بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
قرآن شریف حسب التحقیق راهگشای بسیاری و یا کل مشکلات علمی و معرفتی ست. از باب مثال اگر شیخ بزرگوار انصاری (رض) و دیگر علمای اسلام، اگر قبل از استدلال به ادله دیگر و وارد شدن در شهرت ها و اطباقات و ضرورات و ادله عقلیه، قبل از وارد شدن در گیر و دارهای قیل و قال ها و نفی و اثبات ها، اگر به محک درست مراجعه شود. این قرآنی که در ابعاد مختلفه ای تضمین کرده است که ﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ [نحل: آیه ۸۹] است و حداقل کل شیء، بیان واجبات و محرمات است.
﴿وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ﴾ [انعام: آیه ۱۱۹] خب ﴿فَصَّلَ﴾ یعنی همه آنچه را که خداوند حرام کرده است از ضوایع، خداوند ذکر کرده. آنچه حرام است از (02:00) بهایم و حلال گوشت ها که در قرآن ذکر شده است، یکی آنچه ذکر بسم الله برش بشد، این حلال است. اگر ذکر بسم الله نشود حرام است، این بعد اول حرمت که ﴿فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ﴾.
بعد دوم خبائث است و ﴿حَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ [الاعراف: آیه ۱۵۷] ﴿أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا﴾ست. بنابراین اون ۱۰ یا ۱۲ یا ۱۴ جزیی از اجزاء حیوانات حلال گوشت را که آقایان می شمارند، بر خلاف نص قرآن است.
برگردیم. اگر بزرگان علمای اسلام که تالیفاتی دارند راجع به فقه و مقدمات فقه، اگر دقت کافی و صددرصد در آیات قرآن به عنوان محور می کردند، خیلی نیازشون در رجوع به ادله دیگر کم بود و یا صفر بود. اگر کاری در قرآن ثابت شد واجب است و منسوخ نشده است، دیگر نیازی به مراجعه به ادله دیگر نیست. اگر مرجع اتقای اعلم تقلید شما مطلبی را گفت، دیگه پرسیدن از شاگردانش، از خادمانش، نوکرهایش و حتی نوشته های قبلی خودش لازم نیست بلکه اسراف در وقت است و تبذیر در وقت است. وقت غنیمت است. در اوقات، انسان باید تبلور فکری و ترقی معرفتی و عملی پیدا کند اما آنچه را لازم نیست بلکه ترکش لازم است، برای اینکه اگر ورود کند انسان در ادله دیگر غیر از قرآن یا مخالف نص است یا موافق نص. اگر موافق نص است چرا ورود کند اصلا؟ چرا وارد شه؟ قبوله، به دلیل قرآن قبوله. اگر مخالف نص است، اگر هر دلیلی از ادله غیر از نص و یا ظاهر مستقر کتاب الله بر حرمت و یا وجوب چیزی است اصلا نباید سراغش رفت، از اول باید همه رو انکار کرد، چون خلاف نص و یا ظاهر مستقر و مقبول کتاب الله است.
اگر در باب حجیت ظن خاص و یا ظن عام به طور اعم ظن، اگر مراجعه می فرمود شیخ انصاری و دیگر علمای فقیه و اصولی به قرآن، مراجعه صددرصد و دقیق می کردند چنانچه به روایات مراجعه دقیق و صددرصد می کنند، زحمت ها می کشند، شب ها و روزها، فکرها، دقت ها، اوقات مصرف می کنند تا روایات موافق و مخالف، متضاد، متواتر مستفیض، واحد، سندش را، متنش را بیایند. اگر این کار را اولا در باره آیات مقدسات قرآن صددرصد می کردند بسیار راه نزدیک می شد، هم خودشون را راحت می کردند و هم طلاب را راحت می کردند.
این حدود ۳۵۰ صفحه که مرحوم شیخ مرتضی انصاری راجع ادله متعارضه حجیت ظن خاص و یا ظن عام ذکر فرموده اند، دلیل کتابش که به ۵ آیه استدلال کرده اند، خود ایشون رد فرموده اند و دلیل دیگر کتاب که آیات ناهی از عمل به ظن است در بعد خصوص احکام یا آیه مبارکه سوره اسراء که ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] حتی یک آیه از این آیات کافی ست در اینکه نهی می کند نصا عمل به ظن را. ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ بالعلم هم نیست ﴿بِهِ عِلْمٌ﴾ ه. اگر بالعلم بود انسان گمان می کرد مراد علم صددرصد است یا گمان می کرد انسان مراد قطع است، ﴿بِهِ عِلْمٌ﴾ علمی، علمی هم قطع را شامل است، هم علم صددرصد را شامل است و هم اطمینان را شامل است چون اطمینان نام علم دارد. ظن مادون اطمینان است چنانچه شک مادون ظن است و احتمال مادون شک است.
باز عرض می کنیم به پیشگاه بزرگان علمای اسلام، اگر شما این کار رو می کردید راه بسیار کوتاه تر می شد. اضافه بر اون که راه بسیار کوتاه تر می شد، دیگر قیل و قال ها، تضاد اقوال و تناقض اقوال پیش نمی آمد و قرآن تضمین کرده است که واجبات را کلا و محرمات را کلا ذکر بفرماید و از جمله محرمات، حرمت عمل به دون علم است، چه ظن خاص باشد و چه ظن عام و دیگر نیازمند به ادله عقلی، مثلا فلان کس دلیل عقلی آورده است، فلان کس رد کرده است، دیگری آورده است، دیگری رد کرده است، آخر سر شیخ بزرگوار انصاری با دلیل عقلی و نظر خودشون اثبات می کنند که ظن خاص حجت است یا با شهرت یا با اجماعات منقوله که هست و یا با اجماعات محصله که نیست یا با اطباق که نیست یا با ضرورت که نیست یا با سنت قطعیه که نیست یا با سنت متضافره که نیست چون دلالت ندارد و حتی اگر کل ادله صددرصد دلالت قطعیه داشته باشد، اگر باید که چندتا لو گذاشت، اگر کل ادله وراء کتاب صددرصد دلالت میداشت، دلیل عقل، دلیل سنت، دلیل شهرت و اجماع و اطباق و ضرورت، اگر هم صددرصد و بلا خلاف بین عقلا، مجمعین، مشتهرین، روایات صددرصد دلالت قطعی داشت بر اینکه عمل به ظن که دون علم است جایز است، ما قبول نمی کردیم چون بر خلاف نص و یا نصوصی از کتاب است و دیگر نیازمند به باب مفصل انسداد باب نیست.
اگر انسداد باب علم را بشکافیم قبل از اینکه وارد بحثی بشیم خیلی اهانت است به مقام مقدس ربوبیت، نمیخوایم بگیم علما اهانت کردند ولی مغز رو بشکافیم اهانته چرا؟ آیا انسداد باب علم مرحله اولی تقبل و مرحله اولی در تقبل خبر که خبر عن الله است، عن رسول الله است، عن الائمه الهدای است، آیا بعد اول تقبل خبر، تقبل ظنی است؟ تقبل علمی ست دیگه، تا علم هست که ظن راه ندارد. نه عقلا و نه به هیچ دلیلی از. این حالت اضطرار است یعنی اگر ما علم داریم به اینکه خداوند احکامی دارد و این احکام، یک بخش در نص کتاب و سنت ذکر شده است که قابل شک نیست، ولکن بخش دیگری هم هست، نقد دارم می کنم، ولکن بخش دیگری هم هست که در کتاب و سنت موجوده ذکر نشده است، پس ما دلیل علم و علمی بر اونچه که در کتاب و سنت موجوده ذکر شده است، ذکر نشده است، نداریم.
بنابراین تنزل می کنیم به ظن. این تنزل به ظن چیه؟ یه مرتبه من و ما که حکمی را از برای برادران داریم ولی نمی توانیم برسانیم. آنچه را که می توانید برسانید که بعد اول است و آنچه نمی توانید برسانید بعد ثانی است ظن. حالا، آیا خداوند دانسته است و توانسته است که احکامش را در که کتاب و سنت مقرر است برساند یا نداسته است و یا نتوانسته است؟ اگر دانسته است و توانسته است حتما کل واجبات صددرصد و کل محرمات را صددرصد در کتاب اصلا و در سنت واصله فرعا باید برسوند چون ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ [انعام: آیه ۱۴۹].
ولکن بعد دوم این است که نداسته است یا دانسته است و نتوانسته است. خداوند که در بعد اول شریعت که قرآن است می فرماید ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹] و خداوند حفظ کرده است قرآن را در کل جهاتش صددرصد، سنت قطعیه هم که احیانا بیانگر مطالبی ست که در کتاب وجود ندارد و بسیار کم است این سنت قطعیه هم باید که حالت بلوغ داشته باشد. چون همانطوری که حجت بالغه نخستین است، سنت رسول الله (ص) هم حجت بالغه دومین است.
آیا خداوند دانسته و توانسته است، حجت بالغه نخستین را حفظ کند و ابلاغ کند ولکن نداسته است و یا نتوانسته است که حجت بالغه دوم را ابلاغ کند. روی این اصول باید عرض کرد که ما خیلی وقت هامون را و خیلی فکرهامون را و صرف کردیم در کفایه، در رسائل، در معالم، در قوانین و در و در و در به حساب اینکه ما به کتاب الله درست توجه نکردیم. البته شبیه عذری هم در کار هست چون در زمان شیخ انصاری ها و صاحب معالم ها، المعجم المفهرس وجود نداشت که دست بذارن و پیدا کنند ولکن در زمان شیخ انصاری که ۱۵۰ سال است تقریبا می گذرد، کشف الآیات کاظم بیک موجود بود و اگر هم موجود نبود حتما باید فهرستی موجود باشد راجع به ادله؟ آیا کتب حدیث کلا فهرست داشتند نزد فقها؟ نخیر، بدون فهرست گشتند و گشتند و وقت مصرف کردند و دقت کردند و سند و متن و معارض و معارض تا توانستند احوط و اقوی و اولی و فیه تردد بگن. پس چرا در قرآن که فقط ۶۶۶۰ آیه است و حفظش مستحب قریب به واجب است، چرا با مراجعه صددرصد به قرآن محک را تنظیم نکرده اند تا نیازی به سایر ادله نباشد؟ این بحث اول.
بحث دوم، ادله دیگر که باید گفت دلیل دیگر، سنت، روایت، به وجه اعم، دلیل دیگر از چند، حال اول متواتر، مستفیض، واحدی که موافق قرآن است، فقه رو مراجعه کنید، حدیثی که یا متواتر است یا پایین تر مستفیض است یا پایین تر واحد است، قرینه اطمینانی ندارد، اینکه آقایون میگن که خبر واحد یعنی الخالی عن القرائن القطعیه، نخیر اشتباهه خالی یعنی اطمینان، قرائن قطعیه فوقه، قرائن علمیه بعده، قرینه اطمینانه بعده. خبر واحد خبری ست که خالی از قرائن اطمینانیه باشد. بعد سومه.
خب حالا این خبری که نقل شده است از بعضی از معصومین (ع) در هر سه حال یکی از دو بعد دارد، یا متواترش، واحدش، ضعیفش، محتملش موافق قرآن است چرا مراجعه می کنید؟ مثل اون مثالی که عرض کردم. اگر مرجع تقلید اعلی و اعلم و اتقای شما که ازش تقلید می کنید و قول او برای شماحجت است و قول شخص او برای شما حجت است، حتی قول سایر مجتهدین برای شما حجت نیست، اگر حضورا فتوایی رو داد، آنچه خلاف این است و آنچه افاقه می کند، مراجعه چرا می کنید؟ چرا شما وقت مصرف کنید که از کفش کن بپرسید، از شاگرد بپرسید، از مجتهدین دیگر سوال کنید، چرا؟ برای اینکه آنچه می گویند یا موافق است که هست و یا مخالف است که از اول نیست، این سه بعد اخبار که یا متواتر و یا مستفیض و یا واحد.
پس این رشته اخباری که موافق قرآن است، چرا مراجعه می کنید؟ و اگر این سه رشته مخالف قرآن است، حتی متواترش، ما روایات متواتره مخالف قرآن که آقایون اعلام می فرمایند که تواتر از ۵ تا ۱۰ تا ۲۰، ما ۵۰ هم داریم، روایات متواتره مخالف قران داریم تا چه رسد مستفیض و تا چه رسد واحد. پس بعد دوم سه ضلع روایات که متواتر است یا مستفیض است یا واحد است مخالف قرآن است، چرا مراجعه کنیم؟ چرا مراجعه کنیم؟
بعد سوم، بعد سوم که روایتی که متواتر است یا مستفیض است یا واحد است که نه موافق قرآن است و نه مخالف قرآن، بعد سوم اینه. نه موافق قرآن است و نه مخالف قرآن. خب مثل ۱۷ رکعت بودن فرائض یومیه. اینکه نه موافق قرآن است و نه مخالف قرآن، به ادله اطیعوالرسول قرآن ما قبول می کنیم. میریم سراغ مستفیض، اگر واحد باشد، مستفیضاً، اگر واحد باشد یعنی اطمینانی نباشد تا چه رسد علمی، اگر واحد باشد و اطمینان بخش نباشد، نه موافق قرآن است و نه مخالف قرآن، طبق آیات ناهیه عن العمل به ظن در احکام و آیه عرض می شود که سوره اسراء که ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] اصلا قبول نمی کنیم.
ما در این شش بعد، یک بعد روایت مستفیض که نه موافق قرآن است و نه مخالف قرآن، در اینجا یادم هست ذکر خیری از مرحوم استادنا الاعظم الاعلم آقای بروجردی (رض)، اختصاصاتی این بزرگوار در فقه سنتی داشت که در دیگران ندیدیم یا کم دیدیم. از جمله می فرمودند شما فقیه یا طلبه که در بحثی از بحوث فقهی باب خاصی را از وسائل الشیعه یا جامع الاحادیث باز می کنید، نظر به تعداد روایات نکنید، چرا؟ برای اینکه روایت در چه صورت متعدد است؟ در صورتی که راوی بلا فصل از معصوم متعدد باشد، اما اگر راوی بلا فصل از معصوم واحد است، ۱۰۰ نفر هم از اون نقل کنند روایت واحده، ممکن است ۱۰۰ روایت بیشتر کمتر، حالا مبالغه، روایات زیادی وارد است از اینکه فلان جریان واجب است، البته اینکه قبلا عرض کردیم واجب ها و محرمات در قرآن ذکر شده، ما تنزل می کنیم، فرض می کنیم، بعضی واجبات بعضی محرمات فرض کنید در قرآن و در سنت قطعیه ذکر نشده ولی روایت مستفیضه. حالا با تنزل البته اگر تنزل نکنیم که اصلا احتیاج نداریم، اگه تنزل نکنیم شش دسته روایت رو احتیاج نداریم اصلا، ولی تنزل می کنیم، با تنزل می گیم فرض کنیم واجباتی یا محرماتی یا پایین تر مستحبات و مرجوحاتی که مخصوصا واجبات، محرماتی اگر احیانا در قرآن نه موافقش و نه مخالفش ذکر نشده است، روایت متواتر نداریم، واحد کافی نیست، روایت مستفیضه داریم، روایت مستفیضه اطمینان بخشه. روایت واحد اطمینان بخش نیست، متواتر اطمینان بخشه، روایت مستفیضه اطمینان بخش هست، گرچه علم آور نیست، قطع آور نیست، این حد وسط اطمینان بخشه. حالا
(صحبت حضار)
حالا عرض می کنم
مستفیض یعنی قطعی نیست. تعدادی نقل کرده اند که خیلی از نظر عقلی و عرفی و عادی بعید است که این ها کذب هستند. ولکن درصد داره، یه چند درصدی داره و یک درصدی که قابل اعتماد و اعتناء چندان نیست مستفیضه و لذا روایت متواتر علم آور است صددرصد، روایت مستفیض اطمینان آور است، مستفیض هر روایتی ست که در متنش دقت کنید، در متن و سند فرض کنید و در کتاب نه موافق دارد و نه مخالف دارد، روایت مستفیض است و این روایت مستفیض اطمینان آور است قبول می کنیم.
(صحبت حضار)
عرض می کنم، دارم عرض می کنم، تکرار دارم می کنم
اگر روایت مستفیض است، اطمینان بخش است، مخالف قرآن نیست و موافق قرآن هم نیست، قبول کنیم؟ خب بله، بله، چرا؟ برای اینکه اطمینان بخشه، برای اینکه منع از عمل به غیر اطمینان شده است. اطمینان بالاترش علم، بالاترش قطع. حالا در اینجا، فرمایش بروجردی بزرگوار این است که فرمودند که در بابی روایات مختلفی ذکر شده، تعداد متقابل روایات، مثلا یک تعداد زیادتری میگد واجب، یک تعداد کمتری میگد حرام، شما نظر نکنید به زیادتر بودن تعداد که بگید چون این تعداد زیادتر است ولو سند قوی باشه، ولو زیادتر زیادتر از نظر روات باشد، روات دسته اول، زیادتر از نظر روات باشد و سند هم قوی باشد خیال نکنید که این روایت که زیاد است، واقعا زیادتره، درست میگن، چرا؟ برای اینکه احیانا ما ملاحظه کردیم زیاد و اخیرا صددرصد، احیانا در بابی از ابواب، روایات دو دسته اند، یک دسته سندا قوی ترند، دلالتا قوی ترند، تعدادا بیشتر اند ولکن طرف مقابل سندا ضعیف تر، تعدادا کمتر، حالا کسی که وارد می شود در این باب روایت و دقت نمی کند میگد که اونایی که سندش قوی تر است و تعدادش بیشتر است باید قبول کرد. ولی باید دقت کنند ممکن است این روایاتی که سندش قوی تر است و تعدادش زیادتر است یک روایت باشد، چرا؟ برای اینکه راوی بلا واسطه از معصوم یه نفره. الزراره بن اوفی فلان و فلان و فلان و فلان و ده پونزده نفر نقل کرده، چند تا روایت داریم؟ یک روایته.
ولکن در طرف مقابل اون ۱۰ تا روایت، دو روایت داریم. حالا اون دو روایت، راوی ناقل از معصوم دو نفرند، آیا روایتی که ناقلش از معصوم دو نفر اند بیشتر است یا روایتی که از غیر معصوم یه نفرند؟ ولو روایت دوم که ناقلش از معصوم یه نفر است ۱۰ نفر نقل کرده اند، ۱۰ نفر ۱۰ تا روایت نمیشه یه روایته و روایتی که ناقلش از معصوم دو نفرند دو روایته. اگر مقام ترجیح عدد است، شما دو رو به یک باید ترجیح بدید اولا. ثانیا، ثانیا اگر دو یک است، ۱۰ پنج است، خب آیا شما به ۱۰ اطمینان پیدا می کنید؟ ۵ مقابلشه، اگر ۱۰ نفر مطلبی را از معصوم نقل کردند و ۵ نفر مطلب خلاف اون نقل کردند، به هیچ کدام اطمینان نیست، منتها اون ۱۰ نفر رجحان دارد ولی اطمینان نیست، چون اطمینان در صورتی که این ۵ نفر احتمال خلاف عقل باشد، احتمال مطرود باشد، ولکن اگر سند برابر است، سند یکسان است، تقابل و تضادی و تناقضی زیاد ندارد، بنابراین ۱۰ نفر احتمال بیشتر است که درست باشد، ۵ نفر احتمال کمتر است. ولکن آیا این احتمال کمتر اغلب مرفوض است؟ روایتا مرفوض است یا نه درصد رو پایین میاره؟ مثلا اگر این ۵ نفر که خلاف نقل می کنند، نبودند این عرض بنده است، اگر این ۵ نفر که خلاف نقل می کنند عرض می شود که معلوم نیست، ولکن درصد رو پایین میاره، اگه این ۵ نفر نبود، اون ۱۰ نفر که ۱۰ راوی متفق نقل کردند اطمینان بخش بود. لو کلیت و تبعه مستفیض، ولکن اگر این مستفیض مبتلای به معارضه ۵ نفر است، ۳ نفر است، ۴ نفر است، ۶ نفر است، از اطمینان می کاهد. از اطمینان که کاست قطع نیست، علم نیست، اطمینان نیست، ظن است. ادله عدم حجیت ظن در احکام شامل حال این خواهد بود.
نمونه، البته وحشت نکنید، نمونه عرض می کنم تقصیر من نیست، تقصیر وسائل الشیعه است. مثلا در وسائل الشیعه در باب محرمات نکاح، در باب محرمات نکاح البته اختلاف است بین کتاب و روایات و اقوال. بعضی از محرمات نکاح را اقوال و روایاتی تحلیل کرده اند، مثل نکاح زانی، انکاح زانی، نکاح زانی و بعضی از محللات را اقوال مشهور و روایاتی تحریم کرده اند مثل نکاح کتابی ها ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ [مائده: آیه ۵] این حلّ نکاح، آیا نکاح دارای دو مصداق است یا نه؟ بله، آیا مصداق اعلی و اجلای نکاح، نکاح دائم است یا منقطع؟ دائم. بنابراین قدر مسلم و نص به متیقین نکاح کتابیات چیه؟ دائم. پس روایاتی که متعدده، البته متعارض هم هست، روایاتی که اولا متعارض است با روایات دیگر و ثانیا این روایت میگد که مراد انقطاع است، مراد عقد منقطع است مخالف است با نص ﴿الْمُحْصَنَاتُ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿الْمُحْصَنَاتُ﴾ عموم دارد و اطلاق دارد من اهل کتاب و المحسنات کتابی ها، چه عقد دائم باشد، چه منقطع، عقد دائم قدر مسلم است.
(صحبت حضار)
عقد دائم قدر مسلم است. مثل مثالی که دیروز عرض کردم که ﴿مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ﴾ [سبا: آیه ۱۳] تماثیل حداقل قدر متیقین و مسلم این عام و یا مطلق تماثیل حیوان است، انسان یا حیوان
(صحبت حضار)
شما کجا دارید میرید؟ کجا دارید میرید؟ در کل آیات اجور عقد دائم است، در کل آیات اجور ملاحظه کنید، در کل آیات اجور عقد دائم است. اونم بر خلاف روایتی ست که (28:47) نخیر همش، اینم جواب مختصرتون. حالا ببینید، در وسائل شیعه
(صحبت حضار)
در وسائل الشیعه بابی ست مفصل که محرمات النکاح کیا هستند، ۱۳ محرم از محرمات نکاح که قرآن ندارد تبیین شده. نمونه، مثلا اگر زنی را با علم در عده طلاق یا در عده وفات نکاح کردید این حرام می شود موبدا این یک. اگر زن شوهر داری را مخصوصا با علم به شوهر دادن، عقد نکاح کردید این واقع نمی شود و محرم است دائما و و و تا ۱۳ تا. خب، این ۱۳ تا محرم در این باب روایات زیادی دارد، سند صحیح، تعداد صحیح و راوی عن الامام متصلا متعدد ولکن در مقابل یک یا دو روایت، ظاهرا یک، یک روایت داریم از امام حسن (ع) می فرمایند نه اینها حرام نیست، چرا؟ برای اینکه ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ﴾ [نساء: آیه ۲۴] استدلال به آیه، تعبد نیستا، برای اینکه ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ﴾ این استثناء است دیگه، یعنی آنچه قبلا تحریم کردیم از نکاح حرام ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ﴾ ﴿مَا وَرَاءَ﴾ حلاله. در فقه که استثناء است دیگه، جائنی القوم الا زید در بقیه عرض می شود که نصه و اگر هم نصی بر خلاف باشه، نص ناسخه و روایت که نمیتوند قرآن را نقض کند.
بنابراین ما در این بابی که تعداد زیادی روایت دارد فلان حرام، فلان ۱۳ تا، این ۱۳ تا یا جمعا یا متفقا حرام، یک روایت داریم نه نخیر حرام نیست، حرام محرم الله است، برای اینکه لان الله تعالی یقول ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ﴾ کدوم رو قبول کنیم؟ ما به دید تعداد نظر کنیم؟ به دیده تعداد روات، به دیده صحت سند، اقواییت سند، به دیده شهرت یا به دیده اونچه موافق کتاب است؟ اون روایات مخالف کتاب است با تبیین امام، اگر هم تبیین امام نبود، خود قرآن بیانه. اگر خود قرآن بیان نیست، تبیین بیان این اضافه بر قرآن نهادن است. قرآن خودش بیان للناس است، نور است، هداست، تبیان است، حجت بالغه است، فلان.
بنابراین، اگر این روایت نبود، فرض کنید تمام روایات این باب حرمتش ۱۳ بود، ما به ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ﴾ استناد می کردیم که حلال است. یعنی حالا اشاره می کنم، مثلا اگر انسان زنی را در حال عده، با علم به عده انکحت گفت، سوال، آیا نکاح واقع می شود یا نه؟ نمیشه، کار حرام کرده، کاری نکرده کار حرام کرده ولی کاری حرام با اون زن انجام داده، انجام داده زنا کرده، اگر زنا کرده بعد دومه، اگر زنا کرد، اگر این زنا کرد و توبه نکرد، او هم توبه نکرد حلاله ازدواج چون زانی و زانیه، بله حلاله و اگر یکی توبه کرد دیگری توبه نکرد، حرام است به نص آیه نور.
حالا فرض کنیم که این زن را عقد نکاح کرد عالما، جاهلا هم بحثه، ولی اگر عالما که در حال عده طلاق است یا عده نکاح است یا در حال احرام است، در حال احرام، عده طلاق، عده نکاح، در حال عده است این نکاح واقع می شود یا نه؟ نخیر، پس چرا حرام باشد موبدا؟ محرم موبد در کار نیست طبق نصوصی از قرآن، از جمله ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ﴾. بالاترش از این در یک باب از اطعمه و اشربه وسائل الشیعه که ما در این غوص فی البحار وسائل الشیعه رو هم در ضمن کار آوردیم، حساب که بحار الانوار است و صحاح ستین، صحاح عشره است بیشتره و عرض می شود که بیشترش وسائل الشیعه است. مثلا از جمله ابواب، در باب اینکه آیا فروختن انگور به کسی که می داند شراب درست می کند حلال است یا حرام است؟ کل ۱۶ روایت میگد حلاله، عجیبه، کل ۱۶ روایت میگد حلال است، روایت مخالف هم نداریم. حالا این روایات لو کلییت و تبعها یقین آور است نه اطمینان آوره، ۱۶ روایت از ائمه معصومین (ع) به طور متعدد، سند چنین و چنان تعداد چنین و چنان، متن یکسان که فروختن انگور به کسی که می دانیم شراب درست می کند حلال است. (34:06)
حالا اگر به قرآن توجه نکنیم که توجه هم نمی شود نوعا و باید فتوا بدیم به حرمت، اما مخالف است با دو نص قرآن یک وجهی هم میدونن ﴿وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾ [مائده: آیه ۲] و دوم که این آیه معروفه ﴿مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا﴾ [نساء: آیه ۸۵] تعاون سه بعد دارد. یک، در خود عمل حرام چند نفر کمک می کنند، این یک تعاون، البته مرحوم آقای بروجردی اشکال می کردند جوابشون رو عرض می کنیم، می فرمودند تعاون اعانت نیست، این اعانت بر اثم است که اگر انگور را بفروشی به کسی که می فرمودند اعانت است، قران تعاونواست. ما جواب ایشون رو عرض می کنیم به طور مختصر.
تعاون سه بعد دارد. تعاون بر اثم، گاه اثم خود گناه اصلی ست چند نفر با هم کمک می کنند، این یک. دو، گناه مقدماتی دارد. ذی المقدمه را کسی، مقدمه را کسی، نتیجه فعل مقدمه و ذی المقدمه انجام حرامه، پس اون حرام که نتیجه این دو ضلع است، چون سه ضلعه دیگه، ببینید، یک، عامل مقدمه حرام، دو عامل خود حرام، سه نتیجه حرام. عامل مقدمه حرام کیه؟ فروشنده انگور است. عامل حرام کیه؟ کسی ست که انگور رو خمر می کند. نتیجه خمر حاصل شدن، خمر حاصل شدن، خوردن، فروختن، شراب درست کردن. در این سه ضلع، دو ضلع تعاونه. کسی که انگور را می فروشد با کسی که انگور را شراب می کند تعاون دارند در حصول شراب یا ندارند؟ این جواب آقای بروجردی، تعاون دارند دیگه.
وانگهی ﴿مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا﴾ این بالاتره، شفاعت سیئه یعنی چه؟ کسی که در کار بد کمک کند. آیا اون کسی که انگور میخرد و شراب می کند کارش بده یا نه؟ آیا کسی که می داند او انگور رو شراب می کند با دانستن بفروشد، این کمک کرده است یا نکرده است؟ پس صحبت اعانت نیست که آقای بروجردی می فرمایند که اعانت نیست در آیه تعاونه. بله اولا تعاون جواب داره، ثانیا اعانت ﴿مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً﴾
حالا سر این باب، کل فقها علی الاطلاق و در مکاسب شیخ انصاری، اعانت تعاون، اعانت تعاون، اعانت تعاون و فروع. من فروع یادم رفت ۵۰ سال پیش یادمه، من یادمه در با یکی از اعلام که الان تشریف دارند مباحثه مکاسب می کردیم در رابطه با منتها اینطوری، مکاسب های قدیم، قبل از که مطلب رو از حفظ کلا فروع زیاد داره دیگه، واقعا کتاب مکاسب قوی ترین کتاب اجتهادی فقه سنتیه. این یک صفحه رو کاملا از حفظ نقل کنیم، بیان می کنیم اشکالی نداره این کار رو می کردیم. حالا من یادمه در مکاسب شیخ انصاری می گد که آیا بیع عنب ممن تعلم خمرا چیه؟ فروعی ذکر می کند از جمله بیع عنب برای اینکه خمر کنند، مسلمون این کار رو نمیکنه، حالا دو بیع عنب برای نیست می دانم که خمر می کند اما می فروشم، دو. سه احتمال عقلایی می دهم، چهار، احتمال عقلایی نمی دهم. این چهار بحث کردن بالا رفتن، پایین رفتن، بالا رفتن، پایین رفتن در صفحات زیاد، آخرش حرمت ثابت نیست، پس فتوا حرمت ثابت نیست، روایتا که ۱۶ روایت است، حرمت ثابت نیست، کتابا طبق دو نص حرمت ثابت است و قص علی ذلک و تفرده.
با کمال احترامی که برای علمای اسلام قائلیم، احترام نسبت به خدا بیشتر قائلیم. نسبت به رسول الله که مظلوم است، ائمه که مظلوم اند و حساب چیه؟ حساب اینکه سلطه نوعا با کیا بوده؟ سلطه نوعا با فساق بوده، با بنی امیه ها، بنی عباس ها، بنی امیه و بنی عباس که رحم به اسلام نمی کنند که. بنابراین بنی امیه ها و بنی عباس ها زیر بال محدثین و رواتی را می گرفتند که جاعلند، عاقل نیستند، وارد نیستند یا کسانی که متن را جعل می کردند، سند هم جعل می کنند، مگه سند نمیشه جعل کرد؟ مثلا در تورات، در تورات نسبت می دهند که حضرت نوح (ع) معاذالله، نص تورات، حضرت نوح (ع) شراب خورد و با دو دخترش زنا کرد و اولاد (39:08) این چرا این کار رو می کند؟ میخواد زنا رو برای خودش حلال کنه میگه نوح هم زنا کرد. کسی که میخواد یه عمل حرامی رو برای خودش حلال کنه، میگه فلان آیت الله هم چنین کرد و در عرف ما هم میگن آیت الله العظمی فلان و فلان دخترش بی حجابه، پس دختر من هم باید لخت بره بیرون. بنابراین کسانی که متن را جعل می کنند، سند هم جعل می کنند. زراره بن اوفی محمد بن مسلم، ابوبصیر که فضلای ثلاث باشند، اینها آدم هایی نبودند که مطلع بر کتاب نباشند، شاگردان درجه اول امام صادق اند همانطوری که امام صادق درجه اول استدلال دارد، این ها هم همونطورند.
بنابراین حساب نکنید آقای فقیه بزرگوار، آقای مجتهد بزرگوار، آقای صاحب رساله، حساب نکنید که این تعداد از زراره، از ابوبصیر، محمد بن مسلم و نقل کردن اینها دروغ میگن؟ آقا دو بعد داره. اشتباه که میکنن. اگرم از اینها نقل شده باشه یا درست نقل کرده باشند خب اینکه اشتباه هم می کنند برای اینکه خلاف نصه. وانگهی کسی که جاعل عرض می شود که متن است، جاعل سند نیز هست. بنابراین ما احتیاج زیاد به مراجعه به روایات نداریم اولا. ثانیا چه احتیاجی به رجال داریم ما؟ به مرحوم آقای خویی (رض) که واقعا اعلم علما بودند علی الاطلاق، یعنی ایشون رو من با آقای حکیم که مقایسه می کردم می گفتم یا اقوی هستند یا برابرند ولی از نظر عرفی آقای حکیم اعلم بودند.
به ایشون عرض می کردم که شما که واقعا نبوغ دارید، واقعا نبوغ داشت در هر بعدی از ابعاد و در تفسیر قرآن هم نبوغ دارید، حالا تفسیر رو گذاشتید کنار یه جمله عرض کنم بد نیست. ما به ایشون عرض کردیم که شما چه شبهایی تفسیر قرآن می فرمودین؟ برای گریه کردن، برای روضه خوندن خوبه مطلب، برای امام حسین روضه میخونن گریه می کنیم، ولی روضه هتک قرآن چی؟ به ایشون عرض کردم خصوصی که شما شب های پنجشنبه تفسیر قرآن می فرمودید، چرا ترک فرمودید؟ فرمود به دو علت. من یک علتش رو میگم. آقای فلانی که نمیگم کیه، از مراجع معروف هم نبود ولی رساله داشت، جوری بزرگ بوده است اون آقا در فقه سنتی که آقای خویی در مقابلش آ سید ابوالقاسم بود. یه شب من داشتم می رفتم تفسیر در مسجدالخضراء، شب پنجشنبه ایشون می فرمود آ سید ابوالقاسم کجا می ری؟ آ سید ابوالقاسم کجا میری؟ یعنی به طلبه میگن ها و حال آنکه آقای خویی در اون موقع درجه دوم در زمان خودش بود. میرم تفسیر. آقا جان شما نبوغ دارید، شما آینده دارید، شما در آینده مرجع اید، اونوقت مرجع نبود، در آینده مرجع اید، چیکار دارید به کتاب قال موسی قال عیسی؟ مال روضه خون هاست، قرآن، مال روضه خون هاست، چیکار دارید به این کتاب، این قرآن، این کتاب مال روضه خونهاست، مال بی سواد هاست، شما که طراز سوادتون خیلی بالاست و عالیست چرا به این کتاب روضه خونها دارید تمسک می کنید؟ من به ایشون عرض کردم که البته اونموقع در نجف ما قدرتمون از دو نظر زیاد بود، یکی قدرت سیاسی ضد شاه، یکی قدرت علمی که حالا آمد عرض می کنم. در نجف که سابقه تفسیر هم نداشت، حدود ۳۰۰ نفر شاگرد تفسیر بود، ۳۰۰ نفر اصولی بود، فقیه بود، عارف بود، فیلسوف بود، و آقای خویی درسش کمتر بود. خب ایشون من بهشون عرض کردم این آقا کیه؟ فرمودند که نه نمیگم. گفتم چرا؟ گفت برای اینکه تو با چوب سگ زنی از حوزه بیرونش می کنی.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضی والسلام علیکم و رحمه الله اللهم صل علی محمد و آل محمد
یا علی
ولی خدا این مرجع بزرگوار خدا رحمتش کنه فرمودن (صحبت حضار)
بله بله بله مرجع نبودند چرا
(صحبت حضار)
نه این مرجع نبودن، ایشون حالا آقایون بشنون بد نیست یکی از طلبه ها اومد گفتش که جایی درس خوندم، گفتم نگو کجا بودم. جایی درس خوندم، البته فهمیدم کیه، در خارج کفایه درس میدادن ایشون، هنوز هستن نمیگم کیه، خارج کفایه درس میدادن بعد به این بحث رسیدن که مقدمه موسیقی حرام است یا نه؟ گفت حرام نیست، ما داریم موسیقی حرامه، حالا کاری نداریم. بعد من یعنی اون شخصی که میاد اینجا بعضی وقتها، گفت من یا دیگری؟ گفتیم آقا پس با ﴿وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾ چیکار کنیم؟ گفت با ﴿لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾ کاری نداریم، هر هر خندیدیم.
خدا ما را هدایت کند. (صحبت حضار)