پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتاد و سوم درس خارج فقه

طهارت و نجاست

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

از نظر مقارمهِ حکم خون و خوردن و نجاست، بر حسب تورات، سفرِ لاویان، باب هیفده، آیه دوازده، مطلق است (لِذَلِکْ قُلتُ لِبَنی إسرائیل لاَ تأکُلوا نفسُ مِنْکُمْ دَمَاً وَ لاَ یأکُلوا الغَیِر نازلْ فی وَسَطِکُمْ دماً) مانند همین آیه در تکوین، باب ۹، آیه چهارم.

البته این جا بحث نجاست نیست، بحث خوردن خونه. حالا، این خوردن خون که حرام است بر حسب نصّ این دو آیه، البته دلیل بر نجاستش نیست دلیل بر حرمت خوردنه. آیا حرمت خوردن مطلق است؟ این دو آیه نص است در اطلاق که دم مسفوح، غیر مسفوح، حیوان، غیر حیوان کلاً، این یک احتمال.

احتمال دیگر این است که مراد دم حیوان مأکولُ اللحم باشد. خون حیوان مأکولُ اللحم، اونی که مسفوح است و خون حیوان غیر مأکولُ اللحم، چه مسفوح و چه غیر مسفوح، اینم احتمال هست.

 در هر صورت، اگر آیه مطلقه است و خوردن مطلق دم، حرام است، آیه عرض می‌شود که انعام اونو نص کرده که دیروز بحث کردیم، آیه ۱۴۵ سوره انعام (قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا) [انعام: ۱۴۵] هر نصّی، چه نصّ شرایع قبلی مانند اطلاق دو آیه تورات و چه احیاناً اطلاق روایات اسلامی، هر دو در مقابل این آیه محکوم‌اند.

منتهی محکومیت اول، محکومیت نسخ است، محکومیت دوم محکومیت ابطاح است، یعنی اگر در شریعه تورات خوردن خون به عنوان خون مطلقا حرام بوده است، مسفوح است، حیوانی که ذبح می کنند، خونی که به طور عادی از او ریخته می‌شود این خوردنش حرام است و نجس هم هست. اما خونی که در بدن حیوان باقی می ماند حلاله.

حالا، روایات هم دو قسم است. یک دسته از روایات دم مسفوح را تحریم کرده است و تندیس کرده است و بعضی از روایات مطلق است. مطلق اون روایات مقید می‌شود به روایات طبقه اول و مقید می‌شود مخصوصاً به نص قرآن.

چنانکه دو آیه تورات مقید می‌شود به نصّ قرآن. بنابراین (دَمًا مَسْفُوحًا) این یه مطلب.

مطلب دیگر، آیا دم مسفوح بهیمهُ الانعام که نجس است و حرام است، دم مسفوح حیوانات حرام گوشت دیگر چطور؟ به طریق اولی‌ست دیگه. نص نداریم ولی آیات قطعیه‌ست. وقتی که حیوان از بهیمه الانعام است، حلال گوشت است، خون ریخته شده و مسفوحش حرام است و نجس است، خون گرگ و ببر و شیر و حیواناتی که حرام گوشت هستند و پاک هستند و لاسیما به طریق اولویت قطعیه دو بُعدی، سگ و خوک، خون مسفوحشون به طریق اولی نجس است و حرام است و خون غیر مسفوحشون هم نجس است و حرام است. چون این آیه مبارکه دم مسفوح را از حیوانی که از بهیمه الانعام است و حلال است، این رو حرام دونسته، اما دم غیر مسفوح حلاله. آیا فرق نیست بین حیوان حلال گوشت و حرام گوشت؟ فرق است.

(صحبت حضار)

دم مسفوحاً، آیه داره انعام، (دَمًا مَسْفُوحًا)

آیا فرق نیست؟ می‌گویند فرق نیست بین خون حیوان حلال گوشت با خون حیوان حرام گوشت، فرق هست قطعاً. اگر خون حیوان حلال گوشت، دم مسفوحش حرام و نجس است و دم باقیش حلال و طاهر است، حیوان حرام گوشت هر دو دمش هم نجس است و هم حرام است.

ولاسیما به طریق اولویت قطعیه دو بُعدی، خونِ عرض می شود که کلب و خنزیر، بحث در این باره کلب و خنزیر مفصّل عرض شد. حالا، کلاً برمی‌گردیم به طور اجمال.

نجاسات از نظر یهودیت و مسیحیت و از نظر اسلام بین شیعه و سنی و از نظر اسلام شیعی تعدادش فرق دارد، ابعادش فرق دارد، اطلاقش و تقلیدش فرق دارد.

حالا، ما در بُعد اسلامی بحث می‌کنیم. در بُعد اسلامی نجاسات از ۷ تاست تا ۱۲ تا. اون ۷ تایی که ما از نجاسات قبول داریم به نص قرآن و سنت قطعیه، این ۷ تا مطلق نیست تا چه رسد ۵ تای دیگر که لحاظ نشده.

مثلاً خون مطلقا نجسه، حرام نیست. مَنی انسان مطلقا نجس نیست. غایط انسان خب مطلق است شکی نداریم ولی غایط کلی، در غایت کلی بحث کنیم، غایط کلی، غایط انسان که حرام گوشت است، غایط حیوانات حرام گوشت به طریق اولی، غایط سگ و خوک نجس است و حرامه ولی غایط حیوانات حلال گوشت کلاً طاهر است، البته خوردنی نیست چون قذر است، چون خبیثه ولی طاهر است.

بنابراین غایت به وجهٍ کلی و بول به وجهٍ کلی و مَنی به وجهٍ کلی و حتی میته به وجهٍ کلی، خون به وجهٍ کلی، حتی سگ و خوک به وجهٍ کلی، اینها به وجهٍ کلی نجس و حرام نیستند. تمام مغیراند.

مثلاً خون که عرض کردیم. مَنی، منی انسان اگر عن شهوتٍ، اگر عن شهوتٍ نباشد، جنابت نیست، نجاستم احیاناً نیست که باید بحث کنیم.

(صحبت حضار)

بحث می‌کنیم. بحث می‌کنیم دیگه. داریم می‌شماریم، موارد رو داریم می‌شماریم فعلاً. خب فعلاً در تعداد ما باید بگیم.

عرض می شود که سگ و خوک، سگ و خوکم بر حسب بحثی که دیروز در این آیه مبارکه انعام کردیم، موی سگ و خوک پاک است چون عرض می‌شود که، البته دو چون داره، یک، چون دلیل قطعیه قرآن و سنت و دیگر این است که اصولاً نجاست بدن حیوان، یعنی روح حیوانی داره، اما مو روح حیوانی نداره، و روایات زیاد است که آنچه روح حیوانی ندارد کلاً طاهر است، چه از حیوان باشد و چه از غیر حیوان باشد.

میته هم همچنین. میته هر حیوانی، نجسُ العین، طاهرُ العین، مُحَّرمُ الأکل، مُحللُ الأکل، فقط اونی که روح حیوانی درش هست حرامه، نجسه و حرامه و اما اونی که روح حیوانی درش نیست، پاکه.

مثلاً در استخوان، آقایون نوعاً تا اونجا که من دیدم ظاهراً صددرصد، من ندیدم غیر این، آقایون نوعاً عرض می‌شود که اجزاء حیوان میته را خب کلاً میگن که نجسه، إلاّ اونی که روح نباتی داره ولکن در استخوان، در استخوان آقایون خیال کردند که روح نباتی داره، روح حیوانی نداره، بنابراین استخوان میته را پاک می‌دانند.

استخوان میته‌ای که نجسُ العین نیست، می‌گویند پاکه چون روح حیوانی ندارد. وانگهی روح حیوانی در استخوان قوی‌تر است. روایات هم دو قسمه و حتی اگر روایات متضافر بود بر اینکه استخوان میته پاک است، قبول نمی‌کردیم به دلیل نصّ آیه انعام که (فَإِنَّهُ رِجْسٌ). (فَإِنَّهُ رِجْسٌ) هم به میته برمی‌گرده، هم به دَم، هم به لَحم خنزیر، به وجهی که دیروز عرض کردیم.

بنابراین آنچه صدق میته کند یعنی موت روح حیوانی درش واقع شود، چه گوشت باشد، چه پوست باشد، چه استخوان، به نصّ قرآن نجس است و اگه قابل أکل است، حرام است. ولی خب روایات در اینجا مختلف است، ما عرض بر کتاب می‌کنیم، بنابراین استخوان حیوان، چه حلال گوشت باشد چه حرام گوشت باشد، این عرض می‌شود که نجس است اگه میته باشه، اگر حلال گوشت میته باشد، نجس است، اگر حرام گوشت باشد چه میته باشد، چه غیر میته، این می‌شود که نجس است.

حالا، ما بحثمون با آقایون فقهای شیعه، فقهای اسلام، فقهای کلّ ادیان، در کلّ این عرض می‌شود که نجاسات هست، مخصوصاً در نجاسات پنج‌گانه اخیر، کافر چه ملحد باشد، چه کتابی باشد، چه مشرک باشد، این یک بحث.

گروهی هستن که میگن مشرک نجس است، کتابی نه، گروه دیگر، کتابی هم نجس است، گروه دیگر، ناصبی هم نجس است، این راجع به انسان، انسانِ مسلم، مشرک، کتابی، موّحد غیر کتابی، این‌ها رو همه عرض می‌شود که درش أقوال هست. مثلاً

(صحبت حضار)

-همین دیگه بله

ناصبی‌ و غُلات یکی‌ان، ببینید از مسلمین، ناصبی‌ها و غُلات، راجع به ناصبی‌ها و غُلات، قول داریم به نجاست، این راجع به مسلم. راجع به غیر مسلم، غیر مسلم یا موحد کتابی‌ست یا موحد غیر کتابی‌ست یا مشرک است و یا ملحده، در اینجام اقوال داریم. بعضیا کلاً می‌گویند حیوانات، انسان‌ها کلاً هر مذهبی دارن و هرجا که هستن پاکن چنان که ما عرض می‌کنیم.

بعضیا میگن ملحد نجسه، اما مشرک و موحّد غیر کتابی و موحد کتابی پاکه. بعضیا میگن ملحد و مشرک هر دو نجسن ولی موّحد غیر کتابی، بعضیا میگن موحد غیرکتابی هم پاک است، این اقوال مختلفی هست که برحسب آیات عرض می‌شود که سوره مائده و سوره انفال بحث می‌کنیم.

(إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) [توبه: آیه ۲۸] یک آیه است و عرض می‌شود که (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ) [مائده: آیه ۵] آیه دیگر است بحث می‌کنیم.

راجع به خمر، راجع به خمر هم چند رأیه. قول به طهارت از قُدما داریم، از مُتأخرین داریم، از متأخرین وسط داریم، از متأخرین نزدیک داریم، از قُدما داریم، قولم نداشته باشیم مطلبی نیست ولی اشاره به قول می‌کنیم.

مثلاً، عرض می‌شود که مقدسِ اردبیلی قائل است به طاهر به خمر، دارد در بعضی از کتبش که از ایشون سوال کردند که شما که خمر که میگید طاهر است خب مردم میخورند، فرمود خب ما طبق دلیل میگیم طاهر است، خب مال یتیمم طاهر است، پس بخورن؟ مال دزدی طاهر است، مال یتیم طاهر است، پس بخورن؟ مگه هر طاهری خوردنی‌ست؟ یا مال خودتون در حال صوم، در روز، صائم هستید، طاهر است، بخورید؟ طهارت دلیل بر خوردن نیست.

بعضی از طاهرها خوردنش حرام‌تر است از بعضی نجس‌ها، مال دزدی و مال یتیم و مال خودتون در حال صوم، حرمتش بیشتر است از اینکه مال کسی رو یک مثقال بردارید بخورید مثلاً. در هر صورت، حالا، این راجع به خمر.

آیا، این در طرف متقابله، بعضیا قائلاً به طهارت خمر، بعضی قائل به نجاست خمرن، بعضیا بالاتر رفتن، میگن عصیر عنبی ثلثاً نشده هم، هم نجس است، هم حرام، در اینجا 3 قوله. آب انگور یا شیره انگور یا شیره خرما که غلبه هم پیدا کرده است و ثلثان نشده است، در اینجا ۳ قوله.

یک قول به طهارت و حلیّت است که ما عرض می‌کنیم، به نصّ آیه ۶۸ سوره نحل، یک قول طهارت و حُرمت است که بسیار هستند، یک قول طهارت و نجاسته که به نجاساتی که عرض کردیم، شمردیم، اضافه می‌کنند عصیر عنبی ثلثان نشده‌ای که خمر نیست و مسکر هم نیست. بنابراین رو این‌ها باید که ما بحث کنیم.

بحث اول که از همه أهّم است روی انسان است. آیا انسانی که عقیدش منحرف است، مسلمان نیست، هرکه می‌خواد باشه، ملحد باشد، مشرک باشد، کتابی باشد، موحد غیر کتابی باشد، ناصبی باشد، از غلات باشد، مسلم یا غیر مسلم، چه عقیده‌اش از اسلام صحیح انحراف دارد، آیا این جسداً هم نجس است یا روحاً نجسه؟

مثلاً، آیا شخصی که عمقاً و قلباً مشرک است و تظاهر به اسلام می‌کند، منافق است که قرآن می‌گوید (فَإِنَّهُ رِجْسٌ) آیا فَإنَّهُمْ رِجسِ منافقین، نجاست ظاهر است، خب اینکه ضرورت داره، بِاضَرورتِ القَطعیَّه کلّ مذاهب اسلامیه قدیماً و جدیداً منافق بدنش نجس نیست.

حالا، آیا غُلات از منافقین بدترند؟ آیا ناصبی‌ها از منافقین بدترند؟ نمی‌خوایم قیاس کنیم ولی سوال می‌کنیم. آیا غُلات که علی اللهی هستند مثلاً، به مراحلشون و یا ناصبی‌ها که سب می‌کنند أئمّه (ع) رو، این‌ها بدترند یا مشرکین که اصلاً برای خدا شریک قائل شدند؟ کسانی که در توحید گیر دارند بدترند یا کسانی که برای خدا شریک قائل‌اند؟ کسی که بت پرست است بدتره یا مسیحی که در توحید انحراف دارد، سه رو یک می‌داند و یک رو سه می‌داند؟ یا بعضی از یهودی‌هام که برای خدا عیب قائلند، معلومه، کسی که مشرک است أنحَس است. حالا

(صحبت حضار) شیطان پرست است اصلاً کل مذهب را منکرن

بله، شیطان پرست که از ملحدم بدترن، از ملحدم بدترن.

حالا، ما محور بحوثمون در کل اختلافات، اختلافات برون مرزی باشد یا اختلافات درون مرزی باشد، اختلافات درونی بین مسلمان‌ها باشد که قرآن محوره، اختلافات برونی باشد بین مسلمان‌ و غیر مسلمان‌، ما چون مسلمان هستیم، بر محور قرآن نظر میدیم.

ما درباره طهارت و یا نجاست انسان هایی، دو آیه داریم. یک آیه (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) [توبه: آیه ۲۸] قرآن رو باز کنید، سوره ۹ توبه، آیه ۲۸، یک قرآنم به من بدید.

(إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا) (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ) [توبه: آیه ۲۸]

راجع به مشرکین عجیب هست ها، راجع به مشرکین حتی یک دونه روایت ضعیف تا چه رسه قوی، شیعتاً و سنتاً، راجع به نجاست مشرکین اصلاً نداریم. خیلی عجیبه، آیا اگر نجاستی در بدن انسان منحرفی در کار باشد، مشرک أنجس است یا کتابی؟ مشرک أنجسه.

حالا، یک دونه روایت راجع به نجاست مشرکین اصلاً نداریم، بله، روایاتی که ظهور دارد، البته تأویل داره، ظهور دارد در نجاست کتابییّن، البته داریم. روایاتی که نصّ است بیش از بیست روایت، شیعه، راجع به طهارت ذاتی مشرکین داریم و روایات طبقه اول که ظهور در نجاست أهل کتاب دارد، این‌ها هم ظهور است، قابل تأویل است، هم عَددش کمتر است، هم عُددش کمتر است. هم عَددش کمتر است از بیست تا، هم دلالتش عرض می‌شود که به قوت اون‌ها نیست.

چون روایت که دارد بر طهارت ذاتی عرض می‌شود اهل کتاب دارد، نص است در طهارت، مثل قضیه فرض کنید که صحیحه (19:13) امام رضا (ع). سوال می‌کنند از حضرت که (خادِمَهُ نَصرانیَّهُ تَختِ مُک دائیهٌ نصرانیِهٌ تَختِ مُک) یک دختر نصرانی‌ست و خدمتگزار شماست، آب میاره، غذا میاره، بالاخره مخلوطه، فرمود (لاَ بَائسَ تَغسِلُ یَدَی‌هَا) دستشو میشوره، اگه نجاست ذاتی دارد، شستن دست مثل شستن خوک، شستن عرض می‌شود که سگ پاکش میکنه؟ پاک نمیکنه.

بنابراین این (تَغسِلُ یَدَی‌هَا) به چه حسابیه؟ به حساب اینکه دستش آلوده می‌شود به لحم خنزیر و به خمر و به چه و این حرف‌ها نجس میشه، (تَغسِلُ یَدَی‌هَا) از این قبیل که نص است در طهارت ذاتی مشرکین ما عرض می‌شود که حدود بیست روایت و زیادتر داریم.

حالا آقایونی که استدلال می‌خوان بکنن به روایات و آیاتی برای نجاست غیر مسلم، استدلال قویشون در قرآن شریف به این آیه سوره توبه است (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) نجس که نجس است، سوال می‌کنیم، آیه می‌گوید (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) نفرمود إنَّمَا الکَافرونَ نَجَس، چون بین کافر و مشرک عموم مطلق است، (کُلُّ مُشرکین کافِر وَ لَیسَ کُلُّ کَافرٍ مُشرکاً) موحد غیر کتابی، کتابی این چیه؟ موحد غیر کتابی و کتابی مشرک نیست، ولکن مشرک کافر است هر که باشد، ولکن کافر که موحد غیر کتابی و کتابی باشد کافر است و مشرک نیست.

آقایون به این آیه چه جور استدلال می‌کنند؟ میگن که چون آیاتی در قرآن هست که یهود و نصاری، یهود به حساب اینکه (وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ) [توبه: آیه ۳۰] و نصاری (قَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ) [توبه: آیه ۳۰] یا (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ) [مائده: آیه ۷۳] و از این قبیل آیات که حکم اشراک می‌دهد به گروهی از یهود و گروهی از نصاری.

بنابراین (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) اضافه بر اینکه شامل والمشرکین و بت پرستان رسمی هست، شامل بر الیهودی‌هایی که برای خدا عیب قائل‌اند و مسیحی‌هایی که قائل به ثالوثن یا قائل به ملاّ هستند عرض می‌شود که هست. این عمق استدلالشون، از نظر قرآن.

از نظر روایات، روایات دسته اول که ظهور دارد در نجاست ذاتی مشرکین به اون روایات استدلال می‌کنند. ولی جواب، از نظر روایات با صرف نظر از آیات که نوعاً آیات صرف نظر می‌شود.

دیشب در جلسه ختمی بودیم برای یکی از علما، یکی از مراجع تقلید که میگفت من ۸۶ سالمه، نمیگم کیه، گفتم منو میشناسید؟ گفت نمیشناسم، گفتم من فلانی‌ام، گفت میشناسم ۵۰ ساله میشناسمت ولی متاسفم که از شما حرف‌هایی نقل می‌کنند، گفتم چه نقل می‌کنند؟ گفت میگن چنین چنان، بله، گفتم بله متأسفم و متأسفید برای اینکه ما به قرآن استدلال می‌کنیم، چون به قرآن استدلال می‌کنیم، بر خلاف نظرات و اقوال، از این جهت باید متأسف باشید، گفت مثلاً، گفتم مثلاً (حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ) [نور: آیه ۳] که نصّ قرآن است، باید چه کنیم؟ باید به روایت نظر کرد، گفتم روایاتی که برخلاف نص قرآن است، قبول کنیم بگیم أئمّه هم مانند شما حوزوی‌ها مخالف قرآن اند؟ ساکت شد، گفتم من کتابی نوشتم به نام تبصرهُ الفقها، هزار آیه استدلال کردم و حدود ۶۰۰ فتوا یا برخلاف سنی، یا بر خلاف شیعه، یا بر خلاف هر دو به نصّ قرآن. آیا کسی که به نص قرآن که مورد تصدیق و قبول کلّ مسلمین است، این متأسفید شما؟ متأسف باشید بر تأسف خودتون.

حالا در هر صورت، این (23:22)

جواب آقایون، اگر آقایون شما روایتی هستید، اشتباه می‌کنید. اگر قرآنی هستید اشتباه می‌کنید، اگر هم قرآنی هستید، هم روایتی هستید، اشتباه می‌کنید، در این مثلث اشتباه می‌کنید.

اما روایاتی، آیا در روایات اگر در حُکمی از احکام روایاتی که أصحُّ سنداً، اکثرُ عدداً و ادّلُ دلالتاً است بر طهارت، در مقابل روایتی که سندش کمتر است، تعدادش کمتر است، دلالتش ظاهر است و نص نیست، آیا معالجه فقهیش چیه؟ آیا نص را حمل بر ظاهر می‌کنید یا ظاهر حمل بر نص می‌کنید؟ ظاهر حمل بر نص می‌کنید، ظاهر قابل توجیه، ولکن نص قابل توجیه نیست. این حرف اول.

اگر هیچ هم به قرآن کاری ندارید، کما اینکه فقه ما، اصول ما، فلسفه ما، عرفان ما، عقائد ما، هیچ چیز ما حوزه‌ها با قرآن رابطه‌ای ندارد، نه رابطه تنگاتنگ دارد، نه رابطه احیانی، مگر تحمیلی.

خب اگر ما با قرآن کاری نداشته باشیم معاذالله، روایتی میشیم، فن فقاهتی روایتی این است که باید مقدم داشت نص را بر ظاهر، نمی‌شود برای خاطر ظاهر نص را از بین برد، ولیکن برای خاطر نص می‌شود ظاهر را توجیح کرد یا ظاهر را از بین برد.

اگر ظاهر ظهورش خیلی خیلی قابل توجه نیست، البته میذاریم کنار، حتی اگر درصد بالایی ظهور ظاهر زیاد است، ما این درصد بالا را فدای صددرصد نص می‌کنیم.

بنابراین یا روایات دسته دیگر را از بین می‌بریم میگیم جعل است یا نخیر حمل بر ظاهر می‌کنیم یعنی روایتی که می‌گوید که فرض کنید که مسیحی نجس است یعنی ظاهراً نجس است، چون دستش آلوده است به نجاسات، چیزی که ما نجس میدونیم اونا نجس نمیدونن، میته و لحم خنزیر و دم و این حرفا، کما اینکه در بسیاری از روایات این دسته که ظهور دارد نجس است، ظهور در نجاست ظاهری دارد، نه نجاست عینی، حتی ظهورش در نجاست عینی هم نیست و اگر روایتی باشد که ظاهر باشد در نجاست عینی، این روایت مطرود است به حساب روایاتی که نص است در طهارت عینی، این در بُعد روایتی.

در بُعد قرآنی، اولاً و ثانیاً و ثالثاً، ما سه حرف داریم. سه تا ایراد داریم بر استدلال فقهایی که به آیه سوره توبه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ) [توبه: آیه ۲۸].

ایراد اول، شما میگید کتابی نجس العین است، چرا؟ میگید چون کتابی مشرک است. برحسب آیات متعدده‌ای از قرآن چون کتابی مشرک است، پس (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) هر دو مشرک رو شامله، هم مشرک رسمی که بت‌پرست است رسماً، خداپرست نیست و هم مشرک کتابی که برای خدا عیب قائل است یا بر خدا اجزاء قائل است که ثالوثه، أب و عین و روح القُدُس، اینه؟

میگیم که (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ) در قرآن، عُرف قرآنی لفظ اشراک، بت‌پرست محض است و إلاّ اشراک سه بعده. یک بُعد اشراک بت‌پرستی، یک بُعد اشراک انحراف در توحید، مانند گروهی از یهود و نصاری و یک بُعد از اشراک ریا. ریا هم شرک است که شرک خفیفی‌ست.

آیا اگر (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) عامّ است، مطلق است پس مُراعی هم نجسه. بنابراین درصد خیلی بالای مسلمان‌ها نجسن، بنابراین آیه مطلقه نیست.

سوال یا یک اشکال، اشکال می‌کنند که چون مُراعی به ادّلهِ قطعیّهِ کتاب و سنت پاک است، این مشرک استثناست. از سه مشرک، این مشرک از اطلاق و عموم (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) استثناست، این سوال.

جواب، جواب این است که مشرک کتابی هم به ادله خود قرآن، مستثناست. از جمله عرض می‌شود که (لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ) [بیّنه: آیه ۱]. خب اگر (كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ) خب (كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ) دو کفره. یک کفر سابق است، یک کفر لاحق.

کفر سابق در توحید این‌ها انحراف دارند. کفر لاحق به اسلام نگرویدند. درسته؟ (كَفَرُوا) هر دو رو میگیره یا نه؟ آیا کسانی که می‌گویند خدا صاحب ثلاث است، سه عموم قائلند، فرزند قائلند برای خدا، از یهود و نصاری، اینا (الَّذِينَ كَفَرُوا) هستند یا نه؟ (الَّذِينَ كَفَرُوا) در حینی که اسلام هم نیامده کافرند یا نه؟ بله.

یهودی کافر است به یهودیت قبل از مسیح و پیغمبر اسلام چرا؟ برای اینکه توحیدش ناقصه. مسیحی قائل به ثالوث قبل از اسلام کافره. پس یک کفر قبل از اسلام داریم و یک کفر بعد از اسلام. (كَفَرُوا) هم شامل کفر قبل از اسلام میشه، هم کفر بعد اسلام، بلکه کفر قبل از اسلام أکفر است از کفر بعد از اسلام. کسی که موحد است و کتابیست، اسلام رو قبول نداره کافرتره؟ یا کسی که کفر در توحید دارد؟ کفر در توحید و انحراف در توحید، کفرتر است یا کفر به رسالت اسلامی؟

بنابراین، دو مصداق دارد. مصداق أجلا و أعلا و متیقّن تره (الَّذِينَ كَفَرُوا) کفر توحیدیست که ابن الله است یا ثالوث است یا چه.

خب حالا، (الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ) در سوره بیّنه این نص است در اینکه المُشرِکون خصوص بت‌پرستان است. شامل کسانی که انحراف در توحید دارند و همچنین شامل مُراعین نیست، بنابراین استثنا در کار نیست، تخصص است، تخصیص نیست. استثنا ندارد، لفظ (الْمُشْرِكُونَ) مگر به آیه قطعی. لفظ (الْمُشْرِكُونَ) در قرآن شریف که صدها آیه دارد، این لفظ (الْمُشْرِكُونَ) خاص است به بت‌پرستان.

بنابراین اگر اشراکی دارد مُراعی داخل (الْمُشْرِكُونَ) نیست، اگر اشراکی دارد و انحرافی دارد در توحید شخص یهودی یا شخص مسیحی این داخله (الْمُشْرِكُونَ) نیست. این جواب اول.

جواب دوم، (إِنَّمَا الْ) خب بنابراین نمیشه کتابی رو ملحق کرد، اونم مطلق کتابی ملحق می‌کنند، آقایونی که میگن کتابیّین نجس‌العین‌اند، مطلق کتابییّن رو میگن، این عجیبه‌ها، آقا اگر کتابی مشرک مشمول (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) است، پس فقط کتابی مشرک، کتابی موحد چی؟ ما یهودی موحد داریم، مسیحی موحد داریم، یهودی و مسیحی که انحراف در توحید هم دارد، خب داریم.

پس چرا شما مطلق میگید؟ چرا جمعاً، صددرصدی میگید کلِّ کسانی که منکر اسلام‌اند، کتابی موحد، کتابی مشرک، کتابی منحرف، تمام مگه نیست؟ چه کتابی باشد، چه غیر کتابی باشد، مسلم باشد چه غیر مسلم.

اشکال دیگر این است که (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) که عمق جواب است. آیا، بعضی وقتا ببینید، بعضی وقتا موضوع حکم مجرد است، بعضی وقتا موضوع حکم معلل است.

مثلاً همینجا، به فاسق اعتماد نکنید، یعنی برای فسقش، درسته؟ اما اگر فاسق عادل شد چی؟ یا به فاسق اعتماد نکنید به لباسش؟ به بدنش؟ یا فسقش؟ فسق مربوط به لباس نیست، فسق مربوط به بدن نیست، فسق مربوط به مکلفه، مکلف روحه.

بنابراین اگر موضوع، موضوعِ مبیّن بود و موضوع حکم در موضوع معین بود، باید حکم را رو این موضوع بیاریم یا حکم روی کلّ موضوع می‌آید یا حکم روی بعض موضوع می آید.

در اینجا همینطور، (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) مشرک موضوعه، نجس حکمه، ما هم در مشرک بحث داریم هم در نَجَس.

اولاً (نَجَسٌ) در قرآن شریف هیچ‌جا نیومده است برای نجاست ظاهری اصلاً، عرض کردیم رجس و رُجز و نَجَس و اصلاً بر نجاست ظاهری هیچ نیومده است ولو عموماً. این اولاً.

ثانیاً، حالا این (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) این نجاست، اشراک کار روح است یا کار جسم است یا کار هر دو؟ روح مشرک است یا بدن مشرکه؟ بدن که مکلف نیست که. روح مکلف است در دو بُعد، یکی نفی و اثبات‌های روحی و دیگر نفی و اثبات‌های جسمی با فرماندهی روح.

اگر دست انسان دراز می‌شود و انفاق می‌کند، یا دراز می‌شود به سر بچه یتیم می‌خورد، دست مقصر است یا روح مؤثر است؟ روح معذب است،

(صحبت حضار) هر دو مقصرند

میدونم

اگر هم بدن معذب است برای تهذیب روحه، نه چون بدن مکلفه.

در اعمال روحی صرف، روح معذبه. در اعمال روحی به وسیله جسم، جسم را عذاب نمی‌کنند، جسم دردش نمیاد، درد مال روحه، روح است میسوزد با سوختن جسم، جسم که بدون روح چیزی نیستش که، جسم بدون روح مثل سنگه، مثل آجره، مثل درخته.

بنابراین (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) اصلاً موضوع چیه؟ المُشرکون، آیا مشرک به تمام وجود مشرک است؟ هم روحش، هم جسمش؟ نخیر، روحش مشرک است. بنابراین نَجَس، نجاست روح است این اولاً.

بنابراین به این آیه که آقایون خیال میکنن صریح است در نجاست مشرکین، مشرکین رو نجس می دانند و بعد ملحدین رو و بعد اهل کتاب رو ملحق می‌کنند، این آیه در چند بُعد که در تفسیر مراجعه کنید، در، به ۵ دلیل از خود آیه این نجاست جسم مشرک نیست بلکه نجاست روح مشرک است.

وانگهی (إِنَّمَا) ببینید، إنَّما حصره، یعنی شخص مشرک حصر است در نجاست یعنی نجاست صددرصد دارد مشرک، آیا این نجاست صددرصد مال بدنم هست؟ نخیر، بدن مشرک نجاست صددرصد ندارد. روح مشرک است بله، کتابی نجاست درصد دارد، موحد غیر کتابی نجاست درصد دارد، ولی مشرک که اصلاً خدا را نمی‌پرستد و غیر خدا را می‌پرستد، این صددرصد نجس است، پس نَجَس در اینجا با إنَّما، نجاست صددرصده. کتابی صددرصد نجس نیستش که.

آیا عقیده کتابی، فکر کتابی، دین کتابی، صددرصد نَجس است؟ نخیر، قسمتی الهی‌ست، منسوخ شده، قسمتی الهی‌ست، منسوخ نشده، قسمتی غیر الهی‌ست.

پس قسمتی از دین کتابی مخصوصاً کتابی که به تورات اصیل و انجیل اصیل استدلال کند و عمل کند، قسمت زیادیش طاهر است که منسوخ نشده، قسمت کمیش نَجَس است که منسوخ شده، قسمت بسیار کمی هم که عرض می‌شود که جعل شده، بنابراین این بُعد دوم.

بُعد سوم، این (فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ) دلیل دیگر برای اینکه نجاست، نجاست بدن نیست، برای اینکه اگر (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) چون مشرک بدنش نجس است مانند بول است، مانند غایط است، مانند سگ و خوک است، پس به حساب نجاست (لَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ).

بنابراین در مکه نجاست کردن حرامه، اصلاً زندگی کردن حرامه، بول کردن، غایط کردن، مَنی، خون، بودن سگ، بودن چه، حرامه. چرا؟ نگفته فَلاَ یَدخُلوا، (فَلَا يَقْرَبُوا).

ببینید، مثلاً (وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا) [الاسراء: آیه ۳۲] با (36:21) فرق داره، (لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ) [نساء: آیه ۴۳] با لاَ تَفعَلوا، فرق دارد، نزدیک نشوید یعنی خود عمل که حرام است، نزدیک شدن به احرام حرامه.

حالا (فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ) یک مسجدالحرام داریم، یک قُرب مسجد الحرام. قُرب مسجدالحرام کدامه؟ مکه. کل مکه و حرم یا مکه یا بیشتر حرم، حرم که چهار فرسخ در چهار فرسخه، حالا حداقل، خود ساختمان‌های مکه مکرمه این قُرب مسجدالحرام است. بُعد مسجدالحرام بیابون‌هاست، جَده‌ست، چه است، چه است، بنابراین یک بُعد داریم، یک قُرب داریم، یک خود. در اینجا کدام مورد نهیه؟ (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ) یعنی در مکه وارد نشه، چرا؟ چون نجسن.

خب، اگر نجاست، نجاست جسم است، بنابراین برخلاف ضرورت قطعی ست، خود پیغمبر بول میکرد در مکه، غایط داشت، بول داشت، مَنی داشت، خون داشت، ذبح کردن داشتن، سگ در مکه بود، بله، بنابراین این گیر خود پیغمبره.

(صحبت حضار)

پیغمبر اکرم و أئمه (ع) در مکه زندگی می‌کردند مدتی یا نه؟ بله،

(صحبت حضار) (فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ) این دلیل نمیشه که به اون روش اگر داخل بشن اشکال نداره

نه، نه، ببینید

اولاً، داخل مسجد الحرام که قطعاً حرامه. مثل (لَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا) [الاسراء: آیه ۲۳] به دلیل اولای قطعی‌ست. در اینجام اگر نزدیک شدن به مسجدالحرام برای مشرکین حرام است، داخل مسجدالحرام شدن حُرمتش شدیدتره.

حالا (لَا يَقْرَبُوا)، آقایون به (لَا يَقْرَبُوا) توجه ندارند، به (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ) توجه ندارند، حالا، توجه به آیه ندارند، بهم برخوردیم، یکی از آقایون، دو تا از آقایون که یکیشون هستن الان، رفته بودن نزد یکی از فقها که فوت کرده و چند رساله به چند زبان نوشته، سوالاتی کردن از جمله اینکه آیا أهل کتاب را شما پاک میدونید یا نجس؟ فرمودن که من نجس میدونم. آقایون گفتن پس این آیه (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ) [مائده: آیه ۵] رو چیکار می کنید؟ فرموده بودند که تکرار کنید، تکرار کردند، گفتن به این آیه برخورد نکردم. این آقای فقیه که به پنج، شیش زبان رساله نوشته به این آیه برخورد نکرده یا برخورد نمی‌کنند، یا برخورد می‌کنند بدتر از برخورد نکردن، در آیه دقت نمی‌کنند. در یک روایت ضعیف السند بیخود، روزها دقت میشه، بعد معلوم میشه دلالت نداره، سند نداره، ولکن در آیات دقت نمیشه.

حالا، ببینید، دلیل دوم (فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ) چرا؟ چون نَجَس هست دیگه. (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) این مقدمه است. آیا مشرکون که به مسجدالحرام داخل نشن، چون مشرکن یا چون چیز دیگن؟ چون مشرکن دیگه، موضوعه دیگه، الخَمرُ حرام، چون خمر است، آیا نونم حرامه؟ نه دیگه، الخَمر در مقام خمر. (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) اگر نجاست ظاهریست، چون مشرک‌اند (فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ).

بنابراین چه فرق می‌کند؟ آیا جسم مشرک نجس‌تر است یا بول یا غایط یا سگ یا خوک یا خون یا میته؟ اونا نجس‌تر است. یا اگرم نجس‌تر نباشند، در نجاست برابرند.

بنابراین کلِّ نجاسات، قُربش یعنی دخولش، ورودش، ماندنش در مکه مکرمه حرامه. بنابراین کلِّ أنبیاء و رسول الله، أئمّه، مسلمین، تمام کسانی که در مکه میرن، این‌ها حرامه، حج رفتن حرامه، عمره رفتن حرامه، چون کسی که حج میره، عمره میره، بول دارد، غایط دارد، چه دارد، ذبح دارد، این خلاف ضرورت قطعی‌ست، این دلیل دوم.

خب دلیل سوم (فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً) خُف عیلهِ، خُف عَیله از چه بابه؟ آیا مشرکین از باب نجاست بدنیشون ورود در مکه حرام است؟ آیا نجاست بدنی مشرکین است که مانع تجارت است؟ نخیر، خب مشرکین میومدن، تجارت می‌کردند، مسلمون‌ها استفاده میکردن در خرید و فروش.

حالا کسی اشکال کند، گیر کند، بگد که اگر مشرکین که نجس اند مکه وارد نشوند، بنابراین خوفَ عَیله است، یعنی فقیر میشیم، گدا میشیم، بی‌پول میشیم، برای اینکه تجارت از بین میره، این هم دلیل سوم که مقصود ورود اون‌هاست، وقتی مشرکین وارد در مکه بشن، از نظر فکری شما که طواف می‌کنید خانه خدا نماز می‌خونید، مسخرتون می‌کنند، شما که در بیرون مسجد الحرام یا داخل مسجد الحرام أعمال و شعائر مذهبی اسلامی رو انجام میدید، مسخرتون میکنن، گمراه می‌کنند، مسخره می‌کنند.

بنابراین نجاست اون‌ها نجاست فکری‌ست، نجاست فکری و عقیدتی ست که موجب است (وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ) بنابراین آیه از چند جهت دلالت دارد که نجاست، نجاست بدنی نیست، نجاست فکری، نجاست عقیدتی‌ست. این آیه.

خب و اما، اگر کسی بگوید که، برگردیم به حرف اول، کسی بگوید که نخیر (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) شامل وَسَنی‌ها و کتابی‌ها در بُعد نجاست جسمی هست، اگر، با چند تا لو، میگم خب آیه مائده استثنا زده، بنا بر این فرضا، چون مائده آخرٌ مَا نَزَلَت هست دیگه.

(وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ) [مائده: آیه ۵]

این آیه به قاعده دلالت دارد بر طهارت اهل کتاب، اونم چه اهل کتابی؟ اهل کتاب مختلفن دیگه، أهل کتاب به رُمَّتِهِم، گمراهانشون، کفارشون، منحرفین در، کلاً، چون (أُوتُوا الْكِتَابَ)ه. یک اهل الکتاب داریم، کتابی داریم، (أُوتُوا الْكِتَابَ) داریم.

(أُوتُوا الْكِتَابَ) أعمّ است، یعنی کسانی که بهشون کتاب داده شده، عمل کنند، نکنند، فقط معتقد باشه، عمل کنند، نکنند، ترک کنند، ترک نکنند، این (أُوتُوا الْكِتَابَ)ه، بله، أهل الکتاب أخص است از (أُوتُوا الْكِتَابَ)، أهل خانه أخص است از کسی که این خانه رو میدانه، خانه میداند کجاست، گاه وارد میشه، گاه وارد نمیشه، ولی أهل خانه، أهل الکتاب أخص است از (أُوتُوا الْكِتَابَ) (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) نه طَعامُ أهلِ الکتاب، نه طعامُ أهلِ الکتاب المؤمنین بِالکتاب وَ الآمِنین، نخیر، (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) کسانی که یهودی هستند، هرچه هستند و کسانی که نصرانی هستند، هرچه هستند (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ).

حالا این آیه دلیل قطعی‌ست با بحثی که خواهیم کرد و مراجعه هم آقایون می‌فرمایند که مختصراً به تبصره الفقها اگه دارید و مفصلاً در تفسیر.

(وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) قطعاً دلیل است بر اینکه کتابییّن، مشرکینشون، موحدینشون، منحرفینشون، همه و همه به طور کلی، صددرصد، این‌ها پاک اند.

خب، اگر اهل کتاب داخل (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) بود که نیست، خب آیه نسخ می‌کند دیگه، چرا نسخ؟ چون استثنائه، چرا تخصیص نیست؟ برای اینکه مُخصِّص و مُخصَص در صورتی مُخَصِّص درست است که تخصیص دارد عام رو که وقت عمل نگذشته باشه، ولی کجا سوره مائده و کجا سوره توبه؟

سوره مائده آخر مَا نَزَلت است، سوره توبه قبل، مدتی نازل شده، در این مدت که معاشرت داشتن مسلمان‌ها با اهل کتاب، خب بنابراین وقت عمل گذشته، عمل هم شده، بنابراین آیه‌ای که تخصیص می‌دهد، تخصیص نیست بلکه نسخه.

بنابراین یا ناسخ است یا مستقل است. چه ناسخ باشد آیه و چه مستقل نباشه، مستقل باشد، چه (الَّذِينَ) عرض می‌شود که (الْمُشْرِكُونَ) شامل اهل الکتاب باشد، چه شامل نباشد، این آیه نص است در اینکه اهل کتاب پاکن (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ).

حالا روایات در اینجا البته مختلفه، ما به روایت فعلا کاری نداریم، به آیه کار داریم. آیا طعام در قرآن چیه؟ می‌شود گفت طعام گندمه فقط؟ گندم خشک، کما اینکه در بعضی روایات البُرّ، گندم خشکه، جوست؟ آیا استعمال لفظی که صدها مصداق دارد در یک مصداق درسته؟ آیا مقتضی بلاغت است که اگر که از شما سوال کنند (قطع سخن)