بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَانِ اَلرَّحِيم
الْحَمْدُ اللَّهُ رَبُّ العالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَليَّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍ آلِهِ اَلطَّاهِرِين
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيَّ مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّد
یک ابعاد اصلیه ای دارد
(صحبت حضار)
(عَلَيْكُمُ اَلسَّلاَم)
بحث در قضاء واجبات، که اگر این ابعاد اصلیه بررسی شود به طور مطلق، در کل واجبات، این غرور انسان میفهمد. (اَلْوَاجِبِ اِما مُعَقَّتٌ اُوْ غَيْرُ مُعَقَّتٍ وَ لا قَضاءَ فِي الْوَاجِبَاتِ اَلدَّائِمَ غَيْرَ مُعَقَّتَه اِنَما يُتَسَلَّمُ القَضاءَ فِي الواجِباتِ مُعَقَّتَه) آیه داشتیم.
مثلاً. حالا کاری به استثنائات نداریم، اگر چنانچه انسان نذر کرد که روز سه شنبه روزه بگیرد، یا معذور بود یا عمداً نگرفت. حالا چهارشنبه بگیره. این واجب موقت است که خودش از نظر نذر تعیین کرده. و همچنین از سایر واجبات اصلیه و غیر اصلیه که منذوره باشه، با دال.
حالا ما راجب قضا که بحث می کنیم، قضا در کدام یک از واجباته؟ طبعاً در واجبات مطلقه نیست. (لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا) [آل عمران: آیه ۹۷] (اِذا هَذِهِ اِسْنِي اَنْتَ مُسْتَطِيعٌ عَلَيْكَ تَحُجُّ وَ اِذَا تَرَكْتَ اَلْحَجَّ)
(عَلَيْكِ سَلاَم)
(تَرَكْتَ الْوَاجِبَ الَّذِي كَانَ وَاجِبَ عَلَيْكَ فَوْراً وَ لَمْ يَكُنْ وَاجِبٌ مُعَقَّتاً وَ اِذا حَجَّ فِي سَقَيْتَ تَالِي اَوثالثه اوالرابِعِهِ مَا قَضَيْت) قضیت عدا، منتها عدا دو جوره.
یک عدایی داریم که وقتش مضیق و معین و بعد هم هیچ واجب نیست و وقت خاصی داره. وقت به اندازه ی خود واجبه. یه مرتبه نخیر. این وقتش طول عمر است، یا یکسال است، یا وسیع است
ولکن
این وجوب، وجوب فوری است. در اولین فرصت باید انجام داد. نداد، بعد. نداد، بعد. نداد، بعد. الی آخر. مثلاً شما امروز ظهر مدیونید که به فلانی صد تومن بدین، ظهر ندادی، خب بعد چی؟ بعد شما (اَلْعَقْرَبُ فَالْعَقْرَبُ) باید بدی.
چون این وجوب که از بین نرفت، وجوب مسلم است. پس هر قدر تأخیر بشد، ترک واجب شده است. ولو کانَ از نظر اصلی موقت بود ولی از بین برو نبود.
حالا اصل مطلب اینه، در واجباتی که امکان قضا درش هست، ما بحث قضا می کنیم. اما در واجباتی که امکان قضا درش نیست، همیشه عدا است؛ چه فوری باشد، چه غیر فوری باشد،
اینجا بحث قضا که معنا ندارد. که فوری باشد، واجب. در طول عمر یا در طول مدتی، این واجبه. ولی فوریت دارد، هر چه زودتر بتواند انسان انجام بده.
اما در واجبات موقته تصور قضا میشه. مثلاً (إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا) [نساء: آیه ۱۰۳] (فَصَلاَّهُ حُسِبَ آيه مُبارَكهُ فَحَسْبُو رُوحِي اسلاميهَ وَاجِبَةُ مُعَقَّتُهُ) موقت. این نماز که واجب است به صورت موقته. اینجا جای این است که بگوییم قضا دارد یا ندارد، جای اینها
البته این قاعده ی کلی نیستش که، در واجبات موقته، اگر در وقت ترک شد بعداً باید قضا، بعداً دلیل میخواد.
(كَما اِدّا بِحاجِّهِ اِلِيُّ دَلِيلٌ فِي اَلْوَقْتِ الْمُقَرَرَ اَلْوَاجِبُ كَذَلِكَ اَلْقَضَا بِحاجِهِ اِلَي ضَمِيرُ لاَنَ الامرُ اداً اَمْرَّ فِي نِصْفِهِ الْوَقْتُ خَاصُّ ولكِنْ بَعْدَ مُضِيِّهِ هَذِهِ الْوَقْتَ قُصُوراً اَوْ تَقْصِيراً يَقِراً اَنْ اُولِي اَنْ اَمْرَّ الاَوْلِ لا خَيْرَ اُدَي) چیه؟
(أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا)[اسراء: آیه ۷۸]
چشم این کارو کردیم، اینکه هیچی. اگر کسی این کارو نکرد یا قصوراً یا تقصیراً از این آیه این بدست نمیاد که بعداً قضا کند که، (وَالقَضَا بِحاجَةٍ اِلي دلیل خاص وَالقَضَا بِحاجَةٍ اِلي دَلِیلِ خاص يَدُلُّ عَلَيَّ اَنَّ هَذا الْوَاجِبُ الَّذِي تَرَكْتَهُوا عَدَاءً عَلَيْكَ اَنْ تَقْضِيَ) این دلیل میخواد،
(صحبت حضار)
نمیگیم نکنه اشکال نداره. دلیل میخواد حالا دلیلش رو ما داریم البته
ببینید کسی هم که بر اون قضا واجب است. حالا بحث وجوب قضا است. بر او قضا واجب است، کی خواهد بود؟ یه مرتبه است انسان در وقت ادا واجب اصلاً مکلف نیست
(اَلْمَجْنُونُ اِطْباقَيْهِ لَيْسَ مُكَلَّفٌ حَالَتْ جُنُونِ اِطْباقَيْهِ اَوْ ادباريه حَالَتِ اَلْجُنُونُ ادباريه) مکلف نیست، هیچ مکلف نیست، به هیچ کدام از واجبات شرعیه مکلف نیست.
(وَ اِذا اِفَاقَ مِنْ جُنُونٍ وَ اِدِّيَ صَحَّهُ يُقَالُ عَلَيْهِمْ قَضَاءٌ) قضاء کی؟ مکلف نبوده. برا اینکه ادله قضا چی میگد؟ ادله قضا میگد، آن را که فوت شد که تقصیراً فوت کردی یا فرض کنیم قصوراً فوت کردید آن را که فوت شد شما قضا انجام میدی.
خب از مجنون چیزی فوت نشده، مجنون که واجب نبوده براش که نماز، واجب نبوده براش روزه، کسی که در حال عدم؛ مثل صغیر. صغیر و مجنون چه فرقی داره از این جهت،
کما اینکه صغیر در حال صغر ولی چیزی واجب نبوده تا بعد از اینکه بزرگ شد بگین ادا کنه همین طور است عرض می شود که مجنون، البته صغیر و مجنون، در صغیر مطلقاً و در مجنون کسی که خودش، خودش رو مجنون نکرده.
(اِذا جَنَنَ اَلاِنْسانِ نَفْساً اِوْخِتَارَ اَلْجُنُونِ ال عَقْلُ اَوْ صَفٌ وَ جُنُونٌ هَذَا خَارِجٌ عَنِ اَلدُّورِ) این در حال جنون مکلفه. یعنی آنچه را که در حال جنون ترک کرده است بعداً باید قضا کنه. دلیل داره ما صحبت مون در عذرهای مطلقه است. کسانی که در حال عذر مطلق هستند
(صحبت حضار)
(عَلَيْكُمُ اَلسَّلاَم)
خب اینها زمینه ی قضا که براشون نیست. چرا؟ برا اینکه اصل واجب نبوده است تا فرع واجب باشه. وقتی که اصل واجب نبوده، در حال صغر بوده، در حال جنون بوده، اطباقین یا ادبارین بوده، یا بالاتر بگیم. در حال اغما بوده، در حال سکر بوده.
البته بیان داره اینجا. در حال اغما بوده، سکر بوده، نوم بوده. اگر اینها عن تقصیره نباشد (اِذَا جَعَلُوا هُو سَكْرَاً مِنْ دُونِ اِخْتِيَارِكَ) خوابیده براش عرق زدن حالا مست کرده،
این سکرانه دیگه. این سکران من غیر اختیارن است. یا خودش اختیاری در اغما نداره زدن تو مغزش طوری که بیهوش شد.
یا کسی که این خوابی که رفته است و در اثر این خواب رفتن نمازش مثلاً از بین رفته است نتواند بخوانه، این خواب به اختیار اون نبوده یعنی وقتی خوابیده است، که باید هم بلند شه.
یه مرتبه انسان یه وقتی میخوابد که قاعدتاً بلند نمیشه، باید هی بلندش کنه. وقتی خوابیده است که قاعداً باید بلند شه ولی برخلاف قاعده انسان بلند نشد. این آدم در حال صغر، در حال جنون، در حال اغما، در حال سکر، در حال نوم، که مؤظف و مکلف نیست، یا مطلقاً مکلف نیست یا فعلاً مکلف نیست.
صغیر مادامی که صغیر است، مکلف نیست. مجنون مادام که مجنون است، به غیر اختیارن این مکلف به هیچ تکلیفی نیست. کما اینکه صغیر مکلف به هیچ تکلیفی نیست. مجنون هم مکلف به هیچ تکلیفی نیست.
مغمی عَلَیهِ هم مکلف به هیچ تکلیفی نیست، نائم هم مکلف به هیچ تکلیفی نیست. غیر از جناب سکران هم مانند دیگران. سکران هم در صورتی که این سکر و مستیش به اختیار خودش اصلاً نبوده است. اجباراً یا اکراهاً، حالت سکر به او دست داده است.
مادامی که مست است، این هیچ تکلیفی ندارد، جبران هم ندارد،
(صحبت حضار)
سکری همینطوره دیگه. اگر کسی رو بدون اختیار خودش خوابوندن، گفتن یا عرق میریزیم تو دهنت یا می کشیمت. حالا اینجا عرق بریزن دهنش این عرق برش حرامه؟ حرام نیست. چون
(صحبت حضار)
(عَلَيْكِ سَلاَم)
تقدم، تقدم اوجب داشته.
(صحبت حضار)
بله، بله مثلاً جبر اون چیز حالا سکراً که روش حساسیت است.
(صحبت حضار)
خب اون نماز، نماز در، نماز در. که بله. که دست و پا، دست و پا. میفهمم تیمم می کنه اونم نمی شده با طهارین نماز میخونه، طَاهِرُ اَلطَّهَّارِينَ نماز میخونه. (لاَ تَتْرُكُهُ اَلصِّلاَتُ وَ حَالُهُ) حالا ببینید رشته مطلب رو اینطور شروع می کنیم
(فِي بَابِ اَلْقَضَا عَنِ اَلْوَاجِبِ اِنَما يَصِحُّ التَّكَلُّمُ اُولِي اَلْقَضَا عَنْ لِلْوَاجِبِ اِذا كَانَ وَاجِبَ مُعَقَّتاً) تمام شد. هر وقت انجام بده، انجام داده. و الا تأخیرش حرام بوده، اینکه قضا نیستش که.
مثل نماز آیاتی که همیشه اداست، مثلاً فرض کنید زلزله آمد (اِذَا سَارَتْ زَلْزَلُهُ زَلْزَلُهُ مُخِيفَهُ غَيْرُ مُخِيفِهِ عَنَّا تَجِبُ صَلاَّهُ آياتٍ مُوَقّته اِنَما فَوْراً) حال بخون، نشد بعد. نشد، تا آخر عمر باید بخونی. بعضاً دیگه اینجا نیست. چرا؟
برا اینکه وقت خاصی مثل نماز صبح و ظهر و مغرب و عشاء معین نشده که، فقط گفتند این واجب است فوری، بِسْمِ اَللَّهِ. واجب فوری را با تأخیر واجب متأخر انجام میدی. واجب متأخی این قضا واجب فوری نیست. این خودش، در وقت خودش واجبه.
این بدل اون نیست، بدل نیست. چون قضا بدله. حالا در واجبات موقته. کجا؟
(صحبت حضار)
شرط اگر شرط اصل وجوب یعنی موقت میشه، موقت میشه اگر شرط کرده بود اگر شرط
(صحبت حضار)
(عَلَيْكِ سَلاَم)
اگر شرطه، میگن نماز صبح بخوان به شرط اینکه بین الطلوعین باشه. این عبارت عوض شد. این موقته. ما در غیر موقت داریم بحث می کنیم.
ببینید ما سه نوع واجب داریم. الواجِبُ الثَلاثَه، (وَاجِبٌ مُوَقِتٌ قَضَرَ وَقْتَهُ) یک دقیقه وقت میخواد که وقت کنه. (وَاجِبٌ لَيْسَ مَعَقَّتُهُ) این واجب غیر معقد هم دو جوره.
