پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه شصت و یکم درس خارج فقه

اجتهاد و تقلید

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

(وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى) [زمر: آیه ۱۷] (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: آیه ۱۸] کلا (لا اله الا الله) که (الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی) مخصوصا و صریحاً و بطور (قطع صدا) پیدا کند در سراسر کون و کیان موحد.

لفظاً (قطع صدا) تعقلاً، لباً، صدراً، قلباً، فواداً، علماً، عقیدتاً، اخلاقاً، عملاً، فرداً و در مجتمع بر مبنای تحقق (لا اله الا الله) در سراسر وجود شخص (قطع صدا)

اگر به آیات الله البینات بنگریم و اگر به سنت قطعیه رسول الله (ص) درست بنگریم، کلمه (لا اله الا الله) را منتقش می بینیم در تمام (قطع صدا) و در تمام کلمات ائمه هدی (ص).

ما در باب استنباط و اتباع و به قول معروف اجتهاد و تقلید، دو لفظ داریم که در بحوث قرآنی که آیه ۱۷ و ۱۸ سوره زمر است. (قطع صدا) (ص) که (فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ) (قطع صدا)

که عسکری (ع) متبین است در حد اعلی و آیه زمر مبین است در حد اعلی. در روایت عسکری (ص) ۵ خصوصیت به مستنبط بودن هست ذکر شده، اول (فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ) (قطع صدا) است، چون یک نفی دارد و یک اثبات. نفی فقهاست و پس از نفی سفاهت است. اگر سفاهت و جهالت نباشد (قطع صدا)

باریک بینی و دقیق نگری و کاوش و پویش صحیح است نسبت به مطالبی که نظری ست. بنابراین نقش اول (قطع صدا) در کان من الفقهاء است (قطع صدا)

بعد در ۴ شرط فقیهان، (فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ) (حافِظا لِدينِهِ) یعنی الا الله (مُخالِفا على هَواهُ) لا اله دوم (مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ ) الا الله دوم، پس (لا اله الا الله) در بیان مثلثی در بیان حضرت عسکری (س) (قطع صدا)

هرگز کاری به وحدت این حدیث نداریم، کاری به ضعف سندش نداریم، متن اونقدر قوی ست که مانند تواتر قطعی است. اولاً و ثانیاً (قطع صدا) است و ثانیاً با تایید آیاتی از جمله آیه مبارکه سوره (قطع صدا) مختصرا عرض شد در نقش دوم (صائنا لنفسِهِ) خود نگهدار باشد، از برای خودش، نفسش، عقلش، فکرش، مصلحتش، تشخیص درون خودش نقشی از برای افتاء عن الله نباشد، بلکه همه اش کتاب الله، سنت رسول الله، حکم الله است. أنا و هو نیست، أنا تنها نیست، فقط هوست. گشتنش، فکر کردنش، فقهاهتش، دقتش، کاوشش، کوشش اش برای دسترسی به حکم هوست (قطع صدا).

در بعد مقدمات سالمه و مقدمات روشنگر (صائنا لنفسِهِ) یعنی لا اله، دینه توحید الله است، رسالت رسول الله است، معاد است، مادام که من هستم او نمی آید مگر به عنوان شرک یا فقط من(قطع صدا) یا هم منم و هم او، چه کم و چه زیاد شرک است.

بنابراین نقطه اولی (صائنا لنفسِهِ) لا اله، دوم (حافِظا لِدينِهِ) الا الله دوم ترقی می دهد لا اله دوم را، (مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ ) ترقی (قطع صدا) کلام معصوم است با دقت باید بررسی و کاوش و بینش گردد.

(فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ) لا اله، یعنی خود نباشد، فقط خود نباشد، (حافِظا لِدينِهِ) فقط دین باشد، طاعت الله باشد این بعد دوم لا اله الا الله.

بعد بر می گردیم (مُخالِفا على هَواهُ) نه فقط (صائنا لنفسِهِ) نه فقط نفس نقشی نداشته باشد، بلکه (مُخالِفا على هَواهُ). بُعد اول لا اله (صائنا لنفسِهِ) است، خود در کار نباشد، نه نفی داشته باشد و نه اثبات. (مُخالِفا على هَواهُ) یعنی برود گم شود، خود دور انداخته شود، با عقل مبتنی بر استبصار وحی (قطع صدا)

بر هوای مصلحت اندیشی، بر هوای مصالح زندگی، پس این لا اله سوم تقویت لا اله دوم است، کما اینکه لا اله دوم تقویت لا اله اول است. (مُخالِفاً على هَواهُ مُطِيعاً لأمرِ مَولاهُ) ممکن است (حافِظا لِدينِهِ) باشد اما حفظ دین دارای مراحلی ست، مرحله پایین، مرحله بالا.

مرحله پایین مطلق است (حافِظاً لِدينِهِ) اما (حافِظا لِدينِهِ) احیاناً به امر مولی توجهی ندارد. مصالحی هست، عقلیاتی هست، جهاتی هست ولکن (مُطِيعاً لأمرِ مَولاهُ).

پس ۵ شرط است در روایت حضرت عسکری (ص). اما، آیه زمر، آیه زمر در هر ۵ بعد نظر دارد. (فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ) احسن، برای اینکه نص آیه است (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) قول کی؟ قول فقهاء، قول کسانی که بر مبنای کتاب و سنت نظر می دهند، قول یا حسن است و یا احسن است. اما سیئه و اسوء که اسوء قیاس است، استحسان است، استصلاح است، سیئه مخلوط بین وحی رحمان و وحی غیر رحمان است که روایات مخلوطه، اجماعاتی که دلیل نیست، ضروریات و اطباقاتی که دلیل نیست، اما حسن و احسن منحصر است به کتاب الله و سنت قطعی رسول الله (ص).

(الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) خب (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) احسن در چه بُعد؟ قول، قول کی؟ قول فقیه، (صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدينِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ) اما در روایت مطلق است. چون تجویز بعد از حذر است و تجویز بعد از حذر مطلق است، اما در آیه تجویز بعد از حذر نیست. امر است، دلیل قاطع امر است که (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: آیه ۱۸].

پس در این ۵ بخش، در این ۵ بخش احسن قولاً است، احسن قولاً فقیه،

(صحبت حضار)

أحسن قولاً فقیه، احسن قولاً عرض می شود که در همون ترتیبی که در روایت عسکری هست مخالفا لهواه، احسن قولا در(مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ) در بعد دوم.

در بعد اول و در بعد دوم و در بعد سوم احسن قولاً. احسن مناته، فقیه بودن تنها (حافِظا لِدينِهِ) تنها، مخالفا لهواه تنها، عرض می شود که (مُخالِفا على هَواهُ) تنها، (مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ) تنها کافی نیست، احسن نیست، اون قولی که، اون رأیی که صادر می شود از فقیه (مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدينِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ) آیه میگد احسن باید باشه.

یک حسن داریم یک احسن. فقهایی که دارای این چند شرط هستند یا حسن اند یا احسن. آیه واجب می شود، واجب می کند که احسن را، اون قول احسن که در بُعد فقاهت اول، در بعد دوم، بعد سوم بعد چهارم، بعد پنجم باید احسن باشد.

(صحبت حضار) الف لام القول مشخص بشه به کجا بر می گرده

الف لام ضمیر نیست به جایی برگرده، الف لام ضمیر نیست که به جایی بر گرده، الف لام الف لام جنسه، جنس قوله منتها، آیا جنس قول، قول الرحمن است یا قول الشیطان است یا مخلوط بین قول الرحمن و قول الشیطان است؟ معلوم است که قول، قول الرحمن است. چون رحمان رحیم دارد دستور می دهد که، یا دستور به عباد می دهد (فَبَشِّرْ عِبَادِ) [زمر: آیه ۱۷]

(صحبت حضار)

(فَبَشِّرْ عِبَادِ) عباد خاص من، عباد خالص من، کیا هستند؟ (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) در این مثلث کدام قوله؟ قول شیطان است؟ قول مخلوط بین قول شیطان و رحمان است یا قول رحمان است؟ بیّن است که قول رحمانه. آیا قول رحمان هر وحی ست؟ البته هر وحی ست برای زمان وحی، زمان نوح کتاب نوح است، زمان ابراهیم ابراهیم، موسی موسی، عیسی عیسی، خاتم النبیین الی یوم الدین، خاتم النبیین است الی یوم الدین، اما در بعد تکلیف خاص مسلمون ها، القول کدام است؟ القول احسن القول است.

احسن القولی که در قرآن شریف امر شده است به اتباعش، این احسن در قرآن شریف ۱۳ آیه دارد.

(صحبت حضار) آیا شامل خود فقها هم میشه این آیه یا نمیشه؟

میخوام عرض کنم شما مثل اینکه عجله دارید، عرض می کنم. بله، عرض می شود که ۱۳ آیه راجع به أحسن داریم. ۱۲ آیه اش احسن مطلق است و مورد امر است و یک آیه اش استحبابه. آیه استحباب آیه ۸۶ سوره نساء (وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا) [نساء: ۸۶] آیه اگر (رُدُّوهَا) نبود، (فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا) امر بود و باید جواب سلام را احسن السلام داد، ولکن (أَوْ رُدُّوهَا) تخییره، تخییر است بین حسن و احسن.

اما در ۱۲ آیه دیگر تخییر بین حسن و احسن نیست، بلکه تعیین است، امر به احسن. مثلا آیه ۱۳۸ سوره ۲ (صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةَ) [بقره: آیه ۱۳۸] (صِبْغَةَ) خدا نه رنگ خود خدا، رنگی که خداوند میخواد به مکلفین دهد، رنگی که خداوند به مکلفین می دهد بهتر است یا رنگی که خود مکلف به مکلف می دهد یا رنگی که دیگران؟ رنگ درونی، رنگ برونی در بُعد تکلیف نفی و اثبات، آیا رنگی که خدا می دهد بهتر است یا غیر؟ این بهتر ملزم است.

و همچنین (ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا) [الاسراء: آیه ۳۵] سوره نساء آیه ۵۶ که این امر است به تمسک به قرآن شریف.

آیه ۵۰ سوره مائده (وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ) [مائده: ۵۰]

(صحبت حضار)

سوره ۵ آیه ۵۶ آیه آخر (وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ) این احسن متعین است، امر نیست، ولکن چون حکم خدا احسن است و حکم غیر خدا اگر هم حسن باشد از باب تقبل ظاهریست و الا در مقابل حکم خدا تمام احکام ضد، قبیح است.

و همچنین آیه ۱۵۲ سوره ۶ (وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) [الانعام: آیه ۱۵۲] قرب اموال غیر یتیم بالتی هی حسن است، عدل است، اما قرب اموال یتیم (بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) است و لذا پدر از مال فرزند صغیرش می تواند قرض الحسنه بگیرد، اما ولیّ یتیم از مال یتیم حق قرض الحسنه گرفتن ندارد، چون احسن چیه؟ احسن از قرض الحسنه قرض مضاربه است. (بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) باید با یتیم رفتار کرد برای اینکه یتیم اصل خودش را از دست داده.

و همچنین در مجادله با اهل کتاب، آیه ۱۴۵ سوره نحل (وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) [نحل: آیه ۱۲۵] اگر بالتی هی حسن مجادله کنید حرام است و واجب. واجب است که مجادله بالتی هی حسن است و حرام است چون احسن ترک شده.

و همچنین آیه ۵۳ سوره ۱۷ (قُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ) [الإسراء: آیه ۵۳] باید سخن که می گویید با دیگران یا از دل می گویید یا میخواهید دیگران را هدایت کنید (الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) زیباترین، لطیف ترین و با بهترین معنا باید القاء شود.

همچنین سوره ۲۳ آیه ۹۶ (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ) [مؤمنون: آیه ۹۶] بدی را با بهترین راه باید دفع کرد. راه دفع اثباتی و یا راه دفع سلبی. اگر به کسی به شما ظلم کرد از دو حال خارج نیست یا مهاجمه نکردن به او، صرف نظر نکردن از جزای او، او را از ظلم باز می دارد، ترک مجازات او (بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) است، یا او را ظالم تر می کند، مجازات عادلانه (بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) است.

و همچنین (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) [زمر: آیه ۵۵] کیا؟ دو بُعده. یک بعد اهل کتاب کلاً. اهل کتاب کلاً (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) باید اتباع کنند، چیه؟ وحیه. ولکن بُعد دوم که بُعد خاصه مسلمون ها، آیا مسلمون ها می توانند از تورات تبعیت کنند؟ از انجیل؟ از صحف ابراهیم؟ صحف؟ نخیر (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) که قرآن است.

و همچنین (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) [زمر: آیه ۱۸] حالا در این آیه مبارکه که فرض کرده است و واجب کرده است به طور اعلی. چون واجب یا به طور متوسط است یا به طور اعلی و از متوسط بالاتر است. در این آیه (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) [زمر آیات ۱۷ و ۱۸] اگر قولی را از قائلی شنیدید، اقوالی را بر مبنای کتاب اصلاً و بر مبنای سنت قطعیه فرعاً از قائلینی شنیدیم، آیا مخیریم هر کدام را بپذیریم؟ چون هر دو بر مبنای قرآن است. اون نویسنده آیات الاحکام، دیگری، دیگری، شیعه هست، عادل است، عالم است، تقی است، نقی است، (حافِظا لِدينِهِ) است، (مُخالِفا على هَواهُ) است، (مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ) است، اما کسی که بهتر می فهمد با کسی که کمتر، کسی که با تقوا تر است، محافظ تر است، (مُخالِفا على هَواهُ) بیشتر است، (مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ) بیشتر است اینها برابر اند؟ سه بُعد دارد.

قبل از سه بُُعد یا انسان می تواند بفهمد اجمالاً تقیلد، تفصیلاً اجتهاد، بین الاجمال والتفصیل احتیاط، یا می تواند در این مثلث بفهمد کدام بهتر است یا نمی تواند. اگر نمی تواند مطلب دیگریست. بحث سر اینه که بتواند. اگر می تواند استماع اقوال حسنه را که (قطع صدا)

حسنه بر مبنای اصالت کتاب و فرعیت سنت قطعیه، همش حسن است، در صورتی که تحمیلی نکنند اصحاب اقوال، (للمخطئه اجر واحد و للمسیء اجران) و این قبول است در بعضی از ابعاد. کسانی که تمام فکر و تمام دقت و تمام حوصله را مصرف می کنند در فهم احکام الله از کتاب الله و در فهم احکام سنت از قول رسول الله (ص)، اینها استعداداتشون، کارکردشون، علمشون، فکرشون، تدبرشون، (مُخالِفا لِهَواهُ) (مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ) (حافِظا لِدينِهِ) با هم (قطع صدا)

که فقهاهت است در بعد علم و چهار شرط است در بعد زهد، آیا با اختلاف که سه بعد دارد کدام را بپذیریم؟ آیا ادنی را؟ آیا اعلی را؟ آیا بینهما مخیریم؟ قرآن دارد که (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) [زمر: آیه ۱۸] اگر احسن را یافتید، اتباع احسن واجب است (أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: آیه ۱۸] اینها مهدیّ اند. (قطع صدا) اینها که احسن در نظرشون وجود دارد یا تخییر بین حسن و احسن یا اتباع احسن می کنند اینها نه لُب دارند، عقلشون لُب ندارد، عقلشون پرده دارد، ظلمات دارد، موانع دارد و راه هدایت حق رو که صراط مستقیم است درست نفهمیدن.

بنابراین اگر واجب است اهتداء به صراط مستقیم خالصاً در صورت امکان و اگر واجب است با لُب انسان بپذیرد و سعی کند پس واجب است که (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: آیه ۱۸] روی این اصل

(صحبت حضار)

مصیب با صاده.

(صحبت حضار)

بله، اجرا وحدان، همینطور گفتم.

(صحبت حضار)

حالا، بنابراین، با این اگرها، اگر این ۵ شرط روایت (قطع صدا) عسکریت محرز است و یا محتمل است، چون احسنیت بعضی از اقوال یا محرز است یا مظنون است یا احتمال عقلانی دارد یا هیچکدام. اگر احسنیت در هر یک از این سه بعد یا محرز است که این احسن است، در بعد اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم روایت عسکری، احسن است یا مظنون است احسن است یا احتمال عقلایی میدیم که احسن است، پذیرش احسن در هر سه بعد لازم است.

(صحبت حضار) شما ملاک رو رو شرط بردید در حالیکه ملاک رو قوله نه رو شرط

میخوایم بحث کنیم دیگه، عرض کردم عجله دارید شما. خب قول مال دیوار است یا مال شخصه؟ مال شخصه. قول مال وزش هواست یا مال شخصه؟ مال شخصه. قول مال سرفه کردنه و عطسه کردن است یا مال شخصه؟ مال شخصه. قول مال شخصه معلومه دیگه. حالا (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) اشخاصی که روی این ۵ مرحله بر مبنای کتاب الله اصلاً و بر مبنای سنت رسول الله فرعاً فکر می کنند، قول اتخاذ می کنند، رأی، این رأیی که نتیجه این ۵ شرط است و کاوش و کوشش کردن در به دست آوردن است یا علم آور است یا اطمینان آور است یا هیچکدام.

اگر نه علم میارد و نه اطمینان میارد اینکه اتباعش حرام است، هم اجتهاداً، هم تقلیداً

(صحبت حضار) خب اصلا معیار احسن القول رو شما بفرمایید اکثر افراد را شما فرمودید

مثل اینکه شما اینجا نیستید

(صحبت حضار) چرا ما ان شاء الله که هستیم، صبر هم داریم، ولی این رو روشن بفرمائید

صبر کنید، صبر کنید شما، ما داریم قول و قائل رو با هم داریم بحث می کنیم. قول، قول احسن از قائل احسن است و قائل احسن قولش احسن است. قائل احسن قولش احسن است و قول احسن مال قائل احسن است، اینطور نیست؟

(صحبت حضار) قائل احسن باشه مدارک قولش چیه؟

حالا عرض می کنیم حالا عرض می کنیم، مدارک کتاب و سنت

(صحبت حضار) مدارک کتاب و سنت مثال بیارید.

مدارک قول، مدارک قول کتاب و سنت است. مدارک قول حسن و احسن که کتاب و سنت است، آیا این کسانی که درک می خواهند بکنند، درکشون، علمشون، فقهشون، مخالفاً علی هواشون، مطیعاً لامر مولاشون، با هم تفاوت دارد یا یکسان است؟ اگر یکسان است که چه عرض کنم، یکسان نیست تفاوت دارند.

کسانی که در جرگه هستند، در راه هستند، گاه تمام راه را می بینند، گاه بعض راه را. آیا کسانی که تمام راه را می بینند علم آور است و اطمینان علم آور است، این را اتباع کنیم یا کسی که بعض راه را می بیند؟

(صحبت حضار)

من دارم بحث می کنم حالا اگر مونده من تا ظهر خدمت برادران تا بعد از ظهر هم هستم.

حالا ببینید، قول، قول احسن قول احسن از کیست و احسن در چه بعده؟ احسن در دو بعده. ببینید یا احسنی است که قطع آور است یا اطمینان آور است یا مادون. اگر یکی احسن قطع آور است و یکی احسن نیست، حسن است اطمینان آور است کدام پذیرفته است؟ قطع آور، چون قطع احسن است از اطمینان.

حالا اگر قول کسی اطمینان آور است، قول کسی ظن آور است، آیا احسن کدام است؟ احسن اطمینان آور است یا ظن آور؟ احسن در دو بُعد اطمینان آور است. یک بُعد احسن است، بُعد دوم ظن (إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا) [یونس: آیه ۳۶] و آیات دیگر.

بنابراین مناط در قول احسن در کل ابعادی که عرض می کنم این است که قائل احسن باشد. اگر بهتر بفهمد قولش احسن است، اگر زهدش بیشتر باشد، تقواش بیشتر باشد، مخالفاً علی هواش بیشتر باشد، مطیعاً لامر مولاش بیشتر باشد، قول احسنه، چون قول چیه؟ قول رأیه. آرایی، آیا ایمانی که در دل است این ایمان در دل با معرفت بیشتر ایمان بیشتر است یا معرفت کمتر؟ معرفتش بیشتر باشد، ایمان بیشتره. ایمان هرچه بیشتر باشد عمل سالم تره، از درون می تراود اونچه که به برون عرض می شود که نگریسته می شود.

حالا، بنابراین (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) قول را که بر مبنای کتاب و سنت است، می شنود. می شنود سماع نیست استماعه، کاوش می کنند، دقت می کنند در خور استعداد خود یا تقلیداً یا اجتهاداً یا احتیاطاً یا جمعاً آنچه احسن است اتباع می کند. احسن در چه بعده؟ یک از پنج بُعد، بعد علم است من کان من الفقهاء. دو ابعاد چهارگانه دیگر است که تقوا باشد، هر کس علمش بیشتر است کشفش از واقع بیشتر است یا نه کمتره، اگر علمش به واقع بیشتر است، اگه علم صددرصده مطلبی نیست، اگر علم صددرصد که صددرصد پذیرفته بشه، ولکن اگر علمش به کشف واقع بیشتر است این احسن است یا کمتر؟ اگر تعهدش برای بیان واقع بیشتر است این احسن است یا کمتر؟ ممکن است علم بیشتره تعهد کمتره، علم خیلی خیلی خیلی علم ولکن ملاحظه مقلدین می کند و فتوایی می دهد که عرض می شود که دود مبطل صوم نیست، چرا؟ چرا ملاحظه مقلدین.

اعلم از نظر علم، دقت، تدبر، فکر، اعلم مطلق فرض کنید بعد از امام زمان در بعد عصمت، ولکن در بعد افتاء، در رساله نمی نویسد که دخان مبطل صوم نیست و حال آنکه در علمش قطعاً و کتاباً و سنتاً به دست آورده که مبطل نیست

(صحبت حضار) این قابل قبول نیست این خارج از بحثه این شرط چنین شرطی اصلاً موضوع بحث ما نیست، چون بحث دائر مدار بین احسن و حسن است. این اصلاً حسن نیست، این باید بره کنار، حضرتعالی بحث رو ببرید جایی که حسن و احسنه. آیا در احکام فقهی

ما حسن و احسن رو عرض کردیم، حسن و احسن این است که بر مبنای کتاب الله علماً، بر مبنای کتاب الله علماً، تقوا رو کاری نداریم. بر مبنای کتاب الله و سنت رسول الله علماً، آیا اعلم احسن است یا غیر اعلم؟

(صحبت حضار) نماز صبح واجب است این دیگه حسن و احسنش چیه؟

صبحکم الله والخیر آقا جان در غیر ضروریات داریم بحث می کنیم عزیزم، ما در غیر، ضروریات که اصلا (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) نمی خواد که

(صحبت حضار) در غیر ضروریات خیلی

قاطی می کنید، خیلی قاطی می کنید، عزیزم، عزیزم روز اول عرض کردم ما در مسائل ضروری قطعیه که شک نداریم اصلاً تفقه نداریم،

(صحبت حضار) غیر از ضروریات

در غیر ضروریات داریم بحث می کنیم

(صحبت حضار) در خود غیر ضروریات، در خود غیر ضروریات آیا دائر مدار احکام تکلیفی

در غیر ضروریه دایر مدار احکام تکلیفی پنجگانه است بر مبنای کتاب و سنت. حالا فقهایی که اما من کان من الفقها بر مبنای کتاب و سنت رای می دهند، مبنای قیاس و استحسان و اینا نه ها، اون کسانی که قیاس و استحسانن که سیئه، که اسوء است، کسانی که خلط می کنن بین وحی و غیر وحی سیئه است، ولی کسانی که بر مبنای وحی نظر می دهند، وحی کتاب و وحی سنت، اگر بر مبنای وحی کتاب و سنت نظر میدن، بدون پیش فرض های تحمیلی، بدون انتظارات تحمیلی، ولکن استعدادی یکی بیشتر است بهتر میفهمه در غیر ضروریات ها.

در غیر ضروریات، در مشتبهات، در مختلف فیها، احکامی که مختلف فیهاست، این دسته سوم از فقها که بر مبنای کتاب و سنت نظر می دهند، سالم اند، عاقل اند، تقی اند، نقی اند، چه اند، ولکن در عین حال مراتبشون فرق می کند. درجات فهمشون، درجات تقواشون، مخالفاً علی هواشون فرق میکنه.

حالا این درجه فهم که علم است که بُعد اول فرق می کند، آیا أعلم و عالم داریم یا نداریم؟ مگر عالمش حسن نیست؟ چون در راه کتاب اللهِ. کسی که از کتاب الله فهمش این مقدار است که اینو مستحب میدونه، ولکن کسی که اعلم است فرقش این است که واجب میدونه، آیا فهم واجب احسن است چون أفهم است یا فهم مستحب أحسن است که حسن است؟

(صحبت حضار) معلوم نیست شاید هم فهم مستحب أحسن باشه چرا چون واجب ممکنه خلاف واقع باشه.

خب آیا امکان خلاف واقع در حسن بیشتره یا در أحسن؟

(صحبت حضار) اینجا در حسن یا أحسن اولا که

مثل اینکه نشنیدی

(صحبت حضار)

آیا احتمال خلاف واقع در أعلم که أکشف است بیشتر است یا در غیر أعلم؟

(صحبت حضار) أعلم به چی؟ منظورش اینه که اعلم به چی

أعلم به احکام الله، اعلم به احکام الله علی ضوء کتاب الله و سنت رسول الله این اعلم.

(صحبت حضار) این یه چیز کلیه بنابراین ممکنه خود شخص

این آدم، این آدم از نظر دانستن حکم خدا در امور مختلف فیه نه در امور ضروری، از نظر دانستن حکم خدا در امور مختلف فیه، این بهتر می فهمد، بهتر دقت می کندف بهتر دریافت می کند، در بعد علمی بهتر است. اونا پایین ترن، ولکن بسیار خب، (للمخطئه اجر الواحد) مجتهد رو فرض کنید، ما میخوایم تقلید کنیم، دو مجتهده، یک مجتهد بهتر می فهمد، حالا با تقوا کاری نداریم، بهتر دقت می کند، می فهمد، دیگر دقت می کند ولی طبعش این است که از او کمتره، فهمش کمتره، دقتش کمتره، ولی مجتهده یعنی بر مبنای کتاب و سنت رأی میده، حالا از کدام تقلید کنیم؟ أحسن کدامه؟ آیا اونی که به واقع نزدیک تر است و درصد موافقتش با واقع بیشتر است کدامه؟ اونی که أعلم است کدومه؟

(صحبت حضار) بسیار خوب این حرفی درش نیست ما همون جا ممکنه همون کسی که أعلم است مستحب بفهمه، ولی اون کسی که غیر أعلم است واجب بفهمه.

جوابتون رو دادم من، جواب دادم اون کسی که أعلم است درصد (34:36) بیشتره یا غیر اعلم؟

(صحبت حضار) اشکالی نداره ما عرض می کنیم

ما هم اشکالی نداره

(صحبت حضار) حضرتعالی فرمودید که اون یکی که میگه واجب است باید قول او رو بگیریم

(صحبت حضار)

آقای بروجردی می فرمودن که بین دو نفر که بحث میشه دو نفر عالم، اگر حرف همدیگر رو دریافت کنند اختلاف زود برطرف میشه، ولی بخوان حرف خودشون رو بزنن اختلاف تا آخر عمر خواهد بود.

(صحبت حضار)

منم سعی میکنم، منم سعی میکنم، من فرمایش شما رو فهمیدم، قبل از اینکه بفرمایید فهمیدم، بعد از اینکه می فرمایید فهمیدم، با فهمم به شما میگم آیا این هر انسان ولو کم فهم باشد، ولو معذرت میخوام شما رو عرض نمی کنم، ولو کم فهم باشد مانند من، ولو بیشعور باشد مانند بعضی ها، ولو دیوانه باشد، آیا دیوانه صد رو ترجیح می دهد یا نود رو؟ صد رو.

حالا آیا اعلم اصابه اش به واقع بیشتر است یا غیر اعلم عزیزم؟ بیشتر عرض می کنم نه صددرصد. اعلم اصابه اش به واقع بیشتر است یا نه؟ این از نظر علم. از نظر تقوا، آیا کسی که تعهدش بیشتر است نسبت به خدا تقوایش، زهدش بیشتر است این بیشتر بیان حکم خدا می کند یا دیگری؟ یا بیان حکم خدا نمی کند فاسقه یا بیان حکم خدا می کند با ملاحظه یا بدون ملاحظه بدون تقیه، مانند حکم رسول و حکم خدا می کند، آیا این اقرب به واقع است، ببینید دریافت بیشتر واقع، تعهد بیشتر واقع، آیا دو بیشتر بیشتر است یا دو کمتر عزیزم؟ آیا دریافت بیشتر که اعلم است و تعهد آنچه را  دریافت  کرده است به (36:23) کند آیا این دو بیشتر بیشتر است یا دو کمتر بیشتر است؟ خب واضحه دیگه. و واضحه دیگه شک ندارید که

(صحبت حضار)

میگم اگر،

(صحبت حضار)

عرض می کنم ببینید

(صحبت حضار) من یه دکتری

من یه مطلب واقع رو می بینیم

(صحبت حضار) آزمایش می کند پیش ایشون

عرض می کنم

(صحبت حضار)

اگر واقع رو صددرصد دیدید مقابلش حسن نیست، مقابلش قبیح اصلا ولی صددرصد ندیدم، بنده مقلدم، میخوام تقلید کنم، میخوام تقلید کنم واقع دستم (36:56)

حالا میخوام به به دست بیارم آیا اقرب را و احسن را می گیرم یا پایین ترش رو؟

(با ملاک کتاب و سنت)

با ملاک کتاب و سنت، با ملاک کتاب و سنت چه تقلیده، چه اجتهاد اجمالی باشد که تقلیده و چه اجتهاد تفصیلی باشد. حالا در اجتهاد تفصیلی این بینه، در اجتهاد تفصیلی منی که مجتهدم و آرا رو، اقول رو، ادله می بینم آیا اونی که از همه است و اقواست و اتقاست رایش پذیرفته تر است در شهرت، شهرت دیگه ما تو شهرت تشخیص میدیم یا اونی که کمتر است؟ اونی که بیشتره.

بنابراین ما دنبال احسن می گردیم. اونکه احسن است از نظر علم که کشف است اکشف و از نظر تقوا که عرض می شود که اعهد است. آیا اعهد و اکشف بودن احسن است یا غیر احسن؟ شک داریم، شک داریم که کسی که اکشف است اعلم، در بعد کتاب و سنت و اعهد است در بعد سایر چهار جهت، آیا شک داریم که این احسنه، اگه شکی داریم بحثی نیست.

(صحبت حضار) بنابراین حضرتعالی فقط بحث اعلمیت رو اینجا مطرح فرمودید که یکی از شرایط مجتهد این است که اعلم باشه

غیر از این چیزی میخواستیم بگیم

(صحبت حضار)

منتها اعلم و اعهد، منتها اگه دوران امر بین اعلم و اعهد شد، مثلاً فرض کنید که شما اعلم اید من اعهدم مثلاً یا من اعلم مشما اعهد اید، هر دو با تقوا هستیم، هر دو  عالمیم، هر دو فقیه ایم، ولکن تعهد شما بیشتر است، علم من بیشتر، کدوم مرجعه؟ شما. چون تعهد اقواست از علم. ممکن است علم باشد ولکن تعهد کمتر باشد، این مسئله ای است که بعدا بیاد بحث کنیم بعد از رمضان ان شاء الله، ان شاء الله روز چهارشنبه بعد از عید که روز جمعه خواهد بود، بهمن بله، ۱۵ بهمن ان شاء الله اگر زنده موندیم خدمت برادران هستیم و دنباله بحث خواهیم داشت به این مقدار اکتفا نمیشه کرد.

حالا این مقداری که از این آیه ما استفاده می کنیم و مهمترین آیات است، چنانکه روایت عسکری مهمترین روایات است.

(صحبت حضار)

مگه قول اقوال رو نمیگیره؟ ببینید اگر قولی یک قوله حسن و احسن داره؟ جواب بدید، جواب بدید، پس جنس جنسی است که افراد داره، یک جنسی است که فقط یک ساحت داره اون غلطه در اینجا، برای اینکه احسن (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) حسن دارد، قول احسن دارد، حسن و احسن دوتاست یا نه؟ پس یکی نیست، پس قول یکی نیست، حداقل دوتاست، پس متعدده.

قول متعدده، اقوال متعدده بین حسن و احسن که بر مبنای کتاب و سنت است استماع می کند و طبق تشخیص بر مبنای صحیح، احسن را اتباع می کند. احسن، اکشف، اعلم و اعهد عرض می شود که اتقی است. یکی نیست، بله قولا باشه یکیه، ولی القول جنسه هم با فرد میشه زد هم با جمع و حسن و احسن عرض می شود که حداقل جمعش دوتاست بنابراین قل حداقل باید دوتا باشه.

حالا دوتا، سه تا، دویست تا، صد تا، هر چه باشد، این اقوال که بر مبنای کتاب و سنت است، میشه سند. بحث ما عرض می شود که چون وقت دیگری نداریم و مقداری طول کشید و ماه مبارک رمضان است، در روایت دارد که (الصوم افضل الاعمال و انا اجزی به یا اجزی به) هر دوش هم درسته، (الصوم افضل الاعمال و انا اجزی به) معلومه خداوند جزا رو همه خودش میده ولکن انا اجزی به اختصاصه، یعنی جزای صوم جزای اختصاصی است انا اجزی به از نظر معرفتی بالاتره، چون این سلبی ست که درش ریا نیست، نمود ندارد، مخصوصا صومی که تمام صوم باشد، صوم عن غیر الله که اکمل مراتب صوم است. اگر صوم عن غیر الله گرفت انسان، انا اجزی به معرفت الله، قرب الله، عبودیت به خاطر الله این جزاش خواهد بود.

تفاصیل مطلب را آقایون می دانید و خواهید دانست با مطالعه مفصلات کتاب و سنت. در ایام ماه مبارک رمضان که ما ماموریم به صوم، منتها دو امر داریم، یک امر سطحی و یک امر باطنی. امر سطحی از سه چیز واجب است پرهیز کردن که مبطل است (41:40) و از چند چیز واجب است پرهیز کردن که مبطل نیست، اون سه چیز که مبطل است بر حسب آیه سوره مبارکه بقره (أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ) [بقره: آیه ۱۸۷] حتی به هر سه میخوره دیگه، اگه به آخری بخوره پس (وَاشْرَبُوا) (كُلُوا) نیست اگه به آخری بخوره طبق قول اصولین بنابراین (كُلُوا) مانعی نداره.