جلسه صد و پنجاه و پنجم درس خارج فقه

طهارت و نجاست

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد علی آله الطاهرین

علامه بزرگوار می فرمایند که (وَیجب الاستنجاء و هُوَ غسل المخرج البول خاصَّه و غَسل المخرج الغائط معَ التعدی و بدونه یجزی ثلاثه احجار طاهره أو فلا). (00:45)

این مقدار رو در تبصره شون علامه بزرگوار ذکر فرمودند.

اما در اینجا دو بحث داریم که ظاهراً امروز این دو بحث تمام خواهد شد. چون فقه را ما به اختصار داریم نشر می کنیم روش، به دو علت، یک علت اینکه مفصلش در تفسیر الفرقان موجود است.

و علت دوم این است که (العاقل تکفیه الاشاره) ما مبانی رو که عرض کردیم شما فروع رو تفریع می کنید چنانکه از أئمه علیهم السلام هست (إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ اَلْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا) که انشاءالله بشود در عرض مثلاً دویست جلسه، شما یک دوره کامل فقه را به طور مختصر اونم بر محور آیات مقدسات فقهیه سیر بفرمایید و هر کدامتون فقیهی قرآنی و سنتی باشید.

خب اینجا دو مطلب داره. یک مطلب این است که البته اشاره به سابقم هست. آیا نجاست را فقط باید با آب تطهیر کرد؟ یا اگر با غیر آب تطهیر شد یا نجاسات ورپرید، شما کاریش نکردید، باد آمد رفت، در این صورتم پاکه یا نیست؟ و این بحث امروز ما از فروع آن بحث است.

مقداری راجع به اون بحث صحبت می کنیم، چون قبلاً هم اگر مطالبی عرض کردیم به طور اصلی و متنی نبود، بلکه به طور اشاره ای بود.

مطلب دوم این است که اگرم بنا باشد که بول و غائط را لازم است با آب بشوریم، چقدر بشوییم؟ یا غائط که می شود با غیر آب تمیزش کرد، چقدر لازم است و چه شرطی دارد؟ این بحث دومه.

اما بحث اول، من استدعا کردم از برادران و هنوزم استدعا می کنیم و به طور استمرار استدعا می کنیم، چون من یه نفرم شما هر کدام یه نفرید.

ممکن است مطالبی جایی باشد که ما پیدا نکردیم یا فرموده اند و ما نشنیدیم. مطالبی که ما مطرح می کنیم و بحث می کنیم، درست است که چهل پنجاه سال مطالعه شده کار شده، اما بعضیا ممکن است کسی حرفی بزند که اگر اون حرف رو ما بشنویم شاید که روش حساب کنیم و قابل قبول باشه.

اما متن المتون بحوث ما قرآن شریف است و علی ضوء القرآن، سنت مقدسه اسلامیه هست، بنابراین ما ظاهراً خطامون کمتر از دیگران باشه یا واقعاً خطامون کمتر از دیگرانه. چون مرجع ما معصوم علی الاطلاق است که قرآنه و سنت علی ذوی القرآن که معصومه در بُعد دومه و خودمونم می توانیم اعتصام المائی پیدا کنیم، اگر شرایط رجوع به کتاب الله و سنت نبی الله صلوات الله سلام الله علیه رو درست مراعات کنیم، اگر خطایی کنیم چون ما معصوم نیستیم، خودمون قاصره، بنابراین خطای ما ظاهراً کمتر از دیگران خواهد بود ولی مع ذلک.

حالا، چیزی که نجس است اولاً باز یه بحثی اینجا داریم. نجاساتی که فقهای بزرگوار اسلام شیعتاً و سنتاً ذکر فرموده اند در کتب استدلالی و غیر استدلالیه خب مختلفه.

در بعضی از نجاسات عینیه بعضیا حرف دارن. مثلاً راجع به خمر حرف دارن بعضیا، مسکر، خمر که آیا نجس است یا نجس نیست؟ بعضیا میگن نجس نیست، بعضیا میگن نجس هست. ما در جای خودشون عرض کردیم که نجس نیست.

یا راجع به کافر چه کتابی باشد، چه مشرک باشد تا چه رسد مسلمان منحرف باشد، تا چه رسد وهابی باشد، تا چه رسد علوی باشد، تا چه رسد ملوی باشد، هر چه باشه، انسان به وجهٍ عام قبلاً بحث کردیم که نمیشه نجاست عینی داشته باشه بدنش، بدنش پاکه، این دو.

سوم، راجع به عصیر عنبی قبل ان یذهب ثلثا،

(صحبت حضار)

مشرکین همنیطور، قبلاً بحث کردیم نمی خوایم تکرار کنیم، میخوای به آیه چیز مراجعه فرمایید توبه. حالا بحث که نمیخوایم بکنیم، چون بحث کردیم اگه مراجعه بفرمایید، مطلب جدیدی باشه ما استفاده می کنیم.

سوم، عصیر عنبی قبل از أن یذهب ثلثا و لّما یسکر، بحث سر اینه اصلاً، یک بحث فقها همینه که اگر آب انگور را حالا آب خرما را هم بعضیا اینطور میگن، اگه آب خرما رو بگیرند، آب انگور رو بگیرند و محور بحث آب انگوره و این رو بجوشانند یا بجوش بیاید، قبل از ذهاب ثلثین چه حکمی دارد؟ خب بعدش معلومه، بعد از ذهاب ثلثین حلالٌ طاهر، اما قبل از ذهاب ثلثین دو رأی است، سه رأی است.

یک رأی این است که حرامٌ نجس، رأی دیگر حرامٌ غیرنجس، رأی سوم اینکه ما عرض می کنیم به استناد آیه نحل، این است که حلالٌ طاهر و دلیل بر حلالٌ طاهر آیه مبارکه نحل است (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) [نحل: آیه ۶۷] خدام یه کارایی میکنه ها.

(لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) [نحل: آیه ۶۷] یعنی غیر اینها چه جوری اند. چون بناست جور دیگه حرف بزنیم. حالا ما نقل آیه می کنیم.

(وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ) [نحل: آیه ۶۷] مهم ترین ثمرات نخیل و اعناب که ازش سَکر و رزق حسن درست می کنند آبشه دیگه. حالا راجع به اعناب هست، آب انگور شما گرفتید و نمیشه همین طور بگذارید و برای حفظش مجبورید بجوشانید، تا وقتی می جوشانید این محفوظ تر بماند بتوانید شما استفاده کنید، این مقدار مسلمشه.

(وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ) [نحل: آیه ۶۷] کی (تَتَّخِذُونَ)؟ مکلفین یا فرض کنید مؤمنین. مگر اتخاذات مؤمنین همه اتخاذات حلاله؟ نه (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا) اتخاذ حرامه (وَرِزْقًا حَسَنًا) اتخاذ حلاله. کسی نمیتوند بیاد بگه چون (تَتَّخِذُونَ) مربوط به مؤمنین است، اگر مراد مومنین فقط باشه، نه کل مکلفین.

(صحبت حضار) حاج آقا بعضی از فقهای حاضر سکر را به معنی شکر معنا کرده اند.

خب در لغت عربی که این نیست، اون سُکّره. ما یک خورده عربی بهتر بلدیم. حالا از عربا سوال کنید، بعضیا از عربا میگن شما از عربام عرب تری، حالا کاری نداریم، در لغت. ببینید (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا) [نحل: آیه ۶۷] هیچ کس از ثمرات نخیل و اعناب شکر نمیگیره، اینو بهشون بگید، به اون آقا بفرمایید.

حالا (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا) [نحل: آیه ۶۷] باز اگر شکر باشه مگه شکر رزق حسن نیست؟ شکر رزق حسنه دیگه، بهترین رزقه، اون وقت در مقابل (رِزْقًا حَسَنًا). پس (سَكَرًا) لغتاً و (سَكَرًا) مقابلتاً به (رِزْقًا حَسَنًا) دلیل است بر اینکه این رزق سیئه است.

(صحبت حضار)

واو چیکار میکنه؟ وظیفه واو چیه به نظر شما؟

(صحبت حضار)

عطف شیء به نفسه میشه یا عطف شیء به بعضه میشه؟ قاعده واو چیه؟

(صحبت حضار)

(رِزْقًا حَسَنًا) غیر (سَكَرًا) چرا؟ برای اینکه (سَكَرًا) که قطعاً (رِزْقًا حَسَنًا) نیست. حالا ما از نظر معنوی جواب میدیم. آیا (سَكَرًا) رزق حسن است؟ به نص  چهل و هشت آیه قران سکر رزق سیئه است، اثمه و به نص پنج آیه مکیه و مدنیه سکر حرام است، پس کجاش رزق حسنه؟ ما از نظر لغوی کاری نداریم چون شمام عربید، حالا کاری نداریم کدوم عرب تریم.

حالا (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا) [نحل: آیه ۶۷] پس سکر رزق حسن نیست، معلومم هست که رزق حسن نیست، برای اینکه سَکر مُسکره، مُسکر سیئه.

حالا (تَتَّخِذُونَ) دلیل بر این نیستش که چون مؤمنین فرض کنید مخاطباً، اتخاذشون درسته، نه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى وَلَا جُنُبًا) [نساء: آیه ۴۳] هستش دیگه چون ایمان مراحل داره.

ایمان مراحل داره، حتی منافق در بعضی از آیات لفظ مومن برای کسی است که صادقه، و لذا منافقم باید وضو بگیره کما اینکه مؤمنم باید وضو بگیره. (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] حالا نمی خوام تفصیل بدم.

پس ما از این آیه، حالا کسی بیاد بگوید خب یه آیه است باید فکر کرد، میگیم بله فکر که باید کرد، خب یه آیم کافیه، این حدیث نیستش که تعددش بخواد موجب یقین باشه. آیه اشارشم موجب یقینه.

پس اگر آب انگور را یا آب خرما را انسان گرفت و جوشاند، مادامی که مسکر نیست، طاهر است و حلال است، چرا میگیم طاهره؟ چون میگه حلاله.

حلال، وقتی که حلال بود میشه نجس باشه؟ نجس که خوردنش حرامه. این هم عرض می شود سه. و راجع به عرق جنب از حرام گفتیم اصلاً دلیل هیچ، شبه دلیلم نداریم، بر اینکه این نجس باشه، بله بعضی از روایات داریم که باهاش در این حالت نماز نخونید، خب نماز نخونید با یه چیزی یعنی نجسه؟ پس موی گربه هم نجسه؟ پس موی موش هم نجسه؟پس مال مردم هم نجسه؟ پس لباس غصبی هم نجسه؟

این نجاست یه امر خاصی ست و این دلیل، دلیلی ست که دلیل خاص نیست. این مطلب اول که اشاره کردم چون بعضی از برادران جدید تشرف آوردن و قدیمی هام باز هر چی روی این مطالب ما فکر کنیم بهتره.

دوم که اول بحثی ست که امروز خواستیم بکنیم. آیا اونی که نجس است، خون است، بول است، غائط است، منی است، اینایی که عین دارد دیگه، سگ و که نمیشه، سگ که سگکیش از بین بره، نه.

خون و بول و غائط و منی عرض می شود که این هایی که نجاسات اصلی ست. آیا در تطهیر محل این ها، خود این ها که چی؟ مادامی که خونه خونه دیگه، مادامی که منی منیه، غائطه غائطه، بوله بوله، در تطهیر محل این ها لازم است آب یا آب لازم نیست؟ دو تا جواب.

یک اگر یه جایی غائطی قرار گرفت و رطوبتی هم داد، بعد غائط رو برداشتند، رطوبتم خشک شد، حالا غائط وجود داره آقایون؟ نه. آیا این محل به مجرد ریختن غائط در اونجا متنجس شد؟ دلیل بیارید، ما غلام دلیلیم، نداریم دلیل، نه در روایت شیعه، نه در روایت سنی، نه روایت ضعیفه، نداریم، خب نداریم.

وقتی که نداریم، حتی اگرم داشتیم، عمومات و اطلاقات آیاتی که حلِّ جمیع اشیاء، طهارت جمیع اشیاء، رزق حسن بودن جمیع اشیاء إلّا ما خرج به دلیل، که ما دوازده آیه داریم که خداوند طیبات را حلال کرده است، حلیت در خوردن، حلیت در خوابیدن، پوشیدن، حلیت در تمام مراحل.

یکی از حلیت های خوردن اینه که مثلاً فرض کنید یا دست زدن، اگر دست تره به جایی که قبلاً غائط بوده، آبشم نکشیدن، بعد خشک شده اثریم نداره، دست تر خورد بهش، بعد باید آب بکشیم این دلیل میخواد، این دلیل نداره.

و لذا بعضی از فقهای شیعه رضوان الله علیهم و قسمتی از فقهای عامه رضوان الله علینا و علیهم، اینا قائل شدن به اینکه زوال عین نجاست مطهره، ما عرض می کنیم مطهر نگید، شما چون نجس نشد که مطهر باشه

(صحبت حضار) پس بنابراین

بله نجس نشد که

(صحبت حضار)

استصحاب چیه اصلاً؟ استصحاب پدر و مادر نداره.

(صحبت حضار)

حالا گوش کنید، توجه کنید. اصلاً جاش اینجا نیست.

ببینید، استصحاب، مگه وقتی که ازل (13:03) اینجا بود نجس شد؟ متجنس شد اینجا؟ کی گفت؟ کی به شما گفت؟

(صحبت حضار)

عین رو کاری نداریم، محل رو داریم بحث می کنیم، شما اینجا باشید آخه.

توجه کنید خب، توجه کنید در اینجا مطهر هم نمی تونیم بگیم که زوال عین مطهره، نه، وقتی که عین ظاهر شد اون مکانی که عین بوده است، الان عین نیست، پس این مکان طاهر است، حتی وقتیم که عین اینجا بود، مکان منهای عین طاهر بود؟ حالا بگید مطهر. در این تعبیر مصاحبه بشود بگید مطهر، میگیم خب کی گفته است مطهر منحصر به مائه؟

از قدمای بزرگوار شیعه مرحوم علم الهدی، سید مرتضی رضوان الله تعالی علیه، فقیه مفسر محدث جامع المعقول و المنقول که از أعلام علمای شیعه است در بیش از ده قرن قبل، می فرماید زوال عین مطهر است.

خب من یادمه کربلا بودیم، مرحوم آقای خمینی رضوان الله علیه، رفته بودیم برای زیارت، برادرمون آقای منتظری در ضمن کسانی بود که آمده بود اونجا و ایشون رو زیارت کرد در منزل، ما اونجا بودیم، ایشون گفت به آقای خمینی چون القاب نمی تونیم بگیم هیچی، حتی شیخ طوسی حتی، گفتش که آقا خب زوال عین نجاست رو سید مرتضی می گوید که این مطهر است، ایشون فرمودند که خب ایشون درست میگه، ما جرئت نداریم. من به ایشون عرض کردم خب شما جرئت پیدا کنید وقتی که دلیل ندارید.

حالا بگذریم. پس سید مرتضی از کسانی است که زوال عین رو مطهر. بنابراین در بول و غائط، با آب بشوییم، با کهنه بشوییم، نمی خواد اینا رو، با هر چی پاکش کردی، با هر چی این رطوبت رو برد و این کثافت غائط رفت، خب پاک شد بعدم نماز بخونید مثلاً. این از قدما.

و از متأخرین باز مفسر فقیه محدث فیلسوف عارف کامل، مرحوم فیض (قطع صدا) مرحوم فیض، محدث و مفسر و محدث بزرگوار و عرض می شود فقیه بزرگوار که وافی هم نوشتند، کتابایی نوشتن و مدرسه فیضیه هم، فیضیش به حساب ایشونه یا دستور دادن یا خودشون ساختن، نمی خوام بگم که این حرفا رو من میزنم نه برای اینکه بگم که چون اینطوره درست میگن، نخیر خب بزرگتر از اونم داریم، علامه حلی بزرگتره. علامه حلی اینطور نفرمود، علامه حلی از هر دو بزرگوار بزرگتره که متن فقهش رو ما داریم بحث می کنیم، ولی ما رسممون این است که بزرگان رو باید احترام کرد.

مرحوم محدث فیض کاشانی می فرماید که بله زوال عین مطهره. باهاش دعوام کردن مرحوم صاحب حدائق فیلسوف بحرینی باهاش دعوا کرده.

(صحبت حضار)

زوال عین با هر چی، نصه، زوال عین با هر چی، با آب که همه میگن، اینکه چیز، تخم دو زرده ای نیست.

حالا، این باهاش البته دعوا کردن عده ای، مام دعوا نمی کنیم. مرحوم شیخ یوسف بحرانی رضوان الله علیه در حدائق اوه فلکش کرده، محدث کاشانی رو، نه ما هر دو رو احترام قائلیم، ما فلک نمیخواد، بحث علمی دعوا ندارد که، بحث علمی که قدغن است ندارد که، بحث علمی که وزارت ارشاد جلوشو بگیرد ندارد که، بحث علمی حوزه جلوشو بگیرد که نداره، بحث علمی امام صادق را در مسجد الحرام، ملحدها میومدن، حرفای الحادیشون رو میزدن، کسیم میخواست فضولی کنه امام صادق تو دهنش میزد، میگفت بحث باید کرد، بحث که دعوا ندارد که.

خب ما چه عرض می کنیم؟ ما هم با این دو بزرگوار موافقیم، چون دلیل نداریم خب. دلیل بر این که اضاله نجاست فقط باید با آب باشد نداریم، این بحث دوم. یا بحث اول از دو بحثی که خواستیم بکنیم.

سوم این متنی ست که مرحوم علامه حلّی رضوان الله تعالی علیه اینجا می فرمایند که در باب استنجاء.

(و یَجِبُ الاستنجاء) قبول ولیکن استنجاء قبول است، این یَجِب کجاست؟ یَجِب دو بُعد داره. بُعد سوم نداره. یَجِب مقدمتاً (لِمَا تجبُ فیه الطهاره) قبول، اگر نجاستی، بول یا غائط، در جای خودش یا خون یا چیز دیگه، در پی جای خودش در لباس بود، در بدن بود، در هر چه بود، برای (ما تجب فیه الطهاره) خب باید استنجاء کرد. استنجا طلب النجبه، طلب التطهیره، نگفته با چی، بعد صحبت میشه با چی.

فعلاً بحث اوله که باید این نباشد، این بول، این منی، این غائط بره سر جای خودش، غیر سر جای خودش نباید بشه. (یجب مقدمتاً لِما تجب فیه الطهاره) این چقدر؟ معلوم، این یک.

دو، تجب به معنای وجوب به معنای ثبوت، یعنی (یَثبِتُ الاستنجاء) بازم قبول داریم، قبلاً هم لفظ وجوب بود (من موجبات الوجوب) نگفتیم قبلاً؟ از موجبات وضو گفتیم دو بُعد داره. یکیش موجب نه به معنی ایجاب کننده واجب نه. مثبتات، ثابت می کند که اینجا جای وضوئه، این دو.

سوم که آقایون نفرمودن ما عرض می کنیم. اگر چنانچه انسان بدنش قذره، پاکم هستا پاک، بدنش قذره، کثیفه، متعفنه، چرک آلوده، همشم پاکه، واجب است اضاله کنه یا نه؟ بله، چرا؟ (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [اعراف: آیه ۱۵۷].

تحریم خبائث در چه بُعده؟ حرام است انسان مسلمان لباس خبیث بپوشد، بدنش خبیث باشد، در مکان خبیث بنشیند، چنانچه چیز خبیث بیاشامد، بخورد، زن خبیث بگیرد و الی غیر ذلک. این چه خبثیه؟ خبث ظاهری، خبث باطنی که بیشتره عرض می شود که رن کتابیه رو هم انسان ازدواج کنه، اینم یک.

حتی برای صلاة هم همینطور است، وقتی انسان میخواد نماز بخونه اگر بدنش و لباسش طاهر است از نجاسات رسمیه و اما چرک و بو و گند و کثافت و میکروب و فلان و فلان و فلان مریضشم نمیکنه فرض کنیم، اما یه آدم با این حالت نماز میخونه؟ خب نه.

(وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [اعراف: آیه ۱۵۷] (وَيُحَرِّمُ) کمرش بیل خورده. چطور شما به حدیث استناد می فرمایید و قبولم می فرمایید، بعضی وقتا ما قبول می کنیم، بعضی وقتام نه چون یقین نداریم. (يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [اعراف: آیه ۱۵۷] یک ضابطه عامه ایست، خبائث در کل ابعاد  زندگی این حرام است، خوردنش، آشامیدنش، چه اش، بعضی وقتا خوردن حرام است، پوشیدن حرام نیست، بعضی وقتا پوشیدن حرام است، چه حرام نیست، جاهای مختلف. نجاست همونطوره.

حالا این (یجب) (یجب الاستنجاء) چون بحث سر تخلی ست که بول و غائط را باید از بین برد، در اینجا ما عرض کردیم (وَ یجب الاستنجاء) ایشون می فرماید، ما عرض کردیم (مطلقا بِماء و غیره لواجب الطهاره الخبثیه اطلاقاً و فی ما تجبُ فی الطهارة فلا یجب فی اصلی إلّا الاستخباثاً) که عرض کردیم (و إلّا وجوباً به معنا الثبوت) که قبلاً عرض کردیم.

خب چیه؟ این استنجاء که این ایشون فرمودن در اینجا تخصص میده، میگه محل بول باید حتماً شسته بشه، ولی محل غائط با شرطی عرض می شود که می شود شسته بشه و می شود با صدق سنگ یا صدق کهنه یا صدق چه، اینا رو همش ما بحث داریم و هم بحث قرآنیش رو می کنیم و هم بحث فقهیش رو به اقوالش تا اون مقدار که لازم بود اشاره کردیم.

ایشون می فرماید که (و هُوَ غَسلُ المخرجِ البول خاصه) به طور مطلق مخرج بول باید غَسل بشه، اما مخرج غائط و احیاناً باید غَسل بشه و احیاناً لزومی ندارد که غسل بشه. حالا فعلاً تو بول قرار می گیریم، بعد میریم تو غائط.

(و هُوَ غَسلُ المخرج البول خاصه) ما عرض داریم در اینجا، اثباتاً و نفیاً. اثباتاً روایاتی ست براتون می خونیم که بله مخرج بول باید شسته بشه ولی شما این اصل رو فراموش نفرمایین، اگر ما در مسأله اولی که بحث کردیم، تطهیر را منحصر به ماء ندانستیم به قولٍ مطلق، در هیچ جا تطهیر با ماء لازم نباشد به قول مطلق به طریق اولی در غائطه دیگه، اینو آقایون خودشون می فرمایند.

مگه آقایون خودشون نمی فرمایند که، نوعاً که آب غلیظ به مجرد ملاقات نجاست متنجس می شود ولو لَم تَتَغَیّر، مگه نمی فرمایند؟ اما در باب آبی که بول و غائط باهاش میشورن، می شویند، اگر ذرات غائط درش باشه یا نباشه، حالا باشه هم همینطور، می گویند مادامی که تغیر پیدا نکرده این آب، متنجنس نیست. یک علتم که آقایون می فرمایند و هست در روایت، این است که بابا آب غالبه اولاً.

ثانیاً خب آدم مرتب مخرج بول و غائط رو باید بشوره، این یه مطلب حرجی میشه، مطلب عسری میشه، اما جاهای دیگه که همیشه خون نمیاد، همیشه منی نمیاد، همیشه چی نمیشه که، ولکن بول و غائط، خب ببینید ما نمی خوایم به طریق اولیت استدلال کنیم، اما این قاعده عامه، ضابطه عامه که زوال عین نجاست به غیر ماء هم مطهر است و دیگر نجاستی در محل نیست، خب در باب بول و غائط طریق اولی باید باشه دیگه.

پس اگر روایت در اینجا داریم باید ببنیم ثابت الصدور یا نه. واقعاً اگر ثابت الصدور باشد و معارض نداشته باشد، خب ما زیر بار میریم، استثنا میزنیم باب انفعال، عدم انفعال قلیل رو، اما خب این طور نیست. چهار پنج معارضه در این روایت هست که حالا عرض می کنیم.

یکیش همون قاعده کلیه است. ببینید، قسمت اول روایت که میگه بله، معتبره (لمعتبره عده مثل صحیحه زُرَارَةَ عن ابی جعفر الباقر عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لاَ صَلاَةَ إِلاَّ بِطَهُورٍ وَ يُجْزِيكَ مِنَ اَلاِسْتِنْجَاءِ ثَلاَثَةُ أَحْجَارٍ وَ بِذَلِكَ جَرَتِ اَلسُّنَّةُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَمَّا اَلْبَوْلُ فَإِنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ غَسْلِهِ).

استنجاء أعم از اینکه با آب باشد یا غیر آب باشد که ثلث احجر هم مربوط است به غائط. اما (وَ أَمَّا اَلْبَوْلُ فَإِنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ غَسْلِهِ) (الوسایل الاحکام الخلوه الباب التاسع الحدیثُ الاول أقول و مثلها صحیحه اذن ازینه و صحیحه عمر ابن ابی نصر و روایت ورید ابن معاویه). (24:10) ما ادای امانت کردیم، اون هایی که هست اینجا ذکر کردیم.

ولکن آیا همین طوره؟ غَسل مخرج بول لازم است؟ که اگر انسان بول کرد و هوا انقدر گرم است که فوری خشک شد بازم بشویه؟ یا اگر تر است به دیوار یا چیزی بمالد، این باز باید بشوید؟ خب این مطلب رو ما نه شک داریم، بلکه تقریباً مطمئنیم که لازم نیست.

اولاً استناد می کنیم به ضابطه عامه ای که قبلاً اشاره کردیم و قبلاً بحث شده، ثانیاً خب روایاتی داریم در اینجا. من اینجا نوشتم که بر مبنای متن مرحوم علامه (و هو غسل مخرج بول خاصه) نوشتم (علی تعمل فختصاصه) منتها این ادب تعبیر است که تعمل.

روایات، روایات که میگوید نفع اختصاصی به آب نداره مخرج بول با غیر آب. (و فی روایت سمائه و موثقة حنان کفایت مسح البول به لحجا) (25:09) متن رو لازم نیست نفی کنیم، چون عرض می شود که فقه اختصاری ست و متن مفصل رو کسی میخواد نیگا کنه.

از جمله روایتیم نقل کردیم (و کما فی روایت حَكَمِ بْنِ حُكَيْمٍ اَلصَّيْرَفِيِّ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَبُولُ فَلَا أُصِيبُ اَلْمَاءَ وَ قَدْ أَصَاب) این (فَلَا أُصِيبُ) به این حسابه خب ماء بهتره شکی نیست، با آب انسان بشوره بهتره دیگه تا با دستمال پاک کنه با عرض می شود که این کاغذای نازک پاک کنه.

(قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَبُولُ فَلَا أُصِيبُ اَلْمَاءَ وَ قَدْ أَصَاب يَدِيَ شَيْءٌ مِنَ اَلْبَوْلُ) از اینجام تجاوزه (فَأَمْسَحُهُ بِالْحَائِطِ أوَ اَلتُّرَابِ ثُمَّ تَعْرَقُ يَدِي فَأَمْسَحُ وَجْهِي) به صورت و سبیلاش میماله (أَوْ بَعْضَ جَسَدِي أَوْ يُصِيبُ ثَوْبِي) همه این کارا شده، آخه این چرا سوال می کنه؟ چون میخواد نماز بخونه دیگه. حالا باید همه رو آب بکشه؟ اول فقط اون سر بول میزنه.

(قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ) هیچ اشکال نداره، یعنی چه؟ اشکال نداره چی میخواد بگه؟ بله؟

(صحبت حضار)

اونوقت آب نداره؟ بعد چی؟ بعد که آب پیدا کرد (26:19) تازه وقتیم که آب نداشته باشه، چیه جریان؟ خب لباس رو بکنه مثلاً

عبارت میگنه (أَوْ يُصِيبُ ثَوْبِي) ثوب رو بکنه (قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ) این نفی استقرا نفی است. هیچ اشکال ندارد، البته ما روایتی هم داریم که صریح است، بر اینکه آبم باشه، حالا میخونیم.

(لاَ بَأْسَ بِهِ) خب (لاَ بَأْسَ بِهِ) میخواد بگه که برای نماز (لاَ بَأْسَ بِهِ) دیگه، نه برای خودش، خودش که وجوب نداشت که، مگر خودش وجوب داشت انسان فرض کرد که هفت هشت ساعتم بگرده با بول و غائطی هست بهش اگر خبیث نباشه مثلاً.

(و صحیحة اَلْعِيصِ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ أَبَی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ فیهَا سَأَلْتُهُ عَمَّنْ مَسَحَ ذَكَرَهُ بِيَدِهِ) دیگه نداره، آب نداره، (سَأَلْتُهُ عَمَّنْ مَسَحَ ذَكَرَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ عَرِقَتْ يَدُهُ فَأَصَابَ ثَوْبَهُ قَالَ لاَ بَأسَ) اینم دو.

سوم ما روایات سنی رو نقل می کنیم به چند جهت. یک جهت اینکه روایاتی که اونا دارن از رسول الله صلوات الله علیه نقل می کنند، و همانطور که رسول الله مقدم است بر أئمه، خب روایتشم مقدمه.

منتها بعضیا به روایت رسول الله نقل می کنند و خلاف کتاب الله است، میگیم دورغ گفتی شما، اشتباه نقل کردی یا ثابت نیست، میگیم أطیعوا الرسول درش نیومده، خب روایات مام همینطوره بعضی وقتا.

روایات طریق شیعه ام بعضی وقتا درست است، بعضی وقتام درست نیست، بعضی وقتام مشکوکه. پس ادب ترتیب ذکر روایات این است که اول مَا نُقِلَ عن رسول الله، منتها مَا نُقِلَ عن رسول الله اگر معصومین ما باشند، مقدم اند. اگر معصومینی پیدا نکردیم که ناقل اند، خب از همون برادران سنی نقل می کنیم، بعدم کسی نمیتوند بگه که شما از سنیا نقل کردین، پس چی؟ میگیم آقا سنی و شیعه ندارد. ما با موافق کتاب الله (28:16)

(و فی فتح الباری، المجلد اول الصحیح ستع و تسعین عن البخاری عن ابی حریره) از حره هم نقل کنند ما حرفی نداریم حالا أبی حریره) (قال اتبعت نبی صل الله علیه و آله و سلم) دنبال حضرت رفت، غلام بوده (اتبعت النبی صل الله علیه وسلم و خرج لحاجته وَ کان لا یلتفت) میرفت برای حاجتی، یک کاری خب دیگه اینور و اونور چرا نگاه کنه؟ (فدونت منهم فقال ابغنی أحجاراً استنفق بها أو نحوه)

یک چند تا سنگ بیار که من خودم رو تمیز کنم، خب پیغمبر که نشست، ببینم آقایون بین این دو تا چجوریه؟ وقتی که انسان می شیند در غائط، فقط غائطه یا نه اگه فقطم غائط داشته باشه بولکی میاد مقداری؟ پس اونی که اکثریت داره بول میاد، ممکنه غائط بیاد، ممکنه غائط نیاد. بله بعضی وقتام هیچ کدوم نیاد.

ولی وقتی که میرد و غائط انجام میده و میخواد تمیز کنه، این میشه غائط خالی بی بول؟ من که نمی دونم یا میدونم که نیست. نوعاً بول میاد و خب غائط یا میاد یا نمیاد.

این مقدمه بود برای این. (قال ابغنی احجاراً) نداره که آب داشتیم (ابغنی احجارا استنفذ بها) پاک کنه این کثافتا رو (أو نحو الحجار) نحو الاحجار کهنه ای مهنه ای، چیزی. (و لا تعتنی بعض من و لا روسن و فعطیته باحجار به قره .. وضعتها الی جنبه و عرفت عنه فلما قضا اتبعه به). (30:01)

اینجا من نوشتم (اطلاق الکنص دلیل شمول البول الی الغائط) مگه اینطور نیست آقایون؟ خب پس معلوم شد پیغمبرم بعضی وقتا این کارو میکرده. حالا یا آب بوده یا کم بوده یا نبوده یا هر چی بوده. این کارو میکرده و اکتفا میکرده.

(صحبت حضار) پیغمبر خیلی مؤدب بوده،

نه این بی ادبی نیست، این بی ادبی نیست، اولاً نگاه نمی کرد، ثانیاً اون کسی که آمده که از جلو نیومده فقط که ببینه که، پیغمبرم باز ننشسته که کسی که این طرفاست ببینه، یک جوری نشسته کسی نمیتونه ببینه، وانگهی ما یه قیودی داریم که رسول الله و أئمه نداشتن، واقعاً ما یک قیودی درست کردیم که اونا ندارن این قیود رو.

مثلاً فرض کنید پیغمبر برای یک زنی یک کاری انجام میداد بعد می فرمود که تو که شوهر نداری میخوای زن من بشی؟ خب ما این کارو بکنیم ما رو از شهر بیرون می کنن، آتیش بارونمون میکنن.

پیغمبر یه کارایی میکرد که ما اگر (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) [الاحزاب: آیه ۲۱] یا امام صادق علیه السلام اومدن دم در، اسماعیل اومد، اون یارو گفتش که مسأله دارم سر ظهرم بود، مسأله دارم، امام صادق تشریف آوردن مسأله رو سوال کرد، سر ظهرم بود وقت ناهاره، بعد یارو عرض می شود خدافظی کرد رفت. وقتی که رفت اسماعیل عرض کرد آقاجون چرا تعارف نفرمودی؟ فرمود مهیا نبودم. در محجة البیضاء فیض کاشانی، فرمودند مهیا نبودم، عرض کرد خب تعارف میفرمودی، گفتن من دروغ نمی تونم بگم، من بگم بفرمایید یعنی دارم، خب من مهیا نیستم، من دروغ نمی تونم بگم.

حالا ما اگر این کارو بکنیم، اگر یک نفر پیش نماز باشه، این کار رو بکنه، میگیم فاسق شده با این نماز بخونیم، مثلاً از این حرفا. خیلی کارای اونا با کارای ما فرق داره.

ما مثلاً فرض کنیم (يَأْكُلُ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ) [الفرقان: آیه ۷] یعنی چی؟ یه عده ای از مشرکین گفتن این هم میخوره، هم راه میره توی بازار، این بازارم بعضی وقتا میخوره.

خب (يَأْكُلُ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ) [الفرقان: آیه ۷] یعنی بعضی وقتا تو خیابون و بازار میره، خب یک چیزی دهنش میذاره، خب ممکنه احتیاج داره، ممکنه وقت نداره جای دیگه، اینو آقایون احیاناً می فرمایند خلاف مروت است و خلاف مروت از عدالت میندازه انسان رو. عرض کردن (بیننا و بینهم بن). (32:03)

حالا، این هم،

عرض می شود که بعد حالا بنا شد بشویید، کاری نداریم که اصل شستن واجب است، فرمود باید بشویید، چه جوری بشویید؟ اینجا چند بُعده.

یک، دو مرتبه شُرّی بریزید. دو، یک مرتبه شری بریزید. سه، دو قطره کافیه. چهار، یک قطره کافیه. پنج، به مقداری که علی الحشف ست، دو قطره است دو قطره، یه قطره است یه قطره.

البته بعضیا میل داشتن که میگن اون مقداری که هست یعنی مقداری بول کرده، خب بعضی وقتا یه لیتر بول میکنه، بعضی وقتا یک مثقال بول میکنه، حالا اینجا بیاد وزن کنه، هرچی بول کرده وزن کنه، بعد اون طرفم آب بذاره به اون مقدار. میرسیم سراغ روایاتش.

(صحبت حضار)

عرض می شود که، ببینید ثُمَّ، این عرض ماست

(صحبت حضار)

عمل أصحاب برای ما حجت نیست. میدونید شما ما که

(صحبت حضار)

شما که میدونید که

(صحبت حضار)

نه من اقوال نقل نمی کنم، من فقط یکی دو قول نقل میکنم، برای اینکه احیاناً آقایون توجه داشته باشن مقداری و خیال نشه که ما با آقایون مثلاً بدیم، ما یه چیز جدید درست نکردیم، همون کتاب و سنته. عرض می شود که

(صحبت حضار)

نکرده، ما می کنیم. چرا؟ برای اینکه این دو روایت، پس اینو عرض کنم، آقای محمدی اینجا به ما تذکر دادن، این عرض رو بکنیم.

ما چرا روی کتاب الله زیاد دقت می کنیم و ضابطه پیدا می کنیم؟ ما ضابطه داریم از کتاب الله همه چیز باشد و ماء هم مادامی که ماء است، پاک است. و ماء هم طهور است و منحصرم نیست تطهیر با آب. این ضوابط رو از قرآن پیدا کردیم.

بنابراین حالا که دو روایت داریم، یک روایت می گوید با آب بشور، روایت دیگر میگوید با آب لازم نیست، ما با آب لازم نیست را قبول می کنیم ولو ضعیف باشه، ولو یه دونه باشه، ولو شمر نقل کرده باشه، ولو قائل نداشته باشه، چرا؟ چون در تعارض روایتین، این دومی موافق است با ضابطه قرآنی که ما استفاده کردیم.

ما اصولاً، ببینید آقایون، اگر در یک مسأله ای حتی ضابطه قرآنیم نداشته باشه، فرض کنید ضابطه نداره، یا نمی تونیم فرض بکنیم. اگر در پی مسأله ای پنج تا روایت، اون ور میگه اینجور، یکی دو روایت میگه اینجور. ما عدد میسنجیم؟ نه، چرا؟

ولیکن اگر این پنج تا بود و مقابل نداشت، اطمینانی که حاصل میشد دیگه، اما اگر این پنج نفر چیزی می گویند و این دو نفر چیز دیگر می گویند، خب این پنج نفر از صددر صد میشه هفتاد درصد، اون دو نفر میشه سی درصد، پس هفتاد درصد من به حرف اونا اطمینان دارم. (34:43)

پس (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] اینجا زنده میشه میگه، آقا به حرف اون پنج تا گوش نده به حرف این دو تام گوش نده، پس چیکار کنم؟ ما به ضابطه باید عمل کنیم، به ضابطه باید عمل کنیم.

حالا در اینجا، آقایون عمل فرمودن و عمل نفرمودن، روایات سندش درست است، نیست، البته طرفین همینطوره ها. طرفین هم سند صحیح داریم، سند موثق داریم، سند حسن داریم، تعداد داریم، اینجا ما رو به زحمت نمیندازه، طرفین اینجوره.

ما در اینجا پس از یقین به اینکه باید بول را با آب شست، خارج شدیم، یقین نداریم. وقتی یقین نداریم به چی عمل کنیم؟ به چیزی که آقایون عمل فرموده اند، عمل آقایون برای ما یقین آور نیست، خودشونم یقین ندارند. خود آقایونم که عمل فرمودن، به همون روایات عمل فرمودن و ما این ضابطه ای که از قرآن شریف به دست آوردیم از این ضابطه ثابت می کنیم که در کل ابعاد فقهی اینجوره (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶].

حالا. چقدر، در چقدرش، (ثم یکفی فی غسله ما غلب) من در متن نوشتم این عبارت علامه نیست، علامه بزرگوار همون دو تا جمله رو داشتن. (ثم یکفی فی غسله ما غلب) همینطورم هست. اگر بنا باشه بول نجس باشه داریم بحث می کنیم دیگه. اگر بنا بشه، ببخشید اگر بنا بشه با آب باید شست داریم، بحث می کنیم.

حالا که با آب باید شست، در چه صورتی این محل پاک میشه؟ موقعی که بول مغلوب بشه دیگه. لاغالب و مغلوب نداریم. یا بول غالب است یا بول مغلوب است. اگر چنانچه بول غالب باشد که هنوز بوله، اما اگر بول ازاله شود یا اینجا عرض می شود که مخلوط شود یا بول بیوفته، شما اگه با یک تیر کمونم بزنی اون قطره بیوفته، اونم همینطوریه دیگه.

اگر این بول ازاله شود، در اینجا غلبه با چیه؟ با ماء. قسمتی از روایات داریم که غلبه مهمه، قسمتی داریم دو قطره، همانطور که عرض کردم. حالا روایتش رو ما میخونیم براتون.

ملاحظه کنید بله، روایت دسته

(صحبت حضار)

اون اگر رو یادتون نره ها. اگر رو یادتون نره، ما اون غلبه رو معنی میکنیم. میگیم حالا که میخواید با آب بشورید، مگه نه اینکه باید ازاله بشه، ازاله یا با آبه یا با غیر آبه؟ اگر با آب باشد ازالت در صورت غلبه است. ما اینطور معنی می کنیم.

(صحبت حضار)

عجب تفسیری گفتی.

(صحبت حضار)

اگر ما با کهنه اینو زایل کردیم، آیا مغلوب شد قطره یا نه؟ خب شد دیگه، قطره که نیستش که، اینجور نیست که این روایات، ببینید اینجور نیست که این روایات بخواد دلیل باشه که حتماً با آب.

میگیم حتی اگرم حتماً با آب، میگه غلطه. ولی حتماً با آب رو قبول نمی کنیم. چرا؟ میگه غلبه. حالا روایتش (کما ابی عبدالله علیه السلام قال يُجْزِئُ أَنْ يَغْسِلَ بِمِثْلِهِ) آقایون شما معنی کنید. (يُجْزِئُ أَنْ يَغْسِلَ بِمِثْلِهِ) بول دو بُعد دارد.

یه بُعد اونی که اون سر مونده، یه بُعد اونی که اومده. اونی که اومده رو بعضیا فرمودن ولی چه عرض کنیم ما، خب روایتم بر خلافش داریم، ولیکن اونی که اومده بعضی وقتا یه لیتره، نیم لیتره، چند مثقاله، خب کافی ست به مقدار اون، اگه یه لیتر بول کرده، حالا یک قطره ای که مونده با یه لیتر آب بشوریم، مثلاً اینجوریه؟

وانگهی مگر همه کسانی که بول می کنند مهندسن یا ترازو دارن؟ که حتماً باید که ما اینو وزن کنیم چقدر آمده یا تو یک شیشه ای بریزیم، مثل اینکه میخوان تجزیه کنن، شیشه ای بریزیم، اندازه بگیریم، بعد به همون اندازه آب بریزیم، پس (بِمِثْلِهِ) نیست.

بلکه (بِمِثْلِهِ) یعنی اون مقداری که اون سر هست، اون مقداری که اون سر هست یه قطره است یک قطره میخواد، دو قطره است دو قطره میخواد، ولی شرط داره، خب شرطش معلومه. به شرطی که غلبه کند، اگر غلبه نکند که بول نرفته از بین، اگر این قطره رو از بالا خود از نظر فیزیکی اینجوره دیگه.

شما اگر یک چیزی که وزنش یک کیلوست، اگر از مسافتی بندازید بخورد به جایی، وزن از یک کیلو بیشتر می شود یا نه؟ کذلک یک قطره و یک قطره در حالت عادی، غالب و مغلوب ندارن، اگرم مخلوط بشن هم آب است هم غیر آب و اما اگر این قطره از بالا بیوفته به اون قطره عرض می شود بول رو بندازه، اینجا غلبه کرد، قطره بر قطره.

پس این حدیث رو خوب میشه اینطور معنا کرد که (قال يُجْزِئُ أَنْ يَغْسِلَ بِمِثْلِهِ و مثله ماء أنَ الکافی انه یجزی عن یغسل بِمِثْلِهِ من الماء) این دنباله داره (یجزی عن یغسل به بِمِثْلِهِ من الماء اذَا کان علی رأس الحشف). دو مطلب در اینجا، یک مطلب اینکه مثل یعنی اونی که سر حشفه هست نه اونی که اومده، این یکی.

دوم اینکه، اگر علی رأس الحشف رطوبتی ست آب بریزید، اگر رطوبت نیست چی؟ هوا گرمه در مکه بول کردید، خودش خشک شد، یا خودشم خشک میشه. اونجا که بول خشک شد حالا دیگه آب واسه چی میریزی مثلاً؟ این از جمله ادله بر این مطلب هست که مما

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

خشک شد نیست دیگه. این طبق همین ضابطه قبلی ست که عرض کردیم خب.

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

ببینید این نصف بله؟

(صحبت حضار)

خبث، خبث چیزی ست که استخباث نمیکنه آدم، برای اینکه ما تحت آدمه، بالا که نیست که، پیشانی باشه مطلب دیگریه.

حالا بعدش (و هو قطرتان) خب یه بُعدش قطرتانه، قطرتان روایت داره و در قطرتان هم باز عرض می شود مطالبی هست ببینید.

(صحبت حضار)

ظاهر نشد که ما عرض نداریم، شما ظاهر فیزیکی میخواین، اونو که شرع نگفته، اگه ظاهر فیزیکی میخواین شرع نگفته، برای اینکه در هر نجاستی شما بشویید، بالاخره یه ذرات خیلی ذره بینی درش مثلاً باقی میمونه، ما اونی که زوالی که لازم است، زوال عرفی و عادیه.

اما قطرتین، قطرتین کما (فی روایت نَشِيطِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَأَلْتُهُ كَمْ يُجْزِي مِنَ اَلْمَاءِ فِي اَلاِسْتِنْجَاءِ) از (كَمْ يُجْزِي) در نمیاد که حتماً باید آب باشه، دیگه حالا اگه آب بنا شد که اینو بشوید چقدر لازمه؟ ببینید نمیشه توی دعوا نرخ تعیین کردها (كَمْ يُجْزِي مِنَ اَلْمَاءِ فِي اَلاِسْتِنْجَاءِ) مخصوصاً من الماء، ممکنه من الحجر، ممکنه من المدد، من الچی چی.

اگر بنا شد آب در اینجا که آب چون مطهر بهتری ست (كَمْ يُجْزِي مِنَ اَلْمَاءِ فِي اَلاِسْتِنْجَاءِ مِنَ اَلْبَوْلِ فَقَالَ مِثْلَيْ مَا عَلَى اَلْحَشَفَةِ مِنَ اَلْبَلَلِ).

حضرت بالا رفتند، چون با یه قطرم میشه، ولی چون با یه قطره سر حشف است یه قطره میریزه، یه مقداری آدم باید عامل باشه که پرت کنه تا اون بره اما دو قطره رو خب بندازه، دو قطره غالب یه قطره است، همه جا دو قطره بر یه قطره غالب است.

حالا ما بیایم اینجا بریم مدرسه فیضیه، مدرسه فیضیه مثال عرض می کنم، بگیم که خب با دو قطره که غسل نمیشه که، آخه دو قطره که غسل نیستش که، حالا که غسل نشد پس دو قطره یعنی دو دفعه شستن، اینجوری به کی میخواید شما یاد بدید؟

امام معصوم فرمود (مِثْلَيْ مَا عَلَى اَلْحَشَفَةِ) (مَا عَلَى اَلْحَشَفَةِ) یه قطره است، دو قطره، دو قطره است، چهار قطره، یک قطره و نیمه، سه قطره، اینه دیگه. ما غلام دلیل هستیم. خب کی گفته است غسل لازم است؟ شما غسل رو از کجا آوردید اصلاً؟ ازالت العین لازم هست، منتها ازالت العین برای اقلیتی با یه قطره هم میشه، برای اکثریت لازم است با دو قطره میشه مثلاً. (مِثْلَيْ مَا عَلَى اَلْحَشَفَةِ) این هم مربوط.

(صحبت حضار)

الان عرض می کنم، جمعش این است که ما باید ازاله عین کنیم اول. ما فعلاً در بُعد داریم. ازال عین رو چه جور بکنیم؟ یک جورش آبه، اون یک جور که آبه یا اینکه به دیوار بمالیم، روایت داشت یا با آب بریزیم، آب خیلی کم یک قطره، روایت داره، یا دو قطره، روایت دارد، یا زوال النجاسه است، جمعش این است که زوال القطره، زوال اون، اگر رطوبتی که سر حشف است، اون رطوبت یا بولی که سر حشف است جمعش این است که اینو باید ازاله کنیم. خب با آب بهتره، دو قطره بهتره، چی بهتره. این جمعشه و مطلب دیگری ما نداریم مگر اینکه که رجوع کنیم.

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

چون ضابطه، ضابطه.

وانگهی این روایت که میخواد دلالت کنه، دلالت ندارد. خود روایتی که میخواد دلالت کند که فقط آب، نمیگه فقط آب میگه (یجزی) یعنی (یجزی) فقط نیستش که. اینو توجه کنید آقای محمدی.

(یجزی) که فقط نیست. کفایت می کند شما یه مرتبه بره بازار ،خب نیم مرتبه برم، یه مرتبه رو انجام میدم. در اینجا إجزا به این معنا، نمی خواد بگه فقط آب، ازش حصر در نمیاریم، ولی اگر خواستین آب بریزین، آب جوری باید بریزین چنانچه، تمام اون روایت سرجمعش اینه که اون نجاست رو از بین ببرد.

و اما الغائط روز عرض می شود سه شنبه.

(صحبت حضار)

پاکه، شیخ مرتضی میگه پاکه، فیض کاشانی میگه پاکه، بنده میگم پاکه

(صحبت حضار)

قبل از همه خدا میگه پاکه.

(صحبت حضار)

پس چیه؟ پس چیه؟ الان بول نیست وجود نداره.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و ووفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی

اصل فتوا که برادران به عنوان اصول استنباطش تشریف میارن، یک تذکری برادر دادن که شما یک سالی یک جلد تفسیر هدیه دادین به عنوان عید، یک جلدی که ندارید، اگرم دارید که