پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتادم درس خارج فقه

طهارت و نجاست

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین

و صل الله علی محمد و علی اله الطاهرین

یه مقدماتی ست در فقه احکامی که غالباً مورد توجه فقها رضوان الله تعالی علیهم نیست و اگر هست به طور اجمال هست.

ما در حدود سه ماه مقدماتی اصلی و نه اصولی، اصولی حوزه ای نه، مقدماتی اصلی از برای فقه عرض کردیم و فعلاً که در باب طهارت واردیم، باب طهارت و صلاه و کل ابواب سیاسی و اقتصادی و هر چه، اینها دارای مقدماتی ست، أهم این مقدمات را مثلثی ترسیم می کند.

آیا اصل در زندگی مکلفان چیست؟ آیا اصالت حذر است چنانکه وهابی ها می گویند؟ یا اصالت الاحتیاط است چنانچه اخباری ها می گویند؟ یا اصالت الاباهه است چنانچه ما عرض می کنیم.

چه اصولی باشیم، چه قرآنی باشیم، چه هر چه، دسته سوم، پس سه فکر است در باب اصل زندگی و این اصل زندگی، اصل در نفی اثبات های درونی و نفی و اثبات های برونی ست.

اثبات های دورنی از نظر علمی اخلاقی عقیدتی فکری و برونی از نظر اعمال ظاهره، فردی و یا اجتماعی. اون نفی اثبات هایی از برای انسان که مورد تکلیف است، آیا اصل در این نفی و اثبات ها چیست؟ اصولاً چرا ما تردید داریم و اقوال سه گانه داریم در اصل؟ برای اینکه ما علممون مطلق نیست.

کسی که علمش مطلق است مانند رسول الله صل الله علیه و آله و سلم به وحی و مانند ائمه معصومین علیهم السلام به الهام و تعلیم مطلق رسول، اونها گیر این اصل ها نیستند، حتی گیر اصل اباهه هم نیستند، چون حقایق آنگونه که هست و باید باشد براشون مشعوف است.

اصل در زمینه شک است، در صورتی که انسان شک کند فلان چیز واجب است یا واجب نیست، حرام است یا حرام نیست. اینجا اصل و قاعده ای را باید داشته باشیم یا اصالت الحذر یا اصالت الاحتیاط یا اصالت الاباهه.

بنابراین این اصول، اصلش برای مکلفینی ست که مطلق نیستند، دچار شک و دچار تردید هستند یا در احکام یا در موضوعات احکامیه یا در موضوعات غیر احکامیه، چون سه بُعدی ست شریعت.

بُعد اول که بُعد مطلق است موضوعات غیر احکامیه که عرف باید تشخیص بده، اگر عرف تشخیص داد این خبیث است خبیث، اگر تشخیص داد طیب است طیب، اینها مربوط است به تشخیص عرف ولکن موضوع احکامیه مانند بلوغ، مانند نصاب زکات، مانند کریت و مانند اینها، اینها موضوعات احکامی هستند.

بلوغ را باید دریافت کرد از نصوص شرع، البته نه خیلی پر رنگ، کریت اگر شرط باشد موضوع حکم است، این موضوع باید با بیان شرع تبیین گردد و همچنین موضوعاتی که عرفی نیست، تشخیص عرف کافی نیست.

اصولاً یا موضوعات، موضوعات مطلقه است یا موضوعات مصطلحه شرعی ست. اگر موضوعات، موضوعات مطلقه است نفی و اثبات موضوع مربوط است به عرف عادی، اما اگر موضوع یا موضوعاتی ست که محدود است و در اصطلاح شرع است مانند نسا، مانند کریت، مانند بلوغ و مانند اینها اینها باید به بیان شرع حد موضوع بیان بشه یا حد أوسع یا حد أضیق یا حد برآورد، موضوعی که دارای حد است از لحاظ حکمی که سلباً و ایجاباً نسبت به اون موضوع وارد است، این بیانه شرعه.

