جلسه صد و دوم درس خارج فقه

وضو

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

امروز که روز اول بحث فقه مقارن است، قاعدش این است که دنباله بحث گذشته رو ما داشته باشیم که راجع به طهارات ثلات است. اما چنانکه در گذشته هم همینطور بوده که روزهای اول بحث، مطالبی رو عرض می کردیم، امروز هم مطالبی رو عرض می کنیم.

ما سوالی از کل حوزه های اسلامی داریم از بعد از غیبت کبری ولی امر (ص) تا حالا و تا بعد که حوزه ها به همین منوال هست.

سوال این است که آیا احکام اسلام را خداوند در قرآن اولاً و در سنت ثانیاً، جوری بیان کرده است که مفهوم است از برای کسانی که لغت قرآن و سنت را می دانند مفهوم است یا گنگ و نامفهوم؟ حالت سوم نداریم که.

اگر نامفهوم است، پس شریعت اسلام نامفهوم است، خدا نامفهوم است، ربوبیتش نامفهوم است، تعلیمش نامفهوم است، احکامش نامفهوم است، با نامفهوم ما چیکار داریم اصلاً؟

تازه کل مفهوم ها را فهمندگان قبول نمی کنند تا چه رسد نامفهوم ها را، مخصوصاً نامفهوم های دینی را. مردم طبعاً نه فطرتاً، طبعاً بر مبنای طبع مادی و طبع حیوانی توجه به دین ندارند تا چه رسد دینی باشد که نامفهوم است. باید سالیان دراز در حوزه ها زحمت کشید، سینه به حصیر مالید، ان قلت و قلت کرد، درس داد، درس خوند، نوشت، فکر کرد تا اگر به مرحله اجتهاد رسید بشود، أحوط، أقوی، اولی و تناقضات و تضاداتی که در فتاوا هست و این سوالی ست که از کل حوزه های فقهی اسلامی که بحث ما فعلاً فقه است، می کنیم.

سوال مهم تر از کل حوزه های فلسفی، عرفانی، منطقی، فقهی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقیِ اسلامی، ما این سوال رو داریم ولکن فعلاً چون بحث ما فقه است این سوال رو تاکید میدیم بر حوزه های فقهی، شیعی، سنی، اصولی، اخباری و هر که و هر چه در حوزه های اسلامی می گذرد.

از دو بُعد خارج نیست یا کتاب الله در بیان احکام مفهوم است برای فهمندگان و جویندگانی که با لغت قرآن آشنایی دارند یا نامفهوم است.

اگر بر فرض محال و بر فرض کل موازین، بر خلاف کل موازین نامفهوم باشد، پس دین ما دینی ست نامفهوم، مردم سراغ دین مفهوم هم احیاناً نمی روند تا چه برسد سراغ دین نانفهوم.

و اگر مفهوم است این نشیب و فرازها، اصول ها، قواعد، أحوط ها، أقوی ها، اولی ها، حسنٌ و این قبیل مطالب برای چیست؟ اگر مفهوم است علم اصول برای چیست؟ مخصوصاً علم اصول لفظی.

در هیچ علمی از علوم ما علم اصول لفظی برای فهمیدن لغت نداریم. برای فهمیدن لغت باید به لغت مراجعه کرد و اگر گوینده لغت عاقل است و عالم است و داناست و میخواهد مراد خود را بفهماند بهترین لغت را و روشن ترین لغت را انتخاب می کند.

بنابراین علم اصول لفظی، امر،  نهی، چه، عام، خاص، این ها بحث کردن برای چی هست اصلاً؟ آیا اسلام ما نامفهوم ترین مطالب است در کل علوم؟ اگر نامفهوم ترین مطالب است در کل علوم، دو اشکال دارد.

یک اشکال، تکرار می کنم، ما دنبال نامفهوم که تا آخر هم نامفهوم است و روشن و در صراط مستقیم انسان را قرار نمی دهد، نمی رویم.

بُعد دوم، اگر نامفهوم است شما چرا وقت مصرف می کنید؟ مال، استعداد، وقت، فهم، فکر، عمر مصرف می کنید برای اینکه از این نامفهوم، بهره ای باز نامفهوم بگیرید؟

بنابراین بُعد اول صحیح است که بُعد مفهومه. یعنی کتاب الله در جنبه بیان و روشنگری و دلالت صددرصد واضح مخصوصاً در محکماتش، مخصوصاً در احکامش در بُعد روشنی و در بُعد وضوح، بالاترین مراحل غیر الهی ست.

