جلسه سی و هشتم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (اجماع و عقل)

بسم الله الرحمن الرحیم                        

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

بحث گذشته ما در دلیل دوم مطلق اسلامی بود که سنت رسول الله (ص) باشد و بارها عرض شد و باز هم مکررا عرض می شود که سنت رسول الله وحی دوم الهی ست. وحی اول از نظر لفظ و از نظر معنا زیربنای وحی است، متن وحی است و خداوند تحدی فرموده است به وحی قرآنی حتی از نظر لفظی. اما در وحی سنت تحدی از نظر لفظی وجود ندارد، گر چه از نظر معنوی در حاشیه قرآن وجود دارد. بنابراین آنچه گمان می شود و بر حسب بعضی از روایات نسبت به معصومین (ع) داده شده است که پیغمبر اکرم مفوض بوده اند و مخول بوده اند، احیانا تشریع کنند، این هم بر خلاف کتاب است و هم بر خلاف سنت. البته نوعا استدلال به قرآن نمی شود و اگر هم استدلال به قرآن شود، استدلال استعلال است، یعنی تحمیل رای است، تحمیل خیال است و این بدتر است از اونکه استدلال به قرآن نشود.

حالا چه به این آیاتی که میخوانیم استدلال شده باشد و یا نشده باشد، چون بحث ما میخواهیم ریشه ای باشد و صددرصد باشد در نفی ها و اثباتاتش، آنچه را که امکان دارد بهش استدلال شود از آیات می خوانیم و بحث می کنیم و از خود این آیات معلوم می شود که امکان استدلال به این آیات بر اینکه پیغمبر بزرگوار مفوض است که تشریع کند، غلط است.

از جمله آیه ۲۹ سوره توبه ﴿وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾ [توبه: آیه ۲۹] کسانی که با تقوی هستند و مطیع حق سبحانه و تعالی هستند، حرام نمی کنند آنچه را الله و رسول حرام کرده است؟ نخیر، تقوی، مقتضاش تبعیت از حکم خداست، بلکه در مقابل تغواست. کسانی که طاغی علی الله هستند و مطیع الله نیستند، آنچه را خدا و رسول حرام کرده است، حرام نمی کنند. یعنی مشاقه دارند و محاده دارند با الله و رسول. آیات مشاقه و آیات محاده با الله و رسول به این معناست که کسانی هستند که از برای خود، شقی و بهره ای از حاکمیت قائلند و از برای خدا. خدا برای خود و ما برای خود. محاده، حدی فائلند برای خدا و حدی قائلند برای خود. ما در حد خود حاکمیم و خداوند هم در حد خود حاکم است. این آیه هم نظیر همین مطلب است. ﴿وَلَا يُحَرِّمُونَ﴾ کسانی که طاغی علی الله هستند، مشاقه می کنند و محاده می کنند با الله و رسول ﴿وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾ [توبه: آیه ۲۹] حرام نمی کنند آنچه را که خدا حرام کرده است و رسول حرام کرده، اما موضع استدلال، خب تحریم در بعد اول که کتاب است با الله است و در بعد دوم که سنت است نیز با الله است.

بنابراین محرم در هر دو بعد الله است. رسول الله محرم نیست و حال اینکه اینجا تحریم را نسبت به رسول هم داده است، بعد از اون که نسبت به الله داده است. ﴿مَا حَرَّمَ اللَّهُ﴾ رو باید تحریم کرد و ما حرم رسول الله رو نیز باید تحریم کرد. این استدلال، جواب، یکی لا یحرمون ما حرم الله و محمد هست، محمد منهای رسالت، اگر تحریم کرد باید حرام دانست، یه مرتبه نخیر ﴿حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾ رسول که تحریم می کند، تحریمش به عنوان محمدیت نیست، بلکه به عنوان رسالت است و تحریم به عنوان رسالت، تحریم رسالتی ست. گاه تحریم رسالتی در بعد اول است که کتاب الله است و گاه تحریم رسالتی در بعد دوم است که سنت رسول الله است. بنابراین اگر گفته می شود رسول حرام کرد به عنوان رسالت حرام کرد اما اگر به عنوان رسالت حرام نکند، با عقل خودش منهای وحی سنتی تحریم کند، اگر نسبت به خدا بدهد حرام، نسبت به خدا هم ندهد مشاقه است، اگر خودش تحریم کند و نسبت به خداوند ندهد مشاقه است که خداوند در شقی و من محمد در شقی و اگر خودش تحریم کند و نسبت به خداوند بدهد ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ﴾ [الحاقه: آیات ۴۴ و ۴۵] وانگهی اگر هم در این آیه شک و شبهه ای در تحریم رسول داشته باشیم که آیا تحریم به رسول، رسالتا هست که وحی من الله است یا تحریم رسول وکالتا و تفویضا عن الله است، آیه سوره مبارکه کهف تایید می کند این مطلب را که تحریم از رسول به عنوان رسالت و وحی است ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾ [الکهف: آیه ۲۶]. این یک آیه فقط درباره اینکه رسول الله هم تحریم می کند با این وجهی که از خود آیه به عنوان رسالت استفاده کردیم و از آیه کهف هم به عنوان کلی.

آیه دوم راجع به عیسی بن مریم (ع) است در سوره آل عمران آیه ۵۰ ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾ [آل عمران: آیه ۵۰] وقتی که پیغمبر بزرگوار اسلام محلل نیست بنفسه، محرم نیست بنفسه، عیسی که مادون پیغمبر است به طریق اولی، محلل و محرم به عنوان عیسی بودن نیست بلکه به عنوان رسالت است. این دلیل اول.

دلیل دوم ﴿وَلِأُحِلَّ﴾ کی؟ من حلال کنم برای شما بعضی از چیزهایی که حرام شده، من کی؟ من عیسی بن مریم یا من رسول الله؟ عیسی بن مریم به عنوان رسالت الهی تحلیل می کند بعضی از محرمات عقوبتی و امتحانی تورات رو.

(صحبت حضار)

بله؟ آیه ۵۰ عرض کردم یا ۵ گفتم؟ سوره آل عمران آیه ۵۰ ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ [آل عمران: آیه ۵۰].

خب آیه سوم، آیه سوم سوره دهر آیه ۵۹، سوره یونس آیه ۵۹ ﴿قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾ [یونس: آیه ۵۹] به مشرکین که بعضی از حلال ها را حرام می کردند و یا بعضی از حرام ها را حلال می کردند، پیغمبر مامور است که اینجور احتجاج کند بگو اون ها ﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ خدا اذن داده است به شما که این تحریم ها رو انجام بدین ﴿أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾ ﴿عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾ یعنی حکمی را که خداوند اذن نداده است، نگفته است، نه خودش، نه اذن تشریع نداده است، اگر شما خودتون حکم کنید و به خدا نسبت بدهید، این افتراء علی الله است. البته افتراء اصلی علی الله این است که کسی چیزی را تحریم کند و حال آنکه خداوند تحریم نکرده و نسبت به خدا بدهد، این افترای اصلی ست.

خب استدلال به این جمله قبله ﴿قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ دو بعد دارد این حکم تحریمی که شما مشرکین کردید. یک بعد غلط و یک بعد صحیح. بعد غلط ﴿أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ چرا بعد صحیح است ﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ؟ برای اینکه صحیح در مقابل غلط است و غلط در مقابل صحیح است و در این احتجاج می فرماید دو شق است، این که می فرمایید بعضی از انعام حرام است، حرمت ظهورها و از این قبیل ها که در آیات متعدده است، آیا شما خودتون حرام کردید و خداوند حرام نکرده است در هیچ مرحله ای از مراحل و شما حرام کردید و به خدا نسبت میدید، نسبت کذب، نسبت کذب به خدا میدید که خدا حرام کرده و حال آنکه خدا حرام نکرده، این دروغ و بعدی که قابل تصحیح است و قابل قبول است ﴿قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ آیا خداوند به شما اذن داده است؟

اذن خداوند به شماها دارای چند بعد است. یک بعد نیست، چون کسی که میخواد استدلال کند به این آیه خیال می کند که خدا امکان دارد اذن تشریع به بندگان بدهد و اگر اذن تشریع به بندگان داد، بندگان تشریع کردند، پس تشریع بندگان با اذن خدا درسته، ولیکن نخیر، چند احتمال ﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ این یک احتمال هست که خداوند اذن بدهد به مشرکین که خود مشرکین مشرع باشند، این محاله ولی خفیف تره، یک باطل داریم که کلا باطل است، محرز است، باطل است که ﴿عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾ شما حکم کنید بدون اینکه خدا حکم کند و بدون اینکه خدا اذن حکم بدهد، این افتراء علی الله ولکن بطلان کمتر ﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ اینکه خداوند اذن بدهد به شما مشرکین که تشریع کنید، اینم باطل است، ولی بطلانش کمتر است این یک بعد، این بعد دوم.

بعد سوم ﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ ﴿لَكُمْ به عنوان مرسل الیهم، خداوند اذن داده است به رسولی که شما می پسندید که تشریع کند ﴿أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾ اینم یه احتمال، احتمال غلطه، چرا؟ برای اینکه مشرکین رسول رو قبول نداشتند. مشرکین نه ادعا داشتند که خداوند بهشون اذن تشریع داده است و نه رسول داشتند این دو بعد.

بعد سوم ﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ فرض کنید، فرض اول مشرکین مفوض به تشریع نیستند. فرض دوم، مفوض به تشریع نیستند اما رسولی را، رسالتی را بر فرض محال قبول دارند که خداوند اذن داده است به اون رسول تشریع کند، این بعد دوم. بعد سوم این است که خداوند خودش تشریع کرده است و این تشریع را تعلیم به رسول کرده است و رسول تعلیم کرده است به مرسل الیهم که از جمله مشرکین است. بنابراین دارای سه احتمال است. دو احتمال اول که مرفوزه ﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ آیا خداوند به شما مشرکین اجازه تشریع داده است، به مشرک؟ به موحد اجازه تشریع نمی دهد، به رسول اجازه تشریع نمی دهد، آیا به مشرکین البته این بطلانش کمتر است از افتراء الله. بنابراین باطل عمیق صددرصد راجع به تحریمی که مشرکین می کنند ﴿عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾. باطل کمتر این است که رسولی در میان اون ها باشد و خداوند به این رسول اذن تشریع بدهد که نیست، چون رسول قبول ندارند. باطل سوم این است که خداوند اذن تشریع به رسول اصلی داده است و رسول اصلی که این ها قبول ندارند، تشریع کرده است و تحلیل کرده است.

خب بعد سوم درسته ولکن بعد سوم که درست است که خداوند اذن داده است در تحریم فلان چیز و این اذن را تعلیم کرد به رسول، به مشرکین چکار دارد؟ مشرکین که رسالت رو قبول ندارند، وحی رو قبول ندارند، بنابراین وجه صحیح این است که خداوند اذن تشریع به کسی نمیده، نه اذن تشریع به المشرکین می دهد، نه به رسالتی که قبول ندارند و نه رسالتی که قبول دارند چون ﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾ [یونس: آیه ۵۹]  دو باطل را قرینه یکدیگر قرار داده. یک باطل ﴿عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾ شما خودتون حکم می کنید و رسول خدا رو می گیرید،باطل کمتر، خداوند به شما اذن داده است تشریع کنید؟ نخیر. باطل دیگر، خداوند به رسولی که شما قبول ندارید، اذن داده است تشریع کند این هم نیست و مبین مطلب در هر صورت با این احتمالاتی که هست و احتمالات صحیحش قبول و ناصحیحش ناقبول، آیه مبارکه سوره کهف است ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾ [الکهف: آیه ۲۶].

آیه دیگر، سوره ۴۲ آیه ۲۱ ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ﴾ [شوری: آیه ۲۱] استدلال به این آیه و جواب از این آیه هم جواب از استدلال این آیه هم همونی است که در آیه قبلی عرض شد. اما با آیه دیگر حتی روایاتی استدلال کرده است ﴿هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ [ص: آیه ۳۹] سوره ص آیه ۳۹. در قرآن عرض می شود که صفحه ۴۵۵، آیات قبلی رو بخونیم ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي سلیمان ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ [ص: آیه ۳۵] پس وهابیت پروردگار در این بعدی که سلیمان عرض می کند، وهابیت تشریع نیست. اگر وهابیت تشریع باشد خب ﴿هَذَا عَطَاؤُنَا تشریعی که ما کردیم، این عطاء ماست ﴿فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ ولکن بحث سر تشریع نیست.

کسانی که روایت جعل می کنند یا حرفی رو جعل می کنند و به قرآن مراجعه می کنند خوب است به آیات قبل و بعد هم مراجعه بکنند که زمینه به دست بیاد. اگر زمینه دست نیاد که این غلطه استدلال. مثل اون برادر بزرگواری که راجع به الغدیر بحث کرده بود، راجع به زهرا (س) بحث کرده بود، ندانسته بعضی از مدرسین قم بهش حمله کردند. من نوار اون بزرگواری که اعلم از این ها هم هست در کل علوم اسلامی گوش کردم معلوم شد حرف رو ایشون نزده اصلا، اول حرف رو بریدن، آخر حرف رو بریدن وسط حرف رو توجه نکردن بهش افتراء زدند. نسبت کفر، نسبت فسق، نسبت جهالت. حالا کسانی هم که روایاتی رو جعل می کنند از برای خیال شیعه گری خودشون یا به قرآن مراجعه نکنند و اگر به قرآن مراجعه می کنند قبل و بعد رو توجه کنند. ملاحظه کنید ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا ملک چیه؟ ملک تشریعه؟ سلطنتی که خداوند هبه کرد به سلیمان این تشریعه؟ سلطنت تکوینه، تکوین الهی ست، تکوین سلیمان هم نیست، ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ هیچ کسی بعد از سلیمان، جمع بین مقام زمام داری عصمت و زمامداری پادشاهی ندارد و نخواهد داشت. حتی امام زمان شاه نیست، امام زمان امام است. مظاهر و نمودهای شاهنشاهی رو با اینکه عادلانه، صددرصد عادلانه و معصومانه است در امام زمان نبوده، در امیرالمومنین نبوده و نخواهد بود.

بنابراین رَبِّ ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ بعدش ﴿فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ﴾ [ص: آیه ۳۶] نتیجه، نتیجه دعایی که سلیمان کرد ﴿فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ ریح را، باد را خداوند تحت تسخیر سلیمان قرار داد. ریح تشریع است؟ باد را تحت تسخیر سلیمان قرار دادن، تشریع است؟ این هبه تشریع است و تفویض تشریع است؟ ﴿تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ [ص: آیات ۳۶ و ۳۷] خداوند شیطان ها را ماموریت داد که بناء کنند و عرض می شود که صید کنند در دریا، آیا این تخویل تشریع است؟ به شیطان ها خداوند تفویض کرد تشریعی را یا به سلیمان که باد را مسخر کرد بر سلیمان تفویض کرد تشریع را، تشریع باد را ﴿وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ هَذَا عَطَاؤُنَا﴾ [ص: آیات ۳۸ و ۳۹] آقا مرجع ﴿هَذَا رو ببینید ﴿هَذَا عَطَاؤُنَا. عطاء خداوند در اینجا عطاء تشریع نیست، حتی عطاء شریعت نیست، شریعت اعطایی نیست، تعلیمی ست، نه اعطاء تشریع است و نه اعطاء شریعت است بلکه اعطاء ملک است، سلطه است، تسخیر ریاح است، تسخیر بر جن است و این حرف ها.

﴿هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ [ص: آیه ۳۹] ﴿بِغَيْرِ حِسَابٍ یعنی چه؟ یعنی این عطایی که ما کردیم به تو، سلطنت، قدرت، سیطره عرض می شود که بری، سیطره بر کل غواص و بناء این رو عطاء کردیم ﴿فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ [ص: آیه ۳۹] یعنی چه؟ یا می خوای بده به کسانی یا می خوای نده. تو مخولی، مفولی سلیمان، چون در مقام ملکیت بدون عصمت، من نوع امساک احیانا ظالمانه است، ولکن در مقام ملکیت با عصمت بر مبنای عصمت بده، بر مبنای عصمت نده، قدرت بده نده، ریاست بده نده، مال بده نده، پس مبنای موضوعی ست، قدرت دادن، فرمانداری دادن، استانداری دادن، مال دادن بر میزان عصمت سلیمانیه ﴿فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بده یا امساک کن، بده یا امساک کن اولا تشریع نیست، ثانیا شرع نیست، ثالثا مال است، مقام است، قدرت است، نصب فرمانداری ست، نصب استانداری ست، پس این چه ربطی دارد به اینکه به این آیه استدلال شود بر اینکه این تعبیرش در رسول الله است که ان الله فوض علی رسوله.

حالا روایتی که من یادداشت کردم ملاحظه بفرمایید، در نورالثقلین، البته تفسیر نورالثقلین از جامع ترین و بهترین تفاسیر جامع خبری شیعه است و حال آنکه غلط زیاد داره، جعل بسیار زیاد داره، اگر میگیم بهترینه یعنی از البرهان بهتره البرهان غلط هاش پنجاه شصت درصده، نورالثقلین غلط هاش ده بیست درصده. حالا از جمله اغلاطش، نورالثقلین جلد چهارم صفحه ۶۱ حدیث ۴۶۱. عن الکافی همون الکافی کاف لشیعتنا که دروغ جعل کردن ها، اگر کافی کاف لشیعتنا بنابراین قرآن به درد نمیخوره دیگه چون کفایت نیست صددرصد دیگه، اولا. ثانیا در اصول کافی که اکثرا روایت هاش درسته ولکن تناقضاتش، اغلاطش، مضاداتش با قرآن رو چه کنیم؟ باز کافی کاف لشیعتنا؟ میگه جعل کردن الکافی کاف لشیعتنا یا الحق مع ولدی و شیخ معتمدی.

حالا عن الکافی عن ابی عبدالله (ع) قال فقوض الیه دینه، تفویض کرد خداوند به رسول خودش دین را. تفویض یعنی چی؟ اول معنا کنیم. آیا تفویض دین، تعلیم دین است؟ کل دین کتابا و سنتا به پیغمبر تعلیم شد از طرف خدا که زیاد و نقصان ندارد، اینو قبول داریم، شکی نیست. ولکن تفویض به معنی تملیک دین، این دینی را که من به تو تعلیم کردم من به تو تملیک کردم، تملیک کردی ﴿فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ میخوای زیاد کن، میخوای کم کن، میخوای نده، میخوای تعلیم کن.

حالا فوض الیه دینه فقال ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ نص روایته فقال ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [حشر: آیه ۷] سوال ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ در ذیل ایتاء مالی ست، ثانیا البته زمینه آیه تخصیص نمی دهد معنای آیه رو به زمینه خودش، مطلق آنچه را خداوند برای شما آورد بگیرید و آنچه را نهی کرد ترک کنید. آنچه را آورد از واجبات، مستحبات، مباحات، مرجوحات بگیرید و آنچه را نهی کرد از محرمات ترک کنید. قبول ولکن آیا رسول که امر می کند به عنوان رسالت است یا به عنوان شخصیه؟ رسول که نهی می کند به عنوان رسالت است یا به عنوان شخصی ست؟ امر رسول به عنوان رسول و نهی رسول به عنوان رسول، دو بعد دارد. یک امر و نهی نقل از قرآن است که کتاب اصل است و یک امر و نهی و ایجاب و تحریمی ست که بر مبنای سنته و دیگه سوم ندارد.

وانگهی استدلال به آیه عجیبه (فوض الیه دینه فقال مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) و ان الله ببینید و ان الله تایید اینکه مراد این روایت از تفویض، تفویض خود دین است، تشریع است و نه فقط بیان خود شرع ذیل حدیثه (و ان الله فرض الفرائض)، خداوند فرائض رو که سهم های ارث باشد واجب کرد. (ولن یقسم للجده شیئا) خداوند در سهام ارث از برای جد چیزی را معین نکرد ﴿و ان  رسول الله (ص) اطعمه فاجاز الله جل ذکره له ذلک و ذلک قول الله و هذا اطائنا فمنن او امسک) غلط در غلط در غلط در غلط، عن فلان، عن فلان، عن فلان عن امام صادق (ع). یعنی چهره مقام علیای عصمت را جعل کردن و برای کسانی که عقلشون تو چشمشونه عن فلان، عن فلان، عن فلان در نورالثقلین و کافی، اونم کافی کاف لشیعتنا این چهار پنج غلط را نسبت به معصوم.

حالا ملاحظه بفرمایید اولا (فرض الفرائض ولم یقسم للجد شیئا) خداوند فرائضی رو در قرآن ذکر کرده و از برای جد قسمتی رو معین نکرده و رسول الله بر حسب این حدیث، رسول الله یک شیشم از برای جد معین کرده بعد خداوند تجویز کرد یعنی اولیت تشریع در یک شیشم ارث بردن جد با رسول الله است، دوم خداوند این تشریع را امضاء کرد. این بنابراین وحی نبوده، پس ولو تقول علینا بعض الاقاویل بوده حالا کاری نداریم. حالا اولا و ثانیا، اولا خداوند از برای جد هم یک شیشم معین کرده، چرا؟ برای اینکه ﴿وَلِأَبَوَيْهِ سوره نساء رو ملاحظه کنید ﴿وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ [نساء: آیه ۱۱] حالا اب یا اب بلا فصل است یا اب مع الفصل است. اب بلا فصل و ام بلا فصل ﴿وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ.

حالا اگر نه مادر بلا فصل انسان دارد، نه پدر بلافصل دارد، جد دارد، چه جد در مرتبه اول چه دوم. اگر پدر پدر، مادر پدر، جد پدری، جد مادریست، این اب هست یا نه؟ مذکرش اب است و مونثش ام. ﴿وَلِأَبَوَيْهِ یعنی چه؟ یعنی پدر و مادر، آیا جد پدر نیست؟ جده مادر نیست؟ مادر یا بلا واسطه است یا با واسطه و خیلی جای قرآن در اونجایی که قرینه قطعی بر خلاف نداریم، خیلی جای قرآن اب مراد اون کسی ست که به وسیله اون تولد یافتید یا به وسیله بلا واسطه یا مع الواسطه. مثلا ابراهیم اب است نسبت به خاتم النبیین با واسطه های صد گانه و بیشتر، آدم صفی الله اب است نسبت به کل ما و حوا (س) ام است. پس اب غیر از والده، تازه والد هم اگر باشه، اگر والد هم باشد والد بلا واسطه و والد مع الواسطه را هم می گیرد، ولکن اب، اب که اطلاق می شود بر اب بی واسطه و اب با واسطه، بنابراین همونجور که خدا فرمود که ﴿وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ برای پدر و مادر هر کدام ثلث است ﴿إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ [نساء: آیه ۱۱] این ترتیب از برای پدر و مادر بلا واسطه است.

سوال، اگر پدر، پدر و مادر بلا واسطه هست، پدر و مادر مع الواسطه هم هست برا هر دوئه؟ بله. اگر هم پدر و مادر بلا واسطه انسان هست، هم جد و جده انسان هست، هر دو ارث دارند؟ نخیر، برای اینکه قرآن نص اقربین دارد للوالدین و الاقربین نزدیکترها، آیا پدر و مادر بلا واسطه نزدیکترند یا پدر و مادر بالواسطه؟ بنابراین اگر جمع باشند سدس را فقط پدر و مادر بلا واسطه می برند، اما اگر جمع نباشند، پدر و مادر بلاواسطه نیست، جد انسان هست، جده است آیا جد اب نیست؟ جده ام نیست؟ بنابراین این دروغ اول که خدا

(صحبت حضار)

بله؟ اب و ام بلاواسطه حساب میشه

(صحبت حضار)

نخیر اینطور نیست

(صحبت حضار)

اینطور نیست، بلکه کل استعمال قرآن، آبائکم ابنائکم غیر از والد و والده است. آباء و ابناء حتی اب جد به عمو اطلاق میشه، مثلا لابیه آذر، ابیه آذر اب اطلاقش بزرگان از نسل انسان هست، والد بله والد یک ظهورکی دارد در اینکه مولد انسانه، منتها مولد انسان هم باز مولد بلا واسطه یا مع الواسطه.

(صحبت حضار)

ما لغت اب رو داریم میگیم. در لغت عربی اب، استعمال قرآنی بیشتر در کل است، استعمال قرآنی در اب بیشتر در کل است، حالا در موقع بحث ارث عرض خواهیم کرد.

(صحبت حضار)

بله بله

(صحبت حضار)

مثلا ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾ [نساء: آیه ۲۳] به قول ایشون، آیا جده رو نمیگیره؟ همه رو میگیره، آبائکم، ابنائکم، امهاتکم، ابناء نوه ها رو میگیره، امهات جده ها رو میگیره، آباء عرض می شود که جدها رو میگیره همگی، این از مسلمات است که از نظر لغت کلا و از نظر قرآن شخصا که لفظ اب و لفظ ام و لفظ آباء و امهات شامل هم بلا واسطه است هم بی واسطه. بنابراین خداوند تعیین کرده.

ببخشید آیه ای که شامل خود لغت اب اگر واقعا چنین ظهوری داشته باشه در هر دو به نحو پس چطور کسی شک نکرده که یه وقتی آیه فرضا کسی بیاد این رو به شخصی

(صحبت حضار)

چرا جواب من دادم نبودید مثل اینکه

نه شما فرمودید

(صحبت حضار)

 القران ینطق بعض علی بعض ببینید

(صحبت حضار)

بله بله، ببینید، آیا خداوند در جای دیگر قرآن که اقربین را منات قرار داده که اقربین مفسر این مطلب است بالاخره خدا گفته یا غیر خدا گفته؟

این اقربین کجا آمده؟

کجا آمده؟ در ارثه بله

در ارث هست ولی کنارش طریقین است

میفهمم، عجب حرفیه، عزیزم ﴿وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ بعد از آیه اقربینه. آیه اقربین آیه ای ست که شامل کل درجات ارثه. در کل درجات ارث کسی که اقرب است می برد، کسی که ابعد است نمی برد. حالا بنابراین ضابطه کلیه در باب ارث این است که کسانی که از نظر نسب یا سبب به شما نزدیکترند، می برند، دیگران نمی برند، درسته؟ پس اون آیه حل می کند این معضل رو که اگر ﴿لِأَبَوَيْهِ﴾ شامل عرض می شود که جد هم بشد، پس چی می شه؟ میگیم اون آیه جواب میده، اگر جد و پدر جده و مادر با هم جمع شن، آیات اقربین که چند آیه است، آیات اقربین تبیین می کند که مادامی که اقرب است ابعد نمی برد، این مال اینجا.

حالا عرض می شود که این بی سواد به قرآن مراجعه نکرده و اگر مراجعه کرده دقت نکرده (ان رسول الله اطعمه سدس فاجاز الله) یعنی خدا نمیدونست که به جد هم سدس برسه تا رسول الله جعل کرد و خداوند اجازه داد. اون وقت بعد می گوید و هذا قول الله این عجیبه (و ذلک قول الله هذا عطائنا فمنن او امسک بغیر حساب) چه ربطی به هم داره اصلا؟ یه کسی میگفتش که قرآن منع کرده از نماز، گفتم چرا؟ گفت گفتش که لا تقربوا الصلاه،بابا و انتم سکری دارد. اینجا همینطور، مخلوط مثل قضیه باب عرض می شود که چیزها باب زکات، باب خمس، یک دونه روایت خیلی طویل و خیلی عریض و خیلی متناقض داریم یک طرف وسائل الشیعه رو گرفته فقط یک روایت داریم که به همین ایراد استدلال می کنند فقهای شیعه و به عرض می شود که شعر جاهلی، به شعر جاهلی که عرض می شود که (بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء نساء رجال الاقاربی) به اون استناد می کند به این شعر به این روایت جاهلی. روایت جاهلی روایت جاهلی می گد که (فاما المنصوبون به امهاتهم الی هاشم) میخواد نفی کند سیادت کسایی که از طریق مادر سیدند (فاما المنصوبون به امهاتهم الی هاشم فقد قال الله تعالی فیهم ادعوها لآبائهم) خب بی معرفت ﴿ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ﴾ [الاحزاب: آیه ۵] مال ادعیائه، مال پسرانی که از طریق مادر منصوب به شما نیستن که، این بدبخت به آیه سوره احزاب اصلا مراجعه نکرده، با کمال بیشعوری و با کمال نادانی (فقد قال الله تعالی فیهم ادعوها لآبائهم). پس حسنین از ادعیا هستند، حسنین که از طریق مادر به پیغمبر منسوب اند، پس ذریه رسول الله نیستن، بنابراین حرف بنی امیه و بنی عباس درسته، بنی امیه و بنی عباس با ائمه دعوا داشتن، شما ذریه رسول الله نیستید، ابناء رسول الله نیستید، ائمه استدلال می کردند به و من ذریه عیسی آیه ابناء و از این قبیل.

حالا در اینجا می گد که ﴿هَذَا عَطَاؤُنَا از جمله استدلالات (فقد قال الله هذا عطائنا فمنن او امسک بغیر حساب) و حال آنکه قضیه تشریع نیست. حتی قضیه حمل شرع نیست، نه قضیه حمل شرع است، نه قضیه تشریع است، قضیه ملک است. خب این یک روایت.

روایت دوم، جلد چهارم حدیث شصتم، (عن علی بن ابراهیم قمی) علی بن ابراهیم قمی هم که کتاب تفسیر دارد و به کتاب تفسیرش هم زیاد استناد می شود، اونقدر چرت و پرت تو این کتاب هست که اصلا از آدم عادی هم بعید است و از جمله اینه (عن ابی عبدالله (ع)) و همه تهمت ها هم نوعا به امام صادقه، چون روایت امام صادق از همه بیشتره که مطلب این است که شخصی سوال کرد از تفسیر آیه ای از امام صادق (ع) چیزی فرمودند، شخصی دیگر، چیزی دیگر شخصی دیگر چیزی و اون شخص می گوید من نوشته بودم تعجب کردم، گفتم بنابراین ابو حنیفه بهتره، چون ابو حنیفه یه حرف می فرمود این چند وجه مخالف خلاف ها قال (ان الله فوض الی سلیمان بقوله هذا اعطائنا و فوض الی نبیه فقال ما آتاکم الرسول فقد فوض فما فوض الی رسول الله فقد فوض) قضیه ظلمات بعض ها فوق علی بعض شد، تفویض کرده است خداوند به پیغمبر کما اینکه تفویض کرده است به سلیمان آنچه را که خداوند به پیغمبر تفویض کرده به ما هم تفویض کرده یعنی ائمه هم مشرع اند، هم پیغمبر مشرع است، بابا بعد از ختم وحی، بعد از اینکه منقطع شد، وحی خدا کسری گذاشت در وحی که ائمه هم بهشون تفویض شده که این ها تشریع کنند حکم جعل کنند، حرام درست کنند، حلال درست کنند، واجب درست کنند.

وانگهی بر می گردیم، البته هفت، هشت، ده تا اشکال هست من بعضیشون رو عرض می کنم. جناب سلیمان اصولا صاحب شرع مستقل بود یا تابع شریعت تورات بود؟ سلیمان، موسی بود؟ اگر موسی بود، عیسی بود، نوح بود، ابراهیم بود، خاتم النبیین بود، این حرف مثلا میومد ولو رد میشد که بله مشرع است. خداوند تفویض کرده به این ها تشریع کنند. ولیکن سلیمان که مشرع نیست، اگر سلیمان مشرع بشد دو تا کافره. یک کافر اینکه سلیمان تابع شریعت توراته و دیگر اینکه پیغمبر اصلا مشرع نیست. بنابراین استدلال به این آیه در دو سه صفحه نورالثقلین که ﴿هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ [ص: آیه ۳۹] اصلا از موضوع به طور کلی به جهات مختلف خارج است. اگرم فرض کنیم این آیه راجع به موسی بود و قضیه، قضیه ملک بود از ملک تجاوز می کردیم به شرع، ولکن این قضیه راجع به سلیمان است. ﴿هَذَا عَطَاؤُنَا اگر هذا نص بود در اینکه شریعت است، ما به تو شریعت را عطا کردیم اما شریعت را در مورد تشریع عطا کردیم، نخیر، چون اگرم پیغمبری مشرع باشد، پیغمبر ولی عزم است، پیغمبری که صاحب شریعت مستقل است، پیغمبری که تابع شریعت تورات است نمیتوند اضافه بر تورات یا کم از تورات بگد. بحث ما راجع به تشریع به اینجا خاتمه پیدا می کند و کل ادله کتاب و ادله سنت و ادله دیگر دلیل است بر اینکه مشرع فقط خداست یا در کتاب یا در سنت.

حالا سنت حدش چیست؟

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

اینو قبلا بحث کردیم پایین، اون تحلیل، اون تحلیل، اولا یعقوب که تابع شریعت است، یعقوب تابع شریعت ابراهیم است علیه سلامه، یعقوب تابع شریعت ابراهیم میتوند تشریع کند اصلا؟ عین همین مطلبه، نمیتونه. بنابراین تشریع نبوده ﴿إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ﴾ [آل عمران: آیه ۹۳] تحریم حضوری بوده، مثل اینکه بنده زکام دارم سرما خوردم، ترشی رو بر خودم حرام کردم حرام نکنم حرامه، ولی میگم که من تصمیم گرفتم که ترشی نخورم، آیا این تشریعه؟ نخیر، این تحریم موضوعی ست. بله؟

(صحبت حضار)

کتاب نخیر، فرض کنید کتاب داره.

اگر، ببینید، این مطلب بعدی بود، اگر یعقوب کتاب داشت، آیا یعقوب تابع شریعت ابراهیم بود یا نه؟ یعقوب، جناب یعقوب، جناب سلیمان، جناب داوود، این همه پیغمبران، همه تابع شرایع اصل بودند یا مستقل بودند؟ اگر مستقل اند پیغمبران اولی الالعزم بیشتر از پنج تا داریم، ما پنج تا اولی العزم داریم. نوح است موسی و عیسی و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و خاتم النبیین (ص). بنابراین

کتاب داشتن دلیل بر

نخیر، مثلا ۵۹ کتاب آسمانی ما الان حاضر داریم. در این ۵۹ کتاب آسمانی، فقط دو کتاب است که شریعت اصله، تورات اصل اسفار خمسه و انجیل اصل که حالا چهار تاش کردند، ولکن انجیل های فرعی، کتاب های سلیمان ها، داوود ها، ارمیاها، حبقوق ها، انبیای دیگر کتابه، ولی کتابش مثل نهج البلاغه است. آیا نهج البلاغه امیرالمومین کتاب مستقل در باب قرآنه؟ نخیر، بر همون منوال، بر همون میزانه. همچنین کتاب های انبیاء فرع کتاب تشریع نیست، چون اگه کتاب تشریع باشد که ما شرع پنج تا بیشتر داریم. به دلیل قرآن، به دلیل سنت، قطعا ما شرع مستقل پنج تا بیشتر نداریم.

بنابراین شرع هایی که بین شرع مستقل اول و شرع مستقل دومند، شرع های تابعه اند ولو وحی میشه. مثلا به جناب سلیمان مزامیر وحی شده، به جناب داوود مزامیر وحی شده، به جناب سلیمان سرودهای سلیمان وحی شده، به جناب اشقیا که آخرین انبیاء بنی اسراییل است قبل از عیسی وحی شده، ولکن وحی ای ست که نه کم دارد و نه زیاد دارد در شریعت تورات وحی مستقل نیست.

بنابراین اون تحریم، تحریم عرض می شود که موضوعی ست و تحریم شخصی ست ﴿إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ و الا اگر حرم اسراییل علی الامه جمیعا بود، همین دلیل بود بر اینکه جناب اسراییل کافر است. جناب اسراییل مبدأ است، ولی کسی که بر خلاف شریعتی که تابع اون شریعت است، اگر حکم کند این مبدأ است و عرض می شود که کافر است و خارج از اون شریع است به طور کلی.

(صحبت حضار)

تحریم موضوعی ست ﴿حَرَّمَ تحریم موضوعی ست. اینکه بنده بر خودم حرام کردم که از فلان کوچه رد شم، چرا؟ چون اذیتم میکنند خب حرام کردم حرام موضوعی ست، حرام شرعی نیستش که

(صحبت حضار)

این رو اون روز عرض کردم.

(صحبت حضار)

که کل بله ﴿إِلَّا مَا حَرَّمَ استثنای چیه؟

(صحبت حضار)

صبر کنید، ﴿كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ [آل عمران: آیه ۹۳] به وسیله کی؟ خدا درسته؟ خدا مشرعه، ﴿إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ اسراییل خدا نیستش که، بنابراین استثنای چیه؟ استثنای متصله، استثنای منفصله. مثلا ﴿لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ [نساء: آیه ۲۹] از قضا تاکید میشه، یعنی صددرصد مستثنا میکنه. اکل مال بالباطل حرامه ﴿إِلَّا أَنْ تَكُونَ﴾ آیا اکل بتجاره عن تراض باطل است؟ نخیر، بنابراین کل اکل بالباطل حرام است ولو بین عرض می شود که ربا باشد، بین پدر و پسر باشد، بین کافر و مسلمان باشد، اگر این ها باشد کلا عرض می شود که این حرام است.

(صحبت حضار) حضرت یعقوب طعام هایی رو بر خودش حرام بوده

طعام هایی نیست، از چند حال خارج نیست، یا طعامی را که خدا بر همه حلال کرده و بعد یعقوب حرام کرده این کافره.