پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سی و چهارم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (سنت)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

برای اثبات خلافت، چه بلا فصل و چه مع الفصل مطلقه، برادران سنی به آیاتی استدلال کرده اند که از جمله همین آیه سوره نساء است و آیه ﴿إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ [توبه : آیه ۴۰]. اما این دو آیه اضافه بر آنکه دلالت بر مقصود اون ها ندارد که می گویند در خلافت رسول الله (ص) چه خلافت معصومه باشد و چه غیر معصومه، به عکس مطلوب هم دلالت دارد. آیه محوری مورد بحث در خلافت رسول الله (ص) همین آیه سوره نساء است که مشغول بحثش هستیم.

مروری به آیه و آیات قبل و بعد می کنیم و بعد چنانکه عرض کردیم از نظر ادله لغویه و ادبیه و ادله معنویه برای اثبات آنچه را خداوند اراده فرموده است عرایضی داریم. از آیه ۵۸ الی آیه ۶۰ و بعد ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ﴾ [نساء : آیات ۵۸ تا ۶۰].

آیه اخیره اشاره دارد به نفی طاعت طاغوت. طاغوت یا کلا یا طاغوت بعضا یا طاغوت قصورا یا طاغوت تقصیرا. چون طاعت دو طاعت است، یک طاعت الله است الوهیتا و یک طاعت رسول الله است رسالتا و این دو طاعت، طاعت مطلقه است. اما با چشم باز و دانسته و یا تحقیق نکرده، طاعت غیرالله چه طاغوت مطلق باشد و چه طاغوت ممزوج باشد که راست و درست را با هم می گوید، طاغوت مطلق و یا ممزوج، چه طاغوت مقصر باشد و چه طاغوت قاصر باشد در هر صورت، در هر دو صورت با اینکه طاعت الله فی کتابه هست و طاعت رسول الله فی سنته هست، طاعت غیر این دو منبت و این دو محور و زیر بنای صحیح شریعت الله، طاعت طاغوت است.  

بعد باز به خود آیه مورد بحث مراجعه می کنیم ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ایمان دارای درجات است. درجه اولای ایمان، ایمان قلب است بعد از اسلام لسان و درجه ثانیه ایمان، ایمان پر رنگ تر قلب است که منتج عمل است. در بعضی آیات امر به اسلام است که اسلام اول است و در بعضی آیات امر به ایمان اول است بعد از اسلام و در بعضی آیات امر به ایمان دوم است بعد از ایمان اول.

آیه مورد بحث ما از قبیل سوم است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ [نساء : آیه ۵۹] این طاعت الله و طاعت الرسول و طاعت اولی الامر منکم، بعد از آمنوا است، پس ایمان فوق الایمان است، ایمان عادی نیست، اسلام بلا ایمان نیست، به ایمان سطحی عادی نیست بلکه ایمان متبلور است که به وسیله طاعت الله اولا فی کتابه و طاعت رسول الله فی سنته و طاعت اولی الامر که تالی تلو رسول الله (ص) اند به دست میاد.

بنابراین ایمان، ایمان عادی اولی نیست، ایمان متبلور است. حالا در این ایمان متبلور در حدود هجده نوزده آیه دیگر، این دو بعدی ست. اطاعت به اطاعت الله و اطاعت رسول الله. ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ در چهار آیه دیگر با اضافه این آیه پنج آیه، ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ در دوازده آیه، ایمان مقتضی طاعت است و طاعت مقتضی ایمان است.

در اینجا مقتضای ایمان متبلور درجه بعد از درجه اولی، ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ است اولا. ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ است ثانیا و این آیه منحصر به فرد است که طاعت را سه بعدی و در عمق دو بعدی و در اعمق یک بعدی معرفی کرده است و ما آیه ای در سراسر قرآن نداریم که طاعت مثلثه بیان کند، طاعت الله و طاعت الرسول و طاعت اولی الامر منکم.

حالا در این اولی الامر اختلاف است بین دو فرقه شیعه و سنی. اگر این اختلاف را توانستند با ادله برونی حل کنند، چون ما یک ادله درونی داریم و یک ادله برونی. ادله درونی محور اول کتاب است و بعد سنت. اگر در ادله برونی همدیگر را قانع نکردند، آیه مبارکه علاج می کنه. ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ﴾، شیء چی؟ آیا ﴿شَيْءٍ﴾ الوهیت با ایمان منافات دارد؟ اگر تنازع ﴿الَّذِينَ آمَنُوا درست دقت کنید، اگر تنازع ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در شیء الوهیت است، ﴿الَّذِينَ آمَنُوا نیستند. اصل ایمان نیست. اگر در ﴿شَيْءٍ﴾ رسالت است، اصل ایمان به رسالت نیست، پس در ﴿شَيْءٍ﴾ سوم است ﴿شَيْءٍ﴾ سوم ﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ اگر در اولی الامر اختلاف کردید ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ اولی الامر در اینجا کیست؟ بحث دو بعدی ست. بعد اول ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ چون مخاطب ﴿الَّذِينَ آمَنُوا هستند و نه در ایمان سطحی اولی بلکه در ایمان متبلور که مقداری هم عمیق شده است، بنابراین ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ[نساء : آیه ۵۹] اگر در چیزی تنازع کردید، اون چیز، دو چیزه یا اون شیء شیء اولی الامر است که اختلاف بین شیعه و سنی ست یا اون شیء در احکامی ست که شیعه و سنی در اون احکام اختلاف دارند، چه شیء اصلی سومی باشد که ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ است و چه شیء مختلف فیه بین شیعه و شیعه، بین سنی و سنی، ببین شیعه و سنی، بین اخباری و اصولی و بین هر مسلمانی با مسلمان دیگر باشد ﴿اذا تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ [نساء : آیه ۵۹].

اگر تنازعی در کار است ﴿فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ یعنی کتاب الله ﴿وَالرَّسُولِ یعنی سنت قطعیه رسول الله. برای اینکه احکام خداوند چه احکام اصلیه و چه احکام فرعیه حجت بالغه است ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ[انعام: آیه ۱۴۹] اگر حکمی اصلی یا حکمی فرعی در کتاب اصالتا و در سنت فرعا و حاشیتا به ما نرسد از باب آیاتی مانند ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] تبعیت از دلیل غیر قطعی نمی کنیم. مگر ما رسایی و بلوغ فهم حکم از قرآن نداشته باشیم و از سنت نداشته باشیم، از اطباق و اجماع که قطعا کاشف است از حکمی در کتاب یا قطعا کاشف است از حکمی در سنت ما تبعیت می کنیم.

حالا مطالبی که دیروز عرض کردیم از نظر ادبی، اول ما از نظر ادبی بحث می کنیم بعدا از نظر معنوی در جوّ خود آیه و آیات قبل و بعد و کل آیاتی که در بعد طاعت مطلقه و احیانا در بعد طاعت غیر مطلقه مقیده با قرینه قطعیه هست. ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء : آیه ۵۹] اولی جمع ولی است، ولی متعدی بنفسه، امر امرهُ، ولیهُ، ولیه، پس نه منکم تعدیه است از برای اولی و نه تعدیه است از برای امر، تعدیه از برای مِن وجود ندارد.

بنابراین ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ﴿مِنكُمْ که ظرف است، مظروفش کدامه؟ ما سه مظروف احتمال می دهیم. مظروف اول که اقرب مظروف هاست و ظرف لغو است کائنین، اولی الامر الکائنین منکم، الکائنین منکم، الکائنین مظروف است و منکم ظرفه که مِن، من تبعیض می شد اولی الامری که هستند بعضی از شما، چون کل مومنین اولی الامر نیستند، بعضی از مومنین که مطاع اند اولی الامر اند و کل مومنین غیر از این بعض مطیع اند نسبت به این مطاع، این احتمال اول که از نظر دلیل لغوی و دلیل ادبی یا صحیح است یا اصح است.

احتمال دوم که ﴿مِنكُمْ متعلق به امر باشد. ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ کسانی که صاحب فرمان شریعت اند، فرمان شریعت رو از شما می گیرند، این حرف سنی هاست، میگن فرمان شریعت بعد از رسول الله، از مومنین است، از شورای مومنین است، از اجماع مومنین است، نص فقط مربوط به رسالت است و بعد از ارتحال رسول الله (ص) دیگر نص نسبت به استمرار رسالت که خلافت معصومه است منتفی ست. ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ یعنی صاحبان امر و صاحبان شریعتمداری، صاحبان فرمان شریعت که این فرمان ﴿مِنكُمْ است، این احتمال دوم.

احتمال سوم این است که ظرف از برای اولی باشد. صاحبان شریعت، صاحبانی که صاحب شریعت شدند از شما. صاحب شریعت، فرماندار شریعت، شرع مدار شدند، شرع مداری اون ها از شماست. روی این دو احتمال حرف برادران سنی البته تفوق خواهد پیدا کرد ولکن ما چند اشکال داریم. اشکال اول این است که مظروف نزدیکتر، مظروفی که احتمال مظروفیت دارد و نزدیکتر است مقدم است از مظروف ابعد و از مظروف اوسط، این اولا. ثانیا نمیخوایم دلیل زیاد کنیم تاکید مطلبه، ثانیا اگر ﴿مِنكُمْ از برای صدور بود، آیا دلالت مِن از برای صدور اوضح است یا دلالت با؟ بکم بصاحبکم، اولی الامر بکم، چون چه مِن چه ب از برای تعدیه که نیست، مِن و ب از برای معنای غیر تعدیه است، برای اینکه هم اولی و هم امر و هم کائنین این محتاج به تعدیه نیستند.

بنابراین اولی الامر بکم یعنی کسانی که صاحب امرند به وسیله شما، صاحبان امر شریعت به وسیله شما که این با ظهور اولیش در سببیت است ولکن مِن ظهور اولیش در تبعیض است. ثالثا، اگر ﴿مِنكُمْ مراد بکم است و مراد وسیله است، اولی امرکم باید باشد، چرا؟ برای اینکه امر که اضافه می شود به کم خودش در واقع متعدی بنفسه، اولی امر کم، صاحبان امر شما، امری که از شماست. با این دو سه دلیل از نظر ادبی اثبات می کنیم که از نظر ظاهر و یا نص دلالی آیه، این آیه نتیجه ای از برای سنی ها ندارد، این اولا.

ثانیا، آیا در طاعت مطلقه از طاعت مطلقه اولی که به طاعت مطلقه ثانیه انتقال می شود، طاعت مطلقه ثانیه تالی تلو مماس طاعت مطلقه اولی هست یا نه؟ آیا از هزار به صد منتقل میشن؟ از صد به یک و صفر منتقل میشن یا  از هزار به ۹۹۹ منتقل میشن؟ در صورتی که الضرورات توبیح المحظورات، اگر شما صد را نتوانید انجام بدهید، باید ۵۰ انجام بدهید یا ۹۹؟ قاعده انتقالی عقلایی عقلانی انسانی اینه که ضرورت اولای طاعت که طاعت الله است، ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ،﴿أَطِيعُوا اللَّهَ هم فی محکمه کتابه. چون خدا که به ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وحی نمی کند. وحی خداوند به ﴿الَّذِينَ آمَنُوا به واسطه رسول است، چون به واسطه رسول است، وساطت رسول در وحی دو بعدی است، یک وحی کتاب الله است که متن است و یک وحی سنت رسول الله است که در حاشیه است.

حالا ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ تبعا فی کتابه است. کتابی که وحی منفصل است. ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ در وحی منفصل سنت است. بنابراین از ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ اگر ما حکمی از احکام را چه عقیدتی و چه فرعی نتوانستیم در کتاب الله پیدا کنیم، نشد، یعنی هر چه جدیت کردیم، هرچه سعی کردیم، کوشش و کاوش کردیم، از کتاب الله نیافتیم یعنی نیست. مثلا حکم تعداد رکعات نماز پنجگانه، هر قدر کوشش و کاوش کنیم در قرآن تعداد رکعات نماز و حکم پیدا نمی کنیم، بنابراین چه کنیم؟ انتقال می شود از طاعت الله به طاعت دوم، یعنی طاعت مطلقه ذاتیه انتقال پیدا می کند به طاعت مطلقه غیریه. ولی طاعت مطلقه غیری کیه؟ علی ست؟ نخیر، حسن است؟ نخیر، حسین است؟ نخیر، رسول است.

چون رسول است که مرحله ثانیه بعد الله در بُعد بیان شریعت دارد. در بُعد تکوین فقط الله است، در بعد تشریع فقط الله است، در بعد علم بشری به شریعت، در بعد ذاتی الله است چون خودش مشرع است ولکن در بعد فرعی غیری، علم به شریعت بعدالله درجه اول رسول است و لذا ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ اول ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ بعد و این بعد، بعد مماس است، ز احمد تا احد یک میم فرق است همه عالم در آن یک میم غرق است.

بعد الله بالاترین مقام در کل کائنات عالم وجود در مثلث زمان، حضرت محمد بن عبدالله (ص) (اللهم صل علی محمد و آل محمد) ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ.

حالا همانطوریکه از طاعت الله که طاعت مطلق ذاتیه است، اگر نیافتیم در کتاب الله حکمی را، طاعت الرسول است فی سنته و رسول درجه ثانیه بعد الله است آیا ﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ چیه؟ اگر ما از سنت رسول مطلبی را نیافتیم، واجبی را حرامی را در سنت رسول نیافتیم چون سنت رسول دو بعد دارد. یک سنت رسول بعد عمومی ست که پیغمبر منبر می رفت یا زمین می نشست یا در راه حکمی را از احکام می فرمودند یا سوال می شد، این وضع عام، ولکن وضع خاص کسانی که درجه اول های شاگردان رسول الله بودند، مطالبی را اصلا و فرعا به اون ها رسول الله القاء می کرد که استمرار رسالتی اند. درس ها هم همینطوره، آیا در درس هایی که تدریس می شود همه یکسانند؟ کسانی هستند که مطالب همگانی می فهمند با درجات و درجات و کسانی هستند که رتبه ثانیه بعد از استادند. رتبه ثانیه بعد از استاد کسی ست که اگر استاد یک روز نیاد می توند درس بده یا درس های استاد را صددرصد بیاره تحویل بده. درس استاد را صددرصد، صددرصدها می فهمند، بقیه درصد ها می فهمند. بنابراین سنت رسول دارای دو بخش است. یک بخش است که به همگان رسید، عمومی بود، کلی بود و یک بخش چه احکام کلیه و چه احکام جزییه در صدر تالی تلو رسول الله که علی (ع) است باید قرار بگیره تا از صدر او و صدور امام حسن و امام حسین و ائمه (ع) در طول ۲۵۵ سال حضور ائمه، سنت رسول الله (ص) که بر همگان روشن نبود و صددرصد برای همگان نبود، این درصد درجه اول ممتاز تلامیذ خاص رسول الله تحویل بگیرند و تحویل بدهند.

بنابراین در اینجا ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ لازم است. آیا می شود گفت چنانکه برادران سنی می گویند که ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ تمام کسانی هستند که صاحب منصبند، صاحب منصب و رئیس و حاکم در میان ملت اسلام چه یکی باشد و چه چند نفر باشد، فاسق باشد، جاهل باشد، عادل باشد، کم باشد، زیاد باشد، رای اکثری هر کس را تعیین کرد و حال آنکه اولا در اکثریت اشکال است. اگر اکثریت مطلق بگیم، اکثریت مطلق مردم فاسقند، جاهلند، نادانند، توجه ندارند و اگر اکثریت در میان علما و شایستگان بگیرید، اکثریت در میان علما و شایستگان هم نتیجش انتخاب معصوم نیست. انتخاب کسی که تالی تلو رسول الله باشد به طور مماس نیست، چون رسول الله دارای دو بعد است. بعد رسالت علیا و بعد عصمت علیا. تالی تلو رسول الله بعد از ختم رسالت، عصمت علیاست منهای رسالت علیاست. تالی تلو رسول الله این نیست که نه عصمت باشد نه رسالت باشد بلکه احیانا ابوبکرها باشند، عمر ها باشند، عثمان ها باشند، معاویه ها باشند، یزیدها باشند و افرادی که ﴿مِنكُمْ بودند، یعنی به انتخاب تعیین می شدند یا به زور یا به انتخاب تعیین شدند، این ها نیستند.

بنابراین ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ کسانی هستند که صاحب امر شریعتند. البته در اولی بحث می کنیم، در امر هم بحث کردیم، امر، امره شریعته دیگه، چون بحث در شریعته. طاعت الله شریعت الله است، طاعت الرسول شریعت الله است، طاعت اولی الامر منکم طاعت شریعت است. البته شریعت دارای دو بعد است. یک بعد احکامی اصلی و فرعی و یک بعد حکومتی. این دو بعد یکیش زیربناست و یکی رو بناست. زیر بنای حاکمیت شرعی احکام الله است، رو بنا و کنترل کننده و به عمل آورنده و تحقق دهنده شریعت الله به وسیله کیست؟ به وسیله حاکم است. یعنی اگر قانون باشد و حاکم به قانون نباشد فایده ندارد. اگر حاکم به قانون باشد و قانون نباشد فایده ندارد. ولکن حاکم به قانون که درست است و قانون که قانون صددرصد، چه قانون الهی، چه غیر الهی، تناسبش چیه؟ آیا قانون الهی مهم تر است یا عمل کننده قانون؟ حاکم قانون، قانون الهی، زیر بنای مجتمع مسلمین در باب اداره قانون عبارت است از خود قانون اولا و روبنای قانون و پوسته قانون و کنترل قانون که قانون عمل شود.

بنابراین اگر خدا می فرماید در سوره نساء که ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ﴾ [نساء : آیه ۱۰۵] ﴿تَحْكُمَ﴾ یعنی حاکمیت، بعد حکم یعنی احکام کتاب و سنت را صددرصد بلا قصور و لا تقصیر می داند و تحویل می دهد و یک حاکمیت، حاکمیت جیش، حاکمیت سیاسی، پیغمبر بزرگوار هم مرجع تقلید شرعی بود و احکامی در بعد اول و هم مرجع تقلید سیاسی که در مدینه تشکیل حکومت داد. حکومت الهی بر مبنای تحقق بخشیدن احکام اصلی و فرعی.

حالا ﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ پایه سوم مطاع است. آیا معقول است عرفا؟ آیا معقول است حتی نزد کم عقل ها تا چه رسد پر عقل ها، تا چه رسد اولی الالباب، آیا معقول است در ترتیب از صد به ۹۹، از ۹۹ به یک دو صفر کمتر بیشتر، که اگر ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ﴿مِنكُمْ متعلق به امر باشد یا متعلق به اولی باشد، یعنی کسانی که شرع مدار و حاکم شدند، شرع مدار در بعد اول و حاکم سیاسی در بعد دوم، کسانی که شرع مدار و حاکم شدند مطلق اند، مطلق اند به این معنا عادل باشد، ظالم باشد، جاهل باشد، خائن باشد، هر چه باشد، این معنیش چیه؟ معنیش انتقال از صد الله است به ۹۹ رسول الله و بعد از رسول الله به یک، به صفر، به صد، به یک، صفر، دو، مثلا پنج، شیش، هفت، بنابراین این انتقال غلطه.

﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ باید مقاماتی باشند که مماس باشند با وضع رسالتی رسول الله و وضع عصمت و چون رسالت رسول الله رسالت ختم است، بنابراین استمرار عصمت رسول الله از برای فرمانداری و فرمان فرمایی شریعت مطلقه، این از لوازم است.

سوال، اگر گفته شود ما در آیه دیگر داریم که ﴿أُولِي الْأَمْرِ در زمان رسول الله بودند و طاعت اولی الامر هم لازم بوده، در آیه  ۸۳ سوره نساء ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾ [نساء : آیه ۸۳] البته اعتراض نکردند، عقلشون نرسیده، ولکن ما که عقلمون میرسد و تفحص می کنیم، تمام سوراخ ها و تمام روزنه هایی که امکان دارد باز شود، می بندیم به خود آیات.

حالا ان قلت، در اینجا اولی الامر بعد از رسول اولی الامر زمان رسولند، آیا ائمه زمان رسول بودند که اولی الامر جمعه دیگه؟ ائمه زمان رسول بودند؟ حتی امیرالمومنین امامت داشت؟ حتی شخص امیرالمومنین در زمان رسول دارای مقام عصمت مطلقه بعد از رسول بود یا اگر هم بود آیا رسول و امام حسن و امام حسین اولی الامر زمان رسول بودند؟ اگرم معصوم بودند، صاحب امر بودند؟ در زمانی که رسول الله تشریف داشتند علی (ع) نه منبر رفت، نه خطبه خواند، خطابه جاری نکرد، مرجع سوالات شخص رسول الله بود و اگر علی (ع) ازش سوال می شد از رسول الله سوال می کرد یا سوال از رسول الله جواب می داد، خودش مستقلا جواب نمی داد.

بنابراین این سوال تحکیمش اینه که ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ﴾ عرض می شود ﴿إِذَا جَاءَهُمْ﴾ وقتی که در جنگ، البته بحث سر جنگه، در جنگ ﴿اذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ﴾ [نساء : آیه ۸۳] وقتی لشکر اسلام یک جریان امنی یا جریان خوفی براشون میومد، ﴿أَذَاعُوا﴾ به و حال اینکه تاکتیک های جنگ و جریانات خاص سری جنگ را نباید اذاعه کرد، چه امن باشد چه خوف. اگر امر باشد اذاعه نباید کرد و اگر خوف باشد اذاعه نباید کرد. و اذ، اینجا تمدید می کند و مذمت می کند، ﴿وَاذَاجَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ نباید اذاعه کنند ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ﴾ این جریان خوف یا جریان امر، جریان خاص غیر معلوم سرّی تاکتیک جنگی را ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ ﴿مِنْهُمْ هر چی میخواد باشه ﴿وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ پس اولی الامری، جماعتی بودند که فرماندار بودند و شرع مدار بودند در زمان رسول و این جماعت کیا هستند؟ امرای جیشند؟ امرای جیشند، چون بحث سر جیشه، بحث سر جنگه، امرای جیشند، چون امرای جیش اولی الامرند، بنابراین اولی الامر در آیه اول نساء هم محقق نیست که معصومین باشند.

جواب، ما اولی الامر های مختلف داریم. گاه اولی الامر خاص است به تعیین رسول، فرماندهان لشکر اسلام به تعیین رسول اولی الامر خاصند، معصومیت درش شرط نیست، بلکه باید تاکتیک های جنگی را به تعلیم پیغمبر بدانند. یک اولی الامر اقتصاد است، اولی الامر عرض می شود در جیش است، اولی الامر در فرهنگ است، اولی الامر های مخصوص منصوص، ولکن آیه اول نساء اولی الامر مطلق است، کما اینکه رسالت رسول، رسالت مطلقه است در بیان شریعت در تقریرش، در فعلش، در امرش، در نهی اش، بنابراین ﴿أُولِي الْأَمْرِ هم حاملین رسالت مطلقه رسول هستند منهای رسالت با حفظ عصمت.

برگردیم اولا در اولی بحث کنیم ثانیا در امر. اولی جمع ولیه. ولی مسلمین کی؟ ولی ﴿الَّذِينَ آمَنُوا ولی ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الله است اولا، ﴿الله وَلّیُ الَّذِينَ آمَنُوا ولیّ در بعد کتاب، در بعد کتاب، در بعد تکوین، در بعد تشریع، در بعد شریعت و در بعد حمل شریعت و شرع مداری مطلق، عرض می شود که رسول است. خب حالا این ولیّ به چه معناست؟ ولی فرعا دارای ۴۰ مصداق است و اصلا دارای سه زاویه و این سه زاویه هم در بعد اصلی اصلی یک معناست. ولیه یعنی دنبالش رفت، ولیه یعنی دنبالش رفت، دنبالش رفت یا نصرتا یا حبا یا ولایتا، سه معنا بیشتر نداره.

دنبالش رفت، کسی که قوی است دنبال ضعیف رفت، قوی که دنبال ضعیف می رود یا به عنوان دوست داشتن است حُب یا به عنوان نصرت است کمک یا نه به عنوان دوستیه نه به عنوان کمک است به عنوانی که اون طرف نقصان دارد عقلا، نقصان دارد دینا، نقصان دارد عقیدتا، نقصان دارد احکاما، کمک می کند. پس ولی در بعد اول یک معناست، در بعد دوم سه معناست، در بعد سوم ۴۰ معنا. ما به ۴۰ کاری نداریم، به یک هم کاری نداریم، این سه معنا. ولیه یعنی احبه یک معنا، ولیه یعنی نصره در قرآن داریم، در قرآن هم به معنای اول داریم، هم به معنای دوم داریم، هم به معنای سوم. ولیه، مثلا آیا تولی و تبری لازم است و از احکام اصلی هشت گانه و یا ده گانه اسلام است یا نه؟ بله، تولی چیه؟ دوست داشتن، مومنین باید یکدیگر را دوست داشته باشند. تولی و ولایت، ولایت به معنی محبت، این واجب کل مسلمین است، نسبت به یکدیگر، بزرگ، کوچک، عالم، جاهل، همه باید نسبت به یکدیگر محب باشند، پس ولایت به معنی اول که ولایت محبت است، ولایت عمومی ست، اختصاص ندارد. ولایت به معنی نصرت هم همینطوره، ولایت به معنی نصرت ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ﴾ [مائده: آیه ۲] نصرت همگان در همه ابعاد ممکن است، ممکنه بر همه لازم است. پس یکی میمونه، ولایت به معنای سرپرستی نه به معنای نصرت، ممکنه کوچک بزرگ را نصرت کند، بزرگ کوچک را نصرت کند، کوچک محب بزرگ باشد، بزرگ محب کوچک باشد، ولی ولایت سوم اینطور نیست. ولایت به معنای تولی امر اوست. نقصان هایی که او دارد، نقصان عقلی، مالی، فکری، عقیدتی، اخلاقی، عملی، نقصان فردی و اجتماعی دارد، برطرف کننده نقصان های فردی و اجتماعی، این ولی امر مسلمین است.

