا.

پس آیه یا نصش منسوخ است کلا یا نسخش منسوخ است بعضا، ولکن مطلقا، اگر حکم مطلقی در قرآن و زمان اگر عرض می کنم ها، اگر حکم مطلقی در قرآن آمد و زمان عمل هم گذشت و بعد از گذشتن زمان عمل و عمل به اطلاق، این آیه تقیید شد، این مقید چیه؟ ناسخه. چرا؟ برای اینه مطلق به اطلاقه مراد بوده، چون مطلق به اطلاقه مراد بوده یا واجب بوده یا حرام بوده یا هرچه بوده، مطلق نص در اطلاق بوده یا ظاهر اطلاق بوده، این نص در اطلاق یا ظاهر در اطلاق را اگر مقیدی بعد از زمان عمل و بعد از خود عمل تقیید کند، این تقیید نسخ است.

و همچنین عام، اگر عامی عموم نصی داشت مثل ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [بقره: آیه ۲۰] ما در احکام بحث می کنیم.اگر عامی نص در عموم بود یا ظاهر مستقر در عموم بود و بعد از عمل به عموم و بعد از گذشتن زمانی که می شود به عموم عمل کرد یا عمل به عموم، بعدا این عام تخصیص کرد، این مخصص چیه؟ ناسخ است. لسان روایات هم معنیش همینه. این ناسخ، ناسخ معروف معالم و کفآیه نیست، ناسخ معروف به بین اصولیین نیست، ناسخ عترت است، ناسخ یعنی این مقداری آیه قبل رو تضییق می کنه، توسعه می کنه، تقیید می کنه، تعمیم می کنه، تخصیص میده، تعمیم میده، بالاخره اونچه قبلا بوده است یا کلا کم میشه یا کلا زیاد میشه یا بعضا کم میشه یا بعضا زیاد میشه.

پس ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا در بعد اقل کم رنگ دلالی مثلث آیه در سه آیه که آیه نبی است و آیه عرض می شود که معجزه است و آیه لفظیه است و آیه لفظیه هم در قرآن است، این میگد که اگر ما فرض کنیم که آیه ای که در سوره نساء دارد بر مبنای اینکه، اگر دو نفر با هم مرد و زن زنا کردند، زن را ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ [نساء: آیه ۱۵] در خود آیه اشاره است به اینکه این حکم موقت است ﴿حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا [نساء: آیه ۱۵] این سبیلی که خداوند اشاره کرده، سبیلی ست که نسخ می کند قسمتی از آیه رو، قسمت ﴿حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ و قسمت ﴿أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ را ﴿حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ نسخ می کند، تبدیل می کند به آیه نور ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ [نور: آیه ۲].

مثل اینکه وقتمان تمام شد و مطلب تمام نشده، ان شاء الله فردا اگر زنده بودیم تتمه مطلب رو، روی این آیه آقایون فکر کنید، من شب و روز، شب هم که خوابم فکر می کنم، در خواب خواب میبینم و فکر می کنم، باید که ۲۴ ساعته ما روی قرآن کار کنیم. جمعه قبل، پنج شنبه قبل، از رادیو قرآن آمدن که شش درس ضبط کردند و پنج شنبه رو هم همینطور اگر آقایون میل داشته باشید ساعت هشت و نیم صبح پنج شنبه ها راجع به قرآن ضبط می کند کل تفسیر قرآن رو.

حالا یک نکته عرض کنم، گفتند که راجع به قرآن که ۶ ساعته بود ۲۴ ساعته شده، گفتم پس من ۲۴ ساعته حاضرم، چطور؟ برای اینکه قرآن از برای روح مکلفان ۲۴ ساعته لازم است در خواب و بیدار، شما ۲۴ ساعته (42: 53) و من هم شماره تلفن جدید را دادم که ۹۳۴۴۲۵ که همه کشور بدانند کسانی هم که خارج از کشور و داخل کشور اند و گفتم در ۲۴ ساعت من حاضر به جوابم، اگر سوال کنید که خواب باشی چی؟ گفتم که اگر خواب بودم گوشی تلفن بغل گوشمه تا زنگ بزنید بیدار میشم و جواب میدم، بنابراین ۲۴ ساعته رادیو قرآن راجع به قرآن مساوی است که کسانی حاضر کنند خود را که ۲۴ ساعته جواب بدن.

 والسلام علیکم و رحمه الله

 اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضی

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهم صل علی محمد و آل محمد