جلسه دویست و سی و ششم درس خارج فقه

نماز (سجده)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

بعد از تبریک میلاد حضرت عباس بن علی سلام الله و رحمت الله علیه به بحث خود راجع به رکوع و سجود ادامه می دهیم،چقدر خوب است که فقه اصغر ما با فقه اکبر توأم باشد، اگر در فقه اکبر ما فقه اصغر نباشد فقاهت درستی نیست و معرفت توحیدی و معرفت نبوت و معاد و چه وچه ، اما معرفت احکام فرعیه درونی و برونی نباشد ، فقه اکبر درست نیست و همچنین است فقه اصغر اگر جدای از فقه اکبر باشد،اگر ما در صلات و شرایط و اجزایش و صوم همچنین و زکات همچنین و جهاد و سایر ابواب فقه اصغر همچنین بحث می کنیم اما بحث از نظر چهره ظاهری اعمال باشد اما در درون این اعمال که فقه اکبر است توجه نکنیم،این یک جسد بلاروحی خواهد بود،همانطوری که جسد انسان روح لازم دارد و روح انسان نیز جسد لازم دارد تا اعمال روحی انسانی توأم و ادغام شده در اعمال جسدی انسان و بالعکس باشد و اینطور نیست که ما درون را بنگریم و حال را، نی برون را بنگریم و قال را، ما هردو را بنگریم،حق سبحانه و تعالی از بندگان در دو بعد بندگی خواسته است، بعد درونی و بعد برونی،در بعد درونی باید تسلیم لله ،راکع لله ،ساجد لله،قائم فی الله،سالک الی الله باشیم،از نظر عقیدتی و علمی و اخلاقی ونیتی و فکری و از نظر برونی هم قائم لله و راکع لله و ساجد لله و سالک فی سبیل الله باشیم.این غلط است که انسان یک جهت را بگیرد و از جهت دیگر تغافل کند،همچنین است فقه اصغر، که مادر و مادر مادر و جده حوزه های علمیه و ناسیه ما شیعیه هست که سنیه هم همچنین با یک مقدار فرقهایی که دارند ما باید سبگ کنیم و ادغام کنیم و دمی کنیم فقه اکبر را در فقه اصغر،اگر ما راجع به صلات بحث می کنیم،نه تنها از این نظر ما مجتهد یا غریب الاجتهاد شویم که آیا اجزا و شرایط و مقدمات ظاهری صلات چیست که فقط پیکر را درست کنیم، اما روح صلات که عمقش از ایاک نعبد و ایاک نستعین مستفاد می گردد، از آن روح بی خبر باشیم،صلاتی که اصلش از صلا است و عبارت است از ایقاد نور ،ما فقط جسد صلات رو در محضر حق سبحانه و تعالی تقدیم کنیم اما ایقاد نور نباشد،احیاناً ایقاد نار باشد،احیاناً نه نار باشد نه نور باشد، این مقدمه ای رو که عرض کردم برای این است که ما در مهمترین بحث های صلاتی هستیم ،البته بحث نیت در صلات و بحث تکبیرت الاحرام در صلات که گذشت بحث های بسیار بسیار عمیق و ریشه داری است از نظر فقه اکبر ،اما نیت مقدمه ورود به صلات است و جزء اول درونی و تکبیرت الاحرام هم مقدمه ورود در صلات است و جزء اول برونی و بعداً قرائتین است درحین قیام که اینها مقدمه است همه، ما در راه خیر یک مقدماتی داریم و یک ذی المقدماتی داریم،مقدمات برای ذی المقدمه هاست ،این طور نیست که مقدمه اصالت داشته باشد ولو ذی المقدمه ای در کار نباشد،ما اگر تشبیه کنیم به حج عمره بسیار مناسبه،اگر ما می خواهیم معمتر بشیم یا حاج بشیم ،باید از میقات ما محرم بشویم ،احرام یک اصالت ذی المقدمه ای ندارد بلکه اصالت مقدمه ای دارد ،شخصی که محرم میشود هم درون را باید از غیر خدا باید خالی کند و هم برون را که لباسهای ظاهری مصنوع انسان نپوشد و در حال دربه دری نیت کند و بگوید لبَّيك اللّهمّ لبَّيك، لبَّيك لا شريك لك لبَّيك، إنّ الحمد و النّعمة لك و الملك، لا شريك لك لبَّيك. بعد مستحباتش لبَّيك ذا المَعَارِج لبَّيك، لبَّيك عَبْدُكَ و ابْنَ عَبْدَيْكَ لبَّيك، و الی آخر اینا برا چیه ، آنچه بر زبان می راند چه واجباتش که لبیک چهارگانه است و چه مستحباتش که سایر لبیک ها و از قبیل لبیک هاست ،حکایت از درون دارد می کند یا به درون تعلیم می کند که نسبت به همه نه و نسبت به حق آری،و لذا به امام حسن مجتبی عرض می کردم ما که در خدمت شما بودیم در میقات و شما در میقات زبانتان می لرزید ،بدنتان مرتعش می شد چرا،مگر می شود امام حسن مجتبی لبیک بلد نباشه بگه،عرب و عرب من العربند ، از همه زیباتر سخن می رانند، می فرمود چون وقتی من عرض کنم لبیک ، لبیک مخی و روحی و شعری و جسدی و عظامی و و …. و تمام وجود من لبیک،درون من لبیک،برون من لبیک،حال من،قال من،عقاید من،علوم من،اعمال من ،من من ، از خود ستانده می گردم،چون در حال تقدمه طواف و سعی و سایر مناسک عمره یا حج هستم،حالا این لبیک ها مقدمه است،در حالت احرام که تقریباً 28 الی 30 چیز حرام است و چهار چیز واجب است چهار مدرسه الی الله دارد ایجابی و 28 مدرسه لا اله دارد سلبی این 32 مدرسه تماماً ادغام شده در حالت احرامه، و لکن این مدرسه ها مقدماتیست،برای اینکه آماده شود که وقتی وارد مکه مکرمه می گردد و وارد مسجد الحرام می شود،اونجا باید طواف کنه و طواف معانی بسیار دارد، در این کتاب حج که دیروز حضور برادران تقدیم شد مولف که از تالیف خود غلط است تعریف کنیم مگه در جاهایی، اما چون در جو وحی نوشته شده و درحالت انقطاع خاصی نوشته شده این اسرار حج و اسرار عمره را اگر انسان سیر کند و با این سیرها آمیخته گردد مطلب وضع دگری خواهد داشت .خوب اگر کسی محرم شود ولکن بقیه اعمال عمره و حج را انجام نده،چیه این،این درحال احرام می مونه،این در مقدمه درجا میزنه،از مقدمه نمی تونه خارج بشه مگر اینکه ذی المقدمه رو انجام بده حالا در صلات،صلات مقدمات برونی دارد و مقدمات درونی دارد، مقدمات برونی دارد که متصل است به درونی و یا منفصل است از درونی، و از مقدمات درونی صلات که صلات با اونها آغاز می گردد،باطنش نیت و ظاهرش تکبیرت الاحرام است ،با اون تفاسیری که بعضی مواقع حضور براداران عرض شد بعداً قرائت است ،ابتدای سخن گفتن با محبوب یگانه است،اول حالت غیبت است بعد حالت حضور می رسد،اول کان در محضر نیست با آنکه در محضر هست،اول تو نمی گوید او می گوید،بعد از او به تو می رسد،بعد از غیبت به حضور مشرف می گردد،اول بسم الله الرحمن الرحیم،الحمدلله رب العالمین،الرحمن الرحیم،مالک یوم الدین غیبت تمام شد.بعد حضوره، ایاک نعبد و ایاک نستعین،خوب این حضوره ، این بالاترین حضوره ،اما وقتی که انسان به محضر محبوبی رسید که همه چیز اوست،و همه چیز و همه کس برای اوست ،خوب این هم فقر خودش را درست ادراک کرده است تا اندازه میسور ومقدور،و هم غنای حق سبحانه تعالی را،ولی چیزی نخواد باید بخواد،چیزی باید بخواد که چیز چیزهاست،اصل تمام چیزهاست،اون عبارت است از دعای هدایت،اهدنا الصراط المستقیم،بعداً اوصاف این صراط از نظر سلبی، غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین،از نظر ایجابی صراط الذین انعمت علیهم که ایجاب مقدم است و سلب موخر است،بعداً سوره و یا آیاتی از قرآن شریف می خواند،این الان در حال حضوره ،حالا که در حال حضور است،مقدمات حالت غیبت پایان یافت و از نیمه هم تا والضالین حالت حضور را طی می کند و بعداً آیاتی از قرآن هر جای قرآن می خواند که بحثش شد،حالا بعد که صورت انسان چنانکه سیرتش عوض شه،همانطور که سیرت این انسان،معرفت و معنای این انسان به اوج رسیده است و به قله رسیده است ، و باید تغییر حالت درون دهد و همچنین باید تغییر حالت برون بدهد روکوع،این اوله این مقدمست،اولین رکن مهم خوب تکبیرةالاحرام رکنه،نیت رکنه،حمد واجبه،قیام واجبه،چه و چه، و لکن همه اینها مقدمات بر دو مطلبند،دو مطلب هم از نظر درونی و هم از نظر برونی،از نظر فقه اصغر همونطور که درون شما راکع لله است ،برون شما نیز باید راکع لله باشد،و بعد از این رکوع همانطور که درون شما ساجد لله است،برون شما نیز باید ساجد لله باشد،پس مثلثی است نماز،هندسة الصلات…….،یه بیرونی ما داریم یه اندرونی داریم،یه بیرونی بیرونی داریم،بیرونی بیرونی ضلع اول نماز است،مجبوریم بعضی برادارن……. عربی هم قاطی کنیم ولی بعد از شنبه که منزل رفتیم بحث فارسی به جای خود وبحث عربی به جای خود،و خداوند لعنت جن و انس را به ارواح آن حیوانات وحشی بفرستد که موجب شدند بحث ما در خانه خدا ترک شود و بحث عربی هم در مدتی ترک گردد،مرحله اولا که این بیرونی اول است گذشت،به مرحله اندرونی اول که بیرونی دوم است می رسد رکوعه ،و ما در قرآن شریف آیات راجع به رکوع داریم و تعداد آیات رکوع در قرآن سیزده تاست،امر به رکوع شده منتها، این امر به رکوع شده گاه مراد از رکوع همین حالت خاصه ماست گاه مطلق خضوع است،مثلا در سوره 77 آیه 48 ،وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُون، مراد چیه،مراد فقط همینه،یک مطلب هست خضوع مطلق گفته میشه،یک مطلب خضوع رکوعی،یک مطلب خضوع سجودی،لفظ رکوع همانطور که استعمال می شود در خضوع خاص،که این رکوع خاص باشد،همونطور هم در مطلق خضوع استفاده میشود،منتها مطلق خضوع ،مرحله  اولاش روکوع است، از نظر ظاهری و مرحله ثانیش سجوده،اینجا که می فرماید نسبت به کفار،وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ یعنی قولوهه تعالی ….. قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ  وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ(سوره ص آیه 24)……. اگر مراد از این راکعاً این رکوع مرحله اولی بود و نه سجود این با داوود نمی سازه داوود در نهایت خضوعه،اما فاستغفر راکعاً که فرمود،راکعاً و اناب به این حساب است که می خواد اصل خضوع رو ذکر کنه،…. اینو ما قبلاً عرض کردیم حضور برادران که اعمال صلاتی بعضی هاش خاص صلات است و در غیر صلات اصلاً بدعت است و بعضی هاش در رکوع در مرحله اولاست که در مرحله بعد سجوده،و این رکوع که مقدمه سجود است رکوع خاص که خضوع خاص است،نیمه دولا شدن است،این که مقدمه است بر سجود در جایی است که سجود دنبالش باشه و این صلات است،صلات غیر صلات آیات طبعاً،پس در این سیزده آیه دو آیه است که لفظ رکوع در مطلق خضوع استعمال شده و مراحلش گوناگون است،بعضی هاش رکوع ظاهری است و مصطلح،بعضی ها سجود ظاهری است و مصطلح،بعضی ها رکوع و سجود باطنی است،خضوع و خضوع تر است،اما در 11 آیه دیگر من خود آیات رو نمی خونم چون باید سجده کنیم،ای کسانی که ایمان آورده اید رکوع کنید و سجود کنید،رکوع و سجود با همه ،تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا،رکوع و سجود با همه،همیشه رکوع قبل از سجوده،مال نمازه،اینکه در یازده آیه دیگر رکوع با سجود ذکر شده است اول رکوع است بعد سجود دیگه مال نمازه،پس رکوع در وضع خاص مصطلح این مربوط است به نماز، چه نماز واجب باشد و چه نماز مستحب،روی این حساب است که ما عرض می کنیم به عنوان عبادت الله اگر کسی در غیر نماز رکوع کند این بدعت است،توجه به حق است اما هر توجه به حقی با هر جریانی که این درست نیست،اگر این صرف توجه به حق است شما به جای حمد،آیت الکرسی بخونید،نمیشه اونم توجه به حق میاره،اما چون عبادات توقیفی است،همونطور که درون ما باید سلیم ومستقیم باشد،کما اراد ربنا،همونطور هم اعمال برونی ما،قال ما، اعمال ما مانند افعال ما باید مانند دستور باشند سلباً و ایجاباً،ولذا یه موقعی عرض کردم حضور برادارن که مثلاً در اعمال حج ،طواف همیشگی است،شما هر وقت بخوای طواف میتونی بکنی البته با وضو باید باشی،عمره باشه نباشه،حج باشه نباشه،طواف مستحبه،اما سعی بین صفا و مروه چی،شما اگر بین صفا و مروه در غیر اعمال عمره ای و در غیر اعمال حج سعی کنید این حرام است اصلاً،إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ……،اما راجع به سجود اینطور نیست،سجود در قرآن شریف 93 مرتبه ذکر شده،رکوع 13 مرتبه ذکر شده،به مرتبه ما نمی خواهیم استناد کنیم ولی از نظر اهمیت،آنرا که خداوند بیشتر اهمیت می دهد طبعاً بیشتر ذکر می کند و بیشتر تاکید میکند،و مقام سجود هم چنینه،93 مرتبه سجود با سیق مختلفه،…….. اینجا یه بحثی است که ما در تفسیر برای کسانی که تشریف دارند کردیم،اما نمی شود حواله به جای دیگر داد،یادمه یه مرجع تقلیدی بحث می کردند در نجف یکیشون مسافر بود و وارد در نجف بود و یکیش هم در نجف بود یکیشون زندست یکیشون فوت کرده،بله کجاست کاری نداریم،در منزل ما تشریف داشتند شب پنج شنبه بود جلسات ضد شاه داشتیم اینا تشریف آورده بودند،یکیشون که اونجایی بود با این که مسافر بود بحث می کردند در یک مسأله ای،اون کسی که  اهل نجف بود می گفت آقا ما در مسجد فلان گفتیم،من گفتم آقا شما در مسجد فلان گفتید ایشون که اونجا نبوده شما اینجا بهش جواب بدید،آخه هر سخن حالی و هر نکته مقالی دارد،اگر ما در فلان سخنرانی در فلان بحث مطلبی را در فلان گروه در فلان مطلب گفتیم،غلط است بگوییم ……نه اینجا،حالا ما در باب سجود می خواهیم بحث کنیم،البته مقداری راجع به …..بحث کردیم اما مقدماتی دارد که این مقدمات دو حساب دارد،یک حساب اصلی دارد که حالت سجود چه حالتی است و قالت سجود چه قالتی است و هیئت سجود چه هیئتی است،مطلب دیگر اینکه بر چه می توانیم سجده کنیم،ما مسئله فرعی را هم از این مسئله اصلی استفاده می کنیم مثلاً در باب رکوع،اشاره ای بنده کردم روز یکشنبه عرض کردم،خوب روایاتی البته ما داریم که حد رکوع چقدره،آیا نوک انگشتان به سر زانو برسد کافیه عرض کردیم بله،آیا کف باید موازی با زانو یا روی زانو باشد گفتیم لازم نیست استحباب داریم،اینو ما با اختلاف روایات از کجا می توانیم استفاده کنیم،در قرآن شریف که آیات رکوع دارد ما رکوع می دانیم حداقلش کدامه،….. این حد ابداع رکوعه،حد بالاتر اینه،ولو اگر از این پاینتر بیاد دیگه رکوع نیست،این ….. ،پس رکوع دارای دو مرحله عرفی و عادی دارد ما گفتیم با استناد به مطلقات قرآن شریف ترجیج می دهیم که کافی باشد در باب رکوع سر انگشتان به بالای زانوها برسه چه بچسبانید و چه نچسبانید،چون …….،اون روایت که می گوید کف را باید گذاشت به زانو یا موازی زانو مغایر است با روایاتی که میگوید تا اندازه ای که سر انگشتان به زانو برسد کافیست،اونی که می تونیم بهش اطمینان کنیم و قدر ثابت است همونی است که از قرآن استفاده می کنیم،قرآن شریف می فرماید که رکوع باید کنیم،رکعاً سجدا آیا صدق رکوع بر این مقدار می کند بله،(….)در یک جا از امام نقل شده است که سر انگشتان به بالای زانو،دریک جا فرموده است احب که پایین تر یا باید پایین تر،اینها معارضه دارن فرض کنید،وقتی معارضه داشتن آیا اینجا دو یقین است، یعنی دو صحبته،یک یقین که باید حد رکوع را،وهم اون دسته از احادیث که می گوید ….. برسد به سر زانوها،این حد مسلم،حد غیر مسلم بعضی از روایاتی است که استشهاد اون روایات می شود که خوب یه مقداری که باید کف موازی با عین زانو یا ملاصق با عین زانو باشد،اون رو شک داریم وقتی شک داریم چی کار می کنیم،رجوع به کتاب الله می کنیم در اینجا دیگه صحبت ترجیح عدالت و ترجیج اکثریت نیست چون اولاً وَلَا تَقفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ، آنچه را که ما میدانیم وجوب رکوع است،آنچه را مشکوک است این است که رکوع باید پایین تر باشد یا بالاتر باشد کافیه،بالاتر بودنش طبق معنای رکوع و مستفاد از سیزده آیه قرآن که حد رکوع را واجب کرده کافیه بنابراین ارجاع به کتاب می کنیم در سجودم همینطوره،(…) احتیاط جا نداره،چون احتیاط وقتی جا دارد که دلیل گنگ باشد،احتیاط اصلاً در فقه ما جا ندارد مگر بعضی ها که خود نفی احتیاطه،کسی که نمی داند بول ازش بیرون آمده یا منی،خوب اون دیگه احتیاط قوی است نه احتیاط احوطیه،(…..)45 درجه هم ما یقین داریم،اولاً حداقل رکوع است ثانیاً آیات مطلقات میفرماید رکوع و رکوع به این صدق میکنه،بیشترش رو دلیل نداریم،وقتی بیشترش رو ما دلیل نداریم چه کنیم،هر کاری بکنیم برگشت به اون حداقل میشه،(…..)احسنت این یکیشه،(…)اونو که قبول دارم من نه،اونجا که میخواد دلالت کنه عرض می کنم،یه روایت بود که اگر شما رسیدید به خود زانو برنگردید،اگر نرسیدید برگردید اونو من دارم عرض می کنم،اونی که می خواهد دلالت کند براینکه حد واجب رکوع عبارت اینکه کف دستها به زانو ملاصق بشه یا موازی اونو داریم بحث می کنیم،میگیم اون بیش از شک برای ما ایجاد نمی کند،شک داریم آیا این شرط است یا نه ،اصل هم جاری نمی کنیم میگیم یا رواتین متعارضتین هستند یا نه ترجیج میدیم روایات اولی را به حساب با قرآن،در سجود هم همینطوریه،در سجود آیا …… این خصوصیت را دارد،اونو دارد،اینو دارد،اگر تعارض نص بود و نص یقینی نداریم،ما رجوع به اطلاق 93 آیه قرآن شریف می کنیم حالا،مقداری در سجود بحث کنیم تا برسیم به….که فردا تتمه بحث رو انشاالله عرض می کنیم با اون مقدماتی که یکشنبه عرض کردم ،چون بحث یک بحث خیلی جنجالی است و عرض می شود که روایت زیاد این طرف و اون طرف داره اما ما چون براساس سنت موافق قرآن داریم بحث می کنیم خوب با کمال احترام به کل بزرگان فقه،ما اونچه را که از کتاب و سنت می فهمیم عرض می کنیم،و الزام هم نداریم که کسی قبول کند یا نکند کما اینکه حتی در رساله عملیه هم ما استدلال به قرآن آوردیم و عرض شود که ما مقلد نمیخواهیم،هر کسی به نظر خودش این دلیل جور آمد این را قبول کند و الا نه،حالا سجود،راجع به سجود چند بحث است،…… خوب آیا سؤال می کنم همانطور که غایت الخضوع را ما جایز نیست برای غیر الله داشته باشیم،آیا،غیاث نمی خوام بکنم این تنظیره،آیا سجود هم که غایت الخضوع جسمانیست منحصر است به خدا، یا اینکه نخیر نسبت به غیر خدا هم میشه باشه،آیا ما با خدا خدای دیگر را درست کنیم درست است،یا در صد یا صددر صد اگر یک درصد خدایی غیر خدا یا عقیدتاً یا عملاً یا قالاً یا ….. ، اگر یک عمل از اعمال رسول الله صلوات الله علیه که در بالاترین قله معرفت و کمال خلقی است،اگر یک درصد یک در هزار یک در میلیارد کمالات خاصه رب را نسبت به رسول الله بدیم،ما رسول الله را خدا کردیم،یعنی معتقد به خدایی او شدیم در همین درصد،صددرصد،یک درصد،یک در هزار،یک در میلیارد،یک در بینهایتم،هیچ خلقی شباهت به حق سبحانه تعالی ندارد،نه در وجود،نه در کیان وجود،نه در صفات وجود،نه در اعمال وجود،نه در حالش ،نه در قالش،نه در اعمالش که حق سبحانه تعالی در تمام حقانیت های عبودی و در تمام حقانیت های ربوبی منحصر به فرد است،نه اینکه ذات خدا واحد است صفات خدا هم واحد است،واحد به این معنا که شریک در اون صفات ندارد،شبیه ندارد و شریک ندارد و درصد هم در اینجا اصلاً معنا ندارد،حالا آیا می شود که ما غایت الخضوع را که از برای خداوند به مقتضای حقیقت توحید قائلیم،همین غایت الخضوع را هم به رسول الله داشته باشیم خیر،اطیعوا الله و اطیعوا الرسول،رسول واسطه است،فرع است،زمینه است،و لذا خود رسول اینطور نیست که هم خدا را طاعت کند هم خودش را،مطیع خود که نیست مطیع الله است،نسبت به ما مطاع است ،مطاع فرعی،مطاع وسیله ای،مطاع وسیله ایست و نه این است که ما به همون مقدار که نسبت به خدا خاضعیم ، به همون مقدار نسبت به رسول الله خاضع باشیم،شرک است ول خضوع احترام باشد،ما یا خضوع احترامی داریم یا خضوع عبودیت،اگرخضوع عبودیت باشد،همون خضوع عبودیت که برای خدا انجام بدیم برای رسول انجام بدیم شرک است قطعاً،و مگر احترام باشد،اون احترامی که برای رب العالمین ما باید انجام بدیم همون احترام را نه عبودیت را،همون احترام را برای رسول قرار بدیم،این حرام است اگه شرک نیست،…… عده ای از عوام عادت کردند لبیک برای غیر خدا بگن،لبیک مال خداست،لبیک الهم لبیک ،بله بلا درسته چون میگه فلان چیز رو بلا لا نعم،اما لبیک ،لبیک در معنا حساب خاص دارد و در لفظ هم حساب خاص دارد،لبیک به این معنا که همه بله ها مال توست هیچ کس اینطور نیست،هیچ کس شش دنگ و صددرصد خضوع های ما و بله های ما و ایجاب های ما رو نمی تواند داشته باشد برای خودش،بقیه درصدن اونم درصد ربوبی نیست،درصد رسالیست،درصد دعوتیست،درصد ابتدا الی الله است ،حالا ما قبل از اینکه،قبل البته ندارد این اتخاذ از خود آیات است،و لکن از نظر فقهی،از نظر فکری،از نظر عقلی،از هر نظری ما حساب کنیم این گفتار اهل جحیم که تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ اینا اهل جهنم میگن خدام این حرف رو از اهل جهنم قبول دارد درست دارن می گن،منتها تو جهنم دارن میگن تو دنیا نمیگن،دنیا به هرکس و هر چیز و ناچیزی سجود می کنند و خضوع می کنند و احترام می کنند جز برای الله،اونجا میگن…..خوب آیا اگر کسی برای خدا سجده می کند برای پیغمبر هم سجده کند تسویه کرده است یا نه ،اگر تسویه در مقام عبودیت است که شرک است،و اگر تسویه در مقام احترام است که حرام است،منتها از اون حرام های خیلی گردن کلفت است که شانه به شانه شرک می زند و در مرز شرک است، إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ،………. اینجا سؤال ببینید این آیات و اذ قلنا للملائکة.. می فرمودند دلیل نیست من از این طرف عرض می کردم دلیل هست،آخرسر مقداری قانع شدند که در تفسیر احتیاط کردند،بنده احتیاط نمی کنم و عرض می کنم که القوی القول واحدا حرمة السجود غیر الله تعالی،آیا این آیات دلالت می کند بر جواز تا چه رسد به وجوب سجود اونم ملائکه به آدم،آقایون به آیات اسجدوا الملائکه لادم در اول سوره بقره مراجعه کنید ،بعد اینجا جوهر مطلب رو که باید عرض شه عرض می کنم بعد آقایون به تفسیرها مراجعه فرمایید، وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ،احتمالات دیگش رو کار نداریم ،این اسجدو لادم آیا آدم مسجود علیه بود،…….(….)اگر علیه بود اینجا سجده ای که مورد بحثه نیست چون سجد علیه بر خاک سجده کرد،خود را پرستید،(…..)هان آیه رو می فرمایید من احتمالات رو میگم بله وارد نیست،حالا احتمال دیگه هست که اسجدو لادم آدم قبله است که اسجدو الی الادم باید باشه،سجدت للکعبه غلط است ،الا الکعبه هم غلط است، الی الکعبه ، پس این هم غلط است.احتمال دیگر اسجدو لادم آدم مسجود است همانطور که خدا مسجوده،…………،بعضی از عرفایی که برادر عزیزمون که روبرومون تشریف دارند نقل فرمودند دیروز،که اینها می گویند که شیطان خیلی واحد بود چون به خدا گفت من برای غیر تو سجده نمی کنم،چه واحدی ،شیطان بدتر از مشرک و ملحد بود،برای اینکه شیطان دارد در برابر حکم خدا علت می تراشید،این غیاث بر ضد نصی است که خدا فرموده،و تازه شیطان هم اینجا نفهمید از اسجدولادم که آدم مسجوده و الا میگفت یارب اننی لا اسجدوا الی لک نمی رفت بگه خلقتنی من نار،حتی شیطان فهمیده ما نمی فهمیم،ببینید شیطان اگر این احتمال را فهمیده بود که وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ  فهمیده بود که آدم مسجود است کما الله مسجود ،خوب اعتراض ظاهر این بود دیگه،باید می گفت یارب من موحدم آخه چطور من را امر می کنی اینو نگفت،رفت یه چیزی تراشید، خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ،این رفت غیاث کرد ،خوب اگر شیطان با شیطنتش که خودشم مخاطبه،نمی شود که شیطان که خودش مخاطبه خصوصاً و عموماً اینو نفهمد ولی ماها بفهمیم بدتر از شیطان بشیم،شیطان اینو نفهمید که اسجدوالادم اون احتمالی که آقایون نوعاً میدن حالا یا قاصراً یا مقصراً که سجده کنید به آدم ، آدم مسجود باشد یا عبودیتاً که معاذالله یا احتراماً که باز معاذالله اینو شیطون نفهمید،حداقل میگیم دو احتمال،(…….)بله ،ولی به مسجود بودن آدم نیست که این  ابتلا به شرک میشه،اینکه خدا بخواهد پیغمبر را مبتلا کند بگه در مقابل لات سجده کن اینکه ابتلا نیستش این غلطه اصلاً،حالا(………)این اگر محاله آخه،مثل اینکه خدا بگه منو دیگه نپرستید نمیگه خدا غیر ممکنه بگه،یه چیزهایی هست که به طور کلی باید اگرش را دفع کرد اصلا به طور کلی،(……..)میرسیم حالا  به اون ،بله اونم کمک ماست ،اونم از خدا کمک ماست  ،حالا ما یواش یواش داریم میریم جلو،ببینید اولاً یا اسجدولادم یا احتمال اینه،غیر از اینه آقایون  ، یا اسجدولادم آدم مسجود است کما الله مسجوداً، یا اسجدو لادم این سجده شکر است یعنی اسجدوالله لادم یا اسجدولله الادم،برای چی ما سجده کنیم،اونی که سجده کنیم که الله است برای خاطر آدم چون آدم معلم الملائکه است،کما اینکه یه بچه ای که خداوند بعد از 40 سال که بچه براتون درست شد شما سجده می کنید لله ،بعد میگن چرا سجده می کنید میگید سجدت لله اصغر،اصغر مسجود نیست،اصغر برای اینکه خداوند این اصغر رو به شما داد شما خدا رو سجده می کنید،نه بچه رو نه مادرش رو نه خودتون رو،کسی رو سجده نمی کنید که سجده مادر جای دیگست،حالا در اینجا که اسجدو لادم حداقل باید دو احتمال بدیم،یه دونه که خود آدم مسجود است و نه الله،اون یکی میگه نخیر الله مسجود است برای خاطر آدم،برای خاطر انجام تکلیف روزانه نماز می خوانم، سجدت لما امرنی ربی،برای اینکه خداوند فلان مقدار پول داد در راه خدا مصرف کنم سجده می کنم ، سجدت لما اتانی میلیوناً،به میلیون سجده کردم ،برای خاطر فرزند،احتمال دیگر اینکه تمام ادله ظاهری و باطنی باهاش مخالف است اینکه اسجدو لادم ترمز کنیم به آدم که خود آدم در اینجا مسجود باشه،ما چند جواب داریم یک،(…..)شکر نیست سجدست(….)چرا اینجام جای اعتراض نیست برای اینکه ابلیس دو تا اعتراض می تونسته بکنه،(…..)نه گفت خلقتنی من نار و خلقته من طین،(………)،مگه شیطان که اعتراض کرد اعتراضش جا داره نه،منتها اعتراض های بیجا را شیطان فقط یکیشو گفت،اون اعتراضی که با جاتر بود ولو بیجا بود اونو نگفت که چی،من موحدم برای غیر تو سجده نمی کنم اینو نگفت،از همین ،ببینید ما از کلام شیطان،از کلام الله،وووو استفاده می کنیم که اسجدو لادم به اون معنای اول است نه معنای دوم ،معنای اول اسجدو لادم یعنی الله مسجود است اینطوری میشه اسجدو لله الادم،ما آیه نمیخوانیم که سجده کنید ها،سجده کنید برای خدا برای خاطر آدم،منتها برای خدا برای اختصاصه برای آدم این علت است و سببی که من برای خدا سجده کردم،حالا ما میگیم اینجا دو احتماله،حداقل دو احتمال هست یا نه ،این دو احتمال یکیش به طور کلی کتاباً و توحیداً و سنتاً مردوده و دیگری قائمه،اونی که مردود است اینه که اسجدو لادم آدم مسجود باشه،هم کتاب نفی می کند با نصوص،حدود 90 نص یا مقداری کمتر،تعدادی از آیات که حذف می کند سجده رو برای خدا که میکنه این یه قسمت،قسمت دیگر روایات بسیار زیادی که کسانی که اهل روایتند به روایت مراجعه می کنند ما که احتیاج نداریم وقتی که آیات دلالت دارد،و قسمت دیگر طبع مطلب ،وغایة الخضوع برای کسی که در غایة الکمال باشد،والا اگر شما غایت الخضوع رو برای کسی که در غایت الکماله انجام بدید برای کسی که پاینتره این تزکیه دارد(……..)فرمان غلطه نمیشه این فرمان باشه،مثل اینکه فرض کنید خدا بگه کاش من سلمان بودم محاله،کاش من یه پاسدار بودم،امام فرمودند ولی یکی بهشون اعتراض کرد گفتند آقا شما اینقدر تشویق نکنید پاسدارها رو،اینکه شما میگید کاش من یک پاسدار بودم پاسدارها می گن ما که از امام بزرگتریم که ،آخه نمیشه این کاش هایی است که کاشتند و درنیومد درست نیست.