جلسه دویست و چهل و چهارم درس خارج فقه

نماز (سجده)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

در وسائل الشیعه ای که در خدمتش هستیم راجع به ما یسجد علیه یا ما یصح السجود علیه یازده صفحه روایاتی را از معصومین علیهم السلام نقل میکند که حدود پنجاه روایت است و راوی این پنجاه روایت اونطوری که من مراجعه کردم عرض کرده بودم پونزده تاست درسته پونزده تا در اون قسمت اوله اما کل پنجاه روایتی که از حدود پنج الی شیش معصوم نقل شده است بوسیله حدود سی راوی نقل شده است پنجاه روایت سی راوی پنج الی شش معصوم مطالبی را راجع به محدودیت ما یصح السجود علیه نقل کرده و این محدودیت مراحلی داره اقل این محدودیت ها که تواتر معنوی این پنجاه روایت است در اون محدودیت ها یا نصا یا اطلاقا یا عموما ظهورا و از این قبیل عبارت است از ما اوکل او لبس ماکول بالفعل و ملبوس بالفعل.

اما آنچه ماکول و ملبوس نیست اصلا مانند معادنی که نمیشود ملبوس باشد و معادنی که نمیشود ماکول باشد که بطور کلی خارجه و اون معادن تحت الارضی یا فوق الارضی یا غیر معادن از نباتات الارض و غیر نباتات الارض که امکان استقبالی قریب یا بعید ماکولیت یا ملبوسیت دارن اینها مرحله بعدی هستن چند مرحله راجع به این قید ما تصور داریم قبل از اینکه این روایات را محور قرار بدهیم ازبرای استثنا آنچه را که از اطلاقات آیات سجود و روایت و روایات متواتره عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم استفاده کردیم که سرلوحه اونها و سرچشمه اونها جعلت هی الارض مسجدا و طهورا باشد استثنایی درکار علیک السلام نبوده فقط استثنایی که کتابا و نیز سنتا در کار بود این بود که مسجود علیه خبیث نباید باشد چه نجس باشد و چه غیر نجس مسجود علیه خبیث نباید باشد اما ماکول و ملبوس هم نباشد چه بالفعل و چه به شان و اما از معادن هم نباشد چه تحت الارضی و چه سطح الارضی و اما از بعضی از نباتات هم نباشد اینها مطالبیست که نفیا و اثباتا در روایاتی از این پنجاه روایت ذکر شده.

قدم اولی که ما در استثنا میتوانیم داشته باشیم تا بر خلاف لا تقف ما لیس لک به علم عملی انجام نداده باشیم بلکه یقین را با یقین علمی را با علمی استثنا بزنیم که علمی اصل اطلاق مسجود علیه است و این علمی که اصل اطلاق مسجود علیه است در کتاب و سنت ما قدم اولی را که در تقیید میتوانیم داشته باشیم عبارتست از ما اوکل و ما لبس بالفعل. الان است که میشود ماکول البته ماکول انسان و ملبوس انسان نه ماکول و ملبوس حیوان و حتی نه ماکول و ملبوس انسانها بغیر عادی بلکه بطور عادی در اونجا که شما زندگی میکنید نه در فلان مملکت ماکول عادی هست مثل ملوخیه یه سبزیست که ما هرگز نمیتونیم بخوریم نه در اونجا که شما زندگی میکنید ماکول نوعی باشد که شما هم اکل این ماکول هستید نوعا و ملبوس نوعی باشد که شما هم لابس این ملبوس هستید نوعا.

مثلا راجب ماکول ملوخیه عرض کردم و راجب ملبوس در پاکستان ما و در هند ما یه لباسی هست که معمولیه دوختن نمیخواد لنگی به کمر بستن اینطور نیست و چیزی هم به بدن انداختن نمیخوام انتقاد کنم این لباسه این لباس ملبوس بالفعل است ازبرای مانند پاکستان و هندوستان و اینچنین حتی نخست وزیرش حتی رییس جمهورش حتی چه آیا در ایران ما هم این ملبوس بالفعل است نخیر پس آنچه را ما استفاده میکنیم از تواتر اجمالی پنجاه روایت تقریبا به وسیله سی راوی تقریبا از پنج شش امام معصوم تقریبا و مراجعه به وسائل الشیعه بفرمایید اینست که ماکول بالفعل و ملبوس بالفعل که ماکول و ملبوس انسانهاست که انسان هایی که شما از همون قبیل هستید در اونجایی زندگی میکنید که ماکول بالفعل است و ملبوس بالفعل این رو برش سجده نکنید روی چشم و روی قلب و روی دل چرا؟

برای اینکه ثقل اصغر ثابت شد که چنین استثنایی را فرمودن و ثقل اصغر راوی از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستن و اون تفاسیری که قبلا عرض شد اما مراحل بعدی مراحل بعدی علیک السلام یک قسمت مراحل بعدی در بعد ماکول و ملبوس است و یک قسمت در بعد غیر ماکول و ملبوسه ما قدم اول را برداشتیم محکم و ما قبول میکنیم این رو به حساب اینکه مسلم از سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است بسم الله اون علتم که دیروز و پریروز ذکر شد هرگز ما قبول نمیکنیم چون اگر اون علت رو قبول کنیم اصلا سجده نباید بکنیم بر هیچی نباید سجده کنیم برهوا سجده کنیم خب

اما قدم دوم قدم دوم این ماکول و ملبوسی که گفتیم بالفعلش انسانیش و در جوی که شما زندگی میکنید این قدر ثابت است این قدم اوله قدم دوم اونی که جنس ملبوس است جنس ماکول است. حالا این جنس ماکول و جنس ملبوس مراحلی داره قبلا ماکول بوده حالا نیست حالا ماکول نیست بعدا میشود بشود قبلا ملبوس بوده پیراهن بوده تنبان بوده قبا بوده بعد اینو خمیرش کردن کردن نمد قبلا ملبوس بوده الان ملبوس نیست الان ملبوس نیست بعدا میشود ملبوس گردد پس شدن قبلی شدن بعدی حال فعلی ما در حال فعلی که قدم اول بود عرض کردیم که اگر بالفعل ماکول یا ملبوس باشد با اون قیود این نمیشود مسجود علیه باشد اما اونیکه بالفعل نمیشود ولکن قبلا میشده بالفعل نیست اما بعدا میشود آیا شده ای که الان نیست میشودی که هنوز نشده است این ما کان و ما یکون چه ما کان در بعد بعید و چه ما یکون در بعد بعید چه ماکان در بعد قریب و چه ما یکون در بعد قریب این پنج قسمت شد، این ماکول و ملبوس یکی از پنج حالت بوده یا ماکول و ملبوس بالفعل است با اون قیود یا نه ماکول و ملبوس است فی ما مذا قریبا یا ماکول و ملبوس بوده است فی ما مذا بعیدا این سه یا ماکول و ملبوس میشود فی ما یعطی قریبا و یا ماکول و ملبوس میشود فی ما یعطی بعیدا این پنج حالت

در این پنج حالت خطبه اولی که قدر متیقن از این پنجاه حدیث است چه اونهایی که نص دارد ما اوکل و ما لبس شیش هفتا حدیث چه اونهایی که اطلاق دارد اونهایی که قطن کتان دارد که قطن کتان قدر متیقنش همون قطن کتانیست که بالفعل حالت ملبوسیت داشته باشد یا مثلا جو و گندمی که بالفعل حالت ماکولیت دارد که این رو آرد کردن نان کردن و چه کردن

خطبه اول عبارت است از ماکول و ملبوس بالفعل با اون قیود این خطبه اولو ما قدم برمیداریم و یقینیست اما در خطوات دیگر یقینی نیست اونیکه قبلا بالفعل قبلا قریبا بدتر از اون بعیدا ماکول بوده اما نه حالا نه چه نان بوده سوزوندنش خاکستر شده و این خاکسترو هر خاکی به سرش بزنن دیگه ماکول نمیشه حالا برای خاکستر من سجده نکنم اینکه بالفعل ماکول نیستش که بعدنم ماکول که نخواهد شد قبلا چه قریبا چه بعیدا ماکول بوده خب باشه حالا چی

یا ملبوس قبایی بوده لباده ای بوده ملبوس بوده مدتی پوشیدیم اما اتش گرفته خدا نکرده شیطان آتش زده و سوخته واینها و سوخته و یک تل خاکستر شده بر خاکستر این ملبوسی که قبلا ملبوس بوده است شما الان سجده کنید چطور است این ماکول است ما اوکل است نه ما لبس است نه چه ماکولش بالفعل ما اوکل نیست و چه ملبوسش بالفعل ما لبس نیست بنابراین سجده کردن بر اینها با چه دلیلی ممنوع است؟

بالفعل ملبوسه کی گفتم ملبوسه بنده کی عرض کردم قطن ملبوسه غوزه قطنو کجاش آدم بزاره که ملبوس بشه اینو که باید نخش کنه لباسش کنه لباس شد لباس هست یا نه ملبوسه بالفعل ملبوس بالفعله دیگه ما قطن نمیخوایم که آقاجان ملبوس بالفعل ببینید شما اگر لباسی بله این یکیش یکیم الملبوس و الماکول اون مدل همون بودا ببینید پس خطبه اولی این اما خطوات دیگر دلیل نداره خطوات دیگر دو شعبه دارن.

یک شعبه آنچه میشده است ماکول یا ملبوس باشد اما الان نه چه بعیدا چه قریبا آنچه میشود ماکول یا ملبوس بشود بعدا اما الان نه این دلیل ندارد بلکه تناقض روایات دارد تناقض روایات دارد مثلا قطن راجب قطن کتان راجب قیر راجب گندم و جو روایت ملاحظه کنید تناقض و تضاد روایت دارد بعضی روایات میگد بله بعضی میگن نه ما بله و نه رو عرض بر چه کنیم عرض بر کتاب و سنت دو بعدی بکنیم یا عرض بر شهرت و اجماعات بکنیم مطلقات شما اینجا نبودید مثل اینکه مطلقات کتاب و نصوص سنت و مطلقات سنت مطلقات کتاب مسجود علیه مطلق مطلقات سنت جعلت هی جعلت هی الارض مسجدا و طهورا نص سنت شیش هفت روایت ما اوکل و ما لبس مصدره دیگه اینم مصدر در دو جهت یکی موافق با اطلاق کتاب و این سنت سنت اولیست یکی خودش حساب دارد آیا عرض کنیم متضاد روایات رو در قیر داریم در قطن کتان داریم در گندم و جو داریم در عرض میشود که فرض کنید که نوره ای که پخته شده داریم در اینها تناقض و تضاده آیا این متعارض روایاتو چه کنیم؟

ما چن کار میکنیم یا میگیم تصاقت میکنن ازبین میرن خب مطلبی نخواهد بود یا نمیخواد ترجیح بدیم اگر ازنظر سند بعضی چنین بعضی چنان ازنظر عدد بعضی چنین بعضی چنان میخوایم ترجیح بدیم ایا اول المرجحات چیه آقایان اول المرجحات کتاب است و سایر مرجحات سنت است هم کتاب ترجیح میدهد نعم را و لا رو میذارد کنار و هم سنت ترجیح میدهد نعم را و لا رو میذاره کنار سنت در دو ‌بعد یک بعدش اطلاق متواتر جعلت هی الارض مسجدا و طهورا بعد دوم روایات الا ما اوکل او لبس الا ما اوکل او لبس الا ما اوکل او لبس بنابراین در این بعد بعدی که ماکول و ملبوس نیست‌ بالفعل بوده است قریبا یا بعیدا خواهد شد قریبا یا بعیدا عرض میشود که هنوز نخ نشده است تا لباس شود نخ شده است و سوخته است لباس شده است و سوخته است بالفعل فی جملته واحده این بالفعل نه ماکول است و نه ملبوسه.

ما لبس و ما اوکل ماضی هم هست دیروز گفتیم شما بودی ما اوکل و ما لبس حتی اوکل لبس مجبور شدیم معنا کنیم نه که خوردن بعدا برش سجده کنیم نه این پس بالفعل بالفعل نیست گندم جو پنبه ابریشم کتان و و و تمام اینها بالفعل اوکل و لبس نیست و دلیل نداریم این مرحله دوم حالا به روایت مراجعه کنید.

مرحله سوم مرحله سوم اینکه نه اوکل است نه لبس است به هیچ وجه من الوجوه الاربعه یه وجه بود که این مستثنی بود که ماکول بالفعل و ملبوس بالفعل به تعبیر ما اوکل و ما لبس اما چیزی که نه دور و نزدیک بوده است ماکول و ملبوس نه دور و نزدیک خواهد شد ماکول و ملبوس بلکه من نبات الارض است یا من الارض است این به طریق اولی اشکال درش نیست حالا معدن باشد معدن تحت الارضی باشد فوق الارضی باشد هرچه باشد اصلا ما در نصوصمون معدن نداریم برادران بزرگوار فقیه که روی لفظ معدن دارن بحث میکنن خب ببخشید ما سلمونی باشیم سر بی صاحاب بتراشیم سری باید باشه بتراشیمش سری وجود نداره آخه برادران لفظ معدن ما نداریم در نصوص یکدونه ام نداریم اگر داشتیم باز بهش اعتماد نمیکردیم اصلا معدن ما نداریم.

یک بابی را وسایل الشیعه عنوان کرده است که لایجوز علی السجود علی المعادن اصلا روایت نداریم خیلی عجیبه ها آقا شما اجتهاد فرمودید اجتهاد شما که مبتلای ما نیستش که اونچه معتبر است ازبرای کسی که صاحب نظر و اجتهاد است کتاب است اول و سنت است بعدا اما اجتهاد جنابعالی و جنابعالی ها خب برای خود شما بزرگواران و مقلدینتون بسم الله اما برای ما که خودمون صاحب نظر هستیم ما از شما تقلید کنیم اگر ما از شما صاحب نظران تقلیدی کنیم که کتاب دلیل کتابی ندارد دلیل سنتی ندارد این تقلید ما دوبله حرام است بعد اول که مجتهد نباید تقلید کنه بعد دوم تقلید از چیزی میکنیم که حجیت ندارد قول شما که حجیت ندارد حجیت مربوط به کتاب و سنت است. مثل کسانی که میان با من و شماها دعوا میکنن آقا چرا این حرفو زدی دیگران نگفتن میگیم بابا اگر ما صاحب نظریم اگر ما مقلدم بودیم اگر ما مقلدم بودیم با تقلید از شما تقلید کنیم چون شما میدونید از حالا باید تقلید کرد تقلید کنیم اینکه تقلید فی التقلیده اولا

ثانیا کسی که صاحب نظر است که دوبله و دو برابر حرام است این تقلید براش بنابراین ما به حساب آنچه را که فکر میکنیم که دلیل ما کتاب است و سنت و نه اجماع و نه شهرت و نه اطباق و حتی نه ضرورت اینها دلیل نیست ما ارجاع میکنیم به کتاب و سنت بنابراین معادن اصلا یعنی چه بله کسی بیاد بگه که معدن فیروزه معدن طلا معدن نقره معدن الماس و سایر معادنی که اون عرض میشود که جنسهاشون بعدا خاتم میشود گلوبند میشود انگشتر میشود عرض میشود که النگو میشود اینا در لغت عربی ملبوسه همینطورم هست دیگه انگشتر ملبوسه گلوبند زنان ملبوسه اونیکه به پاهاشون خلخال میبستن زنهای عربی میبندن ملبوسه در عربی نیست البته در عربی نمیگن پوشید انگشتر را میگن انگشت کرد ولیکن در عربی خب ما فعلمون به زبان عربیست کتابا و سنتا ما باید عربی فکر کنیم و عربی فتوا بدیم.

حالا عرض میکنیم همینو میخوام عرض کنم فیروزه تو معدنه مربوط بالفعله فیروزه ای که چندان صافش نکردن انگشتر نکردن این ملبوس بالفعله انگشتر بالفعله آقا انگشتر بالفعل ملبوس است گلوبند بالفعل ملبوس است اونیکه گلوبند نیست و بعدا گلوبند خواهند کرد یا گلوبند بوده است از گلوبندی خارج شده اونی که حالت قبلیش ملبوس بوده قریبا او بعیدا حالت بعدیش ملبوس خواهد شد قریبا او بعیدا در ملبوس عربی که در فارسی ملبوسه یعنی انگشتر یعنی گلوبند یعنی دستبند یعنی پابند یعنی سربند یعنی ته بند هرچه اونچه ملبوس است.

اونچه که بالفعل ملبوس است بسم الله ما سجده نمیکنیم به دلیل الا ما اوکل او لبس درستم عربی معنا میکنیم فارسی معنا نمیکنیم و اگر من فارس هستم و عربی خیلی سرم نمیشه من که حق ندارم فتوا بدم من برمبنای تعبیر و لغت عربی باید فتوا بدم و اما اگر بیام بگم که بله که ما ملا لغتی نیستیکم و عرض میشود که مثلا ملا لغتی که نیستیم که حالا ضرب رو ضرب خوندی اسمون میاد زمین بله میاد زمین یعنی اسمان میاد زمین تو سر مقلدین میخوره و شما غلط فتوا دادی ما باید طبق مفهوم صحیح عربی عربیا و دقیقا و اجتهادا که در لغت هم اجتهاد کنیم پس الا الماکول والملبوس یه شده اگر برادرانی از فقهای عزیز اسلام شیعه میفرمایند که بر طلا نه بر نقره نه بر فیروزه نه بر الماس نه بر چه نه میگیم چرا نه میگن معدنه میگین معدن دلیل نداره خب از جانب اونها میایم میگیم که ملبوس است یعنی شانا ملبوسه اینم جواب داره ملبوس بودن شانا فایده ندارد باید بالفعل ملبوس باشد آنچه را که ما از قدر متیقن پنجاه روایت استفاده کردیم یک دو ‌سه چاهار پنج یکش قدر مسلم دوش اختلاف سش اختلاف چاهارش اختلاف چه در شان ماکول و ملبوس باشد و چه در شان ماکول و ملبوس نباشد اینهم هیچی این مرحله بعدی.

مرحله آخر مرحله آخر که از معدنیاتم نیست اگرم هست ماکول و ملبوس نیست معدن گچ معدن عرض میشود که سنگ سفید معدن داره معدن رو زمینی داره که کوه هاست معدن زیرزمینی دارد یا معدن رو زمینی معدن ذغال سنگ معدن نفت معدن گچ معدن عرض میشود که آهک این معادن آقایون چرا این معادنو میفرمایید ممنوعه خب ما که لفظ معدن نداشتیم این حرفم که نمیشود اینها ملبوس خواهند شد هیچ وقت گچ انگشتر نمیشه و هیچوقت ذغال سنگ انگشتر نمیشه هیچ وقت گلوبند نمیشه عرض میشود که خب اینها رو چرا شما استثنا میفرمایید ممکن است بفرماین که این ممکن است شما مراجعه بفرمایید به کتب مفصل فقه این مطلب از صورت اطلاق خارج میشه من روی حساب دارم عرض میکنم یعنی فکر میکنم کاملا و بعد حضور برادران عرض میکنم.

ببینید در کتاب مفتاح الکرامت که تمام اقوال شیعه ای که دارای کتابن تقریبا قدیما و حدیثا در صد و پنجاه و چند سال پیش عرض میشود که این جمع آوری شد در اونجا اقوال هست و بر تمام این مطالب که عرض کردم اقوال هست اما بعضی خیال میکنن جرات باید پیدا کرد که برخلاف مشهور صحبت کرد نخیر باید جرات پیدا کرد موافق مشهور گفت اگر موافق مشهور مخالف دلیل کتاب و سنت است این جرات میخواد نه اینکه اگر مخالف مشهور انسان بگد و موافق دلیل کتاب و‌سنت از نظر اجتهاد ازنظر نظری که انسان میتواند داشته باشد و استدلال میکند.

خب آقایون مثلا اینطور میفرماین که ارض و ما انبتته ولی ارض یعنی ارض در بعد اول اما ارض در بعد دوم سوم چاهارم نه میگیم بعدش سما میشه این معدن گچ شما خود گچه اصلی بله پخته نه چون دست بشر بشری عوضش کرد دست بشری گچ رو لاگچ کرد لاگچم بکنه فرض کنید گچ رو کرد نمد خب حالا دست بشری اگر که مگر نصوصی که شما بر ارض و ما انبتت سجده کنید یعنی ارض کما خلق الله ما انبتته کما خلق الله کانه شما نبودید هیچ کار نکردید اینکه نیستش که دارد با ما صحبت میکند با مایی که ارضیات رو از خود ارض از نابتات ارض عوض میکنیم چوب را ذغال میکنیم ذغال را چنین میکنیم مغال میکنیم اینکارا رو میکنیم و الارض و ما انبتته ما ابنتته هم برای بعضیا لازم نبود چون الارض در مقابل سماعه ارض زمین این زمین خاک است خاکش سنگش مرحله اولاش مرحله ثانیش حیوانش انسانش و و و الی اخر حالا بگذریم از اون مطلب که بعدا ترجیحاتی در کاره

بهترین چیزی که برش ما سجده میکنیم تربت الحسین علیه السلام عه تربت الحسین علیه السلام پیداکنید بهترین چیز که برش سجده کنید شکی ندارد من جهاد شطا شکی ندارد ما بحث میکنیم در اینکه آنچه سجده برش باطل است و حرام است کدام است اونو داریم بحث میکنیم والا ترجیحات داره هرقدر انچه براش سجده میکنید این مرحله اولاس خاکتر از خاکیتر باشد بهتره ولذا پیغمبر بزرگوار روایت دارد ائمه همینطور اینا میگشتن یعنی میگشتن اونجا که خاک نبود اونجا که خاک بود که اینا قید داشتن که پیشانی رو خاک بزارن و چقدر لذت دارد در مقام سجود در مقام سجود پیشانی شما که بزرگترین مرکز انسانیت شماست بر خاک بزارید خاکی که البته خبیث نیست و چه این چقدر لذت دارد چقدر لذت معنوی و معرفتی دارد که انسان برای خضوع لله بر پست ترین چیز سجده کند خاک پست ترین چیزه آجر هم میزاریم ولکن این پست ترین چیز بعضی وقتا اضافه هم دارد پست ترین چیز هست اما تربت الحسینه حالت جهادی و حالت تزکیه و حالت خدایی بودن جریان را به ما بیشتر نشون میدهد که این بحث اخری خواهد شد بنابراین

بر ما که سر فرو پیشانی فرو میره که بر بر بر  برف بله بر برف عرض میشود که بر یخ بر تگرگ مثلا اگه هرجی بر شما حاصل نشه یه برف مثلا اینجا یخی هست شما پیشانی بر یخ بزارید سجده کنید حدیثم دوتا حدیث داره یکی موافق و یکی مخالف بر پنبه همینطوره بر قیر همینطوره عرض میشود که بر ارض صفه همینطوره منتهی اونیکه میشود گفت سرجمع اینه اونجایی که گفتن لا با اینکه لا حرمت نمیتونه باشه میگیم لایی که مرجوحه مرجوحه شما بر دست خود سجده کنید خب مرجوحه شما فرض کنید که بر یک پنج هزاری یا یه تومنی فرض کنید سجده کنید خب مرجوحه ما دنبال این میگردیم که کدام حرام است و سجده رو‌ باطل میکنه و اما اگر به علت اول برگردیم که مطلب خراب بشه.

بنابراین چی چرا انبتت الارضه پس چی شما کمک دارید میفرمایید بله ولی ارضیه چرا برای اینکه هرچی بالا از اسمان میفته مال زمینه اختیار دارید اون آیاتی که در باب طهارت ما خوندیم و مراجعه بفرمایید که خداوند یه مقدار سهم خاص زمین را از آب آسمان فرستاد و انا علی ذهاب به لقادرون بله و انزلنا من السماء ماء بقدر یه قدر خاصی یخ ماکوله ماکول بالفعله کی یخ خوره یه کسی میگفتن چی میخوری میگفت نون با یخ این خوراکه ماکول نی یخو میزاری تو آب آب میشه میخورن یخ خودش که ماکول نیست تازه احیانا احیانی بچه‌ها برف میخورن بسم الله احیانی بچه ها تگرگ میخورن احیانی زنای ابستن خاک میخورن پس به خاکم سجده نکنیم ابستنیا فرق بله خب عرض میشود که من قسمتی از روایتی که راجب قطن کتان هست مثلا گفتیم که دو ‌قسمت داره قطن کتان یه بله آخه که سجده نمیشه براش کرد آخه سجده باید اعتماد کند پیشانی شما بر آب که نمیتونید سجده کنید که یخ که شله باید شل بشه بعد شل بشه بله

اینجا صفحه پونصد و نود و شیش وسائل الشیعه جز سوم دارد که باب جواز السجود علی القطن والکتان و السوف و نحتاف فی التقیه قسمت روایت قسمت دارد که بر تقیه جایز است امام روایت از امامه سوال میکند که در غیر تقیه اگر تقیه نباشد آیا میشود در قطن و کتان سجده کرد میگه بله پس اون بله اونجا در مقابل نخیر اینجا تعارض دارد رجوع به اصل کتاب و سنت میشه حالا روایات فی التقیه ازجمله روایات ابن یاتین است.

قال سالت ابی الحسن الماوی علیه السلام امام هفتم علیه السلام عن الرجل یسجد علی المسح و البساط مسح خورده میشینن قال لا بعث حالا مسح چیه مسح اینها از قطن کتانن دیگه حالا از پشمم هستن و چه قال لا بعث اذا کان فیها لتقیه این چیه گفت آیا پنبه و کتان را گفت نه پنبه و کتان بافته ای که میشود حوله باشد و میشود روش نشست دومه پس اول رو نگفت یعنی خود پنبه و خود کتان که هنوز ریسیده نشده و هنوز پارچه نشده تا بشود برش نشست یا حوله باشه عرض میشود که اونو نمیگه بله میگن که این شده شده رو داره میگه پس نشده رو نمیگه پس قطن کتان ببینید اونجا جواز السجود علی القطن والکتان و السوف فما فی التقیه میگیم این عبارتو عوض کنید بگید جواز السجود علی البساف بسافی که از قطن و کتانه نه القطن والکتان اخه قطن وکتان معنا دارد یه معنیش اینست که صرف پنبه بودن و صرف کتان بودن ولو غوزه پنبه باشد غوزه کتان اینوکه نمیگه روایت غیر این میگه میگد که عن الرجل یسجد علی المسح و البساط مسح حوله مایمسح به والبساط که برش میشینی قال لا بعث اذا کان فیها لتقیه خب در مقابلش دارد که هیچ بعثم ندارد  اشکال ندارد این یک

روایت دیگر عن ابی بصیر قال سالت ابا عبدالله علیه السلام عن الرجل یسجد علی المسح فقال اذا کان فی تقیه فلا بعث اینم مثل همونه فرق نمیکنه.

بعدیش جواز السجود علی الملابس و علی قعر الکف فی حال الضروره علی الملابس و علی قعر الکف فی حال الضروره الغصب قال قلت نی فروش قال قلت لابی عبدالله علیه السلام ادخل المسجد فی الیوم الشدید الحر و اکره عن اصلی علی الحصا داغه خب در منا بودیم وقتی که ما رو در اون قسمت اول زندان کردن و چار پاسبان دور ما بودن و بین حج عمره در حال اسارت بودیم خب در حال اسارت وهابیا بودیم دیگه دیدم پیشونیمو رو زمین بزارم داغه میسوزه گفتم یه چیزی بدید گفتن بله اینطورن مام قبول داریم این حرفو پیشونی میسوزه دیگه عرض میشود که فحکم اصلی علی الحصا و ابسط سعودی فاسجد علیه قال نعم لیس به بعث پس بعثو کجا رفت بعث روی این رفت که روی سوف نمیشه خب سوف بالفعل سوفه این سوف بالفعل سوفه پس بنابراین ما اوکل و ما لبسه این چیکار دارد که عرض میشود که اونی که لباس نشده هنوز این که قبول داریم ما

حدیث دیگر قاسم ابن بله میفهمم موقع ضرورت میشه موقع ضرورت نمیشه اون نمیشه رو ما داریم میگیم موقع ضرورت نمیشود بر سوفی که بالفعل سوفه داریم ما اینو داریم عرض میکنیم پس این منافات با حرفایی که زدیم نداره ازقضا اکرم ما عرض میکنیم اکرم نمیتونم اصلا اکرم بخلاف کراهتش آقایون میفرماین اکره نمیتوانم چون نمیتوانم واقعا پیشونی آتیش میگیره نمیتونم چه کنم میگه بر سوف سوف چیه سوف ملبوس بالفعل است درسته پس ملبوس بالفعل در حال ضرورت میتواند در حال غیر ضرورت نمیشود و این از جمله روایاتیست که میگد ملبوس بالفعل اشکال دارد اما درحال ضرورت مطلبی نیست.

روایت دیگر عن القاسم ابن الفزیر قال قلت علیه السلام جعلت فدا الرجل یسجد علی کمه من ابی الحر و البر قال لابعث باز اشکال نداره مخالفت با حرفمون نداره همون حرفیست که ما داریم میزنیم که اون خطبه اولاس که ملبوس بالفعله و الی علیک سلام

خب عرض میشود که صفحه پونصد و نود و نه راجب قیر قیر و ساروج بر قیر و ساروج میشود سجده کرد یا نه اینا نه ماکول و ملبوسند نه فعلا نه شانا نه هیچا و حالا روایات ازجمله روایت اول ابن عمر ابن سعید عن ابی الحسن رضا علیه السلام قال لا تسجد علی القیر و لا علی القفر و لا علی الساروج ساروجو میشناسیم قیرم که عرض میشود که میشناسیم قفر عبارت است از این معدنیاتی که مثل گچ باشد یا مثل عرض میشود که چیز باشه بله خب حالا ببینید لا تسجد بر قیر سجده نکن ظهور در حرمت دارد نهیه دیگه ظهور در حرمت داره ولی در اینجا من در پاورقی نوشتم که علی القیر روایتان اکثرهما فساعدا الجواز کما فی چاهار پنج شیش هفت هشت حدیث چاهار پنج شیش هفت هشت دارد که نخیر سجده بر قیر بکنید در حال تقیه هم نمیگه حالا ببینید

چاهار عن معلم ابن قنیس سال معلم ابن قنیس ابا عبدالله علیه السلام و عنده عن السجود علی القفر و علی القیر فقال لا بعث به لا بعث به دیگه کلا لا بعث به این یک دوم ابن عمار انه سال ابا عبدالله علیه السلام عن الصلاه علی القا همون قیر فقال لا بعث به قف که میسازن مثل آجر میسازن و مثل فرض کنید که میسازن که حالت دوم داره که حالت دوم حدیث دیگر محادث ابن عمار قال سالت ابا عبدالله علیه السلام ان الصلاه فی السفینه یصلی علی القیر و القبر و یسجد علیه باز اشکال نداره حدیث شیشم ابراهیم ابن انه قال علیه السلام تسجد علی ما فی السفینه و علی القیر نسجد علی ما فی السفینه و القیر قال لا بعث

حدیث دیگر منصور ابن حازم ابی عبدالله علیه السلام قال القیر من نبات الارض صغری رو به اون کبری چسبوند الا الا الارض و ما انبتته القیر من نبات الارض نه ماکول است کلا نه ملبوس است کلا نه ملبوس لفظ انگشتر و این حرفاس بر قیر سجده کن منتهی اگر واقعا قیر در جای گرما باشد بچسبه به پیشانی انسان که این خودش یه جریان هرجی میشه و احیانا استقراق میشه اون نه سرده و فرض کنید که اجره این مطلبی نیست.

خب عرض میشود که راجب سبخه و سلج و وحل سبخه جایی که شوره زاره سلج هم که خب این چه میخواد برف باشد چه میخواد یخ باشد چه میخواد تگرگ باشد حدیثی که داره در اینجا محمد ابن خلاط قال سالت ابوالحسن رضا علیه السلام عن السجود علی السلج فقال لاتسجد فی السبخ و لا علی السلج اقول فلا اینم معارض داره و همچنین جس باب حکم السجود علی الجس من بطور اشاره میگم بعد ملاحظه بفرمایید حسن بن قال سالت ابوالحسن علیه السلام عن الجس توقد علیه العذره این از جمله چیزایی که معارضشه اینه اونجا گفت جس نه اینجا توقد علیه العذره واذا من موتا سوال این طرف میشه حساب حسابیست که اگر ازل و اذا من موتا رو اتش بزنن شعله بگیرد و این گچ را که معدنیست گچ عادیش کنن خب این پس نجس میشه ثم یجسس به فیسجد علیه فکتب علیه السلام ان الماء و النار قد فخر بعضی وقتا اشکال نداره اصل سجده بر گچ پخته اشکال نداره گیری که بر او گیر امام برطرف فرمود اینکه آیا متوجه شده است اگر با استخوان اتش بزنن حرام پس این حرام نمیخواد کی کی این ازل ترو که نمیزارن خشکو میزارن و اذا میزارن اتش میزنن که این عرض میشود که گچ معدنی گچ عادی میشه میگد اگر تو خیال کنی که شد این ما و الی اخر

خب عرض میشود که قرطاس راجب قرطاس آقایون بحث دارن قرطاس هم احوت میفرماین مثلا روایتی که الان میخونیم که سوال میشه بر کاغذ ما سجده کنیم یا نه بله هیچ جا قید نداریم حالا کاغذو اونموقع از چی درست میشده کاری نداریم که از نباتات درست میشده ولو از خیلی چیزا درست میشه از خیلی از چیزهای مختلف که اونموقع بوده کاغذ درست میشه ولی اونموقع که وقتی که سوال میکنن سوال میکنه راوی که بر قرطاس سجده کنیم یا نه فرمود بله این بله که فرمود برای همه طرف فرمود دیگه و روشنه چون قرطاس من نبات الارض است اصلا نه ماکول است نه ملبوس است نه فعلا نه شانا نه هیچوقتا و نه معدن است اگر شما معدن را از مستثنی بزنید که مستثنی نیست اما بعضی از برادران بزرگوار فقیه میفرماین که اگر چنانچه این کاغذ رو از این عرض میشود که ملبوسات درست کردن نه اما اگر کاغذ رو از چوب و از برگ و از درخت و فلان درست کردن بله این مایی که میگن چرا میگن برای اینکه قدر متیقن از حلیت سجود بر قرطاس قرطاسیست که از جنسی درست شده باشد که میشود نمیشود عرض میشود میشود سجده کرد اما قرطاسو از پنبه درست کنن از ابریشم درست کنن این کاغذ ابریشمه از چیزهایی درست کنن که از سجده کرد اینجارو ‌ما میگیم احوت نه میگیم به دو دلیل احوت نه شما باید گفت نه

یک دلیل اگر از پنبه یا از ابریشم یا از کتان درست کنن اونها که ملبوس بالفعل نشدن که ممنوع بشه وانگهی اگرم ملبوس بالفعل بودند یا اصل ملبوس چه بالفعل نباشد چه باشد چه کتان و عرض میشود که پنبه و ابریشم ولو اصلش هنوزم کاری نشده اگر کاغذ شده این کاغذ که صلاحیت ندارد اصلا که پنبه بشود یا کتان بشود یا ابریشم یکی از مباحثی بود که قبلا عرض کردم اگر شما شرط بدانید که قابلیت لفظ داشته باشد و قابلیت اکل اگر از اون قابلیت افتاد الان این فرش زیر پای ماست این اصلش از پشم است و پنبه است و چه و چه اگر اصل پشم و پنبه ممنوع باشد که ما ممنوع نمیدانیم اگر ممنوع باشد بحساب اینکه این میشود و صلاحیت قابلیت دارد که این رو بردارن ملبوس کنن اما حالا که فرش شد از افتاد هیچ کس نمیاد رو فرشو مثلا فرض کنید بافتن فرش بافتنی که فرض کنید متری چن هزارتومنه هیچ عاقلی و هیچ دیوانه ای میاد برداره این پشماشو نخاشو برداره و نخاشو تنبون کند پشماشو چیز دیگه بکند نه این از ملبوسیت به کلی افتاد پس دو

یکی اونکه جنس ملبوس است میگیم این جنس ملبوس هست اما جنس ملبوس که قابلیت وصل اصلا ندارد حالا راجب قرطاس که تقریبا آخرین مرحله بحث است در باب ما یجوز علیه و لایجوز که بعدا تتمه ای داریم خواهیم عرض کرد در صفحه شیشصد باب جواز السجود علی القرطاس و ان کان مکتوب علی الکراهیه مع الکتابه مرجوحیه لفظ کراهت باید باشد

روایت اول سفان جمال قال رایت ابا عبدالله علیه السلام فی المحمل یسجد علی القرطاس و اکثر ذلک یعنی فی ما عنه بر محمل که نمیشود که سجده کرد اونجا که میشد سجده کنیم بر قرطاس سجده میکرد و اما اونجایی که نمیشود سجده کنی یو ما عنه این هیچی

دوم سال داود ابن ابا الحسن رضا علیه السلام عن القراقیس المکتوب علیها هل یجوز السجود علیهم لا و همچنین روایت دیگر جمیل ابن براج عن ابی عبدالله علیه السلام انه کره عن یسجد علی قرطاس علیه کتاب به معنایی که آقایون میفرماین بعنی مرجوح است خب مطلبی نیست به معنایی که ما میفهمیم شرح یعنی محرم است خب اگر حرام است برکاغذی که برش کتابتا سجده کرد این حدیث یک حدیث یتیمیست تنهاست و در مقابل ادله کتاب و سنت این کاره ای نیست و نه ملبوس است نه ماکول است نه بالفعل است نه غیر بالفعل است اینها عرض میشود که

بله قرطاسه بله کاغذ کاغذا رو از حالا که درست میکنن نمیکردن معدود بوده کاغذا رو از پنبه درست میکردن یا خیلی بالاتر از کتان درست میکردن یا خیلی بالاتر کاغذ ابریشم ما داریم بله کاغذ از پوست حیوانات بله پوست حیوانات بوده و پوست حیوانات مینوشتن حالا همین که اشاره فرمودین خیلی خوبه چون ما داریم از کاغذ هایی که از هزارو چند صد سال پیش از زمان پیغمبر اولین کاغذ پوستم نیست کاغذه منتهی کاغذ از موادیست که این عرض میشود که این قابل دوا و بقائه اینی که اشاره فرمودن پوست و پوست اهو رو اینو نازک کردن نازک کردن نازک کردن برش نوشتن حالا این برش ننوشتن میشه سجده کرد بله خب بله طبق روایات و نص روایات بر کاغذ بطور مطلق میشود سجده کرد با اینکه از پوست حیوان حالا پوست حیوان که هنوز کاغذ نشده این پوستی که رو زمینه این نه ماکول است و نه ملبوس بالفعل است و نه معدن است و نه چه است و این حرفا سجده چطوره بله اون مراحلی که بعدا صحبت خواهیم کرد در بین مایجوز السجود علیه مراتب و مراحلیست که چون سجود بالاترین حالت خضوع لله سبحان وتعالاست انسان بر چیزی که سجده میکند حالت خضوعش رو بیشتر کند طبعا این بهتره ولذا برخاک

شما مهر دارین عرض میشود که مهر خیلی قشنگ و اراسته و عرض میشود که جانماز خیلی قشنگ و آراسته آیا بر او سجده کنیم بهتره در مسجدالحرام یا در مسجد الحرام بر همون سنگ سجده کنیم یا در منا بر خاک سجده کنیم من یادمه دوسالی که درمکه بودم بعضی از برادران معمم خیلی معذرت میخوام پهلو من مینشستن ما که به صورت اونها عرض میشود که چیز میذاشتن مهر برای فهمید تو‌سر اینها گفتم آقایون اخه خاک چرا همچنین میکنید شما که هنوز میشود سجده کرد وانگهی تقیس در حال تقیه که اینا خیال کنن شما واقعا بت پرستید ولو ‌نمیفهمن خیال میکنن شما بت پرستین سجده میکنید مخصوصا در مسجد النبی و مسجدالحرام اون فرش ها که انسان در حال عادی هم میتواند سجده کند اونوقت در حال تقیه بیاد از مثلا یه چیزی از جیبش برداره سجده کنه تتمات العده

اللهم اشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم

مطلبی که بعد از بحث خواستم حضور برادران عرض کنم چون جای ما خانه شد و ما در بحث عربی خب به هرج بودیم جمع بین فقه و تفسیر عربی کار مشکلی بود ولی چون جا نداشتیم فقط مسجد بود اینکارو کردیم ولکن بعد از رمضان به یاری خدا که همینجا خدمت برادران هستیم همین وقت و عصر یک ساعت به غروب تفسیر قرآن خواهد بود تفسیر قرآن به همون زبان عربیست اگر فارس فقط بیاد فارسی عرب و فارس بیاد عربی و فارسی عرب خالص بیاد که بعید میدونم و برادران عرب عصر ها رفتن چون صبح ها بعضی وقتا هشتاد تا بودن بعضی وقتا بیست تا بودن بعضی وقتا پونزده و مطلب روشن بود اینا فرار میکنن فرار میکنن دزدکی میان درس تفسیر قرآن ولی آزادن چون آزادن چند جهت دارد که خواستم حضور برادران عرض کنم هم مشورت است و هم گزارش اگر هم صبحا خدمت برادران میایم و هم عصرها کسانی که میل دارن از عرب و عجم که تفسیر قرآن خواهد بود مخصوصا اون سوره هایی که ما نداشتیم و شده

و السلام علیکم و رحمه الله

 اللهم صل علی محمد و آل محمد