جلسه سی و پنجم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (اجماع و عقل)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

به حضرت علی بن موسی (ع) عرض شد که شما قرآن را در چند مدت ختم می فرمایید؟ فرمودند در سه روز، عرض شد در کمتر هم می شود، یک روزه هم می توان قرآن را ختم کرد، حتی نیم روز، فرمود بله ولکن روی آیات من فکر می کنم. البته چون خداوند مطلق علی الاطلاق است و کلام آخرینش و وحی آخرینش، وحی و علم تکلیف علی الاطلاق است، اطلاقش به عنوان ثقل اکبر و اعظم و اتم و اکمل و اطول مقتضی ست که قرآن امام باشد، حتی رسول الله ماموم باشد، ماموم اول و ماموم دوم ائمه اهل بیت (ع) باشند.

از امیرالمومنین (ع) سوال کردند که آیا بر شما بعد از قرآن وحی ای می شود یا نه؟ فرمود وحی نمی شود، مگر اینکه خداوند بنده ای را برگزیند و فهم بیشتر و بالاتری در کتابش به او عنایت بفرماید.

بنابراین به طریق اولی، کسانی که دون معصومین هستند، ولو تالی تلو معصومین باشند، نباید اکتفا کنند فلان وقت، فلان مطلب را فهمیدم، فلان وقت فلان کتاب را نوشتم، فلان وقت فلان تفسیر را نوشتم. نوشته ای اما نوشته مطلق نیست، نوشته محدود است به حدود فهم و فکر شما و من و من ها و شماها.

در آیه مورد بحث که ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾ [نساء : آیه ۵۹] تا آخر، در این آیه بحث زیاد کرده اند مفسیرین. مفسرین شیعه و مفسرین سنی. در الفرقان بیشترین و عمیق ترین بحث را ما کرده ایم ولکن اکتفا به اون نمی شود، باید دقت کرد چون آیه محوری ست در ابعد گوناگون. بعد اول حقانیت شیعه به حساب ولایت مطلقه ائمه (ع) در برابر سنیان. بحث دوم، بحث اتباع و بحث طاعت مطلقه که مربوط است به اون حضرات و بحث های دیگر.

دیروز مقداری در اثبات این مطلب که ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ افراد عادی نیستند، عدول عادی نیستند، بلکه چون بعد از مقام رسالت است ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ اولا ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ ثانیا، پس ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ تالی تلو مقام رسالتند. و این مطلب هم از خود آیه و هم از آیات مجاوره و هم از آیات دیگر، از الفاظ و کلمات آیه، به طور کامل و صددرصد مستفاد است و من از برادران تمنا دارم که هر کدامتون بر این مبنا فکر بفرمایید و اگر مطلبی زایدی هست، بفرمایید ما استفاده می کنیم.

مطلب اولی که امروز عرض می کنیم بر حسب دلیل عقلی و دلیل علمی و دلیل کتاب و سنت، حکم در میان مجتمع مکلفین و حتی غیر مکلفین در انحصار خداست. آیات، سوره ۳ آیه ۷۹ ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ [آل عمران: آیه ۷۹] ایتاء کتاب در انحصار خداست که کتاب وحی است. حکم حاکمیت بالکتاب است چه حاکمیت سیاسی باشد و چه حاکمیت شرعی. نبوت این سه بعد هر سه در انحصار ایتاء خداست.

آیه ۵۷ سوره ۶ ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه﴾ [الانعام: آیه ۵۷] ﴿الْحُكْمُ الف لام یا جنس است و یا استغراق است. حاکمیت در انحصار خداست. البته این حاکمیت ها دارای دو بعد است. یک حاکمیت بر شخص و یک حاکمیت بر اجتماع. حاکمیت شخص دو بعدی ست، یک بعد، بعد تکلیفی ست که انسان، فرشته، جن، حاکم له و علیه خود است به مقدار دانایی، به مقدار بینایی، گاه اشتباه هست، گاه اشتباه نیست و بالاتر از حاکمیت بر خود که اگر مطلق نیست و حتما هم مطلق نیست و اشتباه است، حاکمیت بر خود باید بر مبنای وحی باشد. بالاتر از حاکمیت بر خود، حاکمیت بر مجتمع است. یک فرد یا چند فرد حاکمیت داشته باشند بر مجتمع کون یا بر مجتمع عقلا، انسان ها، ملائکه و جن، این حاکمیت در انحصار خداست. حاکمیت فردی هم اگر بخواهد غلط نباشد، قصور و تقصیری درش نباشد، اگر فطرت من و من ها، عقل من و من ها، فکر من و من ها، حس و علم ما و ماها بر شخص خودمون له یا علیه بخواد صددرصد درست باشد، بر مبنای وحی است. بالاتر و به طریق اولی حاکمیت شخص بر مجتمع هر قدر مجتمع بزرگتر باشد، وسیع تر باشد، طول زمانی و عرض مکانیش بیشتر باشد، اختصاص حاکمیت به الله بیشتر و انحصاری تر است.

حالا حکم دارای سه بعد است. حکم تکوین، حکم تشریع و حکم به شریعت. حکم تشریع در اختصاص مشرع است که الله است. حکم به شریعت در بعد اول مخصوص به الله است که مشرع است و در بعد دوم رسول الهی ست که به اذن الله و به تعلیم الله، تشریع الهی را کما هو حقه تبیین می کند. ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه﴾. ﴿إِنِ الْحُكْمُ مثلث حکم را در انحصار  الله قرار داده است مخصوصا در مجتمعکم و بالاخص در مجتمع مکلفین. حکم تکوین فقط باالله است، حکم تشریع فقط لله است، حکم شرع فقط لله است، بله، اگر الله حکم شرع را به کسی محول کند که ماذون است به حکم شرع، حکم کند این درسته و امکان دارد و تحقق دارد. اما حکم تکوین قابل انتقال نیست. اگر ربوبیت قابل انتقال باشد، حکم تکوین هم که در اختصاص ربوبیت است، قابل انتقال است و اگر ربوبیت در تشریع قابل انتقال باشد، حکم تشریع هم قابل انتقال و قابل اذنه. این دو قابل انتقال نیستند چون ربوبیت که مبنای اصلی اش تکوین و تشریع است، قابل انتقال نیست. یعنی تحت قدرت قرار نمی گیرد، محال است. اما حکم شرع قابل انتقال است یعنی خداوند تشریعی را که فرموده است، هر تشریعی از تشریعات را که فرموده است، قابل است به وسیله وحی بر قلوب اطهرین و بر دل های آماده در درجات گوناگون که عصمت بشری را حاصل کرده اند، در بعضی از قلوب معصومه به عصمت بشریه وحی کند احکامی را که تشریع فرموده است، این ممکن است بلکه واجب است. رحمت رحیمیه پروردگار در بعد هدایت ثانیه که هدایت مطلقه است، واجب است.

چون هدایت اولی را پروردگار نسبت به کل خلائق فرموده است ﴿الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ [طه: آیه ۵۰] خلق مطلق است، هدی مطلق نیست. اگر هدایت فطریه و عقلیه و حسیه از برای مکلفان مطلقه باشد، پس تناقض برای چیست؟ تخلف و اشتباه برای چیست؟ بنابراین مخصوصا مکلفان نیازمندند به هدایت دوم که هدایت مطلقه باشد و هدایت مطلقه به وحی است. وحی الله است که بر مبنای درک فطرت و بر مبنای درک عقل و علم و بر مبنای درک حس با درجات گوناگون، ظرف اند و زمینه اند از برای هدایت مطلقه که هدایت وحی باشه.

بنابراین با ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه﴾ منافات دارد، دو بعد حکم که انتقال به دیگری پیدا کند ولکن بعد سوم واجب است. آنچه منافات دارد حکم تکوین و حکم تشریع است و اما حکم شرع واجب است که به وحی، بر قلوب پاکان و طاهران که اطلاق محدود بشری در بعد عصمت یافته اند، انتقال پیدا کند.

آیه دیگر، سوره ۶ آیه ۶۲ ﴿أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ [الانعام: آیه ۶۲] حکم در نشئات ثلاث، دنیا، برزخ و آخرت در انحصار خداست و حکم در نشئه دنیا، در سه بعدش، تکوین و تشریع و شرع در انحصار خداست. ﴿أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ [الانعام: آیه ۶۲].

سوره ۱۲ آیه ۶۷ ﴿إِنِ الْحُكْمُ﴾ [یوسف: آیه ۶۷] همش حصرا ببینید تمام حصره، حصر قابل استثناء نیست، ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ [یوسف: آیه ۶۷]. سوره ۱۹ آیه ۱۲ ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا [مریم: آیه ۱۲] حکم رسالتی نه حکم تکوین و نه حکم تشریع، حکم حمل رسالت شرع را در بعد محوری که حکم احکامی ست و در بعد رو بنا که حاکمیت سیاسی ست ﴿آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا به یحیی.

سوره ۲۸ آیه ۷۰ ﴿وَلَهُ الْحُكْمُ﴾ [القصص: آیه ۷۰] باز حصر. سوره ۴۰ آیه ۱۲ ﴿فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ﴾ [غافر: آیه ۱۲] علیّ مطلق، کبیر مطلق که لا یساوی و لا یصامی مطلق است در کل ابعاد قدرت و معرفت، حکم در انحصار اوست. از اینجا باز این مطلب استفاده می شود که حاکمیت مطلقه در هر سه بعدش و حتی در بعد شرع مخصوص کسی است که ﴿عَلِيِّ الْكَبِيرِ﴾ باشد و این علو مطلق و کبر مطلق، در بعد تکوین و در بعد تشریع قابل انتقال نیست ولکن در حاشیه اش در بعد انتقال شرع به وحی قابل است بلکه واجب است.

سوره ۵۲ آیه ۴۸ ﴿وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ﴾ [طور: آیه ۴۸] اگر پیغمبر ماذون است در تشریعی از تشریعات ﴿وَاصْبِرْ﴾ یعنی چی؟ ﴿وَاصْبِرْ﴾ را به کسی می گویند که خودش ماذون و قادر بر تشریع، حتی یک تشریع نیست ﴿وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ﴾ [طور: آیه ۴۸].

سوره ۵ آیه ۵۰ ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾ [مائده: آیه ۵۰] در مقابل احسن، حسن است مجاراتا و سیئه است واقعا. چون هر حکمی غیر حکم الله، اگر فی نفس ذات حسن باشد ولکن در بعد حکم الله سیئه است. سوره ۱۳ آیه ۴۱ ﴿وَاللَّهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ﴾ [الرعد: آیه ۴۱] خداوند فقط حاکم است. پیگیری از برای حکم خدا نیست. پیگیر زیاد کردن، پیگیر کم کردن، پیگیر تاسیس، در سه بعد حکم خدا تکوینا و تشریعا و شرعا دنبال و پیگیر ندارد، چه پیگیر در بعد زیاد کردن بر حکم خدا که حاکمیت فوق الله است، چه کم کردن کردن از حکم خدا که حاکمیت منتقص است و علیه حکم الله است و چه پیگیر در اینکه حکمی را که خداوند تشریع کرده است، او منفصلا تشریع کند و یا متصلا، متصلا که تحصیل حاصل است خدا تشریع فرموده و منفصلا حاکمیت تشریعی در انحصار خداست.

سوره ۱۸ آیه ۲۶ ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾ [الکهف: آیه ۲۶] که اهم آیات است، اتم آیات است. همه آیات اهم اند و همه آیات اتم اند اما در دلالت بر مقصودی که ما در این بحث داریم اتم است و اهم است که خداوند شریکی در حاکمیت خود قرار نمی دهد. قرار نمی دهد شریکی در دو بعد، محال ذاتی است و در یک بعد محال نسبی ست. شریک در حاکمیت تکوینی محال ذاتی ست. شریک در حاکمیت تشریعی محال ذاتی ست چون این دو حاکمیت، حاکمیت هایی ست بر مبنای ذات الوهیت علما و قدرتا و حیاتا و رحمتا. شریکی در حاکمیت سوم که حاکمیت تشریعی است قرار نمی دهد، مانند بعد اوله. اما ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾ [الکهف: آیه ۲۶] در حاکمیت تکوینی و تشریعی که شریک قرار نمی دهد، آیا در حاکمیت شرعی چطور؟ این حکم نیست، اگر رسول به وحی الله حکم کند حاکم رسول نیست، حاکم الله است و رسول ناقل اند.

بنابراین اگر رسول ذاتا، فی نفسه، بدون توکیل و بدون اذن و تخویل حکم کند، این کفر است و اگر هم خداوند بر فرض محال اذن بدهد که اذن نمی دهد، این مخالف است با نص ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾ [الکهف: آیه ۲۶] چون اشراک در حاکمیت تشریعی که مورد بحث است، یعنی خداوند اصل است در حاکمیت تشریعی ولکن شریکی، فرعی، وکیلی، مخولی، خلیفه ای، ماذونی، به هر تعبیری که بکند در بعد دوم، بعد اول بلا اول خداست در حاکمیت تشریعی، ولکن آیا می شود خداوند در مشرع بودن کسی را خلیفه کند، وکیل کند، نائب کند، ماذون کند، معاون کند؟ آیه نص در این بعده. آیه دو بعدی نیست، چون شریک قرار دادن در حاکمیت شرعی، این فقط یک بعد داره، یعنی خدا اصل است و فرعی در حاکمیت تشریعی قرار دادند. بنابراین آیه نص است و بر خلاف کل احادیثی ست که صریح است یا ظاهر مستقر است بر اینکه خداوند به رسول الله نه به عنوان رسول، به عنوان محمد بن عبدالله (ص) اجازه داده است و اذن داده است که حکم کند. (عفا رسول الله عما سوا ذلک) حکم سلبی کند که زکاتی که بر کل اموال بود، از کل اموال منصرف شد به ۹ تا یا نماز که ۱۰ رکعت بود، رسول الله اضافه کند. تمام این احادیث نقش بر آب خواهد بود و بر خلاف نص قرآن است، اضافه بر این بر خلاف نصوص دیگر است که بحث کردیم و خواهیم کرد.

(صحبت حضار)

شریک القرآن چون قرآن دارای دو بعده. یک بعد اصل خود قرآنه که ثقل اکبر است، یک بعد فرع که معصومین اند. معصومین شریک قرآن اند در چه؟ در اینکه داعی الی الله اند. خداوند دو داعی دارد. یک داعی اصل که قرآن است و یک داعی فرع که معصومین اند، پس شریک با خدا نیستند. شریک با قرآن اند. خداوند در دعوت الی الله، شریک اول و دوم قرار داده، شریک اول رسول الله است به وحی الله سنتا و شریک دوم ائمه هدی هستند به وحی منفصل سنتا. بنابراین شریک الله نیستند. نه شریک در تکوین اند، نه در تشریع اند، بله شریک اند با قرآن در نقل حکم خدا. قرآن نقل می کند حکم خدا را وحیا، کتابیا و سنت که حاملش رسول الله و ائمه هستند نقل می کنند وحیا و یا تعلیما. خب این بحث اول.

حالا، بر گردیم به آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ [نساء : آیه ۵۹] حالا، این حکم به طاعت در بعد الله معلوم است، در بعد رسول معلوم است و در بعد ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ مختلف فیه. چون طاعت یا طاعت مطلقه است و یا طاعت مقیده. طاعت الله همچون عبادت الله که بر مبنای عبادت است طاعت الله و بر مبنای طاعت است عبادت الله، این مطلق است، استثناء هم ندارد. در بعد ذاتی اول. در بعد دوم ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ طاعت رسول که رسالت مطلقه عن الله دارد و هیچ کم و زیادی در رسالت مطلقه رسول عن الله نیست، طاعتش به عنوان رسالت، مطلقه است. اما سوم، آیا ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ هر که باشند طاعتشون مطلقه است یا طاعت غیر مطلقه؟ ﴿أُولِي الْأَمْرِ دو دسته اند، از نظر ظاهر لفظ البته باطن معنا رو توجه می کنیم. از نظر ظاهر، لفظ ﴿أُولِي الْأَمْرِ دو دسته اند، یکی ﴿أُولِي الْأَمْرِ معصومین هستند که ما می گوییم، ﴿أُولِي الْأَمْرِ معصومین که انتقال کل رسالت رسول الله کتابا و سنتا، بدون کم و کاست به اون ها شده است، این ها طاعتشون مطلقه است، چرا؟ برای اینکه متعلم عند رسول الله هستند، آنچه را که رسول الله عن الله کتابا، سنتا، ظاهرا، بطنا، اشارتا، لطیفتا و تاویلا دریافت کرده است. اما غیر اون ها چی؟ غیر معصومین که بعد اول رسول است، درست عنایت بفرمایید، غیر معصومین که بعد اول رسول الله است و بعد دوم ائمه معصومین اند، آیا امکان دارد طاعتشون مطلقه باشد؟ نخیر، امکان و جواز و وجوب طاعت مطلقه در مطاع مطلق است.

حالا سوال، آیا اگر از ﴿أُولِي الْأَمْرِ ائمه معصومین مراد نباشند که طاعتشون مطلقه است و غیر معصومین مراد باشند که طاعتشون مطلقه نیست، آیا طاعت غیر مطلقه در انحصار ﴿أُولِي الْأَمْرِ است یا نه؟ تکرار می کنم چون ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ دیگه نداره، دیگه اطیعوا آبائکم، ازواجکم، علمائکم و نداره. آیا طاعت غیر مطلقه در انحصار اولی الامری ست که طاعتشون غیر مطلقه است؟ اگر مقصود از ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾، اولی الامری ست که معصوم اند و طاعتشون مطلق است که بحث ما همینه و اما اگر ﴿أُولِي الْأَمْرِ بعد الله و الرسول کسانی هستند که مطلق نیستند و لذا طاعتشون مطلقه نیست، در قصور ها و تقصیرها و عصیان ها طاعتشون حرام است و در غیر این ها طاعتشون واجب است، اگر مقصود از ﴿أُولِي الْأَمْرِ غیر معصومین اند، پس چرا ﴿أُولِي الْأَمْرِ فقط؟ آیا شوهر نسبت به زنش از اولی الامر است؟ چون امر، امر شریعت است. اولی به معنی ولی است. آیا ولی امر شرعی ست از طرف خدا شوهر نبست به زن؟ پدر نسبت به فرزند؟ آیا آمرین به معروف و ناهین عن المنکر که ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾ [توبه: آیه ۷۱] که ولایت مطلقه نیست، ولایت خاصه است، فقط در بعد آمریت و در بعد ناهی بودن که آن هم احیانا قصور هست و تقصیر هست و اشتباه هست، طاعت ولیّ امر و نهی، آیا مطلقه است یا نه؟ در باب امر و نهی مطلقه نیست تا چه رسد در ابواب دیگر، در باب سیاست اسلامی، در باب حاکمیت اسلامی، مرجعیت فقه اسلامی، آیا آمرین به معروف همه دارای سیاست علیای اسلامی مرجعیت علیای اسلامی هستند یا نه؟ حمال هم می تواند، بقال هم می تواند، عطار هم می تواند، آب حوض کش هم می تواند، با شرائط شرعی امر به معروف کند و نهی از منکر کند، رهبر را، رئیس جمهور را، مدیر را، وزیر را، وکیل را، معاون را، عالم را، جاهل را.

بنابراین بر می گردیم به حرف اول. ما به آقایون سنی عرض می کنیم که آیا ﴿أُولِي الْأَمْرِ به نظر شما غیر معصومین اند یا مخلوط از معصومین و غیر معصومین اند و یا فقط معصومین اند؟ چهارم نداریم. اگر معصومین اند که حرف ماست، اگر مخلوط از معصومین و غیر از معصومین اند پس طاعت ﴿أُولِي الْأَمْرِ مخلوطی ست از طاعت مطلقه معصومین که حرف ماست و طاعت غیر مطلقه غیر معصوم. این حرف رو نمی زنند، حرف سوم می زنند، میگن ﴿أُولِي الْأَمْرِغیر معصومین اند برای اینکه بعد از پیغمبر بزرگوار معصومی که بقول المطلق علمش و حرفش درست باشد نداریم. میگیم اگر این طور است که شما میگید، بنابراین ﴿أُولِي الْأَمْرِ حتما غیر معصومین اند، اگر ﴿أُولِي الْأَمْرِ حتما غیر معصومین اند، پس طاعتشون، وجوب طاعتشون طاعت مطلقه نیست. اگر طاعت مطلقه نیست، آیا طاعت مقیده، طاعت غیر مطلقه در انحصار ﴿أُولِي الْأَمْرِ است؟ در انحصار شرع مداران، حکم مداران است؟ پس آمرین بالمعروف چی؟ ناهین عن المنکر، آباء، ازواج، علما نسبت به جهال، پس این موارد کثیره ای که طاعتشون واجب است به طور مقید، چرا حذف شده؟ برای اینکه خداوند در مقام حصر است، اول طاعت الله مطلقا بعد طاعت الرسول مطلقا، بعد اگر طاعت مطلقه نیست و ولایتن و امر مطلق نیست، بنابراین چرا انحصار به اولی الامره؟ این انحصار به ﴿أُولِي الْأَمْرِ از جمله ادله ماست برای اینکه این طاعت، طاعت مطلقه است.

(صحبت حضار)

مطلقه نیست، دلیل منفصل داریم ولی اینجا که جای بیان طاعت است، ببینید اگر جای بیان کل طاعات واجبه نبود، مانند اون ۱۲ آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ بود و مانند ۴ آیه دیگر اطیعوا، ۱۲ آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ بود و مانند ۴ آیه دیگر ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ بود، پس چرا در این آیه منحصر به فرد که ﴿أُولِي الْأَمْرِ اضافه شده است، چرا اضافه شده؟ برای اینکه کل طاعات مطلقه را خواسته بیان کنه، حرف ماست یا نه دو طاعت مطلقه که طاعت الله است و طاعت رسول الله را خواسته بیان کنه و بعد یک طاعت غیر مطلقه، چرا یک طاعت؟ اطیعوا اولیائکم، اطیعوا کبرائکم، اطیعوا علمائکم، یک جمله ای که شامل همه باشد یا جملاتی که شمول همگانی داشته باشد اما جمله ای که در اختصاص شرع مداران درجه اول، حکام سیاسی درجه اول باشد، چون ولی امر دیروز عرض کردم ولیّ به معنی محب نیست در اینجا چون امر شریعت است، ولیّ به معنی محب نیست چون محب همه مومنین نسبت به هم باید محب باشند، ولیّ به معنای ناصر نیست چون همه مومنین نسبت به هم باید ناصر باشند، ولیّ به معنی متولی امر است که دیگران کسری دارند، چون کسری دارند در بعد شریعت، در بعد علم شریعت، عقیده شریعت، عمل به شریعت، ولی امر به شریعت که شرع مدار است دنبال اون هاست که به اون ها آگاهی بدهد، کسری ها و نقصان را برای اون ها بیان کند، بنابراین ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ بعد سوم حصری و اختصاصی است در این باب.

(صحبت حضار)

این احتمال رو من میدم بله درسته.

(صحبت حضار )

درسته بله این احتمال رو من میدم و بله عرض می کنم حالا که سه بعد داشت عرض کردیم، این احتمال رو من میدم و عرض می کنم.

حالا مطلب دیگر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آیا کل مومنین طول تاریخ اسلام و عرض جغرافی هستند یا بعضی از مومنین، کل مومنین هستند؟ چون ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا در بعد ﴿أَيُّهَا در بعد ﴿الَّذِينَ در بعد ﴿آمَنُوا همه الذین ها رو، همه آمنوا ها را به عنوان قضیه حقیقیه نه قضیه خارجیه و نه قضیه شخصیه، قضیه شخیصه مخاطب خاص است و قضیه خارجیه مخاطبین موجودین اند، ولو نشنوند فعلا، قضیه حقیقیه هر کسی که امکان مخاطب بودن دارد به این خطاب، در طول زمان تکلیف و خطابات قرآن الا اون جایی که دلیل قطعی داشته باشیم، خطابات قرآن، تکالیف قرآن، تکالیف عقیدتی، تکالیف شرعی فرعی، ایجابا، تحریما هر تکلیفی از تکالیف قرآن علی وجه القضایای الحقیقیه است.

بنابراین ﴿الَّذِينَ آمَنُوا کلا مامورند و واجب است بر اون ها و فرض حتمی همگانی همیشگی ست بر اون ها که طاعت الله رو داشته باشند. این همیشگی ست، طاعت الله همیشگی ست چون کتاب الله همیشگی ست. طاعت، دقت بفرمایید، طاعت الله چون الله همیشگی ست پس طاعت الله مردنی نیست، محو شدنی نیست، نقصان پذیر هم نیست. طاعت الرسول، رسول درست است جسما می میرد اما روحا و سنتا نمی میرد، پس در بعد دوم طاعت الرسول چه در زمان حیاتش و چه بعد از ممتاش الی یوم القیامه مورد وجوب طاعت است.

﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ، ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ بر حسب احتمالی که اشاره فرمودند و من قبلا نظرم بود، سه بعد دارد. یک بعد اولی الامر خاص زمان رسول، امراء جیش، کما اینکه در آیه مبارکه بحث شد مقداری، عرض می شود که ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ [نساء آیه ۸۳] که شرط استنباط کرد، حتی امراء جیش که به وحی الهی از طرف پیغمبر ماموریت دارند که رئیس جیش باشند، فرمانده جیش باشند، اولا به وحی الهی پیغمبر فرمانده جیش معین می کند نه به ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّه﴾ [نساء آیه ۱۰۵] از جمله حکم های سیاسی این است که مثلا فلان کس آمر جیش باشد، این هم به امر الهی ست. وانگهی با قید ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ [نساء آیه ۸۳] باید استنباط کند. آمر جیش که در بعد اول به امر وحی الهی، به وسیله رسول الله آمر است، باید استنباط کند، اگر استنباطش درست آمد، متبع است، اگر درست نیامد متبع نیست، آمر جیش نیست، این یک بعد.

بعد دوم، بعد امر مطلق است که ولیّ امر بقول مطلق، چنانکه رسول الله در بعد بعد الله ولیّ امر است به قول مطلق، بعد از رسول الله، حتی زمان رسول الله فردی یا افرادی باشند که ولیّ امر مطلق باشند. نمونش امیرالمومنین (ع). درسته امیرالمومنین به عنوان شخصی، ساکت بود در ولایت امر و شرع مداری زمان رسول، ولکن آیاتی دلالت دارد بر اینکه امیرالمومنین در زمان خود رسول الله ولیّ امر ثانی بود. از جمله ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ [مائده: آیه ۵۵] این ﴿إِنَّمَا حصره دیگه، ﴿إِنَّمَا حصر صددرصد است.

﴿وَلِيُّكُمُ کیا؟ محبکم، ناصرکم؟ نه، یا معنی سومه یعنی همه کاره شما، همه کاره شما به قول مطلق، ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ [مائده: آیه ۵۵] که عنوان مشیره. ما یک عنوان خاص داریم و یک عنوان مشیر داریم. عنوان خاص زید، عمر، علی، حسن و یک عنوان مشیر داریم. مثال شاید حدود بیست و چند سال پیش بود که در نجف اشرف بودیم، در عرض می شود که رواق علوی نشسته بودم، یکی از تجار آمد که سوال کنه از من، گفت آقا از که تقلید کنم؟ گفتم از این آقا سید که داره میره، این عنوان مشیره، آقا سید آقای خمینی، گفتم از این آقا سید، این عنوان مشیره.

حالا ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا کیا؟ همشون؟ نخیر، ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ همشون؟ نخیر ﴿وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ کسانی که اقامه نماز می کنند و زکات می دهند در حال رکوع. روایات شیعه و سنی متطابق و متضافر و متواتر است که شخص علی (ع) مراد است که شخصی اومد در مسجد از پیغمبر سوال کرد حضرت فرمود به اون آدمی که در حال رکوع است مراجعه کن. اون آدم علی (ع) بود، رجوع کرد، علی (ع) انگشتری را که در جنگ نصیبش شده بود به اون فقیر داد. در روایت است که عمر ۲۴ مرتبه این کار رو کرد، یه نصف آیه براش نازل نشد، حالا بر گردیم.

این ﴿الَّذِينَ آمَنُوا دارای سه بعد است. بعد اول امراء خاص، فرماندهان مخصوص که فرماندهان زمان رسول الله (ص) بودند یا فرمانده در نقل از رسول الله یا فرمانده در جیش یا فرماندار شهری از شهرها یا استاندار که دو بعد داشت، یک بعد این فرماندار و استاندار و فرمانده جیش خصوصی در بعد اول به وحی الهی از طرف پیغمبر مامور است و در بعد دوم استنبطوا، مستنبطین، با قید خاص. بعد دوم فرماندهان مطلق از طرف رسول الله که به عقیده ما ائمه معصومین (ع) اند. اول علی (ع) حتی در زمان پیغمبر، بعد و بعد و بعد.

بعد سوم، شرع مداران زمان غیبت کبری. شرع مداران زمان غیبت کبری هم اینجا ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ دو حاشیه دارد. یک متن دارد، دو حاشیه. متن ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فرماندهان مطلق و ائمه معصومین (ع) که اگر این فرماندهان مراد نبودند اصلا غلط بود این ذکر، به ادله ای که عرض کردیم چون بعد از مطلق، مطلقه. پس متن فرماندهان که بعد از رسول الله، فرماندهان و شرع مداران سیاسی و مطلق اند متنش ائمه اند که در وسطه و در حاشیه، زمان رسول الله فرماندارن خاص، زمان غیبت کبری فرمانداران عام غیر مطلق، منتها این فرمانداران عام غیر مطلق که حاشیه ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ هستند با شرایطی. یک ﴿أَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ﴾ [شوری: آیه ۳۸] در هر زمانی، اعلم و اتقی و اظهر و اعقل علمای طراز اول شور کنند. حالا شور یا شور زنده و مرده است، با هم زندگان شور کنند و با افکار علمای قبل، این بعد اوله. بعد دوم منتقل به شور مرده میشه که زندگان با هم شور نکنند، مردگان. بعد سوم که حداقل ابعاد فرماندهان غیر مطلق درجه سوم است، این است که یک عالمی، اعلم اتقای اعقل اظهر بر محور کتاب الله و سنت رسول الله حکم کند. حالا داریم؟ اول داریم، دوم داریم، سوم داریم؟ بعدباید بحث کنیم. بر می گردیم.

مثل اینکه وقت ما داره تمام میشه یا عرض می شود که تمام شده است، این جمله را عرض کنم بعد بقیه مطلب. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا کل مومنین اند، آقایون فکر کنید، آیا کل مومنین علی الاطلاق که در سه بعد تصور می شود مطیع بودنشون، آیا مطاع کل مومنین که در بعد ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ هست، در کل زمان ها و زمین ها می شود کمتر از مومنین باشد؟ یعنی مفضول واجب است اطاعت فاضل کند؟ می شود برابر باشد؟ برابر از برابر اطاعت کند؟ این دو تا نمیشه.

پس بعد سوم باید ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ که مطاع اند اعلی و اولی باشند علما، عقلا، منطقا، زهادتا، در شرع مداری. پس ابوبکرها چیکاره است؟ عمر چیکاره است؟ عثمان چیکاره است؟ ابوبکر چیکاره است؟ معاویه ها چیکاره اند؟ سنی ها اگر ﴿أُولِي الْأَمْرِ مطلق است که هر کسی که صاحب امر است و صاحب قدرت است چه با استبداد و خشونت و شمشیر و چه با شور ثقیفه و غیر ثقیفه، خب این ها اعلی هستند از همه؟ جمله آخر امروز، باعث تعجب است، امام زمان (ع) برای ابطال رای شور ثقیفه از جمله استدلال کرده است به قضیه موسی (ع) ﴿وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِّمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ [الاعراف: آیه ۱۵۵] آیا موسی با وحی هفتاد نفر انتخاب کرد؟ پس خدا اشتباه کرده، بی وحی، پیغمبر ممکن است احیانا بی وحی کاری بکند، طبق مصالحی، کما اینکه قضیه تحاکم بین داوود و سلیمان که ﴿فَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ [الانبیاء: آیه ۷۹] با اینکه سلیمان پسر داوود بود و داوود ولیّ امر سلیمان بود، ﴿فَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ چرا؟ برای اینکه داوود در این برهه برای مصالحی خداوند حکم را بهش تفهیم نکرده ولی به سلیمان تفهیم کرد. در اینجام حضرت موسی که طرف شده که ما خدا رو باید ببینیم، ﴿لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً [بقره: آیه ۵۵] ﴿وَاخْتَارَ مُوسَىٰ اختیار کرد موسی نه نبی الله، اختیار کرد موسی ۷۰ نفر را، ۷۰ نفر، هر ۷۰ تا تو زرد از آب دراومدن، امام زمان استدلال به این آیه می کند که وقتی موسی رسول منهای وحی ۷۰ نفر را انتخاب کرد و غلط در اومدن آیا افراد ثقیفه که خیلی پایین تر از موسی هستند، اونا ازشون درست در میاد؟ بقیه مطلب برای فردا ان شاء الله.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبوه و ترضی و جنبنا  ان ما لا تحبوه