حالا، در این سه مطلب، موضوعات غیر احکامیه، موضوعات احکامیه و خود احکام احیاناً مورد شک است. اگر در موضوع غیر احکامی انسان شک دارد یا در موضوع احکامی انسان شک دارد یا در حکمی شک دارد، آیا در این سه بُعد با درجات و مراحلش اصل چیست؟ آیا اصل اباهه هست؟ آیا اصل نقطه مقابل حذر است؟ آیا اصل احتیاط است؟

این رو هم باز عرض می کنم که اگر ما اصل احتیاط یا اصل اباهه یا اصل حذر را می گوییم، در کل ابعاد تکلیفات است، تکلیفات فردی شخصی و تکلیفات اجتماعی.

مثلاً آیا اگر در کشور مسلمون نشین، ما کسی را که نمی شناسیم، دیدیم اصل چیست؟ آیا اصل اسلام است؟ اصل کفر است یا اصل نه اسلام است نه کفر است؟ و یا اگر مسلمانی رو دیدیم اصل عدالت است یا اصل فسق است یا در شک بمانیم؟ اگر سخنی را شنیدیم اصل صدق است؟ (قطع سخن)

و همچنین، سخنان، اقوال، عقاید، علوم، اعمال، فردی، اجتماعی، اصل در کل اینها چیست؟ اینکه مکلف عرض کردم که اگر انسان میخواد در فقه اصغر بحث کند حتما باید منظم باشد و هماهنگ باشد با فقه اکبر، فقه معرفت و اگر در فقه معرفتی که فقه اکبر است که اصول ثلاثه دین است، حتما باید ملزم باشد با فقه اصغر، چنانچه کتاب الله و عترتی منظم اند با هم، همچنین فقه اکبر که معارف اصلیه است با فقه اصغر که احکام است باید منظم باشد.

احیاناً فتاوای ناجوری که داده می شود، فتاوایی که اگر انسان بررسی کند پوک است و ناجور است، از ابوابی صادر می شود که از جمله عدم توجه به فقه اکبر است. نمونه ای عرض کنم.

مثلاً مرحوم صاحب جواهر که أعلم المتأخیرین علی الاطلاق است در فقه سنتی چون توجه به فقه اکبر نداشته در باب کل مطلبی رو گفته که بحث خواهیم کرد. مطلب این است که ایشون می گوید که روایات در باب وزن کل و در باب وزن مساحت متعارض است، هم وزن کل با هم متعارض است و هم وزن عرض می شود که مساحت با هم متعارض هست، هم دو تایی با هم متعارض اند، باید چه کنیم؟

ایشون می گویند راه حل اینه در اول عرض می شود که طهارت، می گویند راه حل این است که بگیم خب ائمه علیهم السلام و رسول صلوات الله علیه لازم نبوده است که در موضوعات اطلاعی داشته باشند، خیلی حرفه ها، بی اطلاعی از موضوع کر، از مساحت، از وزن، چون اطلاع بر وزن ها نداشتند، اطلاع به مساحت نداشتند، برای اینکه اطلاع بر احکام باید داشته باشند، بنابراین گاه سه در سه گفتند، گاه سه و نیم در سه ونیم گفتند، گاه سه در سه در سه گفتند که تفاوت زیاده، از نظر وزن هم گاه کم وزن گفتند، گاه بیشتر گفتند، گاه کمتر. این حرف اولشونه.

بعد میگد که اگر کسی سوال کند که چرا خدا جلوی این خطا موضوعی رو نگرفته؟ ایشون میگد که خدا برای اینکه احترام به ائمه قائل باشد جلوی خطا موضوعی رو نگرفته، حرف چقدر حرف عجیبه، اولاً، آدم خیلی بسیط و خیلی بی سواد می دوند سه سه تا با سه سه تا سه در سه در سه فرق داره، کسی که بچه دوساله، بچه سه ساله، بچه چهار ساله می دونه، وزن ها رو هر حمالی فرق میذاره، این اولاً.

ثانیاً آیا ائمه و رسول صلوات الله علیهم أجمعین، اگر معاذ الله خطایی بکنند که خطا نمی کنند، خطا در موضوعات غیر احکامی، خطا در موضوعات احکامی، خطا در احکام نمی کنند و عصمتشون در مثلث صددرصد است، بر فرض محال اگر خطایی بکنند خدا برای حفظ احترام امام صادق خطاشو نمی گیره؟ این چه حرفیه آخه؟

برگردیم حالا، عرض می شود که انضمام و فقه اکبر و فقه اصغر از ضروریات اولیه است. اصولاً فقه اکبر دارای دو بُعد است و فقه اصغر دارای یک بُعد است. دو بُعد فقه اکبر، یک بُعد خودی ست، یک بعد غیری است. (10:51)

بُعد خودی این است که توحید و نبوت و معاد ریشه دین است. اگر این ریشه و پایه و زیر بنا نباشد دیگه روبنا نخواهد بود، این بعد خودی. بُعد غیری اگر فقه اکبر نباشد فقه اصغر جایی ندارد، مجالی ندارد. اگر معرفت توحیدی و نبوت و معاد و سایر جهات کامل نباشد، اگر معرفت برزخ و أئمه کامل نباشد که پنج است یا سه، این سه همون پنج است و اون پنج همون سه، چون امامت استمرار نبوت است و عقیده به عدل و چیزای دیگر استمرار توحید است.

اگر عقاید سه گانه مختصرند و یا عقاید پنجگانه نباشد، انسان لغزش ها می یابد در فقه اصغر چنانچه صاحب جواهر و دیگران این لغزش ها رو یافتند ولکن فقه اصغر یک بعدی ست، یک بعد است خود فقه اصغر را برای خودش، پس ضمیمه کردن فقه اکبر و فقه اصغر از ضروریات فقاهت مطلقه اسلامی ست.

حالا بحث، آیا عقلاً کتاباً سنتاً که اصل کتاب است، فرعش سنت است، فرع الفرع عقل است، در بُعد دستیابی به کتاب و سنت، گرچه در بُعد اول اگر تعقل انسان نکند، کتاب و سنت براش مطرح نیست.

حالا در این مثلث که اصل الوصول است از برای کل فقه، کل فقه هم فقه اصلی هم فقه فرعی، هم فقه اکبر و هم فقه اصغر، آیا اصالت الحذر است وهابیا می گویند، اصالت الاحتیاط است گروهی از اخباری ها می گویند، اصالت الاباهه است که دیگران می گویند؟

ما عرض می کنیم طبق ادله ای که از نظر عقلی و کتاب و سنت داریم و محور اصلی کتاب است، اصالت الحذر غلط است، اصالت الاحتیاط هم غلط است، بلکه اصالت الاباهه، اصالت الطهارت فی کل شیء و شخص هست.

خب اول دلیل کسانی که قایل به اصالت الحذر است، الحذر هستند باید بگیم بعد جواب بدیم. یعنی چی میگن؟ البته نه برای این بیان، بیانشون پوک تر از اینه، بیان رو من تقویت می کنم، چون اصولاً اگر بیان طرفی که حرفش درست نیست انسان تا مقداری که امکان دارد محکم کند، بعد خراب کند، این طرف محکم خراب میشه، اما اگر بیان اونو بگه و جواب بده، خب کس دیگه ای شاید باشد از اون قوی تر، از اون قوی تر.

بنابراین در استدلالات باید که به طور مطلق در نظر گرفت، یعنی آنچه را که امکان دارد بگویند ولو نگفته اند، کما اینکه در باب نمونه در کتاب حوار بین الاهیّین و المادییّن این کار رو کردیم، مادیین آنچه گفته اند، آنچه می گویند، آنچه امکان دارد بگویند،همه اینها رو در نظر میگیریم، جواب میدیم که دیگه در طول تاریخ گذشته و آینده جوابی عرض می شود که این جوابا رو نداشته باشند.

حالا در فقه هم همینطوره، حالا آقایون حذریین که سلفی ها هستند به قول معروف و عرض می شود که وهابی هستند، گروهی از وهابی ها که من دو سال با این ها زندگی می کردم در مکه، گروهی از وهابی ها قابل از حذر الاصلند، دلیلشون با تکمیلی که من عرض می کنم میگم، ما بندگان خدا هستیم مالک خود و مالک افعال خود اصلاً مالک زمین و مالک موجودات نیستیم، عبد مطلقیم مقضای عبد مطلق بودن این است که اثابت و نفی مون، افعال اختیاریمون، سلب اختیاریمون، ایجاب اختیاریمون، باید با اجازه خدا باشد. اگر شما می خواید غذایی بخورید، راهی بروید، کار بکنید، کاری رو ترک کنید، چون عبدید (عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ ) [نحل: آیه ۷۵] حرف اوناستا البته این دو آیه است.

(صحبت حاضر) عبد مطلق؟

بله، نه جبر، اختیار، این اختیار بر مبنای إذن حق است، اگر خداوند اجازه داد که شما اختیار کنید این عمل را، می کنید، اجازه نداد حذر است، چرا حذره؟ برای اینکه مقضای عبودیت اینه، مقتضای عبد مطلق بودن نه از نظر تکوین، از نظر تشریع، از نظر تکوین که ما اختیار داریم، از نظر اعمالی را که ما اختیار داریم انجام می دهیم یا ترک می کنیم سلب و ایجاب اعمال ما چه درونی اش و چه برونی اش در اختیار ما نیست، چون ما عبدیم، اگر عبد نبودیم آزاد بودیم، چون عبدیم، عبد باید با اختیار مولا کار کند، اون هم مولای مطلق، ما عبد مطلق، بنابراین قائل بر اصل حذرند این است.

بنابراین میگن آنچه را که نمی دانیم حرام است، احتمال حرمت می دهیم، احتمال حرمت منجس قطعی ست نه مثل احتیاط، احتیاط فرق میکنه، آنچه را که احتمال می دهیم واجب است، واجب است قطع وجوب وجوب آور است، احتمال وجوب وجوب آور است، قطع حرمت حرمت آور است، احتمال حرمت حرمت آور است، اساس احتیاط.

فلذا یه نمونه عرض کنم، ما در مکه که بودیم دو سال، ما نرفته بودیم برای انجام وظایف منا، به عرض می شود که مسجد حدیبیه معمولا محرم میشن از جده که میرن، ما احرام رو از مسجد بعدیش که حدود دو کیلومتر است، که در اونجایی که پیغمبر بزرگوار باهاش بیعت کردند، مسجد رضوان، مسجد رضوان رفتم دیدم که مسجد رضوان هنوز آماده نیست، از خادم که یک شیخ سنی بود سوال کردم چرا آماده نیست؟ گفت شیخ اعظم فتوا داده اند که این مسجد باید خراب شه، گفتم چرا؟ گفت برای اینکه زمان رسول الله این مسجد نبوده، زمان رسول الله یک درخت بوده و در شجره رضوان بیعت شده، گفتم اینطور گفتند؟ گفتند بله، گفتم از قول من بهشون سلام برسونید بگید انتحار کنند، چون ایشون زمان پیغمبر نبوده، خانش رو خراب کنه، زنش رو بکشه، خودشو.

حالا اصالت الحذر بعضی وقتا به قدری احمقانه است که اصلاً زنده بودن کل مکلفین را حرام میکنه، پس چرا بی خود توالد می کنه؟ بی خود زن میگیره؟ بیخود شوهر میکنه؟

حالا، اون غلیظش، خفیفترش در محتمل الوجوب وجوب، در محتمل الحرمت حرمت، اصالت الحذر، این حرفیه اینا، جواب، جواب این است که درسته ما عبدیم ولکن عبد باید تابع نظر مولا باشد یا نه؟ بله، خداوند در قرآن شریف در آیاتی و معصومین در روایاتی به ما اصالت الاباهه، اصالت الطهارت، اصالت الاباهه، اصالت الحذر فرمودند.

مثلاً در سوره بقره (هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا) [بقره: آیه ۲۹] (لَكُمْ) هست دیگه، (لَكُمْ)، بندگان من، بنده من هستید، ولکن برای شما به نفع شما این آیه مطلق است که هر جور استفاده ای از (مَا فِي الْأَرْضِ) بکنید حلاله، این قاعده، بله إلّا استثنائات داره، إلاّ مال دزدی، إلّا مال چنین، إلّا عمل چنین، إلّا زن چنین، إلّا شوهر چنین، إلّا و آن چنین.

پس قاعده چیه؟ قاعده عبارت است از اگر استثنائات شد، استثنائات روی چشم قاعده و بعد از تمام شدن استثنائات معلوم و مسلم، طبق قاعده همه چیز برای انسان حلال است این یک آیه.

آیه دیگر (وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ) [الرحمن: آیه ۱۰ سوره الرحمن، اون مَا فِي الْأَرْضِه، این أرضه کلاً (وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ) [الرحمن: آیه ۱۰] مقدار مسلم أنام عرض می شود که انسان ها هستند، البته أنام از نظر لغت کل مکلفین رو شالمه، چه جن، چه انس، انسان های زمین، انسان های بعضی کرات آسمان رو شامله.

ولی حالاً فعلا عرض می شود که (وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ) [الرحمن: آیه ۱۰] لل یعنی چی؟ یعنی خوردن، آشامیدن، ازدواج کردن، خوابیدن، بیدار بودن، هر کاری کردن، هر کار کردن و هر کار نکردن به طور مطلق مباحه إلاّ اون جا که خدا حرام کرده. آنچه را که خدا حرام کرده، استثنا نه، به عکسه، نه اینکه کل اعمال ما محذور است مگه اینکه خدا اجازه بده، نخیر اگر اون وهابی ها واقعا عبد خدا هستند، عبد خدا بودن مقتضی این است که به فرمایش خداوند عمل کنند این اولاً.

ثانیاً اصولاً اصالت الحذر غسل هست یا نه؟ (وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ) [حج: آیه ۷۸] (يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ) [بقره: آیه ۱۸۵] حرج نداریم. اگر عمل واجبی محرج باشد اصلاً محرج باشد، مستحب میشه، اگر عمل واجبی مُعسر باشد خطر دارد حرام میشه، بنابراین عسر کلاً نیست و اصالت الحذر عسره، حرج هم واجبات رو از وجوب میندازه، محرمات رو از حرمت میندازه، بنابراین عرض می شود که اصالت الحذر در دو بُعدش عرض می شود که باطل است.

اما اصالت الاحتیاط، اصالت الاحتیاط خفیف تره. مثلاً فرض کنید که ادله ای داریم، روایت داریم، بعضی روایت می گوید فلان چیز واجب است، بعضی می گوید مستحب است، آقایون اخباری می گویند که احتیاط این است که ما می خوایم درک واقع کنیم، چون باید درک واقع بکنیم البته این وسط العمینه ها (21:32) نه مثل اصالت الحذره، نه مثل اصالت الاباهه بینابینه، میگن چون درک واقع باید بکنیم، بنابراین روایاتی که استحباب میگد یقین نداریم، روایاتی که وجوب میگوید یقین نداریم، یقین کی پیدا می کنیم؟ موقعی که به عنوان وجوب عمل کنیم.

اگر مستحب است عمل کردیم اگر به روایت عمل کردیم و به روایتی ام تمسک میکنند البته اون روایات در جای خود جواب دارد و ثانیاً اگرم روایاتی صدها روایت بر خلاف قرآن باشد قابل قبول نیست. قرآن اصالت الاباهه، اصالت الحذر را عرض می شود اصالت الطیب، اصالت الاباهه، اصالت (22:16) را حذر را به نصوص آیات تبیین کرده.

بنابراین هیچ روایاتی و اقوالی نمی تواند جلوی این اطلاق و جلوی این عرض می شود که نص اطلاق رو بگیرد. بنابراین اصالت الاحتیاط هم جایی ندارد.

اصالت الاباهه، اصالت الاباهه آیاتی دارد و روایاتی دارد. آیاتش رو که اشاره کردیم و بعد بحث می کنیم و روایات، مثلاً (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهر) روایت متواتره (حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ فَإِذَا عَلِمْتَ فَقَدْ قَذِرَ) این فَإِذَا عَلِمْتَ نوعاً یادشون نیست، این یه روایت.

(كلُّ شيءٍ حَلالٌ حتّى تَعرِفَ أنّه حَرامٌ فَإذَا عَلِمْتَ أنَّهُ حَرامْ) یادم رفت بقیش

(صحبت حضار)

بله، (كلُّ شيءٍ کلُما فیه حلالٌ و حرام) (قطع سخن) کلُما فیه حلالٌ و حرام فهو لک حلال حتی تعرف الحرام فتداه) (كُلُّ شَيْ‌ءٍ نَظِيفٌ حَتَّی تَعرفَ أنَّهُ کَثیف) این مثل روایت اوله.

حالا (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهر) سوال، آیا (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهر)، طهارت از نجاسته فقط؟ طهارت از خبث است؟ طهارت از حدث است؟ طهارت از فسق است؟ از کفر است؟ از بداخلاقی ست؟ طهارت عملی ست؟ طهارت علمی ست؟ طهارت فکری ست یا نه فقط طهارت جسمی ست؟ آقایون این روایتی که می خونن و بحث می کنن، نظرم آقای بروجردی بحث می فرمودن، فقط بحثشون رو طهارت از نجاست بود. از کجا میارید شما این حرف رو؟ مگه کمر روایت بیل خورده؟

اولاً (كُلُّ شَيْ‌ءٍ) مگه انسان شیء نیست؟ انسان، حیوان، جماع، نبات، فکر، علم، فعل فطرت، عقل، عقیده، اینا همه اشیا هستند یا نه؟ شیء اند دیگه، لفظ شیء شامل هر چیزی است، ناچیز شیء نیست فقط.

(صحبت حضار)

شیء دیگه، شیءه، علم شیء، عرض می شود فسق شیءه، عدالت شیء، کل شیء.

پس (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهر) اولاً (كُلُّ شَيْ‌ءٍ) کل کلّه، شیء کل اشیاء را شامل است، فقط نجست یا خبیث است یا محدث است یا شیء روح نه، تمام اشیاء رو میگه، کل شیء طاهر، طهارت چیست؟ طهارت أهم و أعم الفاظ است. ما دو لفظ داریم در قرآن طاهر، طیب، در مقابلش خبیث است، نجس است، نجِس نداریم، نجَس است، حدث است، رجز است اما در طرف مقابل طهارت، خباثت، طهارت أعم است، طهارت و طیب بودن. طهارت أهم است و أعم است چرا؟ برای اینکه دیروز عرض کردم طیب چیزی ست که تسططیب الطباع، طبع عالی انسان اونو میخواد، اما طاهر أعمه، چیزی که طاهر است حتما چیزی که طاهر است، تسططیب الطباع، خیلی چیزا طاهره، نه تسططیب نه تستقذر، ولکن طاهر أعمه.

حالا، (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهِر) هر انسانی طاهر است طبق قاعده اش، طاهر است عقیدتاً عقلاً علماً اخلاقاً معرفتاً عملاً لباساً بدناً از حدث، از خبث، از نجس، روایت مطلقه. چرا مقیدش کنیم؟ اگر روایتی مقیید است مطلق کنیم غلطه، روایتی که مطلق است مقید کنیم بدون ایجاز غلطه و ما دلیلی بر این تغییر نداریم.

(كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهِر حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ) قذر هم نجاست را، هم خباثت را، هم حدث را، هم ظلمت ایمان را، همه چیزایی که طاهر نیستو میگیره، (حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ فَإِذَا عَلِمْتَ فَقَدْ قَذِرَ) و همچنین (كُلُّ شَيْ‌ءٍ نَظِيفٌ حَتَّی تَعرفَ أنَّهُ کَثیف).

حالا این (حَتَّى تَعْلَمَ) البته ابحاثی داره این روایت، به عنوان نمونه عرض می کنیم، این (حَتَّى تَعْلَمَ) علم چیه؟ ما گفتیم که سه بُعد دارد. مطالبی که ما باهاش برخورد داریم. یک موضوعات غیر احکامی، دو موضوع احکامی، سه حکم.

آیا این (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهِر) فقط موضوع رو داره میگه؟ اگر چیزی را، جسمی را، لباسی را، زمینی را ما نمی دونیم پاکه یا نجس، حکم به طهارت کنیم؟ بله. ولکن بُعد دوم چی؟

اگر ما نمی دانیم حکم خدا در فلان موجود طهارت یا نجاست، روایت طهارت داریم، روایت نجاست داریم و ما رد دادیم چیه اینجا؟ اگه ما حکم رو ندونیم، آیا شامل هست یا نیست؟ آقایون میگن شامل نیست، چرا شامل نیست؟ (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهِر حتی).

مثلاً فرض کنید که راجب به اهل کتاب راجب غیر مسلم، راجب غیر مسلمین اگر ما دلیل نداشتیم بر طهارت و دلیل بر نجاست، آیا حکم خدا چیست؟ آیا (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهِر) نمی گیره؟ چرا نگیره؟ فقط شک در موضوعه، آخه شک در موضوعه غیر حکمیه، شک در موضوع حکم شک در حکم، شک در، شک در هر سه بُعد باشد این عرض می شود که قابل طهارت

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

میگد حکم می کنیم که هر چیزی که مشکوک الطهارت و خلافش حکمش طاهره، میگه حکم می کنیم، واقع طهارت، از خدا از شما نمی خواد

(صحبت حضار) از اول خدا رو قبول نداشته

بدنش، آیا بدن کافر نجس است یا طاهر؟ نمیدونیم فرض کنید، ما به ادله مراجعه کردیم، ندونستیم، آیا حکم ثانوی به طهارته یا نجاست؟ به طهارت، چرا؟ (كُلُّ شَيْ‌ءٍ) شیء است، اصالت الطهاره، اصالت الطهارت در کل ابعاد درونی و برونی، متصل منفصل، تمام به طور کلی هست.

شاید این اولین بار است که  عرض می شود که این فکر گفته میشه و إلاّ در کل فقه، نوشته های فقه، دروس فقه، رساله ها و غیر رساله ها، طهارت در موضوع میگیرن، چرا در موضوع؟ در موضوع حکم در موضوع احکامی موضوع غیر احکامی و در (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهر).

و از باب اینکه عسر در شرع منفی ست و در بعد دوم حرج منفی ست، قاعده نفی حرج و عسر، مخصوصاً عسر این است که ما مقید نباشیم که اگر چیزی نجس است بگیم احتیاط کنیم ترک کنیم، دست نزنیم یا نخیر بگیم اصالت النجاست، نخیر، اصالت الطهارت، اصالت الاسلام، اصالت الایمان و چرا برای اینکه اصولاً بر تکوینیات خداوند تکوین طاهر کرده است یا تکوین غیر طاهر؟ تکوین طاهر.

مثلاً (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا) [روم: آیه ۳۰] فطرتی را که خداوند برای انسان ها خلق کرده است، فطرت توحیدیه یا غیر توحیدی؟ توحید.

بنابراین اصل اول این است که هر انسانی موحد است، برائت تکلیفه ها، خب اگر ندانیم فلانی مشرک است یا ملحد است یا موحد، اصل اول قبل از جست و جو کردن این است که موحد است. چرا؟ برای اینکه خدا او را بر فطرت توحیدی آفریده اما اینکه بر خلاف فطرت عمل کرده، ملحد شده، مشرک شده، کافر شده، این دلیل نداره پس (طاهِر حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ).

بُعد دوم، آیا فلان کس عاقل است یا سفیه است یا مجنون؟ اگر دسترسی نداریم که بفهمیم که چیه، آیا حکم عقل کنیم؟ بله، خداوند عقل داده، فطرت داده، عقل داده، شعور داده، تمام آنچه را که شایستگی خداوند داده، شایستگی در دو بُعده.

یک شایستگی تکوین، یکی شایستگی دستور، شایستگی تکوین در فطرت سالم و عقل سالم و علم سالم معرفت سالم و دستوری بر مبنای آنچه را که خداوند سالم تکوین فرموده است، دستور داده است که عمل کنید، استمرار بدهید و تفهّم کنید.

آیا به این دستور عمل کرده است یا نه؟ بله، (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهر) بله قاعده این است که بگیم عمل کرده، همونطور که قاعده اصلی این است که فطرت بر سلامت خود باقی ست، عقل و فکر لسان خداییست که بُعد تکوینی ست و این تکوین رو عوض نکرده، در بُعد دوم آیا این شخص مطابق فطرت و عقل عمل کرده است به دست خود یا نه؟ بله (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهر) آیا در درون و در برون و در اعمالش عادل است یا نه؟ بله عادل است، به عصمت نمی رسیم چون عصمت منحصر است، عصمت در آخرین مرحله منحصر چهارده معصومه، ولکن در مادون عصمت نه مرتبه ای از مراتب، حداقل مراتب عدالت و صحت و سلامت در کل ابعاد موجود است.

بنابراین ما نمی تونیم قاعده رو خفه کنیم، میگیم فقط طهارت از نجاست است نخیر، طهارت از کل شیء است ولو در بُعد أقل که او را از نجاسات، خباثات، از حدث بیرون ببره.

یا فرض کنید که ما اگر واقعا نزدیک بشیم به قرآن شریف، می فهمیم که چقدر دور بوده ایم از معارف الهی، بر حسب اقوال داریم میگیم، مثلاً آقایون میگن که شما استصحاب از کجای قرآن در میارید؟ استصحاب، عرض می شود که آیات زیاد داریم برای استصحاب که تایید می کنند حکم عقله، (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] علم، دو علم است و جعل یک جعله.

علم دارد، وضو گرفت، نمی داند وضو از بین رفت، استمرار علم علمه یا نه ولو علم کمرنگه خود علم وضو علمه، استمرار علم علمه یا نه؟ برای اینکه استمرار علم یا علم است یا شک، بله؟ استمرار علم علمه اگه شک باشد بهش نباید اعتنا کرد چون (لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶].

بنابراین موضوع حکمی موضوع غیر حکمی، حکم اگر علم داشتید بعد شک دارید که از بین رفت یا نه (لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] از شک تبعیت نکنید، از علم تبعیت کنید. تبعیت از علم دو بُعدی ست، یک بُعد اولی ست که عالمم وضو گرفتم، یک بُعد دوم که استمرار علم است.

و همچنین در ابواب دیگر، مثلاً کسی که از اول طاهر بوده، از ابتدا نجس نشده، از ابتدا طاهر بوده است ما شک کنیم که نجس شده است یا نه، اولاً (لَا تَقْفُ) میگیره اینجا رو، ثانیاً (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهر).

یا طهارت در خودش ایجاد کرده، متنجس بوده یا محدث بوده، طهارت را در خودش ایجاد کرده، این طهارت در خود ایجاد کرده، بعد شک می کند که طهارت از بین رفت یا نه؟ (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهِر).

این کلیت های آیات و روایات استمرار علم را که نایب مناب علم است در مقابل شک، می گوید شک را اعتنا نکن، بلکه استمرار علم عمل کن.

رو این حساب ما عرض می شود که بحث های فقهی رو که بحث می کنیم، اصلمون اصالت الاباهه است. اصل اباهه اصل قطعی ست نه اصالت الحذر است و نه اصالت الاحتیاط ولکن این اصل قطعی را چه جور می شود در بعضی موارد استثنا کرد؟ همونطور که اصل قطعی ست، استثنا هم باید قطعی باشد.

اگر استثنا مشکوک است (لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] (كُلُّ شَيْ‌ءٍ طاهِر) (كُلُّ شَيْ‌ءٍ نَظِيفٌ) اگر اصل قرآنی ست و سنت میخواد تقیید کند، تقیید و تخصیص سنت در صورتی است که مخالف نص کتاب و مخالف ظاهر کتاب نباشد.

بنابراین این قاعده ای که (هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا) [بقره: آیه ۲۹] این نص است در اطلاق، این ببخشید این ظاهر است در اطلاق، مطلق است، این ظاهر اطلاق، آیا ظاهر اطلاق ظاهر کاالنص است یا ظاهر غیر نص است یا ظاهر قاعده است؟

اگر ظاهر قاعده است که استقبال می کند از قیود، قید می زنیم، بُعد سومه، یعنی ما می دونیم که همه چیز برای ما حلال نیست، شک نداریم که، شک نداریم، می دونیم که این به عنوان قاعده است و بعضی چیزا حرامه.

بنابراین، این بُعد سوم است از اطلاقات قرآن، اطلاقی ست که استقبال می کند از قیود. قیودی در قرآن است، دزدی خبیث عرض می شود که مال ربا و و و و و.

و در روایت، اگر در روایت سنت قطعیه ثابت شد، یا ثعوت علمی یا ثعوت (35:54) علم، باز این آیه استقبال می کند. این غیر (حَرَّمَ الرِّبَا) [بقره: آیه ۲۷۵] است، (حَرَّمَ الرِّبَا) نص در اطلاق است، استقبال میکند از قیود، حتی اگر قید در قرآن باشد می گیم نسخه.

و اما این عرض می شود که (هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا) [بقره: آیه ۲۹] بُعد سوم از جهاتی است که استقبال می کند از قیود.

تتمه بحث ان شالله برای روز شنبه.

اللهم الشرح صدورنا به نور علم و الایمان و معارف القران العظیم و وفقنا لما تحبوه و ترضاه و جنبنا

والسلام علیکم