بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله الرّب العالمین و صلّ الله علی محمّدٍ و علی آله الطّاهرین
(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶].
مقدمه لازمه ای ست که حضور برادران عرض می کنیم با خصوصیاتی که دیروز قبلاً عرض شد. در برخورد حدیث با قرآن یک سلسله مراتبی رو دیروز عرض کردیم.
حالا صفحه دیگری رو از این کتاب برخورد حدیث با قرآن باز می کنیم، بعد می رسیم به تتمه بحث از نظر حدیثی در جمله وضو و سایر احکام که غسل باشد و تیمم باشد و همچنین.
حدیث اگر به سندش انسان نظر کند که صحیح است یا حسن است یا موثق است یا ضعیف است، آیا کاربردی دارد یا نه؟ وانگهی اگر به حدیث انسان نظر کند که یا واحد است و یا مستفیض است و یا متواتر است، کاربرد دارد؟
و یا در بُعد سوم، اگر حدیثی از نظر فتوا مشهور است یا اجماعی ست یا اطباقی ست، کاربرد دارد؟ سه تا نباید عرض کرد. چرا؟
برای اینکه فرض می کنیم حدیثی ست اعلایی از نظر صحت، واحدم نیست، مستفیض است و یا متواتر است، اما بر خلاف کتاب الله است، چه کنیم؟ این صحت به چه درد خورد؟ این استفاضه و این تواتر چیکار میخواد بکند؟
اصولاً ما صحت سند و یا حسن بودن و یا موثق بودن سند را که میگیم مفید است و ضعف سند مضر است یا موافقت حدیث با شهرت یا اجماع یا اطباق نافع است و غیر آن مضر است، آیا این ها برای چیست اصلاً؟ برای اثبات اصل صدور حدیث است؟
تازه اگر اصل صدور حدیث هم ثابت بشود با سند صحیح اعلایی یا با استفاضه یا با تواتر یا با شهرت یا با اجماع یا با اطباق مذهبی یا با اطباق دینی و اسلامی، اینا همش حساب داره عرض می کنم ها. این یاها عبارت زیاد کردن نیست.
اگه همه این ها باشد، تازه این مطلب ثابت بشه که این حدیث صَدَرَ عن الامام صادق علیه السلام، خب وجه صدور چی؟ تقیه بوده است یا غیر تقیه بوده؟ اینم ثابت بشه که تقیه نبوده، آیا منسوخ است این حدیث به آیه ای از قرآن یا منسوخ نیست؟ از کجا ثابت میشه؟ پس اگر سند از نظر داخلی و از نظر خارجی، چون سند، حدیث دو مرحله دارد.
یک مرحله سند داخلی و یک مرحله سند خارجی. در غیر کتاب الله البته.
سند داخلی که عن فلان عن فلان عن فلان عن فلان صحیح، یا حسن یا موثق. این سند داخلی که صحت صدور مثلاً درست میکنه. اما کار دیگه هم می کند؟ بعد از صحت صدور و فرض کنید یقین به صدور، آیا یقین به وجه صدورم میاره که تقیتاً نبوده؟مگر از رسول الله صلوات الله علیه باشد، مطلبی ست.
حالا، اگر یقین هم آورد بوجه الصدور، حتی حدیث از رسول الله صلوات الله علیه قطعی الصدور بود که حضرت تقیه نمی کنند، آیا مرحله سوم رو هم این ثبوت صدور ثابت می کند؟
مرحله سوم این است که این حدیث از رسول الله صلوات الله علیه است که بعضی وقت ها پاهاشون رو غسل میفرمودن، این منسوخ نباشد با قرآن، اما وقتی منسوخ است با آیه مائده ما چه کنیم؟
ببینید ما نمی خوایم رجال رو خراب کنیم، نمی خوایم شهرت رو خراب کنیم، اجماع رو خراب کنیم، استفاضه رو خراب کنیم، اطباق را خراب کنیم، اطباق مذهبی را یا اطباق دینی رو، ولی میخوایم اونی که آباد است و مفعول عنه آبادتر بشه.
قرآن تمام مراحل قطعیه درش موجود است. صدوراً، وجهاً للصدور، نسخاً. اگر هم نسخ شده باشد آیه ای، در خود قرآن ناسخ هست، نه اینکه ناسخ قرآن رو ما در حدیث پیدا کنیم، یا در شهرت پیدا کنیم یا در اجماع پیدا کنیم یا در اطباق پیدا کنیم.
مرحوم استاد بزرگوارمون آقای بروجردی رضوان الله علیه، تکه ای بر اطباق قدما داشتن. میفرمودن قدمای فقهای شیعه اگر اطباق و اتفاق داشتند بر حکمی که اون حکم مستفاد از احادیثی ست که از دست اون ها به متأخرین و متأخر متأخرین و به ما رسیده است ولی برخلاف متأخرین و متأخر متأخرین فتوا داده اند، اطباق اون ها ثابت می کند که این حکم، حکم خداست.
مقداری حرف درسته. مقدار درستش رو عرض کنم. چرا؟ برای اینکه این احادیث از دست اون ها به ما رسیده. خب اگر بناست بنا باشد که، اگر صحیح باشد که بهش فتوا دادن، اون ها أصح نیست بهش فتوا بدن، هم أقرب به زمان معصوم اند، هم از دست اون ها رسیده.
ایشون ثابت میفرمودن با این طریقه که اطباق قدما در یک فتوایی که حدیثش را هم برای ما نقل فرمودند یا حدیثش به دست ما نرسیده ولی اون ها أصحاب الحدیث بودن، قدما اینجورن دیگه.
قدما اینجور نبود که با برائت و استصحاب و استصلاح و قیاس و شیعه و سنی عمل کنن نخیر. این ها مقید به متن حدیث بودن.
و لذا کتاب من لا یحضر الفقیه محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی رضوان الله علیه، این فتواست، اما نمیگه اقوا، حدیث نقل می کنه، یعنی همون حدیثی که قبول داره.
همون حدیثی که بینه و بین رب حجت می داند، او رو نقل می کند. فروع کافی هم تقریباً همینطوره ولی نه به اون اندازه. استبصار هم تقریباً همینطوره ولی باز نه به اون اندازه.
خب برگردیم.
پس ببینید در این مراحلی که باید طی شود از برای این که بفهمیم این حدیث حامل حکم الله است و غیر منسوخ است و تقیه نیست، صادر است و این مرحله را طی کردیم، کافی شد؟ خب نه کافی نیست.
صددرصد حدیث صادر، صددرصد تقیه نیست، صددرصد عرض می شود که بیان حکم خداست، اما صددرصد منسوخ نیست؟
خب چی باید نسخش کنه اگر بخواد نسخ کنه؟ قرآن. پس تفتیش قرآن لاَ بُدَّ منهه. صرف اینکه من حتی از (7:52) رسول الله صلوات الله علیه شنیدم چنین مطلبی فرمود و یکی دو روزم گذشت که وحی آمد.
مقداری گذشت که وحی دیگر آمد، نمیتونم بگم دیروز رسول الله چنین فرمودند، باید عمل کنم، شاید دیروز رسول الله صلوات الله علیه موقعی فرمودند حرف رو که آیه مائده نازل نشده، ولی امروز که دو ماه قبل از فوت پیغمبر بزرگوار مائده نازل شد، دیگه اون فرمایش پیغمبر نسخ شد، لزوم ندارد خودشون بفرمایند.
چون قرآن ناسخ حدیث است ولکن حدیث ناسخ قرآن نیست. عنایت بفرمایید برادران، ببینید. رشته ای دیروز عرض کردم. احتمال صدور، قطع به صدور، قطع به صدور هم یا قطع به صدور محتمل التقیه یا یقین داریم تقیه نیست.
سه، اونجا که یقین داریم تقیه نیست یا احتمال نسخ است یا یقین داریم نسخ نیست. تازه در اونجایی که یقین داریم نسخ نیست، موافقت قرآن لازمه.
اگر با قرآن موافقت نکند یا بدتر مخالفت کند که این (هَبَاءً مَنْثُورًا) [فرقان: آیه ۲۳] ست و این قابل قبول نیست.
پس ما به برادران بزرگوار رجالی عرض می کنیم، از زمان علامه تاکنون که آقایون خویی هستند و قبل از ایشون آقای بروجردی بودن که رجالی بسیار بزرگواری بودن که قرونی مانند ایشون پیدا نشد. حتی مامقانی که رجال نوشته اونقدر قوی نبود، حتی مرحوم مقدس اردبیلی که رجال نوشته اونقدر قوی نبود. ولی آیت الله بروجردی به احترام مقدس اردبیلی فرمودند ما دیگه طبقات رجال رو چاپ نمی کنیم.
من به کل علمای رجالی سنی و شیعه عرض می کنم، شما رجال میخواین چیکار کنید آخه؟ منظور از رجال چیست؟
آیا جز این است که منظور از رجال این است که این حدیث چون عن فلان عن فلان عن فلان است، از نظر سند باطنی صادر است، خب صدور کافی نیست، ممکنه تقیه باشه. اگرم تقیه نیست ممکنه منسوخ باشد.
این امکانات رو با سند که نمی تونید درک کنید که. این امکاناتش را نفی و اثباتش را با عرض بر کتاب می تونید درست کنید.
بنابراین علامه بزرگوار که از زمان ایشون این مطلب شروع شد که حدیث رو چهار قسمت فرمودند کلاً در مذهب شیعه و سنی فرق میکنه یا صحیح است بدرجاته یا حسن است بدرجاته یا موثق است بدرجاته یا ضعیف است بدرکاته یا درجاته. این چهار قسمت کرد، اون وقت اگر حدیث صحیح شد، این اگر اول.
و اگر دوم چنانچه ما، چنانچه ما خبر واحد را حجت دانستیم، خبر واحدی را که عن القرائن قطعیه واحد است، حجت می دانیم که صحیح السند باشد یا اقلاً حسن السند باشد یا اقلاً موثق السند باشد، اما اگر که ضعیف السند باشد که رواتش فاسقه اند، (إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ) [حجرات: آیه ۶] الی آخر.
خب آقایون تمام این جدیت های داخلی و خارجی می فرمایند، چی درست میکنه؟ باز عرض می کنم.
جدیت داخلی که چی از کی، از کی، از کی، از کی که صحیح است یا حسن است یا چه. این چی درست کرد؟ خیلی که درست کند این خبر منهای شواهد خارجی، منهای تواتر، منهای شهرت، منهای اطباق، منهای چه، خودشو عرض می کنیم.
این خبری که نقل کرده اند به وسائطی که همه (11:25) هستند، موسوع هستند از امام صادق علیه السلام نقل شده، خب این چی ثابت میکنه؟ اولاً یقین به صدور ثابت نمی کند که.
مگر یه نفر عادل چیزی به شما گفت، اونم بر خلاف عقل بود (11:39) این حتما صددرصد درسته؟ این اول.
دوم، اگر یقین به صدور ثابت شد که با چی ثابت میشه؟ با اینکه این حدیث مستفیض باشه، متعدد. حالا سند بعضی هاش صحیح، بعضی هاش غیر صحیح یا حدیث متواتر باشه که سندم نمیخواد.
حدیث متواتر در تواتر قطعی الصدور شرط است و این قطعیت از کثرت نقله میاد. کثرت نقل کنندگان با اون شروط و خصوصیاتی که هست، تازه قطعی شد.
اگر این حدیث قطعی الصدور شد قطعاً از میان دو لب از امام صادق علیه السلام صادر شده، تازه پله دوم که تقیه نیست و هست از کجا؟اینو از کجا باید فهمید؟
(صحبت حضار) تقیه در خیلی موارد کمی بوده که
ما همون احتمال که میدیم که، شاید اینجا تقیه باشه. اون حدیث صحیحه ای که نقل می کنم براتون که از امام صادق نقل می کنند که خداوند ترتیب مقرر کرده، بعد به پاها که رسید، پاها رو غسل بدید، خب تقیه است دیگه. ما که میگیم تقیه است، حالا سنی ها میگن تقیه نیست.
پس تقیه پخش است بر احادیث ائمه علیهم السلام.
ببینید این چند پله رو باید طی کنیم یا نه؟ قرآن که می فرماید (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا) [الاسراء: آیه ۳۶] به ما دستور داده.
دستور فطری ست، دستور عقلی ست، دستور عرفی ست که مخصوصاً در اسلامیات ما باید راه علم را طی کنیم تا بتوانیم نسبت به خدا بدیم.
خب حالا راه علم سه بُعده دیگه. سه بُعد. یک بُعد اینکه قطعاً صادره از معصومه. دوم تقیتاً نیست. سوم قرآن نسخش نکرده. ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. تازه این سندها رو درست کنیم.
اگر سند را و این قوانین رجالی را ما اعمال کردیم، حدیث در اومد عادل، عن عادل، عن عادل، عن عادل، عن امام المعصوم، ها. تازه در خم کوچه اولیم. چرا؟ برای اینکه قدم اول که ثبوت صدور باشد هنوز نیست.
چرا؟ برای اینکه خبر واحد که فوقش ظن میاره، علم که نمیاره که. مگر قرائن قبلی وجود داشته باشه. ما خود خبر رو داریم بحث می کنیم. این پله اول.
پس پله اول رو هم نیومدیم. پله اول رو تکمیل کنیم. پله اولی که این حدیث حتماً صادر شده، این با اینکه این محفوظ است که قرائن قطعیه، به قول مرحوم استاد بزرگوار آقای بروجردی یک حدیثه ولی کل فقهای علمای شیعه بهش فتوا دادند که مثلاً ما مطمئن بشیم که صادر شده، که ما مطمئن نمیشم البته تا با کتاب عرض نکنیم، که مثلاً مطمئن بشه که لو خلیه و تبعه این حدیث صادر شده.
حالا که مطمئن شدیم حدیث صادر شده، چه با تواتر که فوق حده است، چه با استفاضه، چه با مادون استفاضه، ولی چند تا حدیث با یک سنده، تازه ثابت شد که این خم اول رو از بین بردیم شد که این ثابت الصدور.
دومیش چی؟ تقیه نیست از کجا؟ می فرمایید حدیث از رسول الله صلوات الله علیهه. یک پله رفت جلو.
وقتی که حدیث از رسول الله صلوات الله علیهه و قطعی الصدوره، پله دوم که تقیه است، اینجا وجود ندارد؟ ولی پله سوم وجود دارد.
این حدیثی که از رسول الله صلوات الله علیه قطعاً و به طور روشن صادر شده است و معارضی ندارد و چه ندارد، صادر، صادر. ولکن احتمال این دارد که قرآن نسخش کرده باشه و مرتب این کار میشه.
مگر پیغمبر بزرگوار که اول سوره حمد برشون نازل شد و بعداً (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ) [علق: آیه ۱] اون وقت در کتاب احکامی داشتن؟ کتاب که هنوز نازل نشده.
بعد از پنجاه شب از شب بعثت رسول الله صلوات الله علیه، سوره قدر نازل شده. بر حسب تحقیق به جلد سی ام مراجعه بفرمایید سوره إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ.
بعد از پنجاه شب تقریباً، پنجاه و چند شب حالا شب قدر کدومه، کل قرآن به طور مجمل نازل شد. (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ) [قدر: آیه ۱] یا (لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ) [قیامة: آیه ۱۶] الی آخر.
بر حسب ادله ای که اینجا اشاره کردم فقط، کل قرآن به طور مجمل و مختصر، روح قرآن در کل ابعاد بر پیغمبر نازل شد. آیا این کافی است از برای خصوصیات احکام؟ کافی ست برای ضوابط کلی؟
اگر کافی بود که خدا نمی فرمود در سوره قیامت (لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ) [قیامة: آیه ۱۶] (إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ) [قیامة: آیه ۱۷] (فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ) [قیامة: آیه ۱۸] (ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ) [قیامة: آیه ۱۹].
میگه اجمالش با منه، تفصیلشم با منه، در تفصیل هم لفظش با منه هم معناش با منه. سه بُعدی ست قرآن کریم. بُعد اول اجمال قرآن که بر قلب رسول الله نازل شد بدون لفظ (أَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى) [نجم: آیه ۱۰] مثلاً، این جوری.
بُعد دوم این است که معانی قرآن بر رسول الله به طور تفصیل نازل شه، کافیه به سنت؟ نه.
بُعد سوم، اون معانی تفصیلی قرآن باید با الفاظ وحی نازل شه و لذا (كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ) [هود: آیه ۱] (أُحْكِمَتْ فی لیلة القدر لیل واحده ثمّ) تلاقی، فصّلت در عرض بیست و سه سال، (مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ) [هود: آیه ۱] بحکمته أحکم، بخُبرته أخبر، این ها.
حالا
(صحبت حضار)
جوابتونو دادم، جوابتونو دادم که. توش هیچی نبود فقط کلیات بود. نه وضو داره، نه غسل داره، نه تیمم، کلیاته، کلیات رو نمیشه فهمید که.
ما اینجا که تفصیل الکتاب نازل شده، داریم بحث می کنیم با هم.
خب ببینید، پس رجال، برادران رجالی چیکار میخواد بکنه با ما؟ ما در تمام مراحل که حدیث داریم، در هر بُعدی از ابعاد، حالا بشمرم براتون؟ در هر بُعدی از ابعاد.
حدیث مشهور، حدیث مذموم، حدیث مقطوع، بعد حدیث صحیح، حدیث حسن، حدیث موثق، حدیث ضعیف، یعد حدیث واحد، حدیث مستفیض، حدیث فوق المستفیض، حدیث مواتر، بعد حدیثی که مشهور بهش فتوا دادن، حدیثی که اجماع منقول است، حدیثی که اجماع مطلق است، اجماع واقعی.
حدیثی که اطباقه چون اجماع مطلق بعد از اطباقه، قبل از اطلاقه، حدیثی که اطباقه، اطباق و اتفاق صددرصد یا بین مذهب شیعه است، فقهای شیعه است یا بین فقهای سنت. تازه کاری از پیش نبرد.
تمام این ها رو درست کردیم. اطباق است، اجماع است، قطعی الصدور است، قطعی وجه الصدور است، قطعی، خب یکی آخر سر میمونه. نسخ شده است یا نه؟
من که میخوام به این حکمی که از خود رسول الله صلوات الله علیه شنیدم، از خود امام صادق شنیدم که از رسول الله بدین طریقه نقل کردند، میخوام عمل کنم، باید مراجعه کنم به کتاب الله که آیا آیه تازه نازل شد یا نه؟
اگر احتمال می دهم و احتمالم داده میشه که آیه ناسخه ای مخصوصاً در اون اواخر رسالت رسول الله که مشغول بود، سوره مائده نازل میشد و احتمال قوی هست که خب این آخرین مرحله است
و خداوند هر استدارکی اینجا هست، باید بکند و شاید آیه وضو نازل شده است (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا) [مائده: آیه ۶] مسح نبوده غسل بوده (بِرُءُوسِكُمْ).
(وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] غسل بوده و مسح نبوده. اینجام غسل بوده مسح نبوده، ولی آیه وضو نسخ کرد این مطلب رو.
(صحبت حضار)
اگر چنانچه تقیه قطعاً نیست
(صحبت حضار)
اگر چنانچه تقیه، ما در خدمت امام صادق علیه السلام ایم، حدیث رو نقل فرموده اند از رسول الله، تقیه قطعاً نیست، درسته؟ می فهمیم که تقیه قطعاً نیست، اینجا صاف صافه، چرا؟
برای اینکه امام صادق از رسول الله نقل میکنه. از چی چی رسول الله؟ از آخرین حکمی که بر او نازل شده یعنی با توجه به مائده. با توجه به مائده نازل شده، بنابراین قطع داریم حکم خداست. اما ما که زمان امام صادق نیستیم که پله اول، پله دوم، پله سوم
(صحبت حضار)
اگه تناقضش بود که امام صادق نمیگد که. آخه فرضی که ایشون کردن، اون جایی ست که امام صادق خودش از رسول الله نقل میکنه، تقیه هم نیست. دیگه در زمان امام صادق که نسخ نمیخواد بشه که.
بله، اگر در زمان خود رسول الله از رسول الله می شنیدیم یا امیر المؤمنین از رسول الله نقل می کرد، اینجا ترمز می کردیم. چرا؟ برای اینکه ممکنه آیه بیاد بعد نسخش کنه یا اومده مثلاً.
ولی وقتی که مقداری از رحلت رسول الله صلوات الله علیه گذشته که هر چی نقل بنا بوده بشه شده، پس امام صادق که قطعاً از رسول الله نقل میکنه، قطعاً ناسخ رو نقل میکنه در اونجا که نقل شده، منسوخ رو که نقل نمیکنه که. منسوخ رو نقل کنن اطمینانه؟ (20:51)
خب بنابراین نتیجه، استدعا می کنم برادران عنایت بفرمایید چون ما نمیخوایم که بر خلاف موج راه بریم. ما می خوایم موج قرآنی داشته باشیم.
حالا امواج هرچه میخواد باشد با کمال احترام، ما موجمون موج قرآنیه و نمی شود گفت موج شما قرآنیه، بر خلاف فلان فلانه چنین. نه، ما احترام به همه می کنیم. اگر کسی بگوید فلانی ها نفهمیدند، شما فهمیدید، میگیم اون ها هم فهمیدن، ما هم فهمیدیم.
ما از این آیه (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] از نظر ادبی میفهمیم که استیعاب مسحه. اونا جور دیگر فهمیدن، ما که نمی خوایم عرضی کنیم به اون ها که، فقط داریم استدلال می کنیم.
حالا ببینید، اگر چنانچه حدیثی هست متواتر، اون بالاترین مرحله، حدیثی هست متواتر بین شیعه یا بین سنی یا حدیثی ست متواتر بین الشیعة و السنة، بالاتر از این؟ حدیثی ست متواتره بین الشیعة و سنی، بعداً این حدیثی که متواتر است بین شیعة و السنة، همه فقهای شیعه و سنت بهش فتوا دادن، دو، کافیه؟ برای بنده که کافی نیست. نمونه براتون عرض کنم.
آقایون برید مراجعه بفرمایید در کتب استدلالیه فقهیه، در باب الرضاع، آیا رضاع در چند جا تحریم می کند؟ فقهای شیعه و فقهای سنی رحمة الله علیهم و رضوان الله علیهم که میشه سنی ها، عرض می شود که اینا می فرمایند که هفت تا حداقل، بالاتر هم میرن.
هفت تا، اون هفت تا نسبی که در قرآن سوره نساء ذکر شده (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ) [نساء: آیه ۲۳] و و و (وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ) [نساء: آیه ۲۳] سوره نساء رو بحث کردیم، مطالعه کنید اشاره میکنم فقط.
من از این آیه استفاده می کنم که آیه نص است در اینکه حرمت رضاعیه فقط در دو تاست، فقط (أُمَّهَاتُكُمُ مِنَ الرَّضَاعَةِ) ها؟ و بَنات، أَخَوَاتُكُمْ ببخشید (أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ) [نساء: آیه ۲۳] إخوانِکُم نیست، عَمَّاتِکُم نیست، خَالاتکُم نیست، أخوالکم نیست، این حرف ها که هیچ نیستند چون بین نر و نر که ازدواج نیست، صحبت ازدواجه در اینجا. بین نر و نر که ازدواج نیست. بین ماده و ماده هم که ازدواج نیست.
ما به اون فقهای بزرگواری که به نرها، من در فتح الباری شرح صحیح بخاری نگاه میکردم دو تا حدیث از پیغمبر نقل کردن با چه کولاکی.
که پیغمبر بهشون عرض شد که اون دختره رو شما چرا نمی گیرید؟فرمود دختر عمه رضاعی منه. خب این اهانت است به پیغمبر بزرگوار که خلاف کتاب الله پیغمبر عمل کنه مثلاً. خب ببینید این تا اینجا.
اگر ما در عمق فقه قرآن وارد بشیم و محور صددرصد اصلی ما کتاب الله باشد، هیچ چاره ای جز این راه نداریم. پس شهرت چیکار میکنه؟ آقا این حدیث مشهوره، اون مشهور نیست. میگیم خب چکار کنیم؟
میگیم مشهور رو ترجیح میدیم. میگیم مشهور از کی مشهور شد؟ از اول که مشهور نبود که، اول یکی اونور گفت، یکی اینور، بعد یکی اومد دو تا شد، بعد سه تا شد. ما از همون یکی اونور، دو تای اونور، مشهور اونور، پونصد اونور، سوال می کنیم شما چرا به این حدیث عمل کردید، به اون یکی عمل نکردید؟
سوال که حق داریم بکنیم. میگن چی؟ میگن اون صادر شده. میگیم اون صادر شده، وجه صدور چی؟ وجه صدور تقیه نیست؟ از کجا درآوردی؟ میگن نخیر وجه صدورم ثابت کردیم که تقیه نبوده. میگم خب آیا منسوخ نیست؟ میمونن.
میگیم آقا آیه (حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ) [نور: آیه ۳] خب نسخش کرده. فرض کنیم شما روایاتی نقل کردید که ازدواج با زن زناکار توبه نکرده جائز است، نقل کردیم. از رسول الله نه از ائمه، از ائمه که نمیشه نقل کرد، اگه از ائمه نقل کنید که میگیم دروغه صددرصد، چون بعد از رسول الله که دیگه آیه نازل نشده است که این چیزا رو نسخ کنه.
خب اگه این رو میگید، میگیم چی؟ میگیم خب بر خلاف کتاب الله است. آیه نور (وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ) [نور: آیه ۳].
اگر نخوایم سر آیه باز دربیاریما. اگه من نخوام فتوای خودم را یا تقلید خودم را نقش بدم در آیه. نه، آیه باید نقش پیدا کنه در مغز من.
این مغز رو باید خالی کنم از تمام مرجحات و مرجوحات، از تمام بایدها و نبایدها، از تمام شایدها و نشایدها. آزاد، صاف، مستقیم نگاه کنم به آیه مقدسه قرآنیه و طبق موازین ادبی و معرفتی فکر کنم و تا که مطلب رو بفهمم.
محک به دست آمد که من دیگه راحت هستم. دیگه نه محتاجم دنبال رجال بگردم، نه دنبال نساء. دنبال نساء برای زن گرفتنه. دیگه لزومی ندارد انسان دنبال رجال بگردد که این صحیح است.
(صحبت حضار)
می رسیم حالا
(صحبت حضار)
اونجایی که هست داریم بحث می کنیم. سه پله داریم. اشاره کردم.
مطالب قرآنی سه پله داره، سه تا. یک، نصی در قرآن داریم، با نص قرآنی میشه حدیث معنا کرد. هر چی میخواد باشه، صحیح اعلایی باشد، اجماع باشد، اطباق باشد، با نص قرآن که منسوخ هم نیست البته، این نص، یک.
مطلب دومی بود که میخوام عرض کنم یا سوم. (25:58)
دو، ظاهر مستقر. ظاهر مستقر قرآنی رو که کاریش نمیشه کرد. کاری نداریم به اطلاقات و عمومات، این مطلب بعدی ست، این دو.
سه، اطلاقات و عمومات قرآن. اطلاقات با عمومات قرآنیه را که خود قرآن اطلاقی یا تقیید نکرده یا خود قرآن عامی را تخصیص نداده یا مقیّدی در قرآن است، خود قرآن مقید را مطلق نکرده، چون بعضی وقتا مقید مطلق می شود و مطلق مقید دیگه. مگه اینطور نیست؟ هر دو وانه است.
بعضی وقتا مطلق است تقیید میشه. بعضی وقتا مقید است اطلاق میشه. بعضی وقتا عام است تخصیص میشه. بعضی وقتا خاص است تعمیم میشه.
اگر قرآن شریف عامی یا مطلقی دارد که خود قرآن عام را تخصیص نداده و مطلق را تقیید نکرده یا مخصص و مقیدی دارد که خود قرآن این مخصص را، تخصصش را نسخ نکرده است به آیه مطلقه یا این مقید را، تقیدش رو نسخ نکرده است به آیه مطلقه که نسخ در اطلاق است چه کنیم؟ بریم سراغ احادیث.
نمونه براتون عرض کنم. ببینید ما در باب خیارات چند تا خیار داریم؟ نزدیک ده تا خیار داریم. خیار المجلس، خیار شرط، خیار حیوان، خیارالعیب، خیار تبعیض، خیار و خیار و خیار، کسی بیاد بگد که این خیارات که در قرآن وجود ندارد که.
این خیارات که در قرآن وجود ندارد، ما احادیثی که در باب این خیارات وارد شده قطعی الصدور نیستند، تواتر ندارن خب، تخالف درشون هست خب، چه کنیم؟ به این احادیث عمل نکنیم؟ پس خیارات نداریم. به این احادیث عمل کنیم، دو اشکال داره.
یکی اینکه قطعی الصدور نیستند این ها، بعضی وقتا یه دونه حدیثه، هی از این ور به اون ور، از این ور به اون ور. قطعی الصدور نیستن.
خب فرض کنین قطعی الصدور باشند، اونی که قطعی الصدوره، آیا حدیثی که خیار مجلس یا حیوان یا شخص یا غبن یا تدلیس یا تبعض صفقه، یا چه درست می کند، آیا این احادیث را که قطعی الصدور نیستند، بتوانیم مقید و مخصص قرار بدیم از برای مطلقات و عمومات بیع و تجارت قرآن؟ خب نمیشه.
تازه اگر یقین بود، اگر چنانچه این احادیث یقینی الصدور بودند، این احادیثی که به دست ما شیعه از ائمه میرسه و ائمه علیهم السلام این احادیث ازشون نقل شده، فرض کنیم قطعی الصدور، آیا در تقیید مطلق یا اطلاق مقید در تخصیص عام یا تعمیم خاص، شرط نیست که زمان عمل فاصله نشه؟ شرط هست یا نیست؟
اگر به شما یک امری کردند عام و وقت عمل هم آمد و عمل کردید. بعد که عمل کردید، خود امر کننده هم آگاه است که وقت عمل آمده است و می شود عمل کنید، اما (29:16) بعد بگید مرادم این بود، میگیم آقا نسخه.
چون اگر مرادتون خاص بود یا همونجا باید بگید یا قبل از وقت عمل، آقای (29:22) می فرمایند دیگه، اینطوره دیگه، ها؟
پس باید وقت عمل نگذره، اما اگر خدا در قرآن آیه ای فرمود، رسول الله دنبالش، ائمه دنبالش، بعد در زمان غیبت صغری امام عصر صلوات الله علیه، به وسیله بعضی از اون نواب خاص، توبیهی وارد شد که اون توبیه رو بخوایم تقیید کنیم. خب چه کار کنیم ما؟ چه خاک گلی تو سرمون بریزیم؟ ولو توقیب است.
نامه ای نوشتن حضرت به امری مثلاً که مطلب چنینه مثل (لاَ تَلطِم وجهک). این (لاَ تلطم وجهک) که بحثش گذشت که آیا (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] که ما صورتمون رو میخوایم بشوییم، از پایین، از بالا، از این ور، از اون ور مطلق است؟ آیه مطلقه.
روایات بیانیه هم مطلق است و و و و و. فقط یک حدیث داریم که سندشم صحیح نیست که عرض می شود از آیه مقدسه حمیری نقل کرده است، به اون حدیث برادران بزرگوار فقیه فتوا میدن، خب ما نمی تونیم فتوا بدیم. چقدر فاصله است بین نزول آیه و این حکم، پس باید نسخ کنیم، اینکه نمیتونه نسخ کنه، اولاً.
ثانیاً مگر یک حدیث غیر قطعی الصدور، غیر قطعی الوجه، غیر قطعی (30:33) که این سه مرحله است، مگر می تواند آیه ای رو عرض می شود تأیید کند؟ اونم در چنین موقف خاصی که یک آیه است در کل قرآن.
حالا ببینید ما اگر واقعاً دقت کنیم، یعنی طریقه ای که ما به طور عمومی در حوزه های مبارکه شیعه و سنی تا اندازه ای داریم، تا اندازه ی راجع به مبارکه داریم، ما همه رو تقیید میدیم. منتها برای اون ها که در خط حق هستند، منتها باید که توجه کنیم. این روش رو، اگر ما این محک رو همیشه در نظر داشته باشیم، آقا ما دیگه گمراه نمی شیم.
وقتی که محک در نظر داشته باشیم که فهمیدیم مراد خداوند در این حکم چیست، خب خصوصیات دیگر رو از روایات صادره قطعیه یا غیر قطعیه میفهمیم.
ببینید ممکن است یک روایتی که شمر بن ذی الجوشن نقل کرده است از شمر دیگری، از شمر دیگری از رسول الله، همش شمره، اما موافق قرآنه، قبول کنیم آقا یا نه؟
ما قبول می کنیم، نه برای احترام شمر، که شمر که خاک تو سرش، اما اگر یه حدیثی سلمانی از ابوذری از عماری از که از که از که از که نقل کنه از رسول الله، ولی مخالف قرآنه، تکذیب نمی کنیما، میگیم خب نسخ شده، فوقش میگیم نسخ شده دیگه.
پس اون لا سند اونجا و با سندی اینجا چی کار کردیم ما؟ وقتی ما محک داریم.
اگر شما یک محک طلا دارید، رفتید بازار طلا فروشا ده هزار حاج آقای پیشانی بسته و نماز شب خونده گفتن این طلاست، اما محک میگه طلا نیست. چیکار می کنید؟ میگید حاج آقا اشتباه کردید، فوقش اینو میگید دیگه. نمیگید دروغ گفتید.
اما اگر یک لات سر گذر چاقوکش آدم کش بدبخت کچل مچل فلان اومد گفتش که این طلا نیست میگید، بله درست میگید، چون وقتی با محک سنجیدیم دیدیم طلا نیست، چون محک دستمونه.
ببینید. راه هم خیلی نزدیک میشه. وقتی که ما محک دستمون باشه دیگه محتاج این حرف ها نخواهیم بود اصلاً. پس به جای اینکه ما انقدر دنبال رجال بریم، دنبال سند بریم، دنبال جمع کردن روایات بریم، دنبال احتمالات بریم، دنبال اقوال بریم، دنبال چه.
اونا رو هم قبول داریم، چنانکه ما عرض می کنیم، در تفسیر هم آوردیم، اما خب ما اول احکام کنیم مطلب رو که خب قرآن چه می فرماید، صحیح اعلایی بودن سند چه می کند اصلاً؟ این پله دوم.
سه
(صحبت حضار)
حالا میخوام بگم، اینو حالا میخوام عرض کنم
(صحبت حضار)
اینو حالا میخوام عرض کنم، حق دارید شما
سه. مطلبی ست که ثابت عن الرسوله، در قرآن نه نفی میکنه، نه اثبات، مثل عدد رکعات نماز که هفده تاست. عرض شود که صبح و ظهر و عصر و شب و مغرب و عشاء.
این عدد رکعات در قرآن نه نفی است، نه اثباته، نه اطلاقی داریم موافق، نه مخالف، نه عمومی داریم موافق نه مخالف.
اینجا هم ما به قرآن عمل می کنیم، چون فرمود (أَطِيعُوا الرَّسُولَ) [نساء: آیه ۵۹] ما هم (أَطِيعُوا الرَّسُولَ)، یقین داریم که پیغمبر فرموده دیگه.
اینطور نیست که اختلاف بین شیعه و سنی باشه، اگه من شیعه باشم اینطور، اگه سنی باشم اونطور. نه این اطباقیه.
چیزی که اطباقی ست و ضروری ست و در قله اعلای ضروریات اسلام ماست، خب اینجا گیج نمیشید که. فقط در کجا می مونید؟
ببینید روایاتی که میخواد بیان احکام فرعیه ای بکند که در قرآن بله و نه اش نیست، ها. روایات، احکام اصلیه ضابطیه قانونی که قرآن دارد که، اما روایاتی میخواد بیان کند احکامی را که نه قرآن میگه بله، نه قرآن میگه نه، خب این روایات دو جوره.
یه جورش این هست که کالشّمس فی رایة النّهاره، شک ندارد اصلاً، (أَطِيعُوا الرَّسُولَ) [نساء: آیه ۵۹] میگیردش دیگه راحته. یک جورش نه، اون یجور میگه، این یجور میگه، اون یجور میگه، اینجا چیکار میکنه؟
میگیم اصلاً این فرع را باید و نبایدش را قبول نمی کنیم، اون میگه باید، این میگه نباید، این میگه شاید، اون میگه نشاید، اون میگه مباحه. هیچ کدوم رو قبول نمی کنیم. پس چی میشه؟
حلاله، حالا حلیتش رجحان دارد، حلیتش مرجوحه، چرا؟ برای اینکه اگر این حکم وجوب یا حکم حرمت، حالا استحباب رو کاری نداریم.
اگر حکم وجوب یا حکم حرمت در این مسئله فرعیه، حکم الله بود، (قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ) [انعام: آیه ۱۴۹].
حکم باید برسونه خدا، یعنی باید رسا باشد، تواتر داشته باشد، در قرآن باشد، در سنت قطعیه باشد، ظاهر قرآن باشد. نه در ظاهر قرآنه، نه در نص قرآنه، نه در دقت در قرآنه، نه در تواتره، نه در استفاضه است، نیست، خب پس این حکم خدا نیست، این راحت.
اما این مطلب که خیلی از احادیث عمومات قرآن رو میخواد تأیید کنه، گفتیم بعضی وقتا نسخه.
اگر فاصله بشود بین مخصص حدیثی و عام قرآنی، بین مقید حدیثی و مطلق قرآنی یا بالعکس، بالعکس هم میشه، اگر فاصله عمل بشود یا احتمال فاصله عمل، مطلب دیگریه، اگر فاصله عمل بشود نسخه.
مگر حدیث می شود قرآن رو نسخ کنه؟ حدیث که قرآن رو نمیتونه نسخ کنه. پس چیکار کنیم؟ معضله اینجا. خیلی مشکله ها، اینو توجه داشته باشید آقایون، حالا بحث می کنیم. چیکار کنیم در اینجا؟
در اینجا هیچ چاره ای نیست مگر اینکه قرآن یه محوری داشته باشه. محور وعده، محور نص، محور بی تفاوت در اینجا غلط است.
حالا نمی دونیم، سر خیار. در باب خیارات که شیخ بزرگوار انصاری چقدر در مکاسب بحث فرموده اند و خب نشیب و فراز دارند و طلاب هم مطالعه می کنند یا درس می خوانند، آیا این احادیثی که در باب خیارات متواتر است هست، میگیم نه. متخالف هست؟ خب بله.
هم متخالفه، هم متواتر نیست، هم بین الشّیعة و السنّه ست. چیکار کنیم در اینجا؟ آیا ببینیم شیعه گفته قبول کنیم؟ خب ممکنه سنی بگه قبول کنیم، موافق قرآنه. بله؟
شیعه گفتن و سنی گفتن، کما اینکه صحیح بودن و حسن بودن و واحد بودن و متواتر بودن و مستفیض بودن و این ها بودی در کار نمیاره. محک رو باید در نظر گرفت.
خب در اینجا وقتی که ما به قرآن توجه می کنیم از آیه نساء، همه خیارات رو استفاده می کنیم. بیش از اونچه در روایات هم دیدیم، استفاده می کنیم، چرا؟ (لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ) [نساء: آیه ۲۹] ( وَتُدْلُوا بِهَا) [بقره: آیه ۱۸۸] سوره بقره است، این نساء است، (وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ) [نساء: آیه ۲۹].
نمی خوایم تحلیل کنیم به آیه. بنده در تبصرة الفقها که در شرح تفسیر علامه حلی ست و در سایر چیزهایی که خداوند توفیق داده مشغول هستیم، من در باب خیارات استناد کردم به آیه. از آیه استفاده می کنیم خیاراته. چرا؟
برای اینکه، برای سه جور. البته تجارت فقط بیع نیستا، (تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ) [نور: آیه ۳۷] در قرآن داریما.
تجارت، هر معامله طرفینی، هر معامله طرفینی، مادی باشد، معنوی باشد، مادی و معنوی باشد، تمام رو می گیرد، هبه معوضه می گیرد، اجاره رو می گیرد، همه رو می گیرد.
تمام رو می گیره، غیر قطعی رو می گیره، غیر شرطی رو می گیرد، تمام این ها تجارته، منتها (عَنْ تَرَاضٍ) [نساء: آیه ۲۹] باید باشه. (عَنْ تَرَاضٍ) بر مبنای شرعه ها نه اینکه (عَنْ تَرَاضٍ) من دلم میخواد ربا بخورم، ربا بدم، آیه ربا معنی میکنه، نه (عَنْ تَرَاضٍ).
خب بیع مثلاً ما بحث می کنیم. بیع خب چند بُعد داره. یک، از اول تا آخر بنده راضی نیستم، خب این أکل باطل میشه دیگه، دیگه روایت نمیخواد که، أکل بالباطله، چون خدا فرمود که (لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً) [نساء: آیه ۲۹] استثنا چیه آقایون؟ منقطع. در استثنای منقطع دو تا حصر داریم. در استثنای متصل یک حصره.
(جاء من قوم الّا زید) اینجا میگه همه جاء، یک حصره. زید نیاید. در زید نیامد حصره، اما در اینکه عمرم نیاد حصر نیست چون ممکنه بعداً بگه که و عَمر هم هست، اما در استثناء منقطع دو تا حصره.
هم حصر در مستثنی منه است، هم حصر در مستثنی. (جاء عنهم إلا حمار) یعنی چه؟ یعنی عمر ممکنه اومده باشه؟ نه. میخواد بگه هیچی آدم نیومده، اگه بخواد بگه کسی اومد حمار اومده، خب حمار که قاطی آدم نمیشه، حالا کاری نداریم بعضی وقتا خر تو خر میشه، اما در این تأویل ملاحظه بفرمایید.
خب ببینید در اینجام (لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ) [نساء: آیه ۲۹] این همه أکل ها بالباطل است، مگر (إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً) [نساء: آیه ۲۹] فقط؟ نه (عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ) [نساء: آیه ۲۹].
(كُمْ) کیه؟ (كُمْ) طرفین معامله است، طرفین معامله دوتاست، سه تاست هر چه هست. خب اینجا دو تا حصره. یک، أکل، مفت خوری مطلقا حرام است، کسی بیاد مال مردم رو بخوره یا اینکه راضی باشه یا ربا باشه، اصلاً نمیشه.
این مفت خوری مطلقا حرام و لذلک در باب ربا، استناد به این آیه و استناد به آیه ربا، عرض می کنیم که در اون سه مورد که فقهای بزرگوار شیعه نوعاً فرمودن و سنی هام تا اندازه ای فرمودن، ما خب قبول نمی کنیم که ربا بین الولد و الواد، ربا بین المسلم و الکافر یا بین (39:53)
لاربا یا لاربا رو معنا می کنیم یا اینکه نخیر طبق آیات قرآن، میگیم ربا در اینجام عرض می شود که حرامه.
حالا (لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ) [نساء: آیه ۲۹] (تِجَارَةً) باشد، (عَنْ تَرَاضٍ) باشد، (مِنْكُمْ) هم باشد، اگر همینجوری کشکی و بیخودی باشد نه.
اگر تجارت باشد (عَنْ تَرَاضٍ) نباشد نه. (عَنْ تَرَاضٍ) بعضاً باشد کلاً نباشد نه. طرفین باید راضی باشن. نکاح تجارت است، اجاره تجارت است، هبه معوضه تجارت است، مضارعه تجارت است، مضاربه تجارت است، مساقات تجارت است، همه این ها تجارته. به دلیل خود قرآن
(صحبت حضار)
حالا عرض میکنم، همه رو عرض می کنم.
(صحبت حضار)
مرحوم آقای بروجردی فرمودند بسم الله، آقای منشی گفتند که آقا، فرمود تو بسم الله که شما تو بسم الله اشکال داری. بذارید من عرضم رو بکنم، موارد رو عرض می کنم. (40:55) اگه در جایی گیر کردیم، من و شما با هم گیر می کنیم، بقیه برادران هم گیر می کنند. اما تا اونجایی که میتونیم بریم خب رفتیم دیگه.
ببینید حالا در اینجا. خیارات.
حالا خصوصیات خیار، خیار حیوان و مجلسی هم بود، مجلس رو فقط میگیم حالا. حالا فقط مجلس. خیار شرط و مجلس. خیار مجلس برای چیست؟ واضح تر از اون خیار شرط، خیار شرط برای چیست؟
برای اینکه وقتی که من با شما معامله ای کردم و در این معامله شرط مشروعی مقرر کردم یا مبنای بر اون شرط، مبنایی بر اون شرط، ولو نگفتم یا این شرط رو لفظی گفتم، این شرط دو حالت دارد. بله؟ سومی ست.
یک جوری ست که اگر این شرط را شما عمل نکنید اصلاً من معامله نکردم، رضایت نیست. اینجا معامله باطل است یا نه؟ باطله در اینجا.
خیار کجاست؟ خیار در اونجایی ست که اگر چنانچه این شرط شما عمل نکردید، من مختار خواهم بود که معامله را امضا کنم یا نه. چرا من مختارم؟ چرا؟ برای اینکه دو بُعدیه کار من.
یک بُعد اینکه رضا دارم، یک بُعد اینکه رضا ندارم. رضا دارم در اصل معامله. ها؟ رضا دارم در اصل معامله، رضا ندارم در شکل معامله. اصل معامله رو من میخوام نون سنگک بخرم، دو تونم دادم، ولیکن نون سنگک برشته میخوام. برشته نباشه اصلاً نمیخوام نون، یک مرتبه است، معامله باطله.
یک مرتبه نه، اگه برشته ندهید نقصان پیدا کرد معامله. اصل معامله رو که نون خریدنه قبول دارم. تعدیل و مطلوبه، در اینجا وحدت مطلوب نیست، تعدد مطلوبه.
شما می دونید اگر چنانچه در معامله وحدت مطلوب بود از طرف بایع یا از طرف مشتری که صددرصد من با این شرط میخوام، نباشه اصلاً نمیخوام، باطله معامله. فقهام می فرمایند. (42:48)
اما اگر چنانچه این شرط نبود، نه این است که اصل معامله رو قطعاً نخوام. اصل معامله محفوظه، منتها اختیاری برای من میارد که این (تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ) [نساء: آیه ۲۹] درست شه.
من اختیار دارم معامله رو یا بهم بزنم یا بقیه پول رو بگیرم یا شما بقیه پول رو به من بدید، جبران کنید اونطوری که من شرط کردم یا معامله رو بهم میزنم.
پس خیار شرط از کجا در اومد؟ از (تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ) [نساء: آیه ۲۹] خیار عیب از (تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ) [نساء: آیه ۲۹] خیار تدلیس از (تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ) [نساء: آیه ۲۹] خیار تبعض از (تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ) [نساء: آیه ۲۹].
بنده که من میخوام این خونه رو از شما بخرم، همه خونه رو میخوام از شما بخرم، بیرون و اندرون میخوام، بعد معلوم شد که نصف خونه مال ملا سه شنبه است، خب نمیخوام من اینو. در اینجا در تبعض صفقه من خیار دارم. خب در فسخ معامله بسم الله.
اگر من اصل معامله رو نخوام که اصلاً بی خونه ام بگردم، این خونه رو نمیخوام، خب معامله باطله. اما اگر چنانچه اینجا تعدد مطلوبه، اصل معامله رو میخوام در فرعش من حرف دارم. یا قبول می کنم یا قبول نمی کنم. یا قبول می کنم با اینکه این شرط رو اعمال کنید، بقیه رو بدید یا قبول می کنم مجاناً یا نه یا رد می کنم معامله رو.
پس ببینید تمام روایات خیارات عرض بر آیه نساء میشه، این مطلب. وقتی که عرض شد بر آیه نساء اینجور نیست که صددرصد اونچه را از آیه نساء فهمید رو از خبر، نه، خبر تنبه میده.
ببینید، دیروز عرض کردم یا، دیروز بله، عرض کردم که اخبار چیکار میخواد بکنه؟ اخباری که صادره از معصومین علیهم السلام است، چیکار میخواد بکنه؟ میخواد چیزی که خدا بلد نبوده بگه، بگه؟ اینکه نیستش که. میخواد چیزی که در دلالت قرآنی کنده، خدا اراده کرده ولی دلالت قرآنی کنده، اینو میخواد بگه؟
این معنیش این است که پیامبر و ائمه از خدا فصیح ترن. اگر میخواد تأویل بگه، مطلب دیروز بود عرض کردم، اما اگر میخواد بیان مفهوم کند که همه نمیفهمن.
بیان مصداقی کند که همه نمیفهمن، همه نمیفهمن نه این است که نمی شود بفهمن، می شود مگه همه این می شود ها رو عمل می کنند؟ مگر همه کسانی که قرآن رو قبول دارن، یک جور با قرآن تا می کنند؟ نه.
بنابراین باید شرع مداران قرآنی باشن، تبیین کنند. این تبیین معناش این نیست که قرآن قاصر است یا مقصر است در تعبیر، نه. چیزهایی که باید فهمید و شاید فهمید و می شود فهمید، کسانی هستند که اینا قاصرن، کسانی هستند که مقصرن.