(وَاجِبٌ غَيْرُ مُعَقَّتٍ) ولکن فوری، واجب فوری. اون وقت (بَيْنَهُمَا) چیه؟ (بَيْنَهُمَا وَاجِبَ مَعَقَّتِهِ لَهُوَ وَقْتٌ وَاسِعٌ)، موقته. وقتش از ظهر تا قبل از چهار رکعت به غروبه. مثلاً حالا ما در کل واجبات معقته میخوایم صحبت کنیم.
در واجباتی که موقت هستند، در چه صورت اصلاً قضا در اینجا بحث کردیم باید بشه؟ در اونی که در خود وقت مکلف باشه. چرا؟
اولاً قضا محتاج به دلیل است. در واجبات موقته، چون معنی موقت این است که حالا واجبه بعداً نگفت واجبه که، اولاً.
ثانیاً دلیل هم که می گویند این قضا را باید انجام بده، میخواد بگد قضا یعنی بدل آنچه را که گذشت انجام بده. اما آن چرا که گذشت، اگر واجب نبوده چه؟ در حال صغر، در حال جنون، در حال سکر غیر معمر، در حال اغما غیر معمر، در حال نوم غیر معمر عرض می شود که عمدی نیست.
عین فرض کنید که جنون است، عین صغر است که تعمدی در کار نیست. در این حالات یا مطلقاً تکلیفی ندارد یا بعضاً تکلیف نداره. حالا جامه اش این است که فعلاً نسبت به نماز این آدم تکلیف ندارد. چرا؟
برا این که صغیره. چرا؟ مجنونه، مغمی عَلَیهِ در وقت تمام. سکران بدون تقصیره، نائم بدون فطوره، بدون تقصیر و اهماله.
آیا در این اوقات که آقایون فرق میزارن، میخوایم بگیم فرق نیست. آیا در این اوقات که (عَلِيٌ اُولِي بِالْعُذْرِ لاَنَ اَللَّهُ تَعَالَيْ وَ هُوَ اَعْذَرْ) تقریباً چیزی نیست، از طرف من هیچی نشده است که این جا تکلیف در من نباشه. بله؛ اگر من خود موجب سقوط تکلیف شدم میگم انجام داده.
وَلِذلِک
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى. وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا) [نساء: آیه ۴۳] خب در حال سکر نماز حرامه، ولکن کی وسیله شد؟ خود این شخصی که عرض می شود که مست شد. خب بعداً باید قضا شو حتماً انجام بده، به ادله ی قضا البته.
حالا
در اینجا این چند مصداقی که ما عرض می کنیم که بعضیاش از نظر روایات و اقوال قضا ندارد، و بعضی هاش تناقض روایاته، و بعضیاش قضا داره، اول عنوان اصلی و ضابطه ی ما صحبت می کنه. اولاً (قَضا يَحْتَاجُ الي دَلِيلٌ دُر فَضّاً لَيْسَ اِلاّ وَاجِبَاتٌ مُعَقَّتُهُ) در واجبات غیر موقت نیست خودشه
ثانیاً (قَضَا لَيْسَ اِلاّ نَائِماً امّا پاكٍ)، پاک باید صدق کنه. یعنی در وقتش باید واجب باشه که اگر وقتش گذشت عرض می شود که تقصیراً یا هر چه. ما بعداً اینو قضا کنیم.
اما اگر در وقتش واجب نبوده، چی؟ اگر کسی اول شب خوابید، اول شب خوابید و خب اطمینان هم دارد که این برای نماز صبح بلند میشه. خوابید و خوابش برد و کسی هم بیدارش نکرد و خوابید تا آفتاب زد
(هَلْ عَلَيْهِ قَضَا صَلاَتٍ صُبُوحٍ لاَ اَدَلَ اَلْقَضَا وَ لاَ اَنَّهمْ قَضَا) اصلاً قضا نیست.
(صحبت حضار)
بله! بفرمائید، بفرمائید. خب بله.
(صحبت حضار)
(عَلَيْكِ سَلاَم)
فرمایش شما درسته. من نقل می کنم فرمایش شما رو برای برادران. این جزء استثنائات قطعی است.
ایشون می فرمایند که خب چه میدونم به عنوان ضابطه داریم بحث می کنیم. ضابطه استثنا پذیرِ. از جمله (اَلحائِضٍ وَ نَفْساً غَيْرَ مُكَلَّفَتينِ بِالصِّيَامِ وَ اَلصَلاَتِ حَالَتِ اَلْحَيْضُ عَنْ نِفَاسٍ) مکلف نیستن
(فَكَيْفَ حَائِضٌ عَنْ نِفَاسٍ تُكَلَّفُ بِقَضَائِهِ صَوْمٌ لاَ قَضَائِهِ صَلاَتٌ نَقُولُ لاَن لَقَضَا اَلصَّوْمِ اِدْلَهْ قَطِّعِيهِ قِرَآنِيْهِ فِي اَلسُّنَّتِ وَ فِي اَلصَلاَتِ لاَ) اون عدم دلیل رو چیکار
(صحبت حضار)
نخیر، در صوم دلیل است باید قضا کنه. در صلاة قضا نکنه. نَعَم ولکن استثنائات، (اِنمَا الضَّابِطُهُ اَصليه الضّابِطُهُ اَصليهِ لَهَا مَوْضُوعٌ وَاحِدٌ وَعنوانِينِ مَعَ بَعْضٍ مُتَّصِلاً مَعَ بَعْضِ اَلْعُنْوَانِ الاَوَلَ اَلْقَضَا بِحَاج اِلي دَلِيلٌ ثَانِياً لاَ مَدٌ يَكُونُ قَضَائِنُ مَسِي)
اما اگر فوتش نشده، در وقت خودش اصلاً واجب نبوده، کلاً نماز و روزه و اون واجبات موقته. کل واجبات موقته ای اگر در طول وقت خودش، چه وقت مضیق بود، چه موسع. اگر واجب نبوده باید عوامل قضا پس چیکار کنه؟
قضا نیست که، قضا نیست اصلاً.
(صحبت حضار)
در حال حیض نه وجوب است، نه واجب. برا اینکه وجوب روی واجبه. این وجوب که روی واجبه، آیا در حالت حیض نماز بخواند، که حرامه. کما اینکه سکران در حالت سکر نماز بخونه حرامه، بخونه هم فایده نداره.
(صحبت حضار)
صبر کنید، صبر کنید بدش دلیل داره، دلیل داره. نشد، نشد. وجوب و واجب با همن. هیچ وقت وجوب از واجب جدا نمیشه، هیچ وقت هم واجب از وجوب جدا نمیشه.
(صحبت حضار)
جوب نداره صبر کنید وجوب ها نداره. یعنی چه؟ پس این رو جور دیگه تفسیر کنیم. بگید که این واجب است کلاً. ولو خارج وقت. این دلیل میخواد، و دلیل دیگری راجب صوم، این دلیل داریم پس به اون ترقیب رجوبی نمی کنیم که گیج کننده است و خود کسانی که این تعبیر رو می کنند خودشون خب وجوب و واجب این مثلاً زمین اند.
واجب از وجوب خارج نیست. وجوب از واجب خارج نیست. پس اینجا باید استپ گفت، دلیل در نبریم که اگر خداوند معذور کرد کسی را از واجب موقتی در وقت، این طور نیست که صد در صد بعداً هم نخونه، نخیر.
اون قدر واجب احیاناً قوی است که بعداً هم به عنوان قضا یا به عنوان دیگر باید بخوانه. این به این حسابه.
خب حالا
این مثالی که بنده عرض کردم که خب محیر العقول هم هست دیگه، ولی خب نوعاً ترک نماز صبح اینطور نیستا. دیر میخوابد، مطالعه کرده، چیکار کرده، شب نشینی کرده، نه.
اگر چنانچه این نوم مانند فرض کنید که جنون باشه، مانند صغر باشه، خودش اختیار نداره. اختیار در نومی که مفوط صلاة است ندارد.
خب در اصل نوم بله، در اصل صبح میگیره میخوابه. ولکن نوم دو جوره. یک نومی است که مفوط صلاة است. خب این اختیار داره در این نوم که اگر نماز صبح نخونه باید قضا بخونه.
یک نومی است که مفوط صلاة نیست، یک نوم است که ممکنه مفوط باشد، ممکنه نباشد. ما در اون وسطی حرف میزنیم. نومی که مفوط صلاة نیست هیچ قصوری، تقصیری، هیچ تقصیری از این شخص نائم نیست در این که اومد خوابید و نماز نخوند، نه.
این آدم خوابش برد دیگه، بدون مقدمات اختیاریه. این آدم در حال نوم که براش صلاة واجب نبوده که، هیچی واجب نبوده. اونروز عرض کردم که بعضیا میگن که اگر در حال نوم آدم یه کاری می کنه، این چطوره؟ درحال نوم اشکال نداره، مکلف نیست. ولی خب نکن این کارو برا اینکه دلیل سوم خیلی صاف
(صحبت حضار)
قضا اکثراً باید بکنن. اقلاً نه. شما اکثر رو دارید می فرمایید اکثراً باید قضا کنند، دیر خوابیده، چنینه، چنانه، برای خودش مدخلیت دارد در اینکه خواب برد کسی که خواب بودنش از وقت وجوب نماز خودش مدخلیت دارد، این باید قضا کنه.
اما یه وقت کسی خودش مدخلیت ندارد، حالا روایتش هم میخونیم. البته آیه است، آیه که اصله. و روایت هم که علی زو به آیه است.
(صحبت حضار)
هر وقت بخوانه. در حالت نوم هیچ اختیاری در ترک واجب نداشته، واجب نیست براش قضا کنه. چرا واجب نیست؟ آخه قضا باید به یه جایی بند باشه، ببینید اصل مگه اصل اولی این نیست که واجب موقت قضا نداشته باشه؟ بله.
بعد استثناء اصل اولی است، که این واجب که موقت است، اگر ترک شد در وقت قضا دارد. این دلیل میخواد. این در کجاست؟ در اونجایی که تقصیراً ترک کرده باشد در وقت، اما اگر ترک نکرده، عصیان نکرده، بلکه مأمور به ترک بوده. این مأمور به ترک بوده.
آدمی که مثل حائض و نفسا مأمور به ترک صلاة و صوم بوده است، بر حسب قاعده اولیه، این هیچ کدوم نباید قضا کنه. بله دلیل خاص دارید بر اینکه نماز را چون صلاة عمود الدین،
ببخشید روزه را چون آسون تره، درسته نماز مهم تره ولی روزه چون آسون تره در ماه دو، سه روز بیشتر نیست. اما در ماه یک ماهه است.
در اون قضیه ابوحنیفه و مطلب این داره کدوم اولی صلاة یا صوم؟ عرض کرد صلاة. فرمود تو که میخوای قیاس کنی خب صلاة که اولی است بنابراین حائض و نفسا باید صلاة رو قضا کنند نه صوم را، این موندند.
خب این توضیح مطلب این است که، در قضائه صلوات فرج است. ولیکن در قضا صوم فرج نیست. سالی دو، سه روز است. ولکن در صلاة سالی دوازده ماه است، هر ماه عرض می شود که چند روزه.
حالا برگشتیم به این مطلب (اَولاً اَلْقَضَاءَ لَيْسَ اِلاّ عَنِ الْفائِطِ وُجُوباً وَ عَنِ اَلَّذِي فَاطَ فِي غَيْرِ الوُجوبِ اَولِذِي فَاطٍ حَضَرَا صِلاتَ صَوْمٍ لِلْحَائِضِ وَالنِّفَاسِ) اين قاعدتاً قضا درش معنا نداره.
فقط قضا در اونجایی معنا دارد، الا در اونجایی معنا دارد که در اصل این برش واجب بوده است و ترک کرده است. اگر واجب بود و ترک کرده خب البته بعداً قضا انجام بده.
خب
(صحبت حضار)
وجوب تکلیف از اول وقت تا آخر وقت است، منتهی این آدم از اول وقت تا آخر وقت همه اش معذور بوده. ما اینو داریم بحث می کنیم، ببینید (اِذا كَانَ يَقْضَاناً اَوْلَ لَيْلٍ هَا ثُمَّ نَامَ عَنْ صَلاَتِ مَغْرِبٍ وَ اَلْعِشَا الي نَصُّ اَللَّيْلِ هَذَا عَلَيْهِمْ قَضَا لِمَاذَا للاَوَلَ ذاتِ كَانَ عَلَيْهِمْ وَاجِبٌ وَ تَرْكٌ) ما بحث مون کجاست؟
اونجایی است که در کل وقت به طور استقرائی این معذور بوده، مکلف نبوده.
(صحبت حضار)
همونو بخوانید، همونو بخوانید. نه به مقدار امکان دیگه. به مقدار امکان به اندازه ی یک رکعت، نصف رکعت، به مقدار امکان میخواد بخونه. برا اینکه چون نماز مغربه کمتر از سه رکعت نداریم، و نماز صبح کمتر از دو رکعت نداریم، بقیه اش هم دنبالش میخونه.
این فرق دیگه است. ما بحث مان در اون جایی است که اگر معذور باشد به قول مطلق بلکه حرام باشد برش این کار و انجام بده بالاتره دیگه.
یا معذور است و یا حرام است. به طور مطلق سر اون وقت اون کار و انجام بده. در اینجا قضا یعنی چی؟ بله، استثنا خوردن این طوری شد، ایشون اشاره فرمودن در باب حائل و نفسا که صوم را بدلش رو بگیره، و از آیه ی صوم هم استفاده می کنیم ما. (فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ) [بقرة: آیه ۱۸۴]
ببینید این (فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ) [بقرة: آیه ۱۸۴]، مال مریضه. (فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ) [بقرة: آیه ۱۸۴] او عذر. کسی که مریض است و عذر دارد، که اگر روزه بگیرد چنین می شود، خداوند
(فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ) [بقرة: آیه ۱۸۴] یعنی چی؟ یعنی دو وقت است از در صوم. یک وقت اول است که این معذوربود. یک وقت دوم است که (اِذا مِنَ الاخْرِ دَرُّ بَابٌ حَائِضٌ وَ نَفَساً) هم همینطوره.
حائض و نفسا هم ملحق هستن به (فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا. أَوْ عَلَى الَّذِينَ. يُطِيقُونَهُ) [بقرة: آیه ۱۸۴]. خب اما
(صحبت حضار)
در اونجا. مقداری که در وقت است، قضا است. مقداری که در خارج وقت است، قضا است. مقداری که در وقت است کمتری. کمتر از یه رکعت، مقداری که در وقت است از این نماز که مهمتره این ادا است بقیه اش قضاست.
پس این ادای کلی بله قسمتی ادا، چه اشکالی داره. قسمتی ادا است چون در وقت بوده و قسمت بقیه قضا است چون در وقت نبوده.
(صحبت حضار)
بله ولی نماز واجب بود یا نه؟ نماز واجب بود. ببینید (مَا لاَ يَتْرُكُهُو كُلَّهُ لاَ يَتْرُكُهُو كُلَّهُ). قاعده ی کلی است. این آدم این مقدار رو در وقت بیدار شد میتونه نماز بخونه. اولاً به اقصر واجبات اکتفا کنه که از تمدد بیشتر بخونه.
حالا اگر به اقصر واجبات هم اکتفا کرد و نصف رکعت شد، مثلاً. خب این نصف رکعت صلاة، این صلاة است منتهی نصف رکعت کلاً صلاة نیست. باید بقیه رو ضمیمه کنه، منتهی اون قسمتی که در وقت است، صلاته. و در خارج وقت است صلاته.
(صحبت حضار)
وجوب چقدر؟ وجوب بیشتر از. ببینید این وجوب که گردن این نصف رکعت گرفت، نصف رکعت راجب بقیه اش نه، اینکه خلاف. همه اش واجب است در وقت که نمیشه. مقداری در وقت واجب است بقیه اش خارجه، ما عرض می کنیم. خب حالا
(صحبت حضار)
بله؟ اونا بحث هایی است که باید بعداً بکنیم
(صحبت حضار)
به اختیار خودش که نبوده. قضا ندارد. میدونم قضا نداره اصلاً. به شرطی که خودش، به شرطی که خودش دخالت نداشته باشد. در این جور خواب. یه مرتبه آدمی ست که یه قرص خواب خورده مثلاً به خستگی زیادی است، خودش دخالت دارد در اینجور خواب ولو در درصد خیلی کم.
(صحبت حضار)
خیلی خوب کار کمتر می کنه. خب کمتر معلومه. بله مقصر به این معنا که باید، که باید بخونه. بله باید قضا کنه. بله ولذا ما عرض می کنیم در حالیکه آدمی که مجنون مثال مجنون خوبه در آدمی که مجنون است بدون اختیار،
این آدم هیچ مقصر نیست در مکلف نبودن. و لذا این قضا ندارد بعدش مغمی عَلَیهِ، بعدش سکران، بعدش نائمه، اگه مثل هم باشنا در مثل.
حالا روایاتی در این باب هست، ملاحظه بفرمایید. حدائق، جلد یازدهم همون صفحات اولی. عرض می شود که از جمله اخبار مسئله. البته در اخبار نائم با مغما علیه فرق کرده، و اخبار هم در این جهت مختلفه.
ولکن وقت ما اصل قرآنی رو و اصل ضروری رو استفاده کردیم. استثنا در اینجا قاطع میخواد مثل مال حائض و نفسا.
(مَا رَوَاهُ شَيْخٌ فِي صَحِيحٍ عَنْ اَيُّوبَ اَوالْنُوحِ قَالَ كَتَبْتُ اِبْالحَسَنَ صادِق عَلَيهِ السَّلامُ اَسْئَلُهُ عَنِ اَلْمُغْمِي عَلَيْهِ يَوْمَ اُو اَكثَر اَلْيُغْضِي مَا فَاتَحُوا مِنَ اَلصِّلاَتِ ام لاَ فَكَتَبَ لاَ يَقُلْ صَوْمٌ وَ لاَ اِقِمٌ اَلصَّلاَة) این کدوم مغمی عَلَیهِ؟
مغمی علیه ای که معذور باشد در اغما. بله مقید است به این که معذوره. و الا کسی که خودش وسیله شو داشت که مغمی علیه بشه، این مثل کسی که خودش، خودش رو عرض می شود که مست کرده.
(وَعَنِ اَل صَحِيحِ عَنِ اَبِي عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ سَلاَمٌ قَالَ سَالْتْهُوا عَنْ مِنْ مَرِيضٍ هَلْ يَقْضِي اَلصِّلاَتِ اِذا اَوْغَنِي عَلَيْهِ قالَ لا اِلا الصِّلاتِ الَّتِي اِفاقَ فِيها) در وقت نمازی این خوب شد، خب بخونه.
