پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه صد و سیزدهم درس خارج فقه

وضو

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

 اللهم صل علی محمد وآل محمد

﴿أعوذُ بالله مِنَ الشیطانِ الرَّجیم يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى﴾ [المائدة: آیه ۶] تا آخر آیه مبارکه.

(فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶] مختصراً ظاهر بیّن این آیه، با کیفیت و کمیت غَسل وجوه از نظر فریقین فرق دارد. شیعه کیفیت خاصی را قائلند، به استناد روایت حمیری و سنی ها هم کیفیت خاصی را قائلند به استناد خیالات خودشون.

اما آیه چه می گوید؟ (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶] اولاً غَسل اطلاق دارد، چه در بُعد وجوه و چه در بُعد أیدی. غَسل دارای مراحلی ست، از ادنایش و اعلایش و متوسطش.

و همچنین نسبت به دفعاتش. آیا یک مرتبه، دو مرتبه، بیشتر، واجب یک مرتبه است؟ مرتبه دوم مستحب است؟ سوم باز مستحب است؟ باز مستحب است؟ این یک بحثی ست.

و مقدار غسل. آیا اکتفای به ادنای غسل کافیست که بیشتر از دست مالیدن و بیشتر از مسح است؟ یا بیشتر از اون که میانگین است لازم است یا بیشتر از اون؟ این دو مطلب.

مطلب سوم، آیا غَسلِ وجوه کیفیت خاصی دارد که از بالا؟ یا نخیر مطلق است؟ (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶]، غَسل عرض می شود که مطلق است و ادنای (قطع صدا)

اگر اسباق غَسل لازم بود فاسبقوا غسلاً. ولکن اصل غسل کافیه (و اصل الغسل یکتفی به ما فوق المسح ما یسمی غسلاً و لیس فقط مسحاً) چون مسح مالیدنه، چه تر کند، چه مرطوب کند. ولکن غسل، به طوریست که مقداری تر کند. اقل مقداری که تر کند، این صدق غسل است و این کافیه.

بنابراین، اگر روایت داریم که بیشتر، این بیشتر، حمل بر استحباب میشه. چون برخلاف نص اطلاق آیه است در غَسل. غسل نص است در غسل. و این نص در غسل، دارای مراتبی ست که ادنی و اعلی و میانگین باشد.

بنابراین ادنی واجب است، اگر میانگینی هست یا بالاتری هست مستحب است، به شرط اینکه اسرافی در مصرف آب نشود. اگر کسی خواست که زیاد آب بریزه، مثلاً یک کر آب بریز صورت رو بشوره، خب این اسرافه. حالا در هر صورت، این رو بعد عرض می کنم.

حالا، (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶] این غسل وجوه، اولاً وجوه است. اضافه بر وجوه نیست. آنچه واجب است در مرحله اولای غَسل وضویی، شستن صورت هاست. صورت کدامه؟

اصولاً سر و صورت انسان یک دایره ای ست. این دایره دارای چهار جانب است. جانب وجهی، مقابل. جانب خلفی بعد، جالب یمین، جانب یسار.

بنابراین اون مقدار که در شستن صورت واجب است، وجه است. (ما یواجه و یواجه به). مواجه ظاهری صورت انسان، صورت است، دیگه پشت لازم نیست، گوش لازم نیست، گوش راست، گوش چپ، لازم نیست، عرض می شود که بین گوش و بین صورت هم لازم نیست.

اینجا ما اختلاف داریم با برادران سنی. برادران سنی میگن که اُذنین هم داخله. عذار هم داخله. اُذنین میشه گوش. عذار بین صورت و بین گوشه. ما میگیم اُذنین و عذار لازم نیست، چون از وجوه نیست. (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶]، (بس فیه امرا لغسل اللوجوه لا ذائد ولا الناقص لا بعض الوجوه و لا ازید من الوجوه).

اگر هم بگن که ما روایات داریم. البته روایت اون ها مخلوطه. چه روایت از رسول صلوات الله علیه، چه روایت از اصحاب.

میگیم هر جور روایتی از برای غَسل اُذنین یا غَسل عذار داشته باشید که بین گوش و بین صورت است، و هرگونه روایت یا قولی در غسل داخل عنف داشته باشید، که داخل چشم، داخل عرض می شود که بینی، داخل بینی، داخل گوش، داخل چشم، هر روایتی داشته باشیم، قابل قبول نیست. چرا؟

برای اینکه شما یا می گویید که اضافه بر وجه، شستن گوش یا بین گوش و صورت یا شستن داخل بینی یا شستن داخل دهان یا شستن داخل چشم، یا واجب می دانید و یا مستحب می دانید.

اگر واجب می دانید بر خلاف نص آیه است (وُجُوهَكُمْ) فرمود، نه وُجُوهَكُمْ و دواخل آذانکم و دواخل) (6:37) فقط وجوهه. وجوه، آنچه ظاهر است.

آنچه ظاهر است، داخل چشم نیست، داخل بینی نیست، گوش نیست، بین گوش و عرض می شود که چیز نیست. این دواخل کلاً خارج است و عرض می شود که خوارج هم خارج است.

هم خوارج خارجه و هم دواخل. خوارج، اونچه خارج از صورت است. دواخل، داخل چشم و داخل بینی و داخل دهان، کلاً عرض می شود که خارج است. بنابراین آنچه واجب می کند آیه (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶] است.

اگر هم گفتن که واجب نیست، مستحبه، میگیم استحباب دلیل میخواد. چون آیه در مقام حکم وجوب است. به استحباب آیه کاری نداره.

این آیه به استحباب، بله، آیاتی دیگر اعمال واجب را به عنوان برتر، برتر اون رو سر می زنند، ولی در این آیه، آنچه این آیه منحصر به فرد، واجب کرده است، غَسل وجوه است. نه داخل، بیشتر از وجوه.

بگن مستحبه، میگیم استحباب دلیل میخواد. باید سنت قطعیه باشد بر استحباب. سنت قطعیه، اگر ما یک دانه روایت، یک دونه اشاره ولو در روایت بسیار ضعیف از أئمه اهل بیت، راجع به زائد نداریم، راجع به زائد وجه، راجع به باطن نداریم، این قابل قبول است یا نه؟ قابل قبول نیست.

برای اینکه أئمه اهل بیت، ثقل اصغرند. روات دیگر، اصحاب دیگر، ائمه أربع فقه، این ها ثقل اصغر نیستند، ثقل نیستند اصلاً، بلکه خفیفند.

ثقل اکبر قرآن است و ثقل اصغر عترت رسول الله صلوات الله علیه. وقتی که از عترت رسول الله، هیچ اشاره ای، هیچ دلالتی، هیچ روایتی ولو ضعیف در کار نباشد که بیشتر از وجه را بشویید، یا داخل بینی، بله استنشاق مطلبی ست، استنشاق مقدمه وضوست.

داخل وضو، داخل شستن صورت، داخل بینی را، داخل چشم را، داخل دهان را بشویید، هیچ اشاره ای نداریم، معلوم است ثقل اصغر در کار نیست. ثقل اکبر هم وجوب میاره. وجوب هم عرض می شود که وجوه رو میگیره. اما اگر بگیم که خب روایاتی از طریق ما وارد است که این روایت تثبیت می کند، استحباب رو. میگم این روایت شما، تثبیت استحباب رو نمی کند.

چون استحباب، در صورتی تثبیت می شود که این سنت قطعی باشه و سنت قطعیه حداقل مقداری از أئمه اهل بیت باید باشه.

اگر از ائمه اهلبیت اشاره ای نیست که اینجا نیست و روایات شما هم سنت نیست، اون وقت سنت دو بُعده. یک سنت قطعی اسلامی ست، سنت قطعی سنی نداشته باشیم و شیعه نداشته باشیم، قابل قبول نیست. چون عترت، ثقل اصغر است و اگر عترت عرض می شود که بیانگر مطلبی به عنوان استحبابی یا وجوب نباشند، قابل قبول نیست.

بنابراین کلاً فتوای برادران سنی مردود است و قابل قبول نیست. نمی تونیم وجوه را هم اضافه مساحتی بگیریم و هم اضافه بر وجوه، عرض می شود که داخل بگیریم.

خب این بحث ما مختصر مال سنی ها. البته این ها روایات دارن. عرض می شود که به الفرقان مراجعه کنید، ما هم اشاره خواهیم کرد.

(صحبت حضار) حاج آقا اون ها ائمه رو به عنوان ثقل اصغر می پذیرن؟

باید بپذیرن. چون ببینید روایتی که از طریق شیعه است، آیا ائمه اهل بیت، روات عن الرسول بوده اند یا نبوده اند؟ چرا روات از رسول، ولو معصوم نباشد، چرا روات از رسول ولو از نظر اون ها معصوم نیستند، چرا این ها یک اشاره نکردن؟ بنابراین مطلب رو خیلی شل میکنه.

