جلسه دویست و چهل و پنجم درس خارج فقه

نماز (سجده)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اگر در این بحث و یا بحثهای دیگر فقهی ابتداعا توسلی داریم به دو حساب است یک حساب حساب دلیل متقن است و حساب دیگر اینست که در مقابل ضیق و تقیدهایی که سایر برادران فقیه اعم از شیعه و سنی دارند مطلبی ما از اول داشته باشیم بحساب دلیل و تکرار نمیکنم که سجده بر هرچیزی جائز است الا قطعا آنچه خبیث است و یا نجس هم که خبیث است و یا ملک دیگریست علیک سلام و برحسب سنت قطعیه از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الا ما اوکل او لبس یا بالاتر الا الماکول والملبوس خب مگر الا که مفید استثناست ازش حذف نمیشه چرا پس برحسب این احادیثی که الا ما اوکل او لبس که اضیق است یا الماکول والملبوس که تا اندازه ای اوسع است منحصر است آنچه ممنوع است برش سجده کنیم در ماکول و ملبوس یا در بعد ازیع که اوکل او لبس که بالفعل باشه یا در بعد اوسع که هنوز اوکل او لبس نیست یه مقداری اینو تغییرش بدیم اوکل میشود ماکولش و لبس میشود ملبوسش.

اما غیر اینها چی برحسب این احادیث آنچه که ماکول و ملبوس نیست نه بالفعل نه به شان قریب بالفعل که بالفعل است نصا سجده بر اونها جایز است پس بنابراین کل ارضیات چه صدق ارض کند و چه صدق ما انبتت الارض کند به دو دلیل منهای ما اوکل او لبس به دو دلیل در اینجا البته به دو‌ دلیل جایز است برش سجده کنیم یکی اینکه یا از ارض است یا ما انبتت الارض است بوجه واسع و اگر از ما انبتت الارض بطور واسع کسی دریافت نکرد و نفهمید الا ما اوکل او لبس این توسعه رو نصا به ما میفهمانه.

بنابراین معدنیات یا فرض کنید چه معدنیات سطح الارضی چه داخل الارضی چه فوق الارضی که در کوه ها باشد در تپه ها باشد چه باشد چه باشد اینها نه بالفعل ماکول یا ملبوسن و نه در شان قریب بالفعل ماکول و ملبوسن چون اگر شان بعید عن الفعل باشد که قطعا خارجه نه ماکول و ملبوس است تا چه رسد اضیقش که ما اوکل او لبس باشه.

خب ببینید مطلبی که خواستم امروز باز مقدمتا عرض کنم که مقدمه ایست ازبرای کل فقه یه مرتبه ما در مسائل فقهی بحث کنیم تو مدرسه ان قلت کذا قلت کذا صورش چنین است چنان است چنان است چنان است چنان است ولی خارج اینطور نیست این سر بی صاحاب تراشیدنه این وقت تلف کردنه علیک سلام یه مرتبه نه ما بحث میکنیم که آنچه در خارج مورد نیاز است در زمان و در زمینه و در زمین ما مورد احتیاج است او رو عرضه بداریم و بهش عمل کنن خب دومیس دیگه

پس اگر ما در بعد اول بحث میکنیم به حساب تحکیم اون چیزیست که در دومیست آنچیزی که در دومیست مردم به چه سجده میکنند اینه دیگه آیا مردم به نان سجده میکنند به پلو سجده میکنن به یخ سجده میکنن به نمک سجده میکنن نه دیگه یا به خاک است یا به سنگ است یا به فرش است دیگه اگر شیعه و سنی رو قاطی کنیم اگر فرش است خب سنیا به فرش سجده میکنن اگر فرش خب به سنگ سجده میکنن به خاک سجده میکنن معمولا مسجود عبارتست از موطع آنجا که قدم برش مینهند و آنجا که رویش مینشینند و روش میخوابند اونم اخص است چون رو تشکم میخوابن معمولا سجده ای که میشود در اکثریت مطلقه تقریبا یا تحقیقا جمع کنید بین شیعه و سنی بر منخفض من الارض سجده میکنن حالا سنگ باشد خاک باشد گچ باشد معمولا فرض کنید فرش باشد چون معمولا فرشه بر این سجده میکنن علیک سلام در حالت عادی اما در حالت عادی هیچ کس نمیاد سنگ بزارد روش برداره بهش سجده کنه نه شیعه نه سنی در حالت عادی کسی نمیاد رو انگشترش سجده کند رو دستش سجده کند رو ‌نون سجده کند رو گوشت سجده کند پخته و نپخته رو پلو سجده کند اونیکه در خارج هست و مردم به او سجده میکنند و به چه حساب سجده میکنن؟ به حساب اینکه موقف من الارض است علیک سلام بحساب اینکه محل اقدام است چیزی که پا روش میزارن راه میرن این خیلی بزرگوار است باید سر خب من سجده میکنن دیگه پس اگر سجده بر فرش کردن عبادت نکردم فرش را احترام نکردن فرش را بلکه به حساب خضوع لله است در بالاترین مراحل خضوع پیشانی میزارن بر منفخض الارض حالا چه فاصله ای داشته باشد که فرش باشد یا عرض میشود که چه باشد یا فاصله نداشته باشد که سنگ است یا خاک است یا چه یا چه.

پس در این دو ‌بعد بحث فقهی که بعد اول فرضیات را احتمالات را مواسعات را مضایقات را انسان بحث کنه و دور باشد از واقع خارجی فایده نداره یه مرتبه نه این بحث را که میکند برای اینکه تکلیف خارج روشن بشه تکلیف خارجی که برمبنای تقلید ها و برمبنای اجتهادات انقد ضیق قائل شدن و انقد تقید قائل شدن ببینیم از نظر محور اصلی دلیل و ازنظر محور قرآن و سنت اونیکه ممنوع است چیه فقط این نظره.

حالا برحسب ادله قاطعه متواتره سنت از رسول الله صلوات الله نصا دو چیز من نصا ها دیگه علی الارض و ما انبتته الا ما اوکل او لبس که اضیقه یا الا الماکول والملبوس که اوسعه چون اوکل او لبس فعلیته اما اگر اوکل او لبس را به عبارت دیگر توجه کنیم نمیخوام بگیم فتوای قطعی به عبارت دیگر که ماکول ملبوس این ماکول و ملبوس یه مقداری اوسع است از اوکل او لبس مثلا گوشتی را که شما هنوز نپختید خب نمیخورید ولی ماکوله اوکل نیست اوکل بالفعله پخته باشید اما ماکوله خب بپزید بخورید مثلا یا فرض کنید که خمیر را که مهیای برای نون شدن است نون میشود بعد بنابراین در بعد اول آنچه نصا مستثناست ما اوکل او لبسه و در بعد دوم که الحاق بشود به مستثنی منصوص تعبیر دوم است که ماکول و ملبوسه آنچه را عرفا خوراکی میگویند آنچه را عرفا  پوشاکی میگویند خب به این فرش پوشاکی میگن هیچ وقت اما به پارچه که اگر بدوزند لباس میشود پوشاکی میگن خب بگن ببینید.

ولی ما اوکل او لبسه نصه دیگه اگر ارض شامل نشد و ما انبتت شامل نشد روی افهام ضیق ما اما الا ما اوکل او لبس مطلبو روشن میکنه حصر کرده است ممنوع را در ماکول و ملبوس وقتی که حصر کرده در ماکول و ملبوس حالا این ماکول و ملبوس سه بعد دارن این پنج بعد دیروز کاری نداریم سه بعد دارن.

یک بالفعل ماکول و ملبوس است دو در شان قریب که ملحق به فعل است ماکول و ملبوسه یخورده کاریش کنن چون معلومه گوشت که گوشت خوراکیه یا پوشاکیه یا خوابیدنیه روش خب خوراکیه ولی خوراکی ما اوکل بالفعل نیست بلکه میپزن و میخورن واسطه خیلی کمه انچه که به حالت ماکول آمدنش به حالت ملبوس آمدنش بطور عادیست و صدق میکند برش ماکول و ملبوس بسم الله اما بعد سوم چی؟

ملبوس نیست در عربی ملبوس نیست در عربی ملبوس انسان نباید اتاق ولی آدم نپوشید پس پالان خرو پوشوند پس نشد دیروز گفتم ببینید ماکول الملبوس و الماکول انسانیا و الا به هیچ چیز نمیرسد خاک پوشنده است سنگ پوشنده است هرچی حساب کنید پوشنده یا زمین پوشنده درخته پوشنده حیوانه پوشنده انسانه نه الماکول والملبوس انسانیا ملبوس انسان و ماکول انسان را بطور نوعی باید باشد. حالا بعد اول که ما اوکل او لبس بالفعل قبول که اینم در خارج نیست ببینید در علیکم السلام در خارج آیا اونچه بالفعل ماکول است یا ملبوس است هیچ کس برش سجده میکند حتی سنی؟ نه اضطرار مطلبی علی کمه اضطرار بر قباش اضطرار بر دستش اضطرار ولی در حال عادی هیچ شیعه ای که معلوم و هیچ سنی و هیچ بدتر از سنی مسلمان باشد این بر ماکول بالفعل و ملبوس بالفعل سجده نمیکند اگرم داره دو داره ولی اون خارجیست این بعد اول است.

اما بعد دوم بعد دوم الماکول والملبوس که اعم است از ما اوکل و ما لبس یعنی چیزی که جزو خوراکی هاست ولو بپزنش نخود است گندم است برنج است عرض میشود که چه است چه است اینهایی که جزو ماکولات است یا ماکولات است یا ملبوسات است یه مقداری حرکتش بدید این رو عرض میشود که میخورند و یا میپوشند این امریه که الحاق میکنیم الحاق با حساب عرض میشود که اهوت لایترک مثلا اما سوم چی؟

سوم چی سوم ما یک پشمی را یک ابریشمی را یک کتانی را یک پنبه ای را هر چه را برداشتیم و ریسیدیم و بافتیم و فرش کردیم یا مالیدیم نمد کردیم یا درست کردیم زیلو کردیم نمد و زیلو و فرش چه پشم باشد و چه نخ باشد و چه ابریشم باشد که هرچه این نه ما لبس است و نه الملبوس است هیچ وقتم ملبوس نیست هیچ دیوانه ای تا چه رسد عاقل عاقل عادی غیر عادی هیچ دیوانه ای نمیاد بگد این فرش رو ور دارم حالا این فرشو متری فرض کنید هزارو دوهزارو پونصدو بردارم نخاشو جدا کنم پشماشو جدا کنم پشماشو تنبون درست کنم نخاشو عبا درست کنم هیچکس اینکارو نمیکنه.

پس این ملبوس ما لبس که نیست الملبوس هم که اگه تکونش بدید ملبوس بشه نیست تکونش نمیشه داد یعنی شما هرجور فکر کنی در هر وزنی در هرجوری فرش هیچگاه تبدیل به ملبوس نخواند شد چیزی که بالفعل ملبوس نیست تبدیل به ملبوس هم نوعا نمیشود این چی تازه اگر چیزی بالفعل ملبوس نیست تبدیل به ملبوس میشود با وسایطی عاقلانه مثلا فرض کنید نخ نخ با وسایطی وسایطی عاقلانه هم نون ازش درست میکنن ماکول میشه و هم ازش پلاستیک درست میکنن ولی بر نخ سجده کنیم خب بله اگر قیر باشه سجده میکنیم چرا؟ برای اینکه این دیگه ملحق نمیشه این نه ما اوکل بالفعل است و نه ماکولیست که یخورده هولش بدیم ماکول بشه نه وسایل داره او چنین کنن چنان کنن چنان کنن چنان کنن و الا اگر تا هم فیها خالدون را حساب کنید کل مواد ارض ملبوسه و کل مواد ارضم ماکوله شما هیچ ماده ای از مواد ارض ندارید که نشود به حالت ماکول برسه و نشود به حالت ملبوس برسه پس اینطور نیستش که چیزی که امکان دارد ولو عقلایی با وسایل زیاد ماکول شود و ملبوس شود اینو بحساب ما اوکل بیارید به حساب الماکولم بیارید فعلا نه ما اوکله نه الماکوله بله با وسایطی ولو عاقلانه میشود الماکول بشه پس چاهارم چی؟

چاهارم این فرشه این نمده این فرش این نمد نه اولیه نه دومیه نه سومیه چاهارم چیه بله اگرم ما انبتت نباشه اگرم در ذهن ما نیاد که این پشم از ما انبتت الارضه پشم از گوسفنده گوسفندم از ارضه یا پنبه از ما انبتت الارضه ولکن استثنا الا ما اوکل این یک الا ما اوکل او لبس این فرش که نیست آقایون درست حساب بفرمایید و بعد نقلم بفرمایید و بعد بپذیرید با مراجع بزرگوار ما تنها ننشستیم در محور حوزه بحث میکنیم این ما اوکل او لبس است خب نه الملبوس است در شان قریب نه الملبوس است در شان بعید نه هیچ دیوانه ای نمیاد فرشو ورداره نخاشو پشماشو از هم جدا کنه و

آخه به چه حساب کسی نگه در خارج سنی خودش سنیه ما نه سنی هستیم نه شیعه در این فتاوا چرا؟ برای اینکه ممکن است یه شهرتی در مطلب دارن ما قبول نداریم سنی هم شهرتی در مطلب دارد قبول نداریم بلکه شیعه و سنی اگر بالاطباق و بالضروره مطلبی رو گفتن و ما اجتهادا دیدیم برخلاف قرآن است قبول نمیکنیم مثل محرمات عرض میشود رضاییه محرمات رضاییه ازنظر تقریبا اطباق یا تحقیقا اطباق و ضرورت فتاوای کل فقهای شیعه و سنی تا اونجا که من اطلاع دارم چون همه تالیف ندارن اونا میگن که دوتا نیست و بیشتره دوازده تا ما میگیم دوتا طبق نص ما ننشستیم که نزد آقایان یا کسان دیگر ضرورت چیست برای اون ضرورت داشت نخیر برای اونا ضرورت داره برای ما نیست برای ما خلافش ضرورته چون ضروری ترین ضروریات قرآن است و ما وقتی استدلال به قرآن میکنیم و امهاتکم اللاتی ارضعنکم و عرض میشود که و دومیش نه و اخوات بله و امهتاکم اللاتی ارضعنکم و اخواتکم من الرضاعه و اون بیانی که دستور نسا است و بعضی وقتا عرض کردم.

برمیگردیم حالا این فرش که بالفعل فرش شده قبلا قابل بود که بردارن لباس کنن خب نکردن اینکه قابل بود بردارن لباس کنن و قابلی که فرش کنن حالا فرش کردن حالا که فرش کردن نه ما لبس است نه الملبوس است و نه مایکمن عقلائیا یا جنونا که بردارن اینو لباس کنن پس چرا بر این فرش باید سجده نکنن اختلاف ما با سنی ها توی همینه ازقضا.

جوابتونو الا ما اوکل او لبس داد دیگه اخه من الارض خب همه ارضیا من الارضه خاک من الارضه سنگ من الارضه من السما که نیست حرفیه خود ارض چیه خود ارض یه مجموعه ایست در کره زمین خب مگر شما بر کل ارض مگه قد خود ارض باشی پیشانیتون قد کره ارض میشه این یه اشتباهی اینکه میگن ارض یعنی کل ارض محاله پس سجده نکنیم چون برکل ارض هیچکس پیشانیش به اندازه کره زمین نیست. ما بر اونیکه ارض است یعنی من الارض است خب این من الارض است یا من السما عه من الارض است دیگه اینکه من الارض است تحول پیدا کرده خب تحول حالا که تحول پیدا کرده نابت من الارضه یا نه میگد نخیر من الارض نیست نابت الارضه میگیم ما اوکل او لبس هست یا نه خب آخر آخرش اینه دیگه الا ما اوکل او لبس الماکول و الملبوس بالفعل بود.

اصلا معنا میکنن مستثنی منهو خود مستثنی مستثنی منهو معنا میکنه ببینید چون مستثنی حذفه میگد فقط ما اوکل و ما لبس وقتی که فقط از ارض و ما انبتته ما اوکل او لبس بود یعنی غیر ما اوکل و او لبس ارض است و انبتت اصلا نص میکنه مطلب رو اگر ما در مستثنی منه گیر داشته باشیم که گیرم نداریم که والله انبتکم من الارض نباتا ما در مستثنی منه که گیر نداریم اونجا که استثنا میکنه استثنا نص میکنه قضیه رو جاء قوم الا زید قوم خب این قوم یعنی علمای قوم اینا آمدن نه زید توی الا زید علما هست جهال هست بقال هست چه هست تو ذهن شما هرچی بیاد ولی الا مطلبو درست میکنه در اینجا الا ما اوکل او لبس اگر ظهور هم نداشته باشد که داره این ظهوری که ندارد یا دارد تطبیق به نص میکند.

حالا اینجا از شما سوال میکنم میگم ولی روایت اینو نمیگیره روایت میگه الا ما اوکل او لبس نخیر در ارض و ‌نبات بله در الارض جعلت هی الارض مسجدا و طهورا الارض همه ارضیات رو‌ میگیره اول دوم عوض شده نشده بالا پایین داخل باطن ظاهر همرو میگیره همرو میگیره منتهی این استثنا چه میکند این استثنا حذف میکند ممنوع را کاریم به مستثنی منه نداریم آقا ممنوعه از ما یسجد علیه چیست میگد فقط ما اوکل او لبس اینا که شما میفرمایید مرمر عرض میشود که فرش و چه و چه اینایی که اوکل نیست و لبس نیست نه در بعد اول نه در بعد دوم و نه در بعد سوم. بعد سوم که به اوکل رسیدنش فواصل دارد که الان صدق نمیکند و به ما لبس رسیدنم فواصل دارد که الان صدق نمیکند اینجا نخیر هرچیم شما فاصله بدید هیچ کس نمیاد این فرشو برداره عرض میشود که به حالت لبس برگردونه یا به حالت قابلیت لبس برگردونه بنابراین

این ما که میخوایم وحدت درست کنیم بین شیعه و‌سنی دوجوره یه مرتبه از جیبمون مایه بریم سنیم از جیبش مایه بره خب این نه ما شیعه ایم نه ما سنی نظرم هست در لبنان که بودیم من در مسجد کبیره عمری بعد از حضور مراجع نماز درش شیعه ها میخونده در جامعه کبیره برای سنیا سنیا و شیعه ها باهم نماز میخوندیم بعد صحبت کنیم یه روز حسن خالد به ما رسید که جمهوری لبنان بود گفتش که آخه ما میخوایم وحدت ایجاد کنیم چه کنیم؟ گفتم کاری نداره این دوجوره یا وحدت ایجاد کنید ما یه مقداری از شیعه گیری بیایم کنار شما از سنی بیاین کنار پس وحدت این وحشته مگر با دلیل یه مرتبه نه آنچه را در شیعه نیست ما میزاریم کنار آنچه را هم در سنی نیست شما بزارید کنار بیاید مسلمان شیم گفت چی مثلا بگم اشهد ان علیا ولی الله از ارکان اذان و اقامه نیست خب ما نمیگیم حی علی خیر العمل هست شما میگید الصلاه خیر من النوم نیست شما نگید گفت عه اینطور که نشد گفنم پس وحدت این وحشته.

ببینید ما یک وحدت میخوایم بین شیعه و سنی درست کنیم یه وحشت یه مرتبه میخوایم که ما از ضروریات اسلامی که بعنوان شیعه قائلیم من نمیگم ضرورت شیعه یه مرتبه از ضروریات اسلامی که برمبنای ائمه اهل بیت قائلیم بزنیم کنار و سنی هم از ضروریات اسلامی درمبنای تسنن بزنه کنار ولیکن وحدت این وحشت وحدت یه مرتبه نخیر آخه بیا رو چرتکه بندازیم مطالب رو چیزهایی که اختلاف افکن است و اصلی در شیعه ندارد و اصلی در سنی ندارد ما این نااصل ها رو ‌بیرون میکنیم و بعد میریم وحدته در باب وضو اینطوره درباب غسل اینطوره در باب چی یعنی خیلی مطالب هست که ما اختلاف اصلی با هم نداریم سنی بر فرش سجده میکند و من شیعه من تقیه کنم بر فرش سجده کنم نخیر سنیم نباشد بر فرش سجده میکنم چون طبق ادله ما نه ملابس است نه الملبوس است نه ما یمکن ان ملبوسا حتی جنونا پس چرا بر فرش باید سجده نکنم این یه وحدتیست که برمبنای فتوا میتونیم داشته باشیم و نه اینکه برمبنای مثلا چه یا مثلا در باب عرض میشود که عرفات و منا و مشعر که مطالبیست که در جای خودشه.

خیلی از احتیاطاتی که ما میکنیم و معذرت میخوام خیلی از اقواهایی که ما میگوییم اینها یک الوان دیگری به خود گرفته که اگر ما اسلام رو در اصل مطالعه کنیم و بر محور کتاب و سنت بدون زیاد کردن و کم کردن فتوا بدیم خیلی ما شد کمااینکه ما مسلمونها با یهودیها ما مسلمونها با چی زیاد کرده مقداری روایاتو ما زیاد کردیم مقداری تحریفات اونا زیاد کرده والا انبیا انقد اختلاف باهم دارن انبیا میشه یکیشون بگه دودوتا چارتاس یکی بگه یکی و نصفه خب این نمیشه نوامیس اصلیه در کل شرایع است و شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و ما اوحینا الیک الی اخر.

حالا بنده این دوصفحه از عرض میشود که چیز رو آوردم اینجا از توضیح المسائل مرحوم استاد اعظم آیت الله بروجردی رضوان الله آوردم اسم میبریم اما از فلان آقایی که مثلا چیزه اسم نبریم خب اینکه شیعه بود بالاخره ما اسم داریم میبریم چون در حاشیه است چیزهایی که سجده بر اونها صحیح است صفحه دیویست و سی و چاهار توضیح المسائل مرحوم استاد بزرگوار آقای بروجردی رضوان الله علیه مسئله هزارو هشتاد و پنج.

باید بر زمین و چیز های غیر خوراکی که از زمین بروید مانند چوب و برگ و برگ درخت سجده کرد. خب غیر بفرمایید چرا نفرمودید خب حالا و سجده بر چیزهای خوراکی و پوشاکی و معدنی صحیح نیست خب استاد بزرگوار معدنی رو از کجا آوردید شما ما معدن که در روایت نداریم اصلا چرا معدنی اضافه میفرمایید مگر به این حساب بگیم بعضی از معدنیات جزو پوشاکی هاست پوشاکی انگشتر است گلوبند است النگو است پابند است که در لغت عربی لبس الخاتم یا لبس مثلا یا لبس چه اگر طبق لبس بکند تازه ما یه حرف در اینجا داریم که بین الحلالین عرض کنم اینکه میگن ما لبس نباشد تو ذهن هفتا عرب چی میاد پوشیدن در ذهن عرب که حتی انگشتری هم نمیپوشید ولی اونیکه در جنس صدق میکند پوشیدن کلاس تنبونش عرض میشود که قباس فلان دیگه انگشترو نمیاد حالا اومد فرض کنید حالا اگر انگشتر و گلوبند و عرض میشود که دستبند و پابند هم بیاد جزو ما لبس که در عربی صدق لبس برش میکند اینها به حساب معدن بودن است یا به حساب ملبوس بودن است بین ملبوس و معدن اگر من وجه نیست بعض الملبوس من المعدنیات و بعض المعدنیات من الملبوس بعض الملبوس لیس من المعدنیات و بعض الملبوس مگر من وجه نیست.

اینیکه من وجه است چرا استاد اعظم اینجا میفرمایید که و معدن خب این معدنه ‌برمبنای شهرت شما فرمودید خب ما قبول نداریم برمبنای کتاب و سنت اونچه قطعا استثنا شده است عبارتست از ماکول و ملبوس به اون مقداری که هل دادیم که اینیکه شانیت نزدیک دارد ازبرای ملبوس بودن یا ازبرای ماکول بودن اما شما میفرمایید که و معدنی اضافه میکنید چرا یک حاشیه در اینجا هست حاشیه شیشم حاشیه شیشم این هم مال آقای خمینی است رحمه الله علیه هم مال آقای خویی آقای خمینی که اینجا تقیه کردن نذاشتن رساله ما رو کم کم باید تقیه کنن دیگه نزارن اون سیاسی بود مال ما علمیست اینجا عرض میشود که اسمشو نمیذاشتن چون رضا شاه شاه بدش میومد حالام اگر در یک مثلا رساله ای چند حاشیه بخوان حاشیه ما رو‌ بزنن این باید بین الحلالین بزارن اسم نذارن دیگه کم کم آقای خمینی میفرماین که مثل عقیق و فیروزه و نقره خوبه عقیق فیروزه نقره مثل اینها یعنی چی یعنی اون معدنیاتی که ملبوس است ایشون به چه حساب میفرماین کاری نداریم ولی ما درست میکنیم به این معنا که اینهایی که میگن یعنی اونهایی که ملبوس است اونهایی که ملبوسه بحساب ملبوس نه به حساب معدن.

مام همینو عرض میکنیم دیگه حرف دیروز امروز میگیم که نه این همون حرف دیروز حرف امروز اینست که گندمو حالا نمیشه خورد ولی یخورده هلش بدن میشه خورد فیروزرم انگشتر کنن عرض میشود که میشه برش سجده کرد انگشتر کنن ولی قبل اینکه انگشتر بکنن که در دست ما نیست و ملبوس هم نیست امروز حرف ما یه مقداری بالاتر میره بعنوان اهوت حساب که ما اوکل ما لبس میکنیم الماکول والملبوس نه بعنوان قول قوی بعنوان احتیاطی که مثلا اینجا هست.

حالا ایشون اینطور میگه اونم همینطوره مخلوط نباشه البته میفهمم چرا از هم برای سکه است هم برای انگشتر است هم برای النگوست هم برای گلوبند هم برای همه جا رو میشه دیگه همه جا میشه عرض میکنیم این در بعد دوم اینطور میشه عرض کردم اون توسعه دیروز و قبلا به دو‌ حساب بود یک حسابش است که وقتی که ما این قبول نداریم به حساب دلیل قبول نداریم حاشیه آقای خمینی اینه مثل عقیق و فیروزه و نقره اما مثل سنگهای معدنی از قبیل سنگ مرمر و سنگهای سیاه سجده صحیح است ولی ما توسعه میدیم بر این حاشیه میگیم نخیر ملبوس بودن بطور نزدیک هست که انگشتر که النگو که چه که چه قبل از انگشتر النگو شدن هم نه و کل معدنیات که چنین نیست اشکال ندارد گچ باشد عرض میشود که آهک باشد سنگ مرمر باشد سنگ عرعر هر چی میخواد باشه این بعد آقای خویی میفرماین که در صورتی که از اجزای زمین شمرده نشود ما این حرفو قبول نداریم اینجا فرمایش آقای خمینی رو ترجیح میدیم به حرف آقای خویی.

ایشون میفرماید که اینطور بود که بر چیزهای خوراکی و پوشاکی و معدنی صحیح نیست در معدنی آقای خمینی اونطور فرمودند آقای خویی میگن که در صورتی که از اجزای زمین شمرده نشود مانند طلا و نقره و قیر و و زر و امثال اینها چرا از اجزای زمین نیستن کی گفته از اجزای هوا هستن اینا نه از اجزای زمینن نه به حساب اینکه از اجزای زمین نیستن اون برادرانی که شاید آقای خمینی هم همین فکرو کردن اون برادرانی که اون برادرانی که میگن به این ها نه چون از اجزای زمین معلوم نیست باشن خب اون دوتا عرض میکنیم یکی اینکه اجزای زمینن اینها ما انبتت الارضن دوم در استثنا نصه الا ما اوکل او لبس الماکول او الملبوس اگر ملبوس رو ‌شما فارسی بگیرید این اجزایی که زینتی هست اینها ملبوس نیست بنابراین محور حرف ما عوض شد با هر دو بزرگوار.

محور حرف ما اینست که اینها نه بحساب اینکه از زمین نیستند و نه بحسابی که معدن هستن بلکه اونهایی که ماکول یا ملبوسن که معدنی ملبوس ملبوسند بالفعل که نداریم یا ملبوسند به یک الی جماع که این فیروزرو بردارن انگشتر کنن طلا رو‌بردارن چه کنن چه کنن چه کنن قبل از اینم که این کارو بکنن شمش باشد چه باشد اشکال نداره و الا اگر بگید صرف طلا بودن بعنوان طلا بودن چون از زمین نیست خب از زمینه مگه طلا رو از کجا استخراج میکنن در منا در منا خاک منا رو تشخیص دادن عرض میشود که اونایی که اهلش هستن که این قاطیش نقرس یه قسمتم قاطیش طلاست ولی حساب کردن که اگر طلا و نقرشو استخراج کنن این گرونتر درمیاد یعنی اینکاری که میکنن خرج بیشتر از اینکه طلاها رو در بیارن حالا بر این خاک منا ما سجده نکنیم چون طلا قاطی دارد نقره قاطی دارد نه پس اینطور نیست که ما بطور کلی میگیم طلا بعنوان طلا نخیر طلا بحساب اینکه این با یک فاصله نزدیک نه فاصله دور خاک را بردارن چه خاکی بسرش بریزن بعد چیکار کنن بعد چیکار کنن که اون بعد سوم میشه این مطلب اول متن.

مسئله مگه ما معدن داریم اصلا اصلا ما معدن نداریم لفظ معدن ما نداریم در احادیثمون در نصوصمون معدن نداریم اصلا اصلا معدن چیا حالا معدن بحث میکنیم نمیتونیم آخه نمیتونیم اخه فرو میره آقا به یخ میتونیم به برف میتونیم به یخ میتونیم میتونیم به عرض میشود که تگرگ میتونیم سجده کنیم طوری نیستش که

مسئله هزارو هشتصد و شیش احتیاط واجب آن است که بر برگ مو سجده نکنن ببینید تمام این فروع ما اول اصل مطلب را با استفاده از کتاب و سنت بگیم بعد برامون راحته الان برای ما خیلی راحت است حاشیه زدن ممکن است در عرض یک ساعت ما پنجاه صفحه حاشیم بزنیم چرا چون اصل مطلب درنظرمون هست. مسئله دوم احتیاط واجب آن است که بر برگ مو سجده نکنن این فتوای استاد بزرگوار بعد در حاشیه هست اینجا باز آقای خمینی و آقای خویی حاشیه دارن آقای خمینی میگن اگر برگ خشک شده باشد جائز است یعنی اگر خشک شده نباشد جایز نیست این فرمایش ایشونه ما عرایضی داریم عرض میکنیم دوم آقای خویی بعد از خشک شدن احتیاط واجب نیست هردو در یه روایت حرف میزنن. خب ما از اول با آقای بروجردی حرف میزنیم بعد با این دو بزرگوار.

به آقای بروجردی عرض میکنیم که شما که میگید بر برگ مو احتیاط واجب است سجده نکنن چرا؟ بله حالا عرض میکنم بر برگ مو احتیاط واجب سجده نکند این ماکول است ملبوس که نیست آیا ماکول است آیا ماکول بالفعل است نه یعنی نپخته میخورن خب پس بالفعلو عرض میکنم یا ماکول یا یا ماکول بالشان قریب است صبر کنید شما پس بالفعل توجه نکردید ماکول بالفعل یعنی خود گندم را قبل از این که آرد کنن نون کنن میخورن نه برگ مو را همینطور که همه میخورن صبر کنید یا نه صبر کنید صبر کنید صبر کنید صبر کنید صبر ها پس نپخته این رو نپخته درصد خورندگان یه درصد دو درصده ببینید حالا صبر کنید حالا ما میخوایم حساب کنیم بزارید من حساب کنم این حساب من درسته یا نه قبول میکنیم

برگ مو ما خونمون مو داریم شما دارید باغ دارید چه دارید چه دارید خب آیا این برگ مو ها رو معمولا میکنن و سبز سبز میخورن پس ماکول بالفعله یا این برگ مو ها را اونچه را اضافه بر درخت هاست همگان میکنن و دلمه میکنن و میخورن نه بعضی قبول شما مولوخیه لبنانم بلد نیستید ولی برید لبنان میخورید مخصوصا اگه برید زن بگیرید عرض میشود که حالا این برگ مو در خوردن چی شرطه؟ ایا اونیکه ماکول است یعنی ماکول احیانا برای بعضی اینه معنا یا ماکول نوعی آیا برگ مو با این گفتن این ماکول نوعی خب نیست شک کنیم حالا حالا شک کنیم شک کنیم ببینید ما سه حال داریم.

یا اینکه این برگ مو با پختنش ماکول نوعیست یا شک داریم یا قطعا نیست کی جرات دارد میگد که این برگ مو قطعا ماکول نوعی مثل نون ماکول نوعیست همه میخورن نوعا میخورن نه اگرو ول کن اگه نه اگرو کاشتن درنیومد پس ببینید برگ مو از دو حال خارج نیست سوم نداره اگر شما بخواید قطع کنید که برگ مو ماکول نوعیست باید بگید قطع نکنه ولی میوه است ولی بیارن میخورم اما برگ مو رو بیارن نوعا نمیخورم ببینید ما اینو اونیکه صب کنید صب کنید صب کنید شما صب کنید ببینید این برگ مو را از سه حال خارج نیست و قس علی ذلک فعللته فعلله هرچه مانند برگ مو برگ کاهو البته نه همه میخورن ولی برگ مو برگ مو آیا جزو خوراکی های معمولیست اگه یقین کنید من عرضی ندارم اما اگه شک کنید بنده که شک دارم که خوراک معمولی بالاتر ازاین یقین دارم که برگ مو از خوراک معمولی نیست برگ مو از خوراکی های معمولی نیست پس جزو الماکول نیست جزو ما اوکل که نیست جزو الملبوس هم نیست.

حالا شک کنیم بین الامرین شک کنیم شک داریم که آیا جزو موکول هست یا نه اگر شک در موضوع کردیم حکم جاریه در ماکول من دارم بحث میکنم توجه کنید آقایون پس شما توجه کنید چه عرض میکنم من در الماکول نه در موکل الماکول یعنی اونی که کاریش کنن خوراکی میشود خوراک نوعی اگر این رو اینو نوعا این کارو نوعا میپزن که نوعا بخورن که نوعا دلمه کنن بنده که شک دارم بالاتر ازین یقین دارم که نوعیت نداره وقتی یقین دارم نوعیت نداره یا شک دارم نه اقوا در اینجا احتیاط آقای بروجردی احتیاط کردن رو اینکه مثلا شکه اینجا اگه شک باشه احتیاط اگر شک باشد بعکس قضیه چرا؟ برای اینکه محرز باید محرز باشد که این الماکوله الماکول بودنم احرازش به این است که این نوعا این برگ را میگیرن و دلمه میکنن میخورن این همه برگ های باغ های مو هست که نود و نه درصدش میمونه خشک میشه اما اینکه این دو بزرگوار میفرماین اگر خشک شد اشکال نداره میگیم اشکال داره هردوش اشکال داره چون برگ مو رو اگر خشک خشکم بشه خشک سبز ما یه خشک پلاسیده یه خشک سبز اگر خشک سبز کنن بعد آب بهش میزنن دلمه میکنن میخورن پس این اعتراض ما هم بر استاد بزرگوار آقای بروجردی ظاهرا وارد است هم بر این دو بزرگوار.

مسئله هزارو و هشتاد و هفت نمیخواستم دربرم با آقایون ولی خب چون اصل مطلبو ما بحث کردیم حالا مسائل میکنیم مسئله هزارو هشتاد و هفت البته دررفتن محترمانس کشتی سجده بر چیزهایی که از زمین میروید و خوراک حیوان است مثل علف و کاه صحیح است معلومه صحیحه چون انسانیا مراده.

مسئله بعد سجده بر گلهایی که خوراکی نیستند صحیح است گلی که خوراکی نیست گل محمدی خوراکیه گل مثلا رز خوراکیه نه بله بعضیا اونم در آذربایجان در تبریز در کجا برمیدارن این گلو عرض میشود که گل درست میکنن یا فرض کنید مربای گل درست میکنن معمولا اینطوره حالا سجده بر گلهایی که خوراکی نیستن صحیح است ولی سجده بر دواهای خوراکی که از زمین میروید مانند گل بنفشه و گل گاوزبان صحیح نیست ما عرض میکنیم فرمایش شما صحیح نیست برای اینکه آقا چیزی که معمولا خوراکیه نه دوا اینا دوا گل گاو زبان گل بنفشه و گل منفشه اینا دوان آیا هرکس گل گاوزبان میخوره هرکس گل بنفشه میخوره هرکس گل سنبل الطیب میخوره اگه پیدا شد هرکس میخوره شما تو خونتون گل سنبل الطیبه مرتب میخوری نه ممکن است سال بیاد ماه بیاد و محتاج بشید.

ببینید ما یه عنوان دوا داریم یه عنوان غذا آیا این گلهایی که اینجا شمرده شد مانند گل بنفشه گل گاوزبان یا ما عرض کنیم گل سنبل الطیب گل چی نقل میکنن که همینطورم هست گربه دلش درد میگیره پیدا میکنه بو میکنه میخوره خوب میشه حالا این غذای گربس نه آقا غذای گربه همون چیزاییست که پیدا میکنه میخوره. انسان هم انسان انسان این گلهایی که این گلای دواییست یا گلای غذاییست آقایون بفرمایید این گلها گلهای دواییست خب گلهای دوایی که خوراک معمولی که نیستش که پس بر کرچک شما سجده نکنید برای اینکه کرچک هم میخورن کرچک اونم که مریضه فرار میکنه از خوردنش چیزی که معمولا خوراکیست و جزو خوراکی است و الا اگر شما دوا رو پس اونچه که اضطرارا میخورن و اونچه اضطرارا میپوشن اونچه که اضطرارا میشود و یا باید پوشید و اضطرارا میشود و باید خورد برش سجده حرامه پس سجده نکنید چون هرچی حساب کنید یا اضطرارا یا استثناعا این قابل اکل است یا قابل عرض میشود که لفظه اونم که اضطرار نیست بعضی وقتا اشتهاست مثل زن ابستن خاک میخوره پس بر خاک سجده نکنیم نیستش که اینکه ما اوکل او لبس که بهترین تعبیر ما اوکل و ما لبسه حالا ماکول ملبوس هستا آیا که عورتو میپوشاند و واقعا هم میشه پوشوند اینم بهش سجده نکنیم بابا معمولا که با او نمیپوشن مگر کسی که نداره چیزی و همچنین خب پس بنابراین این در فرمایش استاد این اعتراضو ما داریم.

هشتم آقای خویی اینجا اعتراض دارن میگن علی الظاهر صحیح است فرمایش ایشون رو ما قبول میکنیم علی الظاهر صحیح است ما علی الظاهرو بالاتر میگیریم میگیم علی النص صحیح است چون الا ما اوکل او لبس این نه اوکل است عادتا و نه لبس است اینهم مال این.

عرض میشود که مسئله هزارو هشتاد و نه سجده بر گیاهی که خوردن ان در بعضی از شهرها معمول است و در شهرهای دیگر معمول نیست و نیز سجده برمیوه نارس صحیح نیست نخیر صحیح است چون میوه نارس که نارس کندن این میوه نارس که نارس کندن یا باید بمونه بگنده یا هیچوقت رسیده نمیشه پس هیچوقت نه ما اوکله نه ماکوله اگر گلابی خیلی سفتی که چاقاله گلابی مثلا چاقاله بادومو میشه خورد چاقاله گلابیه و اینو اگر بکنن دیگه نمیتونن به درخت بچسبونن که گلابی رسیده بشه نه مثل موز سبز است که اگر بمانه این زرد میشه این چاقاله گلابی همینطور میمونه یا میپلاسه یا باید جلو حیوان خب اینکه نه ما اوکل است و نه الماکول است چرا برش سجده نکنیم صحیح نیست این مال میوه نارس

اما اینکه میفرماین سجده بر گیاهی که خوردن آن در بعضی از شهرها معمول است و در شهرهایی دیگر معمول نیست این صحیح نیست چرا مولوخیه رو اگر بیارن اینجا شما جلوی حیوانتونم سخت برادران که در لبنان بودن مولوخیه خیلی از غذاهای خوبه کجا هستین هستین بله مولوخیه یه سبزیست که مزرعه درست میکنن و میکارن و سینه میزنن براشو خیلی خوشحال میپزن میگه آقا شیخ برای شما ساختیم ما بدمون میاد خب خب این برای ماها ما اوکل نیست نه در اونجا نه در اینجا حالا اگر مولوخیه ای که شما آوردید اینجا یعنی یه برگهایی سبزی هاییست که مانند فرض کنید که یونجس واقعا مانند یونجس خب یونجه رو بعضیا مثلا میخورن قبول دارید یا نه بعضیا ولی یونجه خوراک آدمه حالا بر یونجه سجده نکنیم حالا چون بعضیا یونجه رو میخورن حالا در اینجا اون بذر رو‌ هم شما پیدا نمیکنید در ایران و مانند ایران که بیاد مولوخیه رو‌ بخوره نه پختشو و نه غیر پختشو این صرف اینکه در یک جا میخورن پس ما هم که نمیخوریم و هرگز نخواهیم نخورد اگر اجبارمونم کنند نمیخوریم علفو حاضریم بخوریم و اونو نمیخوریم نمیخوام مذمت کنم سجده برای اینکه ما اوکل که نیست و ما لبس هم که نیست ماکول و ملبوس هم عرض میشود که نیست.

بعد در اینجا یک حاشیه است که خوندیم ها حاشیه رو بخونم بله بعدی میشه خوند آقای حکیم ایشون میفرماید که ولی اگر آن میوه های نارس استعداد خوردن را نداشته باشد میشود بر آن سجده کرد این حرف خوبیه منتهی دوجوره. یه میوه میوه نارس که استعداد خوردنو حالا نداره بعد قریب هم نداره این فرمایش ایشون در اینجا درسته اما موز رو از درخت میکنن سبزه در حال سبز نمیشه خورد ولی معمولا موز رو سبز میکنن برای صادر کردن یه مقداری که در گرم خانه میمانه این قابل خوردنه اینجا رو‌ ما به آقای حکیم اعتراض داریم. میگیم این فرمایش شما دو‌بعد دارد ولی اگر آن میوه های نارس استعداد خوردنو نداشته باشد یعنی حالا نداشته باشد یا بعدا هم اگه میگید حالا نداشته باشد خب خیلی چیزاس که حالا استعداد خوردن ندارد گندم است گوشت است چه است و بعد میپزن اگر بگید بعدنم نداشته باشد خب مگه موز میوه نیست چه فرق میکنه آقا ما اوکل چه فرق میکنه معکوسش کردیم نه بر خودش بر خود موزو پوستشو بکنن و سبزه الانم قابل خوردن نیست مگه جلو‌ حیوون بندازن و اما اگه نه این جوریست که بگذارن قابل خوردنه و معمولا در موز اینطوره معمولا در موز وقتی میکنن ما که لبنان بودیم اینجور میکنن سبز در حال سبز اصلا نمیشه خورد مگر بگذارن این زرد بشه و قابل خوردن باشه پس اینجا این اعتراضو به آقای حکیم ما داریم یا این عرض میشود که توسعه رو که عرض میکنیم این قیدو داره آن میوه های نارس که استعداد خوردن ندارن و نخواهند داشت بله مثل فرض کنید که چاقاله گلابی و چه ولی اون میوه هایی که استعداد خوردن حالا ندارن ولیکن بعدا دارند و قریب است یعنی استعداد قریب اون اشکالی عرض میشود که ندارد.

بعد مسئله هزارو نود که آخرین مسئلست ظاهرا سجده بر سنگ آهک و سنگ گچ صحیح است بله نه سنگش آهکش کنید بپزید و گچ و احتیاط واجب آن است که در حال اختیار به گچ و آهک پخته و اجر و کوزه گلی و مانند آن سجده نکنند میگیم احتیاط واجب نیست احتیاط مستحبم نیست حاشیه ای دارد و بحثی دارد  که فردا انشالله ولی چون انما علینا ان