اما در اون وقت های نماز های دیگر که حالت اغما داشت، خب مکلف نبوده، نه. (وَ عَنْ حَفْصٍ فِي اَلصَّحِيحِ عَنِ اَبِي عَبْدِاللهِ عَلَيْهِ سَلاَمٌ قَالَ يَقْضِنُ الصِّلَاتِ الَّتِي افَاقَ فِيهَا وَ عَلِيُّ بْنُ مَهْزِيَارَ فِي صَحِيحٍ قَالَ سَالَتْهُوا عَنِ اَلْمُغْمَي عَلَيْهِ يَوْماً اَوْ اَكثَر اَلْيَقْضِي مَا فَاتَهُوا مِنَ اَلصِّلاَتِ ام لَا فَكَتَبَ لاَ يَقْضِ اَلصَّوْمَ وَ لاَ يَقْضِ الصَّلَاتِ وَ عَنِ ابِي بَصِيرٍ فِي الْمُفَسِّرِ اَوالصَحِيحِ اَوْ الضَّعِيفِ) هر چی میخواد بشه
(عَنِ احِدِهِمَا قَالَ سَالَتْ عَنِ اَلْمَرِيضِ يُغْمِي عَلَيْهِ ثُمَّ يَسِيقُ كَيْفَ يَقْضِي صَلاَتَ قَالَ يَقْضِ صَلاَتَ اَلَّتِي اَلدِّرْكَهُ وَقْتُهَا) البته مخالف هم داره این روایتا. ولی ما اینا را قبول می کنیم، مخالف را قبول نمی کنیم. برا اینکه این آدمی که مکلف نبوده قضا دیگه معناش چیه؟
مگر دلیل قرص داشته باشیم. ولیکن در جایی که تعارض نصین باشد ما به ضابطه رجوع می کنیم. ضابطه که خب کسی که مکلف نبوده در اون حال قضا نداره. ولکن راجب حائض و نفسا، دلیل قاطع داریم که اقتضای قطعی است و معارض ندارد
(وَ فِي الصحِيح اِلي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ كَتَبْتُ اِلي اَلْفَقِيهَ اَوالْحَسَنَ عسگري عَلَيْهِ سَلاَمٌ اِسْئَلْهُ عَنِ الْمُغْمي عَلَيْهِ يَوْمَ اوْ اَكْثَرَ هَلْ يَقْضِي مَا فَاتَحُوا مِنْ صَلاَتٍ عَنْ لاَ فَكَتَبَ لاَ يَقْضِ اَلصَّوْمَ وَ لاَ بِالصَّلاَتِ) تا میرسیم به اینجاها که علته، بله.
(عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ سِنا فِي اَلصَّحِيحِ اِبْالْحَسَنِ عَنِ ابي عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ كُلَّمَا قَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ فَلَيْسَ عَلِيٌ صَاحِبُ شَيْخ) ضابطه. این من دخالت ندارم، (غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ) این امر الهی است
حالا یا خلق خدا کردن خدا ازشون نگرفته یا خدا خودش کرده. هر دو (غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ) برا این که نمیشه خلق خدا یه کاری رو بخوان انجام بدن، خدا نخواد و انجام بشه.
این (غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ) عرض می شود که دو بعد داره. یکی مستقیماً خدا اراده فرموده است که همین طور بشه، از اول مجنون مثلاً این خلق شده. یکی این که نخیر دیگران زدن تو سر مغز این آدم مجنون شد اینجا خدا جلوی این جنون رو نگرفته باز.
(غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ كُلَّمَا غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ فَلَيْسَ عَلِيٌ صَاحِبِي شَيْخٌ) در چی؟ در اون وقتی که مغموم علیه بوده، پس مکلف نبوده. بنابراین بر عهده ی این قضا نخواهد بود.
(صحبت حضار)
بله؟ بله. میگم در اون وقت هیچی نیست. نه چون در اون وقت هیچی نیست بعد هم درش هیچی نیست. ببینید (كُلَّمَا غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ فَلَيْسَ عَلِيٌ صَاحِبِي شَيْخٌ) کی! نگفته کی، همیشه.
شما می فرمایید مقید در وقت. در وقت که ما میدونیم چیه. در وقت که مغموم علیه و مکلف نیست. صحبت سر بعد از وقته. ولی اینجا لفظ شیع عرض می شود که لیس که نفیه. نفی مرکب است مطلقاً.
و از جمله
(صحبت حضار)
مقدار مطلب دیگری شد، مقدار که باید انجام بده واجبه. مگر اینکه اینطور باشه. ببینید،
(صحبت حضار)
نه این مثال خوبی است می زنید شما، ببینید این غیر از مثالی که جماعت زدن. اگر چنانچه این یک دقیقه به غروب بیدار شد، بله در یک دقیقه، یک دقیقه نماز بیشتر نمیتونه بخونه، حالا نخوند.
اونم در یک دقیقه، فقط یک دقیقه نماز، یک رکعت هم نمیشه. بعض میشه اینو نخوند، آیا بعداً قضا داره یا نه؟ چی، چی قضا داره. بله مگه نماز که واجب بود چی بود؟
نماز که واجب بود، نه یک رکعتی بود، نه نیم رکعتی بود. پس این
(صحبت حضار)
کی اومد؟ وجوب چی؟ وجوب نماز که وقت نخوند که. میگم وجوب نماز وقت نبود که. ببینید اخه باید دید. میفهمم باید واجبی باشد که غالب وقت باشد یا رکعت من الوقت باشد.
این نه غالب وقت بود، نه رکعت من الوقت بود. شما این نه غالب وقت است، نه رکعت من الوقت. بنابراین در وقت خودش که برش عرض می شود که واجب نبوده.
(صحبت حضار)
اینجا یک حدیث دیگر است که قاعده دست میده ملاحظه کنید اینجا، (كُلَّمَا غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ فَلَيْسَ عَنَّا صَاحِبُ شِيعٍ) کاری به نماز که نداره که، هر چیزی که (غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ) این عوض نداره. چرا؟
چون (غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ) وقت که (غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ) مکلفه بازم؟ خدا مجنونش کرده، بازم مکلفه؟ عرض می شود مغمی عَلَیهِ مکلفه
(صحبت حضار)
میرسیم. چون اقض ما فات کما فات رو موقعی بهش استدلال می کنیم که ارکان قضیه دست مون باشه، ما ارکان قضیه که به دستمون بیاد دیگه ما فات کما فات رو معنی می کنیم. حالا میرسیم به معنا. عرض می شود که، بله. بله.
حدیثی دیگر (فِي كِتَابِ عُيُونٍ والْعِلَلُ فِي الصَّحِيحِ عن بْنِ فَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ قَالَ كَذَلِكَ كُلَّمَا غَلَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِ مِثْلَ مَغْمِي عَلَيْهِ يُغْمِي عَلَيْهِ فِي يَوْمِ وَلِيلِهِ فَلَا يَجِبُ عَلَيْهِ قَضَاءُ الصَّلَوَاتِ كَمَا قَالَ صَادِقٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كُلَّمَا غَلَبَ اَللَّهُ عَلَي عَلَي اَلْعَبْدُ فَهُوَ اِعْذِرُوا لَه). اینم یه روایتی عرض می شود که علت رو ذکر می کنه،
مثلاً باز (صَدُوقٌ فِي كِتَابِ اَلْخِصَارِ بسند عبوبوسبن بِكْرٍ قَالَ قُلْتُ لاَبي عَبْداللَّهِ عَلَيهِ السَّلامُ الرَّجُلُ يُغْمِي عَلَيهِ يَومَ وَلَيَومَينِ وَصِلاةَ وَ ارْبَعَتُهُ وَاكْثَرٌ مِنْ ذَلِكَ كَمْ يَقْضِي مِنْ صَلاَتِكَ فَقَالَ عَلِيٌ اُخْبِرْكَ بِمَا يَجْمَعُ لَكَ هَذَا فَ شُوكَر) ما اجازه نداریم.
(عَلِيُّ اُخْبِرْكَ بِمَا يَجْمَعُ لَكَ هَذَا وَ اِشْبَاحِهِ كُلَّمَا غَلَبَ اَللَّهُ عَزَّوَجَلّ عَلَيْهِمْ مِنْ اَمْرٍ فَلِلَّهِ اَعْذَر لِعِفته وَ هَذَا مِنَ اَلاِبْوَابِ اَلَّتِي يَفْتَحُ كُلُّ كُلِّ بَابٍ مِنْهَا الَباب) ضابطه ی کلی است که ما از کتاب استفاده می کنیم و علی ظهور کتاب مع السنه استفاده می کنیم که وقتی که انسان مکلف نیست در وقتی بعد مثلاً انجام بده.
اما مطلب دیگری این است که ببینید کسی که مدتی کافر بوده بعداً مسلمان شده، مگر کافر مکلف به فنون نیست، که مکلف به اصول است؟
خب (كَافِرٌ مُكَلَّفٌ بِالْفُرُوعِ كَمَا هُمْ مُكَلَّفُونَ بِالاُصُولِ وَ تَضِلُّ عَلَيَّ ذَلِكَ آيَاتُ عِدَّهْ وَ رِوَايَاتٌ كَثِير) این ثابته، به عنوان اصل موضوع، حالا.
(صحبت حضار)
بله! میرسیم قبل از قاعده ی جبر، آیه ی جبر. ما داریم این قاعده ی جبرو آقای خوئی یه روز فرمودند که، ما تحقیق کردیم در جلسه ی استفتا بود. تحقیق کردیم که این روایت جبر سندی نداره.
من بهشون گفتم ولی آیه ی جبر سند داره. فرمودند کدوم؟ گفتم (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوايُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ) [انفال: آیه ۳۸]
حالا طبق قاعده، طبق این ضابطه ی کلیه کفار که مکلف به فروع اند. چنان که مکلف به اصول هستند. بنابراین اگر مسلمان شدند باید قضا تمام واجبات ترک شده را انجام بدن. ولکن قرآن اینجا استثنا داده، (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوافَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ) [انفال: آیه ۳۸] استثنا. خب چرا؟
خب چرا شو شما چه بدانید، چه ندانید. ولی می دانید. برا اینکه اصولاً اسلام و جو اسلامی باید جذب کند، و جذب کند کسانی که کافرند را به اسلام. مگه این طور نیست؟ (بَابِ اَلْمَوْلَفَتِهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ هَذَا اَلْبَابِ) تأليف (قُلُوب) كافر است. جنگ هم میکنه با مسلمون ها، اسلام هم می کنه، جمع می کنه.
ولکن
شما جدیت می کنید، محاوله می کنید، فعالیت می کنید که این تخریب بشه. آخر سر مثلاً مسلمان و شیعه یشه. اگر مال وسیله ای باشد که اگر مال و به این شخص دادید به ابولهب و ابوجهل بدین.
دست از این کاراش برداره حداقل، این واجبه. نه اینکه جایزه. و لذا یکی از موارد سمانی زکات، المولفت قلوبهم هستند. چرا؟
برا اینکه جذب بشن به اسلام، چیزهایی که منفر بشه از اسلام نباید باشه. مثلاً یکی از چیزهایی که منفر عَنِ اَلاِسْلاَمِ است. این است که ما میگیم کفار نجس اند. دلیلی هم ندارد.
کفار بگیم نجس عين اند. (و اَلْكُفَّارَ نَجِسونَ عَيْنَيْنِ ذَاتَيْنِ مِثْلَ كَلْبٍ وَ خِنْزِيرٍ وَ اَلْبُعْدِ وَ اَلْقَائِدِهِ) و اینو بگیم. کافر که اسلام را نفهمیده که، خب چطور جذب اسلام بشه؟
چه در باغ سبزی به این کافر داری نشون میدی. اسلامی که این جور انسان را مثل سگ نجس میدونه، انسان رو مثل بلغاله نجس میدونه. این حکمتش البته. ولکن از نظر اصل دلیل که از قرآن شریف ما استفاده می کنیم که نخیر، کافر جسمش نجس نیست، ولو روحش هم از جسمش
حالا در اینجا
کافری که اسلام به وسایل مختلفه، و به جوائزه مختلفه می خواد جذب کند به اسلام. حالا این متوجه میشه اگر من مسلمان شدم، پنجاه سال یهودی بوده مسلمان شدم، پنجاه سال روزه، پنجاه سال نماز حج، چه، چه، همه ی این ها را باید انجام بدم. خب مسلمون نمیشم.
از بیخ خر ما از کره گی دم نداشت. این است که (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ) [انفال: آیه ۳۸] میبخشه. اما حق الناس نه ها، حَقّ اللّه؛ حقّ النّاس، اِلَاّ الزَكات اِلَاّ الچه، اِلَاالچه. مطلب دیگریه. و البته در حَقُّ اَلنَّاسِ هم بعضیاش در باب روایات این طوره.
و البته در حق الناس هم در بضیش در باب ربا اینطوره. باب ربا حَقُّ اَلنَّاسِی هم اگر توبه کنه بخشیده میشه، ولکن در باب غیر ربا کل حَقُّ اَلنَّاسِ عرض می شود که محفوظه. این راجب کفار.
سوال
هَلِ اَلْمَقْصُودُ مِنَ اَلْكَافِرِ اَلْكَافِرِ اَصلِیَن)
(صحبت حضار)
چی؟ مکلف بوده اند. مکلف بالفنون بوده اند که. در حال کفر مکلف بالفنون بوده اند، قَالُوا (مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ) [مدثر: آیه ۴۲] (قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ) [مدثر: آیه ۴۳] (وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ) [مدثر: آیه ۴۴] (وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ) [مدثر: آیه ۴۵] بودند که. حالا
سوال
(لِمَاذَا اَلْفِقْهَا فِي هَاذَا اَلْحَقِّ يَقُولُونَ اِذَا كَانَ كَافِرٌ اَصلِيهً وَ امَّ الْمُرْتَدَّ فَلا لِمَاذَا) مرتد که بدتر از کافره اصلی است، که مرتد که خطرش بیشتر است اصلاً، مرتد که بیشتر لگد میزنه به اسلام، مرتد که مسلمان شده اول بعد کافر شده اینکه خطرش زیادتر است
(قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا) (كَفَرُوا) حلوثه. مگه این طور نیست. كَفَرُوا براش دو عرض می شود که مصداقه. یکی اینکه از اول کافر بوده، (كَفَرُوا) که نه مسلمان شده بعد کافر شده، اینی که مسلمان شده بعد کافر شده مصداق اصدق است برای الَّذِينَ كَفَرُوا.