حتی اگر تواتر روایات سنی باشد بر این مزید که نیست، اگر هم تواتر باشد، تواترش مخدوشه. چطور تواتری ست، روایت زیادی ست بر اینکه مساحت بیشتر یا داخل فم و عنف و اشاره از، یعنی اهل بیت هیچ آگاه به این استحباب، آگاهی نداشتن؟ اهل بیت رسول الله که رکن دوم محوری اسلامند، هیچ آگاهی به این استحباب نداشتن ولی سنی ها داشتن؟ پس قابل قبول نیست.

خب اما عرض می شود که در مساحت وجوه. روایات ما مثل (صحیحه زاره عن ابی جعفر الباقر علیهم السلام) داریم، (قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ حَدِّ الْوَجْهِ الَّذِی یَنْبَغِی أَنْ یُوَضَّأَ الَّذِی قَالَ اللهُ تعالی فَقَالَ الْوَجْهُ الَّذِی أَمَرَ اللهُ بِغَسْلِهِ الَّذِی لَا یَنْبَغِی أَنْ یَزِیدَ عَلَیْهِ وَ لَا یَنْقُصَ مِنْهُ إِنْ زَادَ عَلَیْهِ لَمْ یُؤْجَرْ).

استحباب ندارد، ببینید، نفی استحبابه. استحباب که ندارد هیچ، نفی استحبابه. (إِنْ زَادَ عَلَیْهِ لَمْ یُؤْجَرْ) (لَمْ یُؤْجَرْ) چه در بُعد وجوب، چه در بُعد استحباب.

(وَ إِنْ نَقَصَ علیه أَثِمَ) چیه؟ (مَا دَارَتْ عَلَیْهِ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ مِنْ قصَاصِ شَعْرِ الرَّأْسِ إِلَى الذَّقَنِ وَ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ الْإِصْبَعَانِ من الوجه مُسْتَدِیراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ الْوَجْهِ فَقَالَ لَهُ الصُّدْغُ مِنَ الْوَجْه) سنی ها میگن. (قالَ لَا). وسائل الشیعه، باب هفده از ابواب وضو.

خب حالا روی این روایت فکر کنید. ما عرض می کنیم که دست ها و صورت ها، فرق دارن. گاه بین این عرض می شود که ابهام و وسطی، زیادتر از معموله، دست بزرگه. گاه کمتر از معموله. صورت گاه بزرگ تر است از بین ابهام و وسطی، گاه کوچک تر است، گاه برابر است.

این روایت کدام گاه رو داره میگه؟ همه رو داره میگه؟ غلطه. برای اینکه اگر وجه دو برابر وجه معمولی باشد، ولکن دست معمولی باشد، خب دست بعض وجه رو غَسل می کند. یا به عکس، اگر وجه کوچک تر از وضع معمولی باشد و دست بزرگ تر باشد یا دست عادی باشد، این دست بیشتره.

بنابراین در این احتمالات گوناگون، اونجایی می تواند مراد روایت باشد که دست معمولی و صورت معمولی. تازه دست معمولی و صورت معمولی، چه حدی را بیان می کند؟ حد وجه رو. آنچه مواجه دارد از صورت انسان از عرض می شود که جریان جلوی سر انسان که صورت است، آنچه مواجه دارد، صورته.

معمولاً (ما دارت علیه الابهام و الوسطی). ولی کلیت هرگز نداره. ما نمی تونیم ملا لغتی بشیم بگیم کلیت داره. چون صحیحه است و نص است که بیشترش نه، کمترش نه. آقا بیشتر از صورت نه. کمتر از صورت نه. نه بیشتر از (ما دارت علیه الابهام و الوسطی). اگر بیشتر باشد از (ما دارت) و بیشتر وجه و بیشتر هم هست، بیشتر نیست. اگر کمتر باشد، کمتر نیست.

بنابراین میزان وجه. منتها امام تعیین کرده، وجه معمولی، همان است که بین این انگشت وسطی و بین عرض می شود که ابهامه. خب، این روایات، چه یکی، چه دو تا، چه بیشتر، این طور ما توجیه می کنیم.

حالا سوال، آیا (وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶] کیفیت خاصی را در نظر دارد؟ مطلقه دیگه. میگیم، کیفیات شستن وجوه، جور واجور است. به طور معمولی از بالا میشورن، به طور غیر معمولی از وسط آب میریزن، به طور غیر معمولی تر از پایین میشورن، به طور کمتر رمس میکنن.

پس چند جوره. اطلاق این افرادش هست و این افراد، فردی که اونقدر ضعیف باشد که اطلاق شامل او باشد، اصلاً ما نداریم. چون اطلاق در صورت انصراف کلی از بعضی از افراد، حجت واسه افراد نیست. نه انصراف جزئی.

اگر انصراف صددرصد دارد که مطلق، انصراف دارد صددرصد از (15:08)

آب بیار بخورم، تابستونه. آب بیار بخورم، اطلاق دارد. آب خنک، آب سرد، ولی آب داغ نه. یعنی بگیم آب داغ نه، این اضافه است. تابستانه، له له میزنه، تشنشه، با این قرائن بگد آب بیار بخورم. آب بیار بخورم، آب جوش نیست. آب گرم نیست. آب سرد است یا آب خنکه.

بنابراین اینجا اطلاق لفظ ماء، به حساب لفظ ماء، اون آب گرم یا آب ولرم رو می گیرد، اما این منصرف عنه هست. یعنی اگر بگوید که آب بیار که گرم نباشد، این گرم نباشد بیخودیه.

در اونجایی که قید را اگر بیارد یا نیارد برابر باشد، این اطلاق نسبت به اون انصراف داره. ولکن اگه برابری نیست، ولو یک درصد باشه، یک درصد یا بیشتر از چند درصد باشد، اطلاق نسب به کل افراد حجته، مگر اینکه قرینه قاطعه ای ضمیمه، متصل یا منفصل داشته باشیم.

حالا سوال، آیا صورت را از پایین تو آب کردن، یا از بالا تو آب کردن، یا سر رو تو آب کردن، جزو افراد این مطلق وجوه هست یا نه؟ خب بله. کمه؟ خب باشه. یعنی اگر بگوید که جز این، این جز این، مطلب اضافه ایست.

مگر (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶] من طرف الاعلاء، من طرف الادنی. رمسا، ترتیباً، این قیود رو اگه بیارید، این قیود اضافه است. این قیود اضافه هست یا نیست؟ اضافه نیست. چون اضافه نیست، بنابراین کل افراد این مطلق، چه اعلی، چه ادنی، چه میانگین مشموله.

بنابراین رمس که شستن یکجاست یا رمس شستن یکجاست یا رمس شستن چند بُعدی ست. اول مقداری صورت رو، بعد مقداری رو. هر دو رمس و هر سه عرض می شود که غیر رمس، غیر رمس که با آب میریزه؟ یا آب رو بالا بریزه یا از پایین بریزه، دست راست بریزه، دست چپ بریزه، از وسط بریزه، از وسط به بالا، از وسط به پایین، تمام را شامله.

بنابراین اطلاق، در بُعد اطلاقی اش ظهور دارد با مراتب در کل کیفیت های غسل. بنابراین آیه یا نص در اطلاق است یا ظاهر قوی در اطلاق است. نص در اطلاق است در موارد معلوم که از بالا شستن باشه.

ظاهر در اطلاق است در میانگین و ظاهر کمتر است در بعض. بالاخره ظهور در اطلاق دارد. این ظهور در اطلاق، قابل تقیید به این آسانی ها هم نیست.

حالا، آقایون که فتوا میدن که از بالا بایدشسته بشه، به روایت حمیری تمسک می کنند. عرض می شود که بله. روایت حمیری از صاحب الامر صلوات الله و سلامه علیه است که بله، دارد که (لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً، وَ لَكِنِ اِغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى).

عرض می شود که حالا روایت رو پیدا کنیم، آهان پیدا شد، روایت، حمیری در کتاب قرب الاسناد، صفحه ۱۲۹، (عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي جَرِيرٍ اَلرَّقَاشِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ).

این روایت از دو جاست. یکی از موسی عرض می شود که امام هفتمه، یکی از امام زمان صلوات الله علیه. چون عرض می شود که روایت، حمیری همزمان با حضرت بود.

حالا در این جا از امام هفتم نقل می کنیم (كَيْفَ أَتَوَضَّأُ) الی عن قال (وَ لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً). خب لطم چجوره؟ استدلال شده است که لطم یعنی ریختن. ریختن از بالا که نیست از هر جا هست. بله؟ ولی آقایون میگن که لاَ تَلْطِمْ  نفی می کند ریختن را.

ریختن منحصر به بالا نیست. بلکه ریختن، هم بالا رو میگیره، هم وسط رو میگیره، هم پایین رو. به این روایت میخوان استدلال کنن که از بالا باید که شست. از کجاش در میارید آقایون، به نظر آقایون؟ (لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً)، لطم یعنی این آب رو نپاش، فقط آب رو نپاش. آب پاشیدن رو روایت منع میکنه. ولی آیا آب ریختن از پایین رو، از وسط رو، از این ور و اون ور منع میکنه؟ نخیر.

بنابراین اگر هم دلالت میداشت، در مقابل آیه، اطلاق آیه و در مقابل کل روایاتی که در شستن صورت وارد شده است، قابل قبول نیست. آیه مطلق است، روایت هم بشویید صورت را. بشویید هم اطلاق آیه، هم اطلاق روایات، فقط شستن است.

پس ظهور آیه، با ظهور روایات، شستن مطلق را در کل ابعاد اعلی و اوسط و عرض می شود که ادنی میگیره. اولاً این روایت دلالت نداره، ثانیاً اگر هم دلالت داشته باشه، مقابل است با این روایات و اطلاق آیه و چون برخلاف، اگه دلالت داشت، برخلاف ظاهر آیه است برخلاف عرض می شود که ظاهر روایات است، قابل قبول نیست.

(صحبت حضار) حاج آقا خبر واحد اگه بود

هم واحد است، بله

خب پس اصلاً به مخالفت با قرآن نمی رسد

بله، ببینید هم واحد است، هم مخالف با قرآن است، هم مخالف با سنت است، هم دلالت نداره. چند تا هم داره. بنابراین به روایت حمیری نمیتونیم تمسک کنیم.

و اما اینکه آقایون میگن که، باز برگشت کنیم، که شستن صورت از پایین معمول نیست یا شستن صورت، دو بُعدی و چند بُعدی در رمس معمول نیست، یا از معمولی معمول نباشه، ولی از افراد مطلق است. افراد اظهر، افراد ظاهر، افراد محتمل.

افراد محتمل رو در صورتی می دانیم که مطلق از افراد مطلق عرض می شود که پایین انصراف دارد که انصراف کلی باشه، انصراف صددرصد. اگر انصراف صددرصد است، قبوله، مثل مثالی که عرض کردم.

اگر انصراف درصد است، قبول نیست. برای اینکه همون طور که مطلق حجت است در افراد معلومه صددرصد، در افراد مظنونه، در افراد محتمل هم حجت است.

آیا افراد محتمله که مشمول اطلاق مطلق هستند، مانند افراد متوسطه، افراد متیقنه، چه فرق دارند با هم؟ بله فرق در عرض می شود که ظهور دارند. اظهر در افراد معین، از بالا بشویید. بعد ظاهر، بعد ظاهر کمتر. این ظاهر کمتر آیا مطلق در ظاهر کمتر حجته یا نه؟ حجته.

(المطلق حجته فی الاظهر والظاهر و مادون الظاهر). بله مطلق حجت نیست در آنچه که صددرصد قابل احتمال نیست که اگر قید بزنید یا قید نزنید، عرض می شود فرق نمیکنه.

بنابراین ما به اطلاق آیه و اطلاق روایت تمسک می کنیم در اینکه غَسل وجوه هر جور باشد، درسته. مگر اینکه روایت حمل کنیم بر استحباب که بگیم وضو باید که با کمال ادب و آرامش باشه، پرت کنید آب رو اصلاً نمیشه. این قابل قبوله. خب، این عرض می شود که راجع به وجوه.

اما بله، (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶]. بله، حالا بحث در اینکه آیا شستن صورت چند مرتبه لازم است؟ خب یک مرتبه. چون وقتی یک مرتبه صورت را شستید، و این یک مرتبه شستن هم چند جوره. یه مرتبه عرض می شود که با یک مشت آب کل صورت را میشورید، این یک مرتبه شستنه.

گاه نخیر، مقداری آب اینجا، مقداری اینجا، مقداری اینجا، مقداری اینجا، یک شستن است با چند ریختن. یک شستن با چند ریختن، یک شستنه دیگه.

مثل دست، دستمون رو بشوییم، از اینور آب میریزیم، از اینور آب میریزیم. این با چند ریختن، یک شستنه. یک شستن هم البته. یک شستن با یک ریختن باشد یا یک شستن با چند ریختن باشد، یک شستن است.

حالا، (فَاغْسِلُوا) [المائدة: آیه ۶] حد واجب غسل را یک شستن میداند، چون اگر بیشتر عرض می شود که مراد بود، قرینه می آورد. فَاغْسِلُوا مرتین. چون میگیم خانه فلانی بروید. یک مرتبه رفتیم کافیه. اگه به شما بگن چرا دو مرتبه نرفتین دلیل عرض می شود که قدر متیقن اش یکی ست.

حالا، (فَاغْسِلُوا) [المائدة: آیه ۶] هم (غسل مرتا واحده ازید من یدة الواحده یحتاج الی دلیل و ما فی دلیل هنا اغسلوا).

خب حالا، آیا بیشتر از شستن یک مرتبه کامل، مستحب است؟ جایز است؟ واجب است؟ واجب که نیست. جواز هم دلیل میخواد. جواز به عنوان استحباب، به معنای اباحه نیست. ولیکن ما دلیل سنت قطعیه داریم بر اینکه دو مرتبه شستن، مستحب است، سه مرتبه شستن بدعت است.

تازه اگر جمله دوم نبود، سه مرتبه شستن بدعت است نبود، خودش بدعت بود. برای اینکه آنچه آیه دلالت دارد، وجوب یک مرتبه است. استحباب دو مرتبه رو، سنت قطعیه بیان می کند و سنت قطعیه، مخالف آیه نیست. چون آیه بیان وجوب می کند، بیان استحباب نمی کنه. مستحبات را آیات دیگر یا روایات قطعی سبب میکنه.

در اینجا آیاتی اشارتاً و روایاتی صریحاً، دو مرتبه شستن صورت را و دست را و مسح سر را و مسح پا رو در هر چهار بُعد، سنت قطعیه دارد. ولی مرحله ثالثه، چه شستن صورت، چه شستن دست ها، چه مسح سر چه مسح پاها، مرحله ثالث منع شده. اگر هم منع نشده بود، کافی بود در اینکه بدعت است.

برای اینکه همانطور که وجوب دلیل میخواد، استحباب هم دلیل میخواد. نمیشه گفت وجوب دلیل میخواد، استحباب بدون دلیله. وجوب، دلیلش یک مرتبه است. استحباب، دلیلش دو مرتبه است. اگر هم تتمه روایت نبود که مرحله ثالثه بدعت است، ما میگفتیم بدعت است و قابل قبول نیست.

(صحبت حضار) حاج آقا اگه ملاک شستن و دست کشیدن باشه چون اون هیچ ربطی به غسل نمیتونه باشه

بله؟

(صحبت حضار) رمس کلاً داخل دهان آب کردن نمیتونه غسل باشه

چرا؟

(صحبت حضار) چون دست کشیدن نیست

مگه غسل دست کشیدنه؟

(صحبت حضار) شما فرمودید چند بار آب بریزید ولی دست نکشید

این یک نمونه بود فقط، این نمونه عرض می شود رمسی نبود، این شستن یا رمس است، ارتماس است یا عرض می شود که غیر ارتماسه، هر دو شستنه.

(صحبت حضار) ملاک آب رسیدنه یا نه؟

بله. دست نیست

(صحبت حضار) با چند بار آب بریزیم و دست نکشیم، بازم چند باره

نه اصلاً دست ربطی نداره، اگه اصلاً دست نکشید، صورت رو بکنید توی آب دربیارید، دست نکشید

(صحبت حضار) نه تو آب نکنیم، فقط با دست آب بریزیم

بله

(صحبت حضار) چند بار آب بریزیم، آبم به همه جا برسه

بله

(صحبت حضار) شما فرمودید که ملاک

اگر در مرتبه اول آب بریزید و آب به همه جا برسه، واجب عمل شد. مرتبه دوم مستحبه، مرتبه دوم بدعته

(صحبت حضار) نه آب بریزیم ولی دست نکشیم

دست کشیدن شرط نیست که

(صحبت حضار) شما فرمودین چند بار آب بریزیم

این دست کشیدن به عنوان نمونه معمولی بود و إلاّ واجب که نیست. ممکن است دست بکشید و آب رو نریزید دست بکشید، ممکن است آب رو بریزید دست نکشید، ممکنه هر دو باشه.

(صحبت حضار) دست کشیدن برای اینه که همه جا رو بگیره

بله، ممکن است که توی حوض بکنید همش رو بگیره. اگر تو حوض بکنید صورتتون رو بیشتر همه جا رو میگیره. بنابراین (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶] به أیدی که نیست، (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶]، به (أَيْدِيَكُمْ) که نیست. (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) بشویید، چه زیر آبشار بگیرید، چه تو حوض بگیرید، چه با دست، چه با وسیله دیگه، غرض غَسله. محور غسل وجه است. منتها غسل وجه مرة الواحده این واجبه. سوالتون چیز شد؟

(صحبت حضار) چند بار شستن، شما می فرمایید یک بار واجبه.

بله، یک بار واجبه. چرا؟ برای اینکه اغسلوا حداقلش کدامه؟ حداقل؟

(صحبت حضار)

پس حداکثرش واجب نیست. حداقل که یک مرتبه است، اگر حداکثر واجب بود، اغسلوا مرتین بود.

بنابراین وقتی که گفتند که (اغْسِلُوا)، حداقل غَسل یک مرتبه است. حداکثر اگر واجب بود، مرتین بود، (اغْسِلُوا) نبود. (اغْسِلُوا) دلالت بر مرتین نمیکنه که. (اغْسِلُوا) دلالت بر مرتین واحده وارده میکند. اگر مره ثانی و ثالثه بخواد، دلیل میخواد.

ما دلیل بر مره ثانی داریم که استحباب است، اما دلیل بر مره ثالثه نداریم که، بلکه دلیل عکس داریم که اگر مرتبه سوم بشویید این عرض می شود که بدعته. منتها این رو توجه کنید که این شستن تمام صورت، یا با چند بار به آب زدن است یا آب ریختن است یا با یک باره، شستن مناطه. چه با چند بار ریختن و زدن باشد، چه با یک بار باشد.

خب ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶] اینجا معرکه آراء است بین خود شیعه ها و بین خود سنی ها و بین شیعه ها و سنی ها. باید سوال کرد که (إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶] چه کاره است؟

گروهی از فقهای شیعه که توجه نفرمودن به ادب آیه از نظر لغوی و از نظر معنوی، گفتن که خب (إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶] ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶] تا مرافق، مِن کجاست؟ مِن رئوس اصابه است. پس این حرف سنی ها درست میشه و چون ما حرف سنی ها رو قبول نداریم، میگیم که مِن المرافق. روایت هم درست کردن. بعضی از روایات میگه مِن المرافق. از مرافق.

خب ما میگیم که اولاً مِن، برخلاف نص قرآنه. ثانیاً اگر مِن المرافق بود، دست صدقش اول اینجاست، بعد اینجا، بعد اینجا، بعد اینجا، بعد اینجا.

اگر مِن المرافق بود، از مفرق تا کتف باید بشوییم. بله؟ برای اینکه ید مراحلی داره، صدق ید. صدق ید، اول اینجاست. میگن دست زدی به فلان جا، نمیگن اینجا رو زد، اونجا رو زد، اول اینجاست، بعد اینجا، بعد همینطور.

اگر مِن المرافق بود، دو اشکال داره. یکی خلاف نص قرآنه که (إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶]. یکی هم که اگر مِن المرافق بود، از اینجا تا اینجا. اصلاً بازو رو نباید شست. خب این شاید درست نباشه در حقیقت. همان (إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶]ه.

منتها آیا (إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶] برادران سنی درست است؟ که میگن مِن اش محذوفه. یعنی مِن رئوس الاصابه، إِلَى الْمَرَافِقِ، اغسلوا، که آغاز غسل از رئوس اصابه است و انجامش إِلَى الْمَرَافِقِه.

فاغسلوا من المرافق، یعنی فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ و واغسلوَ أَيْدِيَكُمْ غسلاً مِن المرافق که ابتدای غسل از انگشت ها میشه و انتهاش از مرافق میشه.

خب اینو چه کنیم؟ آیا شیعه اونجوری بشیم بگیم مِن بوده؟ و مِن، اون بلاهایی که سرش میاد. یا حرف سنی ها رو قبول کنیم؟، یا نخیر نه شیعه باشیم، نه سنی؟ ما نه شیعه هستیم و نه سنی هستیم، بلکه قرآنی هستیم.

میگیم که آیا متعلق (إِلَى) چیست؟ باید دنبال متعلق گشت. (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [المائدة: آیه ۶] معلومه. (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶].

آیا (إِلَى) متعلق به غسله، تا حرف سنی ها درست بشه؟ (کما انکم تاغسلوا وُجُوهَكُمْ تغسلون ایدیکم إِلَى الْمَرَافِقِ)، یعنی مِن رئوس الاصابه مِن المرافق؟ اینه؟ که حرف اکثر سنی بشه؟ یا نخیر متعلق به محذوفه.

(فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ الکائن الی المرافق) که الی متعلق به کائنٌ مقدر است. تعلق الی به کائنٌ مقدر، پنج دلیل دارد. اگر هم هیچ دلیل  نداشته باشد، شک که داره. چون سه بُعده. در مثلثی در اینجا، ما فکر می کنیم، یا (إِلَى) متعلق غسل است یا مربوط به کائنٌ است یا شک داریم. از این سه حالت خارج نیست.

اگر (إِلَى) متعلق به غسل باشد، خب حرف سنی ها درسته. اگر متعلق به کائنٌ باشد، اصلاً نه اول میرسه، نه آخر. (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾، مثل اینکه (اکنس المسجد الی المحراب). یعنی از در مسجد تا محراب؟ از محراب باید شروع کرد. نخیر. اکنس المسجد یعنی المسجد الی المحراب مسجد تا حد محراب باید کنس بشه. یعنی اکنس المسجد الکائن الی المحراب. کائنٌ مقدره. یعنی مبتدا و منتها نمیگه. میخواد این مجموعه رو، این محدود رو، شما عرض می شود که جارو کنید.

کذلک راجع به ید. دست را خب، وجه معلوم بود، حد وجه، حد وجه بود. ولکن دست، ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶] (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾، ایدی صدق انگشتان و پنجه ها، مرحله اولی ست. بعد بعد بعد. اونی که محتاج به بیان است مرفق است. سر انگشتان معلومه دیگه. بله؟

خب. (ایدیکم الکائن الی المرافق اغسلوها)، دست ها که تا حد مرفق مراد است، نه تا کتف، نه تا مچ. دست ها که تا حد مرفق مراد است، این دست ها را بشویید. چجور نداره. غسلا من المرافق، غسلا من رئوس الاصابه، غسلا من الوسط، سه جوره. از رئوس اصابه، (اغْسِلُوا) ست. از مرافق، (اغْسِلُوا) ست. از وسط، (اغْسِلُوا) ست.

این را ما پنج دلیل داریم که بحث خواهیم کرد و مراجعه به الفرقان می کنید که با این پنج دلیل، حتی یک دلیل قاطع کافیه. با این پنج دلیل میگیم که (إِلَى) متعلق به (اغْسِلُوا) نیست. یکی از جهاتشه.

مگر عاطف، عطف کلی به معطوف علیه نمی کند؟ یعنی آنچه معطوف علیه داره، مال عاطفه، آنچه معطوف دارد، مال معطوف علیه.

بنابراین ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶] اگر (إِلَى) متعلق غسل باشه، یعنی فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَأَيْدِيَكُمْ  إِلَى الْمَرَافِقِ. برای اینکه عطف، عطف صددرصد است. آنچه بر معطوف علیه است.

مثلاً (ذهب زید و عمرو ضاحکاً). یعنی هر دو ضاحکاً. (ذهب زید و عمرو ضاحکاً). یعنی زید ضاحکاً و عمرٌ ضاحکاً. آنچه مربوط است به معطوف، مربوط به معطوف علیه هم میشه و آنچه مربوطه به معطوف علیه، مال معطوف هم میشه. هر دوانه است، مگر قرینه قطعیه داشته باشه.

حالا در اینجا ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ [المائدة: آیه ۶] اگر (إِلَى) متعلق به غسل باشه اینجوریه، فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَأَيْدِيَكُمْ  إِلَى الْمَرَافِقِ.

(صحبت حضار)

(34:25)

(فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ و حالی قرینه علی ان الی لا تتعلق باغسلوا. عدم بوجود المرافق الوجوه دلیل قاطع لا مرد له علی ان الی لا تتعلق به اغسلوا و فی قرائن اخری کذلک)

بنابراین ما در این وسط میمونیم که این بین الحدین باید شسته بشه. یا از این طرف یا از این طرف یا از وسط.

روایات هم مختلفه. روایات بعضی ها عرض می شود که همون نص آیه را دارد. (و غسل یدیه الی مرفقه) رسول الله صلوات الله علیه. وضو رو اهل سنت نقل میکنن، (و غسل یدیه الی مرفقه) دارد که (ادار کفه علی مرفقه). هم این رو داره، هم اونو داره.

بله، ممکنه است استفاده شود که (اداره کفه علی مرفقه)، استحباب برسونه، ولی وجوب نه. وجوب فقط غسل بین الحدین است. (المستفاد من الآیه کما نبین ان الغسل بین الحدین واجب ما فی کیفیه لا فی الوجوه و لا فی الایدی ولا فی الرئوس ولا فی ان ارجل).

این مختصر مطلب که مفصلش باید بحث بشه. بنابراین ما نه مذهب شیعه را قبول داریم که حتما از این ور، و نه اهل سنت. البته شیعه ها مثل سید مرتضی و شیخ مفید میگن از اینور هم جایزه. در عرض می شود که رساله داریم، در کتاب هم داریم، الفرقان.

ولیکن، اکثریت تقریباً مطلقه فقهای شیعه (36:18) میگن که از این طرف باید باشه، از این طرف باطله. ولی بعضی ها هم میگن که از این ور هم اشکال نداره.

اکثریت مطلق برادران سنی میگن از این ور، ولی اقلشون میگن از این ور هم درسته. خب اون اقلیت شیعه و اون اقلیت سنی که هر دو را جایز می دانند، طبق آیه است. ولکن اکثریت شیعه و اکثر فقهای سنی بر خلاف آیه است. این مجمل بحث تا تفصیلش برای بعد.

و السَّلَامُ عَلَیْکَم وَ رَحْمَةُ اللَّه و بَرکاتُه

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم