بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
با عرض دو تبریک، عرائض حضرت جواد الائمه (س) که دیروز بود و عالمی را درخشان فرمودند. تبریک دوم ایام البیض است که از شب جمعه شروع می شود که توفیق دارند و امکانشون هست در اعتکاف خواهند بود که در آخر بحث راجع به اعتکاف عرائضی خواهیم داشت. دنباله بحث در آیه…
بر خلاف ظاهر نیست، چون اگر خدا و یا رسول و یا ائمه نصی دارند یا ظاهر مستقری دارند، اراده خلاف نص و اراده خلاف ظاهر مستقر بدون قرینه و دلیل قاطع، این بر خلاف بلاغت است، بر خلاف فصاحت است، بر خلاف عقل است، بلکه احیانا لا عقل ها هم چنین کاری رو نمی کنند. دیوانه بگد سرم درد میکنه مقصود پاش باشه. بنابراین تاویل بر خلاف آنچه گمان برده اند این نیست که نص را بر خلاف نص، کتاب را یا ظاهرش، نص سنت را یا ظاهرش را بر خلاف معنا کردن تاویل معنیش این نیست، تاویل الرویای، تاویل الطعام یوم یات تاویله، تاویل در قرآن به معنی ارجاع است. ارجاع دادن عمل، ارجاع دادن طعام، ارجاع دادن لفظ به مبدأ و منتها و بعضی وقتا این علمش مخصوص…
جریان ظاهری اگر فعلا باطن است این خیر است، همچنین طاعت را که امروز میخوایم عرض کنیم این است که از جمله توبه آیه دیگر به دست آورد که پیامبر (ص) تحلیل کرد دو آیه دیگر آیه بیستم هست که می فرماید: له من الدین ، ما استدلال کردیم آیات رو چک کنیم خب ما اعطائنا، به سلطنت عطا و آیاتی از این قبیل هست. جمله رسول الله دلیل قیاس است که این سه جوره این هفت هشت دلیل سه جور است که باید روی هر کدام از این ها بحث کنیم.
شکل اول دلیلی ست که خودش مشرع است، کتاب مشرع است، الله مشرع است در کتاب، سنت مشرع است یعنی الله مشرع است در سنت. خداوند دو تشریع دارد و در دو بعد اصلی و فرعی شارع مشرع است. شارع اصلی در کتاب که قانون است قانون اصلی ست و شارع فرعی در سنت است که باز وحیه. بنابراین یک دلیل، دلیلی که خودش شرع است، خودش مشرع است، مشرع الله است به دلیل کتاب و مشرع الله است به دلیل سنت.
خب آیا ما مشرع دیگر داریم؟ آیا عقل که دلیل سوم شیعه و سنی ست، مشرع است؟ آیا اجماع، شهرت، اجماع منقول، اجماع محصل، اطباق، ضرورت، مشرع است؟ که این ها مال شیعه ها و سنی ها هر دو است. آیا قیاس مشرع است؟ آیا استصلاح مشرع است؟ استحسان مشرع است؟ آیا ما مشرعی غیر از الله داریم؟ حتی رسول الله مشرع نیست. هنگامی که قطعا رسول الله هم مشرع نیست و مشرع بودن در انحصار مقام اقدس الهی ست، بنابراین نه عقل، نه اجماع، نه شهرت و نه قیاس، نه استحسان، نه استصلاح، نه ضرورت، نه اطباق این ها مشرع نیستند.
پس دو قسم دیگر است. دو قسم دیگر، قسم اولش، قسم اولش دلیل کاشف از حکم کتاب یا کاشف از حکم سنت، عقل اگر کاشف صددرصد باشد، اگر کاشف از حکم کتاب و سنت به جای اگر لو بدهید، یعنی اگر حکمی از احکام را وجوبا یا حرمتا نه از کتاب فهمیدیم نه از سنت، یعنی نه در کتاب باشد نه در سنت که این غلطه، تمام احکام در کتاب اصلا و در سنت قطعیه فرعا موجوده ولی اگر، لو، اگر بر فرض محال در کتاب و سنت حکمی فرضا یا رفضا، وجوبا یا حرمتا نباشد، اون وقت کاشف لازم داریم. کاشف هم باید کاشف قطعی باشد. برای اینکه اگر کاشف علمی نباشد، خودش با نص کتاب مرفوض است ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ [یونس: آیه ۳۶].
مرحوم شیخ بزرگوار استاد الاساتید متاخرین شیخ انصاری (رض) در کتاب رسائل اگر ملاحظه فرمودید یا درس خوندید یا تدریس فرمودید یا مطالعه کردید در باب ظن می فرماید که آیات ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ مربوط به اصول عقائد است، ولکن اگر این بزرگوار قرآن را درست باز می کردند، مثلثی از آیات ظن به نظرشون می رسید و از جمله آیه سوره مبارکه اسراء است که ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] و این آیه بعد از احکام فرعیه است. احکام اصلیه اولا، احکام فرعیه ثانیا حرمت زنا، حرمت قتل، وجوب بر به والدین، اول احکام اصلیه است بعد احکام فرعیه است، بعد نسبت به هر دو ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] یعنی قبلی نه قبل از قبل، معقوله قبلی نیست قبل از قبله، قبلیش قبل مسلم است، قبل از قبل هم البته مفهومه، یعنی آنچه را که شما بهش علم ندارید، در اصول عقائد و در فروع احکام اگر علم ندارید پیروی نکنید، نه پیروی کنید علما، نه پیروی کنید عقیدتا، نه پیروی کنید عملا، پیروی از غیر علم محذور است و محرم است.
و حال آنکه آقایون سد باب علم کردند و چون میگن باب علم مسدود است، پس ظن خاص و بعدا هم ظن مطلق حجته، نه ظن خاص حجت است، نه ظن مطلق حجت است، بلکه علم حجت است بر مبنای کتاب و سنت قطعیه.
بر گردیم حالا بغیر از دو دلیل اول که کتاب و سنت است و مشرع است، ما مشرع سوم نداریم بلکه کاشف داریم. حالا، آیا اگر بر فرض محال اگر در کتاب و یا سنت حکمی از احکام بطی سلبا و ایجابا وجود نداشته باشد، کاشفی که میخواد باشد، کاشف قطعی باید باشد یا ظنی، شکی احتمالی، کافیست؟ به دلیل این آیه و سایر آیات ظن کاشف باید قطعی باشد. عقل کاشف قطعی است یعنی کل عقلا، به ما هم عقلا، مرتا واحده کلا می گویند چنین است، خب کاشفه یا اجماع منقول یا اجماع محصل یا اطباق یا ضرورت تا اینجا فقط، بعدش که کاشف نیست، چون قیاس کاشف نیست، استحسان کاشف نیست، استحسان و قیاس، این ها و استصلاح کاشف نیستند. این سه دلیل سنی ها برای چی آمده عرض می کنم. اما در حد ادله ای که شیعه می گویند دو دلیل اول که کتاب و سنت است، مشرع است، مکشوف است، اصل است. اما کدام دلیل عقل می تواند کاشف باشد؟ دلیل قطعی. کدام دلیل اجماع، منقول یا محصل یا شهرت و کدام دلیل اطباق یا ضرورت می تواند کاشف از حکم باشد؟ حکمی که بر فرض محال در کتاب و سنت نیست، اگر قطعی باشد.