وانگهی اگر مصداق اصدق هم نباشد، من المصادیقه. پس (قُل لِلَّذِينَ كَفَرُوا عَن يَتَنَهوا عَنِ المُرْتَدِّ فِطَرِيّاً او مَلِيّاً وَلو نَسِياً مَلِيٌ المَتَّ المُرْتَدُّ مَلِيٌ اَلَّذِي كَانَ مُسْلِمٌ ثُمَّ كفرَ وَرتَد هَذَا لَمْ يَكْفُرْ) اینکه بدتر از کافره. چرا شما اینو داخل نمیکنی؟
مطلب دومش دنبالش که، (هَل اِذا ناصِبينِ اَو الْعَلَوِيُّ) شما رو نمیگه ها. (عَلِيُّ اَللَّهَيْهْ) اصلاً میگه برا ما چاقو می کشند، چرا علی رو خدا نمیده. (اَنْ ناصِبِي اَوَ الْعَلَوِيُّ اَوْ يانِ كانَ مِنَ الْمَدائِنِ مُتَخَلِّفَهُ عَنْ شَرْعْتِ الاِسْلام) قضا هایی که قبول نیست
(اِذَا اَلتَّبَصَر) این علی رو خدا میدونه. عَلِيُّ اَللَّهِيُّ پیداست، علی رو خدا میدونه. اگر چنانکه عرض می شود که کسی علوی باشد، یا فرض کنید درسی باشد، درسی ها در لبنان زیادند.
اَلدُروس اگه باقی دروس رو بسنجی مسلمان نیستند ولی اظهار می کنند مسلمانند. کسانی که این مظهر حق رو ندارند بعداً مستبصر شدند، وقتی مستبصرن تمام نماز های قضا رو بخونه دیگه، نمازش درست نبوده مثلاً
تمام آنچه را که برخلاف شریعت حقه بوده است و انجام داده است، در اون موقعی که روز بوده و نابینا بوده، حالا که مستبصر شده انجام بده. خب اینجا دو حرف است. هر دو حرف رو عرض می کنیم. یه حرف است که این از (الَّذِينَ كَفَرُوا) خارجه.
چون کافر که نبوده است که، مگر به نظر کسانی که سنی ها را کافر می دانند. اونا خودشون مثل همونن، کافر نیستش که. اگر شیعه، سنی را کافر بدونه و سنی هم شیعه رو کافر میدونه. پس مسلمان وجود نداره اصلاً. طرفینه دیگه دوباره مستمر نداره
حالا،
کسانی که خب اینا رو مسلمان میدونند (الَّذِينَ كَفَرُوا) نمیدانند خطاب به مسلم، خطاب حتی مؤمن شامل حال اینها هست. ولو مقدار کمی از ایمان داشته باشند.
خب در این صورت کسی بیاد بگه که اینا داخل (الَّذِينَ كَفَرُوا) نیستند. پس (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا) شامل حال اینها نیست، پس همه رو قضا کنه. این حرف اول.
اما حرف دوم ما داریم حرف دوم بهتره، چرا؟ برا اینکه (هَلِ اَلْكَافِرُ لِتَرَحُّمِ عَلِيٍ اَكْثَرْ بِاسْمٍ قَضَا مَا فَا اَوِلِمسْلِم اَوْ مُنْحَرِفٌ) یه قدمی اومده، چرا؟ اینکه یه قدم اومده عرض می شود که حالا بعد قدم دوم و اومد.
قدم اول اسلام را قبول کردند و سنی بوده، علوی بوده، ملوی بوده، هر چه بوده، بعد که مستبصر شد. بابا اینکه یه قدم آمده شما میگید که تمام گذشته را این تکرار کند؟
اما اون که هیچی نیومده حالا اومده از راه رسیده، مثل اینکه از اول عمرش انقلابی بوده تا حالا. این مطلبی نیست. ولی کسی که بعد انقلاب، انقلابی شده حالا از راه درست یا کشکی، این خیلی مهمه، که نمیشه این (قَدْ لَمْ عَلِيٌ اَلْفَاضِلَ) میشه
بنابراین در اینجام می توانیم به خود (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا) استناد کنیم تا بالاتر. بالا تر. (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ) [هود: آیه ۱۱۴] بعضی روایات به قدری لطیف هست در استفاده از آیه. حالا ولو نفرموده باشه
(إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ) [هود: آیه ۱۱۴] یا اینکه (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ) [نساء: آیه ۳۱] آیا شیعه نبودن کبیره تر است یا نماز نخوندن؟
بفرمائید. شیعه نبودن دیگه. مسلمان نبودن، کبیره تر است یا نماز نخوندن؟ خب مسلمان نبودن. مرجع که رأس مطلب است که این مهمتره. و لذا ائمه استدلال در بعضی روایات می فرمایند.
می فرمایند که این که قبلاً کافر بوده بعداً مسلمون شده، آیا ترک کفر مهم تر است یا ترک صلاة؟ ترک کفر مهم تر است دیگه.
این عالمی که ترک کفر کرده بنابراین مشکوک هست که (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ) [نساء: آیه ۳۱] ترک نماز نسبت به ترک کفر سیئه است، ترک نماز نسبت به ترک کفر سیئه است که نماز نسبت به اموی بودن سیئه است، ترک روزه نسبت به وهابی بوده سیئه است
چون سیئات عرض می شود که نسبیه است، نه این که سیئات ذاتیه باشه. بنابراین می شود این روایت رو قبول کرد، و بر مبنای این آیه و اون آیه و آیات دیگر،
که اگر کسی تغییر مذهب داد در غیر حقوق عرض می شود که حقوق الناس در حقوق الله. بابا این وقتی که سنی بود حجش رو این جوری انجام داد ،حالا دوباره حج برو.
وقتی که سنی بود بابا، وقتی که قرص بود قبل از مغرب عرض می شود که افطار کرده، طبق عقیده شون اونور، نخیر. حالا باید تمام این پنجاه سالی که سنی بوده، روزه بگیره. همه هی نماز میخونه، حج بره، زکات هم بده.
خب این اصلاً بیشتر فرار میکنه، این آدمی که یک قدم در اسلام آمده و مدتی کور بوده حالا چشمش باز شده و قدم دوم رو گذاشته، این باید بیشتر بهش توجه کرد یا اون کسی که از