بسم الله الرحمن الرحیم
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
بحثی که بر مبنای آیه اولی الامر داریم از مهم ترین بحث هایی ست که مورد اختلاف بین شیعه و سنی ست و البته روی این آیه مبارکه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء: آیه ۵۹] بحث هایی شده است اما احیانا بحث های جنجالی طرفینی ست.
اگر بحث از نظر ادب لفظی و لغت عربی و از نظر معنوی چند جانبه ترکیض گردد، دیگر جوابی ندارد. ما جدیت داریم اگر امکان دلالت لفظی و امکان دلالت معنوی در خود این آیه و در آیات مجاوره و سایر آیاتی که امر به طاعت می کند دلیل داشته باشیم، البته قبول می کنیم و باید اهل دلیل قبول کنند و اگر دلیل لفظی و معنوی نداشته باشیم تعصب شیعی مقتضی این نیست که لا دلیل را بگوییم دلیل است.
ولکن مطلب جریان اول است از جهات گوناگون. در میان حدود ۲۰ آیه که خداوند در اون آیات امر می کند به طاعت الله و طاعت الرسول که در ۵ آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ است و در ۱۲ آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ است و در یک آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ است. در حدود ۲۰ آیه، فقط آیه منحصره به فرد که بعد از امر به طاعت الله و طاعت الرسول، امر به طاعت اولی الامر منکم می کند همین آیه واحده سوره نساء است.
اولا باید عرض کنیم و اشاره هم کردیم که طاعت یا طاعت مطلقه است که مطاع در مطاع بودن نه قصور دارد و نه تقصیر. گاه طاعت غیر مطلقه است تا اونجایی که قصور یا تقصیر مطاع محرز نشود، قاعدتا طاعت رجحان دارد و جایز است. مطاع گاه مطلق است و گاه غیر مطلق. اگر مطاع مطلق باشد یا مطلق ذاتی باشد، الله یا مطلق رسالتی باشد رسول الله به وحی الله یا مطلق الهامی به وسیله رسول الله (ص) باشد، این هم مطاع اعطایی است.
مطاع درجه اول الله، درجه دوم رسول الله به وحی الله در احکام و مطاع درجه سوم ائمه اهل بیت (ع). چون این سه بعد مطاع هر سه مطلقه اند، گرچه سومی دومی ست و دومی اولی ست و هر سه یکیست که من یطع الرسول فقد اطاع الله است و همچنین کسانی که طاعت کنند از روات معصوم عن الرسول (ص)، این ها طاعت رسول کرده اند و طاعت رسول طاعت الله است. این سه دو تاست و دو تا یکی ست و بر مبنای آیات اعتصام ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] حبل الله یکی ست در ذات قرآن است، وحی الله است و دو تاست سنت رسول الله است و سه تاست ناقلین معصوم سنت رسول الله (ص) را.
بنابراین مطاع اگر مطلق باشد، چه مطلق ذاتی باشد و چه مطلق اعطایی به وحی یا الهام باشد، طاعتش طاعت مطلقه است. چون قصوری در مطاع نیست، تقصیری در مطاع نیست، بنابراین طاعتش مطلقه است. اما غیر مطلق که من دون المعصومین هستند، حتی فقیه درجه اول اعلم اتقی و حتی شورای فقها چون معصوم نیستند، اگر تقصیری ندارند، قصور دارند یا احیانا تقصیر به عنوان قصور دارند یا احیانا قصور به عنوان تقصیر دارند چون مطلق نیستند، بنابراین اطاعت اونها طاعت مطلقه نیست و روی این اصل در هیچ آیه ای از آیات قرآنیه، طاعت غیر مطلقه یا نیست یا اگر هست مقید است.
مثلا ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا﴾ [الاسراء: آیه ۲۳] احسان به والدین واجب است بعد از طاعت الله و طاعت الرسول و طاعت المعصومین، احسان به والدین واجب است. ولکن ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾ [لقمان: آیه ۱۵] مقید است. اگر والدین امر به حرام کنند یا امر به مرجوح کنند یا نهی از واجب کنند یا نهی از مستحب کنند، امر و نهی اون ها نمی تواند بر ضد امر و نهی خدا باشد. بله، اگر امر به مستحب کنند و مصلحت باشد، مستحب واجب می شود. اگر نهی از مکروه کنند و مصلحت باشد، مکروه حرام می شود. کما اینکه نذر و عهد و قسم مستحب را واجب می کند و مرجوح را حرام می کند. البته بحث بحث مفصلی است که خواهد آمد در جای خودش در فقه مقارن.
حالا طاعت الله سبحانه و تعالی که معلوم است طاعت مطلقه ذاتیه است و قید و شرطی ندارد و بعد هم رسول و بعد اختلاف بین فریقین عظیمین شیعه و سنی اسلامی در طاعت مطلقه سوم است. آیا سوم که ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾هستند، هر کسی که فرماندار است؟ چون امر به معنای فرمان است، امر معانی گوناگونی دارد که بررسی می کنیم و سبر و تقسیم می کنیم با سین. طاعت را بررسی می کنیم، اولی را بررسی می کنیم، امر را بررسی می کنیم، ﴿أَطِيعُوا﴾ را بررسی می کنیم، ﴿تَنَازَعْتُمْ﴾ را بررسی می کنیم، ﴿ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾ [نساء: آیه ۵۹] را هم بررسی می کنیم.
بررسی های دقیق دلالی از نظر لغوی و از نظر ادبی و از نظر معنوی چه معنای خود آیه، چه آیاتی که قبل و بعد آیه است و چه کل آیاتی که امر به طاعت مطلقه می کند که ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ یا ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ و رسوله﴾ یا ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ الرَّسُولَ﴾.
حالا قرآن ها را باز کنید در سوره مبارکه نساء، یک قرآن هم به من بدهید ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء : آیه ۵۹] سوره نساء، آیه چندم بود یادم نیست؟ بله، چند؟ ۵۹، بله، قبل از این آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا﴾ [نساء : آیه ۵۸] بعد آیه مورد بحث.
اصولا کما اینکه مفردات کلمات هر آیه ای مربوط است در نهایت ارتباط به وحی و ربانی، نظم آیات و جمع آیات هم حساب دارد چنانکه بارها عرض کردیم. آیات چه ربطی ست بین ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا﴾ [نساء : آیه ۵۸] با ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء : آیه ۵۹]؟ خب این سه بعد است. امانات اول امانت توحید است، امانت توحید را به اهلش که الله واحد است باید رد کنند چه ملحدین و چه مشرکین. بعد دوم امانت رسالت است. رسالت بدون دلیل را نباید بپذیرند و رسالت با دلیل امانت است، رسالت نوح، رسالت ابراهیم، موسی، عیسی، خاتم النبیین (ص)، این ها امانات است. به جای محمد دیگران را نمی توان رسالت داد. مرحله سوم، مرحله سوم مرحله خلافت رسالت است، استمرار رسالت است، استمرار معصوم به رسالت هم امانت الهی ست که در بعد سوم این آیه ذکر شده است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء : آیه ۵۹].
پس طاعت الله را که امانت الله است، توحید الله است، معرفت الله است، عبادت الله است، نباید شرک براش قائل شد و طاعت الرسول ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ [حجرات: آیه ۱] نه تقدم کنید و نه تقدیم کنید. ﴿لَا تُقَدِّمُوا﴾ اعم است از تقدم و تقدیم. بحث سر ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ است. ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ هم، ولایت امر امانت الهی ست، چنانکه رسالت امانت الهی است و باید به غیر رسول داده و دانسته نشود، ولایت امر هم هر چه هست که معنا خواهیم کرد با سبر و تقسیم دلالی لفظی و معنوی، این هم امانت الله است، امانت سوم ربانیه است در میان کل ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾.
خب ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ آیا ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ در اینجا کل مومنین بالله هستند؟ نخیر، برای اینکه ما یک مطاع داریم و یک مطیع داریم. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ امر شده اند به اینکه مطیع باشند، پس مطاع غیر مطیع است. مطاع اول خداست که خارج از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ یومن به است، مطاع دوم رسول است رسول ولو افضل مومنین است، درجه ایمانش و تسلیمش در بالاترین قله عصمت است اما در اینجا مشمول ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ نیست برای اینکه خودش مطاع است. اگر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ رسول را بگیرد، باید رسول اطاعت از خودش بکند، اطاعت از خود معنا ندارد که و همچنین ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ مطاع سوم اند. مطاع سوم نمی شود مطیع خودش باشد، بنابراین الله که معلوم است خارج از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾، الرسول هم گر چه در بالاترین قله ایمان است، خارج است چون مطاع است. ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ هم گر چه در بعد دوم ایمان بعد از رسول اند، این ها مطاع اند، بنابراین کل ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ هر فرقه ای، هر مذهبی، هر فکری شیعه و شیعه، سنی و سنی، سنی و شیعه، هر کس که ایمان آورده است بالفعل بالله و بالیوم الآخر و بالرسول، این ها مامورند که مراقب این سه طاعت مطلقه باشند.
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ و چرا اطیعوا جدا شد؟ در ۱۲ آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ و الرَّسُولَ﴾ است، در ۵ آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ است و هر دو به جاست. در ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا لرَّسُولَ﴾ برای اینکه طاعت خدا را از طاعت رسول میخواد جدا کند. طاعت الله طاعت اصل است، از باب ربانیت ذاتیه است و طاعت رسول طاعت فرع است. طاعت اصلی الله فی کتابه ست و طاعت فرعی رسول فی رسالته ست و فی سنته ست.
بنابرانی این ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ فاصله و جدا شدن طاعت الله و طاعت الرسول برای این است که اون اصل است و این فرعه. و اما آیات ۱۲ گانه ای که ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ و الرَّسُولَ﴾ است، به چه حسابه؟ حساب اول از آیات ۵ گانه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ فهمیدیم که دوتا طاعت است، یک اصل و یک فرع.
بنابراین در اون ۱۲ آیه ای هم که ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ و الرَّسُولَ﴾ است، می فهمیم ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾ اصل است و ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ فرع است. این یک جواب. جواب دوم ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾ لانه الله و اطیعوالرسول رسالت من الله، اطیعوا محمدا نیست، ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ مرسل و فرستنده نامه را که الله است، فرستنده نامه رسالت که الله است، اطیعوا ذاتا و فرستاده که رسالت دارد و نامه رسان است، نامه رسان را فقط به عنوان نامه الله را رساندن، این جواب دوم. حالا ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾ تبعا طاعت مطلقه است، ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ هم تبعا طاعت مطلقه است، اگر ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ طاعت مطلقه نباشد، چند اشتباه و چند شبهه پیش میاد. یک، اگر ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾ طاعت مطلقه است (لانه الله لانه الرب ذاتیا مطلقا) پی رسول الله به عنوان رسالت الله اگر طاعتش مطلق نباشد پس مرسل نامش مطلق نیست، چون رسول الله حامل رسالت الله است، رسول رب نیست، رب نیست، ربوبیت ندارد، تمام قولش، سنت قولی، سنت فعلی، سنت تقریریش، در بعد فرستادگی الله رسول الله است، چون رسول الله صددر صدرسول الله است. بنابراین نامه اش مطلق است، این اولا.
ثانیا اگر طاعت رسول، طاعت مقیده بود، باید قید بشه، چنانچه طاعت والدین قید شد، پس قید نشدن و مطلق آوردن طاعت، نص است در اطلاق. چون اطلاق و عموم گاه نص اند و گاه ظاهرند و گاه ضابطه اند. اگر ضابطه باشد از خودش و آیات دیگر پیداست، اگر نص باشد یا ظاهر مستقر باشد لزوم ندارد پیدا باشد، همینقدر که قیدش ناپیداست، قیدش معمولی و معقول نیستريال کافی ست در اینکه مطلق و عام نص باشند یا ظاهر مستقر باشند در اطلاق و عموم و حال اینکه ما احراز می کنیم. ما احراز می کنیم اضافه بر اینکه سلبی در کار نیست، سلب اطلاق نسبت به رسول در کار نیست، ایجاب اطلاق در جهات لفظی و معنوی در کار هست. چون اگر ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ مقید بود باز عرض می کنم، لازمه اش این است که رسالتش رسالت کامله نباشد. اگر رسالت رسالت کامله است که چنین هست حتما، بنابراین آنچه را که رسول به عنوان رسالت از الله نقل می کند مطلقه است این اولا.
ثانیا چوت طاعت رسول بعد از طاعت مطلقه الله آمده است، این هم مطلقه است، بنابراین نص است در اطلاق یا حداقل ظاهر مستقر است در اطلاق. همانکه ما مخصص مون میگیم نص است، مقیدمون رو میگیم نص است، مطلق و علمی که نص است در اطلاق و یا حتی ظاهر مستقر است در اطلاق نص است و قابل استثناء نیست، حتی ظواهر قرآن به حسابی که بعد خواهیم عرض کرد، ظواهر مستقره قرآن چه ظاهر اطلاق باشد چه ظاهر نص، نص است در اطلاق و نص است در عموم.
حالا ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ [نساء : آیه ۵۹] دو مطلقه ﴿وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ اولی الامر هر که باشند، بایستی طاعتشون، طاعت مطلقه باشد و استمرار رسالت. همانطوری که رسالت رسول وحی الله است و استمرار علنی وحی الله است، ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ که امر به معنی فرمان است، همانطوری که فرمان رسالت را رسول از الله می گیرد، فرمان استمرار رسالت هم که از رسول نیست از الله است، فرمان رسالت دو بعد است، یک فرمان رسالت وحی است رسول و یک فرمان رسالت استمرار وحی است که رسالت به معنی دوم است یعنی الهام است. با الهام و با تعلیم مطلق مطلق صددرصد رسول الله، ائمه اهل بیت (ع) حامل استمرار رسالت هستند.
خداوند در اون هفده هجده آیه که فرمود ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ یا ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ و الرَّسُولَ﴾ دو بعدی اطاعت رو ثابت کرده و در آیاتی مثل ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ یک بعدی و در این آیه منحصر به فرد، بعد سوم که استمرار امر و فرمان شریعت الله است. ما از سه نظر در این آیه یا از چهار نظر بحث می کنیم. یک نظر، نظر دلالی لفظی، لغوی و ادبی. نظر دوم نظر معنوی در خود آیه. نظر سوم نظر معنوی به حساب آیات قبل و بعد. نظر چهارم نظر معنوی در کل آیاتی که در قرآن مربوط به امر به طاعت است، چه طاعت مطلقه و چه طاعت غیر مطلقه.
حالا آیا سوال از نظر لفظی ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء : آیه ۵۹] ﴿مِنكُمْ﴾ چه کاره است؟ اینجا اختلاف است بین شیعه و سنی. مفسرین و فقها و حتی متاسفانه ادبای اهل تسنن اکثرا یا مطلقا منکم را ﴿مِنكُمْ﴾ گرفته اند از برای امر ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ یعنی امری که از شماست، فرمانی که از شماست، مقام فرمانداری بعد از رسول که از شماست، مقام فرمانداری و رسالت رسول از الله است ولکن مقام دوم فرمانداری بعد از رسول از شماست. ﴿مِنكُمْ﴾ من تبعیض نیست، من نشات است یعنی ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ یعنی امر منکم، امر صادره منکم، امری که صادر است از شما، یعنی مقام فرمانداری که در میان ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ هست، این مقام فرمانداری را تحویل به هر کسی دادید، ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش؟
اگر کسی پول ندارد چطور پول بده؟ علم ندارد چطور علم بده؟ عقل ندارد چطور راهنمایی عقلی بکند؟ آیا ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ صاحب فرمان شریعت هستند خودشون تا این ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ اجماع کنند، اجتماع کنند، شور کنند و فردی را یا افرادی را به عنوان صاحب فرمان شریعت معین بکنند؟ حالا ما از نظر لفظی بحث می کنیم فعلا، از نظر معنوی نه. اگر ﴿مِنكُمْ﴾ ظرف باشد از برای امر بر خلاف قاعده ادبی خود این هاست، اگرم بر خلاف قاعده ادبی خود این ها نباشد، بر خلاف ادب معمول عربی است. اولا در دارد (و لا تجز حالا من المضاف له الا اذا اقتضی المضاف عمله) حال را نسبت به مضاف الیه نباید داد نسبت به مضاف داد مگر در صورتی که مضاف عامل باشد. اگر مضاف عامل باشد که فعل عامل است که مصدر است، که اسم مصدر هرچه هست، اگر مضاف عامل باشد حال می تواند حال از برای مضاف باشد. در اینجا اولا ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ اولی را اگر کسی بگوید که عامل نیست، امر مضاف الیه، امری که مضاف الیه است و مضاف عامل نیست پس (و لا تجز حالا من المضاف له الا اذا اقتضی المضاف عمله) چون مضاف که اولی باشد عامل نیست، امر که مضاف الیه است ذوالحال نیست.
بنابراین حرف سنی از بین رفت که ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ یعنی امری که از شماست، امر، فرمان، فرماندهی شریعت بعد از فرماندهی رسالت، فرماندهی شریعت که از شماست طاعت کنید. این هم از نظر لفظی غلط است هم از نظر معنوی. اما اگر کسی بگوید که اولی جمع ولی است و ولی الامر این مضاف عامل است، ولی امر ولی الامر، ولی الامر اینجا عامل اضافه به معمول شده است. اگر عامل اضافه به معمول نشود می شود ولی الامر ولی امرا، پس اولی الامر مطابق شعر سیوطی می تواند مضاف الیه ذوالحال باشد. این حرف شاید تا به حال صریحا این حرف رو نزده باشم ولکن این حرف رو عرض می کنم روی احتمال اینکه، چون حق در صورتی حق صددرصد است که تمام احتمالات خلافش از بین بره. آنچه می گویند و آنچه ممکن است بگویند و آنچه گفته اند هر چه آنچه هست برطرف کردن با دلالت لغوی و ادبی و معنوی.
حالا اگر بگویند که اولی البته جمع ولی درسته، اگر بگویند که اولی عامل است در امر، منتها امر چون مضاف الیه است مجرور است به مضاف الیه بودن و اگر مضاف الیه نبود می شد ولی الامر اولی الامر، اولی امر اگر اینطور بگویند باز قبول نیست، حرف سیوطی رو قبول نمی کنیم چرا؟ برای اینکه آیا محور و مصدر کلام باید ذوالحال باشد، موصوف باید ذوالحال باشد، مصدر کلام باید ذوالحال باشد یا حاشیه؟ جائنی عبدالله قائما، الله قائما میشه؟ جائنی عبد و زید قائما زید قائم میشه؟ عبد در اینجا محور کلامه، چون محور کلام استحقاق بیشتر دارد که محور باشد، مصدر باشد، ذو الحال باشد، ذو الصفه باشد، ذوالتمیز باشد، بنابراین قاعده ادبی بر خلاف آنچه را که گمان کرده است سیوطی ما عرض می کنیم که این طور نیست.
وانگهی می گوید و لا تجز، لا تجز رو میشه تفسیر کرد یعنی از نظر ادبی باطل است که حال را ازبرای مضاف الیه بیاریم، در جایی مضاف عامل نیست، اما اگه سوال کند ایشون اگر مضاف عاکل باشد جایز است یا نه میگه جایز است میگیم جایز است ولی جواز دو بعدی دارد. یک جواز با قرینه است، اگر قرینه قطعیه ای باشد که این حال، حال مضاف الیه است چون مضاف عامل است قبول، اما اگر قرینه قطعیه بر خلاف باشد چه؟ این توجیه البته، اگرم توجیه پذیر نباشد حرف وجیه نیست، برای اینکه محور و مصدر کلام ذوالحال است، ذو التمیز است، ذوالصفه است.
بنابراین ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ ﴿مِنكُمْ﴾ نه به امر بر می گردد، نه به اولی بر می گردد. اگر به امر برگردد می شود کسانی که صاحب فرمان رسالتی بعد از رسول هستند که این فرمان از شما آمده است که این بحث معنیش بعد خواهیم گفت یا اگر ﴿مِنكُمْ﴾ متعلق به اولی باشد کسانی که ولایت امر و ولایت فرمان دارند که این ولایت فرمان را از شما گرفته اند، ﴿مِنكُمْ﴾ یا تبعیضی ست یا نشری ست. اگر منکم ﴿مِنكُمْ﴾ باشد که امری که یا ولایت امری که صادر شده است از کم ﴿مِنكُمْ﴾ که من نشری باشد یا اگر ﴿مِنكُمْ﴾ متعلق به کائنون مقدر باشد من تبعیض می شد، اولی الامر الکائنین منکم، صاحبان فرمان رسالت بعد از رسول که از شما هستند این اولا .
ثانیا، آیا حال یا تمیز، ظرف و غیر ظرف، حالا ظرف رو داریم بحث می کنیم، آیا متعلق ظرف بهتر است که متعلق اقرب باشد یا متعلق ابعد باشد یا متعلق اوسط؟ ما سه متعلق داریم تصور می کنیم، یک متعلق اولی، متعلق دوم امر، متعلق سوم کائنون، آیا کائنون نزدیکتر است یا امر نزدیکتر است یا اولی نزدیک تر است؟ متعلق ظرف باید نزدیکترین متعلقی باشد که امکان متعلق بودن دارد. قاعده ادبی کلا در لغت عرب، در لغت عجم، در هر لغت چنینه که مادامی که متعلق نزدیکتر هست به متعلق دورتر و دورتر نمی رسه. بنابراین ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ اولی الامر، کائنون این کائنون متعلقه.
بنابراین ﴿مِنكُمْ﴾ من تبعیض می شود یعنی صاحبان فرمان، صاحب منصبان شریعت، شرع مداران مطلق که از شما هستند. جن نیستند، ملائکه نیستند، موجودات دیگر نیستند، بلکه از شما هستند کما اینکه تاییدات زیادی در آیات مبارکات زیادی در این مطلب داریم که یا ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ﴾ [الانعام: آیه ۱۳۰] رسل از شماست یعنی رسالت از شماست؟ نخیر، رسول انس، انس است، رسول جن، جن است، رسول ملائکه، ملائکه است، رسول هر نوعی، نوع خودشه، برای اینکه عذر نیارند. اگر رسول انس ملائکه بود انس عذر می آوردند خب ملائکه نورند و عقلند و شهوت ندارند. رسول هر صنفی مخصوص اون صنف است. حالا چه رسالت اصل باشد و چه رسالت فرع باشد یا فرض کنید ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ﴾ [آل عمران: آیه ۱۶۴] یعنی کائنا من انفسهم؟ یا آیات دیگر که بعد خواهیم عرض کرد.
بنابراین، این بعد دوم که ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ ﴿مِنكُمْ﴾ رو متعلق بکنه. سوال، آیا متعلق اگر محذوف باشد مقدم است یا مذکور باشد؟ قاعدتا میگن مذکور باشه ولیکن جواب، اگر متعلق محذوف گاه محذوف باشد و گاه مذکور باشد، متعلق مذکور که دورتر است مقدمه ولکن کائنون همیشه ظرف لغو است، همیشه محذوف است. ظرفی که همیشه محذوف است مانند ظرفیست که همیشه مذکور است، ظرفی که همیشه مذکور است اگر جلوتر باشد متعلق است ظرفی هم که همیشه محذوف است مثل کائنون متعلق اقرب است، این از لحاظ عرض می شود که لفظی.
از لحاظ معنوی ببینید در قرآن شریف ما امر زیاد داریم ولکن طاعت امر و خود امر چیه؟ اولا امر دارای چند محور است. امر فعل، امر شیء، امر مقابل نهی یا فرمان، این سه بعده، مقابل نهی یا فرمان، فرمان یا فرمان تکوین است مخصوص به الله یا فرمان تشریع است مخصوص به الله است یا فرمان شریعت است در بعد دوم رسول الله است و در بعد سوم فرماندار بیانگر شریعت در بعد دوم وحی است که رسول الله است و در بعد سوم استمرار رسالت است که تبعا معصومین اند.
امر در مقابل نهی، امر به معنی فرمان سیاسی، امر شیء، امر فعل، حالا این امر هایی که در این آیاتی که میخونیم هست و در آیه مربوطه امر شیء نیست ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ این اولی شیء، همه اولی شیء اند، شیء اول خودشون، اولی فعل همه اولی فعلند، اولی الامر مقابل نهی، خب اگر امر مقابل نهی است، اگر اطاعت آمر به معروف واجب است، اطاعت ناهی از منکر واجب نیست؟ پس امر، امر مقابل نهی نیست. امر تکوین هم نیست مگر در الله، الله امر تکوین، فرماندار امر تکوین و امر تشریع و امر شریعت است ولکن رسول صاحب امر تکوین نیست و صاحب امر تشریع نیست، چون امر تکوین و امر تشریع فرمان تکوینی و فرمان تشریعی در انحصار مقام ربوبیت است.
بنابراین ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ این امر شرعی دارد، نه امر تکوینی، نه امر تشریعی. ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ آیا ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ که مطاع اند، اولی الامر در مقابل نهی است؟ نه، اولی الامر به معنی شیء است؟ نه، اولی الامر به معنی فعل است؟ نه، تکوین است؟ نه، تشریع است؟ نه، شرع است چون بحث سر طاعته. طاعت از فعل است، طاعت از شیء است، طاعت از فرمان سیاسی ست، طاعت از فرمانداری شرعی است بعدالله و بعدالرسول.
حالا لفظ امر در آیاتی استعمال شده است در دین و در شریعت آیه ۱۸ سوره ۴۵ ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا﴾ [جاثیه : آیه ۱۸] ما بعدا، بعد از رسالت های گذشته و بعد از رسالت اخیره که رسالت عیسی (ع) است ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ﴾ امر اصل دینه، شریعت فرع دینه، امر در قرآن شریف استعمال شده است در اصل دین که امرالله است، فرمان الله است. فرمان الله، چگونه خدا را بشناسیم، چگونه خدا را عبادت بکنیم شرایعی دارد، ﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ﴾ امر، دین، دین و امر در اینجا یکسانند ﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾ [شوری : آیه ۱۳].
حالا، ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا﴾ [جاثیه : آیه ۱۸] خب، کی جاعل شریعت من الامر است؟ کی صاحب امر است؟ صاحب فرمان، صاحب فرمان شریعت به طور مطلق در بعد اول کیست؟ الله، آیا الله که صاحب فرمان شریعت است، می شود فرمان شریعت را از الله بدون اجازه او گرفت؟ حتی رسول نمی تونه، کسی نمیتوند به زور وحی از خدا بگیرد، بنابراین فرمان شریعت و فرمانداری اداره امت توحیدی، این در بعد اول مخصوص الله است.
آیه دوم سوره ۳ آل عمران آیه ۱۲۸ ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾ [آل عمران: آیه ۱۲۸] تو هیچ کاره ای، یعنی امر تکوین معلوم، امر تشریع هم معلوم، امر شریعت هم ﴿لَكَ﴾ به عنوان محمد نیست، ﴿لَكَ﴾ به عنوان رسول است، ﴿لَيْسَ لَكَ﴾ اصلا هیچکاره ای، مگر خدا تو رو کاره ای بکند. چه کاری؟ کاری که مربوط به تربیت مکلفین است، نه کارهای عادی. کارهای عادی که همگان می کنند، خطاست یا ثواب است یا هر چه، ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۲۸].
باز آیه ۱۵۴ سوره آل عمران ﴿قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ﴾ [آل عمران: آیه ۱۵۴] کارها همه دست خداست، تکوین و تشریع و شریعت. امر هایی که دو بعدش در انحصار خداست و بعد سومش اجازه خداست، این امر فرمانداری شریعت است ﴿قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ﴾.
باز سوره اعراف آیه ۵۴ ﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ﴾ بعد از ﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ ﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ﴾ [اعراف: آیه ۵۴] خلق، خلق موجودات است امر، امر تدبیر. تدبیر در سه بعد بعد تکوین که اول است خلقه و بعد هدی ﴿الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ﴾ [طه: آیه ۵۰] و بعد هدایت دوم که هدایت تشریع است در انحصار الله است و تشریعی که نتیجه اش شرع است، شرع هم که فرمانداری شرعیه بر مکلفین است، مخصوص به الله است.
و همچنین سوره رعد آیه ۳۱ ﴿بَل لِّلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا﴾ [رعد: آیه ۳۱] همه امرها، همه فرمان ها مال خداست. آیه ۶۷ سوره ۲۲ ﴿لِّكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ﴾ [حج: آیه ۶۷] البته امت پنج امته، چون امت های اصیله که تناسخ دارند پنج امت است، امت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد (ص) ﴿لِّكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ﴾ [حج: آیه ۶۷] جعل منسک با خداست، منسک همون عبادت است، معرفت است که امر شریعت است. بنابراین فرماندار امر شریعت در بعد اول الله است و در بعد سوم ﴿جَعَلْنَا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ﴾ [حج: آیه ۶۷].
همچین سوره ۴۵ آیه ۱۷ ﴿وَآتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ﴾ [جاثیه: آیه ۱۷] ما از امر که دین است، که طاعت است، که معرفت است ﴿بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ﴾ بینات هر شریعتی رو ﴿وَآتَيْنَاهُم﴾ اگر خدا نمی داد، بینات نبود، خطیات هم نبود، اصلا غلط بود. بنابراین امر که فرمان شریعت است در انحصار الله است.
و همچنین سوره طلاق آیه ۵ ﴿ذَٰلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَيْكُمْ ۚ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ﴾ [طلاق: آیه ۵] و همچین سوره ۲۸ آیه ۴۴ ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ﴾ خطاب به موسی (ع) ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَىٰ مُوسَی الْأَمْرَ﴾ [قصص: آیه ۴۴] خطاب به رسول الله است که تو در جانب غربی و نزدیک طور سینا و شجره نبودی که ﴿إِذْ قَضَيْنَا إِلَىٰ مُوسَی الْأَمْرَ﴾ امر شریعت تورات، امر فرمان تورات رو تو حاضر نبودی.
حالا، اولی الامر کسانی هستند که از نظر معنوی صاحبان امر شریعت هستند که تحویل و تخویل شده است از طرف خداوند به اون ها. حالا در ابعاد گوناگونی باید بحث کنیم که امروز وقت گذشت و مختصرا باید عرض کنیم. دست و پای بحث رو اینطور جمع می کنیم. اطاعت الله که مطلق است ذاتیا و اطاعت الرسول که رسالتا است، بعد سوم دارد. مثل اینکه فرض کنید که یک نفر، رهبر بزرگ یه کشوره، می گوید که از من اطاعت کنید و از رئیس جمهور من و از فرمانداران، فرمانداران که معلوم نیست که اصلا، رئیس جمهور فرماندار من است و از فرمانداران این تبع قضیه است، حالا خدا می فرماید ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾ بعد اول ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ﴾ اگر اولی الامر همه کسانی هستند که با شورا و با انتخاب، انتخاب می شوند، مقید است و چون مطلق گفته بنابراین تناقضه. آیا کسانی که در ثقیفه بنی ساعد تعیین شدند در ثقیفه ها معین شدند، در انتخاب معین شدند برای خلافت از رسول الله، اگر عصیان هم کنند، قصور هم کنند، تقصیر هم کنند، اطیعوا دارد یا نه؟ نمیشه، برای اینکه قرین سوم با طاعت الله و طاعت الرسول، ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ هست. کسانی که بشرند، از شما هستند و صاحبان امرند. البته مطلب تا اینجایی که اخیرا عرض کردم روشن است ولکن روشن تر مطلب برای فردا ان شاء الله، اگر خداوند توفیقی عنایت بفرماید خواهد بود که آقایون رو آیه دقت بفرمایید تفاسیر رو ملاحظه کنید، مخصوصا تفسیر المیزان و تفسیر الفرقان و مخصوصا خود بنده بیشتر فکر می کنم، بیشتر از الفرقان و المیزان فکر می کنیم و این آیه ای که آیه محوری بین فریقین است ببینیم جریان چی میشه که اگر قطعا توانستیم به این آیه استدلال کنیم که اولیاء امر بعد از رسول معصومین هستند دیگه جریان تسنن و جریان استدلال های دیگر از بین خواهد رفت.
﴿والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا آیه﴾