پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سی و دوم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (سنت)

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

در باب وجوب اخذ به سنت رسول (ص) آیات متعدده ای داریم. از جمله آیات وجوب طاعت است که در ۱۲ آیه ﴿اطیعوالله و الرسول است و در پنج آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ است و در یکی دو آیه طاعت رسول است فقط و در آیه یا آیاتی طاعت الله است فقط و در یک آیه در کل قرآن که آیه سوره مبارکه نساء است، آیه ۵۹ مسلط طاعت است.

اصولا راجع به طاعت مقداری صحبت کنیم بعد بررسی آیات مربوطه. طاعت یا طاعت مطلقه است و یا طاعت محدوده است. طاعت محدوده ام و مطلقه ام یا طاعت واجبه است و یا طاعت محرمه. طاعت مطلقه و طاعت محدوده احیانا محرم است که طاعت کفر، طاعت آمر به منکر و ناهی عن المعروف است، با این طاعت ما کاری نداریم. اما طاعت واجبه، طاعت واجبه مطلق مربوط است به مطاع مطلق. اگر مطاع مطلق است نه قصور دارد و نه تقصیر دارد، احاطه علمی و احاطه رحمت مطلقه دارد که به ذات که حضرت اقدس الله است سبحانه و تعالی و چه به افاضه و وحی که معصومین (ع) هستند، طاعت این ها طاعت مطلقه است. چون الله مطلق است ذاتا، رسول الله مطلق است وحیا و ائمه اهل بیت (ع) مطلقند الهاما و تلعما عند الرسول.

گاه اوقت طاعت، طاعت مقیده است. طاعت پدر، طاعت مادر، طاعت عالم ربانی و هرگونه طاعتی که از مطلق نیست و از مقید است، این طاعت طاعت مقیده است. مثلا در آیه ای از آیات که امر می فرماید به احسان به والدین که مرحله بارزه احسان به والدین، طاعت اون هاست، البته طاعت در معروف، طاعت در واجب طاعت، طاعت در راجح بعد می فرماید: ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ﴾ [لقمان: آیه ۱۵] چون طاعت پدر و مادر طاعت مطلقه نیست و امر و نهی اون ها مطلق نیست، گاه قصور دارند و گاه تقصیر دارند. روی این جهت هست که قید زده ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾.

اما راجع به طاعت مطلقه که بحث است. طاعت الله در کتاب طاعت مطلقه است. طاعت رسول الله در سنت قطعیه طاعت مطلقه است. طاعت اولی الامر منکم که ائمه معصومین (ع) و حضرت زهرا (س) علیهاست طاعت مطلقه احکامیه است. حالا ما به تعداد آیات چندان کاری نداریم چون فقط یک آیه هم اگر در اثبات یا نفی مطلبی باشد، چه صریح باشد و چه ظاهر مستقر باشد، باید پذیرفت و هیچ مقابلی از عقل و سنت و اجماع و ضرورت و اطباق و این ها نخواهد داشت بلکه تمام مقابله ها مقطوع البطلانند.

حالا در قرآن شریف احیانا طاعت الله است و احیانا طاعت الرسول. در صفحه ۵۵۷ قرآن آیه ۱۶ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [تغابن : آیه ۱۶] اینجا فقط تقوی الله است. تقوای دوم که تقوای در مقابل رسول الله است تا چه رسد تقوای سوم که تقوای برابر اولی الامر منکم است وجود ندارد. ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ امر به طاعت است، امر به عبادت است، عبادت که در انحصار خداست ولی طاعت هم که انحصار خدا نیست در اینجا نیامده.

﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا﴾ اطیعو کی؟ اطیعوالله، چون بحث رسول نیست، بحث دیگران نیست، بحث در تقوی الله است و تقوی الله انحصار به الله است. بلکه تقوی الرسول معنا نداره، اتقوالرسول معنا نداره، اتقوا اولی الامر معنا نداره مخصوصا در بعد تقوای عبادتی، چون معبود فقط الله است، مخصوصا بعد اتقاء عبودیتی در انحصار خداست. ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا﴾ یعنی واسمعوالله ﴿وَأَطِيعُوا یعنی و اطیعوا الله ﴿وَأَنْفِقُوا﴾ یعنی انفقوا لله ﴿خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ این در سوره مبارکه تغابن، عرض می شود که صفحه ۵۵۷ آیه ۱۶.

خب آیه دیگری داریم که تقوا نیست که در انحصار خدا باشد یا در بعد اعلی و اظهرش، بلکه مربوط است به جریانی که تقوای طاعت در مقابل رسول الله است، صفحه ۳۵۷ قرآن، سوره نور آیه ۵۶ ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ [نور : آیه ۵۶] الله نیست، ببینید حساب داره ها، اونجا حساب داشت، اینجا حساب داره. اونجا حسابش این است که تقوی الله بعد اعلاش که مشمول امر به تقواست عبودیت است و عبودیت در انحصار خداست و در بعد دوم طاعت است، طاعت هم بعد اصلیش خداست و غیر خدا ذکر نشده، ولی در اینجا، در اینجا رسول ذکر شده است و خدا ذکر نشده.

﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ [نور : آیه ۵۶] اطیعوالله و اطیعوالرسول که در ۵ آیه است اینجا نیست. اطیعوا الله والرسول که در ۱۲ آیه است اینجا نیست، اطیعوالله تنها اینجا نیست، ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ است و چرا؟ ها درست دقت در آیه کنید ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ [نور : آیه ۵۶] چون صلاه دو جنبه دارد، یک جنبه اصل وجوب صلات، یک جنبه رکعات و خصوصیات صلاه. آیا رکعات و خصوصیات صلاه در بعد اطیعوالله قرآن هست؟ نیست، چون در قرآن رکعات صلاه و بسیاری از خصوصیات صلاه نیست.

زکات هم همینطور. زکات که ۳۰ آیه دارد ۱۶ آیه مکیه و ۱۴ آیه مدنیه و حدود صد و چند روایت دارد، نصاب زکات در قرآن نیست. در عهد مکی زکات نصاب نداشت و در عهد مدنی که نصاب داشت دو و نیم درصد، پنج درصد، ده درصد، این ها در کتاب نیست. بلکه در سنت رسول است و لذا اینجا رسول به خصوص به میان آمده، منتها خصوصا رسول به میان آمدن در دو بعد است. یک بعد، بعد رسالتی سنتی در خصوصیاتی از صلاه و در خصوصیاتی از زکات که در قرآن نیست و بعد دوم، بعد رسالتی کتابی. رسول به ما هو رسول چه در بعد نقل کتاب و چه در بعد نقل سنت واجب الطاعه است. بعدا ملاحظه می کنید که چنانکه عرض کردیم در ۱۵ آیه طاعت الله و طاعت رسول با فاصله آمده ﴿اطیعوالله اطیعوالرسول﴾ این اطیعوای با فاصله حساب داره و در ۱۲ آیه دیگر اطیعوالله و الرسول، این میخواد به ما بفهمونه، توجه بده که طاعت یکی ست و دوتاست و سه تاست. سه تا دو است و دوتا یکی.

طاعت اصل مطلق مربوط است به مطاع مطلق اصل که الله است. طاعت فرع مطلق که به وحی الله است، رسول الله است و طاعت فرع دوم مطلق که اولی الامر منکم و ائمه اهل بیت (ع) هستند، اون هم طاعت رسوله، پس طاعت اولی الامر طاعت رسول است، طاعت رسول طاعت الله است. چنانکه ﴿من یطع الرسول فقد اطاع الله [نساء: آیه ۸۰] چون رسول دارای یک بعد است. دارای یک بعد رسالت است. دارای دو بعد که رسالت و ربوبیت باشد، اصالت و فرعیت باشد نیست. محمد مطاع نیست (ص)، بلکه رسول مطاع است. پیغمبر بزرگوار صددرصد در بعد بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدها که رسالتش بر این چهار مرحله استوار است، اضافه بر مباحات، صددرصد رسالت عن الله است.

حالا آیاتی هست که تضمین می کند تنطق رسول (ص) را که کلا وحیه. اما تنطق رسول به ما هو رسول، نه به ما هو محمد. مثلا اگر رسول به عایشه می فرماید کلمینی یا حمیرا، این مربوط به زن و مردی ست مربوط به رسالت نیست. همه زنان نیست، همه مردان مسلمان نیست، کلمینی یا حمیرا یا اگر به حفصه یا ام سلمه می گوید امروز فلان غذا رو درست کن، این رسالت نیست. رسالت مربوط است به عموم مکلفین از زمان اون حضرت الی یوم الدین.

خب در سوره مبارکه نجم ﴿بِسمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾ [نجم: آیات ۱ تا ۵] ﴿إِنْ هُوَ﴾ چیه؟ ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ آیا ما ینطق بالقران است؟ نه، ما ینطق رسالتی ست. ما ینطق رسالتی دو بعد دارد و این نطق هم دارای سه بعده. نطق لسانی، نطق عملی، نطق ترکی که سنت رسول الله دارای سه بعد است. سنت قولی، سنت فعلی اثباتی، سنت تقریری ترکی. مثلا می گوید قول فلان شخص چنینه ولو به زبان نگفته، نوشته یا نه نوشته، نه به زبان گفته، به طور حتم کاری را انجام می دهد این قول واجیه، به طور حتم کاری را ترک می کند این قول حرامه، به طور راجح کاری رو مستمرا انجام میدهد قول استحبابه، بطور مرجوح کاری را ترک می کند قول عرض می شود که مرجوحه، به طور مباح گاه انجام می دهد و گاه انجام نمی دهد، پس قول در ابعاد خمسه انحصار به قول لفظی نیست. قول اون جریانی ست که از عقیده شخص، از علم شخص حکایت می کند. حکایت از عقیده شخص و علم شخص منحصر به زبان نیست، زبان است، نوشتن هست که نوشتن رسول تبعا کم بوده، زبان است، نوشتن هست، عمل است، ترک است.

حالا ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى هم شامل کتاب است، هم شامل سنت است، هم شامل حدیث قدسی. ما سه جور وحی داریم. وحی اصلی اولی کتاب است که در کل ابعاد اعجاز خالد است. وحی دوم کلام الله است که متحدی به نیست و ازش تعبیر می شود به حدیث قدسی. احادیث قدسیه، چرا قدسیه است؟ برای اینکه از مقام مقدس رب العالمین صادر شده است اما صدور تحدی و صدور اعجازی در بعد لفظ ندارند، در بعد معنا هم صددرصد صدور اعجازی نیست، این بعد دوم.

بعد سوم کلماتی ست که از زبان رسول الله (ص) صادر شده لفظا، نه قرآن است و نه حدیث قدسی مثل حدیث متواتر (انما الاعمال بالنبیات و انما لکل امری مانوی) نه قرآن است و نه حدیث قدسی. این فرق بین قرآن و حدیث قدسی و سنت رسول الله (ص)، فرق ها و وحدت ها. وحدت دارند در اینکه معنا از خداست، اختلاف در مراتب و درجات دارند، به اون معنایی که ما عرض کردیم.

حالا ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ [نجم: آیه ۳ و ۴] هم تثبیت می کند نطق قرآنی رو که پیغمبر که قرآن می خواند و می گوید قرآن است و کتاب است عن الله است هوا نیست، نه هوای نفس است و نه هوای عقل، چون هم نفس اماره هوا دارد، هم عقل هوا دارد، پیرمرد عالم هشتاد نود ساله یا غیر عالم، پیرمرد هشتاد نود ساله، هوای جسمیش کمه، اما هوای عقلی دارد. هوای عقلی بی عقلی، بی عقلی می کند از برای اینکه عظمت خود را نشان بدهد. بنابراین ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ فقط هوای نفس نیست، این آیه نفی نمی کند تنطق در ابعاد سه گانه رسول الله را از هوای نفس، نخیر، بلکه از هوای عقل. یعنی عقل رسول الله منهای وحی با اینکه اشمل عقول است، اهم عقول است، اعظم عقول است، در روایت کافی دارد که وقتی خداوند عقل را بخش کرد، البته نشان دادن واقعه، شبح واقعه، شبح نیست، شبح واقعه، عقل را به صد قسمت تقسیم کرد، ۹۹ قسمت اختصاص به محمد بن عبدالله (ص) اللهم صل علی محمد و آل محمد داشت و در یک قستمش نوح ها و ابراهیم ها و موسی ها و عیسی ها و سایر انبیاء، گرچه سهم موسی، سهم نوح، سهم ابراهیم، سهم عیسی، هزاران برابر سهام عقلا و علمای عالم است.

حالا پیغمبر با داشتن این مقدار عقل، منهای وحی، عقلش هواست چون مطلق نیست. عقلی که مطلق نیست، ارتباط و اتصال صددرصد با وحی ندارد، ﴿مَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ  إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ [عنکبوت: آیه ۴۸] قبل از نزول قرآن، قرآن را نمی دانست، بنابراین

بله؟

(صحبت حضار)

چی خوندم؟ ﴿مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ﴾ [شوری: آیه ۵۲] یه آیه است ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ  إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ [عنکبوت: آیه ۴۸] آیه دومه.

بنابراین قبل از نزول قرآن پیغمبر قرآن را نمی دانست. مطلق علمی بر مبنای وحی قرآن نبود. ولکن اعقل عقلای عالم وجود کلا در مثلث زمان بود، ولکن باز هواست، هوی یا از روی تقصیر است هوای عقل، هوای نفس یا از روی تقصیر است یا از روی قصور و هوای عقل یا از روی تقصیر است یا از روی قصور، بنابراین چه هوای نفس و چه هوای عقل، بلکه هوای عقل که عقل است بر مبنای عقل است، منهای وحی خداوند، مطلق نیست. اگر کل عقلای عالم بمن فیهم انبیاء، جن، ملائکه منهای وحی جمع شوند که حکمی از احکام خدا رو صادر کنند در بعد تشریع یا تکوینی از تکوینیات منحصر به خداوند رو تکوین کنند محال است و محال.

بنابراین ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ الهوی، الف لام جنس است یا الف لام استغراق است. هر هوایی، ما یک هدی الله داریم یک هوی داریم، هوای نفس یا هوای نفس ببخشید هوای نفس، نفس انسان، نفس روح انسان یا هوای نفس اماره است یا هوای نفس عاقله. ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ سلب می کند به طور استغراق، به طور کلی که تنطق پیغمبر در سه بعد سنت رسولی و رسالی مبنای هوی ندارد، نه هوای نفس، بلکه مبنای هوای عقل ندارد. نه مبنای هوای عقل شخصی و نه مبنای هوای عقل شورایی. اگر با کل عقلای زمین و آسمان و با کل عقلای مثلث زمان شور کند عاقلانه، خالصانه منهای وحی، به آنچه را خداوند در قرآن فرستاده است نرسیده، بعد از نزول قرآن.

حالا، بنابراین این آیه از مهم ترین آیات قرآنی ست که تضمین می کند تمام رسالت رسول الله را در بعد کتاب، در بعد حدیث قدسی، در بعد سنت، تضمین می کند که مطلق است چون به وحی مطلق عالم شده است. علم احکام به وحی مطلق، مطلق است و ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى.

خب ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ما به ده دلیل در تفسیر استدلال کردیم، ادله قرآنیه و ادله حدیثیه که ﴿شَدِيدُ الْقُوَى جبرییل نیست، ﴿شَدِيدُ الْقُوَى خداست، معلم رسول خداست، معلم جبرییل رسول است، (روح القدس فی الجنان الصابوره  قد ذاق من ادائقن الباکوره) مقام معرفتی، مقام علمی، مقام عبادتی روح القدس که یا جبرییل است یا فوق جبرییل است، ما دون رسول الله است. از جمله ادله ما که در خود آیات سوره مبارکه نجم است، ﴿فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ [نجم: آیه ۱۰] کی؟ روح القدس؟ آیا پیغمبر عبد روح القدس است؟ نخیر، بلکه روح القدس عبد پیغمبر است در بعد تعلم. بالاتر از روح القدس که امیرالمومنین (ع) است، می فرماید (قد علمنی رسول الله) خب بعد در بعد دیگر، در تعبیری دیگر (انا عبد من عبید محمد) عبد در علم، عبد در عبودیت نیست، عبد در عابد و معبود نیست عبد در علم، خضوع در علمه.

حالا بر می گردیم ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ پس هرچه از پیغمبر قطعا صادر شود، اگر منسوخ نباشد سنتا، اگر منسوخ نباشد کتابا، اگر منسوخ نباشد به عنوان حدیث قدسی یا ناسخ باشد یا نه ناسخ باشد نه منسوخ، حکم مستمر الی یوم الدین، این مورد اتباع است و واجب است که اتباع شود پذیرفته بشه.

حالا آیه محوری، کل آیات است. چه ۱۲ آیه اطیعوالله والرسول، چه ۵ آیه اطیعو الله و اطیعوالرسول، چه دو آیه که یکی طاعت الرسول است ﴿اقیموا الصلاه و آتوالزکاه و اطیعوالرسول و چه یک آیه طاعت الله است، تمام این ها محور است، ولکن محور مبین مراحل طاعت و درجات طاعت آیه مبارکه سوره نساء است. سوره نساء از آیه ۵۸ تا ۵۹ ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ  إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا﴾ [نساء: آیه ۵۸] این پیش درآمد مطلبیست که در آیه بعد است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ  فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ  ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾ [نساء: آیه ۵۹].

بارها حضور برادران عرض کردم، الفاظی که در قرآن، در آیه ای از آیات یا زیاد است یا کم است یا جلو است یا عقب، تمام رو حساب وحیه و مطلق است. یعنی یک نقطه، یک حرف، یک کلمه، یک آیه را نه می شود تبدیل به احسن کرد نه تبدیل به مساوی کرد، نه جاش رو عوض کرد. حدود دلالتی دومی معنای قرآن بر حسب همین ترتیبه و لذا کسانی که تفسیر موضوعی می نویسند بعد از تفسیر رسمی است. اگر در تفسیر رسمی فائق شدند و اعلم شدند و دقیق شدند و بررسی کامل کردند که ارتباطات آیات بر حسب جمع قرآن و تالیف قرآن که ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾ [قیامت: آیه ۱۷] آنگاه است که می توانند تفسیر موضوعی بنویسند. چرا؟ برای اینکه در تفسیر موضوعی منهای تفسیر تسلسلی، آیه از آیات را محور می گیرند بقیه آیات حاشیه.

خب اگر آیه ای از آیات محور است و بقیه آیات حاشیه است در بقیه آیات مطلب کال خواهد بود. تمام آیات باید محور باشد. هر یکی از چند آیه پنجاه آیه، صد آیه، کمتر بیشتر هم باید محور باشد، هم حاشیه. حاشیه است محور است، محور است حاشیه، دو بعد دارد، چرا؟ برای اینکه دلالات قرآنی، دلالات دو مرحله ای ست. مرحله اولی، این آیه خودش چه می گوید. مرحله دوم، آیات قبل و بعد که مربوط به این آیه است و کل آیات قرآن که مربوط به این آیه است بر حسب تالیف الهی معنای خالد دوم را عرض می شود که به ما می رساند.

حالا در این آیه اول که پیش قراول و مقدمه بحث است ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا﴾ [نساء: آیه ۵۸] کسی نمی تواند بگد که ما در اصول شک داریم که امر دلیل بر وجوب یا استحبابه، حتی شیطان هم می داند امر برای وجوبه. برای اینکه خداوند که امر کرد ﴿اسجدوا لآدم فسجدوا الی ابلیس﴾ ابلیس که سجده نکرد، عذر نیاورد که خدایا معلوم نیست امر وجوب باشه یا استحباب، خود ابلیس، ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ﴾ با اینکه میتونست عذر بیاره، می توانست عذر بیارد، اگر حقا و واقعا دلالتا امر مشترک است بین وجوب و استحباب و نص یا ظاهر مستقر در وجوب نبود، شیطان چرا خودش رو پرت کرد؟ ﴿خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ [الاعراف: آیه ۱۲] نخیر، چون شیطان هم نیست، با اینکه شیطان در بعد علمی اعلم علمای غیر مطلق است، یعنی فیزیک می داند، شیمی می داند، هندسه می داند، طب می داند، اصول می داند، فقه می داند، تفسیر می داند، منطق می داند، همه رو می دانه، از روی همین دانستنی های علمی علما را گمراه می کند.

