جلسه هشتاد و ششم درس خارج فقه

طهارت و نجاست (آب کر و قلیل)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین

و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

ما راجع به کر لفظاً و معناً به آقایونی که شرط عدم انفعال ماء را کریت می دانند در ماء راکد بحث زیاد داریم. بحث لغوی، حدیثی، حد مساحتی، حد وزنی که این دو حد رو دیروز عرض کردیم. در کل ابعاد ما بحث داریم.

لغوی، آیا کر از نظر لغت چه معنا می دهد؟ قبل از این سوال باید عرض کنیم که اصولاً شرع جاعل لغات است یا از لغات معمول و متداول بین اهل لغت استفاده می کند؟ شرع لغوی ست، شارع مقدس لغت خاصی جعل می کند که غیر لغت معمول مصطلح بین مخاطبین است؟ این که نیستش که.

خداوند که شارع اقدس است، آیا لغت عربی غیر لغت عربی معمولی فصیح و أفصح و این ها تعیین می فرماید؟ نخیر از همین لغت عربی، أفصح را، أبلغ را، أوضح را، أبین را و أدوم را که در طول تاریخ دوام دارد، فصاحتش بیشتر است، روشنگریش زیادتر است، اون رو انتخاب می کند. طبعاً دومی ست.

شارع مقدس برای موضوعات شرعی و برای احکام شرعی خودش که بیان می فرماید، لغت خاصی و اصطلاح خاصی ندارد.

بله، لغات عربی که در لغت شارع مقدس هست سه حال دارد. در بُعد بیان موضوعات احکام و در بُعد بیان احکام که بیانگرش لغت است، صرف است، نحو است، از نظر لغت مخصوصاً دارای سه بُعد است یا لغت عربی همان معنایی را که در موضوع مانند خمر، در حکم مانند حرمت، می دهد، همان را شارع مقدس تبیین می کند.

خمر حرام است. خمر همان که در لغت عربی فهمیده می شود، (خمر یخمر العقل) حرام یعنی منع قطعی. در لفظ حرام که حامل حکم است هرگز نه تبدیلی ست، نه توسعه ایست و نه تضییقی. در لفظ خمر هم که موضوع حکم حرمت است، نه تبدیلی ست، تبدیل مباین نه توسعه ایست و نه تضییقی این یک جور.

گاه نخیر، لغت را می گیرد و در لغت تضییق قائل می شود. از نظر حکم یا از نظر موضوع، مثل صلاه، صلاه در لغت دارای معانی گوناگون است که از جمله ایقاد نور است، دعاست، ایقاد نور است و دارای چند معنی است که أفضل و أنصب معانی صلاه از برای نماز، نماز مصطلح، عبارت از ایقاد نور.

صل یعنی ایقاد، چون بین مکلف و بین خدا ظلماتی هست، حجبی هست، بهترین رافع این حجب و ظلمات این صلاه مخصوصه است. درسته هر دعایی، هر ذکری ایقاد نور می کند و ازاله حجب می کند ولکن بهترین هیئتی که هیئتاً لفظاً معناً شکلاً وقتاً خصوصیتاً مقدمتاً موخرتاً، بهترین شکلی که ایقاد نور می کند بین مکلف و خدا همین صلاه است با رکوعات و رکعات و سجودات و أذکار و حمد و سوره و این حرفا.

بنابراین صلاه در لغت عرب مطلق دعاست، مطلق ایقاد نور است، مطلق معانی ده گانه ای که در تبصره الفقها ذکر کردیم، اما صلاتی که مأمور هستیم هفده رکعت واجب انجام بدهیم، این هفده رکعت واجب صلاه خاص است. بنابراین تضییق است در معنای صلاه.

در معنای صلاه که موضوع حکم وجوب است تضییق است، یعنی قسمتی از مصادیق صلاه مراد نیست، دعای خاص مراد نیست، ایقاد نور مطلق مراد نیست بلکه ایقاد نور خاص و دعای خاص با هیئت خاص، رکعات خاصه، اوقات خاصه مراد است، تضییق و گاهی اوقات توسعه است.

گاهی اوقات مثل لفظ خبیث، لفظ خبیث که از نظر عرف چنانکه دیروز عرض کردیم، آن چیزی ست که انسان استخباث، طبع معمولی و عادی انسان ازش تنفر دارد، توسعه قائل است. گوشت خوک هم که خبیث نیست، خبیث است. شراب هم که خبیث نیست، خبیث است. آنچه خبیث نیست از نظر عرف و از نظر شرع خبیث است (يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] شامل اون هم می شود.

بنابراین سه بُعد دارد. اطلاق و استعمال لغات شارع مقدس دارای سه بُعده. بعد چهارم ندارد. بعد سوم یعنی که خداوند عقل بگوید اراده به سما بکند، انسان بگوید اراده حیوان کند، این نیست، غلطه. این مخالف است با بیانٌ للناس بودن، برهان بودن، نور بودن، خدا بودن.

فطرت را از خود اخذ می کند از خود ما، عقل را، فطرت را، معیار تنویر و معیار تبیین مطالب شرع اصل فطرت است، اصل عقل است، اصل حس است، اصل شعور است، اصل تفکر است، اصل تعقل است، بنا بر این مبانی ست.

و لذا یکی از اسرار قرآن ذکر است. ذکر یعنی یاد آوردن انسان به آنچه فراموش کرده یا موضوعات و احکام خاصه یا موضوعات و احکام عامه. چیز اجنبی خدا به ما نمی گه. مطلب اجنبی، حکم اجنبی را به ما تحمیل نمی کند، حکمی که تناسب دارد با فطرت ما، تناسب کلی دارد یا تناسب شخصی و جزئی دارد، این حکم را یا الزاماً یا ترکاً وجوباً یا استحباباً.

روی این مقدمه که تکرارش به جمله مختصر است این است که شارع مقدس در مقام شارعیت که دارای دو بُعد است. یک بُعد جعل احکام است و یک بُعد بیان موضوعات احکامی ست، استعمال لغتی که تبیین می کند موضوع حکم را مانند خمر و لغتی که تببین می کند حکم را مانند حرمت، این استعمال، استعمال لفظ، لفظ در مباین معنای معروفه بین عرب نیست، بلکه از همون لفظی که عرب استعمال می کند موضوعاً خمر، حکماً حرمت، همون لفظ را با بهترین وجه، دائمی ترین وجه، روشن ترین وجه، بیان می کند که هیچ اشکالی و ابهامی نداشته باشد.

حالا یا به حساب معنای مطابقه ای است، لفظ صددرصد با معنای شرعی و معنای عرفی تطابق دارد. خمر حرمت یا تضییق است یا توسعه است، اما لفظ را استعمال بر مبنای مباین کند نیست.

بنابراین کر، کر اصلاً ما در تورات و انجیل و حتی در دین زردتشت لفظ کر از برای آب نداریم، نداریم. هر چه ما می گردیم در اسفار تورات و اسفار انجیل، پنجاه و نه کتاب منصوب به أنبیاء علیهم السلام، اصلاً ما لفظ کر را نه به لغت عربی، نه عبرانی، نه سوریانی، نه یونانی، نه لغت انقلس و نه لغت فارسی اصل که در کتاب گات های زردشت و غیر اونهاست اصلاً لفظ کر ما نداریم، نداریم. چون موضوع حکمی نبوده، نه حکم بوده است و نه موضوع حکم، نه در آب و نه در غیر آب.

در میان برادران سنی لفظ کر به عنوان موضوع حکم، به عنوان حکم نداریم. در کتاب های لغت عربی لفظ کر به این معانی خاصه که دوازده تضاد دارد، اگرم تضاد نمی داشت، اگر لفظ کر در روایت، روی اگر میگیم، لو، به جای اگر لو بزارید.

اگر لفظ کر در روایات متواتره مقبوله وزن خاص داشت و مساحت خاص داشت، باز معنی لغویش این نیست که وزنش اینقدر باشد، مساحتش اینقدر باشد، حق داشتیم، کم باشه، زیاد باشه سه و نیم در سه ونیم در سه ونیم باشد، سه در سه در سه باشد، سه در سه باشد، کمتر باشد، بیشتر باشد، لفظ کر در لغت اینطور نیست.

و در وزن هم ۱۲۰۰ رطل باشد، عراقی باشد، غیر عراقی باشد، رطل عراقی باشد، رطل مدنی باشد، اصلاً در لغت وجود ندارد.

لفظ کر از (کَرَّ یَکِرُّ) ست (کَرَّ یَکِرُّ کَرّاً و کُرّاً) کَر مصدر است، کُر اسم مصدره. اسم مصدره، کر یعنی چه؟ یعنی فرار کرد یا رجوع کرد. هم فرار کردن است، هم رجوع کردن است. در هر دو بُعد به معنی نجات یافتن است. الذی یَکِرّ یعنی یَنجوا، ینجوا مِنَ الخطر، ینجوا مِنَ الضَرر، کَر اینه.

مثلاً کسی که کشتی می گیرد دارای کر است و فر، فر فرار است کر برگشتن است. یعنی از اون کسی کشتی می گیرد نمی خورد، مغلوب نمی شود یا غالب می شود یا مغلوب نمی شود.

پس کُر در لغت عربی، بله، در لغت عبرانی معنای لباس دارد کُر، ولکن کر که لفظ عبرانی نیست، لفظ عربی ست. کُر از کَر است، (کَرَّ یَکِرُّ کَرّاً) مصدر است و کُر اسم مصدر است.

اسم مصدر بودن کُر به این معناست که آبی که انفعال حاصل نمی کند با ورود نجاست، قبل از ورود نجاست و بعد از آن یکسان است. کَرّه دیگه، مثل کسی که کشتی می گیرد با کسی که این می زند زمین، قبل از کشتی گرفتن غالب است بعد هم غالب است. قبل غالب تقدیری ست و بعد غالب فعلی و واقعی است.

حالا، آبی که اگر نجاست بریزیم منفعل نمی شود، مغلوب نمی شود، رنگ نجاست یا بوی نجاست یا طعم نجاست به خود نمی گیرد این آب کُر است، (کَرَّ یَکِرُّ کَرّاً و کُرّاً).

(صحبت حضار) یعنی غالب میشه؟

بله غالب میشه، غالبه.

حالا این آب فرق می کنه. گاه در مکه و مدینه سابق است مخصوصاً سابق که آب کم بود، چون آب کم بود، در آب های کم البته نجاست موثر بود تغییر می کرد ولی آب بیشتر نه.

اصولاً در جایی که آب کم است و غیاتی ست، آیا یک بشکه آبی که دارد یا کمتر از کر معمول یا بیشتر یا اندازه، یک بشکه آب دارد و میخواد یک ماه از این آب استفاده کند، معقول است که در این آب بول و غایط و خون بریزه؟ نخیر، پس این کُرّ است یعنی نجاساتی که معمولاً ملاقات می کند با آب زیاد، این آب کُر است (کَرَّ یَکِرُّ کَرّاً و کُرّاً) منفعل نمی شود.

(صحبت حضار) پس این رو روایت هم میشه معنی کرد.

بله، بله عرض می کنم حالا، از ریشه دارم عرض می کنم، از ریشه عرض می کنم که با تیشه ریشه کر مساحتی و کر وزنی رو ما بزنیم، درست توجه کنید.

خب بنابراین کر از نظر لغوی آبی ست که منفعل نمی شود. حالا فرق می کنه و لذا این روایتی که مساحات کر را، اوزان کر را مختلف بیان کردن، اینجور میشه توجیه کرد.

در جاهایی که آب کم است، آب زیاد آب چهار پنج گیلوگرم است. در جایی آب زیاد است، آب زیاد پنجاه کیلوگرم است، صد کیلوگرم است. بنابراین حد مساحتی متضاد در شش بُعد و حد وزنی متصاد در شش بُعد، نه برای تضاد معنای خاص کر است چون کر نسبی ست، زیاد بودن آب نسبی است.

کسانی که آب کم دارند، زیاد دارند، فصل هایی که آب کم است زیاد هست، جاهایی که آب کم است زیاد هست، جایی که مثل مدینه آبش زیادتر بوده، خوب کرش زیاد تره، مکه آبش کمتر بوده کرش کمتره، عرض می شود عراق آبش بیشتر بوده کرش بیشتره، کُر احیاناً ثلث است، احیاناً ربع است، احیاناً ثمن است، احیاناً خمس است، کما اینکه چهل و دوِ حد مساحتی کر با نه چقدر فرق داره؟ نه، پنج برابر میشه، چهل و دو تقریباً پنج برابر نه است.

خب آیا پنج برابر رو امام تشخیص نداد که صاحب جواهر میگه. صاحب جواهر که خودش تشخیص نداره، به امام معصوم تشخیص داده که امام تشخیص نداده که چهل و دو با نه فرق داره، نخیر آقاجان، عزیزم، گوش، باز کن گوشت رو صاحب جواهر در بزرخ بشنود و دیگران که زنده هستند، اینطور نیست.

یا روایت باید رد کرد یا توجیه کرد، این توجیه نیست، این تقبیح است که شما کردی. این تقبیح مقام عصمت کردید، بلکه کر آب زیاد است. زیاد بودن آب در مکه، در مدینه، در عراق، در ایران در عرض می شود شمال که بحر خزر هست فرق داره، زیاد کم بودن آب فرق داره.

و علت اینکه (إِذَا بَلَغَ اَلْمَاءُ قَدْرَ کُرِّ لَمْ یُنَجسهُ شَیء) که بحث خواهیم کرد که اگر دلالت کند، مفهوماً دلالت می کند، دلالت نمی کند به اینکه اگر آب کر نشد، همه چیز را نجس می کند، این بعداً عرض خواهیم کرد. شاید کی؟ یعنی وقتی که در مدینه فرمودند این حرف رو، در مدینه، در مکه که نبوده، أئمه در مدینه بودند، در مدینه می فرماید (إِذَا بَلَغَ اَلْمَاءُ قَدْرَ کُرِّ) حالا به طور اشاره عرض می کنم بعد تفسیر رو می کنم.

(إِذَا بَلَغَ اَلْمَاءُ قَدْرَ کُرِّ لَمْ یُنَجسهُ شَیء) این آب وقتی زیاد شد، چیز نجس معمولاً اون رو تجنیس نمی کند، چون آب در جایی که کم است، اگر کم است کم است، متأثر به نجاسته، اما اگر آب مقدار معتنایی باشد، خب کسی که آبش کمه، آب متناعب (18:01) داره، این داعی ندارد عقلاً و عرفاً و حساً که اونقدر نجاست بریزه تو آب که نجس بشه.

من یادمه یک موقع خرم آباد رفته بودیم، در خرم آباد عرض می شود که دستشویی هاش آب جاری داره، خوب آب زیاده، ولکن در مکه که چهل سال، پنجاه سال پیش، سفر اولمون بود، آب آنقدر کم بود که خریداری می کردیم، این فرق می کنه.

حالا، آیا در مکه و مدینه ممکن است که آب زیادی باشد به اندازه پنج کیلوگرم، ده کیلو گرم، صد کیلوگرم، کمتر بیشتر که برای چند روز و چند هفته تون باشه، بیان اونجا بول کنن، بیان غایط کنن، بیان گوسفند بکشند، بیان گوسفند مرده بندازن، اینجور نیستش که.

(إِذَا بَلَغَ اَلْمَاءُ قَدْرَ کُرِّ لَمْ یُنَجسهُ شَیء) یعنی اشیا نجسه ای که ملاقات می کند با آب، آب زیاد را تنجیس نمی کند چون داعی ندارند، کسانی که آب زیادی دارند، اینقدر زیاد نجاست می ریزند که متغیر بشه و دلیلم بر این مطلب زیاد داریم خب این اولاً.

ثانیاً انفعال یعنی چی؟ آقایون می فرمایند که اگر آب راکد قلیل باشد، کمتر از حدی که برحسب اختلاف فتاوا معین می کنند، مساحتاً و وزناً، اگر کمتر باشد از حد کر مساحتاً یا وزناً یا هر دو، این به مجرد ملاقات نجاست کم باشد، چه هم بزنند چه هم نزنند منفعل می شود، انفعال یعنی چی؟

انفعال سه بُعد داره. انفعال آب از نجاست بر حسب تصور دارای سه بُعد است. انفعال حسی، انفعال روحی، انفعال عقلی، بازم داریم؟ فعل است انسان، فاعلیت چیه؟ فاعلیت نجاستی که وارد در آب می شود، در صورتی که این فاعلیت اثر کند، اگر فاعلیت، فاعل اثر کند طرف منفعل می شود متأثر می شود.

حالا انفعال آب قلیل که کمتر از کر است با ورود نجاست به چه معناست از این سه معنا؟ چهارم نداریم، اگر داریم بفرمایید.

انفعال، یا حساً رنگ یا بو یا طعمش یا انفعال روحی، آب روح نداره یا انفعال عقلی، معنا نداره. انفعال عقلی بی عقلی ست. برای اینکه انفعال عقلی قطعاً هست، حتی اگر یک قطره بول در اقیانوس اطلس بندازید، انفعال عقلی دارد، اثر نمی کنه اصلاً؟ اثر می کنه محسوس نیست، انفعال عقلی ست. اگر یک سر سوزن نجاست در بحر سماء بریزند، بالاخره عقلاً موثره، حساً موثر نیست، این اولاً.

ثانیاً مانمونه داریم، مثلاً اگر لباسی خونی شد یا مَنوی شد یا نجاست دیگر، اگر بشویند و رنگ خون باقی باشد پاک است یا نه؟ همه میگن پاکه. اگر بشویند لباس را و رنگ خون باقی باشد همه می گویند پاکه، ولاسیما در استنجاء با ماء، استنجاء با آب، اگر با آب بشویند یا با غیر آب استنجاء کنند، اگر زردی و بویی بماند کلاً میگن پاکه، این حساً انفعال داره تا چه برسه عقلاً.

اینجور که بعد شستن انفعال دارد یعنی بعد از شستن این غایط چه به محل غایط باشد، چه به لباس باشد، چه به دست باشد، بعد شستن رنگ به طور عادی از بین نرفته، رنگی که با شستن به طور عادی از بین نمیره یا با استنجاء به طور عادی از بین نمیره، این رنگ و بو و طعم که هر کس میخوره، حالا رنگ و بو عرض می شود که این از بین نمیره. رنگ و بو که اوصاف خاص نجاست است با شستن یا با استنجاء غیر آب، این رنگ و بو باقی ست، انفعاله؟ آقا انفعاله حسی ست و پاکه، انفعال حسی ست، پاک است.

حالا در صورتی که یک سر سوزن، یک قطره خون یا بیشتر، در یک مقدار آب کمتر از کر بریزند، آب منفعل میشه حساً؟ نخیر حساً منفعل نمیشه، حساً هر کی حس داشته باشه منفعل نمیشه، مخصوصاً یه قطره خون یک قطره خون را در یک تشت آب بریزند، آیا حساً که نه، روحاً که آب روح نداره، عقلاً اگرم بی عقلم باشه میگه منفعل نمیشه. عقلاً منفعل نمیشه،

عقلاً، اگر انفعال عقلی را با دقت عقلی قائلید، عقلاً همه چی منفعل نمیشه، پس هیچی پاک نمیشه. برای اینکه از نظر علم فیزیک، کوچکترین ذره در جهانی که بیلیاردها و تیلیاردها کیلومتر نوری ست و فرسنگ نوری ست، کوچکترین ذره کوچیکترین حرکتی بکند، تمام عالم تغیر پیدا می کند منتها محسوس نیست، اگه از نظر فیزیکی بحث می کنید اینه، اگه عقلی بحث می کنید که اونه.

بنابراین انفعال یعنی چه؟ شما که میگید آب قلیل منفعل می شود، یعنی انفعال آب قلیل غیر معقول است. انفعال آب قلیل که غیر معقول است و غیر محسوس است، از نظر روحی که معنا ندارد، از نظر حسی ام که، حس ظاهرم که نیست، حس واقعی ام که اگرم باشد منات نیست، بنابراین انفعال هیچ معنا ندارد.

بنابراین کُر از نظر لغت عرض می شود که به معنی کَرّ است، برگشتن است، یعنی آبی را که، اگر، آب به اندازه ای ست که اگر نجاستی با او مخلوط گردد مانند قبل است، کَرّ است. (کَرَّ یَکِرُّ کَرّاً و کُرّاً) که اسم مصدر است یعنی همون جور که بوده حساً نه عقلاً، حساً، روح که نداره حساً، حساً و حتی تلویحاً، حتی تقدیراً، حساً و حتی تقدیر حسی، در دو حتی و مضاعف حتی، اصلاً انفعالی در آب وجود ندارد.

پس کر حد معینی ندارد. کر آبی ست که حالا بر حسب روایاتی، ببینید روایات هم همین معنا رو میگه. مثلاً در صفحه دویست و چهل و شش الحدائق الناظره، عرض می شود که (إِذَا بَلَغَ اَلْمَاءُ كُرّاً لَمْ يَحْمِلْ خَبَثاً) مرسل سید و شیخ طوسی رحمان الله.

خب (إِذَا بَلَغَ اَلْمَاءُ كُرّاً لَمْ يَحْمِلْ خَبَثاً) (لَمْ يَحْمِلْ خَبَثاً) یعنی چه؟ خبث أعم است از خبث نجاستی و خبث غیر نجاستی. اگر آب کر شد، مراد از کر چیه؟ مراد از کُر، کُرِّ شما فقهاست؟ غلط میشه روایت، برای اینکه حمل نجاست یعنی چه؟ یعنی خبثی که یا نجاست است یا غیر نجاست است، این آب را تغییر نمی دهد، (لَمْ يَحْمِلْ) یعنی چه؟ نه اینکه (لَمْ يَحْمِلْ)، مثلاً فرض کنید که آبی که کر است و سگ توش بول کرد، آیا بول تو آب هست بالاخره یا نه؟ حمل به معنای اینکه بول تو آب هست، هست یا نه هست؟ خب بله، پس حمل به این معنا نیست. حمل به این معناست که تحمل می کند نجاست را. قابل تحمل است، یعنی نجاست تأثیر نمی کند، غلبه نمی کند، رنگش بویش طعمش پس (لَمْ يَحْمِلْ) در مرحله اول که غلطه تناقضه.

اگر آب کر شد، اقیانوس اطلس شد، بالاخره قطره خون تو اقیانوس هست یا نه؟ هست. پس (لَمْ يَحْمِلْ) یعنی چه؟ پس(لَمْ يَحْمِلْ) به این معنا نیست که وارد نشده، وارد شده منتها ورود نجاست یا ورود موثر است، ورود فاعل است، تاثیر کننده است، آب را به رنگ یا بو یا طعم خود آوردن است یا نه، پس کراً حد خاص نیست. این یک.

(صحبت حضار) حاج آقا امکان داره اون قلیل اصطلاحیه هم شامل این بشه، چون بر معنایی که شما فرمودید کَرَّ یَکُرُّ این

بله، قلیل همینطوره.

(صحبت حضار) بنابراین اگه یک لیوان آن هم یک سر سوزن خون بهش وارد بشه، اونم کره

اونم کره بله، کره، کره بله کره

حالا این یک روایت.

روایت دیگر، فی حدیث ابن سیرین (اذا کان الماء ما قد کر لم یحمل قذر) (لم یحمل قذر) قَذِر و قَذَر این همون معنا را میده.

سوم (إذا بلغ الماء کراً لم یحمل نجساً) اینم همون معناست.

و فی تاج العروس فی جلد الثالث در صفحه پونصد و نوزده، حدیث ابن سیرین (اذا بلغ الما کرا لم یحمل نجساً) هر دوش.

بنابراین خبث، نجس، قذر عرض می شود که این ها رو حمل می کند، به چه معنا؟ به همین معنا.

ما اصولاً لفظ کر در حدود ده حدیث داریم یا سیزده حدیث داریم، از چند حدیث؟ از حدود شصت حدیث. این شصت حدیث که چهارده حدیثش نص است در عدم اشتراط کریت که خوندیم.

بیست و شش حدیثش نه نص است، نه ظاهر است، اشاره ام ندارد به اشتراط کریت که آقایون استدلال می کنند به این احادیث به اشتراط کریت در اون هام، در میان کل احادیت چهارده گانه، بیست و شش گانه که پنجاه تا میشه و ده حدیث دیگر که حد مساحتی کر و حد وضعی کر را بیان می کند، فقط حدود سیزده حدیث لفظ کر هست. این چندتاش بود، چندتا دیگه اش.

(صحبت حضار)

بله

عرض می شود که در صفحه دویست و پنجاه این کتاب، (روایت زراره عن ابی عبدالله علیه السلام قال قلت له راویه من ماء) ببخشید روایت (عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْمُغِيرَةِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ اَلْكُرُّ مِنَ اَلْمَاءِ نَحْوُ حُبِّي هَذَا).

آیا حب حضرت، اون کوزه بزرگ حضرت که در مدینه بوده، یه کر معمولی آب داشته؟ فرض کن پنج کیلوگرم، ده کیلوگرم، پونزده کیلوگرم، نَحْوُ حُبِّي هَذَا، خب چرا نَحْوُ حُبِّي هَذَا فرمود؟ برای اینکه این آبی که من دارم و قائل در مدینه است و در مدینه هم آب کم بوده، این کره، چرا؟ برای اینکه آخه عاقلانه نیست، آبی که در مدینه کم است، حالا مقدار چند کیلوگرم، در این آب نجاست جوری بریزند که تغییر دهد، این کار رو نمی کنن، خب کم که می ریزند، کم که بریزند تغییر نمی کند، دست نجس رو، بولیه یا منوی یا خونیه، اگر به این آب بزند، خب این متغیر نمیشه ولیکن داعی ندارند نجاست را از نظر کمیت به اندازه ای بریزند که این آب متغیر بشه. برند یک پاشون رو اینور بذارن، یک پاشون رو اونور، عرض می شود که دستشویی برند.

و همچنین در روایاتی که آقایون استدلال می کنند بر اشتراط کریت، حالا روایاتی که آقایون استدلال می کنند بر اشتراط کریت، مقداری از روایت رو خوندیم که قذر کر باشه.

حالا روایت سی و شش گانه ای که سه فرض روایت شش گانه لفظ کر درشه. عرض کردم اول که اگر ما لفظ کر را در تمام شصت روایت هم داشتیم به درد نمی خورد ولی در این شصت روایت ده روایت لفظ کر داریم که اصلاً منات نیست.

القول به عدم النجاسه إلا بالتغیر وختار هذا القول جمع من متاخر متاخرین

فلمشهور در صفحه دویست و هشتاد و پنج (بل کاد یکون اجماعاً بل الدار والخلاف فی غیر موضع الاجماع) حالا هر چی بخونه، (حسن بن ابی عقیل القول به عدم النجاسه إلا بالتغیر وختار هذا القول جمع من متاخر متاخرین)

حالا اخبار ببینید، اخباری که عرض کردم سی وشش تاست، استدلال کرده اند مشهور قریب به اجماع و اتفاع و اطباق بر اشتراط کریت یک دونه اش اشاره ندارد، عجیبه ها، استدلال می کنند به سی و شش خبر که سه تاش لفظ کر دارد و اگر همشم لفظ کر داشت، دلالت بر کریت که اونا میگند ندارد. حالا روایت می خونیم مقداری که وقت داریم.

(مِنهَا صَحیح عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ سُئِلَ عَنِ اَلْمَاءِ تَبُولُ فِيهِ اَلدَّوَابُّ وَ تَلَغُ فِيهِ اَلْكِلاَبُ وَ يَغْتَسِلُ فِيهِ اَلْجُنُبُ قَالَ إِذَا كَانَ اَلْمَاءُ قَدْرَ كُرٍّ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ) خب استدلال، استدلال به منطوقه یا مفهومه؟ منطوق (إِذَا كَانَ اَلْمَاءُ قَدْرَ كُرٍّ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ). بسم الله

اولاً کر چقدره؟ معلوم نیست. ثانیاً مفهومش چیه؟ (إِذَا لَم یَکنِ اَلْمَاءُ قَدْرَ كُرٍّ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ) نجاست کل شیء که نیستش که.

ما سه بُعد داریم در مفهوم. یکی (إِذَا لَم یَکنِ اَلْمَاءُ قَدْرَ كُرٍّ يُنَجِّسْهُ کل شَيْءٌ نجساً کان او طاهراً) اینکه غلطه که. دوم از نظر تصور (اذا لم یکن مقدر کر ینجسه کل شیء) یعنی مفهوم نیست، این مفهوم نیست، مفهوم کلی جزئی ست، بله، اگر گفتیم که کل مردم قم چنین اند، خب از نظر منطقی، مفهوم کل، جزء است.

حالا (اذا بلغ اَلْمَاءُ قَدْرَ كُرٍّ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ) یعنی شیء و نجاست. اگر آب به اندازه زیادی بود، چیزی از نجاسات او را نجس نمی کند و مفهومش (اذا لم یبلغ ما بقدر کر ینجسه شیء) این شیءچیه؟ ما نجاست زیاد داریم. نوعاً، کماً، کیفاً وروداً موروداً، مستویاً، نجاسات در ابعاد چند گانه ما زیاد داریم.

حالا آیا مفهوم مراد است؟ اگر مفهوم مراد است که مفهوم خاص در اینجا فرموده نمی شود، (اذا لم یبلغ الماء قدر کر منجسه شیء) شیء دمه؟ غایطه؟ عرض می شود میته است؟ منیه؟ خونه؟ کدومه؟ بیان نکرده.

پس بنابراین مراد شیء نجاسات، یکی از نجاسات مراد نیست، شیء یا مراد کمّ است یا مراد کیف است یا مراد کم و کیف است. بالاخره مراد از شیء که (اذا لم یبلغ الماء قدر کر ینجسه شیء) این شیء اصل نجاست است نیست، چون اگر اصل باشد (ینجس کل شیء) باید باشه (ینجس کل شیء) نیست که.

بنابراین کَمّ است، یعنی اگر آب زیاد باشد و صدور حدیث در مدینه منوره است که مدینه منوره آب کم است، آب کمه،  اگر آب زیاد بود، زیاد نسبتاً در مدینه، نجاسات معمولاً تنجیس نمی کند چون داعی ندارد، آدمای عاقل اونقدر نجاست بریزن تو این آب که منفعل بشه، پس (شَيْءٌ) کمه. (شَيْءٌ) کل نجاسات نیست. عرض می شود که بعضی نجاسات هم نیست، بلکه کمه (لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ یُغیّره) یعنی (لم ینجس شی من النجاسات) اون شیئی که تغیر دهنده است، چون شیء، دو شیء است، یا شیء خود نجاست است که معنا ندارد، یا شیء بعض نجاست است معلوم نیست، پس نه کل است افرادی، نه بعض است افرادی، بلکه چیه؟ کمه، یعنی (اذا لم یبلغ الماء قدر کر ینجسه کم من النجاست) کثیر، خب معلومه دیگه وقتی یه استکان آب رو توش بول کنند خب نجس میشه، ولکن اگر تو یک کیلوگرم آب. یک قطره خون بریزند (لَمْ يُنَجِّسْهُ).

بنابراین این مفهومی که آقایون میخوان بفرمایند اصلاً مفهوم از این روایت نیست، وانگهی استدلال به مفهوم اونم مورد بحث است. اگرم مفهومی در کار باشد، استدلال به مفهوم مورد بحثه ولکن ما میگیم استدلال مفهوم درسته ولی مفهوم بعضه و بعض نجاست نیست، چون اگر بعضی نجاست مراد باشد این مجمل است، مهمل است، باید بریم بپرسیم کدوموتون فرمودید این مفهوم کدومه؟ بوله غایطه سگه خوکه غایطه منیه فلانه؟

بنابراین بُعد سوم است که کمیت خاص مراده، یعنی کمیت خاصی که کمیت زیاده، کمیت زیاد نجاست که در مدینه باشد، اینو نمیریزند در آبی که زیاده، آب کم را اونا متنجس نمی کنند تا چه رسد آب زیاد متنجس کنند، در جایی که آب بسیار کمه، حتی در اونجایی که آب زیاد هست داعی ندارند که برند توی آب زیاد کثافت کنند، توی حوض، توی استخر با اینکه آب زیاده، مرتب آب میاد، دلیل ندارد دستشویی کنند یا کثیف کنند یا قذارت و کثافت.

بنابراین امّ روایات و محور روایت که آقایون استدلال می کنند اینه و این روایت رو روایت قبلی معنی می کند (اذا بلغ الما قدر کر لم یحمل خبساً لم یحمل نجساً لم یحمل قذراً لم یحمل) اونا معنی می کنند، هم اونا معنی می کنن هم خودمون معنی می کنیم. این یه روایت.

(و منها صحیحه زُرَارَةَ قَالَ إِذَا كَانَ اَلْمَاءُ أَكْثَرَ مِنْ رَاوِيَةٍ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ تَفَسَّخَ فِيهِ أَوْ لَمْ يَتَفَسَّخْ فِيهِ إِلاَّ أَنْ يَجِيءَ لَهُ رِيحٌ يَغْلِبُ عَلَى رِيحِ اَلْمَاءِ)

اصلاً روایت نص است در مطلب ما، اینا چرا استدلال می کنند بهش؟ اگر آب اکثر باشه از یه خیک، مشک، یک مشک چقدره؟ یک کره؟ مشک نیم کرم نیست، اگه مشک گاوم باشه مثلاً، مشک گاو درست نمیکنن، مشک ها رو مشک گوسفند و بز درست می کنند، مشک گوسفند و بز کره؟ چه عرض کنم. وقتی که لغتم بلد نیستن آقایون.

(إِذَا كَانَ اَلْمَاءُ أَكْثَرَ مِنْ رَاوِيَةٍ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ) اگر بیشتر از خیک باشد، نجسش نمی کند چیزی، به همون معنایی که عرض کردیم، یعنی اگر بیشتر از یک خیک آب داشته باشید در مدینه که آب خیلی کم است، داعی ندارد که تو خیک آب برید کثافت کنید که، (تَفَسَّخَ فِيهِ أَوْ لَمْ يَتَفَسَّخْ).

حالا، فرض کنید که یه موشی افتاده توی خیک آب و بیشتر، این موش منفجر بشه، منفجر نشه، موش کوچیکه، آب خیک صد برابر اون میشه، آب صد برابر منعفل نمی شود با یک صدم. (إِلاَّ أَنْ يَجِيءَ لَهُ رِيحٌ يَغْلِبُ عَلَى رِيحِ اَلْمَاءِ) بله اگر بویش که غالب بر بوی آب است که بوی آب محکوم است و مغلوب است، بله پس این روایت دلالت بر ضد بیشتره.

(و منها صحیح ابراهیم بن جابر قال قُلت لِأبی عَبدالله علیه السلام اَلْمَاءِ اَلَّذِي لاَ يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ قَالَ ذِرَاعَانِ عُمْقُهُ فِي ذِرَاعٍ وَ شِبْرٍ سَعَتُهُ) اینو بحث کردیم قبلاً.

(و منها صحیح عبدالله بن سِنَانٍ  قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَدْرِ اَلْمَاءِ اَلَّذِي لاَ يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ فَقَالَ كُرٌّ) اینم همون معنا رو میده که تفسیر نمی خواد دیگه.

(و منها روایت عبدالله بْنِ اَلْمُغِيرَةِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ إِذَا كَانَ اَلْمَاءُ قَدْرَ قُلَّتَيْنِ) یعنی قدر دو تا خیک، دو تا خیکم کر نیست (لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ وَ اَلْقُلَّتَانِ جُرَّتَانِ یا جَرَّتَانِ) دو تا خیک، دو تا خیک آب کره معمولیم نیست، حتی حداقلی که عرض می شود که محرز باشه نیست.

(و منها روایت عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ وَ لاَ تَشْرَبْ مِنْ سُؤْرِ اَلْكَلْبِ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ حَوْضاً كَبِيراً يُسْتَقَى مِنْهُ) حوض مدینه با حوضای دیگه فرق داره، حوضای مدینه مثلاً حیاض حمام چقدر بوده؟ این یه جای دو سه وجبی، در دو سه وجب که حداکثرش حوض حمام بوده که میگد که اگر یهودی و نصرانی و جنب و منی و بول و این حرفا است، از اونجا غسل نکن وضو نگیر، حوض اینطور بوده نه؟ حوض یک مرتبه (41:23) میشه حوض حوض چند متری، چند متر طول چند متر عرض.

ولی حوض های مدینه تا چهل پنجاه سال پیشم می رفتیم اونجا اینطور بود، حوض های مدینه وقتی آب کم بود، مخصوصاً حوض حمام، حمام که آبش زیاده یک منبعی دارد، یک حوضچه ای دارد، از منبع تو حوضچه آب میاد بعد میبندن، این حوضچه حوضه.

بنابراین اگر حوض کبیر یعنی حوضی که به جای دو سه وجب سه چهار وجبه، خوب اگر سه چهار وجب باشه اگر سگ بخورد، ولوغ کلبه

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار) این حوض کبیر اون منبع کبیر حساب نمیشه؟

نخیر از حوض استفاده می کنند، اون حوض نه سگ میاد نه آدم اون منبع حوضه، اون منبع اصلی محفوظه، کاریش ندارند، خزینه است، خزینه مخصوصه، خزینه یک جایی یه راهی به پایین باز می کردند و یه حوض کوچیکی، از یه حوض کوچیکی استفاده می کردند که آب زیاد مصرف نشه.

ما به این مقدار امروز اکتفا می کنیم و با یک بیانی. اصولاً تبلیغاتی که ضد ما می شود زیاده، از جمله این آقا به حدیث کاری نداره، آقاجون ما با حدیث کار داریم، با حدث کار نداریم. حدیث هایی که حدث است، حدیث هایی که بر خلاف کتاب و سنت است، بر خلاف تمام موازین است کاری نداریم و إلا ما مراجعه به قرآن و احادیث قطعیه وقتی که مطلب روشن شد، دیگه حدیث فلان حدیث فلان که تناقضات دارد، تضادات دارد، احتمالات دارد ما مراجعه کنیم که چی؟

پس به حدیث ما کار داریم و کار نداریم. به احادیثی که وارد است و صادر است، موافق قرآن است البته کار داریم، چون کتاب و سنته. ولکن احادیثی که بسیار هم زیادند، صحیحه و موثقه حتی متواتره ولکن برخلاف موازین شرعین ما کار نداریم، بنابراین تبلیغات رو آقایون شعور پیدا کنند پس بگیرند یا اینکه توجه داشته باشند که اگر من به حدیث کاری ندارم خب شمام به کتاب کاری ندارید. آیا کتاب زدم کار بدتر است یا حدیث رو بزاریم کنار؟ ما هم کتاب رو قبول داریم هم حدیث رو، منتهی کتاب اصل است و حدیث فرعه.

تتمه احادیث برای فردا ان شاالله.

اللهم الشرح صدورنا به نور قران والایمان و معارف القران العظیم وفقنا بما تحبون