الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
اکثر علمای اصول ادعا دارند که عمل به ظن و مخصوصا ظن خاص اشکالی ندارد. اگر به اون ها گفته شود که آیاتی در قرآن شریف از عمل به ظن منع کرده است، جوابی می گویند که ما جوابش رو عرض کردیم و باز هم صحبت می کنیم. اگر گفته شود که از طرف علمای اصول اگر گفته شود آیاتی که نهی می کند از عمل به ظن مخصوص است به عقائد که این هم نیست، ادعا دارند که آیاتی که نهی می کند از عمل به ظن مخصوص عقائد است و آیه ای هم در قرآن اونطوری که می گویند و ادعا دارند نداریم که نهی کند از عمل به ظن در احکام بلکه در عقائد است.
روی این جهت متوسل می شویم به بناء عقلا. اگر بناء عقلا بر جریانی مستقر است و شارع نه کتابا و نه سنتا از آن نهی نکرده باشد، بناء عقلا ممضاء است و بنا بر اصل اباحه قرآنی که ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾ [بقره: آیه ۲۹] همه چیز ﴿لَكُمْ﴾ است و همه چیز مباح است مگر آنچه را خداوند نهی کرده باشد. از جمله چیزها و کارهایی که مباح است و منع ندارد عمل به ظن است مخصوصا ظن خاص و چون قرآن رد ندارد، عدم رد قرآن از عمل به ظن خاص در معنی تصدیق است.
با این مقدمات علمای اصول می خواهند عمل به ظن خاص را در اخبار که حامل احکام است حجت بدانند ولکن مرتبا نه و نه و نه و نه به دلیل نصوص آیاتی قرآنی. اما اینکه بناء عقلا بر عمل به ظن است چنین نیست. گاه عمل به ظنی که اطمینان است و قریب به یقین است دارند، گاه مادون و گاه مافوق. بنابراین بناء عقلا در این مثلث یکسان نیست. اگر خبر، خبر بسیار مهم باشد و بسیار موثر باشد عمل به ظن نمی کنند بلکه علم هم باید قطع باشد. اما اگر خبر، خبر بسیار ساده ای باشد و چندان پیامد مهمی هم ندارد عمل به ظن می کنند و اگر خبر بینابین باشد عمل اطمئنان یا علم می کنند این اولا.
ثانیا ردع قاطع در اخباری که حکمی از احکام را نقل می کند در حدود ۲۰ جای قرآن شده است. آیاتی که خواندیم و استدلال کردیم در اینکه نهی از عمل به ظن شده است در بعد سلبی و امر به عمل به علم شده است در بعد ایجابی که ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [الاسراء: آیه ۳۶] عمده اش در بعد احکام است. بنابراین اگر حکمی از احکام را کتابا و یا سنتا علم نداشته باشیم عمل به آن حرام است و این ردع و منع مکرری ست که در آیات زیادی از قرآن شده است نسبت به عمل بغیر علم. البته اطمینان متاخم به علم که احتمال بر خلافش احتمال غیر معقول است نیز مشمول عمل به علم است.
مطلب دیگر این است که آقایون ادعا دارند که ظن احیانا به معنای علم استعمال شده در قرآن و علم احیانا به معنای ظن استعمال شده. استدلال هم به بعضی از آیات می کنند. ما عرض می کنیم اگر علم به معنای ظن استعمال شده باشد بر فرض محال و اگر ظن هم به معنای علم استعمال شده باشد بر فرض محال، دو جواب داریم. یک جواب این است که علم علم است و ظن ظن است. اگر علم به معنای ظن یا اعم از علم و ظن استعمال شده باشد باید قرینه داشته باشه و اگر ظن هم به معنای علم یا معنای اعم از علم و ظن استعمال شده باشد باید قرینه داشته باشه. اگر قرینه ای در آیه و آیاتی داریم که مراد از ظن در اون آیه علم است یا اعم، مخصوص خودشه و اگر هم قرینه ای داریم قطعی در بعضی از آیات که لفظ علم به معنای اعم از علم و ظن است یا به معنای ظن است، قرینه مخصوص به خودش. جاهایی که علم قرینه ندارد، قرینه بر خلاف علم ندارد، علم است و جاهایی هم که ظن قرینه بر خلاف ظن ندارد ظن است.
وانگهی، دوما ما عرض می کنیم علم، علم است. ظن، ظن است. اگر علم را در ظن استعمال کنند ولو با قرینه غلط است، اگر ظن را در علم استعمال کنند ولو با قرینه غلط است. چرا ما باید بگیم زید و قرینه مراد پسر زید است؟ خب میگیم پسر زید چرا میگیم زید؟ این بر خلاف فصاحت است، بلکه فضاحت است که ما لفظی که صریح در معناست نیاریم و یک لفظی میاریم و قرینه ای میاریم که بر خلاف معنای صریح مرادش اراده شود. وانگهی ما اصلا در قرآن شریف در بعد دوم عرض می کنیم، در قرآن شریف هیچ جا علم نداریم که ولو با قرینه در ظن استعمال شده باشد و ظن هم نداریم ولو با قرینه در علم استعمال شده باشد.
ثالثا فرض می کنیم اولا ثانیا اغماض می کنیم، فرض می کنیم که علم در ظن استعمال شده احیانا فرض کنید و ظن در علم استعمال شده احیانا ولکن این چه ربطی به موضوع داره؟ آیا آیاتی که نهی می کند از عمل به ظن میگید مراد علم است یا مراد اعم از علم و ظن است؟ اینکه نقض حرف خودتونه. اگر آیاتی که نهی می کند از عمل به ظن، مراد با قرینه یا بی قرینه علم است یا مراد اعم از علم و ظن است، بنابراین همانطوری که عمل به ظن منهی است عمل به علم هم منهی است پس نه به علم باید عمل کرد نه به ظن. این چه ربطی داره شما میگید؟ شما که اینقدر زحمت می کشید میخواید از آیاتی به دست بیارید که علم به معنای ظن یا با قرینه یا بی قرینه و ظن به معنای علم یا با قرینه یا بی قرینه استعمال شود چه فایده ای برای شما دارد؟ ضرر داره، ضرر بالاتر دارد یعنی اگر آیاتی که نهی می کند از عمل به ظن احکامی مراد علم است پس عمل به علم هم حرام است. اگر مراد هم ظن و هم علم است هم عمل به ظن حرام است هم عمل به علم حرام است پس کل اعمال حرامه پس میذاریم کنار این صحبت رو.
(صحبت حضار)
وانگهی اصلا ما نداریم در قرآن که آیه ای لفظ علم بیاره و مراد ظن باشد، هم بر خلاف فصاحت است و فضاحت است هم بر خلاف دلالت فصحای قرآن است یک آیه نداریم.
(صحبت حضار)
عرض می کنم، عرض می کنم.
آیات ظن رو خوندیم ولکن اگر هم، اینجا چطور میاد، اگر هم در فرض محال و بر خلاف فضاحت، ظن به معنای علم و علم به معنای ظن استعمال شده باشد این حرف رو تکرار می کنیم که اگر نهی از عمل به ظن شد احتمال میدیم مراد هم علم باشد هم ظن یا مراد علم باشد، بنابراین نهی از عمل به ظن و علم هر دوست هم به علم باید عمل کرد هم به ظن ولیکن این هم نیست.
حالا مثلا از جمله آیاتی که استدلال می شود به اون آیه که مراد از ظن علم است قطعا آیه سوره مبارکه بقره است. ﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ [بقره: آیات ۴۵ و ۴۶] چقدر خوب است انسان می خواد استدلال کند به آیه دقت کند، بله؟
(صحبت حضار)
نخیر
(صحبت حضار)
اونم میخونیم، یکی یکی، دونه دونه، دونه دونه باید بحث کرد.