یکی از گمراهی هایی که هست آیا امر دلیل بر وجوب است یا امر بر وجوب و استحباب است. حالا ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴾ [نساء: آیه ۵۸] امانات متصله، امانات منفصله، امانات مقرره فی ما بینکم، اماناتی که خدا داده، از جمله امانات متصله ای که خداوند به انسان داده است، از آیه امانت در سوره احزاب استفاده می شود که امانت تکلیف، امانت عقل، امانت فکر، امانت حیات را خداوند به ما داده که درست این امانت ها رو باهاش برخورد کنیم. این امانت ها ظرف معرفت الله و ظرف عبادت الله باشد و همچنین امانات منفصله، از جمله امانات منفصله که بزرگترین امانات است قرآن است، بعد رسول قرآن است، بعد ائمه قرآن است. امانت اولی که قبل از کل امانات است امانت توحید است، امانت توحید معنیش این است که مشرک نشید، ملحد نشید. امانت رسالت غیر رسول را با او یا بعد از او رسول ندانید و امانت امامت، غیر از ائمه دوازده گانه را عرض می شود که امام ندانید و لذا در این آیه در ذیل این آیه روایات زیادی از ائمه اهل بیت وارد شده است از باب تطبیق مصداق سوم که بعد از امانت الله و امانت رسول الله، امانت الائمه است، چرا؟ برای اینکه اختلاف بوده بین مسلمونها.

این امانت خلافت را که خداوند مقرر فرموده است از برای علی ها و حسن ها و حسین ها به ابوبکرها و عمر ها و عثمان ها ندهید به معاویه ها و یزید ها ندهید به متوکل ها ندهید ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴾ [نساء: آیه ۵۸] به اهل امانت باید امانت بدهید، چه اهل الله است، چه اهل رسول الله است، چه اهل ائمه هداست، امانت حالی، عقلی، تکلیفی، مالی، عرضی، هر امانتی که به شما داده شده است باید به اهلش برگردونید.

کدوم آیات است؟

آیه ۵۸ و ۵۹ سوره نساء عرض کردیم.

﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ  إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ  إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾ [نساء: آیه ۵۸ و ۵۹] ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾ آیا الذین آمنوا، من صبر و تقسیم می کنم و بعد آقایون فکر کنید، البته در تفسیر نوشتم خواستید مراجعه بفرمایید، ولیکن با نوشتن در تفسیر باز هم فکر می کنم که مطالبی به طور متبلور و متعالی به دست بیاد. این آیه معرکه آراء است بین شیعه و سنی. شیعه ها می گویند طاعت سوم مطلقه ای در کار است بعد از طاعت الله و طاعت رسول الله که ائمه اهل بیت (ع) اند. سنی ها می گویند نخیر، ائمه هر چه باشند و هر که باشند معصوم باشند یا غیر معصوم باشند، این ها مرحله سوم نیستند، مرحله سوم خلفا هستند، ائمه اربعه هستند. یعنی چی؟ این آیه از اهم معارک آراء هست بین شیعه و سنی.

خب حالا خصوصیاتی باید که سوال بشه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾ کیا مرادند؟ آیا الذین آمنوی زمان خاص اند؟ نخیر، (من القضایا التی قیاساتها معها) الذین آمنوی در مثلث زمان، زمان گذشته ما تا وقت رسول، زمان فعلیه ما، زمان آینده ما الی یوم القیامه الکبری، در مثلث زمان، مکلفان زمین، مکلفان آسمان، مکلفین جن، مکلفین انس، مکلفین انسان های زمین، انسان های آسمانی که از آیاتی استفاده می کنیم، مکلفین جن، کل مکلفینی که تکلیف قرآنی دارند، همه مخاطب اند ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾

ولکن سوال، آیا شامل ائمه هست یا نه؟ شامل رسول هست یا نه؟ ما عرض می کنیم شامل رسول نیست و شامل ائمه نیست به دو دلیل که آقایون فکر کنید این یک بعد. ﴿اطیعوالله و اطیعوالرسول﴾ خب چرا فاصله شد بین الله و رسول با لفظ اطیعوا اولا؟ و چرا طاعت الله هم در مقابلش طاعت الرسول آمد با اینکه من یطع الرسول فقد اطاعت الله، آیا طاعت خدا جداست از طاعت رسول و طاعت رسول جداست از طاعت الله؟ خب جوابش بین است اشاره می کنیم. (طاعت الله فی محکمه کتابه و طاعت الرسول فی سنته الجامعه غیر المفرقه) بر اثر بیان امیرالمومنین (س) در نهج، ولی این را از خود آیه ما در میاریم و چرا؟ برای اینکه طاعت الله منهای رسول امکان اگر ندارد اطیعوالله غلطه، پس طاعت الله بعلاوه رسوله.

طاعت الله بعلاوه رسول دو بعد دارد طاعت الله برسالت رسول در قرآن، طاعت الله برسالت رسول در سنت. بنابراین اطیعوالله فی محکمه کتابه، چون به ما وحی نمی شه، اما وحی منفصله باقی الی یوم الدین موجود است، پس باید طاعت کنید خدا را در بعد اصلی اولی از قرآن و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم، چرا دو تا اطیعوا نیامد، سه تا اطیعوا؟ اطیعوا لله و اطیعوالرسول امد ولیکن اطیعوا اولی الامر نیست، برای اینکه اولی الامر دنباله و فرع تعلمی رسولند. اولی الامر بر حسب اونچه از نظر ادب لفظی و ادب معنوی خواهیم عرض کرد و صددرصد قطعی ست، اولی الامر دنباله عصمت علیای محمدیه (ص) هستند. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)

در نقاطی بین شیعه و سنی در این اختلافه. سنی ها میگن که اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم، منکم به امر بر می گرده میگن، از نظر ادبی، بله اولی الامر منکم یعنی صاحبان امر و فرمان از شما، اولی الامر منکم، منکم جار و مجروره ظرفه ظرف متعلق میخواد، میگن متعلق امره چون اقرب متعلقات امر اولی نیست، بنابراین معنا مطلب اینطور میشه اطاعت خدا واجب است، اطاعت رسول واجب است، اطلاعت صاحبان امر و صاحب منصبان امت اسلامی که منکم است، یعنی شما تایید کردید، شوری تعیین کرده، شوری ابوبکرها و عمرها رو و این ها رو تعیین کرده، اولی الامر منکم، ما جواب میدیم، از نظر ادبی و از نظر معنوی از نظر ادبی ﴿و لا تجز حالا من المضاف له الا اذا اقتضی المضاف عمله) مضاف الیه حال نداره، حال مربوط به مضافه. ما الاش هم قبول داریم البته، ایشون میگد که ﴿و لا تجز حالا من المضاف له الا اذا اقتضی المضاف عمله﴾ اگر حالی بعد از مضاف و مضاف الیه آمد، جایز نیست و اجازه ندید که این ها برای مضاف الیه باشد چون مضاف (39:05) (الا اذا اقتضی المضاف عمله) الا در صورتی که مضاف زید ضارب زید قائما، این قائما رو میگد جائز است که حال باشد از برای مضاف الیه، چرا؟ برای اینکه مضاف عامل است، ما اینم قبول نداریم برای اینکه رکن کلام در مضاف و مضاف الیه کدام است؟ مضافه، بنابراین صفت، حال، تمیز، کلا (الا اذا اقتضی القرینه) کلا مربوط است به مضاف.

بنابراین ما شیعه ها بنابر دو مبنای ادبی میگوییم که اینجا منکم متعلق است به کائن مقدر که اقرب است، یعنی اولی الامر الکائن منکم، منکم ظرف از برای امر نیست که سنی ها میگن، ظرف از برای اولی است، اولی الامر منکم یعنی صاحبان امر که این صاحبان امر رسالتی بعد از رسول از شما هستند. کما اینکه صاحب بیان شریعت بعد از الله الرسول است، اطیعوالله و اطیعوالرسول و صاحب سوم بیان رسالتی، کسانی هستند که صاحب امرند و این صاحبان امر رسالتی در بعد دوم از شما هستند. به این مقدار ما وقت داریم عرض کردیم بعد روی آیه آقایون فکر بفرمایید، دقت کنید چه از نظر دلیل لفظی ادبی و حتی از نظر دلیل لغوی و از نظر دلیل معنوی به نظر ما صددرصد آیه به نفع شیعه است و در تفسیر هم اگر دسترسی دارید مراجعه بفرمایید صراحتا تا شنبه ان شاء الله خدمت برادران برسیم. فردا که وفات است، پس فردا هم من بنا نداشتم تعطیل کنم ولی چون تهران هستم از این جهت معذورم و شنبه خدمت برادران خواهیم رسید.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و حقائق القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضی