بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
ما مسلمانها بعد از پیام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که در دو بعد اصلی و فرعی نشر شده است و طول تاریخ اسلامی را گرفته است و الی یوم القیامه خواهد گرفت در محضر دو جریان قرار گرفتیم. یک جریان معصوم از پیام مبارکه این رسالت که قرآن شریف است که استعمال و استحمال و استثمار و استکبار و استدبار و هرچی چه از میان مسلمانها و چه از غیر مسلمانها به این پیام معصوم لگدها زده است و یک پیام دوم است که پیام سنت است و سنت هم که فعل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و تقریر اون حضرت و قول اون حضرت است چه از زمان اون حضرت و چه از زمان ائمه اهل بیت که محمدیین صلی الله علیه و آله و سلم هستند این گیرها و گورهایی دارد. بعضیها اصلا جعله بعضیها تقیه است بعضیها منسوخه بعضیها اختلاف تعبیره تعبیر به معناست بعضیها تقطیعه این چاهار پنج گیر و ابتلا را سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم داره.
در حقیقت دو جناح اسلام هردو را مسلمانها و غیر مسلمانها مکدر کرده اند اما جناح اول جناح قرآن است تکبیرش و غبارش برونیست درونی نیست در خود قرآن شریف برحسب تحقیق صحیح یک حرف یک کلمه یک نقطه یک زیروزبر و یک جابجاشدن ما مشاهده نمیکنیم مگر اینکه قرآن را کج معنا کنند که خود قرآن جوابگوست این درونی این کتاب معصوم آنچه برخلاف عصمت است ندارد. اما سنت قدسیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در هردو بعدش چه بعد رسولی اش از رسول و چه بعد رسالی اش برحسب نقل ائمه آل رسول از رسول این هم غبارهای درونی دارد و هم غبارهای برونی دارد.
غبارهای برونی اش یعنی آنچه از اعتبار می اندازد سنت منقوله را نسخ است تقیه است که تقیه در بعد رسالیست و در بعد رسولی نیست که رسول تقیه نداشت که نسخ است در زمان رسول تقیه است در زمان ائمه صلوات الله علیهم اجمعین یا نقل به معناست و یا تقطیع است و یا جعل است. بنابراین وظیفه ما مسلمانها در برابر این دوجناح که با این دو جناح باید تیرم کنیم به مرادات حق سبحانه وتعالی و معارف حق الهیه این دوجناح را خالص شده ما باید درنظر بگیریم.
قرآن ازنظر غبارهای درونی اش خالص است غبارهای برونی را باید بزدائیم. اون مسافتها و بعدها و غربتها و لجن زدگی ها که برای قرآن ازنظر تبلیغات و دعایات برونی درست کرده اند از بین ببریم تا اقبال اولمون و توجه اولمون به کتاب الله باشد و مرحله سوم دوم چون کتاب الله محور است و محک است و معصوم مستمر است و بیان لناس است و بیان قرآن نیازمند به بیانی دیگر و بیان دیگران نیست گرچه بیانهای دیگر و بیانهای دیگر نیازمند به قرانه ما باید انچه را به نام سنت در کتابهای شیعه و یا سنی نقل شده است و زبانزد این و آن است برمحور قرآن بسنجیم مکررا عرض کردم ولی مطالبی بین قراین امروز داریم مربوط به احادیثیست که در باب مایجوز السجود علیه است.
ما به قرآن که نظر میکنیم اگر نظرمان نظر مستقیم باشد و درست در آیات مقدسات قرآن بنگریم و دقت کنیم ما دیگر نیازی به جای دیگر در آنچه را قرآن بیان میکند نداریم. آنچه را که قرآن بیان نکند خصوصیاتی که در قرآن به نحو خاص بیان نشده است از سنت قطعیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم استفاده میکنیم. ولی آنچه را که در قرآن بیان شده است در این کتابی که ابین بیان و امتن المتون است و ازنظر بلاغت و فصاحت در بالاترین قله های منفرده فصاحت و بلاغت است دیگه اگر قرآن فرمود حرم ذلک علی المومنین بریم بگردیم در روایت که ایا حرم حرم است یا حرم وجب است یا حرم استحب است یا حرم چه است این انقدر ما صاحب این کتاب را لال میدانیم و گنگ میدانیم و جفنگو میدانیم معاذاالله که قرآن تصریح کند حرم ذلک علی المومنین گیر کنیم نخیر قرآن که خب ظنی است و ظنم که حجت نیست و نمیشود بهش استدلال کرد تا روایت اونم روایت اونجور اون بلا ها رو داره. نفی دارد تقیه دارد تعبیر عرض میشود که به معنا دارد تقطیع دارد جعل دارد.
روایات با همه این ها را صرف اینکه سندش صحیح است یا چه است یا شهرت است یا چه تازه اگرم ثابت الصدور باشد اگر روایتی از رسول الله صلوات الله علیه ثابت الصدوره اما احتمال منسوخیت هست چنانچه قرآن نسخ میکند سنت رو و اگر روایاتی از ائمه اهل بیت علیهم السلام ثابت الصدور است احتمال تقیه درش هست پس اینجور نیست که حتی اگر بطور متواتر از رسول الله صلوات الله علیه روایتی نقل شده باشد کمااینکه در باب قصد الرجلین در وضو چهل حدیث در شیعه است در سنی هم زیاد که کان یغسل الرجلین چیکار کردی ما این چهل حدیث شیعه را و احادیثی که سنی ها دارن در باب شستن دو پا در وضو عرض بر آیه مائده کردیم خب آیه مائده مخالف اونه چیکار کنیم بگیم نفرموده خب فرموده ولی نسخ شده این احادیث قطعا بعد از مائده نبوده پیغمبر که با قرآن دعوا ندارد که اینا قبل از مائده بوده ما از این احادیث میفهمیم که قبل از مائده چنین بوده و بعد از مائده چنان شده است.
بنابراین مراجعه ما به قرآن مراجعه به متن معصوم اسلام است بدون هیچ گزندی بدون هیچ غباری بدون هیچ انتظاری کمااینکه حق سبحانه وتعالی کاری که میخواد بکند منتظر نیست که حتما پیغمبرم اجازه بده پیغمبر کمک کنه زیر بالشو بگیره یعنی چی خدا در الوهیت و ربوبیت که خب مستقل است قبل عن یخلق الخلق خدا بود بعد ما خلق الخلق هم خداست خداییش با خلق کردن خلق که کم نشد تا نیازمند به خلق باشد که عقل اول راند بر عقل دوم عقل دوم راند بر عقل سوم هی رانندگی کردن که خدا رو از ربوبیت بیندازن همونطور که خدا در مقام الوهیت مستقل است در ربوبیت مستقل است.
در همه جهاتی که مربوط است به مقام اولوهیت و ربوبیت مستقل است در حرفش مستقل نیست در کلامی که افصح بیان و ابلغ بیان است انچه را خواسته است بگوید بلد نبوده درست تعبیر کند این بلاغ نیست مگر رسول خدا صلوات الله علیه مامور به بلاغ نیست بلاغ یعنی برسد به جانها درست برسد ازنظر لفظ تعبیر معنا جوری رسا باشد که اگر نارسایی در کار است از ماست تقصیرا از ماست قصورا قاصر که مکلف نیست اگر قاصر بدون تقصیر باشیم اما اگر مقصر است لغت قرآنو یاد نگرفته حرم رو خیال میکند که چیز دیگس مثلا اینکه نه قرآن شریف ازنظر رسایی بالغ است و در بالاترین مراحل بلوغ است دیگران میگن نابالغ است نابالغ است قرآن ظنی الدلاله است میگیم ای بزرگواران این چه کوچک گواریست که کردید شما چرا در ذهنتون به حوزه های علمیه انداختید که قرآن ظنی الدلاله است اما حدیث با اون همه حدثی که دارد با اون همه بلا و ابتلایی که دارد قطعی الدلاله است اما قرآن ظنی الدلاله است چرا؟ اگر معتقد به قرآن اتش بگیرد در برابر این خرافات حق دارد اما چه عرض کنم ما شعور اسلامیمون کمه.
خب بین الحلالین ما در باب سجود چه مایسجد الیه آیات داریم اصل سجود آیات داریم مایسجد علیه آیات نداریم اما آیات مطلقه سجود که چه الیه دارد چه نه چه له دارد چه نه در آیات مطلق سجود وقتی نظر کنیم خب اطلاق استفاده میکنیم اطلاق فی حساب هست نه اینکه خدا روحسابه خداوند همونطوری که نصوص را رو حساب میفرماید ظواهر را روی حساب
اهمال دارد ازنظر شمول رو حساب میفرماید اهمال فارسی نه اهمال عربی اغفال نیست توش همونطور هم در اینکه امر به سجود فرموده است و این امر به سجود تمام مراحل سجود را میگیرد مخصوصا سجود صلاتی رو قید مایسجد علیه ندارد اما این بعنوان ضابطه و قاعده کلیه است که قسم سوم از اطلاقات است که مهمل در اطلاق به این معنا اصلا قاعده اینکه خواسته قاعده است بده میدانیم که قیودی خورده است به مسجد علیه خب در باب سجده حالا ببینید خب این یحرم علیهم الخبائث آیا منافات و منافرت دارد با عوامل سجود نه خب سجود بالاترین مقام عبودیت احترامه چطور انسان به پایینترین چیز سرشو بگذاره پیشانی بگذاره.
اینو جواب دادم عرض کردم اکل نیست سجده کنید به هرطیبی سجده کنیم خیلی خب میکنیم دلیل هم اینکه یحل علیهم الطیبات یحل لهم صبر کنید صبر کنید خداوند در مقام بیان است در اون حدی که فرموده حدی که و لهم بله باه چی میگه اکله اخه کجاش اکله کجاش ببینید مگر خداوند مگر خداوند با بنده های در بعد خورنده داره حرف میزنه خورنده پوشنده نگاه کننده خوابنده رکوع کننده سجود کننده رونده گوینده شنونده همرو داره میگه در همه چیز خدا میگه همه چیز شما میگید اکل شما یه حاشیه منه بزارید ما قبولشم نمیکنیم اگر هرکس حاشیه بزنه قبول نمیکنیم و یحل لهم الطیبات کمک فرمودید و یحل و یحل لهم الطیبات و یحرم ببینید الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات الی آخر این دو بعد داره. یک بعدش زنهاست یه بعدش کلماته یه بعدش همه چیزه وقتی که خداوند که همیشه در مقام بیان است و اسم قرآن یکیش بیان هذا بیان لناس میفرماید که این پیغمبر اخیر که می آید یحل لهم الطیبات الف لام استقراقه جمع محلاته استقراقه شما که خوندید و دیرتر از ما خوندیم ما خب قبلا خوندیم ولی هر دو رو داریم الطیبات طیبات جمع است الف لام محلا به لام کرده است جمع رو جمع محلا به لام استقراقه اگر گفتن الرجال دیگه این به این آسونیا و حتی سختیا نمیشه تغییدش زد مگر اینکه اینطور بعضی از چیزهایی که خودش اگر دقت بشه خارجه یا میدانیم حتما قیودی در کار است حالا
یحل لهم الطیبات در چی؟ خوراکی پوشاکی سجده کردن رکوع کردن خوردن زن گرفتن چه چه چه آنچه را که طبع انسان در کل ابعاد عملی و ترکیب طیب میداند و میپسندد یحل در مقابلش و یحرم علیهم الخبائث پس اگر رو این آیه میخواین بحث کنیم ما عرض میکنیم که حریر طیبه یا نه نون چطوره پلو چطوره ابگوشت طیبن خب خوردنش حلاله نگاه کردنش چطور دست گرفتن چطور خریدن و فروختن چطور خب روش ایستادن خوب نیست نعمت خداست حرام البته نیست اخه مشهور است در بین عوام که نون حرام است که مثلا پا رو بیاد چرا حرامه چرا برنج حرام نیست چرا آبگوشت حرام نیست چرا کله پاچه حرام نیست چه فرق داره.
حالا ببینید حالا اگر انسان من نمیخوام فتوا عرض کنم نخیر داریم بحث میکنیم دیگه چه بی احترامی چرا گفتن چرا گفتن برنج چطور این بسته به این است که شما نظرتون کفران باشه اما اگر نظرتون کفران نباشه خب نون ریخته دارید میرید خب پاتون خورد بهش این مثل غیر قرآنه قرآنه که مسجلا هر پایی روش بره غلطه مگه در حال ضرورت.
حالا در اینجا ببینید اگر رو حریر ما جهات دیگرو کاری نداریم اگر روی حریر پیشانی بگذارد لله که یسجد لله خب این طیب است حریر یا خبیثه اینکه خبیث که نیستش که چطور پوشیدنش برای خانومها عرض میشود که خب حلاله این طیبه در حال حرب حتی مردها میپوشن این طیبه اما در حال نماز که اطیب طیبات رو در نماز انسان باید درنظر بگیره اینطوری دیگه خذوا زینتکم عند کل مسجد چی میخواد بگه یکی از زینتها اونچه را که آرایش است آرایشی که مناسب است با مصلی و مناسب است با جنس مصلی مرد یا زن و مناسب است با صلاه در نماز بهترین لباسها را بپوشید و روی بهترین چیزها بایستید و با بهترین آبها طهارت کنید و بابهترین الفاظ بخوانید و بر بهترین چیزها سجده کنید چطور میشه؟
عرض کنم این دعوا نمیخوام نرخ تعیین کنم اگر انسان طلا را که نمیپرستد احترام عبودیتیم نمیکند در عرض میشود که تقوا هم امیرالمومنین تقوا دارن که طلقت که ثلاثنه اما طلقت ثلاثه یعنی امیرالمومنین نون نمیخوره خب طلقت که اما نون نمیخوره آب نمیخوره خب همونطوری که نون میخورد خب سر پیشانیشم بزارن سبحان ربی الاعلی نه سبحان از خوف یا اینکه طلا بذاره سبحان ربی الاعلی نه سبحان الطلا. پس ببینید ما به سند یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث چیزهایی را به وجه مطلق تحلیل کرده است خدا و چیزهایی رو به وجه مطلق تحلیل فرموده پس از نظر قرآن برهر چیزی که خبیث نباشد مال مردم نباشد یک خبث ذاتی داریم و یک خبث اجتماعی داریم. خبث اجتماعی بر مال مردم با مال مردم نماز خوندن در مکان مردم نماز خوندن با لباس مردم بر جنسی که مال مردم است سجده کردن خب اینها خبث شرعی دارن و خبث فطری هم دارن.
میشود تقلید کرد در مطلقات قسم سوم در اینجا داریم بحث کنیم اینو مطلقات قسم سومه ببینید سجده کنید برای خدا تقریبا از مطلقات قسم سومه یعنی این علیهش ممکن است علیکم السلام قیدی بخورد در سنت سنت قطعیه که این قید را این مطلق انتظار دارد مثل احل الله البیع احل الله البیع در انتظار است که عن تراض باشه در انتظار است که مغصوب نباشد کلاه گذاری نباشد اکل مال باطل نباشه اینا انتظار دارد و این انتظارو قرآن و سنت بیان میکنه. در سجود علیه چطوره؟
فرض کنید در سجود علیه انتظاری هم نیست اما خلاف انتظار هم نیست اگر در سنت قطعیه ثابت شد که سجده کردن علی بر ما ملبوس بالفعل و ماکول بالفعل نمیشود میتوانیم قبول کنیم ولو مقداری زور داشته باشه این خلاف نص اطلاق خلاف ظاهر اطلاق نیست خلاف اطلاقی که در این بعد کلی گوییست و در این بعد ضابطه گوییست.
حالا حدیث اولی که خوندیم ما خیلی حرف توش داریم آیا ببینید آقایون بطور کلی عرض میکنم ما که اسلام را پذیرفتیم یا اسلام را روی تعقل پذیرفتیم یا نه خب ما که در حوزه ها هستیم میخوایم ببینیم تعقل کدوم عقل یه بخشی راجب عقل صحبت کنیم که اینجا لازم است اینجا حرفایی ما داریم که موجش زیاده و تعدادشم
ما که اسلام را پذیرفتیم تقلیدا پذیرفتیم چون مردم گفتن اسلام گفتیم اسلام که تقلید است و تقلید کورکورانس و تقلید غیر کورکورانشم در انتخاب عقیده و انتخاب دین غلط است تا چه رسد تقلید تقلید غیر کورکورانش غلط است تا چه رسد کورکورانه چون دیگران گفتن پس ما هم میگوییم سفیهین چنین کردن ما نیز چنین میکنیم مرحوم حاج آقای فاطمی استاد بزرگوار اخلاق ما مثال میزد گفت سفیهین چنین کردن ما نیز چنین میکنیم نخیر سفیهین غلط کردن مام غلط کنیم معصومن مثاله البته
حالا در اینجا روایاتی هست دین و عقیده کدامه؟ خب عقل دارای دو بعد است به این تقسیم قبلا ظاهرا عرض نکردیم ما یک ضروریات عقلیه داریم و یک غیر ضروریات عقلی داریم ضروریات عقلی هم دو دستن یک ضروریات داریم یک ضروریات نظریه عقلی داریم ها ضروریات بدیهیه عقلیه چیزهایی است که تمام عقلاش بدون تفکر بدون مشورت بدون دقت بدون چیدن مقدمات قبول دارن ضرورت ضرورت
حسم هم یک ضروریات بدیهیه خب ضروریات بدیهیه را همه عقلا باید بپذیرن اگر کسی نپذیرد یا قاصر است یا مقصر مطلبی که عقلا به ماهم عقلا میپذیرند و ضروریست و کالشمس فی رایعه النهار است اگر کسی آمد منکر شود بگیم منکر عقل چه پا روی عقلت گذاشتی یا نه قاصره اونقدر قاصر است که مانند حیوان و از حیوان پست تر قاصرم قاصری که قصورش بدون تقصیر باشد که این مکلف نیستش که چرا مجنون مکلف نیست اما اگر چنانچه مقصر باشد عقل تشخیص میدهد به ما هو عقل مع ذلک انکار میکند معجزات علویه انبیا را میدیدن با چشمهاشون اما وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا بحساب ظلم و بحساب علو و استقنا انکار میکردن عصای موسی ثعبان مبین شد کاخ فرعون را تهدید کرد مع ذلک فرعون میگد که شما سحره اصلا باهم بسط و بند داشتید و ازین حرفا چیه این حسشو انکار میکنن اگر کسی عقل ضروری را انکار کند که بدیهیست حس ضروری را انکار کند بصر ضروری سمع ضروری هر بعدی از ابعاد ضرورات ضروریه و برونیه رو انکار کند ضرورت درونیه فطرت ضرورت درونیه عقل ضرورت برونیه حواس پنجگانه اگر انکار کند این نه انسان است نه حیوان.
انسان نیست که انسان ضرورات درونی دارد برمبنای فطرت و برمبنای عقل که همه عقلا و همه صاحبان فطرت قبول دارن اگر منکر شود انسان نیست پایینتر میره ان هم الا کالانعام بل هم اضل اضل چطور؟ الاغه یک الاغو با دو الاغ میتوند حق داره خب یه الاغ یه الاغه دو الاغ دو الاغه اگر یه ادم اومد اجتماع نقیضین گفت و اجتماع نقیضین میشه میشه یک ضرورت حسیه را انکار کرد که این عقلم نمیخوادا دیوانم میداند که بابا یکی یکیه دوتام دو تا یه بادیه آبگوشت یکیه دوتا بادیه آبگوشت دوتاست کرمم میفهمه یه علف یدونس دوعلف دو علف دو دونه حالا اگر یک انسانی ضرورت حسی اولیه را منکر شد بعد این رو منکر شد از حیوانم پست تر است.
اما در بعد حیوانیت بعنوان حیوان ضروریات اولیه بدیهیه داریم و در بعد انسانیت بعنوان انسان در قدم اول ضروریات اولیه بدیهیه داریم که اگر کسی منکر شود یا قاصر است در بعد حیوانیش از حیوانم پست تره در بعد انسانی از انسان پست تره و یا مقصر است معذور نیست کسی. انسانها که مکلفند هرگز معذور نیستن اگر ضروریات اولیه داریم بدیهی صحبت میکنیم ضروریات اولیه بدیهیه را فطریتا عقلیتا حلیتا سمعیتا بصریتا لسانا حسا شما ذوقا بیاد انکار کند بابا نمک شوره اگر که کسی ذائقش درسته نمک شوره یه کسی نمکو بخوره بگه شور نیست خب این یا ذائقش کوره قاصره یا ذائقه دارد انکار ضرورت اولیه بدیهی میکند. خب این بعد اول پایه اولی که قبول دین بر اون پایه مبتنیست ضروریات اولیه اولا حیوانیه است و ثانیا انسانیه است در بعد اولین خطبه عقل و در اولین مراحل عقل. اگر کسی یه مثلثی در اینجا هست قبول بسم الله انکار دوجوره یک جور انکار قصور است که قاصر است مکلف است یکجور انکار تقصیریست البته این مقصر است خیلی هم علنی عرض میشود که مقصره این بعد اوله عقلیا عقلیاتی که همه عقلا قبول دارند و از ضرورات اولیه بدیهیه است.
دو یه عقلیاتیست که از همین قبیله منتهی باید فکر کرد باید دقت کرد اینطور نیست که فکر نکرده معلوم باشد و اسلام اسلام فکر است و دین فکر است و دین دقت است در قرآن شریف چهل و نه آیه عین قاف لام با تعبیرات مختلفه تعقلون یعقلون ما در قرآن شریف داریم به تعداد کاری نداریم در قرآن شریف در سلبیات در ایجابیات اینی که میگیم نه افلا تعقلون اینی که میگد اره اره افلا تعقلون اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون حالا مراجعه کنید.
مقتضای عقل اینه که انسان وقتی امر به چیزی میکند خودش انجام بده اگر خودش انجام نده ادم منافقه و منافق بودن برخلاف فطرت است عقل است حس است انسانیت است حیوانیت است ببینید به عقل توجه کنید این قرآن شریف که به عقل توجه به کدوم عقل عقل دارای سه بعد است دو بعد اولش تزکیات عمومیه است که اسمش ضروریاته یا ضروریات بدیهیه و یا ضروریات نظریه. منتهی ضروریات نظریه ای که اگر نظر شود صد درصد انسان به این مقصد میرسه نه اون نظریات که نظر آقا چنین است و نظر آقا چنین است و نظر آقا چنان است این فایده ندارد شرع که نمیشود اینو اماره قرار بده شرع که نمیشود که اینو مبدا اعتراف و عقیده قرار بده شرع اگر چیزی را مبدا قرار میدهد این مبدا باید معصوم باشد خطا نکند همونطوری که قرآن مبدا معصوم است و محور است و محک است ازبرای کل ما قیل عن یقال کذلک فطرت انسان فطرت الله التی فطر الناس علیها فطرت زنگار نگرفته و رنگ نخورده.
و همچنین عقل عقل در بعد اول و بعد دوم بعد اول ضروریات بدیهیه که همگانیست نظر نمیخواد و بعد دوم ضروریات نظریه منتهی ضروریات نظریه مختلف الدین نه ما یه ضرورت نظریه آیا فرض کنید که مشتق اذا من تلبس است یا نه تو دنده بله بعد میگد نه این از ضروریات نظریه ای که مختلف فیه عه ولی ضروری بهش نمیگفت این از عقلیات نظریه مختلف فیه عه ما داریم در چی بحث میکنیم داریم در ضروریات عقلیه همگانی داریم بحث میکنیم حالا این دوجوره
یا اینکه بدیهیست و مقدمه نمیخواد یا اینکه نخیر نظر میخواد اما نظری که هر عاقلی و هر مکلفی میتواند و شاید و باید این نظر را انجام بده و صددرصد به مقصد میرسد این دومی همینطوره مثلا آیا پذیرش دین پذیرش بعد اوله از نظر ضروریات است بدیهیه ولی از نظریات ضروریه است یعنی اگر انسان عقل را به کار بیندازد فکر را به کار بیندازد حتما صددرصد میرسد که بابا این محمد درست میگه یا ابوجهل موسی درست میگد یا فرعون ولذا کسی که دین خدارو با اینکه بیان است و واضح است و واسع است و بالغ است اگر فکر نکرده انکار کرد که خب مقصره اگر فکر کرده انکار کرد مقصره چون اگر فکر کند و فکر صحیح بکند و قصوری نباشد این حتما به اون دین و به اون مقصد میرسه.
فهمیدن آیات قرآن برای کسی که لغات قرآن را بداند لغت عربی را و روش عربی قرآن را بداند این فهمیدن ظواهرو نصوص قرآن برای همه کس که این شرایط دارد حتمیست نرسیدن معنا ندارد اگر نرسیدن هست یا لغت بلد نیست یا رو قرآن کار نکرده یا اگر لغت بلد هست و رو قرآن کار کرده این نرسیدن در بطون است در تاییدات است در خفیات است در ضرائر است در اسرار است که للحسب آیات و احادیث.
خب این دوبعده ببینید اسلام که دارد ترکیز میکند افلا یعقلون افلا تعقلون رو چی داره میگه عقل را به کار نمیبندی به کار بستن عقل دوبعد دارد هردوم درونیست یک عقل را به کار ببندد و زحمت بکشد این عقلیات ضروریه نظریه است عقل را بکار ببندد صرفا و تامل و دقتم نمیخواد این ضروریات بدیهیه است. در ضرورات بدیهیه و در ضروریات نظریه عقلیه که صددرصد به مقصد میرسد ایا در این حال تقلید هست؟ نه در این حال تقصیر هست؟ بله قصور هست؟ بله اما اگر کسی که قاصر نیست و نرسد به این ضروریات نظریه بدیهیش که معلوم نظریه عقلیه این طبعا مقصره و تمام آیات مقدسات قرآن و کل کتابهای آسمانی روی این تاکید دارد عقل را چشم عقل را باز کن موسی را رسول خدا میبینی عیسی را رسول خدا میبینی قرآن را کتاب خدا میبینی و اگر کسی که این کار را نکرد تعقل نکرد دقت نکرد یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت اینها مقصرن و اگر کسانی قاصرن مطلب دیگری پس دسته سوم مکلف که مکلف قاصر نیست مقصرم نباید بشه این حتما باید واسط به حق نیر که کالشمس فی رایعه النهار است برسه اینو برای چی عرض کردم.
چون ما بعضی عقلیات دیگران داریم مثلا عقلیاتی داریم که ضروریه نیست اینو همه عقلا قبول ندارن بعضی اینور میرن بعضیا اونور در فلسفیات یا در عرفانیات در شیمی در فیزیک علوم حتی در شیمی در انیشتین اونطور میگه در ریاضی این دیگری اینطور میگه فلانی اینطور میگه فلانی اینطور اینا از ضروریات کلیه نیست حتی علما و علوم درش اختلاف دارن شرع نمیشه براینا مبتنی باشه شرع عقل را به کار میندازد فکر را به کار میندازد اما اون عقل و فکری که اگر به کار بیفتد صددرصد به مقصدی که خدا میخواد برسد اون میتواند دلیل باشد و کاشف باشد و اما اگر عقل شیخ انصاری اونطور فرمود عقل آخوند خراسانی اینطور فرمود من از هیچکدام تقلید نمیتوانم بکنم هیچکدوم مبدا اجتهاد من نمیتوانن باشن و از هیچ کدام نمیتونم تقلید کنم چرا؟ من در صورتی اجتهادم صحیح است و تقلیدم صحیح است که در صراط مستقیم قدم بردارم اما خداوند محلل محول کرده باشد بایدها و نبایدها را برای اینکه عقلا اختلاف دارن صاحب نظران اختلاف دارن علما بر مبنای تشخیص های مختلفه عقلی اختلاف دارن این نمیشه مگر اینکه محور کار اونها مستفاد از قرآن و مستفاد از سنت قطعیه باشه مطالبیست که در اینجا نمیگم و شما میدانید و بعدم اشاره خواهم کرد.
حالا رو این حساب از قرآن شریف آنچه را صحیح ما استفاده میکنیم یک دونه هم خلاف عقل نداریم چون عقل سه بعد داره عقل در ضروریات بدیهیه و در ضروریات نظریه صددرصد این سه بعد داره یک موافق للعقل دو مخالف للعقل سه فوق العقل مگه اینطور نیست مطالب اینطوره مطالب در عالم یا موافق است با این عقلی که گفتیم حجت است یا مخالف است با این یا نه موافق است و نه مخالفه اگه چاهارمی هست بفرمایید خب
با این عقلی که حجت است آنچه را موافق این عقل است میپذیریم و در قرآن همش همینطوره و یه بعد دیگه هم داریم بعضی مطالب در قرآن هست که خلاف عقل نیست عقل هم او رو دریافت نمیکنه ولی چون مخالف عقل نیست و کسی که خالق عقل است صددرصد مسلمونه میپذیرد خدا را نمیفهمد تصدیق میکند وحی را نمیفهمد تصدیق میکند چیزهایی که قرآن شریف تنصیص فرموده است احیانا حدود حکم و حدود عللش را نمیداند تصدیق میکند منافات نداره منافات ندارد تصدیق کردن خدا به براهین قاطعه با اینکه ندانیم کیست میدانیم هست نمیدانیم کیست در مادیاتم اینطوره ما قوه جاذبه عمومیه رو میدانیم هست نمیدانیم چیست اصل ماده را میدانیم هست اما حقیقت ماده رو کسی میفهمه تا چه رسد حقیقت روح رو حالا
این سه بعدو در نظر بگیرید ازنظر قرآن در قرآن خلاف عقل اصلا وجود ندارد چون عقل منات و محور تصدیق وحی قرانه چطور عقلی که فرودگاه قرآن است با با اون عرض میشود که امدش دعوا میکنه مثلا چطور هواپیمایی که فرودگاه معین براش معین شده هواپیما فرودگاه رو خراب میکنه یا فرودگاه هواپیما رو خراب میکنه فرودگاه شرع شرعو ما با چی میفهمیم شرع واقعی رو با عقل میفهمیم چون با عقل میفهمیم شرع را پس نمیتواند شرع الهی را که با عقل فهمیدیم ضد عقل باشه اگر شرع الهی ضد عقل بود میگیم الهی نیست اما در قرآن اینطور نیست در قرآن شریف از دو حال عقل خارج نیست و حال سوم ضد عقل در قرآن شریف ما نداریم نداریم اونهایی که خیال میکنن ضدعقل داریم تعقل نکردن دقت نکردن ادعاست در قرآن یا موافق عقل است یا فوق العقل است موافق عقل یا بحساب تعقل است یا بحساب بیانی که قرآن کرده است و اونیکه فوق العقل است فوق العقل است بحسابی که خب اگر انسان همه چیز قرآن را اونطور که خدا اراده فرموده است میفهمید پس انسان با خدا چه فرق داشت اگر ما حکم به شرع حکم به عقل بود و ما حکم به عقل حکم به شرع بود دو کلیه مستقرق بود خب شرع میخواستیم چیکار دوتا دروغ شاخداره اصلا که کلما حکم بالعقل حکم بالشرع خب پس شرع میخوایم چیکار یا کلما حکم بالعقل حکم بالشرع پس شرع میخوایم چیکار اصلا نخیر بعض ما حکم بالعقل حکم بالشرع و بعض ما حکم بالشرع حکم بالعقل یه بحث میمونه.
بعضی از چیزهایی که شرع بهش عقل کرده عقل نمیگه اره و نمیگه نه اره خصوصی نمیگه ولی اره در وجه کلی زیرا اگر ضد عقل بود من بوسیله عقل و به راهنمای این عقل که صددرصد است برای همه به راهنمای عقل این رو میشد به راهنمای عقل ضد عقل را فهمید مگه اجتماع نقیضین و اجتماع ضدین میشه چون اینطور است خب ما در قرآن دو جور داریم فقط اما در حدیث سه جور داریم بعضی احادیث است که موافق عقل و عقل ایمانن بسم الله برمحور قرآن بعضی احادیث است که نه موافق عقل است نه مخالف عقل حالا سومی رو اول میکنم عرض کنم.
بعضی از احادیث هست که موافق عقل است و برمحور قرآن قبول میکنیم بعضی احادیث است مخالف صریح عقل است خب بر مصدر رسالت امام نیست احادیثی که برضد صریح عقل سخن میگویند علت میگوید حکمت میگوید خب این قابل قبول نیست این جعل شده تقیه نیست و عرض میشود که نص هم نیست چون روش تقیه بشد خلاف عقل که نمیگه یا نص هم منسوخ که خلاف عقل نیست این جعل شده است یا اینکه تغییر عبارت شده است و عرض میشود که تعبیر معنا به عبارت دیگر شده است که رساندیم.
به اینجا که نرسیدیم هنوز حالا ما در عقل داریم صحبت میکنیم ببینید رو عقل تاکید میکنیم الان ملاحظه کنید یه چند دیقه دیگه هست که این تتمه رو عرض کنم بعد روش فکر کنید که این حدیثو ما میخوایم بمباران شرعی و عقلی بکنیم قسمت دومش
ببینید مسیحیا یه حرفی دارن در کتاب عرض میشود که مقدس مستر آمریکایی اینطور نوشت که در بشارت اهلینم من نقل کردم میگد که اینکه ما میگیم خدا یکیست و سه تا سه تا یکی فوق عقله من اونجا نوشتم که این ماتحت عقله فوق عقل نیست عقل سه ضلع داره یا موافق عقله یا مخالف عقله یا فوق عقله. فوق عقل مخالف عقل نیست موافقشم نیست موافق نیست عقل نمیتونه محیط چیه مخالف نیست عقل نمیتونه رد کنه خدا خدا بودن خدا موافق عقل است به این معنا که احاطه نداره نه مخالف عقل است به این معنا که تناقض میزند نه مخالف عقل است به معنای کلی قبول دارم و نمیدانم کیست اما اون چی میگه اون تناقضو اورده میگه این مافوق عقله میگه خدا یکیست و سه تا سه تاس و یکی این مافوق عقله میگیم ماتحت عقله یعنی عقل او رو انکار میکنه.
حالابعضی احادیث است که ماتحت عقله بعضیام مافوق عقله بعضیا موافق عقله احادیثی که ماتحت عقل است اون عقلی که سند است ازبرای پذیرش شریعت ما قبول کنیم؟ نمونه ها داریم نمونه هاشو من در جاهای خودش عرض کردم چنتا عرض کنم فکر کنید و بعد به عرض میشود که این حدیث مراجعه کنید. یکی از مطالبی که احیانا بر ما که برخلاف موج معمول راه میریم میگن احیانا میگن که اخباریه اخباریه احیانا میگن منکر اخباره خب ما ببینید منکر قرآن مهمتره یا منکر اخبار خب شما منکر قرآن اگه انکار اینست که بهش استناد نمیکنی خب شما به قرآن استناد نمیکنی فرض کنید ما به اخبار ها ایا این کدومش بدتره اگر ثقل اکبر را کسی بزارد کنار انحسه یا ثقل اصغرو اخبارم که ثقل اصغر نیست این دوم.
سوم ما به دلیل حفظ عصمت قرآن و حفظ وحی اخباری را که جعل کرده اند دروغ گفتن خلاف گفته اند خلاف نص عقل است و خلاف نص قرآن است میریزیم تو دریا کصافاط هست اضافه میکنید شما کصافاط خیال میکنید که ما که کصافاط داریم اضافه کنیم از زبان امام باقر یه حرف غلطی را اضافه کنید این اهانت به امام باقره شما دارید اهانت میکنید اگر ما بگیم سر پیغمبر رو زانو امیرالمومنین بود نماز ظهرو خونده بودن عصر نخونده بودن امیرالمومنین با چشم باز همینطور صبر کرد صبر کرد صبر کرد نماز عصرو نخوند پیغمبرم نخوند تا آفتاب غروب کرد بعد خدا به احترام علی خورشیدو برگردوند خب گاو الله این حرف چیه تو میزنی صد هزار حدیث داشته باشیم.
آقا بالاترین چیز راجب معصومین عصمت اونهاست هرچه برخلاف عصمته ما قبول نمیکنیم عصمت را معجزه ثابت میکند این معجزه که فسق را ثابت میکند این معجزه حماقت را ثابت میکند نمیخواستم بگم اینی که شما میگین معجزه معجزه الشیطانیه این فسق علی رو ثابت میکند که علی با چشم باز نشست به احترام پیغمبر نماز نخوند خورشید برگشت برای علی بابا خورشید که برگشت که عصر برنمیگرده دیوانه به اونها میگم بابا خورشید که اگه غروب کرد و برگشت حالا برگشت کاری نداریم به جهات عصر که برنمیگرده که پس نماز عصر رفت عمدا نماز عصر را علی نخوند اون علی توست اون علی همال است اون علی بقال است اون علی کناس است اون علی قمارباز است بدتر از قماربازی که نماز میخونه نماز عصرو عمدا نخوند کی گفته کی گفته هر خری گفته است ما قبول نداریم ما در مقابل عصمت امیرالمومنین همه چیز را منکریم بجز آنچه را که کتاب الله میگه و اون عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت میکنه معذرت میخوام نه نمیخوام چرا معذرت میخوام ما دفاع از عصمت امیرالمومنین میکنیم معذرت میخوایم اینکه غلطه حالا
آقایون روایاتی بر خلاف نص روایت میگد که چاهار تا کمتر از سه تاس قبول کنیم آقایون آقا چهار تا مورچه ام میدونه چاهارتا مورچه از سه تا مورچه زیادتره کرمم میدونه خرخاکی ام خرم میدونه سگم میدونه اما اگر در روایتی قال الامام الصادق علیه السلام در مواجه با ابوحنیفه برخلاف نص قرآن البته برخلاف نص عقل اگر یک انگشت زنی را ببرن یک انگشت این اینست که یک دهم مثل مرد دوتا دو دهم مثل مرد سه تا سه دهم مثل مرد چاهارتا میشه نصف یعنی چاهارتا با دوتا برابره از سه تا کمتره آقا در کدوم مزبله چاهارتا از سه تا کمتر است و با دوتا برابر است چرا نسبت به امام صادق میگید دیوانه این دیوانگیست این لامذهبیست که اگر با توجه به نسبت به امام صادق علیه السلام داده بشه و ازین قبیل و قس علی ذلک فعلله تفعلله
اگر سنت قطعیه است معلومه که اطلاق ندارد نمونش رو بله اینجا نه نصه در اطلاق است نه ظهور در اطلاقه