حالا ولی امر مسلمین یا ولی مطلق است مثل رسول (ص) و ائمه (ع) (اللهم صل علی محمد و آل محمد) یا ولی غیر مطلق است مثل شورای فقهای سیاستمدار و سیاستمداران فقیه درجه اول اعلم اتقی یا مرحله بعد و بعد و بعده. فعلا ما در مرحله ثالثه بحث می کنیم که اولی الامر معصومین باشند.

حالا ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ کیا هستند؟ ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء : آیه ۵۹] یعنی صاحبان امر، صاحبان شریعت، آیا صاحبان شریعت یعنی متشرعین؟ خب همه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا متشرع اند، پس امر تشرع عمومی نیست، بلکه صاحب منصبان و شرع مداران محوری و الا کسانی که متشرع هستند در هر درجه ای از درجات شرع باشند ﴿الَّذِينَ آمَنُوا شامل شونه، ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بر مبنای ایمان متبلور، کسری هایی دارند، نقصان هایی دارند که این نقصان ها و کسری ها با طاعت الله و رسول و بعدا ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ عرض می شود که برطرف میشه.

 بنابراین هم ولایت هم امر اضافه بر ﴿الَّذِينَ آمَنُوا و اضافه بر جهات دیگر که ما یک دلیل داشته باشیم کافیه، اگر یک دلیل داشته باشیم، دلیل درست کافیه، ولکن ادله زیاد داریم بر اثبات مقصود در مطلب و مذهب شیعه. امر، امر شریعت مطلقه نیست، بلکه امر فرمانداری کل شریعت است. ﴿أُولِي الْأَمْرِ آیا ولی امر یعنی محب شریعت است؟ همه مومنین محب شریعت اند، نصرت شریعت است؟ همه مومنین ناصر شریعت اند.

بنابراین ولایت امر شریعت است. یعنی فرمانده و فرماندار و شرع مدار مطلق شریعت است. فرمانده و فرماندار و شرع مدار مطلق شریعت در بعد سوم یعنی بعد الله و بعد رسول الله، این مورد طاعت مطلق است. پس ولی معنیش معلوم شد. مثلا در قضیه الغدیر، (الست اولی بکم من انفسکم قالو بلی قال فمن کنت مولا فهذا علی مولا) اختلاف است بین شیعه و سنی. سنی ها میگن که ولایت به معنی محبت است، ولکن جوابش واضحه. اگر ولایت محبت باشد آیا محبت علی فقط لازم است؟ محبت خود محمد لازم نیست؟ محبت سلمان ها و ابوذرها و مقدادها لازم نیست؟ پس محبت نیست. مراد نصرت است. آیا نصرت به بعضی از مسلمین فقط لازم است؟ تناصر بین کل مسلمین لازم است.

وانگهی رسول الله اولا فرمود (الست اولی بکم من انفسکم) اولی چیه؟ اولی محبت است، (اولی بکم من انفسکم) یعنی انسان بر خودش ولایت دارد. من ولایت بر شما بیشتر از شما دارم بر عقولتون، علومتون، عقایدتون، اخلاقتون، اعمالتون، فردتون، اجتماعتون، من اولویت دارم. این اولویت مطلق کلی که پیغمبر درباره اش صحبت کرد می گوید که (من کنت مولا) مولا چیه؟ محبه؟ ربط داره که، (من کنت اولی بکم من انفسکم) کسی که من اولی به او هستم از جان هاشون، از نوامیس پنجگانشون، از ناموس جان و عقیده و عقل و ناموس و ناموس و ناموس و مال از همه نوامیس بر مسلمون ها مقدم هستم، (فهذا علی مولا). کما اینکه در اینجا هم همینطوره.

عرض می شود که ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ کسانی که ولایت دارند در امر شریعت بر کل مسلمین، آیا یزید ها و معاویه ها و عثمان ها و ابوبکرها و عمرها ولایت بر خودشون می تونند داشته باشند تا ولایت بر کل مسلمین داشته باشند؟ اصلا این امر تناقضه. اگر چنانچه ولایت مطلقه برای هر کسی که مردم انتخاب کرده اند باشد، این امر تناقضه، چند تناقضه. یک، کسی که شرع را به طور مطلق نمی داند و معصوم از نظر علم نیست این همه احکام رو نمیدوند، در بعضی احکام قصورا یا تقصیرا تخلف دارد، آیا اطیعوا احکام تخلفی تقصیری و قصوری را می گیرد یا نه؟ اگر می گیرد بنابراین عمل به تناقض است. احکام درست، احکام غیر درست.

وانگهی ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ جمع است. این جمع کسانی که والی امور مسلمین هستند، در مقامات عالیه، مقامات اعلی، مقامات دانیه، مقامات ادنی، اگر همشون مورد وجوب طاعت باشند، تناقضه. اگر ﴿أُولِي الْأَمْرِ در بعد شریعت، تمام مراجع تقلید را که ولی امر شرعی شما هستند به طور غیر مطلق، اطاعت از همه. آیا اطاعت از همه تناقض نیست؟ فلان آقا نماز جمعه رو واجب میدونه، فلان آقا حرام میداند، فلان آقا چه میداند، آیا طاعت اولی الامر به عنوان جمع طاعت متناقض نیست؟ من شمردم حدود ۲۰ اشکال، ۲۰ اشکال حداقل بر این حرف سنی ها وارد است. ولایت در اینجا ولایت مطلقه است کتابا از نظر خود آیه و از نظر آیات قبلی و بعدی و از نظر سنت قطعیه. حتی عجیب است در سنت قطعیه از طریق شیعه و سنی یک دونه روایت نداریم که ﴿أُولِي الْأَمْرِ غیر معصومین اند، نداریم، اصلا خیلی عجیبه، سال های دراز من تفحص کردم، یک دونه روایت به نفع سنی ها نداریم که ﴿أُولِي الْأَمْرِ غیر معصومین باشند.

بنابراین شیعه و سنی باید توافق کنند که ﴿أُولِي الْأَمْرِ معصومین اند منتها آخر بحث اینه که اگر در این بحث های کتابی که مورد شک بعضی هاست و در بحث های غیری که مورد شک بعضی هاست اگر فشل موندید ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ [نساء: آیه ۵۹] اگر تنازع در شیء، شیء، شیء اول عرض می شد که اولی الامر است، و شیء بعدی احکام است. اگر در تعیین ﴿أُولِي الْأَمْرِ شیعه ها هستند، مفهوما یا مصداقا، اگر در تعیین ﴿أُولِي الْأَمْرِ تنازع کردید، شیعه و سنی ﴿فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ به کتاب الله تمسک کنید که آیا معصوم بعد از رسول هست یا نه؟ به سنت رسول الله تمسک کنید. اگر به کتاب الله تمسک کنیم، اثبات استمرار عصمت بعد از رسول به آیاتی ثابت است و در حاشیه قرآن، اثبات استمرار عصمت مطلقه بعد از رسول به روایات متواتره و فوق حد تواتر از طریق فریقین ثابت است.

مثلا ما به یک آیه استدلال کنیم کافیه، آیه سوره کافر، سوره فاطر. ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ﴾ قبلش انزال کتاب است بر رسول الله، ﴿ثُمَّ﴾ یعنی بعد از انزال قرآن بر تو ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾ [فاطر: آیه ۳۲]. با این آیه به دلیل قطعی خود آیه ثابت است که مصطفین و سابقین بالخیرات چند نفر کسانی خداوند اصطفا کرده است و انتخاب کرده اونها رو و بالاتر سابقین بالخیراتند یعنی در کل خیرات در میان ملائکه و جن و بشر در طول تاریخ تکلیف، سابقین بالخیراتند منحصر به رسول الله نیست، بلکه بعد از شخص رسول الله و انزال قران بعد از رسول الله، لفظ اول که عرض می شود که ﴿اصْطَفَيْنَا﴾ ست ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ [فاطر: آیه ۳۲] ﴿الَّذِينَ﴾ جمعه، پس یک ﴿الَّذِينَ﴾ ای که خداوند اون ها رو از میان کل عباد انتخاب کرده، این ﴿الَّذِينَ﴾ به اصطفای الهی بعد از رسول باید باشند. ممکن است خدا اصطفا کند کسی رو که معصوم نیست، اصلا لغت اصطفا در قرآن کلا مربوط به معصومین است. ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾ [آل عمران: آیه ۳۳] اصطفا در لغت قرآن مخصوص است به معصومین ولا سیما اصطفا الله و بالاتر از اصطفا، ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ ﴿وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ، ﴿ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ کنار، ﴿مُّقْتَصِدٌ که عادل است کنار، ولو اعدل عدول باشد و ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ [فاطر: آیه ۳۲] الخیرات جمع محلی به لام است در مثلث زمان. یعنی در مثلث زمان گروهی هستند که مصطفای الله هستند، اصطفای الهی شده اند و سابق بالخیرات هم یعنی بر تمام خیرین در تمام خیرات از نوح ها و ابراهیم ها و موسی ها و عیسی ها مقدمند، کما اینکه بر حسب آیه.