پس عقول متعارضه، اجماعات متعارضه، شهرت های متعارضه، اطباق های متعارضه، احیانا ضرورت های متعارضه، نمی توانند کاشف باشند از حکمی که بر فرض محال در کتاب و سنت نیست. پس چجور به اجماع منقول استدلال میشه؟ یه نمونه عرض کنم خستگیتون رفع شه. ما در نجف بحث می کردیم آیات الاحکام رو رسیدیم به صلاه جمعه. در نماز جمعه مرحوم شیخ محمد حسن صاحب جواهر (رض) آخر بحث می فرمایند دلیل کتاب و سنت قطعیه دلیل است بر وجوب تعیینی نماز جمعه، عین حرفش و دلیل اجماعات منقوله دلیل است بر حرمت نماز جمعه در زمان غیبت، ما چه کنیم؟ می گوید ما جمع بین دلیلین می کنیم. می گوییم وجوب تخییری، وجوب تخییری بین الدلیلین است. دلیل کتاب و سنت قطعیه تصریح دارد ها، دلیل کتاب آیات سوره جمعه و دلیل سنت قطعیه بدون شک دلیل است بر وجوب تعیینی نماز جمعه در کل زمان های تکلیف، نقل دارم می کنم و دلیل اجماعات منقوله نه محصله دلیل اجماعات منقوله که می خونم دو دسته است، یکی نفی یکی اثبات، دلیل اجماعات منقوله، دلیل است بر حرمت صلاه جمعه در غیر زمان حضور معصوم، ما چه کنیم؟ می گد ما بین بین می گیم، می گیم که حد وسط، بینهما که نماز جمعه واجب تخییری ست نه وجوب تعیین دارد نه حرمت. ما میگیم اولا ثانیا ثالثا عدد نمی خوایم زیاد کنیم اولا اگر دلیل قطعا بر وجوب صلاه جمعه پس اجماع منقول چکاره است؟ و اگر اجماعات منقوله در مقابل کتاب و سنت، وانگهی اگر هر دو دلیل اند، اگر کتاب و سنت دلیل است و اجماعات منقوله دلیل است، آیا جمع بین دلیلن رفض دلیلین است؟ عقیده به وجوب تخییری نماز جمعه، رفض کتاب و سنت است که اضافه بر کتاب در تشریع به عنوان کاشفه و ما سنت را فقط استناد به یک نقطه است.
(صحبت حضار)
بله درصد بالا دارد کل فکر استحباب است و چیزی پیدا نکردیم که باشد یعنی می نشینیم آیا عرض می شود که ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ [یونس: آیه ۳۶] اصالت الحس و عرض می شود که اصالت دیگر چی بود؟ وحی. آیا هر چهار اصله یا وحی اصله و اصل عقل و اصل علم و اصل حس فرعه یا وحی کنار است کما اینکه نظر ملحدین و مشرکین اینه، وحی کنار است و یا در حاشیه است، اصالت العقلیم یا در حاشیه است اصالت العقلیم یا اصالت العلمیم یا اصالت الحسیم یا جمع بین اصول، این مباحث رو ان شاء الله باید که بعد از قضیه سنت بحث کنیم و بعد هم راجع به اجماعات، نه مفصلا مختصرا کما اینکه در اصول استنباط کتاب مختصری ست. حدود پنجاه شصت صفحه راجع به رد اصوله نه اثبات اصول. اصلا اصول لفظی غلطه. اصول لفظی نوعا اهانت است به مقام مقدس الوهیت و رسالت و امامت.
من سوال می کنم از برادران، آیا شما اگر علم هندسه، فیزیک، جبر، لگاریتم و این علم ها رو بخونید آیا در این علم ها امر و نهی دارد یا نه؟ اگر شما علم داروسازی میخونید استاد داروساز اگر بگوید فلان دوا رو میخوایم درست کنیم، فلان چیز را درش بگذارید، فلان چیز را نگذارید، آیا شما در بگذارید نگذارید بحث می کنید؟ در بگذارید آیا امر دلیل بر وجوب است یا اعم است از استحباب بحث می کنید اصلا؟ در نگذارید بحث می کنید؟ آیا حرمت است یا نه و شک میکنه آخر سر آخر، شک میکنه میگید بگذارید چون نص در وجوب نیست، پس بنابراین نگذاریم مانعی نداره، نگذاریم هم چون از سر حرمت نیست بنابراین بگذاریم، پس بگذاریم و نگذاریم نگذاریم و بگذاریم یک زهر مار درست میکنیم مردم رو میکشیم. اصلا در کل علوم بشری با اینکه منطق بشر منطق نیست، منطق قابل تاویل است، قابل توجیه است، چطور در منطق عالی بشری اصول لفظی نمیخواد امر حقیقت در وجوب است، نهی حقیقت در حرمت است یا اعم از وجوب و استحباب است اعم از حرمت و مرجوحیت است این ها رو نمیخوایم ولکن در کتاب الله میخوایم.
آیا الفاظ کتاب الله از الفاظ ما عقلای عادی هم کمتر است کمرنگ تر است، دلالتش ضعیف تر است، برای اینکه رفع خستگی بشه یه نفر طلبه از لندن آمده بود به نجف در غیر زمان ما درس آقا سید محمد کاظم شیرازی می رفت آقا سید محمد کاظم یزدی ببخشید ایشون اصول می گفتند، این طلبه با زبان الکن از بغلیش سوال کرد که آقا چه می فرمایند؟ آقا اصول می فرمایند خب اصول چیه تو نمی فهمی و باید حالا چه بحث می کنند خب مقدمات واجب چیه چند روز چند هفته بیا، خب ما هم چند هفته رفتیم و بعد مقدمات واجب چیه آقا بحث می کنند چند وقته، گفت ۶ ماه دارند بحث می کنند ۶ ماه هست در اینکه آیا مقدمات الواجب واجب است یا نه؟ یه روز گفتیم حالا امروز وقتشه که به من گفت مقدمات الواجب مثال می زنم براتون مثال اینه که اگر کسی گفت روی پشت بام بروید آیا ازش نمی فهمید نردبان گذاشتن یا نمی فهمید اینه یعنی بپریم یا نریم اصلا خب معلومه بعد در ۶ ماه اینو گفت گفت بله گفت پس بنابراین همه شما دیوانه اید برای اینکه معلوم است وقتی چیزی واجب است خب مقدمش واجبه دیگه.
حالا اصول ما چنین وضعیته به قول آقای بروجردی (رض) خارج کفایه می گفتند در مدرسه فیضیه بعضی از بزرگان که الان دو برادرند و هر دو مرجع تقلیدند مجتهدند و از مجتهدین طراز هم هستند اعتراض کردند آقا شما خیلی تند جلو میرید خیلی تند اصول رو می فرمایید، جلو میرید فرمودند نخیر من کند دارم میرم جلو چون تند اگر تند بخوام برم جلو یک هفته است اصول که علم نیست، از این علم از اون علم از این علم از اون علم بار کردند گذاشتن رو اصول علم نیست اصلا، جهالاتی است بهشون عرض شد شما چرا بحث می کنید؟ فرمود تقیه می کنم از شما ولی ما تقیه از دیگران نمی کنیم بنده تقیه از احدی نمی کنم و میگم چون اتلاف کردن اوقات طلاب علوم دین با وضع مالی کم با وضع زندگی خیلی مشکل در اینکه ۱۶ سال بنده اصول لفظی گفتم، ۱۷ سال چنین گفتم، حالا بحث خواهیم کرد و اینکه ما مقدمات رو عرض می کنیم، مقدمات اصولی است منتها مقدمات اصولی ما دو بعد دارد یک بعد مقدمات اصولی اصلی و خیالات اصولی خیالاتی که در اصول کرده اند این طرف و اونطرف شیخ چنین می گوید آخوند چنین می گوید سید چنین می گوید چنین می گوید این ها رو میخوایم آقایون محترم ،آقایون علمای بزرگوار وقت طلبه ها رو چرا تلف می کنید؟ وقت خودتون رو چرا ضایع می کنید؟ این هم عرض ما قبل آخر ما و اما عرض آخر ما از برادران التماس شدید دعا داریم که دعا بفرمایید
دقیقه اخر صدا قطع منقطع ضبط شده بود
.. این آیه چیه ورتل القرآن ترتیلا .. آقایون .. می گیرد .. روایاتی .. مسجد جامع است .. ولا تباشروهن .. توفیق …از فردا که پنج شنبه است دیر نکنند در … و برکاته