جلسه سیم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (نسخ قرآن)

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

﴿اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [بقره: آیه ۱۰۶] از نظر احتمالات مقبوله ادبی و در پرتو احتمالات مقبوله ادبی، معانی مختلفه محتمله مقبوله را ما در این آیه عرض کردیم. اولا این آیه شامل هر سه آیه هست. آیه رسولی که خود رسل اند و آیه رسالتی که معجزات رسل است و آیه لفظی که الفاظ وحی کتب سماویه است.

اما آیه سوره مبارکه نحل ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ﴾ [نحل: آیه ۱۰۱] آیا آیه در آیه سوره نحل می شود هر سه آیه باشد یا دو آیه یا یک آیه؟ از ﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ﴾ میفهمیم که آیه منزله فقط دو آیه است.

﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ رسولا مکان رسول نیست چون ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ﴾ بنابراین آیه رسولی در اینجا مراد نیست. آیه رسالتی که معجزه قرآنیه باشد که کل معجزات بصریه، منسیه شد و تبدیل شد به آیه خالده قرآنیه این یک معنا. معنای دوم آیات لفظیه که تبدیلش بسیار بسیار کم رنگ است. مراحل نسخ را اشاره کردیم و تعدادش رو عرض می کنیم و تتمه آیاتی که تناسخ قرآنی ست یا ناسخ و منسوخ هر دو موجودند یا ناسخ موجود است و منسوخ در سنت است یا منسوخ در کتب وحی گذشته است، عرض می کنیم.

تناسخ یا در دین واحد است دین نوح، دین ابراهیم، موسی، عیسی و در قرآن شریف که بسیار کم است، تناسخ آیه ای. پس یا تناسخ در درون است یا در برون. تناسخ درونی البته از باب احتمال عرض می کنیم بعضیاش تحقیقه، بعضیاش احتماله، تناسخ درونی مانند احتمالا تناسخ هایی که در صحف نوح بوده است، در صحف ابراهیم، در درون، در تورات موسی، در انجیل عیسی، در قرآن که تناسخ درونی باشد.

گاه تناسخ برونی ست که شریعت مستقله بعدی، بعضی از آیات وحی شریعت مستقله قبلی را نسخ کند، تناسخ برونی. پس تناسخ در کتب وحی اصلیه که در کتب وحی فرعیه تناسخ نیست، چون کتب وحی فرعیه تابع کتاب وحی اصل اند. انبیاء صاحب کتاب و غیر صاحب کتاب که بین نوح و ابراهیم بودند نه زیادتر از صحف نوح دارند و نه کمتر، صددرصد است و قص علی ذلک. این تناسخ یا تناسخ درونی ست، درون هر کتابی با خودش و یا تناسخ برونی ست.

بعد نسبت به شریعت مقدسه اسلام، تناسخ یا در قرآن است یا در سنت است یا بین قرآن و سنت. تناسخ سنت مثلا، اونطوری که چهارشنبه عرض کردیم، سنت به وضع مجموعی تقدم دارد، نزولش بر کل قرآن شریف. پیغمبر بزرگوار از اون روزی که، از اون آنی که مبعوث به رسالت عامه از برای کل مکلفین گردیدند حتما باید سنتی داشته باشند، حتما باید احکام و مخصوصا احکام اصلیه، بایدهای عمومی، نبایدهای عمومی رو حتما باید داشته باشند و این دو بخشه.

یک بخش واجبات و محرمات اصلیه و یا فرعیه ای که از شریعت تورات و انجیل مونده است و به پیغمبر بزرگوار اسلام، وحی تثبیتی شده است و یک قسمت وحی نسخی شده است یعنی سنت رسول الله (ص) از آغاز دو وحی است در این سنت. یک وحی تثبیتی و یک وحی نسخی.

وحی تثبیتی که اکثریت دارد و درصدش خیلی خیلی زیاد بالاست، استمرار سنت شریعت تورات و شریعت انجیل است که وحی خاص بر رسول خاتم گردیده، اینجا سنخ نیست. ولکن بعضی احکام در سنت رسولی اسلامی ناسخ است نسبت به کتاب یا سنت یا کتاب و سنت تورات و انجیل که اینجا سنت اسلامیه ناسخ است نسبت به بعضی احکام گذشته. این سنت اسلامیه که ناسخ است، نسبت به بعضی احکام گذشته دو بعد ناسخیت و منسوخیت دارد. بعد اول ناسخیت، نسخ بعضی احکام کتابی یا احکام سنتی تورات و انجیل است، این بعد اول.

بعد دوم تناسخ در میان خود سنت. اول سنت چنین بود بعدا قبل از نزول آیه ای نفیا و اثباتا سنت عوض شد، پس سنت دوم سنت اولی را نسخ می کند. مرحله سوم این است که اگر آیه ای از کتاب نازل شد که بر خلاف سنت ناسخه دومی ست، این سنت ناسخه دومی سنت ناسخه است نسبت به شریعت قبل و حکم منسوخ است نسبت به شریعت قرآن، چون قرآن ناسخ است به ما سبق و ناسخ است از برای سنت اما منسوخ به ماسبق و به سنت تا چه رسد ما لحق نخواهد بود.

اما قرآن آیاتی که در قرآن تناسخ وجودی دارد نه تناسخ انسایی، تناسخ وجودی یعنی هم ناسخ در قرآن وجود دارد، هم منسوخ در قرآن وجود دارد، ظاهرا دو سه آیه بیشتر نیست. راجع به حد زنا که ناسخ و منسوخ است و راجع به جواز و لا جواز اینکه مرد زانی مسلمان با زن مشرکه ازدواج کند یا زن زانیه مسلمان با مرد مشرک ازدواج کند، این هم منسوخه. اما سوم قرآن را باز بفرمایید سوره مبارکه انفال آیه ۶۵، در مورد جهاد است ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ﴾ [نحل: آیه ۶۵] خب حالا ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ﴾ عدد و عدد ملحوظ است یا نه؟ آیا مومنین هرچه باشند و هرقدر افرادشون باشد و هر قدر نیرو داشته باشند، واجب است قتال کنند و قتال های اسلامی کلا  قتال دفاعی ست، قتال هجومی نیست در بعض قتال و در بحث جهات خواهد آمد. اینجا تبدیل کرده و تعیین کرده ﴿إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ﴾ [الانفال: آیه ۶۵] ﴿يَغْلِبُوا﴾ فعله و فعل ظاهرش اخباره ولکن مراد از این اخبار انشائه زیرا اگر مراد اخبار باشد مطلقا و انشاء نباشد خب دروغ در میاد. آیا هر بیست نفر مسلمان با ده برابر خودشون که مبارزه کرده اند غالب بوده اند؟ نخیر.

بنابراین اخباری ست که به معنی انشائه، یعنی از انشاء اقواست. اگر میفرمود که اگر از شما مسلمون ها بیست نفر صابر باشد، باید غلبه کنند بر دویست نفر، این باید را گروهی انجام می دهند و گروهی انجام نمی دهند، اما باید رو بایدتر کرده. خداوند اخبار می کنه که چنین هست. چنین هست یعنی این باید حتما انجام بشه، چون حتما باید انجام بشه چنینه.

مثلا در یک جلسه ای میخوان پول هایی از برای فقرا جمع کنند، بعضی کسان می گویند تو بده، بعضی می نویسند ایشون داده است، ایشون باید بدهد و ایشون داده است پول فرق می کند. ایشون باید بدهد شاید نده، ولکن ایشون داده است یعنی گذشته کانه داده و این امر موکد است. ﴿إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا﴾ [الانفال: آیه ۶۵] البته ﴿مِائَةٌ صاغره است باز چون عطفه ﴿يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ [الانفال: آیه ۶۵] این حکم اول که بحث می کنیم.

حکم دوم بلا فصل در آیه آمده و این در آیه آمدن بلا فصل باز از جمله ادله این است که جمع قرآن غیر از تنزیل قرآنه. امکان ندارد حکم یک در مقابل ده وارد بشه و بلافاصله که فاصله چند ثانیه خواهد بود ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ [الانفال: آیه ۶۶] مگر اینکه بگیم فاصله زیاد شده و عمل شده و بعدا خداوند بعد از آیه منسوخه، هیچ آیه ای بر پیغمبر نازل نکرده مگر ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ که این بسیار بسیار بعید است و گذشته از اون ها آیه سوره مبارکه قیامت نص است در اینکه تالیف و جمع قرآن فرق دارد با نزول قرآن ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ [القیامه: آیه ۱۷] که مراتی عرض شد.

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

﴿مِائَةٌ در مقابلش چی؟ ﴿أَلْفًا﴾ اول ﴿إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ﴾ چند برابره؟ ۱۰ برابر ﴿وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا﴾ [الانفال: آیه ۶۵]چند برابره؟ هر دو ده برابره. بله،

حالا آیه ناسخه ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ کدوم آن؟ همون آنی که، لحظاتی بعد آیه منسوخه وارد شد که این قابل قبول نیست. ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ﴾ [الانفال: آیه ۶۶] دو برابر شد، ده برابر تخفیف شد به دو برابر ﴿وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ [الانفال: آیه ۶۶]. البته بحث تفصیلی این آیات مربوط است به جای خود، اون مقداری که از نظر ناسخ و منسوخ برای ما لازم است باید که بحث کنیم.

سوال، اولا که خداوند حکم صادر کرد، اگر بیست نفر باشید باید غلبه کنید بر دویست نفر یعنی عدد کفار اگر ده برابرند، باید یک دهم مسلمان بر ده برابر کفار غلبه کنند، باید تمام قوا و نیروها و استعدادهای خود را مصرف کنند تا غلبه کنند. خب چرا از یک شروع نشد؟ اگر یکی باشد، ده تا، اگر ده باشد صد تا، اگر بیست تا باشد دویست، چرا از یک شروع نشد؟ جواب، برای اینکه اصولا در جهاد یک نفر و ده نفر نیست. اصولا این آیه مربوط به سرایاست. ما یک جنگ های رسمی داریم، یک جنگ های جزیی داریم. در زمان نزول این آیه مبارکه منسوخ به آیه بعدی، سرایا، این اجتماعات کمی که در مدینه منوره به جنگ می رفتند برای دفاع، حد معتدلش بیست نفر بوده. حد معتدل مجتمعاتی که می رفتند به عنوان سریه و جنگ بیست نفر بوده و اگر کمتر از بیست نفر اتفاق می افتاد چنین حکمی نبود.

این حکمی که ده برابر مسلمون ها اگر کفار بودند، مسلمون های یک دهم واجب است جهاد کنند این وجوب از بیست شروع میشود به بعد، بیست، بیست و یک، بیست و دو تا صد. اما قبل از بیست وظیفه دفاعی هرگز ندارند یا وظیفه دفاعی هرگز ندارند یا وظیفه دفاعی یک در مقابل ده ندارند. چه وظیفه دفاعی هرگز نداشته باشند، در زمینه هایی که نمیشه یا اگر وظیفه دفاعی دارند برای حفظ جانشون، حفظ ناموسشون، حفظ کیان ایمانیشون اگر کمتر از بیست نفر سریه و مجتمع باشد این حکم نیست، این حکم از بیست شروع میشه.

خب در اون موقع معمولا بیست نفر الی صد نفر بودند و لذا بیست نفر و ده برابر کفار مقابل، صد نفر ده برابر کفار مقابل، چرا؟ برای چی؟ برای اینکه آغاز جنگ های مسلمان ها بود. در سیزده سال مکه مکرمه امر دفاع نبود. خطر زیاد بود مسلمون ها خیلی جدیت می کردند خودشون رو نگه دارن اما دفاع کردن نقشی نداشت، رنگی نداشت. ولکن در مدینه منوره که ده سال پیغمبر بزرگوار مشغول جنگ بود، مرحله آغازینش چه بود؟ مرحله آغازینش مسلمان های صابر مجاهد بسیار کم، اگر میخواستند سریه بروند از بیست نفر بود تا صد نفر ولکن کفار زیادتر بودند. چون کفار حداقل ده برابر و بیشتر بودند، حالا در حد ده برابر وظیفه است بیست تا مسلمان با ده برابرشون از کفار جنگ بگیره، بیشتر بشه نخیر، کمتر بشه بله، کمتر بین بیست صد بله، ولی قبل از بیست نه و بعد از صد نه. بین بیست و صد و عرض می شود که چه بیست بیشتر باشد، چه صد کمتر باشد، این وظیفه است که این یک نفر در مقابل ده نفر و چرا؟ برای اینکه گروه کفار زیاد بودند و گروه مسلمانان کم بودن و هر قدر گروه مومن مجاهد کمتر باشد و گروه کفار زیادتر باشد، همت بیشتر، جدیت زیادتر، توان زیادتر باید مصرف بشه و این کلیت داره. این در جهادهای جانی، جهادهای علمی، جهادهای عقلی، جهادهای معرفتی، جهادهای مالی، این کلیت دارد در کل زمان ها.

اگر می بینید اکثریت مطلق مردم منحرفند شما که اقلیت پا برجای صابر ثابت مومنین هستین، شما باید نیروی بیشتری مصرف کنید. اگر ده تا دزد به خانه شما هجوم کند و شما یک نفر باشید، یک نفری به عنوان جهاد و به عنوان دفاع باید نیروی ده نفر از خودتون نشان بدید. هر قدر قوه مزاحم بیشتر باشد و قوه مدافع کمتر باشد، قوه مدافع باید جبران کند کمتر بودن عددش را به بیشتر بودن عُدد. عدد کمه ولکن توان بیشتری باید داشته باشد و ابراز کند و تحصیل کند این در بعد آیه منسوخه.

بعد الان، الان که بعد از این است که سریه هایی رفتند جنگ کردند و امر خدا ر اطلاعت کردند و غلبه هم کردند و اگر احیانا غلبه نکردند بر خلاف امر خدا عمل کردند ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ خب قبلا اثقل الله بود دیگه. تکلیف یسر است چه خفیف باشد، چه ثقیل. یعنی عسر نیست، یعنی حرج نیست، ما دون حرجه، یعنی قوای انسان یا صددرصد مصرف می شود حرجه یا نود و نه درصد مصرف می شود یسره یا پنجاه درصد و کمتر و بیشتر باز یسره.

حالا خداوند که می فرماید ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾ [بقره: آیه ۱۸۵] یسر مادون صددرصده، یعنی اگر صددرصد نیرو را مصرف کنید از برای روزه، از برای جنگ، از برای چه، این استحباب دارد، وجوب ندارد. وجوب در مادون صددرصد است یعنی اگر نود و نه درصد قوای خود رو مصرف کنید از برای روزه گرفتن، جهاد رفتن، چه کردن، چه کردن، دفاع کردن، این واجب است چون یسره، چون مادون العسره .

حالا ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ این دو بعد تکلیف، دو بعد یسر که یکیش ثقیل است و یکیش خفیف است. بعد یسر ثقیل اول بود برای اینکه کفار زیادتر بودند، مسلمون ها کمتر بودند و کیان اسلام در خطر بود. ولکن الان، الان یعنی بعد از اونکه عدد کفار تقریبا کمتر شد یا کمتر نشد فرض کنید، ولکن عدد مسلمون ها زیاد تر شد،چون زیاد تر شدن عدد مسلمون ها موجب است که اون تکلیف ثقیل کمتر بشه. اگر شما ده نفر بودید و مقابل دویست نفر مامور بودید، حالا بیست نفرید، پس بیست نفر تخفیف میشه، چهل نفرید تخفیف میشه، پنجاه نفرید تخفیف میشه، این بعد اول.

بعد دوم، اهل حق مادامی که در اقلیت اند، برای دفاع از اهل باطل بیشتر نیرو مصرف می کنند و بیشتر باید نیرو مصرف کنند. ولکن همین اهل حق، اگر زیادتر شوند، زیادی این ها موجب شلی اون ها میشه، اگر مجاهدین زیاد شدند ولو کفارهم زیادند، ولی چشمشون که به کثرت جمعیت می افته، اون صبر، اون استقامت، اون دقت، اون جهاتی که دارند تقریبا از دست میره، اولا و ثانیا حکم ثقیلی که قبلا مادون الیسر بود مقرر شد، به حساب حفظ کیان اول اسلام بود، ولکن بعد آنکه جنگ ها کردند، سریه ها انجام دادند، یک در مقابل ده، کفار ضعیف شدند، مسلمون ها قوی شدند، هم قوی شدند و هم زیاد شدند، اما زیاد شدن مسلمون ها در دو بعد تخفیف میده، ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا﴾ [الانفال: آیه ۶۶].

﴿عَلِمَ﴾ حادث نیست، خدا می دانست در شما ضعف است. دو ضعف است. یک ضعف وقتی که مقرر شد یک نفر در مقابل ده نفر، خب ضعف عدد است، اما ضعف عُدد نیست. عدد کم است ولکن توانایی ایمانی رو می تونستین درست مصرف کنید و یک در مقابل ده، بیست در مقابل دویست و الی آخر. پس ﴿عَلِمَ﴾ این حدوث نیست که کسی اشکال کند بگد خدا مگر قبلا جاهل بود؟ نخیر،﴿عَلِمَ﴾.

﴿وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا﴾ [الانفال: آیه ۶۶] از اول ولکن این ﴿عَلِمَ﴾ از اول با ﴿عَلِمَ﴾ دوم فرق دارد. ﴿عَلِمَ﴾ از اول با آنکه می دانست شما ضعف دارید، به شما تکلیف کرد و واجب کرد در عین ضعف عددیتون، قوت عُددی و قوت قدرت استطاعتی پیدا کنید و مصرف کنید. ولکن الان، الان که عدد شما زیاد شده است، با اینکه عدد زیاد شده است ضعف ایمانی ست. عدد مقاتلین و مهاجمین به مومنین وقتی زیاد شد، تبعا عدد زیاد موجب وهن و سستی میشه. اون میگه من نه او، من نه او، او نه من، روی این حساب عدد زیاده ولکن نیرو عرض می شود کم میشه.

﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ﴾ [الانفال: آیه ۶۶]. هم عدد زیاد شده و هم قدرت اسلامی به جاست ﴿يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ [الانفال: آیه ۶۶] نتیجه، آیا آیه دوم ناسخ آیه اول است؟ آیه اول که یک دهم مسلمون ها بودن و ده برابر کفار بودند، بعد ضعف شد و نصف شد، آیا کلا ناسخ است یا بعضا ناسخ است؟ بعضا ناسخه. یعنی در هر زمانی از زمان ها و در هر زمینه ای از زمینه ها، اگر اول اگر اتفاق افتاد یک دهم، دوم یک دوم، دیگه کمتر از یک دوم نیست، بیشتر از یک دهم نیست و کمتر از یک دوم هم نیست، یعنی در طول تاریخ که مسلمون ها واجب است دفاع کنند از اسلامشون، از جانشون، از مالشون، از حیثیتشون، از استقلالشون، از یک دوم کمتر نیست، از یک دهم بیشتر نیست،

بنابراین نقش ناسخ و منسوخ نقش خاص زمان رسول نیست، بلکه این نقش عمومیت دارد بر حسب مصالح. اگر مصلحت اولی بود یک دهم، اگر مصلحت ثانیه بود یک دوم، دیگه از یک دوم کمتر نیست و از یک دهم هم زیادتر نیست. بنابراین اینجا تناسخ، ظاهرا خیال می کند انسان تناسخ هست ولکن تناسخ نیست. تناسخ ظاهر غیر مستقر قبل از تامل تناسخه، ولکن در کل زمان های اسلام عددهای مسلمین، عددهای کفار رو باید در نظر گرفت، اگر زمینه اول است مصلحت اولی است یک دهم، اگر مصلحت ثانیه است، عرض می شود که یک دوم.

آیه دوم، آیات قبله است. البته در آیات قبله ما عرضی داریم. عرضی داریم که نوعا مسلمون ها این حرف را نمی گویند و قبول ندارند اما ما با استناد به قرآن و استناد به روایات که روایات متعارضه ولی قرآن تعارض ندارد البته، میگیم که قبله اولی مسلمین بیت المقدس نبوده است. ۱۳ سالی که پیغمبر بزرگوار در مکه مکرمه بودند، خود کعبه قبله بوده است. بعد که به مدینه هجرت فرمودند، چند ماهی، شاید بیشتر از ۱۲ ماه نباشد، چند ماهی قبله محول شد از کعبه به بیت المقدس، بعد مجددا قبله برگشت به کعبه و ادله برای این مطلب زیاد داریم. از جمله ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ﴾ [آل عمران: آیه ۹۶ و ۹۷].

اول بیتی که وضع شد از برای ناس، کعبه است. اولیت در چند بعده، اولیت در صلاه است که صلاه عمود الدین و عماد الیقین است. اولیت در دفنه، البته دفن با صلاه فرق داره، حتی وضع دفن انبیاء قبل از اسلام تا اونجایی که ما دیدیم به طرف قبله است. موسی طرف قبله است، ابراهیم که قبل از جریانی که احتلال کند اسراییل عرض می شود قدس رو، رفتیم قدس، در هجرت هفده ساله، عرض می شود که ابراهیم رو به قبله است، اسماعیل رو به قبله است، اسحاق رو به قبله است، همین قبله کعبه نه اینکه رو به بیت المقدس بوده بعد تعویض شده، موسی (ع) که بین شام و اردن است و قبرش معروف است رو به قبله است، زکریا (س)، یحیی (س) در مسجد اموی شام رو به قبله است.

بنابراین اولیت هم در صلاه است و هم در غیر صلاه. منتها اولیت صلاتی احیانا نسبت به بعضی از شرایع شده است بیت المقدس، کما اینکه از این آیه استفاده می کنیم. بنابراین به وجه عمومی کامل قاعده ای ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا این اولا.

ثانیا آیا اسلام که آغاز می کند در میان مشرکین که مشرکین با اینکه مشرک بودند حیثیت شون، کیانشون، قوتشون کعبه بوده است، آیا می شود بگیم اسلام از اول یک مانع بزرگ قومی ایجاد کند؟ با یک مانع بزرگ قومی که نود و نه درصد نمی پذیرند وارد شه؟ اسلام که وارد شد در مکه مکرمه و پیغمبر اسلام دعوت اسلامی کرد، اول واجب نماز بود. آیا اول واجب که نماز است و از همه واجبات اهم است، این باید طرف بیت المقدس باشه؟ چرا؟ برای چی؟ اولا برای چی؟ صلاه که به بیت المقدس شد در مدینه برای امتحان یهود بود، در مکه یهودی وجود نداشت. یک نفر یهودی در مکه تاریخ نشون نمیده وجود داشته باشه. این ابتلا و امتحان که برگشتن قبله از کعبه به بیت و از بیت المقدس و از بیت المقدس به کعبه، این امتحانی بود هم از برای مسلمون ها، هم از برای یهود. اما در مکه چی؟ در مکه خلاف امتحانه، خلاف مصلحت نقطه آغازین اسلامه.

نقطه آغازین اسلام نباید که تمام مصائب رو، تمام احکام رو، حتی احکام تدریج بود حتی احکام اسلام تدریج بود، حالا چطور میشه اولین حکم فرعی اسلام که صلاه است به طرف بیت المقدس باشد بر خلاف سلیقه موحدینی که بودند کم بودند و مشرکینی که اکثریت داشتند به اجماع موحدین و مشرکین مکه مکرمه اصلا نماز خوندن به طرف بیت المقدس شدنی نبود. اینا مقدماتی به طور مختصر عرض می کنیم. ولی از خود آیات چی استفاده میشه؟ بله؟

(صحبت حضار)

نه نماز نمیخوندن ولیکن، توجه، ببینید، مشرک بودند، نماز نمی خوندن، خدا پرست و موحد نبودند، ولکن اهمیت مکان بیت برای اون ها خیلی مهم بود. دور بیت طواف می کردند ﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً [الانفال: آیه ۳۵] همه کار، همه عزت، همه عظمتشون بیت بود، بیت المقدس نبود. بیت المقدس در نزد اون ها هیچ بود. بنابراین چطور میشه که نماز که اولین واجب است و مهمترین واجب است به طرف بیت المقدس باشد که یک نفر خیلی زورکی ممکن است حتی از موحدین بیاد مسلمان بشه تا چه رسد از مشرکین. این از بعد موحدین.

(صحبت حضار)

درسته، از بت دست برداشتن این نقطه اولی بود که چاره ای نبود. یعنی پیغمبر که آمد، آیا می شود که مدتی بگد شما بت ها را پرستش کنید، خدا را هم پرستش کنید؟ نمیشه، چون نقطه اول و اخیر و وسط دعوت اسلام و توحید و رفض شرک بود. ولکن نماز چی؟ نماز که از واجبات اصلی فرعی اسلام است، این نماز، توحید مصلحت صددرصده ولی این نماز به چه مصلحتی از اول بیت المقدس باشه؟ یهود در اینجاست؟ نخیر، موحدین که اقلیت داشتن و مشرکین که اکثریت داشتن، تمام متوجه به بیت بودند، چه اون هایی که نماز می خوندن از نظر تحول و توسل، چه اونایی که مشرک بودند و اینها احترام میذارن.

بنابراین چه مصلحتی؟ یک مصلحت در میان صدها مصلحت هم ایجاب نمی کند، حتی ترجیح نمی دهد که نماز طرف بیت المقدس باشد.

(صحبت حضار)

یهود نبوده اونجا

(صحبت حضار)

نشد، ببینید، منزل اول اسلام مکه است. آیا منزل اول رو باید اداره کرد بعد منازل بعدی رو یا منازل بعدی رو باید اداره کرد؟ منزل اول مکه است، باید سنتی که، وضعی که این ها دارند و این وضع سنت الهیه است با ﴿أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ مناسب است، این احترام بیت، از برای موحدین، از برای مشرکین، احترام بیت به عنوان احترام اولین مکان عبودیت همه اینها مقدس است و محترمه، اسلام هم تایید کرده.

بنابراین چه مصلحتی مقتضی ست که بیت اصلی که اول بیت است کنار بره و بیت المقدس در ظرف ۱۳ سال بیاید جلو، نه یهودی در کار است که امتحان بشه، نه مسلمان هایی که زمانی که میخوان مسلمان بشن اونقدر قدرت ایمانی داریم که بتوانند از اول که (لا اله الا الله) گفتند بعد دوم نماز به طرف بیت المقدس.

وانگهی از نظر آیات، جزء اول جزء دوم سوره مبارکه بقره است.

(صحبت حضار)

همه رو به قبله اند بله.

﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا [بقره: آیه ۱۴۲] بقره مدنیه است دیگه، ﴿سَيَقُولُ یعنی در آینده ای از عهد آغازین مدینه، کم عقلان و سبک عقلان خواهند گفت ﴿مَا وَلَّاهُمْ مسلمون ها رو، چه برگردان مسلمون ها رو؟ ﴿عَنْ قِبْلَتِهِمُ خب اگر بیت المقدس مراد است، قبلتنا باید باشه، قبلتنا در دو بعد باید باشه، یکی اینکه قبله یهودی ها بیت المقدس بوده افتخارشون بود. دوم، اگر به بیت المقدس توجه می کردند مسلمون ها در نماز، ما ولا هم عن قبلتنا باید باشه، نه ﴿قِبْلَتِهِمُ. قبله هم با قبله نا فرق داره. دو قبله است، قبله نا که سفهاء من الناس باشند و یهود باشند، بیت المقدسه. پس ﴿قِبْلَتِهِمُ با قبلتنا دوتاست، یکی نیست.

اگر ﴿قِبْلَتِهِمُ با قبلتنا یکی باشد این ﴿مَا وَلَّاهُمْ معنی ندارد. بنابراین دو قبله است. دو قبله در کار است و این ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مَا وَلَّاهُمْ مسلمان ها را ﴿عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قبله مسلمان ها را که مدت مدیدی در عهد مکی بر اون قبله بودند، چه شد در مدینه عوض شد و جای دیگر شد؟ پس دلیل اول ﴿قِبْلَتِهِمُ است. ما به پنج دلیل استدلال کردیم از آیه، از این آیات که آقایون به تفسیر مراجعه می کنید.

﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا [بقره: آیه ۱۴۲] این جا قبله اول، قبله اولی عرض می شود که کعبه بود، قبله دوم بیت المقدس، قبله سوم کعبه. حالا اینجا ناسخ و منسوخ در کاره دیگه. ناسخ فقط در قرآن هست، منسوخ نیست. قبله بیت المقدس در قران نص نداره، اشاره است. تحویل قبله کعبه به بیت المقدس نص نداره، ولکن تحویل قبله وسطی بیت المقدس به کعبه نص دارد.

بنابراین اینجا از مواردی که تناسخه ناسخ در قرآن نص دارد، منسوخ در قرآن اشاره دارد. اشاره از ﴿قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ [بقره: آیه ۱۴۲] تا بعد و روی هم رفته ما آیه یا آیاتی که در کل قرآن با جستجوی زیاد، دقت زیاد پیدا می کنیم که تناسخ دارد فقط دو آیه است و بس. آیه حد زنا که چهارشنبه عرض کردیم و آیه حکم اینکه شخص مسلمان زانی با مشرکه ازدواج کند، اول جایز بعد حرام. شخص مسلمان زانیه با مرد مشرک ازدواج کند، اول جایز بعد حرام.

بنابراین تناسخ در قرآن فقط دو بعد داره و اون هم آیه منسوخه خودش بیانگر است و فریاد گر است که منسوخ خواهد شد ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ [نساء آیه ۱۵] و بحث نسخ ظاهرا به این مقدار کافی ست و با اشاره مکرر به اینکه قرآن ناسخ و لیس منسوخ، فقط منسوخ در دو آیه است و اون دو آیه هم که آیه منسوخه خودش اشاره و تصریح دارد به اینکه نسخ خواهد شد یعنی این قضیه موقته.

بنابراین آنچه را که بعضی از علمای یهود می گویند و می گفته اند که نسخ محال است، حرف اون ها محال است، هم تناسخ در تورات است، هم در انجیل است، هم در قرآن است، هم تناسخ خودی است، هم تناسخ غیری، بنابراین نسخ محال بله، نسخ محال اون نسخی ست که از رو جهالت باشد، مثل قانون. قانونی را که مجلس شورا تصویب می کند بعد نسخ می کند، معلوم می شود که اول کال بوده، اول اشتباه بوده، ولکن مقنن قران خداست و این قرآن که کتاب ابدی و دائمی ست الی یوم القیامه قابل نسخ نیست و این موجی که و اوجی که و حرفی که احیانا از بعضی از برادران شیوع پیدا کرده است، دانشگاه ها رو گیج کرده است و حوزه ها رو گیج کرده است که قرآن احکامش ابدیه نیست، قرآن قابل فهم مراد حقیقی خدا نیست، پیش فرض ها و خواست ها متفاوت است، این حرف هایی ست که اینها میزنند و محال است که انسان بتواند وحدت در فهم قرآن پیدا کند، این ها مطالبی ست بسیار غلط از مسلمان بعید است، مگر مسلمانی که کاله، مسلمانی که کال است و تعمق ندارد، چه مسلمان دانشگاهی باشد، چه مسلمان حوزه ای، این مطالب بسیار کال است و همش جواب داده شده، جواب دادیم در نوار ها، در نوشته ها و در بحث هم انشالله خواهیم عرض کرد.

بحث بعدیمون بقیه ادله خواهد بود. دلیل اول کتاب که بحث کردیم مقداری و ادله بعدی. آیا ادله بعدی وضعش چیست؟ دلیل کتاب وضعش مطلق است اما ادله بدیهیات دلیل نیست. ادله دیگر که سنت باشد و عقل باشد و اجماع باشد، شهرت باشد، استحسان باشد، قیاس باشد، استصلاح باشد، بعضش اصلا دلیل نیست، ذلیل است و علیل است، مثل استحسان سنی ها و قیاس سنی ها و استصلاح سنی ها یا اگر دلیل است با شرطی دلیل است. شهرت و اجماع و اطباق و ضرورت در صورتی دلیل است اگه پیدا بشه البته، در صورتی که از قرآن و سنت دلیل نداشته باشیم و داریم، در صورتی دلیل است که مطابق قرآن باشد و مخالف قرآن نباشد. فردا انشاء الله از ادله دیگر ما بحث خواهیم کرد.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضی والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته اللهم صل علی محمد و آل محمد