پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه پنجاه و پنجم درس خارج فقه

مباحث لفظی علم اصول

قدر مسلم متیقن عندالکل ظهور در اطلاق دارد، به دو دلیل. یک دلیل اینکه الربا کلا الف لام جنس، جنس ربا را. دلیل دوم این است که در کل آیات مقدسات قرآن نه نصی و نه ظاهری و نه اشاره ای از برای تقیید ﴿حَرَّمَ الرِّبَا﴾ [بقره: آیه ۲۷۵] وجود ندارد. بنابراین حداقل متیقن عندالکل در آیه ﴿وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾ ظهور بسیار بین است در حرمت هر ربایی. روی این اصل اگر حتی روایات متضافره و یا متواتره بدون خلاف هم داشتیم که میخواست تقیید کند ﴿حَرَّمَ الرِّبَا﴾ را، این روایات بر خلاف ظاهر قرآن بود، اون هم ظاهر کالنص.

ظاهر کالنص در دو بعد. یک بعدش این است که هیچ اشاره ای در آیات قرآن راجع به تقیید حرمت ربا نیست. ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ [بقره: آیه ۲۷۵] که در لغت در بعد لغوی ﴿أَحَلَّ﴾ کل است، ﴿الْبَيْعَ﴾ کل است، موضوع کل آنچه بیع گفته می شود و ﴿أَحَلَّ﴾ هم مربوط به کل است از نظر لغوی ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾.

ولکن ما به علل متعدده ای می دانیم که بیع به کل افرادش، صددرصد تحلیل نشده است. بایستی بگردیم در آیات مقدسات قرآن که قیودی را که قطعا ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ دارد به دست بیاریم و مادامی که صددرصد قیودی را که از برای ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ در قرآن هست به دست نیاوردیم، به این اطلاق نمی توان در مورد شک تمسک کرد. چون ظهور صددرصد ندارد، ظهور درصد دارد و این ظهور درصد هنگامی تبدیل به ظهور صددرصد می شود که آنچه را اون قیودی را که ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ استقبال می کند قطعا مقیده است، ما این قطع را به دست بیاریم، یعنی قیودی که قطعا قید است از برای ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ به دست بیاریم بلکه قیودی هم که محتمل است باید به دست بیاریم از قرآن.

اما اگر در قرآن کاملا کاوش کردیم، جستجو کردیم، نصی، ظاهری، اشاره ای غیر از اون مواردی که قرآن ذکر فرموده است از برای شرط تحلیل بیع پیدا نکردیم، این ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ مطلقش تبدیل خواهد شد به نص در اطلاق یا ظاهر در اطلاق.

بنابراین اگر روایت یا روایاتی، ولو متضافره یا متواتره باشد، قید دیگری غیر از قیودی که قرآن تصریح دارد داشته باشد، قابل قبول نیست، چرا؟ برای اینکه ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ درست است در بعد اول، قبل از جستجوی از قیود نمی شد به اطلاقش استدلال کرد، چون از نظر مراد مطلق و صددرصد نیست. ولکن بعد از اینکه ما تفحص کردیم، جستجو کردیم، صددرصد قیودی در قرآن ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ یا آیات نفی غرر، آیات نفی جهالت، آیات نفی سفاهت و آیاتی که صریح است، نص است، ظاهر است و یا حتی اشاره است در قیودی از برای ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ پیدا کردیم، بعد ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ تبدیل می شود به نص در اطلاق و یا ظاهر در اطلاق.

هنگامی که نص و یا ظاهر در اطلاق شد علی الاقل، دیگه روایاتی نمیتوند تقیید کند. نتیجه

(صحبت حضار) دیروز فرمودید که ما مقداری از قیود رو تو آیات پیدا کنیم، پیدا کردیم و پیدا می کنیم، مقداریش هم از روایاته

احتمالا حالا ما داریم بحث می کنیم. احتمال داره، ما داریم بحث می کنیم.

(صحبت حضار) اگر این را پذیرفتیم که ممکنه مقداری از قیود خارج از قرآن باشد

نخیر نمی پذیریم

(صحبت حضار) در مورد صلاه که می پذیرید

صلاه که ها، صلاه فرق می کنه، ببینید

(صحبت حضار)

من دیروز عرض کردم، گاه قرآن مطلبی را نفی و یا اثبات می کند به طور مطلق، حرفمون اونجاست. گاه قرآن مطلبی را نه نفی و نه اثبات می کند، اون مطلب شماست. ببینید، مثلا در ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ﴾ محور حکم چیه؟ وجوب صلاته، اما کیفیت صلاه از نظر رکعات صلاه، محور حکم نیست، نه ایجابا نه سلبا. ببینید فرق داره، ما در جایی داریم بحث می کنیم که محور حکم یا ایجابا یا سلبا به طور عموم یا به طور اطلاق باشد، اینجا داریم بحث می کنیم، اما اونجایی که مانند ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ است که بیان فقط در صرف اصل وجوب است، بیان راجع به خصوصیات وجوب، رکعات نماز، کیفیات نماز اصلا نیست، نه نفی است نه اثبات است، این چیزها رو از هم جدا کنید. ما با جدا کردن این مطلبی مطلب داریم بحث می کنیم.

حالا، بنابراین بیع کالی به کالی که در اقسام اربعه بیع، آقایون علما اجماع دارند بر بطلانش، ما میگیم درسته. چطور؟ برای اینکه بیع چهار قسم است یا بیع نقد دو بعدی ست، هم ثمن هم مثمن. گاه بیع نسیه است، مثمن نقد است ثمن نسیه. گاه بیع سلف است بعکس، ثمن نقد است مثمن نسیه. این سه را قبول دارند. چهارم که به نام بیع کالی به کالی معروف است، یعنی هم ثمن نسیه است هم مثمن نسیه است. اگر هم، مثلا فرض کنید که بنده فرشی را از شما بخرم به ۱۰ هزار تومن، هم ۱۰ هزار تومن رو حال من نمیدم، هم فرش رو نمیگیرم، ولی تا یک ماه دیگه، تا یک ماه دیگر مقرر می کنیم که ۱۰ هزار تومن رو من یک ماه دیگر میدم و فرش رو همون یک ماه دیگر می گیرم، با تمام شروط و قیود صحت بیع، این بیع کالی به کالی ست. هم ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ شاملش است هم ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ [مائده: آیه ۱] شاملش هست با قیودی که قرآن شریف در صحت بیع آورده است، این بیع ظاهر کالنص صحیح است. بنابراین اگر روایتی داریم که چه عرض کنیم، روایتی که قابل احتجاج نیست. اگر روایتی داریم که قابل احتجاج باشد، نص باشد، متضافر باشد و حتی بر فرض محال متواتر باشد که بیع کالی به کالی باطل است، میگیم این حرف باطل است. برای اینکه ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ و ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ و ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ و این سه چهار آیه که محور کل اقتصادیات اسلام است، الفاظ کم است، عبارات کم است، اما معنا اونقدر وسیع است، اونقدر شامل است که تمام، حتی خیارات، کل خیارات رو قرآن دلالت دارد. کل شروط صحت رو قرآن دلالت دارد. کل مبانی صحت رو قرآن دلالت دارد. کل خصوصیات رو منتها با دقت نه تحمیل، با دقت مثلا فرض کنید که ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ رو در تفسیر مراجعه بفرمایید، بنده عرض می شود که با سواد کمم و فکر کمم که به درجه عصمت نرسیده است و به درجه مادون عصمت هم نرسیده است، تمام خیارات را کلا، اون خیاراتی که قابل قبول است از ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ درآوردم.

بنابراین حتی ادنای مطلقات که بعد سوم در اطلاق است، یعنی مطلقی که می دانیم تمام افرادش مراد نیست، می دانیم قیودی دارد، می دانیم حجیت ندارد قبل از قیود، اگر بدانیم قیودی که در قرآن هست، چه هست، به استثنای این قیود در بقیه بیع ها ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ یا نص است در اطلاق یا ظاهر است در اطلاق که ظاهر در اطلاق قرآن هم کالنص است، چون نمیشه. خداوند یه لفظی بفرماید، معنای اظهر رو اراده نکند بدون قرینه و معنای غیر اظهر را اراده کند. این بر خلاف فصاحت عقلایی ست. بلاغت و فصاحت عالی و عقلایی این رو قبول نمی کند تا چه رسد فصاحت علیا و بلاغت علیا.

حالا برای اینکه مطلب بیشتر تحکیم بشه، من از آیاتی که قرآن را بینات حساب کرده است با الفاظ گوناگون ب و ی و ن، حالا برهان، نور، هدی، رحمت و سایر. از دو بعد قرآنی ما استفاده می کنیم که آیات قرآن در آنچه را خداوند اراده کرده است و می شود اراده کرد، لفظ، ببینید یه مطلبی رو عرض کنم، یه موقع هم عرض کردم، من در حدود ۵۵ سال پیش که لمعه میخوندم پهلوی یه استاد بزرگوار که الان هست، از مراجع بزرگ تهران است و خیلی چیزا ازش یاد گرفتیم، در اون موقع ما در بحث(10:33) استدلال می کردیم، اشکال می کردیم، ایشون گفت پس جاتون رو عوض کنید من بشینم جای شما، گفتم نخیر شما بفرمایید ما استدلال و اشکال می کنیم. از جمله حرف هایی که من اون وقت زدم و حالا قبول دارم، هنوز هم قبول دارم و مطمئنم، این است که قرآن در الفاظ و جملاتی که دارد تا اونجا که امکان دارد دلالت کند مراد است. نمی شود، یک لفظی امکان لفظی، لغوی، صرفی، نحوی، بلاغتی، فصاحتی در دلالت بر فلان و فلان و فلان معنا دارد ولکن این اراده أسفل است، خلاف فصاحت است، باید لفظ با معنا مطابق باشد، دلالت صددرصد لفظ بر معنا و مدلول بودن معنا برای لفظ صددرصد این فصاحت و بلاغت تام است.

بنابراین قرآن مطلق از هر سه نوع، عام از هر سه نوع، قید از هر نوعی، تخصیص از هر نوعی، اون مقداری که لغتش دلالت دارد و قرینه مخالف و منفرق ندارد تا اون مقداری که دلالت لغوی دارد، چه اون زمان بوده است و چه اون زمان نبوده است شامله. مثلا از ما سوال می کنند از نظر استفتائات مسائل جدیده که آیا عقد تامین و بیمه که در اسلام هرگز نبوده است چطوره؟ عرض می کنیم ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ شاملشه. اگر عقد تامین هم غیر بیع است، اجاره است، چیز دیگر است، ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾. ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ ایجاب کرده است که به قراردادها ایفا کنید. قراردادها یک جنبه مثبت دارد و یک جنبه های منفی. جنبه مثبت قراردادها، قرارداد بین دو نفر باشد، جنبه منفی، عاقل باشند، سفیه نباشند، غرر نباشد، ضرر نباشد، جاهل به زمان نباشد، جهالت عقل نباشد، شروطی رو قرآن نصا یا ظاهرا تصریح کرده است برای قید صحت عقد.

خب آیا عقد بیمه دارای این شرایط هست یا نه؟ اگر دارای این شرایط است خب مشمول ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ است. اگر دارای این شرایط نیست، اگر بیع بازاری زمان پیغمبر هم دارای این شرایط نباشد، باطل است. بنابراین الفاظ مقدسات قرآن چون روی حساب علم مطلق نه مطلق علم، علم مطلق، رحمت مطلقه، بیان مطلق، نور مطلق، برهان مطلق بیان شده است، آنچه را که خداوند از لفظ اراده کرده است و لفظ هم می تواند بیانگر اون مراد باشد، تماما مراده. مگر قیدی در کار باشد نه قید عقلی، چون عقول مختلف اند در قیود، نه قید اجماعی، نه قید شهرتی، نه قید (13:43) قیدی که در خود قرآن باشد.

حالا من از این آیات ۲۰ آیه را انتخاب کردم برای تاکید و تایید این مطلب که مثلا ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۳۸] سوره آل عمران آیه ۳۸. سوال، ممکن است ﴿هَذَا﴾ اشاره، باشد که قبل است، اشکاله دیگه، جواب هذاست، هذه که نیستش که. اگر هذه بود اشاره بود به آیات قبل که این آیات قبل ﴿بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ است، مطالب عالی هم هست قاعدتا، تاریخ هست، ولکن

هذا به حکم برمی گرده

بله

حکم هم در کار نیست، در قبل

(صحبت حضار) سفره اونجا

بله در قبل نه لفظ حکم است، نه بحث های مختلفی است، آیات رو بخونید، نه لفظ حکم است، لفظ مذکری در کار نیست، همه آیات مونثات است ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ اگر این آیه اخیره است، هذه است، اگر آیه اخیره و قبل از اخیره و قبل از اخیره است، باز هذه، پس ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ این قرآن است این اولا.

ثانیا، خب آیا قرآن بیان للناس است، هدی للناس است، موعظه للناس است کلش یا بعضش؟ آیات دیگر شاهد است که قرآن بیان لکل الناس است، هدی لکل الناس است، موعظه لکل المتقین است، ﴿الم ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ﴾ [بقره: آیات ا و ۲] تمام کتاب، این یک آیه.

آیه دیگر سوره نحل آیه ۸۹ ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ [نحل: آیه ۸۹] ﴿كُلِّ شَيْءٍ﴾ دو شیئه، از نظر تقسیم منطقی کم. یک شیء شیء قرآن است و یک شیء شیء غیر قرآن است. آیا قرآن تبیان خود نیست و تبیان دیگر است؟﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ کل شیء، هم شیء خودی و هم شیء غیر خودی، هم تبیان خود است و هم تبیان روایات است، اقوال است، نظرات است، افکار است. تبیان می کند حق را که حق است و باطل را که باطل است.

و همچنین سوره مائده آیه ۱۵ ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾ [مائده: آیه ۱۵] نور است، کتاب مبین است، کتاب گنگ گو نیست، کتاب مجمل گو نیست، کتابی ست که آنچه را خدا خواسته است با لفظی که صددرصد دلالت دارد در کل ابعادش مبین است و همچنین سوره انعام آیه ۵۹ ﴿وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾ [الانعام: آیه ۵۹] البته رطب و یابس وحی مراده، نه اینکه تره و سبزی و چغندر و این ها باشه، نخیر، چنانکه میگن در فلان داروخانه همه چیز هست، همه چیز هست، طلا و جواهر و پارچه و کلاه و کفش نیست.

حالا قرآن کتاب هدایت است در بعد هدایت، آنچه هدایت است و آنچه ضلالت است، قرآن تبیین کرده است هدایت ها رو کلا و جزئا و دعوت کرده است و ضلالت ها رو کلا و جزئا، شیطنت ها رو، شیطانیت ها رو، افکار شیطانی رو، کلا بیان کرده است و رد کرده است.

همچنین سوره یوسف آیه یک ﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾ [یوسف: آیه ا]. سوره ۱۵ آیه یک ﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِينٍ﴾ [حجر: آیه ا]. قرآن ظنی الدلاله نیست، قرآنی که نشود آیه شو معنی کرد مگر با روایت، چنانکه در روایاتی صاحب تفسیر برهان مفصل ذکر کرده، روایت روایت عن فلان عن فلان عن فلان حلال نیست که آیه ای را معنا کنید مگر روایتی بیارید، ولی بعکسه.

و همچنین سوره شعرا آیه ۲ ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾ [شعراء: آیه ۲]، سوره نمل آیه یک ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ﴾ [نمل: آیه ۱]، سوره قصص آیه ۲ ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾ [القصص: آیه ۲] سوره یس ﴿وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾ [یس: آیه ۱۲] آیا این ﴿إِمَامٍ مُبِينٍ﴾ که کل شیء را، که کل شیء احکام الله است، کل شیء وحی الله است، این امام کی اند؟ مصادیق داره دیگه، امام اول قرآن است امام دوم رسول الله است، امام سوم ۱۳ معصوم اند، ولکن بعد اول و محوری و زیربنایی امام مبین عرض می شود که کتاب الله است.

همچنین سوره ۴۴ آیه ۳ ﴿حم وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾ [الدخان: آیات ۱ و ۲سوره ۴ آیه ۱۷۴ ﴿قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا﴾ [نساء: آیه ۱۷۴]، سوره ۲۴ آیه ۳۴ ﴿لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ﴾ [نور: آیه ۳۴]، سوره ۲۱ آیه ۴۶ ﴿لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ﴾، سوره ۶۵ آیه ۱۱ ﴿رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ﴾ [طلاق: آیه ۱۱ سوره ۶ آیه ۵۷ ﴿قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي﴾ [الانعام: آیه ۵۷]، ثُمَّ رَبِّکُم، سوره ۱۱ آیه ۱۷ ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ [هود: آیه ۱۷] که در این آیه من حدود ۳۰ صفحه در تفسیر دارم و استدلال بر امامت است.

اینجا یادم هست که، البته فردا هم اگر زنده موندیم راجع به ولی امر (ص) صحبت هایی خواهیم کرد که بر محور قرآنه. در این آیه که عرض می شود که ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ﴾ [هود: آیه ۱۷] از دو هزار کتاب سنی، ۳۶۰ لقب از برای امیرالمومنین (ص) از لسان رسول الله طبق حروف تهجی ۲۸ گانه عربی، ما نقل کردیم که مرحوم آقای مرعشی (رض) میگفت که این حق است که به طور مفرد چاپ بشه، در هر صورت، این گوینده که

(صحبت حضار)

عرض می شود که ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ این ﴿بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ چیه؟ کان علی بینه من ربه قرآنه، پیغمبر احاطه کلی صددرصد داشت بر ﴿بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾.

همچین سوره بقره آیه ۱۳۳ ﴿أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى﴾ [طه: آیه ۱۳۳]، سوره ۲ آیه ۹۹ ﴿وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ﴾ [بقره: آیه ۹۹] ولی فاسق زیاده ها. ببینید، یه حاشیه برم در اینجا حاشیه لطیف البته و نرم بدون داد و فریاد، ﴿وَلَقَدْ﴾ تاکید ﴿أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾ کدوما؟ قرآنه دیگه. آنچه نازل شده است بر رسول الله از وحی، ﴿آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾. خیلی خوب پس یک آیات است و موصوف است به بینات. ﴿وَمَا يَكْفُرُ بِهَا﴾ یعنی و ما یکفر به آیات الله، یعنی صدق قرار نمی دهد، پنهان نمی کند، کتمان نمی کند، آیات قرآن را و بینات من آیات را ﴿إِلَّا الْفَاسِقُونَ﴾. حالا دو فسقه، یکی کسانی که اصلا آیات رو کتمان می کنند، قرآن رو نشون نمیدن، یکی نخیر قرآن رو نشون می دن هر خانه ای هر جایی قرآن ها خط ها چنین، ولکن بینات بودنش رو مخفی می کنند، می گن قرآن ظنی الدلاله است، چی میشه؟ ﴿وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ﴾ ضمیر مرجع خودش رو پیدا میکنه تقصیر ما نیست.

آیه ۱۵۹ سوره ۲ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ﴾ [بقره: آیه ۱۵۹] نه فی الروایه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ﴾ یعنی فی الکافی؟ فی التهذیب؟ فی الوسائل؟ فی البحار؟ ﴿فِي الْكِتَابِ﴾ قرآنه دیگه. اصلا قرآن لفظ کتاب را مخصوص کتاب وحی اول ذکر کرده ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾ این بدتر شد، (22:33) ﴿أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾ همه کسانی که میتونن لعن کنند، لعنشون می کنند، برای اینکه رحمت کلی رو کتمان کردند.

آیه ۱۸۵ سوره ۲ ﴿هُدًى لِلنَّاسِ﴾ ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ﴾ [بقره: آیه ۱۸۵] هدی دو جوره. یک هدایی ست که بینات دارد، یک هدایی که بینات ندارد. این ﴿بَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى﴾ هداهای الهی هداهایی که بیّن هستند و روشن هستند. و کذلک سوره حج آیه ۱۶ ﴿وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾ [حج: آیه ۱۶] سوره ۴۵ آیه ۱۷ ﴿وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾ [جاثیه: آیه ۱۷] امر دینه و ﴿بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾ قرآنه.

سوره ۵۷ آیه ۹ ﴿هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾ [حدید: آیه ۹]،

(صحبت حضار) ﴿أعوذ بالله من الشیطان الرجیم إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۶۴]

بله، بله، بله، این آیه و آیات دیگری که مورد بحث است که سه آیه است، اینها اگر محکمات است، پس در قرآن تعارضه، پس متشابهات است. متشابهات رو باید به محکمات ارجاع کنیم. یعنی عرض می شود که ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ یعنی چه؟ تعلیم کنید کتاب رو، یعنی قرآن رو یاد بگیرید، بخوانید ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا﴾ [نساء: آیه ۱۳۷] یعنی یاد بگیرید ﴿وَیُزَّکیهِمْ﴾ یزکیهم بالمعانی ای که در لفظ افصح و ابلغ قرآن هست، این احتمال را تایید می کند کل آیاتی که قرآن را بینات و لم یجعل له عوجا و نور و برهان و هدی می داند.

(صحبت حضار) بخوانید پس یعنی سواد یادشون بده؟

سواد نه، قرآن خوندن یادشون بده

(صحبت حضار)

قرآن خوندن در دو بعد بله، قرآن خوندن یکی لفظ قرآن را یاد بگیرند، دوم معنای قرآن را. لفظ قرآن را کسی بلد نیست.

(صحبت حضار) ﴿يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ﴾ … یعلمهم ..

آیات را می خواند لفظ، ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾ معانی آیات را با خوندن آیات تبیین می کند. حالا اگر هم بر فرض محال این آیه از متشابهات باشد که نیست، تشابهش برطرف می گردد با کل آیات محکماتی که می گوید قرآن صددرصد نور است و صددرصد

(صحبت حضار) علم چی میشه بالاخره علم اینجا یه مرادی داشته باشد؟

﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ ببینید ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ اولا ﴿يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ﴾ این بعد اول 

(صحبت حضار)

و ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ کتاب چیه؟ کتاب، نوشتن کتاب، خواندن کتاب، شنیدن کتاب. حکمت، حکمت فوق کتاب است.

(صحبت حضار) عذر میخوام پیغمبر که خودش حالا طبق چیزی که مشهوره حالا، نمی نوشت حالا نمیگیم سواد نداشت توهینه، ولی حالا، پیغمبر

این یک دلیلش این است که

(صحبت حضار)

که صبر کنید، نه صبر کنید، نه در نرید، در نرید، صبر کنید، صبر کنید ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ﴾ [عنکبوت: آیه ۴۸] ﴿قَبْلِهِ، بنده قبل از ۵۰ سال مجتهد نبودم، حالا نیستم؟ قبل از ۵۰ سال، ۲۰ سالم بود، حالا ۲۰ سالمه؟ نخیر. مثل ملا نصرالدینه ها می گفت من چهل سالمه، همیشه چهل سالمه.

حالا ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ﴾ بنابراین من بعد چی؟ من بعده هم کان یخطه و هم کان یتلوا. حالا

(صحبت حضار) نه میخوام بگم به یاد دادن سواد پیغمبر نبوده، اینو ما نداریم جایی

سواد نمیگیم، این آیاتی که خود قرآن بلد، خود پیغمبر بلد نبوده ببینید ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ﴾ آیات قرآن رو بلد بوده پیغمبر؟ نخیر، بلد نبوده، خدا به او یاد داد. پیغمبر به اینا یاد داد، همینه دیگه ببینید، خداوند به پیغمبر آیات کتاب را یاد داد یعنی الفاظ قرآن را خواند بر پیغمبر به وسیله جبرییل، آیا الفاظ قرآن که به پیغمبر وحی شد بغیر از الفاظ هم چیزی بود که حامل معانی؟ نخیر. همانطور که پیغمبر تعلم کتاب کرد از خدا، مردم هم تعلم کتاب کردند از پیغمبر. حالا نوشتن رو میگی، فهمیدن، خواندن، نوشتن، منتها فهمیدن، فهمیدن بعد از این است که اگر آیات رو قبلا نخوانند اگر

(صحبت حضار) تلاوت

تلاوت خواندنه، اگر آیات را بر کسی نخوانند می فهمد معنا رو؟ نه. خب بنابراین ﴿يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ﴾ عرض می شود که این تلاوت آیات دلیل است بر اینکه الفاظ آیات را اگر پیغمبر برای مردم نمیخوند، مردم نمیدونستند، کما اینکه پیغمبر خودش نمیدونست. خب ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ کی گفته الکتاب و الحکمه قرآنه؟ نخیر، ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ اولا، ثانیا ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ تعلیم کتاب و حکمت، تعلیم قرآن بالقرآن تعلیمه یا نه؟ مثلا ما مفسرین که اگر درست تفسیر کنیم، اگر ما تفسیر کنیم قرآن رو از خارج بیاریم غلطه، ولکن اگر تفسیر کنیم قرآن را به قرآن مفسر هستیم یا نه؟ بله. ولکن از جیبمون آوردیم؟ نخیر، از خود قرآن. بنابراین پیغمبر که عرض می شود ﴿وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا﴾ [فرقان: آیه ۳۳] اگر همینطور آیات رو بخونیم خب فایده نداره، ولکن اگر آیات.

چون مراحل تعلیم کتاب چند مرتبه است. یکی اینکه تعلیم کند قرآن را با مطالبی که در قرآن نیست، این غلطه، با مطالبی که مطلق نیست این غلطه، با مطالبی که وحی نیست این غلطه، با مطالبی که وحی است در قرآن نیست این غلطه، بلکه قرآن را با قرآن تبیین کردن و راه تبیین قرآن به قرآن راه مشکلی ست، راه صعب العبوری ست. چون قرآن دو بعد داره. یک بعد معانی تسلسلی، خب این بعد عامی ست ولکن بعد تخصصی قرآن این است که فلان آیه را با فلان آیه، کما اینکه در دعای ندبه راجع به ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ [شوری: آیه ۲۳] امام زمان که صاحب دعای ندبه است و دعای ندبه مال خودشونه، ایشون بیان کردند این آیه رو با آیه دیگر  قل ما سئلتکم من اجر  فهو لکم، قل لا اسئکم علیه اجرا الا من شاء ربه سبیلا، با اون دو آیه، این آیه رو معنی کرده پس ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾ چیه؟ ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾ داخلی ست، ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾ برونی است.

حالا بحثی دیگر

(صحبت حضار)

بله، پس چیکار می کرد؟ تفسیر می کرد قرآن رو با قرآن. ما هم تفسیر می کنیم، قرآن رو با قرآن، اگر معاذالله، معاذالله عرض می کنم، اگر پیغمبر نبودند، اگر ائمه نبودند، ما هم لغت عربی قرآنی رو کاملا بلد بودیم، ما هم قرآن را تفسیر می کردیم به قرآن کما اینکه تفسیر هم می کنیم، هیچ روایت هم نباشه اصلا، قرآن را با قرآن تفسیر می کنیم تا اونجا که قرآن دلالت دارد. ببینید تا اونجا که قرآن نفی و اثبات دارد اونی که نفی و اثبات ندارد ما بحث نمی کنیم. این بحث اول و بحث دوم این است که ببینید، ما عام و خاص، هر دوش سه نوع داریم عرض کردم، ولکن اون نوع عام مطلق، عام مطلق سه نوع داریم. عام مطلق نص یا ظاهر یا ضابطه.

ولکن وقتی در ضابطه، عام مطلق در ضابطه که مطلقش ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ است و عامش آیاتی که بعد خواهیم خوند، اونوقت اینها قیودی را که این عام استقبال می کند و این مطلق استقبال می کند، اگر قیودش را در قرآن یافتیم صددرصد اون وقت این عام یا مطلق ضابطی می شود نص یا ظاهر کالنص و قابل تقیید و تخصص نیست تا چه رسد به اینکه عام یا مطلقی که ظاهر است یا بالاتر عام یا مطلقی که نص است در عموم و اطلاق. بنابراین کلا آنچه را فی کلمه واحده بعضی رفقا می گن که عربی میگید بد نیست که فارسی هم بگید، (فی کلمه واحده کل العامات القرآنیه والمطلقات القرآنیه التی تدول علی اطلاق او عموم اول او ثانی او ثالث دلیل قاطع لا مرد له علی الشمولیت البنسبت المعانی المراد) خیلی خب عرب هم نیستید (30:41) من چون عربیم قوی تر از فارسیه، حالا فارسی صحبت می کنم.

در هر صورت، حالا ببینید در روایات ما هست از ائمه اهل بیت (ص) که آیه ای که مخصص عام نیست یا آیه ای که مقید مطلقی ست میگن ناسخ. دیروز عرض کردم مثلا فلان آیه که عمومیت دارد، فلان آیه که در بعد همون آیه و در معنا همون آیه عام، خصوصیت دارد به جای مخصص می فرمایند ناسخ، حرف هم خیلی درسته بیان بسیار بسیار درخشان است، بسیار بسیار عالی ست، یا مقید اگر آیه ای مطلق است و آیه ای قید است، این مقید رو ائمه می فرمایند ناسخ، کل روایتی که مقید رو میخواد بگد میگه ناسخ، اصلا مقید نداره.

(صحبت حضار)

خیلی کم خیلی کم ولیکن نوعا، نوعا روایاتی که من برخورد کردم به کل روایاتی که در این بابه، نوعا درصد خیلی بالا میگن ناسخ و درست هم هست. چرا؟ برای اینکه ببینید این مقید قرآنی، این مقید قرآنی و یا مخصص قرآنی از چند حال خارج نیست یا عام وقت عملش گذشته است، عمل شده است به کل عام، بعد مخصص بیاد، مخصص ناسخه، لکن وقتی که عام به کلش عمل شده است، به حساب دلالت عام، مخصص نیامد و نیامد تا وقتی که عمل به کل عام شده است، یعنی حتی عمل شده است به اون افرادی که مخصص خارج می کند، چون مخصص افرادی رو در خودش ادغام می کند افرادی رو خارج می کند این افرادی را که مخصص عام یا مقید مطلق خارج می کند، به این افراد هم عمل شده است مهمه، مهم عمل به کل نیست ببینید، اگر عام نیست که مخصص افرادی رو میخواد بیرون کند، مطلقی ست که مقید رو میخواد بیرون کند، این مقید دو بخش کرد این مطلق را، این مخصص دو بخش کرد عام ر، یک بخش آنچه باقیست، یک بخش آنچه خارج است. اون بخش را که مقید یا مخصص خارج می کند از عام مطلق، به اون خارج اگر عمل شده باشد به بقیه نه، بقیه مطلقه فرق میکنه، به اون خارج، به اونی که مقید مخصص خارج می کند اگر عمل شده باشد و بعد مقید و مخصص آمد، خب این ناسخه، نسخ عموم است، نسخ اطلاق است برای اینکه نسخ چند بعده؟ یا نسخ صددرصد است یا نسخ درصد است، نسخ های قرآن نوعا درصد است، یعنی این عام که صددرصد دلالت می کند بر افراد، بعضی افراد با این مخصص بعد از عمل خارج شد یا بعد از عمل خارج شد این تبیینه، تبیین غلطه، تبیین باید قبل از عمل باشه، تبیین نیست، این مخصص بعد از عمل تبیین نیست، اگر تببین باشد باید تبیین صالح شایسته قبل از عمل باشه که مردم گمراه نشن. مقید همچنین، اگر مقید قبل از عمل عرض می شود که مقید بعد از عمل باشد و این عمل شده، این تبیین نیست.

بنابراین مقید و مخصص بعد العمل، بعد العمل به آنچه مخصص بیرون می کند و بعد عمل به اونچه مقید بیرون می کند، این می شود ناسخ، درست هم هست اما بعکس، اگر چنانچه عامی وارد شده و هنوز عمل نشده است به اونچه مخصص بیرون می کند، به بعضیش عمل شده، هنوز به اون بخش دوم که مخصص بیرون کرده عمل نشده و هنوز به اون بخشی که مقید بیرون کرده است، عمل نشده اینجا تبیینه، وقت نگذشته برای چی؟ برای اینکه این عام دو بخش دارد. یک بخشش که چه در عموم چه در تخصیص باقی است اشکال نداره، یک بخشش تخصیص میخوره، بخش تخصیص خورده را هنوز عمل نشده است، احتیاج به عمل و خود عمل نشده است، این مخصص آمد این تبیینه. پس مخصص و مقید یا تبیین اند و یا ناسخ، این یک بحث.

بحث دوم، آیا فقط ناسخ بودن و یا مقید و مخصص بودن، در انحصار این قسمته که قید مقید مطلق باشد، خاص مقید عام باشد یا بعکس هم هست؟ بعکس هم هست . بعضی وقتا اول قید میاد، فلان حکم مقیده به فلان جهت، حکمی مقید به فلان جهت میاد، بعدا عرض می شود مطلق میاد. یا حکمی خاص فلان جهت میاد، بعدا عام میاد. اینکه بعدا عام میاد میشه ناسخ باشه؟ بله چرا؟ برای اینکه اگر حکم مقید آمد یا حکم مخصص آمد و بعدا با فاصله، با عمل، عمل طبق قید و طبق خاص و ترک عمل به عنوان حرمت در آنچه را که عام تعمیم می دهد، در آنچه را مطلق اطلاق می کند، عین اوله، در اینجا یا مبین است و یا ناسخ است. بنابراین مبین و ناسخ بودن فقط منحصر نیست که مبین و منسوخ مطلق و عام باشد نخیر، مبین و منسوخ هم می شود هم قید باشد، هم خاص باشد و در هر جایی از این مراتبی که عرض کردیم، اگر نص باشد یا ظاهر کالنص باشد یا قاعده باشد، طبق قواعدی که عرض می کنیم عرض می شود که عمل می شود.

حالا از باب نمونه عرض کنیم. مثلا در قرآن شریف نص رو عرض کنم. در قرآن شریف نص است که از کل ما ترکه، برای اینکه ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ﴾ [نساء: آیه ۱۲] ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ استثناء است یا نه؟ آیا وصیت به دین استثناء است یا نه؟ نمیدونیم. از کل ما ترک قرآن در این آیه و در کل آیات ارث چی استثناء کرده؟ وصیه او دین، آیا زمین هم استثناء شده؟ غیر منقول استثناء شده؟ اصل بنا استثناء شده؟ نخیر، بنابراین مستثنی منه نص است در چه؟ نص است در کل ما ترکه الرجل، کل ما ترکه الرجل من حقوق مالیه، من اعیان، منقوله، غیر منقوله تمامش شامله، فقط استثناش چیه؟ مثلا ما جائنی القوم الا زید آیا دیروز عرض کردم حصر می کند ما جائنی را در کل قوم الا زید یا نه؟ خب بله، حصر یا نص است یا ظاهر کالنص است حداقلش، در اینجا ما هم دعوای با شیعه داریم، هم دعوای با سنی داریم بر مبنای آیه که ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ بعد از وصیت به دین سوم نداره، این ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ شش مرتبه تکرار شده یا چهار مرتبه.

(صحبت حضار)

﴿مِمَّا تَرَكْتُمْ﴾ که از اون بالاتره

بله بعدش ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ﴾

(صحبت حضار)

ببینید اگر از ما ترک زوج، زمین و غیر منقولات مستثناء بود، یک دفعه باید ذکر می کرد اقلا، بابا 6 مرتبه وصیت دین، وصیت و دین که معلومه، خب وصیت ممضاء است و دین هم ممضاء است، با اینکه وصیت و دین معلوم است ۶ مرتبه خداوند ذکر کرده و یک مرتبه اشاره نکرده است که زمین، غیر منقول، بنابراین ما ترک در غیر وصیت دین نص است در کل ما ترک، این آیه. روایت هم دو بخشه، یک بخش روایت سنی که کلا (39:27) یک بخش روایت شیعی که پنج جوره. از پنج جور روایات شیعه ما اونجوری را که موافق قرآن است می گیریم، یعنی کل ما ترک مرد یا یک چهارم یا یک هشتم به زن می رسد و هیچ استثنایی هم وجود ندارد و متاسفانه خیلی عجیبه، در روایاتی استناد کردن که اصلا خود روایت رو نگاه کنه آدم میندازه کنار، اصلا بدون مقایسه با قرآن، بدون سند، بدون هرچه، اصلا خود روایت رو میندازه کنار.

مثلا در بعضی روایت که متاسفانه صحیحه هم هست، سند هم دارد، از امام مثلا سوال می کنند که خب چرا زن از اصول و از عیون نبرد؟ برای چی؟ برای اینکه زن وقتی که شوهر کرد، داخل نسب شوهر که نشد که داخل اصل که نشد که از اصل ببره، مگه مرد زن گرفت داخل نسب زن شد؟ خیلی عجیبه ها، خیلی عجیبه، فتوایی که قاطبه فقهای شیعه تقریبا، البته ۶ رای داریم در اینجا، حالا رساله رو فردا خواهید دید، خواهید دید (40:36) براتون تقدیم می کنم. فردا هم صحبتم راجع به امام عصر (ص) است و شیرینی است و هم عیدی این در (40:42) فردا عرض می شود که آخرین روز این هفته است و پس فردا هم که می آید.

ببینید عجیبه، مثل قضیه خسن و خسین هر دو دختران معاویه اند روایت متن غلط، معارض با روایت، معارض با قرآن یکیش همین که آیا این زن وقتی شوهر کرد داخل اصل و نسب شوهر شد یا عرضی ست؟ خب عرضی ست. بنابراین از اعراض می بره از زمین نمی بره، شوهر هم همینطوره دیگه یا دلیل دیگه، این زن وقتی شوهرش مرد، ممکن است شوهر کند، در امکان شوهر کردن ممکن است با شوهرش برود، مال این بچه ها رو غصب کند، خب آیا زن شوهر مرده بیشتر شوهر می کند یا مرد زن مرده بیشتر زن میگیره؟ دومیشه دیگه. حالا آیا مرد بیشتر قدرت غصب دارد یا زن بیشتر قدرت غصب دارد؟ خیلی عجیبه. حالا چون فرصتمان تمام شد به این مقدار اکتفا می کنیم تا بحث فردا هم که بحث منفصلی خواهد بود راجع به ولی امر (ص). بحث هایی که همه نمی کنند بر مبنای قرآن ان شاء الله خواهد بود. به دوستان دیگر که فرصت نکردن تشریف بیارند اطلاع بدید و از شنبه تا چهارشنبه آینده هم ظاهرا بحثمون اگر تتمه ای نداشته باشد بحث اجتهاد و تقلید خواهد بود.

اللهم الشرح صدورنا بالور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوه و لا ترضی والسلام  علیکم اللهم صل علی محمد و آل محمد

(صحبت حضار) این نص و ظاهر حقش بر .. قرآن چیه

از نظر الفاظ قرآن نص و ظاهر یکیه از نظر لغت فرق دارند از نظر لغت اگر گفتیم زید و عمر ولکن و خالد نص در این چند نفره، ولکن اگر بگیم رفقکم رفیقای شما این ظاهره

(صحبت حضار) خب ایشون که دیروز گفتن من خواستم وقتی که تمام کردید سوال کنم که آیا مثلا ایشون میگه که ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ و ﴿حَرَّمَ الرِّبَا﴾ یکی چرا

یکی که نیست دوتا

(صحبت حضار) حرم الربا ﴿حَرَّمَ الرِّبَا﴾

حرم الربا نص در اطلاق است ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ نه عرض می شود که نص در ضابطه است. ضابطه قاعده است، قاعده ای است که استقبال می کند از قیود و در این محور با کل اصولیین ما اختلاف داریم، با کل فقها و اصولین اختلاف داریم که فقط اونی رو میشه تخصیص تقیید کرد که استقبال کند از قید و تخصیص استقبال نکند نه، استقبال نکند مخالفه دیگه، اونی که با نص یا ظاهری که مخالف است خب بر خلاف ظاهر قرآن باشد نصه و قل ما خالف عرض شود که مخالف کتاب و سنت

آنچه در روایت هست (صحبت حضار)

تو همه اینها حرف داریم تو همه اینها حرف داریم، فی کل ما یقول، اشکال یعنی واقعا ما اگر دقیقا نظر کنیم به قرآن شریف باید که صحیح گیری کنیم، غلط گیری نمیشه کرد باید صحیح گیری کنیم

شما فرمودید این سه تا از مواردش موضوعاتش

کلا موضوعاته

ان یثبت حکما فی وقت ثم یجیر حکما (صحبت حضار)

حکم نه حکم نه آره

ایشون که اینطوری میگه (صحبت حضار)

اینشون استثناء اصلا دلیلش موضوعه فقط فقط دلیل موضوعه فقط …