خب این آیه که ﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ﴾ صلاه بزرگ است یا استعانت به صبر و صلاه بزرگ است. کسانی هستند که صلاتشون و صبر و صومشون خودش درست نیست تا چه استعانت کنند ولکن استعانت در سبیل معرفت الله، در سبیل قرب الی الله، در سبیل انجام واجبات مهمه، در سبیل ترک محرمات مهمه، ﴿وَاسْتَعِينُوا﴾ به چی؟ به صبر در بعد سلبی و صلاه در بعد ایجابی.
کسی که نمونه کامل عملی صبر را که صوم است انجام بدهد، صبرش قوی تر می شود از برای ترک هوی و کسی که نمونه کامل عملی صلاه را، اتصال الی الله را، تنور به نور معرفتی الله را، درست انجام می دهد در جهت ایجابی قوی تر می شود. نمی خوایم بحث بکنیم مفصل، اشاره است ﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا﴾ ﴿إِنَّهَا﴾ دو مزیت داره.﴿إِنَّهَا﴾ صلاه ﴿إِنَّهَا﴾ استعانت بالصبر و الصلاه. استعانت به صبر و صلاه و همچنین خود صلاه، خود صلاه ﴿لَكَبِيرَةٌ﴾ صلا سنگین است باری ست سنگین ﴿إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ﴾ مگر بر دلباختگان. کسانی که دلباخته خدا نیستند همه تکالیف براشون سنگین است. هر قدر انسان دلباخته معرفتی و عبودی باشد، عبادات براش سبکه. کشته شدن در راه خدا براش سبک است، گرسنگی در راه خدا، در به دری، حبس، اذیت، ناراحتی در راه خدا براش لذت بخش است اصلا، لذت بخشه.
یه جمله عرض کنم، مرحوم آقای خمینی در نجف می فرمودن که مرا زندان کردند. یک سوراخ کوچک داشت که فقط من میتونستم بفهمم شب است یا روز، بعد در باز کردند به من یک سیلی محکم زدند من حض کردم چون در راه خدا بود درسته، اگر در راه خدا امام حسین کشته می شود لذت می برد در بعد روحی، در بعد جسمی مطلبی نیست. در بعد معنوی و قرب الی الله لذت بخش است ﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ﴾ سنگین است، تکلیف است، سخت است، هم صلاه هم صبر تا چه رسد استعانت بالصبر و الصلاه. انسان کمک بگیرد در انجام واجبات مهم، کمک بگیرد در ترک محرکات مهم، ﴿بِالصَّبْرِ﴾ که بعد سلبی صوم و صلاه که بعد ایجابی نماز است، این بسیار مهم است، سنگین است ﴿إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ﴾ مگر در دلباختگان، پس خشوع مال چیه؟ مال دله، خضوع مال جوارح است، خشوع مال دل است پس قضیه، قضیه دل است نه قضیه گِل، نه قضیه عقل، نه قضیه فکر، نه قضیه سر، قضیه دل است. آنچه را انسان در عقل یقین دارد صددرصد به قلب که برسد تبدیل به شک می شود، تبدیل به احتمال می شود، هر قدر یقین عقلی قوی تر باشد و پشتوانه یقین عقلی عمل هم انجام گردد به قلب که می رسد قوی تر می شود.
خب در اینجا ﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ﴾ خاشعین کیا هستند؟ اگر بود الذین یوقنون فقط ائمه بودند و رسول فقط، علم قلبی کی دارد؟ علم قلبی صددرصد که نتیجش صددرصد تسلیم است در کل ابعاد درونی و برونی تسلیم است، اصلا خیال گناه نمی شود، خیال عشرت نمی شود، این یقین است. اگر می فرمود الذین یوقنون حساب پاک بود، همه خارج بودند، حتی کسانی که در مرتبه علیای عدالت اند و دون عصمت اند خارج بودند ولی ﴿الَّذِينَ يَظُنُّونَ﴾ ظن، ظن چیه؟ ظن عقلی نیست ظن قلب است.
ظن قلب از یقین های عقل بالاتر است پس ظن فرق می کند، یقین نیست. یقین عقل احتمال قلب است، شک قلب است، ظن قلب است، بلکه بعضی وقت ها یقین عقل هست و در احتمال هم نمیاد، عقلا یقین دارد به ادله ای که وادار می کند عقل را به قبول از نظر عقلی صددرصد قبول است اما شرائط انتقال یقین عقلی به قلب وجود ندارد، بلکه شرایط ضد وجود دارد و لذا در آیاتی از قرآن شریف هست که ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًاوَعُلُوًّا﴾ [نمل: آیه ۱۴] مشرکین رو داره می گه. مشرکین که به ادله قطعیه توحید برشون ثابت است ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ به حقایق اصلیه جهد کردند ﴿وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ﴾ انفس اماره بالسوء، انفس جاهله، قلبی که قلب نیست مقلوب است و پر از آتش است و پر از ظلمت است و پر از شهوت است این ﴿وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ﴾ یقین نفسی حتی موجب احتمال قلب هم نیست. در نفس عقل نیست، در نفس اماره بالسوء، در نفس عقل هم، در نفس عقل و در نفس اماره بالسوء هم یا در نفس عقل هم اگر یقین است ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾لسانا، عملا، معرفتا، قلبا جهد کردند، بر می گردیم.
﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ﴾ [بقره: آیه ۴۵] شیخ بزرگوار انصاری، آخوند بزرگوار ملا محمد کاظم و دیگر بزرگواران بفهمید این آیه رو بعد حکم کنید. چرا اینقدر حاشیه بی اعتنا در مورد قرآن دارید؟ ﴿الَّذِينَ يَظُنُّونَ﴾ مال خاشعین است، مال خاضعین نیست. خشوع در لغت با خضوع فرق دارد. خضوع تواضع جوارح است، خشوع مربوط به قلب است. اگر قلب انسان ظن دارد، این مقام عالی عدالت مادون عصمت است و از این قبیل ما زیاد داریم برگردیم.
آیه ای از آیات قران که به عنوان اینکه ظن قابل قبول است، ظنی که از خبر عادل حاصل بشود قابل قبول است، چه ظن باشد و چه علم قابل قبول است، آیه سوره مبارکه حجرات است که مقداری بحث کردیم. حالا
ظن قلب اطمینان که نیست
بالاتر از اونه، بالاتره ظن قلب
(صحبت حضار)
ظن معنای ظنه منتها ظن قلبه، ظن قلب، ظن قلب یقین عقله، چون عرض کردم یقین عقل که یقین سطحی ست به قلب می رسد احتمال میشود احیانا، احیانا انکار است، بنابراین ظن ظنه، علم علمه، وانگهی اگر انسان نتواند بفهمد، از نظر دوری از معارف قرآن نتواند بفهمد که علم، علم است و ظن، ظن است بذاره کنار، مگه همه چی رو باید بفهمیم؟ مگر تمام معارف قرآن برای کسانی که با قرآن محشور نیستند مثل آخوندها و شیخ انصاری ها و دیگران مگر همه رو باید بفهمند؟ خب شما حداقل می دانید که قرآن افصح کلام است و ابلغ کلام است. علم را در ظن، ظن را در علم، علم را در اعم از ظن، ظن را در اعم از علم استعمال کردن، مخصوصا بی قرینه و حتی با قرینه، این خلاف فصاحت است، خلاف فصاحت است و فضاحت است.
