بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
بسیاری از موارد در مسائل فقهی و یا غیر فقهی به علت عدم مراجعه صحیح و اصلی و متنی به آیات مربوطه در قرآن شریف، هم وقت انسان زیاد مصرف می شود، هم فکر انسان متشتت می گردد و سراغ این دلیل و اون دلیل و تعارض و ان قلت و قلت می شود و آخر سر نتیجه صالحی هم ندارد.
از همین باب است مسئله اجتهاد و تقلید و احتیاط. در کل کتب فقهیه که بحث اجتهاد و تقلید را کرده اند، آیه اصلیه منحصره به فرد که دلیل روشن و واضح و نص است بر تکلیف مسلمین راجع به اجتهاد و یا تقلید و یا احتیاط که آیه زمر است، اصلاً به چشم نمی خورد و حال اینکه آیه زمر آیه ای ست که کافیست در تمام ابواب مسائل مطول و مفصل اجتهاد و تقلید.
مطالب تازه ای هم ما ازش درمیاریم اضافه بر آنچه فکر کرده ایم. البته قبلا در تبصره الفقهاء در باب اجتهاد و تقلید اشارتاً ذکر شده، اما اصالتاً و نصاً و تفصیلاً می خواهیم بحث کنیم.
سوال، آیا اگر کسی یا کسانی مجتهدند یا مجتهد متجزی یا مجتهد مطلق می توانند به اجتهاد خودشون اکتفا کنند با اینکه شخص أعلم أتقایی هم در کار هست؟
جواب، دو جواب است. یک جواب است که کل آقایان فقهای شیعه که در این مسئله بحث دارند، کتاب دارند و به ما رسیده است می فرمایند. می فرمایند شخص مجتهد حرام است از مجتهد دیگر تقلید کند و یک جواب از آیه زمر استفاده می شود که شخصی که مجتهد است و کسی را از خود أعلم و أتقی می داند یا أعلم می داند، این شخص مجتهد حرام است که تقلید نکند، واجب است که از مجتهد أعلم أتقی تقلید کند، چرا؟ برای اینکه در آیه توجه کنید (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) [زمر آیات ۱۷ و ۱۸].
پس ما یک قول أحسن داریم و یک قول حسن داریم. البته قول سیئه و أسوء اصلا محور بحث نیست، چنانکه قبلا هم اشاره ها شده، قول حسن و قول أحسن. قول حسن و أحسن، از قائل حسن و أحسن، از قائل عالم تقی یا أعلم أتقی بر محور چه باشد؟ بر محور (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) [زمر: آیه ۵۵].
آیا بر محور (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) که قرآن است، قول تقسیم می شود به حسن و أحسن که اتباع أحسن واجب است یا بر محور سنت که در مقابل قرآن حسن است یا به حساب اجماعات و شهرت ها و اطباقات که نه حسن است و نه أحسن است؟
بر می گردیم. از اول، شرط اجتهاد و بالاتر شرط مقلد بودن این است که شخص مجتهد و یا مهم تر شخص مقلد، باید اجتهادش و نظراتش محوراً و اصلاً و متناً بر مبنای أحسن القول باشد. أحسن القول قرآن است، بر محور تورات نباشد، انجیل نباشد، زبور نباشد، صحف نباشد، در عین حالی که فرض کنید وحی خالص باشد تا چه رسد تحریف شده است. بر محور روایات نباشد، چون اگر روایات قطعا هم صادر شده باشد حسن است و نه أحسن. قرآن أحسن است و روایات صادره عن المعصومین حسن است. پس محور اصلی
(علیکم السلام)
و نقطه اولی در اجتهاد مجتهدین و استنباط مستنبطین (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) [زمر: آیه ۵۵].
روی این حساب اگر فتاوای مجتهد یا بالاتر مرجع تقلید بر محور (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) نباشد اتباع ندارد. بلکه اتباعش حرام است. این بُعد اول که دیروز اشاره شد.
بُعد دوم (فَبَشِّرْ عِبَادِ) عباد کل مکلفین اند در زمان نزول قرآن شریف الی یوم الدین. عالم، جاهل، أعلم، تقی، فاسق، أتقی هر کس میتوند نفس بکشد (06:58)، این آیه عمومیت دارد در این تکلیف که بعد از بشارت است. اول بشارت است، (فَبَشِّرْ عِبَادِ) کدوم عباد؟ (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).
استماع، استماع خودی باشد، استماع غیری باشد، استماع حسن باشد، استماع أحسن باشد، استماع دریافت، یعنی اینکه کسی بگوید و صداش رو بشنوید نخیر کتابش رو بخونید، حرفش رو مطلع باشند.
حالا این (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) یا استماع خودی باشد، قول خود را می داند، قول خود را میشنود یا استماع غیری باشد، قول غیر را می بیند، قول غیر را می شنود و اون یا حسن است یا أحسن.
در بین قول حسن و أحسن که بر محور متنی قرآن است اولاً و بر محور سنت رسول الله (ص) ثانیاً به عنوان حاشیه، به عنوان متن دوم آنچه واجب الاتباع است قول أحسن است، که أعلم باشد، صاحب قول أتقی باشد، أدق باشد، أذکر باشد، أبصر باشد، أعرف باشد به شرایط زمان.
هر أفعلی که قول او را نزدیکتر کند به قول خدا یا قول خداست یا نزدیکتر یه قول خدا باشد. قول خدا أوجب و بعد از أوجب که اگر دست نبود، قولی که أقرب به قول خدا باشد و لذا أحسنه.
حالا مسئله ای که مطرح کردیم تکرار می کنیم. آیا کسی که بر مبنای کتاب الله اصلا و بر مبنای سنت رسول الله (ص) ثانیاً، بدون نظرات دیگر، بدون تحمیلات، بدون اجحاف صاف نظر می دهد، اما استعدادش کمتر، علمش کمتر، تقواش کمتر از کسی ست که استعدادش و علمش و تقواش بیشتر است، آیا این شخصی که مجتهد است و اجتهاد صالح و درست کرده است بر مبنای قرآن و سنت، این آیا به اجتهاد خود میتوند عمل کند یا نه؟ نخیر، آقایون علما کلا می فرمایند واجب است به اجتهاد خود عمل کند و حرام است تقلید کند.
از آیه زمر می فهمیم که واجب است اتباع أحسن الاقوال بکند، در صورتی که من و شما شاگرد آقای بروجردی (رض) هستیم، شاگردان ایشون خیلیا مجتهد بودند، خیلیاشون مجتهد بودند.
مجتهد هستیم، اگر خود را اعلم از آقای بروجردی می دانیم یا مساوی، چرا درس گوش میدیم؟ پس او را أعلم از خود می دانیم، منتها أعلم مطلق در کل مسائل بحث نیست، أعلم نسبی.
وقتی که آقای بروجردی أعلم نسبی ست و من ها و شماها و خمینی ها و گلپایگانی ها و و ها، اینها به درسشون می رفتند اینها مجتهد بودند، ولکن آیا جایز است به اجتهاد خود عمل کنند با اینکه آقای بروجردی رو أعلم می دونند؟ نخیر حرام است. چرا؟ برای اینکه اگر قول ایشون را أحسن می دانند، باید قول خود را کنار بگذارند و قول او را قبول کنند.
منتها فرق است. یه مرتبه است شخصی عامی ست، این اجتهاد تقلیدیش، اجتهاد اجمالی ست، اگر شخص مجتهد است، اجتهاد تقلیدی نیست اجتهاد تفصیلی ست. اجتهاد تفصیلی داریم. اجتهاد اجمالی.
اجتهاد اجمالی یعنی من جدیت می کنم به آنکه بر مبنای کتاب و سنت نمیتونم رأی بدم، اما جدیت می کنم، فعالیت می کنم تا اون مقداری که امکان دارد بدون عسر و حرج، کسی را که اعلم و أتقاست به دست بیارم و از او تبعیت بکنم گاه اینجوره، خب این صرفا باید تقلید کنه.
گاه نخیر من شخص متجزی هستم یا نخیر بالاتر مجتهد مطلق هستم، ولی مجتهد مطلقی هستم که از من أعلم و أتقی و لا سیما أعلم وجود دارد، می روم درس آقای بروجردی، شیخ انصاری، شیخ مفید که از خود او را أعلم می دانم.
اگر او را اعلم می دانم، در این مسئله ای که من اجتهاد کردم، دو حال دارد یا در این مسئله نظرات او رو توجه کردم، با او بحث کردم، ان قلت و قلت کردم، قانع نشدم یا قانع کردم یا قانع شدم و خودم به عقل خودم، به عقیده خودم قانع ام، پس در این مسئله من أعلمم، تقلید لازم نیست، واجب نیست، جایز نیست.
و اما بعکس اکثراً، اکثرا قول أعلم اولاست و أتقن است و أثبت است، یعنی وقتی که من اجتهاد خودم را در نظر می گیرم، بدون نظر مجتهد أعلم، در اینجا خب قانعم، ولکن اگر این اجتهاد خودم را با نظر أعلم تطبیق کنم، بحث کنم، ان قلت و قلت کنم، از دو حال خارج نیست یا قانع می شوم به نظر أعلم اجتهاداً، باید (يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) اجتهاداً بکنم. مقلد (يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) تقلیداً می کند ولی من (يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) اجتهاداً میکنم. از چند حال خارج نیست یا می فهمم که رای ایشون مطابق دلیل صالح است و اقواست، بنابراین من اتباع می کنم از أعلم اجتهاداً. این یک جور.
یا نخیر برای من محرز نیست که حرف أعلم و حرف أتقی أوضح است، بلکه محرز است که حرف خودم چنین است، خب در اینجا تقلید نمی کنم یا وسط، نه اون قانع می شود نه من قانع می شوم، نه برای من مجتهد محرز خواهد بود صددرصد قول خودم و نه قول او صددرصد مرا قانع می کند.
بنابراین چه باید کرد؟ باید اجتهاد خود را عمل کنم و از او تقلید کنم، بر مبنای (يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) چه؟ اون أحسن است دیگه. چون أحسن است بالجمله یا أحسن است فی الجمله، باید که در این رای که مردّدم که آیا اجتهاد من أصلح است یا اجتهاد أعلم أتقی أصلح است باید که من از أعلم أتقی تقلید کنم.
بنابراین این حرف هرگز قابل قبول نیست بر مبنای آیه زمر که کلمتاً واحده آقایون می فرمایند که شخصی که مجتهد است ولومتجزی ست، حرام است تقلید کند، از کی تقلید کند؟ از که؟ از که سه بعده. یا شخصی که مجتهد است میگیم از مجتهدی مانند خود تقلید کند غلطه، چرا؟ خودش رای داره یا از مجتهدی اولای از خودش که اولای از اولی هم وجود دارد اینم غلط است چون حسن مطلق نیست یا از مجتهد اولای مطلق که أحسن مطلق است این درست است.
پس سر جمع، اینطور نیستش که کلمتاً واحده گفته بشود که شخصی که مجتهد است یا مجتهد متجزی ست یا مجتهد مطلق است حرام است از غیر تقلید کند، نخیر واجب است از غیر تقلید اجتهادی کند یا اگر هم تقلید اجتهادی نباشد یعنی بحث کرد دقت کرد ان قلت و قلت کرد، نه رای خود را توانست ثابت کند بپذیرد و نه رأی أعلم را، در اینجا أقدم و أحسن به طور مجزی و به طور مطلق کدام است؟ اون مجتهد أعلم است. بنابراین این حرف قابل قبول نیست.
مسئله دیگر
(صحبت حضار) استاد .. شما می فرماید که بایستی قول أحسن را که مال مجتهد مطلق است او را ترجیح به قول خودش
با شرط
(صحبت حضار) با شرط اینکه مقایسه بکنه .. بکنه
بله اونوقت این تقلید اجتهادی میشه، چون ما دو اجتهاد داریم، یک اجتهاد خودی داریم یه اجتهاد غیری. در اجتهاد خودی این رأیش این است که صلاه جمعه واجب است ولکن اگر اجتهاد غیری انجام بده یعنی درس آقای بروجردی بره، دقت کنه، بحث کنه، اجتهاد عوض میشه، پس به اجتهاد اول نمی توند عمل کنه، باید به اجتهاد دوم عمل کنه.
به اجتهاد دوم عمل کنه، یعنی هم تقلید است هم اجتهاد دوم، منتها تقلید اجتهادی ست و اجتهاد تقلیدی ست، نه مثل تقلید مجمل و تقلید تمام.
بنابراین این طور نیست که به طور کلی مثبت باشد یا به طور کلی منفی باشد که بگیم به طور کلی شخصی که مجتهد غیر أعلم است حرام است از أعلم تقلید کند این درست نیست یا شخصی که مجتهد غیر أعلم است واجب است از أعلم نخیر گاه واجب است گاه حرام است اصلاً.
(صحبت حضار) استاد بحث تقلید پیش نمیاد چرا؟ به خاطر اینکه کسی که مجتهده خودش ادله را می بیند روایات را می بیند خب از جمله ادله، حالا دیگه اسمشو دلیل نمیذاریم ولی از جمله چیزهایی که به مظان جستجو هستند افعال علماست و دلیل هایی که اونا بهش توسل کردن
بله
(صحبت حضار) خب اینها رو که سرجمع نگاه می کنه به این نظر می رسه
بحث برای أعلمه
(صحبت حضار) بنابراین از اون اول ببخشید، از اون اول خود آقای مثلا رأی آقای بروجردی یا رأی دیگران شیخ انصاری این در اون محدوده اجتهاد این آقا واقع میشه خود به خود
بله
(صحبت حضار) بنابراین وقتی واقع شد به این نظر آقای بروجردی .. این یک طرف مطلبه که رجوع بکنه
این یک طرف مطلبه، این یک طرف مطلبه که اگر اجتهاد خودی کرد و قانع شد و می دانست آقای بروجردی أعلم است، با غیاب ادله آقای بروجردی و حضور فتوای ایشون کافی ست به اجتهاد خودش عمل کنه چرا؟
(صحبت حضار) چرا نباشه؟
صبر کنید، برای اینکه اگر حاضر شد بر ادله آقای بروجردی اجتهاد احیاناً عوض میشه چون اون أعلمه.
(صحبت حضار) اگر ادله موجوده خب پس این آقا هم باید باشه
باز تکرار می کنم، اگر بدون توجه به ادله آقای بروجردی که أعلم أتقی است خودش مراجعه کرد به کتاب و سنت رأی داد این رأی کافیه؟ نخیر چرا؟ برای اینکه اتباع أحسن لازمه. اتباع أحسن در صورتی ست که رأی آقای بروجردی رو ادله اش رو ببینه و قبول کنه، رای و ادلش رو قبول کنه یا بر خلاف رای اول خودشه که اجتهادی خودی ست، یا موافقه. اگر بر خلاف است رأی خودش رو میذاره کنار از او تبعیت اجتهادی می کند، لفظ تقلید میگه یعنی تقلید اجتهادی و اگر رای موافق است که مطلبی ست.
بنابراین
(صحبت حضار) نه باز هم بهش تقلید نمیگن
بنابراین
(صحبت حضار) حتی اگر باز هم لفظ تقلید نمیگن
ما توی این بحث لفظی نداریم که
(صحبت حضار) بحث لفظی نیست.
بنابراین کسی که مجتهد أعلم است، باید از قولش تبعیت گردد مگر از قول أحسن باید ولو غیر أعلم باشه، از قول أحسن از أعلم، از غیر أعلم، از مساوی باید تبعیت گردد. مگر، مگر اونکه با تحقیق و نظر غیری و نظر به اقوال دیگری و مناظره با اون فرض کنید یا نظر به ادله او، باز متقن باشد که دلیل خودش قانع کننده است، در اینجا خود را أعلم می داند از اعلم از مساوی، از أعلم از نسبی خود را.
پس بنابراین در صورتی فقط در این صورت، در صورتی حرام است که تقلید کند مجتهد از مجتهد أعلم که چی حرام است اگر خود را در این مسئله أعلم بداند. أعلم بداند نه با ادعا، أعلم بداند با مقایسه دلیل خودش با دلیل او و مناظره بین دلیلین به طور حیّ، اونوقت اگر مطمئن شد که دلیل خودش أقواست، پس قول خودش أحسن الاقوال است، اما این کم پیدا میشه، کم پیدا میشه.
(صحبت حضار) أحسن الاقوال هم نخواهد شد، چرا؟ چون به خیال خودش أحسن الاقواله یا واقعا أحسن الاقواله چون دو فرضه
به خیال خودش بر مبنای تتبع صحیح، ببینید به خیال خودش به علم خودش، به علم خودش بر مبنای تتبع صحیح تا اونجا که می تواند حالا به واقع ممکنه نرسه، ببینید به علم خودش با تتبع صحیح تا اونجا که می تواند و استعداد دارد فهمید که قول اون عالم أحسن است یا اینجور یا اینطور.
مثلا فرض کنید مجتهد أعلم در نجف است آ سید محمد حسین اصفهانی، من دسترسی به ادله او ندارم، من مجتهد در قم دسترسی به ادله او ندارم، کتاب دلیل هم یا ندارد یا من دسترسی ندارم، ولکن آیا او أعلم است یا من کلاً ؟ کلا نه صددرصد، کلا یعنی درصد بالا. در درصد بالا اون أعلم است یا من؟ او. چون او أعلم است در درصد بالا بنابراین قول أحسن کدام خواهد بود؟ قول أحسن قول او خواهد بود که أعلم است نسبتاً و أتقی ست نسبتاً.
(صحبت حضار) اگه اینطور باشه استاد هیچ وقت این آقا از خودش نباید تقلید کنه
همینطور هم هست، همینطور هم هست
(صحبت حضار) همین شما می فرمایید در بعضی از
نه بعضی اینجور، بعضی هم لفظ تقلید نمیاریم. در بعضی موارد مثلا در درصد، مثلا ۲۰ درصد، ۳۰ درصد، ۴۰ درصد یا ۱۰ درصد کمتر یا بیشتر، در اون درصدی که با تفحص و مقایسه و بحث خود را أعلم می داند، در اینجا تقلید نمیکنه و أعلمه.
ولکن در اون مباحثی که یا اینکه منازعه کرده است و محکوم شده، خب لفظ تقلید بگه یا نه تبعیت به قول خودش می کنه، قول خود را که اول بود کنار می گذارد، قول دیگری رو، تقلید بگید یا اجتهاد فرقی نمی کنه، یا نه مثل مثالی که اخیر زدم که دسترسی به مجتهد أعلم نیست، دسترسی به فتاواش هست ولی دسترسی به ادلش نیست، ولیکن می داند چون اون أعلم است، ادله اش أقواست، چون سرجمع می داند ادله اش اقواست، بنابراین تبعیت از او واجبه.
حتی بین مجتهدین، اگر یکی محتمل الاعلمیه است، آیا محتمل الاعلمیه و محتمل الاتقاییه واجب الاتباع است یا نه؟ بله، این رو همه هم میگن. اگر بین دو مجتهد نمیدونه کدوم اعلمه ولی این یکی احتمال عقلایی دارد أعلم باشد، در احتمال عقلایی أحسن القول بودن، أحسن القول است که باید تبعیت بکنه تا چه رسد بالاتر، این بالاتره احتمالا، یعنی شخصی که استاد من است و حالا من فاصله دارم با او نمی توانم ادله اش رو ببینم آیا ادله او أقواست؟
مثل پزشکان دیگه، مثلا من پزشکم مریض شدم، حالا من که پزشکم مریض شدم، یک پزشکی هست که استاد منه و أقوای از منه، آیا من به نظر خودم مراجعه کنم و معالجه کنم یا به نظر او؟ به نظر او. قاعده عقلی اینه که چون او أقرب است به صحت من، أقرب است به معالجه من، در کل امور در کل تجارات، ذراعات، صناعات، همه چی، مادامیکه أعلم به طور مطلق نه، أعلم نسبی، مادامیکه أعلم و أقوی و أبصر و ألیق و أحسن در کار است، مراجع به حسن قبیح است تا چه رسد مراجعه به عرض می شود که قبیح و أقبح.
(صحبت حضار) این مجتهد هیچگاه نبایستی با وجود أعلمی که مشهور است هیچگاه در یک درصد هم نباید به فتاوای خودش عمل کنه چرا؟ چون همونجایی هم که مقایسه کرد و فرض کرد دلیل مجتهد أعلم هم دستش بود ولی رسید به اینکه نه نظر خودم برتر از اونه
اینجا أحسن کدامه؟
(صحبت حضار) در اینجا باز در عین حال أحسن همون أعلمه
صبر کنید، صبر کنید، صبر کنید
(صحبت حضار) أحسن همون أعلمه
صبر کنید أحسن در این مسئله کیه؟
(صحبت حضار) اون أعلمه
صبحکم الله بالخیر شما میگید، بنده میگم نخیر، ببینید من میگم أحسن کدامه؟ أحسن اینه که أقرب الاقوال الی الحق تشخیص بدهم من، نه شما، من تشخیص بدهم أقرب الاقوال الی الحق با اجتهاد اینه، پس أحسن اینه
(صحبت حضار) شما در مورد
شما چی میگید اصلا؟
(صحبت حضار) بنده عرضم اینه شما این مثالی که فرمودید، فرمودید که اگر اون مجتهد غایب باشه، در دسترس ما نباشه
بله
(صحبت حضار) دلیل قول او را ندونه این آقای مجتهد
بله
(صحبت حضار) در عین حال چون دلیل او را نمیدونه باید نظر او را … بله أحسنه … .. از کجاست..
آقا چون
(صحبت حضار) به همون دلیل
صبر کنید، نخیر قاطی نکنید،
(صحبت حضار) اینجا هم چون
نخیر چون چون ادله او نوعا أقواست از ادله
(صحبت حضار)
صبر کنید، صبر کنید چون ادله او نوعاً أقواست از ادله من، پس قول او أحسن است نسبتاً. قول او نسبتا أحسن است
(صحبت حضار)
أحسن نیست؟
(صحبت حضار)
یعنی ادله اقوی با ادله پایین تر برابر است؟
(صحبت حضار) نه
هل یستوی الذین
(صحبت حضار) قول او معلوم نیست .. در دسترس ..
خیلی خب حالا اگر، حالا اگر شد
(صحبت حضار) ما بنا میذاریم بر
اگر شد احسن به نظر کی ببینید؟ أحسن
(صحبت حضار)
صبر کنید، أحسن به نظر کی باید باشه باز بحث می کنیم بعداً چون بعد من حاضرم بحث کنیم تا ظهر أحسن مناطه أحسن در نظر کیه؟ أحسن در نظر شما یا در نظر من؟
(صحبت حضار)
عزیزم أحسن در نظر من، أحسن در نظر من، ادله ای که من میارم به عرض می شود که ظن یا به یقین، این ادله واضح تر است، روشن تر است، قانع کننده تر است، پس أحسن به نظر من بر خلاف کل عالم اینه، چکار کنم؟
(صحبت حضار) شما
بر خلاف ببینید أحسن به نظر من در مسئله نماز قصر، أحسن به نظر من قطعاً یا ظناً أحسن به نظر من اینه که نماز قصر در رکعات (25:17) بر خلاف کل علمای شیعه و سنی.
حالا (يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) رو دقت کنید (يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) من این است که اتباع کنم از این فکر خودی با مقایسه با دیگران با ادله ای که دارم و تا کنون من قانع نشدم به ادله دیگران بلکه قانع کردم، بنابراین أحسن به نظر من چیه؟ولو من شاگرد آقای بروجردی بودم. در زمان آقای بروجردی هم نظرم بر یوم بود و عرض می شود که …. .. بودم. (25:33)
بنابراین من درسته مقلد آقای بروجردی بودم در بعضی مسائل، ولکن در این مسئله نبودم چرا؟ برای اینکه خود را أحسن قولاً می دانستم در مسئله صلاه قصر.
(صحبت حضار) أحسن قولا یا باید أحسن قولا را باید یا أحسن القول واقع در نظر بگیریم یا به اصطلاح مشهور
نه واقع نه مشهور
(صحبت حضار) پس چی؟ اونجایی که شما میفرمایید
(صحبت حضار) مثلاً مرجع در نجف هستش اونجا که من نمیدونم اون دلیلش چیه؟ چون به صورت کلی میدونم اون أعلم است تبعیت می کنم، ولی اونجایی که باز دلیل اون رو نمیدونم ولی یقین دارم که فتواش بر خلاف قرآنه
این که واضحه اینکه اصلا تقلید او حرامه اصلا
(صحبت حضار) نه ایشون رو به صورت کلی أعلم میدونم ولی این یک مورد بر خلاف قرآن فتوا داده
تبعاً او أحسن نیست، قبیح است، فتوای بر خلاف قرآن قبیحه اون که معلومه نه، بحث ما این است که ما بر مبنای قرآن و با شرایط نظر به قرآن بحث کنیم منتها یکی أحسن است، أقوی است، أتقی است، أدق است، أحوط است و چه درسته ولیکن این در سه حال، در سه حاله، یا غایب است یا حاضر. اگر حاضر است یا من قانع میشم به او قول او یا قانع نمیشم. اگر قانع نشم به قول او و قول خود را أقوی بدانم پس قول من أحسن است. اگر أقوی بدانم از او تبعیت می کنم به تبعیت اجتهادی این اگر دوم.
اگر سوم غائب است، غائب است من دسترسی به اقوال او ندارم، ولیکن اقوال او چون أعلم است، أقوال او نسبتا أتقن است، چون أقوال او نسبتا أتقن است، پس احتمال خیلی بالا میدهم که قول او أحسن باشد و این بالاتر است از جایی که دو مجتهدند و من نمیدونم کدوم أعلم است، ولی احتمال داره فلانی أعلم باشه.
با احتمال عقلایی که فلانی أعلم است در تقلید باید واجب است که به اون محتمل علیهم مراجعه کنم، این هم مثل اون یا اون أقوای از این، این یه مسئله.
(صحبت حضار) أحسن من القول می گن شیوه استنباط نیست
شیوه استنباط هست ولیکن استعداد بیشتر است، دقت بیشتر، عرض می شود که حافظه بیشتر، فرق میکنه ببینید شیوه یک شیوه است، شیوه استنباط دقت می کند بر مبنای نص یا ظاهر قرآن بدون پیش فرض ها بدون خواسته ها نظر میده ولیکن استعداد شما بیشتره
(صحبت حضار) عرضم شما به
حافظه شما بیشتره، دقت شما بیشتره، اگر دقت و حافظه و استعداد شما بیشتره، بنابراین شما أحسن قولا هستید تبعاً. تبعا أحسن قولا مگر در استثناء
(صحبت حضار) یه سواله حاج آقا شما با همین استعداد بالاتر هم دارید مثلا شیوه تون هم درسته و استنباطتون حکمه و از ادله اون مجتهد أعلم و چگونگی برداشت شیوه استنباط شما نمیدونید اینجا قضیه چی میشه؟ باز هم حکم .
همون نظر آقای طباطبایی که می فرمودن نمی دانم ولکن اگر من خودم بر مبنای قرآن نظر می دهم ولکن اون فقیه أعلم آسید محمد حسین بروجردی بر مبنای قرآن نیست، مطلقا اون أعلم و أتقی نیست،
(صحبت حضار) اصلا نمیدونه
نمیدونم بله با اینکه نمیدونم با اینکه نمیدونم بر چه اساسه ولکن میدونم چون اساسش نوعاً اساس قرآنی نیست چون اساس نوعا اساس قرآنی نیست، بنابراین تقلید از اون حرامه از مقلدین هم حرامه تا چه رسد مجتهدین. ما بحث در جایی که مثلا فرض کنید که من و آقای طباطبایی و آقای که و آقای که و آقای که روی قرآن کار می کنیم و بر محور آیات فقهی قرآن هم دقت می کنیم بر فرض، درسته؟ کسانی که اقران هستند درسته راجع به این معناداریم بحث می کنیم، این بحث اول دقت کنید.
بحث دوم، آیا در عرض می شود که تقلید شرط چیه؟ شرط التزامه؟ شرط عمل به کل مسائله؟ قول داده ها، شرط عمل به بعض مسائله یا هیچکدوم شرط نیست؟ اگر من ملتزم به تقلید أعلم نشدم مقلد نیستم؟ آقایون میگن نه دیگه یا مورد دوم اگر من ملتزم شدم به تقلید أعلم روی راه صحیح أعلم رو درآوردم أعلم أتقی، ملتزم به تقلید أعلم ولکن به مسئلش عمل نکردم مقلد نیستم؟ باز میگن نه یا ملتزمم به تقلدی أعلم و به بعضی مسائل عمل کردم در اون مسائلی که عمل نکردم مقلد نیستم؟ آقایون میگن نه ما هر سه رو رفع می کنیم میگم نه التزام تقلید آور است، نه عمل به کل آنچه التزام یافته و نه عمل به بعض، بلکه چی؟ بلکه واجب است شما از کسی که أعلم و أتقی میدانید تقلید کنید، تبعاً مقلدید اگر هم تقلید نکنید مقلدید واجب التقلیدید.
کسی واجب التقلید است دیگه التزام میخواد چیکار. مثلا نماز بر ما واجب است باید ملتزم بشیم تا واجب بشه بخونیم تا واجب بشه عمل کنیم؟ نخیر بخوانیم نخوانیم بعض بخوانیم بعض نخوانیم، ملتزم واجبه چیری که واجبه التزام نمیخواد دیگه.
بنابراین این حرف رو هم ما داریم اضافه بر حرف اول که شخصی که أعلم است و أتقی است و (30:49) است (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ). (يَتَّبِعُونَ) چی؟ (يَتَّبِعُونَ) در بعد عرض می شود که درونی که علمه، در بعد اعتقادی، در بعد عمل به بعض، در بعد عمل به کل، در حیات، در موت (يَتَّبِعُونَ) استمرار دارد از بعد اول.
مثلا اگر شما اتباع رو در یک بعد از ابعاد ترک کنید، ترک واجب کردید و مقصود از اتباع این است عمل کنید. حالا من عمل کردم به بعض احکام مجتهد أعلم، بعضی مونده در بعضی دیگر مقلد نیستم؟ باید مقلد باشم. باید مقلد باشم مگه به اختیار منه که مقلد باشم یا نباشم؟ باید تقلید کنم باید اتباع کنم، اتباع یک نفسی ست که واجب است بر وجود شخص مقلد در کل عمرش مادامیکه مقلد است و مادامیکه نمی تواند از اجتهاد خودش اگه مجتهد شد عرض می شود تبعیت کند.
(صحبت حضار) استاد این بحث التزام رو پیش میکشن به خاطر .. شخص مقلده یا مجتهده، میخوان بگن که کی زمانی میشه که من مقلد فلان آقا هستم زمانی که مثلا ملتزم بشم به تقلید از او
اگر شما ملتزم
(صحبت حضار) نه در اصل وجوب تقلید است
اگر شما ملتزم
(صحبت حضار)
اگر شما، اگر نه میگن که شرط مقلد بودن این، در رساله ها و در عرض می شود که مفصلاتشون که استدلال می کنند میگن که سه سه رای است در این باب که عرض کردم یا تقلید چیه؟ التزام. تقلید چیه التزام و بعد عمل به بعض. تقلید چیه؟ التزام عمل به کل است ما میگیم هیچکدوم التزام یعنی .. شما ملتزم نیستید عمل نکردید نباید بکنید آیا باید مقلد باشی یا نه؟ بله باید تبعیت کنی شما که باید تبعیت کنی. بنابراین شما مقلدید شرعاً.
(صحبت حضار) باید باشم غیر از اینه که بالفعل باشم
هستی بالفعل هستی ببینید یعنی باید باشید شرعاً مقلدید. شما چه التزام به وجوب صلاه داشته باشید چه نه، صلاه بر شما واجب است بنابراین شما مقلدید مثل اینکه
(صحبت حضار) بر من واجب است نماز بر من واجب است
تقلید یعنی چه؟
(صحبت حضار) تقلید یعنی عمل کردن حالا
نخیر تقلید یعنی عمل کردن نیست
(صحبت حضار) الزام است ..
صبر کن صبر کن، تقلید یعنی بر عهده بگیرید آنچه را این آدم می گد. بر عهده گرفتن آنچه این آدم میگد این فعلیت دارد برای اینکه اگر بناست بر عهده نگیرید تبعیت نکردی حرامه، پس بنابراین
(صحبت حضار) همین بحثی که بر عهده نگرفتم حرامه، این چی میشه؟
حالا،
(صحبت حضار) آیا التزام میشه یا به عملکرد بحثم اینه؟
حالا این بر عهده گرفتن نقطه اولی کافی ست برای اینکه شما مقلدید بالفعل، مقلد بالفعل دو بعده، یک بعد هنوز ملتزم نیستید چون هنوز طرف رو پیدا نکردید یا طرف رو پیدا کردید ولی تبعیت نمی کنید، طرف رو پیدا کردید که أعلم أتقی ست تبعیت نمی کنید، باید تبعیت کنید. وقتی که فکر تبعیت در شما حاصل شد دیگه شما مقلد به عمل ندارید عمل به .. تا آخر عمر عمل .. نکیند .. تا آخر عمر عمل (33:40)
(صحبت حضار) استاد این صدق فعل تبعیت باید بر من صدق میکنه
کافیه کافیه ..
(صحبت حضار) نه صدق اعمال تقلید
من نگفتم
(صحبت حضار) نه صدق اعمال تقلید
من نگفتم تقلید نیست تبعیت، تبعیت التزام درونی. آیا التزام درونی از پیروی قول أحسن اتباع الما هست یا نه این اتباع نقطه اولی نقطه اولای اتباع التزام درونی است، نقطه ثانی عمله.
حالا نقطه اولی که اتباع درونی ست (فَيَتَّبِعُونَ) شاملشه منتها (فَيَتَّبِعُونَ) سه بعده. بعد اول باید ملتزم باشید و باید این باید را قبول کنید، باید را قبول کنید که از رای او اتباع کنید. دو عمل کنید سه استمرار در عمل.
بنابراین هر سه بعد تقلیده. حالا در تقلید لفظ اتباع میگیم. لفظ اتباع بهتر از تقلیده فیتبعون احسنه واجب الاتباعه اگر هم مطلبی رو نمی پذیریم که قبل از اینکه التزام کند مقلد نیست خب مقلد نیست ولی واجب مقلد باشه اینکه
(صحبت حضار)
حالا این واجب است مقلد، اگر به این وجوب ملتزم شد صرف التزام کافی است در اینکه بعد اول اتباع رو انجام داده ولی بعد اول اتباع کافی نیست برای اینکه بعد ثانی عمل کند، بعد ثالث استمرار کند.
پس التزام به این معنا درست میشه، التزام یعنی تعهد کند که این واجب شرعی را عمل کند که تبعیت کند علماً از نظر عقیده و تبعیت کند بعدا از نظر عمل و تبعیت کند از نظر استمرار این هم مسئله دوم.
مسئله سوم که آقایون روش فکر کنید آیا اگر دو نفر عالم هم تقی اند، هم فقیه اند و هم محور اصلی فتوا رو دارند چون محور اصلی فراموش شده است سه محور داریم یک بر مبنای کتاب الله و سنت رسول الله. دو أعلم بر این دو محور سه أتقی. این سه شرطه گرچه هر شرطی از این سه شرط تفاوت داره.
حالا مبنای اول محرز است که هر دو عالم اند، هر دو تقی اند ولکن علم و تقوا مراتب داره دیگه. یکی أعلم است دیگری أتقی ست، آیا از أعلم واجب است تقلید یا از أتقی واجب است تقلید یا مخیر بین شخصین؟ اینجا چند رایه. رای نوع این است که از أعلم چون أکشف است پس کاری به أحسن ندارند چون أکشف است. رأی نوع تا اونجایی که من دیدم و شنیدم اینه که در مسئله عرض می شود که تردد بین أعلم و أتقی، در عین حال که هر دو تقی اند و هر دو عالم اند میگن أعلم عرض می شود که. رای دوم که رای کمتری است این است که مخیر است بین أعلم و أتقی، رأی سوم که رأی ماست این است که أتقی مهم تر است بعد أعلم. روش فکر کند آقایون ببینید چی میشه.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته اللهم صل علی محمد و آل محمد
همون ده و ربع که شما فرمودید شروع شد