در بیان ناطقه الهی کسانی هستند که روشن بیانند، خوش بیانند و مطالب خود رو می رسانند. این که محتاج به مطلبی نیست کسی که لغت رو بداند، لغت فارسی رو، انگلیسی رو ، فرانسوی رو بداند و اگر اون نویسنده به هر لغتی واضح بیان کرده، یعنی لغت صددرصد مُفهَم معناست و معنا هم صددرصد مُفهَم لفظه، لفظ أوسع از معنا نیست و معنا هم أوسع از لفظ نیست بلکه لفظ صددرصد دلالت بر معنا دارد مخصوصاً در بیان تکالیف و وظیفه.

خب اگر این طور است در قرآن، این اگر خیلی بالاتر است، یعنی حتی خداوند در مثلث بیانات ضلع قاعده ای را در قرآن دارد. مثلث بیانات عبارت است از بیان خلقی بیان خالقی.

بیان خلقی اگر عاقلانه و عالمانه باشد، مفهم مطلب است، بالاتر بیان خالقی در کتاب های وحیانی غیر قرآن و بالاتر ضلع قاعده بیان است که بیان قرآنی ست.

بنابراین بیان قرآنی خداوند حتی در بیان قرآنی و انجیلی و صحفی و سایر بیان های وحیانی هم روشن تر است. البته بقیه هم روشنه، هم روشن تر است، ثابت تر است، قائم تر است، دائم تر است و قوی تر است.

بنابراین با این خصوصیات، ما که می خواهیم احکام اسلام را بفهمیم چرا مبتلای به تناقضات و تضادات مذهبی یا عرض می شود که جهات خاصه علمی شدیم؟ این ابتلا به تضادات و تناقضات در اثر چیست؟ در اثر قصور یا تقصیر کتاب یا سنت است که غلطه.

نه کتاب مقصر است و نه سنت قطعیه، چون (هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ) [آل عمران: آیه ۱۳۸] یا بلاغ مبین بودن قرآن که در آیاتی هست، این اعم است از اینکه بلاغ مبین قرآنی باشد یا بلاغ مبین در بُعد سنت باشد.

همانطور که خداوند آنچه را خواسته است تبیین کند از برای مکلفین در طول زمان و عرض زمین برای کل مکلفین تبیین کرده است و محتاج بیان نیست و مفسر قرآن مستفسر است و نه مفسر، چون قرآن خود را بیان می کند.

قرآن خودش منورترین انوار است در دلالت و احتیاجی به نور  بیان دیگری هرگز ندارد و در سنت قطعیه هم آنچه را که خداوند در قرآن نفی و اثبات نکرده است و در سنت بیان کرده باید و حتماً اینجور است، جوری بیان کرده که برای پویندگان و جویندگان قابل به دست آمدن است.

و لذا قرآن می فرماید (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] شریعت ما در کل ابعادش علمی ست، سد باب علم را جاهلان کردند یا متجاهلان کردند، باب علم مسدود نیست. باب علم مسدود است بر کسانی که محور بیانی مانند قرآن و در بُعد دوم سنت قطعیه ندارند ولکن ما که مجهزیم به نیروی بیانی قرآن و بعداً نیروی بیانی سنت، چرا باب علم بر ما مسدود باشد؟ بلکه باب جهل بر ما کلاً مسدود است و حتی ما می توانیم عصمت علمی پیدا کنیم، چنانکه قبلاً عرض کردم و امروز هم عرض می کنم.

آیا برای مکلفان با دیدگاه لغت قرآن و بینش صحیح، بدون فرضیه های قبلی و بدون انتظارات، با دید صحیح و مستقیم، آیا امکان دارد در مثلث عصمت بُعد اول عصمت را پیدا کنیم یا نه؟ مثلث عصمت ضلع اولش قسمت علمی ست. ضلع دوم عصمت عقیدتی ست. ضلع سوم عصمت عملی ست.

این سه عصمت را معصومین رسمی دارا هستند ولکن آیا مکلفان به قرآن و دانندگان لغت قرآن به نحو صحیح، می توانند ضلع اول عصمت را که عصمت علمی ست پیدا کنند یا نمی توانند؟ اگر محال باشد یا عسر باشد یا مشکل باشد که در اختصاص گروهی باشد، بنابراین (وَاعْتَصِمُوا) [آل عمران: آیه ۱۰۳] امر غلطی است.

(وَاعْتَصِمُوا) مربوط است به (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) [آل عمران: آیه ۱۰۲] (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) چنین کنید، چنان کنید، (وَاعْتَصِمُوا).

پس بر مبنای ایمان حتی حداقل ایمان، کسی که ایمان دارد به خدا و رسالت یوم آخر و قرآن، خطاب به اینان است با درجاتی که این مؤمنین دارند و ایمان کار قلب است. ایمان در بُعد اصلی کار قلب است و در ابعاد فرعی گذشته و آیندش و قبل و بعدش کار زبان است و عرض می شود که عمله.

حالا این (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا) [آل عمران: آیه ۱۰۳] آیا خدا امر به محال کرده؟ امر به عسر کرده؟ امر به مشکل و صعب کرده؟ هیچ کدام درست نیست، بلکه امر کرده است به کاری که میسور است و ممکن است البته با تفکر.

ممکن است با تفکر صحیح، ممکن است با تفکری که راهش رو به شما نشون دادن، دریافت عصمت علمی قرآن و مرادات حضرت حق سبحانه و تعالی، حداقل در بُعد احکام باید و نباید و شاید و نشاید، این امکان عادی دارد برای کل مکلفین.

خب حالا که امکان عادی دارد برای کل مکلفین با شرایط نگرش صحیح و بر مبنای لغت صحیح، پس چرا اینقدر اختلاف هست؟ در حلال ها، در حرام ها، در مستحب ها، در مرجوحات، در مباحات، در احکام شخصی، در احکام اجتماعی اینقدر اختلاف برای چیست؟

باز بر می گردیم. آیا اختلاف در احکام در فهم احکام است؟ قصور است؟ تقصیر است؟ قصور بر مبنای تقصیر است؟ تقصیر بر مبنای قصور است؟ در بُعد مکلفین یا نخیر بر مبنای قصور یا تقصیر در کتاب الله است و بعداً در سنت رسول الله؟

اگر ما قائل بشویم یا احتمال بدهیم که کلام الله و بعداً سنت رسول الله، قصور بیانی یا تقصیر بیانی دارند، این کفره، بد تر از شرکه، چون هر مشرکی هم جرئت ندارد نسبت جهل به خدا بده. این نسبت جهل به خدا دادن است، نسبت عجز به خدا دادن است که خدا خواسته است مکلفین را راهنمایی کند با بیانی راهنمایی کرده است که این بیان قاصر است، مقصر است، کوتاه است یا کوتاهی قصوری دارد که عجز است یا کوتاهی تقصیری دارد که خیانت و جنایت و ظلم است.

بنابراین برای پاسخ این سوال باید چه کرد؟ چرا اگر دین و شریعت واضح است و مانند قرص خورشید، أوضح واضحات است، چرا اینقدر اختلافات و دکان های مرجعیت، مرجعیت شیعی، مرجعیت سنی، اصولی، اخباری، شهرتی، اجماعی، ضرورتی و و و این اختلافات برای چیست؟

کلاً این اختلافات مربوط است به تقصیر و یا قصور تقصیری و یا تقصیر قصوری مکلفان. مخصوصاً مکلفانی که شرع مدارند. مکلفان شرع مدار که خود را مصدر افتاء به شریعت می دانند، اگر این ها مقصر نباشند و قاصر نباشند و پی جویی کنند از احکام خدا در قرآن اولاً و در سنت ثانیاً این اختلافات یعنی چی؟

اگر اختلافات در بُعد عدم عصمتشون باشد اون کم است و اون کم هم با (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) [شوری: آیه ۳۸] عرض می شود که برطرف میشه.

بر میگردیم به این آیه (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا) [آل عمران: آیه ۱۰۳] این حبل دارای دو بُعد است. حبلین نیست، حبال هم نیست. بُعد اول کتاب الله است و بُعد دوم سنت قطعیه است. سنت قطعیه بر مبنای کتاب الله است، بنابراین یک حبل است.

سنت قطعیه در مطالبی که کتاب نه نفی و نه اثبات کرده است حبل دومه، باز حبل دوم هم بر مبنای اشاره و ارشاد حبل اول است.

مثلاً (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) [نساء: آیه ۵۹] اگر ما (أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) نداشتیم، اصلاً حرف پیغمبر رو گوش نمی دادیم. یعنی حرف هایی که از پیغمبر که نه موافق کتاب و نه موافق سنت است، اصلاً گوش نمی کردیم.

ولکن چون خدا مقرر فرموده در سه بُعد ما طاعت باید بکنیم (أَطِيعُوا اللَّهَ) فی محکم کتابه (أَطِيعُوا الرَّسُولَ) فی سنت ثابت غیر المفرقه (وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) فرمانداران رسالتی معصوم که بیان رسول را به ما می رسانند. خود از خویشتن چیزی نمی گویند.

بیان رسول را که رسول برای همه همه مطالب رو نمیشد بگه و همه مسلمون ها در بیست و سه سال رسالت رسول، همه حرف های رسول رو نمیتونستن بفهمن. اشخاص خاصی بودن که اون ها (أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) هستند که به عقیده ما شیعه عرض شود که دوازده نفرند یا سیزده نفرند که زهرا (س) هم جزو اولی الامرند، منتها امولی الامر طاعتی در بُعد احکام است و نه در بُعد ولایت رسمی رسول و ائمه.

خب بنابراین حرف قاطی میشه ولی از بس مطلب مهم است از بس ظلم به کتاب و سنت شده است مجبور به تکرار هستیم.

خب حالا این (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا) [آل عمران: آیه ۱۰۳] اگر امکان دارد و میسور است از برای شایستگان بلکه همگان، اگر میسور است از نظر شایستگان و شرع مداران، پس چرا شرع مداران عصمت علمی ندارند؟ اگر عصمت علمی نسبت به واجبات و محرماتی که در قرآن بیان شده است دارند، پس چرا اختلاف دارند؟

بنابراین عصمت علمی حاصل می شود به وسیله قرآن با شرایط و مقرراتش، اما این ها سراغ قرآن نرفتند. چون سراغ قرآن نرفتند، سراغ روایات رفته اند، شهرت ها رفته اند، اجماعات رفته اند، ضروریات رفته اند، ادله عقل رفته اند، چون عقول مختلف است، اجماعات مختلف است، شهرت ها مختلف است، اجماعات مطبق مختلف است، عرض می شود که منقول مختلف است و فهم روایات مختلف است، خود روایات مختلف است

بنابراین روی این اختلافاتی که (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ) [نور: آیه ۴۰] فتاوای (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ)درمیاد.

بنابراین انفصال از کتاب و اتصال به غیر کتاب چون یا اتصال به کتاب و سنت است یا فقط اتصال به کتاب است یا نه اتصال به کتاب است نه اتصال به سنت یا نه اتصال به سنت است، فقط اتصال به سنت، اتصال به رو بنای جریان است وزیر بنا را رها کردن است.

بنابراین ما دو حجت داریم، کتاب است در اصل، سنت در فرع. اگر ما تمسک عاقلانه و عالمانه به کتاب و سنت بکنیم اختلاف اصلاً در احکام لاسیما معنا ندارد و اگر هم اختلافی بود بلکه با عرض می شود که (أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) [شوری: آیه ۳۸] رفع میشه.

و ما میبینیم اختلافاتی که روایاتی و فتاوایی و انظاری با کتاب الله دارد حدود هزار اختلاف است، کم نیست، که ما دست کمش در تبصره الفقها به پونصد ششصد تا رسوندیم چون تبصره الفقها کتاب مختصرتری ست، حدود هزار و بیشتر اختلاف است.

توی یک پرانتز جمله ای رو عرض کنم که هم ارتباط دارد با جریان ما و هم خیلی ارتباط ندارد. بنده مدت هایی راجع به ترجمه های قرآن فکر می کردم که ترجمه های قرآن دچار تناقضه. تفسیرها متناقض، ترجمه ها متناقض، در بُعد فقهی، در بُعد غیر فقهی.

اخیراً چند ماهی است که روی ترجمه های فارسی دارم کار می کنم، حتی ترجمه هایی که شرع مداران و مراجع تقلید کرده اند تا چه رسد به دیگران، محققاً بیش از ده هزار غلط است، ده هزار غلط، اسم میارم ترجمه آقای مکارم، ترجمه آقای محمدمهدی فولادوند، ترجمه آقای خرمشاهی، ترجمه کی، ترجمه کی، من از همه بهتر پسندیده تر و تحمیل کمتر ترجمه آقای فولادونده.

ولکن همین ترجمه آقای فولادوند است حدود ده هزار غلط دارد و این خطر بسیار بزرگی ست بر فارسی زبان ها. فارسی زبان ها که قرآن را در برگردان به لفظ فارسی و ترجه به فارسی می بینند، خیال می کنند همه قال الله، حال آن که عقایدشون، افکارشون از نظر فقهی و از نظر اصلی به طور کلی منحرف میشه.

این چرا؟ برای اینکه مترجمین قرآن حتی کسی که شرع مدار است و مرجع تقلید است، یه چیز ساده ای گرفته، یه چیز پیش پا افتاده گرفته، و حال آنکه ترجمه قرآن باید ترجمه وحیانی باشد نه ترجمه خیالی. ترجمه خیالی که کی چنین گفته، کی، حتی در لغات، در جملات، در ترتیب جملات، در پس و پیش بودن لغات و جملات این ها عرض می شود که، این رو توی پرانتز عرض کردم و مشغول ترجمه قرآن هستم، الحمدلله به یاری خدا که در متن ترجمه خالص فارسی بشود و در پاورقی تفسیر آیاتی که مهم و مشکله.

و حتی از نظر وزن هم وزن قرآن را در وزن ترجمه فارسی میاریم و در مقدمه اش هم نوشتم که اگر این ترجمه پایان رسید و این ترجمه به پایان رسید، این ترجمه محور کل ترجمه ها و ترجمان ها و برگردان های قرآن به کل زبان های عالم باید باشه. از قرآن ترجمه نکنید. چون از قرآن ترجمه کردن به هر زبان شرایطی دارد که این شرایط متاسفانه پیدا نیست.

باید کل قرآن رو تفسیر محقق، مسلسل، موضوعی، دقت در لغت عربی، در لغت فارسی، بدون تحمیل، بدون تحمیل نظرات، بدون انظارات و این شرایط ظاهرا در بعضی ها جمعه که این خیال می کنیم ما همون شخص باشیم که ترجمه و تفسیر کردیم.

برگردیم، در این (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا) [آل عمران: آیه ۱۰۳] کلاً خطا کارند و چرا آقایون مراجع سنی و مراجع شیعه حتی در فقه به قرآن مراجعه صحیح نکرده اند؟ برای چیست؟ مطالب باید واضح گفته بشه و پخش هم بشه.

اصولاً بر می گردیم به جای دیگه. اصولاً چرا تحدیث و نقل روایت یک عنوان بسیار مهمی در طول تاریخ تحدیث بوده ولکن مفسر و حافظ قرآن نبوده، چرا؟

برای اینکه مفسر قرآن بودن و به قرآن مراجعه کردن اختلافات را، تضادها را، دکان ها را، مرجعیت ها را، آیت الله هی ها را به وحدت نمی رسانده، نمیرسانده، چون به وحدت می رسانده است و وحدت عرض می شود که شامل وحشت است بنابراین من، این، او، فلان، فلان، فلان، دکان ها، دست بوسی ها، مرجعیت ها از بین می رفتند.

چون مراجعه صحیح و مستقیم به قرآن با شرایطش با (أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) [شوری: آیه ۳۸] مغازه ها و بازار ها و دکان های مرجعیت ها، شیعه ها، سنی ها، اصولی ها، اخباری ها  و ها ها رو از بین می برد و عنان (23:27) از بین می رفت مراجعه به قرآن نشد.