حالا آیه مبارکه سوره حجرات قرآن را باز کنید آیه ششم ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ﴾ [حجرات: آیه ۶] تقریبا، صددرصد علمای علم اصول برای اثبات اینکه ظن خاص حجت است به این آیه مظلومه و آیه تبین مظلومه استناد کرده اند. حالا چطور مظلومه؟ از حدود ۸ راه که هر یک از ۸ راه دلیل قوی ست بر نفی استدلال آقایون، ما وارد می شویم.
ببینید اولا از نظر حدیثی، ببینید ما امروز، هم با کل احادیثی که از شیعه و سنی در شان نزول این آیه وارد است مخالفیم. اون روز عرض کردم که موافقیم ولی در بعضی جهات، ولکن اگر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ شامل رسول الله است که روایات مستفیضه شیعه و سنی میگد که ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ مراد شخص رسول الله است یا مراد مومنین است و در راسش رسول الله است با این جریان ما مخالفیم. چطور؟ ببینید ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ پس بنابراین این کار رو کرده ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾.
﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ فاسقی براشون نبئی آورده، تبین نکردند، نتیجه تبین نکردن خبر و نباء فاسق این است که اصابوا ﴿قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ کما اینکه در دو خبر هست. اصابوا، این خبر، خبر تهمت زنا بود یا تهمت شرک بود ﴿أَنْ تُصِيبُوا﴾ بله، تهمت زنا بود بر حسب روایت شیعه، تهمت ترک زکات بود بر حسب روایت سنی، چه بر حسب روایت سنی، چه روایت شیعه هر دو می گد که رسول الله چنین کردند. حالا میخونیم روایتش رو، رسول الله معاذالله چنین کردند و آیه به عنوان مزمت و راهنمایی رسول الله نازل شد که ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ چرا جستجو نمی کنید؟ چرا وقتی که عایشه گفت ماریه قبطیه زنا داد تو علی را فرستادی و علی رفت و میخواد بکشد اون طرف رو، چرا این کار رو کردی؟ و در روایت سنی که خواهیم خواند، چرا راجع به اون شخص که تهمت ترک زکات یا تهمت شرک به او زده شد، چرا قبول کردی؟ خب این چرا از چند جهت منفی است. یک، اولا ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ خطاب و شمول به رسول الله ندارد. او فوق ایمانه. ما یک اسلام لفظی داریم، یک ایمان داریم، یک اسلام بعدی داریم. اسلام بعد الایمان در اختصاص معصومین است. حالا ساحت قدسیه محمدیه (ص) که بالاترین درجات عصمت رو دارد، بالاترین درجات اسلام و تسلیم رو دارد که بعد از کل مراتب ایمانه. ببینید در این مثلث کل مراتب اسلام لفظی که لفظ فقط اسلام ولی قلب نه، مرتبه دوم این لفظ اسلام به قلب وارد میشه ولی تمام قلب را نگرفته است و قلب تسلیم کلی نیست با درجاتش، این ایمان است با درجاتش. ولکن اگر اسلام لفظی کلا به قلب رسید صددرصد و قلب صددرصد ایمان آورد، بعد از ایمان اسلام است، یعنی تسلیم محض است ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ﴾ [صافات: آیات ۱۰۳ و ۱۰۴] مسلمان نبود ابراهیم؟ اسلام، اسلام بعد الایمانه.
حالا اگر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ خطاب متنی و اصلیش رسول الله است، بنابراین یا ایها الذین اسلموا نه آمنوا، همون اسلامی که فوق مقام اسلام ابراهیم و اسماعیل است این اولا.
ثانیا اصلا در کل قرآن آمنوا ای که شامل پیغمبر یا پیغمبران و سایر اون ها بشد اصلا نداریم، مگر بله ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ [بقره: آیه ۲۸۵] بله جداست، آمن الرسول والمومنون. ولکن ﴿آمَنَ﴾ در کل قرآن ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ در کل قرآن، بدون مقابله که شامل رسول الله هم باشد یک مرتبه هم نداریم، این دوم.
سوم آیا صاحت قدسی رسول الله که مقدس ترین مقامات عصمت است، مناسب است که از شخص فاسقی بشنود که فلان کس زنا کرد، زنا داد و پیغمبر بدون تفتیش، بدون بررسی، بدون تبین، علی را بفرستد که برو این دوتا رو بکش؟ هیچ آدم رذل مسلمان چنین می کند که شماها در این دو خبر نسبت به رسول الله دادید؟ که پیغمبر این کار رو کرده، تازه شخص عادلی اگر برای پیغمبر خبر بیارد که فلانی زنا داد پیغمبر نمیتونه قبول کنه، چون چهار شاهد لازم دارد، چهار شاهد عادل، پیغمبر به علم نبوت نمیتونه عمل کنه، چهار شاهد عادل از برای بعد جریمه است نه از برای اصل جریمه، این سوم.
چهارم، آقایونی که میگید این دو روایت قبول است ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ شان نزول رسول الله است، خب آیه بعد رو هم ببینید ﴿وَاعْلَمُوا﴾ آیه بعد بلافاصله ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ﴾ [حجرات: آیه ۷] کی ﴿وَاعْلَمُوا﴾؟ یعنی پیغمبر خودش میدونه؟ پیغمبر خودش میدونه در میون اون هاست؟ ﴿وَاعْلَمُوا﴾ پس ﴿وَاعْلَمُوا﴾ خطابش چیه؟ خطاب ﴿وَاعْلَمُوا﴾به ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ است پس ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ رسول الله نیست ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ﴾ [حجرات: آیه ۷] اطاعت نمی کنه ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ [حجرات: آیه ۷] از جاهایی که لفظ کراهت در حرمت غلیظ است ﴿وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾ [حجرات: آیه ۷].
در پرانتز، آقایون فقهای بزرگوار کراهت یعنی چه؟ یعنی مکروه، خب یعنی مرجوح. آیا کفر مرجوح است؟ یعنی حلاله، فسوق، مرجوح است حلاله، عصیان، لفظ کراهت هم در بعد تکوین و هم در بعد تشریع در منطق صددرصد قرآن فوق حرمت است برادران عزیز. چرا شما تا کاف و را و ه می بینید میگید مرجوح و هم می کنید واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح، هر جا کاف و را و ه می بینید میگید مرجوح این بر خلاف نص لغوی و اصطلاح صد در صد قرآنه. بر گردیم، حالا این مطلب اول. اولا برای تبرئه ساحت مقدس رسول الله
(صحبت حضار)
اختلاف بین فقها و قرآن بله اشکال نداره زبان
(صحبت حضار)
بله درسته، خب حالا ما در
کراهت به معنای حرمت غلیظ اومده. اختلاف بین فقها و قرآن بله اشکال نداره زبان
(صحبت حضار)
(صحبت حضار)
بله کره
(صحبت ها منقطع شد)
آفرین در بحث لرسول الله (ص) ان ابراهیم لیس (30:03) ابراهیم پسر تو نیست پسر زناست (و انما هو من جریج القبطی فانه یدخل الیها فی کب یوم) هر روز جریح قبطی نزد .. رسول الله غضب علی عایشه نیست، پیغمبر غضب کرد که چرا چنین شده که ابراهیم .. پسر او نباشد و غضب رسول الله و قال لامیرالمومنین خذ السیف و اعدامش می کنیم، علی بن ابراهیم چرا این نسبت رو میده؟ چرا نقل کردی عزیزم چرا چیزی که بر خلاف اسلام ضعیف است نقل کردی از رسول الله؟ که پیغمبر اکرم حرف عایشه را در شاهد عادل لازم دارد بدون شاهد و این شخصیت که نقل کرده شما ببینید فاسق است، عادل نیست، حرف فاسق غیر عادل را و غیر شهادت رو پیغمبر اکرم (خذالسیف) امضی علی ذالک این عمل زنا داده
صدا قطع شد