جلسه شصت و سوم درس خارج فقه

اجتهاد و تقلید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

زیر پایه پر مایه دلیل در باب اجتهاد و تقلید عرض کردیم سه آیه است. دو آیه (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) [نحل: آیه ۴۳] و یک آیه زمر که (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) [زمر: آیات ۱۷ و ۱۸].

دیروز موادی اصلی از بحث اجتهاد و تقلید عرض شد و از امروز بسط و توضیح این مواد. جمله ای را تکرار می کنم و آن این است که اصولاً اجتهاد و یا تقلید و یا احتیاط تمامش بر مبنای استنباط و

(علیک السلام)

اجتهاد است. شخصی که اجتهاد می کند باید بر مبنای اجتهاد خود را مجتهد بداند، کسی هم که تقلید می کند باید بر مبنای اجتهاد تقلید کند و کسی هم که احتیاط می کند بر مبنای اجتهاد احتیاط کند، منتها اجتهادها با هم فرق دارند. یک اجتهاد مطلق است در کل مسائل فقهیه و یک اجتهاد نسبی ست که در بعضی مسائل اجتهاد و در بعضی مسائل تقلید و یک تقلید کلیست که کم پیدا می شود و یک تقلید نسبی ست.

در کل ابعاد نقطه اولی و محور اول بحث این است که مسلمان می داند مکلف است به تکالیفی و این تکالیف در کتاب و سنت بیان شده است. کتاب روشن ولکن سنت دچار ابتلائات، اختلافات، جعلیات و سایر جهات شده است. وانگهی در فهم کتاب نیز اشخاص اختلاف نظر دارند چه قصوراً و چه تقصیراً و چه تکاملاً.

بنابراین احکام فرعیه اسلامیه دو دسته است. یک دسته احکامی که ضرورت قطعی ست و درش هرگز اختلاف وجود ندارد، اینجا نه اجتهاد است و نه تقلید، تبعیت است بدون تقلید از غیر معصوم و بدون اجتهاد شخص غیر معصوم، این بعد سوم است، چون تقلید و اجتهاد پی جویی و پویش و کاوش است از برای دریافت حکم خدا.

پویش و کاوش و جدیت تقلیداً یا اجتهاداً یا احتیاطاً برای به دست آوردن حکم خدا در جایی ست که واضح نباشد، اما اگر ضرورت کلیه داشته باشد و واضح باشد، احتیاج به کاوش و بررسی نه مختصراً تقلید و نه مختصراً اجتهاد و نه بینهما احتیاط ندارد. پس بحث اجتهاد و تقلید در مسائلی است که مختلف فیهاست.

حالا در مسائل متفق علیها و در مسائل مختلف فیها، آیا کل مکلفین مکلف اند یا نه؟ مسائلی را که می دانند کالشمس فی رایئه النهار مکلفن معلوم، مسائل دیگری هم که حتما هست و مورد اختلاف است، اشخاص مکلفین مکلف هستند یا نه؟ خب بله. حالا چون تکلیف در مسائل مختلف فیها مانند تکلیف در مسائل متفق علیها متوجه به فرد فرد مکلفین است در مسائل شخصی و متوجه است به کل مکلفین در مسائل اجتماعی، بنابراین نقطه اولای بحث اجتهاد و تقلید این است که باید خودهای مکلفان کاوش کنند و جدیت کنند برای به دست آوردن احکام. احکامی که مختلف فیه است، خود را از اختلاف نجات بدند بر مبنای سند علمی از کتاب و سنت.

بنابراین اگر سوال بشود در بین این سه بُعد تقلید و یا احتیاط و یا اجتهاد کدام مقدم است؟ میگیم اجتهاد. چرا؟ برای اینکه تکلیف متوجه من ها و شماهاست. تکلیف چگونه نماز خواندن، چگونه روزه گرفتن، چگونه جهاد کردن، چگونه چه کردن، چگونه چه نکردن، این تکلیف متوجه ماهاست. چون تکلیف متوجه ماهاست، بنابراین به طور خودی باید راه را بپیماییم در به دست آوردن مطلب و در به دست آوردن معنا.

ولکن با شرط، به شرط اینکه قادر باشیم. اگر قادر باشیم بالفعل یا بتوانیم توانایی فهم حکم مختلف فیه را از کتاب و سنت پیدا کنیم، باید خودمون اینجا انجام بدیم. (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) [نحل: آیه ۴۳].

در این (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) [نحل: آیه ۴۳] مطالبی ست که از جمله، آیا (فَاسْأَلُوا) وجوب هست یا نه؟ وجوبه. اگر نمی دانیم و نمی توانیم بدانیم، دو بُعده، نمی دانیم و نمی توانیم بدانیم، نه اینکه فسئلوا اهل الذکر ان لا تَعلَم، (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ).

کینونت شما، کینونت (لَا تَعْلَم) است یا در بُعد ذاتی که استعداد کم است، فهم کم است، قدرت علمی کم است، یا نخیر اینها کم نیست، ولکن وضع شغلی شما موجب است که نتوانید تفحص کنید و استنباط کنید احکام خدا را، چون اداره امور زندگی انسان به حد ضرورت از اوجب واجبات است. گدایی کردن، دزدی کردن راهش که نیست، ولکن در بعد مسائل شرعی به دست آوردن ممدوحه دارد. در بُعد تمشیت زندگی و زندگی مادی را اداره کردن، این بدل ندارد. چون بدل داشته باشد، بدل دزدی ست، بدل غارته، بدل حقه بازی ست، بدل چه هست، بدل ندارد، ولکن در بُعد به دست آوردن احکام مختلف فیها، بُعد اول اینکه خود انسان به دست بیارد، اگر توانست باشد. بُعد دوم اگر توانش نباشد یا توانش باشد و لکن دوران امر بین امرین است که من می توانم در پی احکام شرعیه بیفتم و اجتهاد کنم که کافی باشد برای خودم، ولکن زندگیم مختل میشه. در اینجا در دوران امر بین امر مهم اهم را بالفعل در نظر می گیرم و در مهم یا تقلید می کنم و یا احتیاط می کنم یا جمع می کنم بین تقلید و احتیاط.

بنابراین بُعد اول در پی بردن به احکام مختلف فیهای فقهیّه، اجتهاد خود مکلفان است و بُعد دوم و سوم احتیاط و تقلید است با شرایطی که دارد.

حالا در هر سه بُعد، چه اجتهاد مطلق یا غیر مطلق و چه احتیاط مطلق یا غیر مطلق و چه تقلید مطلق یا غیر مطلق سه بعده، بُعد حرج، بُعد عسر، بُعد یسر. چون (مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ) [حج: آیه ۷۸]  (وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ) [بقره: آیه ۱۸۵].

بنابراین همانطوری که انجام احکام الهیه یعنی انجام واجبات الهیه و ترک محرمات الهیه منوط است به یسر که اگر عسر باشد حرام واجب میشد واجب حرام میشه، حرام از حرمت میفته واجب از وجوب میفته، در صورت حرج هم از حتمیت میفته. اگر فرض کنید که یک امری واجب بود، در صورت یسر واجب است، اما طبق قاعده کلی در صورت حرج از وجوب میفته و استحباب پیدا می کند. اینها قواعدی ست که از خود عرض می شود که آیات قرآنی متعدد استفاده می کنیم.

حالا همانطوری که در اصل انجام حکم واجب و ترک چیزی که حرام است، عسر او را از وجوب و حرمت می اندازد و عرض می شود که حرج از حتمیت ساقط می کند با درجات مختلف، همچنین در به دست آوردن، در به دست آوردن احکام فرعیه ای که مختلف فیهاست، اگر عسری در کار باشد واجب نیست، اگر حرجی در کار نباشد واجب نیست. در بُعد عسر و حرج اینجا انتقال پیدا می کند اجتهاد به چی؟ به تقلید، منتها تقلید صالح.

تقلید صالح دارای چند بُعد است. بر مبنای این آیه که (أَحْسَنَهُ) مناط است (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) [زمر: آیات ۱۷ و ۱۸] اتباع احسن برای هر مکلفی واجب است. مجتهد باشد، محتاط باشد، مقلد باشد، مطلق باشد در سه بُعد، غیر مطلق باشد (أَحْسَنَهُ) باشد، منتها (أَحْسَنَهُ) در صورتی که عسر باشد نه، در صورتی که حرج باشد نه، برای یسر، یعنی کل قوا را صددرصد مصرف کردن واجب نیست، راجح است و بالاتر از حرج، اضافه بر مصرف کل قوا، انسان به ضرر اهم بیفتد، ضرورت اهمی از بین برود، در اونجا منفی ست.

بنابراین اگر انسان بتواند أعلم أتقای أقوای أبصر را در بعد کتاب الله و سنت رسول الله در احکام مختلف فیها به دست بیارد، خود این می تواند به دست بیارد خب خودش، اگر خودش اهل خبره نیست، نمی تونه، چون مال اهل خبره است، چون باید فقه بداند، کتاب بداند، سنت بداند، به حد اعلی نه به حد متوسط، به حدی که باید تقلید کند احیاناً یا بعضاً یا تقریباً، کلاً، این باید که تقلید کند، تبعیت از کسی کند که تشخیص بدهد که او أعلم است، أتقاست، أقواست، أبصر است، ابعادی که از جهت ایجابی بحث می کنیم و ابعادی هم که در جهت سلبی باید که بحث بشه باید خودش تشخیص بده.

و اما اگر خودش نتواند تشخیص بدهد یا تشخیص فعلی ندارد یا نمی تواند اهل تشخیص باشد، مثل خود اجتهاد دیگه، (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) یا نمی داند یا نمی داند و نمی تواند بداند یا نمی داند و می تواند بداند، فرق میکنه دیگه، این مراحل تقلید نیست.

حالا در بُعد تقلید هم یا می تواند به خودی خود با خبرویت خود، با اطلاع خود، دریافت کند فلانی شرائط ایجابی تقلید درش هست، بسم الله. اگه نمی تواند به پله دوم می رسد. پله دوم اهل خبره. اهل خبره بدون نظر، نه اینکه مثلا ۱۰۰ نفر می گن فلانی اعلم است، ۵۰ نفر میگن فلانی، ۲۰ نفر میگن فلانی، این ۵۰ و ۱۰۰ و ۲۰ مناط نیست، برای اینکه فلانی شاگردش بیشتره ۱۰۰ نفره، همشهری اند شاگردشن میان، این فایده نداره، برای اینکه باید زیر نظر باشه. همانطوری که شما خودتون وقتی میخواید تشخیص بدید و اهل خبره اید، تشخیصتون باید بی نظر باشه، همشهری بودن، دوست بودن، چه بودن، چه بودن مناط نباشه، بلکه مناط تشخیصی باشد که بر مبنای کتاب و سنت قولش احسن است، اون رو باید قبول کنید و باور کنید.

همچنین اهل خبره، بنابراین در اهل خبره عدد مناط نیست، تعداد هرگز مناط نیست، بلکه باید اطمینان حاصل کند به وسیله قول اهل خبره، عدد کم باشد یا زید باشد، هرچه باشد، اطمینان پیدا کنند شرعاً و عرفاً که این شخص أعلمه. این بُعد دوم.

بُعد سوم، بعد سوم این است نمیتونه. یه دسته اهل خبره میگن اون، یه دسته میگن و برابره مثل شهادت. مثلاً دو نفر شاهد عادل شهادت میدن فلانی چنین، دو نفر بر خلافش شهادت میدن، این دو شهادت تزاحم می کند و عرض می شود که هیچ کدوم جهت مثبتی در کار ندارند. همچنین اگر شهادات اهل خبره راجع به اعلمیت و اتقایی بودن عرض می شود تعارض داشته باشند و تعارض به طور مماسل داشته باشند، البته تزاحم می کنند، در اینجا چیه؟ در اینجا مخیره، از آقا تقلید کند یا از آقا. بنابراین هیچ جا حرج و عسری در کار نخواهد بود. این مبحث اولمون.

بحث دوم، ما بر مبنای (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) [زمر: آیه ۱۸] همونجوری که دیروز عرض کردیم، قول أحسن مناط است و قول أحسن از شخصی ست که أحسن رأیاً است، أحسن علماً و کشفاً هست، أحسن تقواً هست، أحسن استعداداً هست، أحسن فهماً هست، هر أحسنی که قول را نزدیکتر به قول رب بکند اون مناطه.

و لذا ما نمیگیم دوتاست فقط که اعلم و اتقی، نخیر ممکن است أعلم و أتقی باشد ولی استعداد کمتر باشه، أقوی نباشه، بنابراین تمام أفعل هایی که امکان دارد که پیدا کننده أحسن قولا هست باید در کار باشد. أعلم باشد، این علمش به کتاب و سنت بیشتر باشد، استعداد بیشتر باشد، حافظه بیشتر باشد، قدرت نظر بیشتر باشد، ملاحظه اشخاص رو در فتوا نکند، اینکه میگیم أتقی هم شرط است، تقوا فقط تقوای عملی شخصی که نیست، تقوای علمی هم هست.

کسی ست تقوای علمی ندارد فایده ندارد، کسی تقوای علمی دارد زیاد نیست، کسی تقوای علمی زیاد دارد، تقوای علمی زیاد این است که محور استنباطش از قرآن قوی تر است از دیگرا. کسی که أعلم است و تقی است، تقی در بُعد عمل احکام کافی نیست، این تقوا و أتقی بودنی که اثر می کند در أحسن قولاً.

اثر در أحسن قولاً این است که در محور استنباط کتاب و سنت است، محوریت رو به کتاب بیشتر می دهد، به سنت بیشتر می دهد، مساویه، محوریت به کتاب و سنت و عقل و اجماع و شهرت و و می دهد، اینها فرق می کند دیگه، گروهی از اینها حسن اند، کسانی که بر محور کتاب استنباط می کنند حسن اند، ولکن کسی که محوریت کتاب را بیشتر قائل است، این أحسن است. بعد محوریت سنت را بیشتر قائل است أحسن است، ولکن کسانی که بر خلاف محور بودن کتاب و بر خلاف محور بودن سنت، به اجماعات و به اطباقات اتباع می کند اصلاً سیئه است، سیئه است اصلاً.

بنابراین دو بُعد دارد. محور استنباط و محور اجتهاد کتاب است اصلاً صددرصد و سنت است فرعاً درصد. حالا کسانی که در این دو بحث شناوری می کنند، در بحور ادله کتاب و در بحور ادله سنت استنباط می کنند، اونی که أحسن است یعنی تقوای علمیش بیشتر است، تقوای عملیش در ضمن، تقوای علمی، تقوای عملی، تقوای اجتماعی، سه تقوا.

تقوای علمی بهتر استدلال می کند و بیشتر توجه دارد به دلیل کتاب تا سنت و غیره. تقوای عملی خودش اونچه را دریافت می کند عمل می کند. تقوای اجتماعی در اجتماع هم مراعات تقوا را از نظر اثر گذاشتن نفی و اثبات اعمالش می کند.

بنابراین هرچه أفضل در کار باشد و هرچه أفعل در کار باشد، در صورت امکان و در صورتی که عسر نباشد و حرج نباشد اینها شرط است برای اینکه (أَحْسَنَهُ) معین بشه.

حالا، آیا در این (أَحْسَنَهُ) چیز دیگری شرطه؟ محور تقلید این است که مرجعیتی که ازش تقلید می کنید، قولش أقرب أقوال الی قول الله باشد. حالا این أقرب أقوال الی قول الله، خود قول الله است یا أقربه. خب یا خود قول الله است یا خود أقرب است. خداوند مقرر فرموده است یا قول من باید به دست بیاد یا أقرب قول من.

مثلاً قول خدا وجوبه نمازه، قول أقرب استحبابه قول بعید عدم استحبابه، قول أبعد حرمته. حالا اگر ۴ فقیه از نظر کتاب و سنت فتوا می دهند، اونی که أعلم است و أقواست و أتقی، اگر هم به قول الله نرسد که وجوب است، به أقرب که استحباب است، می رسد یا احتیاط واجب است می رسد. این مثال زدم البته.

حالا

(صحبت حضار) أحسن راجع به خود آیات راجع خود آنچه که ما انزل الله است و حسن هم بالفعل موجوده ولی أحسن ترجیح داره، این آیه شریفه

(صحبت حضار) حالا وجوبیش (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ) [زمر: آیه ۵۵] 

درسته، أحسن چیه؟

(صحبت حضار) قبل (أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ) [زمر: آیه ۵۵] 

أحسن چیه؟ أحسن چیه؟ کل قرآن أحسنه، کل قرآن أحسنه

(صحبت حضار) پس چرا اینطوری فرموده (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) اضافه شده؟

برای اینکه (مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ) چند جوره. (أُنْزِلَ) صحف نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، خاتم النبیین، کُم کل مکلفین اند.

(صحبت حضار)

بله، بله، کُم کل مکلفین اند. کل مکلفین برشون نازل شده است ۵ وحی. أحسن کدامه؟ قرآن و قرآن بر حسب این آیه و آیات دیگر که به وقتش باید بحث کنیم عرض می شود که (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) است لفظاً و معناً.

بنابراین اتباع مکلفین زمان نزول قرآن وجوباً چیه؟ قرآن است. قرآن کلش أحسنه. بنابراین کلش أحسنه. حالا این قرآنی که کلش أحسنه، نظراتی که بر محور قرآن داده میشن حسن داریم و أحسن داریم. البته سیئه و أسود داخل نیست، چون نظری که بر مبنای قرآن نیست بر خلاف قرآن یا بر مبنای قرآن نیست، این یا سیئه است یا أسوئه. نظراتی که از، مثلاً آب را از سرچشمه میگیرند یا از سرچشمه جایی که گل آلود هست و یا جایی که گل آلود نیست، اونجایی که گل آلود است سرچشمه است، حسنه، آبه بالاخره، اونجایی که گل آلود نیست أحسنه.

حالا کسانی که بی پرده، بدون تحمیلات، با دقت، استعداد قوی، فکر قوی، دانش قوی، بینش قوی و روش قوی به قرآن توجه می کنند، أحسن اند. کسانی که کمتر است حسنه. حسن و أحسن به اون معنایی که دیروز عرض کردیم با هم تعارض ندارند، منتها در بعضی موارد أحسن استحباب دارد، در بعضی موارد أحسن وجوب دارد. در اینجا أحسن وجوب دارد. أحسن جوری وجوب دارد که حسن در مقابلش چیه؟ سیئه. حسن است در اصل، در اصل حسن است چون بر محور قرآنه، لل عرض می شود که (للمُخطَیء أجرُ واحدللمصیب أجران) مُخطَه حسن است، مصیء أحسن است، ولکن از اونکه مصیب است باید تبعیت کرد یا از مخطه؟

اگر کسی مصیب است، اصابه اش بیشتر است، أحسن است از او باید تبعیت کرد یا از کسی که حسن است؟ مجتهد است، عادل است، تقی است، نقی است، زکی است، برای خودش. برای خودش که عرض می شود که أعلم میدونه خودش رو، ولکن کسی که میخواد تقلید کند خدا می گوید که این حسن است، یعنی بینه و بین الله، این کارش درسته خدا قبول داره ولو بر خلاف باشه، چون للمخطئه اجر

(صحبت حضار) اینجام اگر حضرتعالی پذیرفتید که آیه شریفه (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ) مربوط به کل قرآنه

کل قرآنه

(صحبت حضار) در این صورت دیگه حسنی که در مقابلشه اون ادیان دیگه میشه، بنابراین در محدوده اسلام دیگه

نه فرق می کنه، دو بُعد داره، فرق میکنه، ببینید، ما یک حسن و أحسن در مورد وحی داریم، این بحثش جداست، یک حسن و أحسن در مورد برداشت وحی، ما در برداشت وحی داریم بحث می کنیم.

(صحبت حضار) خب این ناظر به او نیست اینجا

صبر کنید، صبر کنید، عرض می شود که (فَبَشِّرْ عِبَادِ) کدم عباد و کی؟ عباد زمان اسلام رو داره میگه، غیر اینهاست. عباد زمان اسلام از زمانی که این قرآن نازل شد این عباد مورد تکلیف اند، یهود و نصاری و تبعه نوح و ابراهیم مورد نظر نیستند برای اینکه (فَبَشِّرْ عِبَادِ) کی بَشِّرْ؟ پیغمبر، پیغمبر به کی بشارت میده؟ به کسانی که مکلف به شریعت اخیره هستند نه کسانی که مشرع به شریعت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی هستند، توجه کنید.

خب ببینید

(صحبت حضار) مطلب (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) اینجا خطاب به کیه؟

آخه عزیزم، عزیزم خطاب به کله، ببینید

(صحبت حضار) اگر خطاب به کله پس آیه شریفه والذین .. چون اونم باید خطاب به کل باشه

چون اونجا اونطوره اینجا هم اونطوره؟

(صحبت حضار) اینا سیاق آیه دیگه الذین

نه دیگه اونجا اونطور است

(صحبت حضار) آیه قببلش هم اونجا

اونجا اونطور است به دلیل اونطور، اینجا اینطور است به دلیل اینطور دارم عرض می کنم.

(صحبت حضار) یعنی اونجا می فرمایید که

صبر کنید شما، صبر کنید، نخیر، نخیر مثلاً (يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ)[اعراف: آیه ۳۱] خطاب به کله، یعنی از زمان آدم بوده تا خاتم، ولیکن خطاباتی که مثلاً به مومنین زمان نزول وحی اخیر می شود این خاص زمان وحی اخیره.

حالا از جمله تفاسیری که اشتباه است که این است که تفسیر کنیم آیه ای را به تفسیر آیه دیگر، نخیر، آیه را به آیه دیگر تفسیر کنند درسته ولیکن آیه ای در محیطی نازل شده و این آیه در محیطی دیگر، اون آیه که در مورد خاص نازل شده تحمیل کنیم بر این آیه که در مورد عام نازل شده به وحی اینجا هم همینطوره ببینید (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ) [زمر: آیه ۵۵] با آیات دیگر استفاده می شود که قرآن أحسنه.

مثلاً (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا) [زمر: آیه ۲۳] چیه؟ خود قرآن این قرآن که (أَحْسَنَ الْحَدِيثِ) کلا (أَحْسَنَ الْحَدِيثِ)در مورد چیه؟ در مورد تورات و انجیل و زبور و صحفه.

بنابراین اون آیه و آیات دیگر این آیه را تفسیر می کند که (وَاتَّبِعُوا) یعنی واجب است شما تبعیت کنید از قرآن که قرآن (أَحْسَنَ الْحَدِيثِ) یعنی احسن الوحیه. ولی در اینجا اینطور نیست در اینجا (فَبَشِّرْ عِبَادِ) کیا؟ عباد که مامورند در اینجا. مامور به امر خاتم النبیین اند یهودی ها هستند، نصاری هستند؟ نخیر، مسلمون ها. کسانی که واجب است مسلمان گردند که کل مکلفین عالم هستی هستند، واجب است مسلمان گردند، تمام، اینها

(صحبت حضار) حاج آقا شامل اونها هم میشه

خیلی خب من بیشتر از این بلد نیستم،

(صحبت حضار) خداوند می فرماید که

من بیشتر از این بلد نیستم

(صحبت حضار) پیامبران را، عباد را هر کسی که

من بیشتر از این بلد نیستم

(صحبت حضار)

عزیزم کسانی که در زمان نزول وحی قرآن مکلف اند یهود و نصاران؟

(صحبت حضار) مکلف خواهند شد نه اینکه بالفعل مکلف اند.

بله، نه مکلف اند

(صحبت حضار) الان آیه خطاب به همه است،

مکلف اند مومن بشند

(صحبت حضار) مکلف اند مومن بشند، یهود و نصاری

ببینید، بس کنید شما، آیا ما در زمان اسلام اتباع از چه بکنیم؟ از (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) چیه؟ قرآنه. یهودی باشند، نصرانی باشند، مسیحی باشند، ابراهیمی باشند، نوحی باشند، هرچه باشند، اینها واجب است اتباع کنند از (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ).

(أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) به صورت مطلقه چیه؟ قرآنه درسته. حالا این (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) که قرآن است سر جای خودش، ولکن نظرات بر مبنای این (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) فرق میکنه. ببینید، مثلا فرض کنید که کتاب مکاسب بهترین کتاب فقه بسم الله، ولکن نظرات نظرکنندگان در مکاسب حسن و أحسن داره یا نه؟ این با اون منافات نداره، دو راهه اصلا، دوتا جاده است. حالا یکی (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) که قرآن است. قرآن کلاً لفظاً معناً از هر نظری أحسن کل وحی هاست خلود دارد.

ولکن در این (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) که کل قرآن است در احکام فرعیش که أحسن احکام فرعی ناظر بر أنبیاء قبلیست، در این احکام نظرات که مختلف است چه باید کرد؟

حالا (فَبَشِّرْ عِبَادِ) عباد کی اند؟ عباد کل مکلفین و عقلای عالم هستند، خب (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُون القول) این رو من در روز آخر بحث قبل از رمضان عرض کردم اشاره می کنم حالا. حالا این دو اتباع أحسنه.

یک، کل مکلفین باید قول را بشنوند، درست دقت کنید خوب شد یادم آوردید شما، کل مکلفین باید قول وحی را بشنوند و أحسنش را اتباع کنند. قول وحی اول دوم سوم چهارم پنجم به قرآن رو بشنوند، أحسنش را با نظر به لفظ و معنا انتخاب کنند. أحسن چیه؟ قرآن هم بر حسب آیاتی از قرآن و هم بر حسب مراجعه صحیح.

اگر مراجعه صحیح بشد و مقایسه بین این ۵ وحی، معلوم است که وحی قرآن از نظر لفظ و معنا اوله، این أحسنه. اتباع اول أحسنه، اتباع اول و أحسن اول در بعد همون آیه است.

دوم، حالا این أحسن اول رو اتباع می کنیم، در اتباع أحسن اول اگر خودمون صاحب نظر نیستیم و نظر مختلف فیه است، کسانی که نظر دارند در این قول أحسن که اتباع داشته باشد مختلف اند، چیکار کنیم؟ اینجا اتباع دوم میشه. پس اتباع یه اتباع نیست، از این جهت (فَبَشِّرْ عِبَادِ) کل عباد (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) قول ۵ وحی (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) قرآن.

حالا در این أحسن، اتباع دوم، در این أحسن که اتباع دوم است، در این اتباع دوم آیا در مسائل مختلف فیها چه کنند؟ آیا از حسن تبعیت کنند یا از أحسن؟ أحسن. پس منافات با فرمایش شما نداره هر دو جمع با هم باید تلفیق کنیم. (28:30).

بنابراین

(صحبت حضار) البته جمعی که خوم هم تو نظرم بود همین بود که شما الان فرموید

ما اول عرض کردیم

(صحبت حضار) تفاوت گذاشتید بین ابعاد این دو آیه

تفاوت داریم ولکن در این آیه جمع مراده، جمع مراده.

حالا  عرض می شود که در این أحسن که اقرب الاقوال الی قول الله است، آیا چه شرط است و چه شرط نیست؟ این بحثی ست که از امروزه و از فردا و بعد باید بکنیم. آیا در أحسن قول بودن حیات شرط است، تکلیف شرط است، بلوغ شرط است، طهارت مولد شرط است، شرط نیست چرا؟

اولاً آیه می گد که أحسنه، آیا اگر کسی زنده باشد أحسنه است، اگر مرده اقوی باشه احیاناً چطور؟ اگر شخص مرده علماً عملاً تقواً دقتاً استعداداً حفظاً ذِکراً ذُکراً اقوی باشد اون أحسن است یا این زنده؟ أحسن مناطه، حیات مناط نیست. حیات در صورتی مناط است که أحسن کند. چه بسا حی ای که قولش حسن است و میتی که قولش أحسن است، چه بسا بعکس چه بسا برابر، مثلثی را ما در کار داریم.

بنابراین زنده بودن، نفس کشیدن، زنده بودن جسم دلیل بر أحسن بودن قول نیست و إلا اگر دلیل باشد، بنابراین ما با یکی از فقهامون بحث می کردم، فوت کرد از مراجع تقلید، گفتم شما که می گید تقلید ابتدایی میت واجب نیست و حرام است چرا میگید؟ یه خورده (30:14)

گفتم شما که اجتهاد می کنید، اجتهاد می کنید که چکار کنید؟ اجتهاد می کنید تقلید صالح می کنید یا اجتهاد از بیخ می کنید؟ اجتهاد تقلید صالحه. اجتهاد می کنید، این ور می کنید، اون ور می کنید روایت رو تا به دست بیارید که امام صادق چه فرموده است و رسول الله.

پس اجتهاد می کنید برای تقلید صحیح. کل اجتهادات، تقلید برای تقلید صحیحه. اجتهاد برای تقلید صحیحه. منتها تقلید أضیقه اجتهاد أوسعه. اجتهاد می کند مطالعه می کند فکر می کند بحث می کند مباحثه می کند، ان قلت و قلت، برای اینکه به دست بیارد قول امام صادق را که تقلید از امام صادقه.

پس برای تقلید از امام صادق اجتهاد می کنید. امام صادق که مقلد شماست که فوت کرده، پس شما همتون مقلد اموات هستید، شماها که همتون مقلد اموات هستید پس چرا مقلدین را از تقلید اموات منع می کنید؟ البته ما دلیل نباید بیاریم، اونایی که میگن حیات شرط است باید بیارن. حیات شرط است در چهار بعد که چهار قول است، بعد می گن که کلا مرجع تقلید باید زنده باشه، اگر مرجع تقلید زنده بود بعد مرد اینجا چهار قول.

بعد میگن که باید تقلید را عوض کند و از میت، در کل مسائل، مسائلی که عمل کرده، بعضی که عمل نکرده، این یک رأی.

رأی دوم در مسائلی که عمل کرده است می تواند باقی باشد.

قول سوم، در مسائلی که عمل کرده است و یا نکرده است می تواند باقی باشد.

قول چهارم که قول ماست، در کل مسائل باید باقی باشد، باید نه جایز است، پس این میشه ۵ قول. در کل مسائل جایز است، در کل مسائل باید تقلیدش تقلید میت باشد.

ششم تبعیت ابتدایی ست، اگر شخصی تازه مکلف شده است و قدرت دارد که مقلد صالح رو پیدا کند و تشخیص داد مقلد اصلح آقای بروجردی ست، شیخ انصاری ست، شیخ مفیده، تشخیص داد، واجب است از اون میت تقلید کند پس حیات در هیچ بعدی از ابعاد  شرط نیست. البته تفصیلا بحث خواهیم کرد. این بحث حیات که صورت مختصر.

بحث دوم، آیا شرط است که مکلف بالغ باشد؟ این دو بحث داره. اگر علامه حلی، اگه راست باشه، اگر علامه حلی در سن ۸ سالگی مجتهد بود و أعلم بود فرض کنید، آیا باز بالغ نبوده؟ مجتهد بود و أعلم بود بالغ نبود؟ بلوغ یعنی چه؟ ما که بلوغ رو قبول نداریم که بلوغ سنی است بلوغ فکری ست.

اگر بلوغ فکری داشت و أبلغ بود در بُعد فکری و أبلغ از سایر بلغا بود در بعد فکری، این مکلف نیست؟ این اولاً. ثانیا فرض کنید، فرض کنید به فرمایشات آقایون که میگن مکلف ۹ سال است و ۱۵ سال، دون این ملکف نیست، فرض می کنیم مکلف نیست، فرض کنیم که علامه حلی مکلف نیست ولکن کی گفته است به چه دلیل از کتاب و سنت به عرض شما میگید که تکلیف شرط است، بلوغ شرط است از برای مرجعیت؟ چرا شرطه، این بحث می کنیم دوم.

سوم طهارت مولد. طهارت مولد را در شهادت، امامت جماعت، قضاوت، مرجعیت آقایون شرط می دانند. میگن اگر ولدالزنا باشه، نه امام جماعت میتونه باشه، نه قاضی می تونه باشه، نه شاهد میتونه باشه، نه مرجع تقلید، میگیم چرا؟ فسقه خب، فسق سابقه. آیا شخصی که ولد الزناست گناهکار است؟ دیگری زنا کرده، اون پدر و مادر زنا کردند، این گناهکار نیست، بلکه اگر ولدالزنا که اکثرا لا (34:10)

اگر ولدالزنایی بود که به جوری سعی کرد، جدیت کرد، کاوش کرد، کوشش کرد که أعلم شد، که أتقی شد، که أقوی شد، که أذکر شد، باید تشویق بشه این شخص. آیا کسی که عمل خیر را به زحمت بیشتر انجام می دهد باید بیشتر تشویق بشه یا کسی که زحمت کمتر؟ کسی که راه زیادی رو می پیماید برای اینکه منبر رسول الله حاضر بشود او باید بیشتر تشویق بشه یا کسی که خونش بغل مسجد پیغمبره؟ بله؟ کسی که با زحمت روزه می گیرد این ثوابش زیادتره یا کسی که به راحتی، حتی گرسنش نمیشه؟

حالا کسی که ولدالزناست، ولدالزنا بر حسب روایت هم هست و تبعاً همینطوره که ولدالزنا که در خانه زنا این متولد شده و تربیت شده این خیلی کم است که نجیب بشه. حالا اگر این با فعالیت خودی، با زحمت، با کاوش، با جدیت، با مرارت، عالم شد، تقی شد أعلم شد، أتقی شد این باید که بیشتر گل به سرش گذاشت یا باید خاک تو سرش ریخت؟

وانگهی شما می گید فاسق، اگر کسی مشرک بود یا ملحد بود، بعد از شرک و الحاد خارج شد و موحد شد و أعلم أتقی شد اینو شما چرا نمیگید که نمی تونه مرجع باشه، هم مرجع میتونه باشه، امام جماعت، قاضی مرجع، شاهد میتونه بشه خب چطور شد؟ کسی که مشرک بود که شرک از بزرگترین گناهان است و گناهی مهم تر از شرک و الحاد نداریم سابقا مشرک بوده ولی لاحقا شرک رو گذاشت کنار و اولین مسلمان کیه؟ سلمان فارسی.

آیا سلمان فارسی نباید قاضی شرع بشه، نباید شاهد بشه، نباید امام جماعت بشه؟ اگر عرض می شود که سلمان فارسی أعلم أتقی بود نباید مرجع بشه؟ آیا زنا بدتر است، فرض کنید زنا کرده باشه، کسی زنا کرده است معاذ الله، زنا کرده بعد توبه کرده بعد أعلم أتقی شد این چطور؟ کسی که خودش عمل زنا را کرده است و بعد أعلم أتقی شد این رو همه علما می گن که هیچ محروم نیست، نه از امامت، نه از قضاوت، نه از شهادت نه از مرجعیت.

کسی که خودش زنا نکره، وقتی هم که متولد شد فهمید نفرین می کنه بر پدر و مادر که چرا من رو از طریق زنا ایجاد کردند ولیکن خودش أعلم أتقی شد، پس چرا طهارت باید شرط باشه؟ یا اینکه فرض کنید که بلوغ شرط باشه یا بعضی آقایون من تعجب می کنم و اسم نمی برم که فوت کردند. در رسالشون دیدم که در علی شاطیءالجمعه رو در بیروت نوشتم، از جمله اشاره به اون مطلب کردم که از جمله شرائط عدالت امام جماعت این است که غروی نباشد، یعنی اهل ده نباشد. ده نباشد، خب مراجع نوعا دهاتی اند. خب اگر شرط است در مرجع تقلید، در عرض می شود که امام جماعت که اهل ده نباشد، آخه اهل ده بودن فسقه؟ دهاتی بودن فسقه؟ اگر دهاتی بودن فسقه، پس خیلی از پیغمبرا فاسق اند معاذ الله، خیلی از مراجع فاسق اند، خیلی حرف عجیبیه. حالا ایشون این حرف رو زده و بعضی دیگر هم گفتن بدون توجه به معنا که.

حالا اهل ده بودن بر مبنای اینکه جاهل است بله، احیانا فاسق، ولی اهل دهی که نه جاهل است نه فاسق، بلکه عالم است و تقی است و این حرفا بنابراین شرایط اینطور می شود که نه حیات در چهار بعدش پنج بعدش، نه عرض می شود که طهارت مولد، نه عرض می شود که بلوغ و نه عرض می شود که غروی، غروی نبودن و شهری بودن، هیچکدوم شرط نیست. باید ترکیز کنیم در جهت اثباتی.

جهت اثباتی عرض می شود که وجوب عرض می شود که شرائط مقلد همون أحسنه است که أحسنه است هرچه را در پی دارد و پیوند دارد که باید درش بحث کنیم أعلم، أتقی، تقوای علمی، تقوای عملی فردی، تقوای اجتماعی و در أعلم هم استعداد بیشتر، حافظه بیشتر، قدرت بیشتر، نترسی بیشتر چون بعضی ها ترسو ان، أعلم أتقی ست ولی ترسوست.

از آقا سوال کردیم، شما چرا یکی از مراجع، شما چرا اونوقت که نظرتون شخصا و کسی نیست البته، کسی نبود، این است دود مبطل صوم نیست چرا در رسالتون نوشتید که مبطل است؟ گفت از ترس. گفتیم نمیشه تقلید کرد از شما شما کافرید اصلا

(صحبت حضار) روایاتی داریم که توی اون روایت آمده است که از دود و غبار غلیظ پرهیز کنید

روایت متناقضه یه دسته روایت صحیحه است که صحیح زراره است که دود و غبار غلیظ مبطل نیست، یه دسته روایت که صحیحه هم نیست مبطل است.

بنابراین این دسته ای که می گوید مبطل است دو معارض داره. یک معارض روایتی دارد که تفاوت می کند یه معارض قرآنی دارد که قرآن سه چیز رو مبطل می داند، این رو در بحث خودش باید بحث کرد مثل اینکه وقت هم تمام شد.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوه و ترضی والسلام علیکم و رحمت الله اللهم صل علی محمد و آل محمد