محدثین چرا این کار رو کردن؟ چون معلومه عن فلان، عن فلان، دیگه ممکنه همانطور که متن جعل است، سند هم جعل باشد. اونقدر سندها و متن ها در روایات جعل است که واویلا و وحشت زاست و لذا محدث زیاده. راوی زیاده، محدث زیاده، کتاب حدیث زیاده، چرا؟ برای اینکه این خود مغازه ایست، فلان محدث، محدث مجلسی، محدث فلان، محدث فلان، و حال آنکه این محدثان بعضی هاشون به جای تحدیث، حدث ایجاد کردن.

در بحارالانوار و در صحاب سته و در کتاب های دیگر اونقدر حدث ایجاد کرده اند و اونقدر ضد اسلام و ضد معرفت و ضد عقل و ضد شعور و ضد انسانیت، مطالبی رو جمع کرده اند یا جعل شده نقل کرده اند، هم سند جعل شده، هم متن جعل شده. خب این مغازه ها باید محفوظ بمونه چجور؟ با انصراف از قرآن.

ولکن اگر توجه مستقیم به قرآن می شد، این مغازه ها و این کتاب ها و این پر گویی ها و این زیادگویی ها و این دست نوشته های مختلف، پول های مختلف، کتاب های مختلف، رساله های مختلف، همه برچیده می شد. یه نفر از رفقامون، (24:50) گفت با یکی از اساتیدمون  در خلوت صحبت کردم که چرا به قرآن شما مراجعه نمی کنید حتی در فقه؟ گفت چون کسی نیست به شما میگم، اگر ما به قرآن در فقه مراجعه کنیم، مغازه هامون تخته میشه، حرف هامون از بین میره، چون حرف های ما بر مبنای قرآن نیست، اگر حرف می بود چه می شد؟ دیگه تعدد مرجعیت ها، تعدد فتاوا، تعدد انظار.

بنابراین از روزی که رسول الله مبعوث شدن نه از روز وفاتشون، ما از روز وفات نمی گیم از روز غیبت کبری نمی گیم، برای اینکه از روزی که رسول الله (ص) مبعوث به رسالت شدن این اختلافات و این توجه های به غیر کتاب زیاد بود.

حتی روایت دارد که پیغمبر اکرم در مسجد وارد شدن دیدن که اصحاب قال قال می کنند، اون یه حرفی میزنه، این یه حرفی میزنه، فرمود (مالکم تختلفون و کتاب الله بین ظهرانیکم و انا بین ظهرانیکم) چتونه؟ چه مرضه اختلاف می کنید؟

یک مرتبه اختلاف در بقالی و عطاری و زراعت و خیاطی و این حرف هاست، یک مرتبه اختلاف در حرام و حلاله. چرا اختلاف در آن می کنید با اینکه ثقلین در محضر ثقلین هستید؟ ثقل اکبر که همیشه است کتاب الله است، چرا اختلاف می کنید؟

بنابراین این اختلافاتی که میشد به لسان دین، به لسان حتی قال رسول الله، حتی به لسان قال الله، اختلافاتی که میشد این اختلافات بر مبنای دور بودن از قرآن است و إلا اگر به قرآن نزدیک بودن و اعتصام به قرآن می کردند این کار نمی شد.

این مقدمه مختصری بود که عرض کردم و پیوند مقدمه دنباله بحث قبلی ست. مثلاً از جمله مواردی که بر خلاف عقل، بر خلاف کتاب، بر خلاف سنت، نوعاً، درصد بالا فتوا دادند فقها در طهارت ثلاث است. بحث ما طهارت ثلاث بود دیگه. طهات ثلاث که وضو و غسل و تیمم است.

مسئلهٌ، در رساله ها هست، در رساله های عملیه هست، در کتاب های فقهی مستدل هست، عرض می شود که آیا اگر قبل از وقت، قبل از وقت نماز انسان وضو بگیرد به نیت نماز یا تیمم کند به نیت نماز یا غسل کند به نیت نماز به نیت ظهر نشده هنوز، به نیت نماز ظهر که هنوز نشده است من وضو بگیرم یا غسل کنم یا اگر آب نبود مجبور بودم تیمم کنم این چیه؟

میگن این باطل است. یعنی محدثید شما. یعنی اگر شما وضو کامل، عیار با شرایط گرفتید ولی به، مثلاً پیش نمازید، پیش نمازید تو مسجد آب نیست تو خونتون آب هست و اگر ظهر وضو بگیرید به مسجد نمی رسید، حالا اگر شما پیش نماز وضو بگیرید منزلتون قبل از ظهر برید مسجد، نماز شما باطل است، نماز مأمومین باطل است، چون بی وضو هستید، چون وضو گرفتن قبل از وقت به نیت نماز در وقت این باطل است.

این رو گفتن دیگه، من کسی رو پیدا نکردم هنوز خلاف این بگه. نوعاً اینطور میگن. این هم بر خلاف عقل است، هم بر خلاف کتاب است، هم بر خلاف سنت است و چرا این حرف رو زدند این ها؟

این ها فلسفه رو داخل فقه کردند. یکی از مرض هاست. فلسفه عقلی را داخل فقه کردند و کاش عاقلانه اگر فلسفه عقلی را داخل فقه می کردند بد نبود، ولی جاهلانه وارد کردند.

مثلاً باب علت و معلول، مادامی که علت نباشد معلول میشه باشه؟ خب نه. مادامی که آتیش نباشد حرارت می تونه باشه؟ حرارت فرع آتشه. حرارات که فرع آتیش است مادامی که آتش روشن نباشد حرارت نیست.

خب روی این مبنای علت و معلول میگن که اگر ذی المقدمه واجب است مقدمه چرا واجب است؟ میگن ذی المقدمه علت وجود مقدمه است، اینطور میگن همشون، میگن مادامی که نماز واجب نشده است و قبل از ظهر است، پس وضو واجب نیست، مستحب هم نیست، چون وجوب و استحباب بلکه جواز وضو، جواز و اباحه وضو که وجوب باشد یا استحباب باشد یا مرجوح باشد یا اباحه باشد، این مربوط است به اینکه ترشح کند از ذی المقدمه.

یعنی ذی المقدمه که صلاه است خودش واجب است و وجوب ذی المقدمه بر مبنای فلسفی که آقایون وارد کردند، وجوب ذی المقدمه علت است از برای  وجوب مقدمه.

بنابراین شما اگر قبل از وجود علت، معلول بخواهید داشته باشید غلطه. وجوب وضو معلول وجوب نمازه هنوز هنگام نماز نیامده، نه خود نماز آمده و نه وجوب نماز آمده، حالا که نه خود نماز آمده است نه وجوب نماز آمده است، بنابراین وجوب و حتی رجحان وضو، چون وضو مقدمه نمازه دیگه، وضو که مقدمه نماز است و به این نیت شما می کنید، بنابراین وضو گرفتن یا غسل کردن یا تیمم کردن شما قبل از وقت این باطله، بدعته اصلاً، بدعت است، حرام است اضاله حدث عرض می شود که نمی کند.

حالا اشکال داره این بحث فلسفی، برای اینکه قضیه وجوب نماز و وجوب وضو، قضیه ترشح و مرشح و علت و معلول نیست. این یک قضیه دیگر است که جوابش رو بعداً خواهیم داد.

(صحبت حضار)

بله، این قضیه علت و معلول و ترشح و این حرف ها نیست اولاً. وانگهی حالا بحثش رو بعد می کنیم، جوابش رو بعد میدیم، وانگهی اگر قضیه علت و معلول باشد شما چرا در شخصی که جنب است در رمضان، کسی که قبل از طلوع فجر جنب است، میگید که وجوب صوم علی طهاره کبری مقتضی ست که قبلاً شما جنب نباشید، بنابراین شما می گید قبلاً رفع جنابت و غسل واجب است. این وجوب از کجا آمده؟ اگه ترشحه.

آیا در باب علت و معلول و ترشح علت و معلول استثناء هست؟ دو دوتا چهار تاست. نمیشه در قم سه تا باشه، در تهران چهارتا باشه، در تبریز پنج تا باشه، دو دو تا همه جا چهار تاست. آتش وقتی که نباشد حرارت این آتش نیست. نمیشود گفتش که بله حرارت این آتش در قم نیست، در تهران هست، در تبریز هست.

قضایای عقلی که استثناء بردار نیست. قضایای عرفی و قضایای نقلی. این قضایای عقلی استثناء بردار نیست. بنابراین ما اولاً نقل می کنیم، ثانیاً ایراد می کنیم. ایراد در سه بُعد عقل و کتاب و سنت برخلاف شماست.

ثانیاً اگر بر مبنای فلسفی بخواهید حرف بزنید و بگید که ذی المقدمه واجب است و این علت است تا علت نیاید معلول نمیاد، بنابراین وجوب وضو و رجحان وضو قبل از وقت نمیاد. اگر اینطور است اولاً درست نیست بعد جواب می دیم، اگر اینطور است، پس در این عرض می شود نمونه که عرض کردیم شما چی میگید که چرا میگید واجب است که انسان قبل از طلوع فجر غسل بکند، این از کجا اومد؟

اینا مجبورند یه مطلبی بتراشند، بگن بله وجوب طهارت از برای صوم، وجوب طهارت از حدث اکبر برای صوم، وجوب قبله، واجب بعده. میگن صومه علی طهاره کبری این صوم بعده، ولی وجوبش قبله، یعنی قبل از اینکه طلوع فجر بشه آیا واجب است بعد از طلوع فجر وضو بگیرم یا نه؟

قبلاً وجوب نبود، وجوب بعد میاد. آیا وجوب نماز ظهر که هنوز نشده از حالا .. واجب بعده چون گاه وجوب و واجب با هم اند، بیان اون ها، گاه وجوب و واجب از هم جدا میشن اینجا جایی است که وجوب و واجب از هم جدا میشن، میگیم که واجب عرض می شود که نماز است در وقتش، ولی وجوب نماز قبل از تحقق نماز قبل از وقت واجبه.

بنابراین از وجوب نماز قبل از تحققق واجب در وقت، ترشح می شود وجوب وضو. میگیم یعنی چه اصلاً؟ این واجب وجوب حالاست، وجوب چی حالاست؟ وجوب دارد حالا نماز بخونم یا وجوب دارد بعداً نماز بخونم؟

شما که فاصله میدید بین واجب و وجوب، آیا واجب که بعد است وجوب قبله، معنی وجوب نماز ظهر یک ساعت قبل از ظهر چیه؟ یعنی وجوب دارد نماز ظهر یکساعت قبل از ظهر قبل از ظهر نماز بخونیم؟ یا نخیر وجوب دارد قبل از ظهر یک ساعت، ده ساعت، پنج ساعت، از نظر تکلیف وجوب دارد که در وقت نماز بخونید؟

خب اگر نماز وجوب دارد در وقت بخوانیم، پس در وقت هم ترشح می کند وجودش به مقدمه. این جواب نشد. این حل مشکل شما را نکرد.

وانگهی این بحث وجوب مقدمه و ذی المقدمه این چیز نیستش که، فلسفی نیستش که، قراردادیه، یعنی به طور اجمال، کل مقدماتی که برای ذی المقدمه ها واجبند، وجوب یا عقلی دارند یا شرعی دارند. کاری با ذی المقدمه ندارند.

مثلاً واجب است انسان موسم حج برود حج. حج چه موقع است؟ از اول ذی الحجه است یا اینکه از نهم ذی الحجه است دو روز، سه روز. آیا اینجا مقدمه واجب نیست؟ یعنی محیای سفر بودن، سفر کردن، وقت مصرف کردن واجب نیست؟ چون واجب نیومده؟ عقلی معلومه.

اگر کسی گفتش که شما باید روز دوشنبه مشهد باشید، از این باید شما نمی فهمید که باید یعنی اینکه قبلاً حرکت کنید؟ هر عقلی میفهمه، هر عاقلی میفهمه.

بنابراین این ترشح نمیخواد اصلاً. ذی المقدمه که واجب است، اگر این ذی المقدمه مقدماتی لازم دارد که در زمان ذی المقدمه محال است انجام دادنش، در ظهر روز دوشنبه در مشهد الرضا بودن این محال است، مگر اینکه شما قبلاً برید، چون محال است این ذی المقدمه انجام بشود در زمان وجوب ذی المقدمه، بنابراین عقلاً این قبلاً لازمه یا عقلاً یا شرعاً.

عقلاً و شرعاً عرض می شود در بعضی موارد وجوب ذی المقدمه، مقدمه هست ولکن ذی المقدمه هنوز نیامده باشه. حالا تکمیل مطلب رو اشاره کردیم، تکمیل مطلب رو برای فردا انشاءلله اگر زنده موندیم.

والسلام علیکم و رحمه الله