جلسه صد و چهل و نهم درس خارج فقه

نماز

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

تعداد رکعات نمازهای پنجگانه در قرآن ذکر نشده است اصلاً، نه اثباتاً و نه نفیاً. روی این جهت ما بر مبنای سنت قطعیه صددرصد بین کل مسلمان های تاریخ، بر مبنای عمل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، نمازهای پنجگانمون هیفده رکعت است با خصوصیاتی که هست.

و اگر کسی سوال کند، این هیفده رکعت در قرآن نیست و قرآن هم تبیان کل شیء است، مگر هیفده رکعت بودن نماز شیء نیست؟

عرض می کنیم بیان قرآن دوگونه و دوگانه است. یک بیان نص و ظاهر تبیینی و تعیینی حکمی و مصداقی ست و یک بیان تحویلی ست.

بیان نصِّ نص یا ظاهر تبیینی قرآن، واجبات و محرماتی ست که یا نصاً یا ظاهراً یا اشارتاً بیان فرموده. ولکن بعضی از احکام که درش اختلاف نخواهد بود قطعاً به اعتماد عدم اختلاف بین کل مسلمین تاریخ، از زمان رسول الله صلوات الله علیه تا انقراض عالم تکلیف اختلاف نخواهی بود، بیان سنت در این زمینه حجت بالغه ربانیه است.

(قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ) [انعام: آیه ۱۴۹] بله اگر مطلبی در قرآن نبود نه نفیاً و نه اثباتاً و در روایات متخالفه بود این درست نبود، چون حجت بالغه نبود.

همانگونه که قرآن حجت بالغه ربانیه است و سند صددرصد مطلق قطعی ست، اگر در سنت هم چنین جریانی پیش بیاد این بیان، تالی تلو بیان قرآن است و بر مبنای آیاتی مثل (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) [نساء: آیه ۵۹] مخصوصاً در بُعد (أَطِيعُوا الرَّسُولَ) طاعت رسول بعد از طاعت خدا ذکر شده.

حالا بر حسب آنچه از آیه می فهمیم و بر حسب آنچه در نهج البلاغه از امیر المؤمنین علی علیه السلام است، (اطیعوا الله فی محکمه کتابه و اطیعوا الرسول فی سنته جامع الغیر المفرغه)، بنابراین سنت جامع غیر مفرغ، غیر مختلف فیه متحدعلیه در کل تاریخ اسلامی و در هیفده رکعت نیست.

راعیات یا راجع به وجوب حمد و وجوب سوره، وجوب رکوع و وجوب سجدتین، وجوب تشهد و وجود سلام هیچ اختلافی در ارکان عملی و نیتی ذکری صلاة نیست.

(صحبت حضار) ببخشید فرق بین صحبت های ائمه و صحبت های رسول الله چیه؟

اینم عرض می کنیم، چشم.

خب پس در بُعد اول (اطیعوا الله فی محکم کتابه) (أَطِيعُوا الرَّسُولَ) این طاعتی ست که یک طاعت دیگری ست در بُعد رسالت.

رسالت رسول دارای دو بُعد است. یک بُعد رسالت قرآنی و بُعدی دیگر رسالت سنتیِ روایتی که در قرآن نیست. چون برای ما ثابت صدردرصد شده است که رسول الله صلوات الله علیه رکعات نماز رو اینطور تبیین کرده است، (و صلوا کما رأیتمونی) مصلی همون هیفده رکعت است، بنابراین ما از پیغمبر می پذیریم. چرا؟

برای اینکه پیغمبر رسول است، نامه رسان است و این نامه رسان دارای دو بُعده. گاه این نامه رسان محدود است نامه اش به قرآن گاه نخیر. چه از قرآن نقل کند، چه از وحی غیر قرآنی، از (أَطِيعُوا الرَّسُولَ) بعد از (أَطِيعُوا اللَّهَ) میفهمیم که نامه رسان دارای دو بُعده، یک نامه وحیانی قرآنی ست و یک نامه وحیانی غیر قرآنی.

پس همونطوریکه ما تبعیت از قرآن می کنیم در نامه وحیانی قرآنی که (محکم کتابه) است، همونطور هم تبعیت می کنیم از قرآن در نامه وحیانی سنتی که قرآن دستور داده (أَطِيعُوا الرَّسُولَ).

اما البته این خیلی کمه، خیلی کم ما احکامی داریم، باید بگردیم پیدا کنیم و لذا زبانزد ما این است که هیفده رکعت نماز، چیزای دیگر رو باید بگردیم پیدا کنیم و این پیدا کردن علتش که عرض کردم چون حجت بالغه الهی، حجتی ست که اصلاً قابل اختلاف بین مسلمون ها کلاً نباشد و در درجه اول احکام کیفیتی صلاة، همون تعداد هیفده رکعت است که هیچ مسلمانی، بلکه هیچ نامسلمانی که نظر به اسلام کند، اختلاف در تعداد رکعات نماز هرگز ندارد.

خب اما (أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) [نساء: آیه ۵۹] (أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) در جای خودش تحقیق و تبیین شده است که مراد فرمانداران معصوم اند پس از رسول الله صلوات الله علیه.

بنابراین اطاعت بعد از قرآن دارای دو بُعد است. یک بُعد اصلی بعد از اصل قرآنی که سنت رسول الله صلوات الله سلام الله علیه است و یک بُعد فرعی بعد از اصالت رسالت، روایت ائمه است.

همانطوری که پیغمبر بزرگوار از خدا روایت می کند قرآن را و مطالبی که احیاناً در قرآن نیست، واجب التصدیق است همانطورم که اینطور است، ائمه علیه السلام اگر مطلبی را از رسول الله نقل کرده اند که ما روایتی از رسول الله نداریم مثلاً، روایتی فرض کنید نه در شیعه، نه در سنی، مستقیماً از رسول الله صلوات الله علیه اصلاً فرض کنید نداریم.

ولکن ائمه قطعاً نقل کرده اند که پیغمبر چنین فرمود یا یک امام، ما محضر امام صادق علیه السلام بودیم حضرت فرمودن بدون تقیه، بدون هیچ جهت خلاف، فرمودن که پیغمبر چنین فرمود، ما حرف این معصوم رو قبول می کنیم به حساب عصمت.

ائمه معصومین روات عن رسول الله. منتهی روات عن رسول الله دو دسته اند، یک رواتی که ولو زیاد باشند، ولو عادل باشند، ولو صحیح النقل باشند، قابل اشتباه کردن هستند، قابل تقیه کردن هستند، پس این روات ولو روات متواتر باشند چندان قابل قبول نیست مگر موافق قرآن باشد.

ولکن اگر راوی معصوم است، همانطوریکه رسول الله صلوات الله علیه معصوم است، حرفش، اشاره اش، ظاهرش، باطنش، عملش، لفظش، فعلش، ترکش، تمام سنت قطعیه است، همچنین خلفای رسول صلوات الله علیه که در مقام طهارت (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) [الاحزاب: آیه ۳۳] تا آخر، این ها نه قولشون قطعاً صادقه.

منتهی همانطوری که اگر از رسول الله صلوات الله علیه به طور متواتر نقل شد مطلبی و این مطلب برخلاف قرآن بود قبول نمی کنیم و این سنت نیست. همونطور هم اگر ائمه علیه السلام ازشون روایات متواتره ای از دوازده امام به اضافه زهرا سلام الله علیها، بر فرض ها، بر فرض از این سیزده معصوم یک مطلب به طور تواتر، به طور توافق نقل شد که از رسول الله روایتی نقل کنند که این روایت مخالفه قرآنه باز قابل قبول نیست و لذا

(صحبت حضار) ببخشید راجع به ائمه اینطوری که بیان شد یعنی به عنوان راوی شما نقل می کنید، حالا اگر حرفی از خودشون بزنند، نقل از رسول الله نباشه

بله اینو عرض می کنیم.

حالا، اگر اولاً ائمه علیه السلام هر چه نقل می کنند از رسول الله عه. حتی در روایات زیادی در وسائل الشیعه است که اگر من، امام صادق علیه السلام، اگر من مطلبی را از پدرم نقل کردم از جدم نیز نقل کنید، از جد جدم نیز نقل کنید، چرا؟ برای اینکه ما روات از رسول الله صلوات الله علیه ایم.

رو این اصل

(صحبت حضار) این قیده، میگن اگر من نقل کردم از فلان کس، این بدونین از رسول الله

درسته

(صحبت حضار) خب این میگه اگر، ولی اگر خودشون از خودشون

درسته درسته درسته بله، حالا حالا،

اگر بر فرض، بر فرض در محضر امام صادق علیه السلام بودیم و حضرت حکمی از احکام الهی رو نقل کردند خودشون فرمودن و نقل نکردن، نقل نه از پدراشون کردن، نه از رسول الله. حالا این نقل رو می سنجیم، اگر این نقل موافق قرآن است قبول می کنیم، اگر مخالف قرآن است قبول نمی کنیم.

اگر نه موافق قرآن است نه مخالف قرآن است چون امام برش وحی نمیشه، مطلبی را به عنوان حکم خدا نقل کنه قطعاً بر مبنای روایت رسول الله عه. ولو نگه. نمی گوید من از پیامبر نقل می کنم، ولیکن موقف و مقام امام معصوم خلافت از رسول الله صلوات الله علیه است در کل جهات عصمت.

از جمله جهات محوری عصمت این است که آنچه را پیغمبر به عنوان رسالت برش وحی شده آن را به خلفای معصومین انتقال داده، بنابراین اگر بر فرض محال امامی از ائمه علیه السلام مطلبی را خودش حکم کند و بدانیم از رسول الله نیست، این موجب تکذیب این امام خواهد بود.

چون امام بیانش فرع است بر کلام پیغمبر، کما اینکه کلام پیغمبر بیانش فرع است بر کلام خدا. منتهی کلام خدا کلام قرآنی یا کلام سنتی و لذا تکرار می کنیم اگر ما فرض کنیم، بر فرض محال، اگر در محضر پیغمبر بزرگوار بودیم و دانستیم اون حضرت خودش پیغمبر است ولی در قرآن دارد (حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ) [نور: آیه ۳] پیغمبر بعد از نماز فرمود که (احلَّ) ما میگیم پیغمبر تو نیستی (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ) [حاقه: آیات ۴۴ و ۴۵] این بر فرض محاله محاله.

بنابراین اینجا سه موقف داریم. مثلثی از تبیین احکام الهی داریم. ضلع أوسع و محوریش قرآن است که قرآن تبیبن کرده است احکام حلال و حرام و واجب و این حرف ها. ضلع دوم رسول‌الله است که تبیّن کرده است از قرآن در بُعد محوری و تبین کرده است از وحی ثانی خداوند وحی غیر قرآنی.

ولکن تبیّن قرآنی که مطلب اصلی ست، تبین سنت غیر قرآنی هم که مطلب دومه، ولکن آیا ائمه علیه السلام قرآن اند؟ وحی قرآن مستقلاً برشون نازل میشه؟ نخیر. آیا وحی مثل هیفده رکعت که بر پیغمبر نازل شده، مثل این وحی بر ائمه نازل میشه؟ نخیر. چون ائمه رسول نیستند نه خدا هستند نه رسول.

چنانکه رسول خدا نیست، ائمه هم نه رسول اند نه خدا. بنابراین ائمه مشرع نیستند، از فکر خودشون احکامی رو تشریع نمی کنند و نقل هم نمی کنند مگر از پیغمبر.

بنابراین چه امام صادق بفرماید که قال رسول الله چه نفرماید، اگر بفرماید قال رسول الله که معلومه، اگر نفرماید این قال رسول الله مطویّ است چرا؟ برای اینکه اگر استناد معنوی و استناد باطنی امام صادق به قول اسلام نداشته باشد این از خودشه و امام از خود چیزی نداره.

کما اینکه اگر پیغمبر مطلبی بفرماید و نفرماید که خدا فرمود. مثلاً بفرماید که نمازها هیفده رکعت است و نفرماید خدا فرمود، میگیم خدا فرموده حتماً. گاه قال الله به عنوان سنت است، گاه قال الله مطویّ در رسالت است.

قال الله در بُعد رسالت یا صریح است که قال الله است یا مطویّ از رسول الله است. چون رسول رسوله، رسول رب رسول نیست رب هم نیست بلکه رسوله، فرستاده. فرستاده که نامه رسان است، نامه رسان نه به نامه اضافه می کند و نه از نامه کم می کند.

بنابراین موقف ائمه همونطوری که در جوامعة الشیعه مرحوم آقای بروجردی نوشته که ائمه در فصل اول جلد اول، (هُم رواتٌ عن الرسول)، منتهی روات معصومین اند. کما اینکه پیغمبر بزرگوار راوی عن الله است، این بزرگوارا راوی عن رسول اند، منتهی همونطورکه پیغمبر که راوی عن الله است خطا نمی کند ائمه علیهم السلام که راوی حضرت رسول اند خطا نمی کند، چه قال رسول الله بگن و چه قال رسول الله نگن.

(صحبت حضار) ببخشید برای اینکه مطلب یک خورده، مطلب به این صورته که تو قرآن یکی بحث تبیینه، یکی بحث اطاعت. اونجایی که بجث اطاعت هست، سه مورد رو میاره، اطاعت خدا و رسول و اولی الامر. ولی آنجایی که بحث تبیینه دو مورد رو میاره، یکی تبیین خود قرآن، نزول قرآن یکی (بِمَا أَرَاكَ) [نساء: آیه ۱۰۵]

بله

(صحبت حضار) بعد مورد سوم رو که تبیین شما فرمودین و گفتین که ائمه

نقل تبیینه، نقل تبیینه

(صحبت حضار) ائمه روات هستند، میتونیم این رو توسعه بدیم، یعنی این نیست که فقط ائمه روات باشن، بلکه مفسر هم هستند. چنانچه در روایتی هست که میگن که هر چی گفتید بگید کجای قرآنه

بله

(صحبت حضار) از کجای قرآن استفاده میشه

بله

(صحبت حضار) نشون میده که ائمه تدبر در قرآن داشتن و با تدبر، با عصمتی که داشتن اون تدبرشون واقع تفسیر رو بیان می کنه

بله

(صحبت حضار) روی این حساب حجته یعنی حجت یقینی خداست

در ذیل و حاشیه فرمایش شما، اصلاً قرآن مفسری غیر از قرآن ندارد، چون مفسر یعنی چی؟ مفسر تفسیر از فسره، فسر و سفر از یک معناست. فسر یعنی آنچه در چهره اش غبار است، مخفی است، این غبار و این پرده را بردارند تا چهره را نمایان کنند.

آیا بر چهره قرآن غبار است؟ ظنی ست؟ شکی ست؟ نخیر. موافق ضرورت قرآنی و ضرورت ایمان اسلامی بین کل فرقه مسلمون ها، قرآن از نظر دلالت و مدلول اقوا از کل بیاناته، از نظر دلالت أفصح و أبلغ است، از نظر مدلول أمتن و أقواست و أقوم است.

بنابراین آیا کلامی که مانند خورشید و از خورشید روشن تر است، نیازی به ستارگان دارد؟ خورشید در روشنی بخشی اش نیاز به ماه دارد؟ نخیر، خورشید خود روشن کننده است، بیّن است و مبین است و سایر ستارگان بیّن اند و مبین خورشید نیستند

بنابراین قرآن که در حد أعلای روشن بیانی و فصاحت و بلاغت قرار گرفته تفسیر نمی خواهد. آیا کلام خدا أوضح و أفصح و أبلغ است یا کلام رسول؟ یا

(صحبت حضار)

حالا عرض می کنیم، ما تفسیر رو داریم عرض می کنیم.

ما یه تفسیر داریم یه تأویل داریم. ما در تفسیر داریم بحث می کنیم. تفسیر به معنی فسق، یعنی چهره گشودن. آیا قرآن چهره اش پنهان است؟ غبار دارد؟ حجاب دارد؟

آیا خدا با حجاب صحبت کرده است یا بدون حجاب؟ آیا با غبار صحبت کرده بدون غبار؟ حتی اشخاص عادی اگر بخوان مطلبی رو به کسی تفهیم کنند بی غبار صحبت می کنند، حتی دیوانه که سرش درد بگیره آخ سرم، به جای سر نمیگه آی دستم، با اینکه دیوانه است.

بنابراین خدای متعال که در أفصح کلام و أبلغ کلام (بَيَانٌ لِلنَّاسِ) [آل عمران: آیه ۱۳۸] (هُدًى لِلنَّاسِ) [بقره: آیه ۱۸۵] نور و چی فرموده، این قرآنش تفسیر خارج ندارد، بله تفسیر داخلی داره. قرآن مفسر خودشه.

مثلاً (وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا) [فرقان: آیه ۳۳] ببینید (وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ) (مَثَلٍ) برای چی اصلاً؟ (مَثَلٍ) برای تبیین ممثله درسته؟ ما یه ممثل داریم یه مثل. گاه ممثل روشنِ روشن است برای همه مثل نمیخواد، گاه نخیر برای همه روشن نیست.

مثلاً فرض کنید که (خَلَقَ السَّمَاوَاتِ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ) [فرقان: آیه ۵۹] (سِتَّةِ أَيَّامٍ) روشنه ولی سماوات در جمعش روشنه در تعداد روشن نیست. درسته؟

حالا آیاتی میگد (سَبْعَ سَمَاوَاتٍ) [طلاق: آیه ۱۲] تبیین می کند، تفسیر می کند این سماوات که جمعه. نه اینکه سماوات در دراز قصور داره، بلکه در سماوات (خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ) [فرقان: آیه ۵۹] در سماوات مراد تبیین جمع بوده است فقط، تبیین تعداد نبوده، تبیین تعداد از آیات (سَبْعَ سَمَاوَاتٍ) استفاده میشه.

بنابراین قرآن (یفسر بعضه بعضاً) چون قرآن خود مفسر خویشتن است، حتی در لغاتش، اصطلاحاتش، در تمام جهاتش اگر گنگی در فهم آیه باشد، از نظر گنگیِ دلالت نیست، بلکه خدا نخواسته است بفرماید آسمان چندتاست، خواسته آسمان هایی هست، آسمان هایی هست در جای دیگر سبعه.

یا فرض کنید که ارض را در چند دوران خلق کرده، (خَلَقَ الْأَرْضَ) (خَلَقَ الْأَرْضَ) گفته ولکن در آیات فصلت (خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ) [فصلت: آیه ۹] الی آخر، بنابراین قرآن (یفسر بعضه بعضها).

پس پیغمبر مفسر قرآن نیست، ائمه مفسر قرآن نیستند، بلکه مستفسر از قرآن اند. و لذا اینکه میفرمایید تأیید میشه. اگر امام باقر علیه السلام فرمودند که هر چه ما گفتیم از ما سوال کنید کجای قرآن است، فرمود کجای قرآن است نه کجای حرف من؟

به حجت مراجعه می کنیم، به حجت مراجعه می کنیم بنابر مبنای حجت استدلال و استدلال می کنیم و جواب می گیریم و این استفسار از قرآن، منتهی استفسار از قرآن معصوم به وسیله رسول و معصومین معصوم است، به وسیله غیر، غیر معصومه. یا کوتاهی در تفکر، یا تحمیل، یا عرض می شود توسعه یا تصدیق چنانکه زیاده.

مثلاً فرض کنید در این (مَثَلٍ) [فرقان: آیه ۳۳] عرض می شود که روایت معروفی که امام صادق علیه السلام به زراره در جواب اینکه گفت یابن رسول الله از کجا بفهمیم که مثله بعضه؟ (21:14)

فرمود لمکان الباء. خب با رو عرض می شود که زراره توجه نکرده بود؟ آیا باء امام صادق آورد؟ آیا معنی تبعیض امام صادق داد؟ باء در قرآن هست معنی تبعیض هم هست، چرا؟ برای اینکه ممسحوا، مسح متعدی به نفسه، (21:41)

بنابراین باء برای چی اومده؟ باء زائده که نیست. (والقول ان الزائده بائده زائده). زائده که نیست که. بله خبر لیس عرض می شود که زائد داره.

بنابراین استدلال به خود قرآن که أفصح و أبلغ است می کند برای کسی که توجه نداشته. توجه نداشته یا قصور است یا تقصیر است. اگر قصور باشد که مکلف نیست، اگر تقصیر است باید براش تبیین بشه.

بنابراین حتی در نصوص قرآن و در ظواهر قرآن که اگر دقت شود و بر مبنای لغات أفصح و أبلغ قرآن دقت شود مطلب بدست میاد، ولکن این به دست آورندگان معانی قرآن و مستفسران از قرآن، معصوم که نیستند. بله کسانی هستند که تالی تلو معصوم اند بلکه در بُعد عصمت علمی از قرآن استفاده احکام خدا را از نص ظاهر می کنند.

کما اینکه (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا) [آل عمران: آیه ۳۳] معنیش همینه دیگه، اینو بارها عرض کردیم (وَاعْتَصِمُوا) یعنی عصمت بگیرید به وسیله قرآن، چه عصمتی؟ اول عصمت علمی ست، بعد عقیدتی ست، بعد عملی ست.

هر سه عصمت مربوط است به معصومین عرض می شود که معروف، اما آیا عصمت اول که مقدمه عصمت عرض می شود که عقیدتی ست و عقیدتاً مقدمه عصمت عملی ست، آیا عصمت اول دستکم قابل امکان دارد برای مکلفین یا نه؟

اگر عصمت دلالی نصی ظاهر قرآن صددرصد مطالب نص و ظاهر قرآن را تبیین نکند، پس این و (وَاعْتَصِمُوا) امر به محال است، (اعْتَصِمُوا) هم امر به کل مؤمنین. کل مؤمنین باید به وسیله قرآن خود را معصوم دارند. معصوم از نظر علمی.

آیا کتابی که معصوم از نظر علمی ست درش اختلاف هست؟ اختلاف بر مبنای تقصیره، قصور است، تقصیر است، کوتاهی است، کوتاه نگریست، بیشتر نگریست، کمتر نگریست و اما اگر مستقیماً به قرآن نگاه کنی به عنوان (القرآن یفسر بعضه بعضا) با این روایت مستقیم وحدت کاملِ شاملِ صددرصد بین استفاده کنندگان از ظاهر نص قرآن دستکم در احکام پیداست. بله مراتب دیگری داره. اشاره، لطائف، حقایق، تأویلات، این ها اهل داره. تأویلات منحصر به معصومین علیهم السلام اند.

تأویل یعنی لفظ آیه نه نص است، نه ظاهر است، نه اشاره است، نه وظیفه است، بلکه باید وحی یا الهام بشود که عمق دو رکعت بودن نماز برای چیست، از قرآن استفاده بشه، این تأویله.

ولکن نص و ظاهر که عبارت است، بعد اشاره هست، بعد وظیفه هست، و طبق فرموده امیرالمومنین صلوات الله علیه که بررسی به روایت امام حسین علیه السلام که (إنّ كتابَ اللّه على أربَعةِ أشياءَ علَى العِبارَةِ، و الإشارَةِ، و اللَّطائفِ، و الحَقائقِ. فالعِبارَةُ للعَوامِّ، و الإشارَةُ للخَواصِّ، و اللَّطائفُ للأولياءِ، و الحقائقُ للأنبياءِ)

از جمله انبیا عیسی بن مریمه، عیسی بن مریم که الان زنده است و تابع شرایط اسلامه، این حقایق و تأویلات را میفهمد و بالاتر از عیسی بن مریم ائمه علیهم السلام که تالی تلو مقام عصمت اولیای محمدی هستند، اینا بهتر از عیسی می فهمند. پس انبیا کسانی اند که مقام رفیع وحیانی یا مقام رفیع الهامی، مقام رفیع روایت درست از معصوم وارد شده که با تطبیقش با قرآن اولاً ما محک را بفهمیم، اگه محک رو نفهمیم نمی تونیم که طلا رو بفهمیم.

اولاً دلالت قرآنی رو بر مبنای قرآن باید بفهمیم. قرآن که گفت (حُرِّمَ) [نور: آیه ۳]، (حُرِّمَ)، تموم شد. بعد اگر ما صد روایت داشتیم برای اینکه حرام نیست قبول نمی کنیم. صد روایت صحیح موثق متواتر قبول نمی کنیم. ولکن یک روایت ضعیف داشته باشیم، مرسل است و ضعیف است و شمر نقل کرده، ولی موافق قرآنه، این رو قبول می کنیم.

بنابراین حجت بالغه ربانیه در سه بُعد یا دو بُعد یا یک بُعد کافی ست. یک بُعد کتاب الله است دو ‌بُعد کتاب الله در حاشیه رسول الله است بُعد سوم بیانات ائمه. بیانات رسول الله و ائمه تبیین نیست، تبیّن است، بله برای ما تبیین است، برای خودشون تبیّن است، تبیین اون ها بر مبنای تبیّن قرآن است (یا زراه لمکان الباء)

(صحبت حضار) ببخشید برای احکام و تشریع مسائل احکامی، یکی دو منبع داریم، خود رسول الله یکی هم خود خدا

رسول الله مشرع نیست،

(صحبت حضار) نه به عنوان (بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ) [نساء: آیه ۱۰۵]

بله مشرع پس نیست

(صحبت حضار) بعد

(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ) [نساء: آیه ۱۰۵] بله

(صحبت حضار)

اراده الهی تشریع که نیست، اراده الهی تشریع که نیست، اراده قرآنی تشریع نیست، ارائه سنتی تشریع نیست. بله

(صحبت حضار) در تشریع ممکنه بعضی از احکام باشه که ما برامون تببین نشده باشه بخوام به روایات مراجعه کنید. این هیفده رکعت و این ها

بله

(صحبت حضار) موقعی که مراجعه می کنیم به احادیث ائمه، آیا این احادیث اگر به رسول الله برسند حجته یا همون که از ائمه نقل شده کافیه؟

جوابش رو عرض کردم. اگر نصاً به رسول الله برسند حجته قطعاً با شرایط، ولکن اگر امام صادق حکمی را گفت که این حکم خداست و نگفت رسول الله فرمودند، معلوم است که رسول الله فرمودند، چرا؟ برای اینکه امام صادق رسول که نیست، امام صادق.

مثلاً فرض کنید که شما یک شاگردی دارید و گفتید شاگرد من هر چی گفت قبول کنید، به حساب من قبول کنید. حالا شاگرد بگوید که آقا چنین فرمودند یا نگد. چه بگد آقا چنین فرمودند چه نگوید هر دو بیان شماست، چون این معتمد شماست در بیان حرف های شما. یا حرف های شما را نصاً میگوید که فلانی گفت یا اینطور.

ائمه علیه السلام چون مقامی جز روایت معصومانه از رسول الله ندارند، بنابراین چه اسناد به رسول الله بدن چه ندن، اسناد دادن و اسناد ندادند هر دو مسند است، گاه مثبت مسند صریح است، گاه مسند مطویّ ست.

خب عرض می شود که آیه ای که می خواستیم بحث کنیم و امروز مقداری اشاره می کنیم و فردا بحث می کنیم، آقایون روش فکر کنید، آیه هفتاد و هشت سوره اسراست.

آیا، این سوال، در قرآن اشاره به پنج نماز شده است یا نه و اگر اشاره به پنج نماز شده است، آیا این اشاره از آغاز عهد وحیانی مکی بوده یا برحسب گمان هایی در مکه دو نماز واجب بوده، نماز صبح و عصر و در مدینه سه نماز دیگر اضافه شده؟ این سواله دیگه.

ما از آیات کلاً، مثلاً سوره اسرا مکی ست که از آیه عرض می شود که هفتاد و هشت سوره اسرا می فهمیم که هر پنج نماز در عهد مکی واجب بوده. از آغاز رسالت تا انجامش تا آخر زمان تکلیف، این پنج نماز بوده و هست، این یک.

دوم آیا این پنج نماز ده رکعت بوده یا پنجاه رکعت بوده یا هفده رکعت بوده؟ روایت مختلفه. پنجاه رکعت بوده بر حسب روایاتی، پیغمبر بزرگوار در معراج چونه زد، چونه زد به هیفده رکعت رسوند یا به ده رکعت رسوند، اختلافه روایته، مختلفه در اینجا.

یک روایت داره، بعضی روایت دارد که پیغمبر بزرگوار این پنجاه رکعت رو چونه زد و عرض می شود که به هیفده رکعت رسوند، بعضی روایت چونه زد خدا به ده رکعت رسوند.

حالا چونه زدن پیغمبر معنیش تشریعه، آیا پیغمبر حق دارد که حکمی را که خدا طبق حکمت مطلقه فرموده است زیاد کند؟ کم کند؟ تقاضا کند؟ تقاضا نداریم. در معجزات پیغمبر تقاضا نمیکنه. در معجزات که مثبتات اصل رسالت اند پیغمبر حق تقاضا ندارد بر حسب آیاتی تا چه رسد در احکام که فرع اند بر اصل رسالت و بر اصل عرض می شود که عقاید اصلی.

بنابراین روایتی که می گوید پیغمبر خواهش کرد، خواهش کرد که خدایا بر امت من رحم کن، کم کن، کم کن، کم کن یا هیفده رکعت یا ده رکعت کرد، قابل قبول نیست.

روایت دیگری دارد که نمازها در اصل ده تا، ده رکعت بود که پنج دو رکعته، یعنی صبح و عصر و مغرب و عشا و ظهر یکی بود و پیغمبر به مغرب یه رکعت، به ظهر و عصر و عشام دو رکعت اضافه کرد، اینم قابل قبول نیست.

پیغمبر رسول است، رب رسول که نیستش که، اگر رب بود مطلبی بود، اگر رب رسول بود که این نامه بیارد هم خودش و هم مرسل، این نامه که آورده است، این هم نامه رسالتی ست که از از مرسل و هم نامه ربوبیتی ست که خود ولی پیغمبر (إن أنا إلّا رسول).

بنابراین (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ) [حاقه: آیه ۴۴] این (تَقَوَّلَ) دو بُعدی ست. یک بُعد این است که مطلبی را که خدا نفرموده است و اجازه نداده بگه. این مطلب اول.

این مطلب دوم (تَقَوَّلَ) دوم این است که خدا بر اجازه تشریع داده پیغمبر بگد چون من از طرف خدا اجازه تشریع دارم، تشریع می کنم دو رکعت به نماز ظهر و عصر و عشا هر دو تقوّله و آیات زیاد داریم.

مثلاً (وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۲۶] حکم چیه؟ حکم خدا چند رکنه. یک حکم ربانی خاص است و یک حکم عامه. حکم عامش عرض می شود انبیا حکام شریعت اند، ولی حکم خاصش حکم تکوین، حکم تشریعه. در حکم تکوین و در حکم تشریع دو بُعد منفی ست، یکی استقلال مشرع و مکوّن در برابر خدا.

دو، خدا به پیغمبرانی، به پیغمبری اجازه تکوین بدهد و اجازه تشریع، هر دو (لَا يُشْرِكُ) شامله. (لَا يُشْرِكُ) [کهف: آیه ۲۶] مخصوصاً بُعد دوم مخصوصه، شریک نمی کند با خود در حکم تکوین و در حکم تشریع احدی را.

بنابراین این روایت قابل قبول نیست. از اول نماز هیفده رکعت بوده تا آخرهم هیفده رکعته و پنج نماز بوده، نه سه نماز بوده، نه دو نماز بوده و آیه محوری در کل آیاتی که بحث خواهیم کرد همین آیه است.

(أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا) [الاسراء: آیه ۷۸] خب یک نماز که بیّنه (قُرْآنَ الْفَجْرِ)ه. آیا چهار نماز دیگر رو از (لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ) می فهمیم؟ بعضی خیال می کنند نخیر، چون خیال می کنند (دُلُوكِ الشَّمْسِ) همون ظهره، بنابراین فقط نماز ظهر از (دُلُوكِ الشَّمْسِ) و فقط نماز عرض می شود که صبح از (قُرْآنَ الْفَجْرِ) و (غَسَقِ اللَّيْلِ) هم نماز عشا. پس نماز مغرب در کار نباشد، نماز عصرم در کار نباشد.

اینجا احتمالاتی ست که ما با سبر و تقسیم منطقی که با سین، با سبر و تقسیم منطقی و سبر و تقسیم دلالی استفاده می کنیم که هر پنج نماز مراده، چهار نماز نصاً و یک نماز ظاهراً و اشارتاً.

مطلب بعدش دیگه حالا خسته شدم، تتمش برای فردا که از این آیه و از آیات مشابه استفاده پنج نماز می کنیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

(صحبت حضار) صلاة وسطی استفاده می کنیم.

بله بحث کردیم اونو، اونو قبلاً بحث اونو قبلاً بحث کردیم، بله

(صحبت حضار)

حالا اگر سوالی هست بذارید ضبط شه، در تتمه وقت هم ما به فرمایش آقایون گوش میدیم.

(صحبت حضار)

چی بلندتر صحبت کنید؟

(صحبت حضار) (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ) [یس: آیه ۶۵] (وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ) [یس: آیه ۶۶] عذاب های بالاتر از این برای کفار ممکنه (35:01)

و لذا و لذا فرمود (لَوْ نَشَاءُ) ما نمی کنیم این کار رو (لَوْ نَشَاءُ)

(صحبت حضار) (لَوْ نَشَاءُ) همینو میخوام بگم که عذاب های بالاتر از این هست که انجام میشه بالاتر است، بعد خدمت شما عرض کنم که چطور تهدید به این میشه فقط که چشم های این ها رو

خب این یک سوال، دیگه شما؟ شما؟ شما؟ بفرمایید ضبط بشه که بعداً جواب بدیم(صحبت حضار) خب اینو چیز کن