پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه چهل و دوم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (خبر واحد)

بسم الله الرحمن الرحیم                        

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

بحث ما از امروز تا هر روزی که خدا بخواهد به طور ترکیز و صددرصد راجع به سنت است. بحث ما در کتاب به مقداری که لازم بود تمام شد. البته ملحقاتش با برادران عزیز است که بیشتر فکر کنند تا زیادتر دریافت کنند. سنت، در سنت بحث های گوناگونی ست. بحث اول، آیا سنت با خبر واحد اثبات می شود و یا نه؟ چون معنی سنت مانند کتاب صددرصد بودن وحی است. همونطوری که کتاب صددرصد وحی است در کل ابعاد، سنت هم وحی دوم است در کل ابعاد. البته سنتی که منسوخ به کتاب نباشد و استمرار داشته باشد تا رحلت رسول الله (ص) بحث این سنت است نه سنتی که نقض شده است و نه سنتی که ائمه (ع) احیانا به عنوان تقیه نقل می کنند. سنت غیر منسوخه و سنت منقوله غیر تقیه.

این سنت قطعیه که تالی تلو کتاب است با چه ثابت می شود؟ البته سنت در ابعاد چند گانه اش که ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ [نجم: آیه ۳ و ۴] عرض کردیم. رسول الله در بعد فرستندگی رسالتش، دستگاه فرستنده وحی است. در بعد محمدیتش و بشریتش نه چون ﴿إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾ [کهف: آیه ۱۱۰] ولکن در بعد فرستندگی رسالتی اش یوحی الی.

در بعد رسالت چه سکوت باشد، چه لفظ باشد، چه عمل مستمر باشد و چه ترک مستمر باشد، آنچه ثابت است از رسول الله (ص) قولا تقریرا عملا ترکا دلالت دارد بر وجوب و یا بر حرمت یا استحباب یا مرجوحیت و یا اباحه و محور احکام وجوب و حرمت است که در قرآن شریف کلا و جزئا ذکر شده است.

حالا بحث در این است که آیا سنت به چه وسیله ای ثابت می شود؟ آیا تنها به خبر متواتر ثابت می شود؟ خبر متواتر زیاد نیست، آیا به خبر متضافر ثابت می شود؟ متضافر هم بسیار زیاد نیست، آیا به خبر واحد عن القرائن القطعیه ثابت می شود؟ معنی خبر واحد به قرائن قطعیه وحدت شخصی خبر نیست بلکه وحدت عن القرائن القطعیه است. ممکن است ۵ خبر، ۱۰ خبر بیشتر، کمتر فی حد ذاتها یقین آور نیست و قرینه قطعیه بر صدورش هم بلا تقیه و بلا منسوخیه حاصل نیست. این خبر ۵ گانه و ۱۰ گانه و بیشتر و کمتر که مقرون به قرینه قطعیه صدور نیست، این خبر واحد است.

واحد، وحدت شخصی خبر نیست بلکه وحدت کیانی خبر است. کیان خبر فی حد نفسه، نه در خود خبر و نه در خارج خبر، نه دلیل متصل خبر درونی و نه دلیل منفصل خبر برونی، کشف و دلالت از قطعیت خبر نکند. این رو میگن خبر واحد.

حالا این خبر که سه نوع است، خبر متواتر و خبر مستفیض و خبر واحد دارای چند حالت اند یا چه متواتر و چه مستفیض و چه واحد، موافق کتاب الله است که مقبول است قطعا، حتی واحد شخصی اگر باشد، حتی اگر ناقل افسق الفاسقین باشد ولکن چون موافق کتاب الله است، مطلب از نظر تحقق و از نظر صدق مقبول است و اما اگر خبر واحد، خبر مستفیض، خبر متواتر اون شرایط را نداشته باشد، یعنی بر خلاف کتاب الله باشد، مقبول نیست، اگر موافق کتاب الله باشد مقبول است، بحث سر این دو نیست. بحث سر خبری که نقل از سنت رسول الله (ص) می کند در این مثلث، بحث در بعد اول و بعد دوم نیست، بعد اول موافق با کتاب الله یا سنت رسول الله که قبول است بدون شک. بعد دوم، مخالف با کتاب الله یا سنت رسول الله که مرفوض است.

بنابراین در مثلث خبر بحث از آنچه موافق است یا مخالف است نیست. موافق یا مخالف با نص یا ظاهر مستقر، ظاهر مستقر چه اطلاق باشد و چه عموم باشد بحث در این ها اصلا نیست. البته بحث ما در اینها نیست، ممکنه دیگران بحث کنند. بحث در خبری ست که چه متواتر باشد، چه متضافر باشد، چه واحد باشد، نه موافق کتاب الله است و نه مخالف کتاب الله. اگر خبر در هر حالتی کثرتش، قلتش، وسطیتش، در هر حالی، در هر وضعی، نه موافق کتاب الله است و نه مخالف کتاب الله که البته بسیار هم کمه، بسیار کم است خبری که نه موافق کتاب است و نه مخالف با کتاب. موافق با نص، موافق با ظاهر کالنص، موافق با عام نص، موافق با عام کالنص، موافق با عام ضابطی و یا عرض می شود که مطلق، این رو بحث خواهیم کرد، بحث اطلاق و تقیید بحث بسیار مهمی ست که باید اختصاص داد چند روز رو به اون بحث، گرچه اشاراتی شده.

حالا، بنابراین بحث ما نفیا و اثباتا از نظر خبری که نقل می کند سنت قطعی رسول الله را بعد سوم خبر است. خبری که نه موافق کتاب است در هر بعد و نه مخالف کتاب. آیا این خبر که خبر واحد عن القرائن القطعیه است، چه واحد باشد، چه مستفیض باشد، چه متواتر باشد، اگر واحد از قرائن قطعیه باشد آیا قابل قبول است یا نه؟ منتها چه متواترش بحث داره. اگر خبر لو کلیه و تبعه متواتر باشد، نه موافق کتاب باشد و نه مخالف کتاب، قطعا قبول است. اگر خبری که مستفیض باشد، خلاف ندارد یا خلافش احتمال ضعیف عقلایی مطرود دارد و اطمینان بخش است گرچه علم صددرصد نمی دهیم ولکن اطمینان بخش است باز در بعد دوم قابل قبول است. بحث سر خبر واحد است.

خبر واحد که نه علم صددرصد می آورد و نه اطمینان. ما یا علم داریم ،یا اطمینان داریم یا ظن، شک احتمال.

(صحبت حضار)

حالات انسان یقینیه چون ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ﴾ [حشر: آیه ۷] ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ [نساء: آیه ۵۹] در ۱۷ رکعت بودن نمازهای واجب یومیه، کتاب نه موافق است و نه مخالف. ولی ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ﴾ هست.

ببینید حالا، اصولا ما حالات نفسی رو مقداری تقسیم کنیم. حالات نفسیه انسان، حالات درونی انسان نسبت به وقایع ثبوتا یا سلبا چند حالته. یا یقین دارد انسان به وجود چیزی یا عدمش، یقین صددرصد یا اطمینان دارد صددرصد نیست اما درصد مخالف مورد اعتنای عقلا نیست. یک میلیون نفر خبری را امروز دادند، یک نفر بر خلاف، آیا قطعی ست؟ خب قطعی صددرصد نیست ولکن تقریبا صددرصد است، چرا؟ برای اینکه اون یک نفر و یا دو نفر یا چند نفر که در مقابل سیل جمعیت خبری را نفی می کند و اون ها اثبات می کنند این قابل اعتنای عقلا نیست، بنابراین اطمینان بخشه. ظن متاخم به علم که محکوم به حکم علم است در بعضی از مراحل اینه.

حالا یا انسان علم صددرصد دارد یا علم نزدیک به صددرصد که اطمینان بخش است و احتمال خلافش قابل اعتنای عقلا نیست بلکه احیانا جهال هم اعتنا نمی کنند بلکه احیانا دیوانگان هم اعتنا نمی کنند فقط از نظر بعد عقلی صددرصد نیست و یا ظن است. ظن اعتقاد راجح است بیش از ۵۰ درصد تا زیر صددرصد، یا شک است و یا احتمال. قطع، علم که اعم است از قطع، ظن، شک، احتمال، این ها حالات نفسی انسان اند و این حالات نفسی اگر مستدل است به دلیل، قابل قبوله. مثلا اگر کسی بگوید که من علم دارم که فلانی چنین است و این علم مستند به دلیل نیست، خواب دیده، خواب حجت نیست. اگر کسی ادعا کند من علم دارم فلان مطلب چنین است، فلانی چنان است، اما این علم مستند به دلیل قاطع شرعی و عقلی نیست، این علم به درد نمیخوره. اما اگر کسی بگوید من ظن دارم، اعتقاد راجح دارم که فلان مطلب چنین است و مستدل به دلیل ثابته است، احیانا قبول است و احیانا لا قبول.

بنابراین در بعد شرعی، در بعد کتاب و سنت، قطع و علم و ظن و شک و احتمال باید مستند به دلیل باشد چه این ها درباره وجود شیء باشد یا درباره عدم شیء باشد. حالا از نظر کتاب و سنت و بلکه از نظر عقل هم، از نظر علم هم، از نظر عرف و عادت هم، مخصوصا در امور بسیار مهم، آیا غیر قطع و علم کافی ست؟ اگر قطع ندارید صددرصد در مطلبی یا اطمینان قریب به علم ندارید که ظن متاخم به علم است که احتمال خلافش مرفوض است و قابل اعتنا نیست، فقط ظن دارید، آیا جریان مظنون می شود نسبت به کسی داد؟ اگر مظنون است فلان کس چنین است می شود گفت چنین است؟ چنین است یعنی صددرصد. اگر بخواید بگید که مظنون است چنین است، باید قرینه ظن بیارید. آیا می شود روی احتمال که مادون شک است بگید فلان کس زنا کرده است؟ نخیر، باید بگید احتماله گفتنش هم درست نیست. آیا شک بدون اینکه بگید مشکوک است، می تونید بگید فلان کس زنا کرده است؟ نخیر، حتی ظن بدون اینکه مظنون است میتوانید بگید؟ نخیر، مظنون هم نمی توانید بگید. حتی اطمینان، حتی یقین، اگر کسی دید معاذالله کسی، مردی با زنی زنا می کند، آیا حق دارد این مطلب علمی بالعیان را که دیده است نزد حاکم شرع نقل کند؟ نخیر، پس علم مراحلی دارد، ظن مراحلی دارد، شک مراحلی دارد، احتمال مراحلی دارد در بعد اثباتی و در بعد سلبی.

حالا بحث ما. بحث ما راجع به خبر واحد و غیر خبر واحد است از چیزهایی که علم نیست. از نطاق علم خارج است، زیر علم است، اطمینان عقلایی عالی که حجت اثباتی یا حجت سلبی باشد در کار نیست. آیا در میزان عقل، در میزان علم، در میزان کتاب، در میزان سنت، مطلبی را که حکم شرعی ست انسان می تواند مادون علم نقل کند؟ مطلبی را که موضوع شرعی ست مختلفه چون موضوعات احکام با خود احکام فرق دارند، کتابا و سنتا، نقل قول، روایتا، فتوا، نظرا، در انحصار علم اند نه قطع، در انحصار علم است اونم علم مبتنی بر کتاب و سنت.

اگر علم به حکمیت احکام پیدا شد نه از کتاب و سنت بلکه از اجماع، از اطباق، از شهرت، از ضرورت، از عظمت قائل، از خواب، از بیداری ولکن مستند به کتاب و سنت نیست، این علم به درد نمیخوره، این علم از شک بدتر است، از ظن بدتر است، از احتمال بدتر است چون بنیاد ندارد. علمی که بنیادین است، علمی که بنیاد کتابی دارد، یا بنیاد سنتی دارد، این علم حجت است، احیانا ظن هم حجت است در موضوعات ولکن در احکام نه.

اصولا این بحث انسداد باب علم را که علمای اصول در اصول عملیه مقرر کرده اند، این بحث از ریشه درست نیست. چرا؟ برا اینکه علم، علم به احکام شریعت یک انفتاح دارد کلی و یک انسداد دارد کلی و یک انفتاح و انسداد نسبی دارد. کتاب الله تعالی در آنچه را که خداوند بیان کرده است و مراد اوست در احکام عقیدتی و در احکام عملی منفتح است. بحث کردیم، بیان للناس است، نور است، برهان است، هدی است، تبیان لکل شیء است، مبین غیر مبین هاست، مبین با مبین های دیگر نیست. بنابراین سد باب علم در قرآن نیست.

سنت رسول الله (ص) که از نظر فصاحت، بلاغت، بیان، تبیان، برهان، نور، تالی تلو قرآن است از همه فصیح ها، از همه بلیغ ها، از همه تبیان های غیر رسالتی و نورها و برهان های غیر رسالتی فارغ است. بنابراین بیان رسول الله در اصل و بیان ائمه هدی (ع) من دون تقیه و من دون منسوخه بیان صددرصد روشن است (کالشمس فی رایئه النهار).

بنابراین کتاب و سنت مفتوح اند. علمی که در کتاب و سنت است، مفتوح است به تمام معنا. درصدی از مجهولیت در بیانات کتاب و بیانات سنت نیست. بحثش قبلا گذشت.

حالا کی منسد میشه باب علم؟ آیا با وفات رسول منسد می شود باب علم؟ کتاب و سنت هست. آیا با وفات ائمه یا غیاب امام عصر (عج) منسد می شود باب علم؟ آیا فتح باب علم با جسد رسول بود؟ با جسد علی ها و حسن ها و حسین ها بود؟ یا با القاء وحی که تلقی کرده بودند؟ آنچه را که از وحی رب العالمین معصومان تلقی کردند وحی کتابش که بیان للناس است و مستمر، سنتش هم بیان للناس است مستمر. کتاب حی است به تمام معنی کلمه لفظا و معنا ولکن رسول الله و ائمه هدی (ع) جسما یا میت اند یا غایب، اما روح سنت باقی ست. محمد بن عبدالله (ص) وفات فرمودند، ائمه وفات فرمودند، آخرین غائب است اما سنت اون ها حاضر است. کما اینکه کتاب الله حاضر است لفظا و معنا، کذلک سنت رسول الله حاضر است. کتاب و سنت هر دو حجت بالغه الهی هستند ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ [انعام: آیه ۱۴۹].

دیروز اشاره کردم باز عرض می کنم، آیا امکان دارد حکمی از احکام فرض یا رفض، واجب یا حرام خدا مقرر کرده که نه در کتاب است نه در سنت؟ یا در کتاب بوده حذف شده یا در سنت بوده حذف شده، پس این قصوره یا تقصیره. قصور یا تقصیر رب العالمین است که حکمی اصلی را در کتاب ذکر نکند یا ذکر کند و تحریف شود. در بحث صیانت عن التحریف گفتیم و همچنین قصور یا تقصیر رسول و ائمه (ع) است که این ها مرسل اند و این ها مامورند و فرض است بر این ها شریعت الله را به مردم برسانند. ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ [نحل: آیه ۱۲۵] این دعوت باید دعوت رسا باشد. اگر دعوت نارسا باشد، رسالت نارساست. کما اینکه دعوت الله در قرآن رساست چون خدا رساست، دعوت رسول الله اولا و دعوت ائمه هدی (ع) ثانیا باید رسا باشد یعنی در هر زمانی، در هر زمینی، در هر عصری، در هر مصری، کسانی که پویندگان و جویندگان احکام خدا هستند باید به طور علمی به اون ها برسند، نه به طور ظن، نه به طور شک، پس انسداد باب علم از زمان رسول الی یوم القیامه الکبری هیچ معنایی ندارد.

(صحبت حضار)

اما بعد از پیامبر اکرم حوادثی اتفاق افتاد که منجر به کنار رفتن معصومین شد در صحنه نبودند که بخوان

آیا آنچه را که پیغمبر فرمودند صددرصد بوده است یا درصد؟ صددرصد بوده است. آنچه را که پیغمبر تحویل دادند به صدور خلفای معصومین، به علی ها و حسن ها و حسین ها متتابعا آیا صددرصد بوده است یا درصد؟ صددرصد. آیا آنچه را مبلغین رسالات الله در بعد نبوت و در بعد امامت تحویل داده اند صددرصد بوده است یا درصد؟

درصد

اضافه بر اونکه، درصد بوده؟ پس تقصیر کره اند. تقصیر نکرده اند موانعی بوده که مجبور بودند

موانع، جواب موانع رو دادم ببینید، آیا خدا می دانست که موانعی هست که این موانع بعضی احکام رو اخفا می کند یا نه؟ می دانست یا نه؟

(صحبت حضار)

خدا علام الغیوب است و می داند موانعی که از برای بلوغ احکام هست این موانع را برطرف کند یا اگر موانع را بر طرف نکند حجت بالغه اطمینان آور و یا یقین آور الهیه کتابا و در تواتر و یا تضافر سنت باید باشه و الا بخل است یا جهل است یا ظلم است، قصور است یا تقصیر است و چنانکه قبلا هم بحث کردیم.

(صحبت حضار)

نخیر ما بالغیم. کتاب الله و سنت رسول الله بالغ اند. کتاب الله و سنت رسول الله بالغ اند در بعد اینکه کل بیانات و کل حوائج و احکام رو الی یوم الدین بیان کردند ولکن بیان کردن دو جوره. یه مرتبه بیان می کند میرد سراغ کارش، یه مرتبه نخیر، بیان می کند بیان رسا. گاه می گوید من وظیفمه بگه، کسی بشنود نشنود برسد نرسد، شما که نامه ای می نویسید به کسی باید نامه را مطمئنا به او برسانید، اگر نامه را به جایی برسانید یا جایی بذارید که به او نرسد یا بدزدند این خیانت است یا ظلم است یا جهل است یا قصور است یا تقصیر.

خدا در بعد اول و رسول الله در بعد ثانی و ائمه معصومین (ع) در بعد ثالث نه قصور دارند نه تقصیر، نه ظلم، نه جهل، نه خیانت ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ [انعام: آیه ۱۴۹] یعنی حجت خدا بالغه. حجت یا حجت بالغه است یا حجت غیر بالغه. حجت غیر بالغه حجتی ست که اگر ببینید و بدانند حجته ولکن اگر نتوانم من این حجت را به شما برسانم یا ظلم کنم معاذالله یا خیانت کنم، قصور کنم، تقصیر کنم، برای این حجت بلوغ تبلیغی ندارم و حجت ربانیه چه در بعد عقائد و چه در بعد احکام، بلوغ ابلاغی دارد یعنی الی یوم القیامه باید قطعا یا اطمینانا علما که جمع بین قطع و اطمینان است برسد. منتها اگر کسانی دنبالش نروند مقصر اون ها هستند. کسانی دنبال احکام کتاب الله نروند این ها مقصرند که مبتلا به احوط و اقوی و حلال و حرام، کسی حلال، کسی حرام، کسی مستحب، کسی واجب، کسی فلان، این ها مقصرند، قصور در کار نیست از نظر مجتهدین که دارای مقام استنباط و دقت هستند، می توانند معلومات را از میان مجهولات بیرون بیاورند، بهترین مستند کتاب است در بعد اول و سنت است در بعد ثانی.

بنابراین﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] که مفصلا بحث شد، اگر مراجعه صحیح به کتاب الله باشد، عصمت علمی تالی تلو عصمت اصلی، عصمت عملی همچنین، عصمت عقیده همچنین، عصمت در سه بعد علمی و عقیده و عملی امکان پذیر است، اگر امکان پذیر نباشد خداوند امر نمی کند.

اگر حجت بالغه در تمام عصر ها هستن در خود عصر رسول الله بعد از وفات رسول الله، امام صادق (ع) آیا حجت بالغه برای بقیه هم بوده است؟

بوده است ولی مقصر بوده اند،

مقصر، (صحبت حضار)

گروهی قاصر بودند، باید به علمای ربانی مراجعه کنند نمی کردند، گروهی مقصر بودند از علمای ربانی که شیعتا و سنتا مقصر بودند و اعتصام به کتاب الله نکردند. بنابراین در بعد تقصیره. قصور است برای عوام که عوام باید به علما مراجعه کنند، تقصیر است در خواص که مراجعه اشون صحیحا و درست و صددرصد به کتاب الله و سنت نبوده. بنابراین اختلاف از ناحیه خدا نیست، اختلاف از ناحیه کتاب الله نیست، از ناحیه سنت رسول الله نیست، از ناحیه دور بودن از کتاب الله و دور بودن از سنت رسول الله، اتباع کردن از روایات ظنیه، روایات غیر قطعیه، متناقضه، متضاده، شهرت ها، اجماعات، اطباقات، حتی ضروریات، چون مستند غیر کتاب و سنت بوده، اگر مستند غیر کتاب و سنت باشد چون کتاب و سنت وحدت دارد صددرصد و امکان تحصیل عصمت علمی و عصمت عقیده ای و عملی هست، اگر امکان که هست و انجام نشد در اثر تقصیر شرع مداران است و قصور کسانی که باید تقلید کنند. حالا این بحث رو ما عرض کنیم این بحث رو ما در اجتهاد و تقلید خواهیم مفصل عرض کرد.

فعلا بحثمون اینه، آیا اصولا خبر واحد عن القرائن القطعیه و عن القرائن العلمیه می شود مثبت حکم خدا باشد؟ نخیر، نه علما، نه عقلا، نه کتابا، نه سنتا. کتاب، قرآن رو باز کنید سوره مبارکه اسراء، آیه ای ست که ده ها مرتبه خوندیم ولکن خواندن با فکر کردن محیط صددرصد فرق دارد. آیه ۳۶ صفحه ۲۸۵ قرآن، سوره اسراء ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾ [اسراء: آیه ۳۶] آیا اینجا مراد از حرمت پیروی آنچه علمی و علم نیست، در انحصار اصول عقائد است که شیخ انصاری ها و آخوندها و نایینی ها و بروجردی ها و خمینی ها می فرمایند یا نخیر، اگر ما مراجعه درست به قرآن کریم کنیم، آیاتی که نهی می کند از عمل به ظن، آیاتی که نهی می کند از عمل به غیر علم، سه دسته اند.

یک دسته بعد از اصول عقائدند، یک دسته بعد از فروع احکامی اند، دسته سوم بعد از اصول و فروع اند.

بنابراین اینطور نیست که شیخ انصاری مسلما نفی کرده که آیاتی که نهی می کنند از عمل به غیر علم، در اصول عقایده، این چند جواب داره. اولا بعضی از قضایا هستند، بعضی از موضوعات هستند که تعمیم می دهند در حکم، من القضای التی  قیاساتها معها، اگر موضوع مستدل بود، دارای وصفی بود که این وصف موضوع را در حکم اطاله می دهد و اسرا می دهد، در اینجا می تونیم به خود موضوع تمسک کنیم. مثلا ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] یا ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ [یونس: آیه ۳۶] ظن به حساب ظن بودن ﴿لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ [یونس: آیه ۳۶] یا به حساب چیز دیگه؟ به حساب ظن بودن. توجه کنید ﴿لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ [نساء: آیه ۲۹] از لحاظ باطل بودن است ﴿لَا تَأْكُلُوا﴾ یا از لحاظ چیز دیگر؟ ﴿حَرَّمَ الرِّبَا﴾ [بقره: آیه ۲۷۵] از لحاظ ربا بودن است یا چیز دیگر؟ ظهور یا نص در ربا بودن.

حالا ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ [یونس: آیه ۳۶] ولو بعد از اصول عقاید باشه البته این دلیل اول لازم نیست ولی برای تحکیم من دارم عرض می کنم، ولو، توجه کنید، ولو آیاتی که بعد از اصولی عقایدی دارد ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ [یونس: آیه ۳۶] این ظن خودش (من القضای التی قیاساتها معها) ظن چون ظن است ﴿لَا يُغْنِي﴾ یا چون ظن در اصول عقاید است؟ اگر آیه بگد چون ظن در اصول عقاید است مطلبی ست ولکن صرف اینکه بعد از عقیده توحیدی و نبوتی و معادی ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ راجع به مشرکین، این ارتباط مستقیم نمی دهد که ظن، اگر ظن اصول عقاید باشد، نخیر، ظن به عنوان ظن، این اولا.

ثانیا، دو دسته دیگر آیات، دسته دوم، آیاتی ست که از جمله آیه سوره نساء، آیاتی ست که بعد از احکامه، احکام زیادی را رفضا أو فرضا، اوجب واجبات، محرم ترین محرمات رو میخواد ذکر میکنه بعد میگد ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] اینا تو کجاست؟ تو احکامه. بنابراین اولا و ثانیا، ثانیا این آیه رو ملاحظه کنید، قبلش، قبلش احکام فرعیه است، فقط یک حکم اصلی ست که آیه ۲۲، ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا﴾ [الاسراء: آیه ۲۲] کی مخاطبه؟ رسول. این از باب ایاکاعنی وسمعی یا جار است. بنابراین بیان اصل عقیدتی  هم نیست، از باب ایاکاعنی وسمعی یا جار است که ای پیغمبر ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ محال است قرار بده. ولکن این از باب این است که دیگران حواسشون جمع بشه، خیال نکنند که چون پیغمبر، پیغمبر است هر کاری می کند درسته، نخیر، پیغمبر که چون پیغمبر است اگر عصیانی کند عصیان تر است، نه اینکه خیال کنیم کُر است بنابراین هر کاری کنه درسته ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا﴾ [اسراء: آیه ۲۲] بعدش ﴿وَقَضَى رَبُّكَ﴾ [الاسراء: آیه ۲۳].

(صحبت حضار)

بعد از توحید صبر کنید، بعد از توحید امر الله واجب الاطاعه است، نهی الله هم همچنین. بعد از توحید ﴿وَقَضَى رَبُّكَ﴾ واجبات محرمات ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا﴾ [اسراء: آیه ۲۳] ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ [اسراء: آیه ۲۴] و ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ [اسراء: آیه ۲۶] ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ [اسراء: آیه ۲۷] ﴿وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ [الاسراء: آیه ۲۸] ﴿وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ﴾ [اسراء: آیه ۲۹] ﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ﴾ [اسراء: آیه ۳۰] ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ﴾ [اسراء: آیه ۳۱] ﴿وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا﴾ [اسراء: آیه ۳۲] ﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ﴾ [اسراء: آیه ۳۳] ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ﴾ [انعام: آیه ۱۵۲] مهمترین واجبات احکامی و مهمترین محرمات احکامی رو ذکر کرده، بعد ذیل ﴿وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] آیا این فصاحت است یا فضاحت است که جمله اخیر را به هفت هشت آیه قبل بر گردانیم. فقط شرک بالله از اصول عقایدی محرمه است و توحید بالله که از اصول عقایدی مثبت و واجب است فقط به او بر می گرده؟ حتی استثناء عقیب جملات متعدده همه فرمودن به آخری حتما بر می گرده. حالا به قبلی و قبلی و قبلی بر می گرده به آخری بر می گرده.

در اینجام بر خلاف بلاغت است بر خلاف فصاحت است، بلکه افضح فضاحت است که ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] فقط مربوط به الوهیت باشد، اما مربوط به واجبات مهمه و محرمات مهمه که در اینجا هست نباشد. بنابراین این آیه از آیات محکمات قطعیه است. اگر در آیات ظن شکی و شبهه ای در  کار باشد، در آیاتی که عمل به ظن ممنوع است شکی و شبهه ای در کار باشد که شکی و شبهه ای هم در کار نیست، اگر باشد ما ارجاع می کنیم متشابه رو به محکم. بنابراین قاعده اصلی و کلی ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] بعد تحدی﴿إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾ [اسراء: آیه ۳۶] چرا ﴿أُولَئِكَ﴾ فرمود؟ برای اینکه سمع، سمع انسانه، عاقله، بصر، بصر انسان است عاقله، فواد، فواد انسان است اعقله، پس ﴿أُولَئِكَ﴾ به عقلا بر می گرده. عقلای دو بعدی. یکی روح انسان در محور کلی، یکی اعضاء درک کننده انسان که سمع است در بعد گیرندگی و بصر است در بعد گیرندگی و فواد است در بعد دستگاه فرستنده و گیرنده. دستگاه های فرستنده و گیرنده انسان که سمع است و بصر است و فواد است و فواد عمق عقل است و عمق لب است و عمق قلب است، این ها همه مسئولند.

بنابراین اگر چیزی را بشنوید و بهش علم ندارید، ترتیب اثر ندهید. اگر چیزی را دیدید و بهش علم ندارید، ترتیب اثر ندهید. اگر چیزی را خیال کردید، فکر کردید بهش علم ندارید، چه دیگری به شما خبر بدهد، نباء باشد، چه خودتون، چه خود انسان در خواب یا در بیداری، خودش فکری کند، خودش مطلبی را گمان کند، اگر علم نباشد اتباعش و قفش حرام است. حتی اگر این ظن را حکم علم برش بکند، عقیده پیدا کند، عمل کند، اظهار کند، ابراز کند، غیر علم را به رنگ علم دربیارد، این حرام است و قَف در کل ابعاد حرام است. قَف در کل ابعاد واجب است در جایی که محرز باشد مطلبی که حق است یا مطلبی که باطل است و قَف در بعد دوم که یقین نیست، علم نیست و اینجا علم البته ابحاث داره این آیه.

اولا ﴿لَا تَقْفُ پیروی ست. پیروی لفظی، عقلی، علمی، عقیدتی، معنوی، عملی، نقلی و انتقادی. اگر انسان مطلبی که علم ندارد نقل کند و نگوید شک دارم، نگوید ظن دارم، این هم حرام است. راوی حدیث که روایتی نقل می کند و نمی داند درسته باید بگوید نمی دانم درسته. اگر روایتی نقل کند عن فلان عن فلان عن فلان عن الصادق (ع) و نگوید من ظن دارم، این فسق علمی ست کما اینکه در ابعاد فسق در آیه نباء خواهیم بحث کرد. فسق علمی داریم، فسق عقلی داریم، فسق لفظی داریم، فسق اخلاقی داریم، عقیدتی داریم، خبری داریم، عملی داریم، فسق ها مراتبی داره. مثلا فرض کنید که از باب نمونه، در سوره نور ﴿لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ﴾ [نور: آیه ۱۳] این مذمت کسانی ست که نسبت زنا داده اند به کسی و چهار شاهد نیاورده اند ﴿فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ﴾ [نور: آیه ۱۳] فرض کنیم، کمتر از چهار نفر، سه نفر عالم عادل شرع مدار قوی بر فرض محال، اگر این سه نفر حاضر باشند در محضر زنا و تلقی کنند زنا را صددرصد و این سه نفر عالم عادل نزد حاکم شرع بگویند ﴿فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ [نور: آیه ۱۳] پس مراحل دارد. اینها نزد خدا کاذبند یعنی حد جاری نمی شود. بله صادق اند در آنچه دیده اند ولی کاذبند در اخبار. با اینکه خبر درسته ولکن چون موجب حد است و حد در کیفیت زناست نه بر اصل زنا. حد در صورتی ست که چهار شاهد عادل کالمیل فی.

حالا این ﴿لَا تَقْفُ قاعده کلی است. اصولا چیزی که انسان علم ندارد، نه قبولش، نه نقلش، نه عقیده اش، نه عملش، نه روایتش، نه قبول روایت، نه نقل روایت وقتی علم ندارد، قف نباید بشود قف ایجابی و پیروی ایجابی نسبت به آنچه علم ندارد. حالا اینجا نفرمود بالعلم ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِالعلم نفرمود چرا؟ برای اینکه اگر العلم می شد یا نص بود یا ظاهر بود در علم صددرصد، ﴿عِلْمٌ فرمود، ﴿عِلْمٌ شامل اطمینان است، شامل اون است که صددرصد نیست، اما اطمینان قوی دارد و اون درصد بر خلاف مورد اعتنای عقلا نیست. بنابراین معامله علم، ﴿عِلْمٌ منکره و ﴿عِلْمٌ منکر شامل قطع و یقین است و شامل اطمینان متاخم به علم که تالی تلو یقینه ولکن اگر این ﴿عِلْمٌ نه قطع باشد و نه اطمینان متاخم به علم باشد بلکه ظن باشد، این ظن از هر جا حاصل شود قفش و اتباعش حرام است.

نه به خاطر اینکه حرامه بلکه به خاطر اینکه (صحبت حضار)

نه به خاطر علم نیست، بله، من نخواستم علم بگم، خواستم بگم حتی اونی که قطعا دیده است بگد کاذب است فاسق علم. این مقدمه ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾ [الحجرات: آیه ۶] مثلا اگر سه نفر عادل، عادل تماما بیان بگن ما دیدیم فلان جا فلان کس با فلان کس زنا کرده، بیان نزد حاکم شرع بگن اینها فاسق اند یا نه؟ فاسق اند. بله فاسق اند، این ها عادل اند در کل ابعاد، در بعد علمی، در بعد عملی، در بعد اخلاقی ولی در بعد نقل این تهمت فاسق اند ﴿فَأُولَئِكَ ما در فقه داریم بحث می کنیم. این رو فردا بحث خواهیم کرد که اینکه ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾ [الحجرات: آیه ۶] فسق عملی فقط نیست، فسق علمی، فسق عملی، فسق خبری، فسق روایتی. کسی که روایتی رو نقل کند و نسنجد با کتاب و سنت و علم نداشته باشد صحیح است یا نه، این نقلش فسق است مگر اینکه بگه.

اگر محمد بن بابویه قمی در من لا یحضره الفقیه روایتی رو نقل می کند و نقض نمی کند، نقض نکردن دلیل بر قبوله، قبول این بابویه قمی در صورتی درست است که علم باشد، یعنی بر مبنای کتاب و سنت سنجیده باشه، حرف رو تا کنون نگفته بودم ولی دنباله داره، بر مبنای کتاب و سنت سنجیده است و می گد عن فلان عن فلان عن صادق (ع) ولی بهش می ده. (42:04) این فقط در یک صورت قابل قبول است اونم برای مقلدین، برای مجتهدین هم احیانا. در این صورت قابل قبول است که سنجیده باشد با کتاب و سنت، مخالف کتاب و سنت نباشد اولا یا موافق کتاب و سنت باشد یا اگر نه مخالف است نه موافق قطعی باشد، چون ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ.

بنابراین ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ اولا موضوعه، بحث موضوع، ثانیا اگر هم تجاوز کنیم از موضوع بگیم که ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ چون تبینی در کار نیست، واضح نیست صددرصد، بنابراین ﴿فَتَبَيَّنُوا﴾. ممکن است شخص عادل ساده لوح باشد، زود مطلب رو قبول کند، تحقیق نکند، بله عدالت عملی دارد، عدالت عقیدتی و اخلاقی دارد ولی عدالت در نقل خبر، عدالت در نقل خبر اطمینان به صدور خبر است از معصوم، منسوخ نبودن و تقیه نبودن. این رو فردا بحث می کنیم.

ولکن حالا بحث در این آیه ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] تمام وجود انسان مسئولیت دارند، اگر تبعیت کند از اونچه علم یا اطمینان به او نیست، این محور. حالا ما لزومی ندارد چند آیه داشته باشیم. چند آیه این مربوط به حدیثه، اگر چند حدیث داشته باشیم، متضافر باشد قابل قبوله نداشته باشیم نه، ولی آیه که اینطور نیستش که. من نظرم هست که حالا نقل مطلب است دیگه، مرحوم آقای شاهرودی (رض) که از مراجع تقلید نجف بودند با ایشون خیلی محشور بودیم، در بحث حجشون که تقریظات و پنج جلد یکی از فضلای بزرگوار که در قم است نوشتند، ما بحث آیات الاحکام می کردیم. دیدم در این آیه که رسیدند ﴿وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ﴾ [الحج: آیه ۲۷] میگن دلیل بر وجوبه، ولو پیاده انسان بتواند حج بره واجبه، ولکن چون بهش عمل نشده است نمی شود عمل کرد بهش. آقا آیه رو با خبر اشتباه کردن، اگر خبر مرفوض است، بهش عمل نشده یقینی نمیشه عمل کرد. دیگه آیه چیه پس؟ از بس عادت دارند به جریان اصولی و جریان خبری می گد این خبر چون بهش، این آیه چون بهش عمل نشده است نمی شود ما بهش فتوا بدیم. اینطوره؟ حالا آیه یکیه، آیه یکی ست از محکمات و احکم محکمات آیاته. بنابراین آیاتی که ده ها آیه داریم در قرآن، آیاتی که نهی می کند از عمل به غیر علم از دو حال خارج نیست یا آیاتی ست که صریح است و نص است که مطلبی نیست، یا آیاتی ست که مثلا درش تشکیک داریم، تشکیک معنی نداره، تشکیک، آیاتی که درش تشکیک می کنند و متشابه می کنند، متشابه را باید ارجاع به محکم کرد. پس اولا و اخیرا اتباع غیر علم حرام است و للبحث تتمه تعطی بسم الله تعالی

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان