پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه دویست و نود و هشتم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (زکات)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

ما در دو سه جای زکات فطره بحث داریم یا تقریباً در همه جاش بحث داریم. یکی در اینکه، این فطریه ای که انسان می دهد، خب مقدارش معلوم، سه کیلوگرمه، یک من. این فطریه که انسان میدهد، از قوت غالب مردم بدهد ولو خودش در اقلیّت باشه؟ یه احتمال، که آقایون میفرمایند. یا از قوت غالب خودش بدهد، که غالباً انسان چیزهای گران نمیخوره. غالباً انسان ها معمولاً چیزهای گران مصرف نمیکنند. یا از قوت متوسط خودش بده؟ یا از قوت اقّل خودش بده؟ اینها احتمالاته دیگه. ما که باید فطریه بدهیم، یک من. این یک من جنس را، آیا اون طرف؟ یا این طرف؟ هر کدومش دو بعد داره. آیا قوت غالب مردم شهر ما مناط است؟ یا قوت اقّل مناط است؟ این دو احتمال در اون طرف. یا قوت وسط مناط است؟ این هم سه احتمال که بینابینه. نه اکثر و نه اقّل، فرض کنید وسط. این سه احتمال، راجع به به قوت دیگران است. اکثر هرچه هست. اکثر هرچه قوت دارند، یا اقّل مردم هرچه قوت دارند، یا أوسط مردم هرچه قوت دارند؟ من مناط نیستم ها. آقایون میفرمایند، من مناط نیستم. منی که دهنده زَکات الفطره هستم، ولو مرتب چلو کباب و تیهو و مرغ و قرقاول و مرقاول میخورم، با برنج میخورم. اما اگه اکثر مردم نون و جو و گندم دارند، من اون رو بدم که بیرون از من، مناط باشه. اینکه خارج از شخص، مناط باشد، این سه بعد داره، نسبت به خود شخص هم، سه بعد داره، شش بعده. خارج از شخص مناط باشد که سه بعد دارد، یک بعد این است که آیا این اکثر مردم چه میخورند؟ دو، اقّل مردم چه میخورند؟ سه، متوسط چه میخورند؟ سه تا احتماله دیگه. از نظر احتمال داریم بحث میکنیم، تا بریم سراغ ادّله.

اما از نظر خودم، آیا اگر محور اونچه را که من خودم و متعلقان به خودم مصرف میکنیم، آیا اون درصد بیشتر مناط است که بیشتر نون میخورند؟ یا درصد کمتر مناط است که برنج و فرض کنید گوشت و این حرفها؟ یا درصد متوسط مناط است؟ کما اینکه قرآن میفرماید﴿مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ﴾ [المائدة: 89] خب، این در کجاست؟ در یمینه. در کفاره یمین، انتخاب خداوند، انتخاب عادلانه است دیگه شکی نیست دیگه. خداوند که انتخاب کرده است، اگر کسی حَنْثِ قَسم کرد، اولاّ نفرموده است که یک شکم سیر کردن، یا بدن را پوشاندن از آنچه مردم، نه، خودت. این مرحله اولای عدالت. کاری که من باید بکنم، باید نظر کنم به دیگران؟ نه. این اولاّ. ثانیاً، خب، من غذای بیشتری دارم و غذای کمتری دارم و غذای متوسطی دارم. اون غذایی که در اقلّیت است، بعضی وقتها مثلاً فرض کنید که چنین و چنان غذاست. اون غذایی که اکثریّت است، بیشتر وقتها اونطور. غذایی که متوسطه بَینَهُماست، جور دیگر. قرآن چی فرمود؟ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ. نه اکثر مناط است، عرض می شود که و نه اقّل مناط است، بلکه أوسط مناط است. به طور میانه. به طور میانه، اگر که زیادش، صد تومن است، کمش، پنجاه تومن. بینابینش، صد و پنجاه. جمع، نصفش هفتاد و پنج تومن. أوسط اینطوره دیگه. مگه اینطور نیست؟ و إلاّ أوسط تصور ندارد که. کسی که اکثراً چنین و اقلّا چنین، أوسطش چی میشه؟ أوسَطش بین اکثر و اقل جمع میشه و نصف میشه. یا فرض کنید، اگر نسبتش بیشتره، مثلاً در این دوزاده ماه، یک ماه اینجور، یک ماه اونجور، خب دوازده تا رو جمع میکنیم، قسمت بر دوازده تا میکنیم. اگر چنین تصوری عرض میشود که باشه.

حالا ما این بحث را با علمای اسلام داریم در باب زکات الفطره، این زکاتُ الفطره ای که میفرمایید باید که شما یک من، از بیشتر آنچه قوت مردم است بدهید، مردم زمانتون، این حرف از کجا درآمد؟ اگر از نظر قرآن حساب کنید، خب مقتضای عدالت ﴿مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ﴾ [المائدة: 89] به فقرا داریم میدیم که. آقا، شما که باید کفاره ای را به فقرا بدهید، حقّ واجبی و مالیاتی را که باید به فقرا بدهید، میزان اینه، از خودتون و أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ. اما حساب، دیگران رو حساب کنید، خب چرا؟ خود را حساب کنید در حدّ اعلی، خب چرا؟ خود را حساب کنید در حدّ ادنی، خب چرا؟ حدّ وَسَط، خَیرُ الامور أوسَطِهَا. اگر میزان قرآنی بخوایم اینجوره، اگر، میزان خاصّ قرآنی. و اگر میزان عامّ بخوایم، باز همینطوره. مگر در باب زکات عامّه که دیروز عرض کردم، اینطور نیست؟ در باب زکات عامّه، مزرعه خود من مناط است، نه اکثر مزارع دیگران. حیواناتی که من دارم که گوسفند است مناط است، نه شتر های دیگران. شتر من مناط است، نه بزهای دیگران. من مناطم، چون من مکلّفم. اینها رو تکرار نمیکنیم. این مرحله عرض می شود، دوم.

در مرحله سوم، مرحله سوم که آقایون خب به مرحله سوم بیشتر توجه دارند و نه مرحله اول که قرآن است، در مرحله سوم هم، خب آقایون قدمشون کنده، خب ما روایت رو مراجعه میکنیم دیگه، ما دو دسته روایت داریم، بسته به ظاهر. یک دسته است که همین حرف رو میزنه که میگد شما قوت غالب خودتون رو که قوت غالب به یک معنایی همون ﴿أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ﴾ [المائدة: 89] میشه. روایت دیگر داریم، جور دیگه میگه. حالا روایت اول، من از خود وسائل الشیعه براتون میخونم. عرض می شود که بله، دو روایت من اینجا در متن عرض می شود که تبصره الفقها نقل کردم بعد این دو روایت هر کدوم تاییدی دارد در وسائل الشیعه، بعد میخونیم.  ببینید، روایت اول، الکَافی جلد چهارم صفحه 17سه رقم چهارده، مُرسَلِ یونُسْ، مرسل باشه، صحیح باشه، مطلبی نیست. اصولاً در روایاتی که مبنای کتابی دارد، ما اصلا به سند نگاه نمیکنیم. مُرسله باشه مرسل باشه. من یک موقع به آقای خوئی عرض کردم که شما دقت نظرتون به قدری زیاد است که اگر در آیات احکام، چنانکه بعضی وقت ها چیزی نوشتید خب خیلی خوب بود. به رجال شما آخه چرا چیز کردید؟ یک تعبیر هم کرد که نمیگم بهتون. خب ما به رجال اصلاً احتیاج نداریم، به نساء شما احتیاج دارید، ولی به رجال احتیاج نیست.عرض می شود که برای اینکه روایاتی که نقل احکام میکنه، خب از سه حال خارج نیست. یا روایاتی که موافق قرآنند، خب سند میخواد چیکار؟ سند همه شمر باشند. این موافقه قرآنه، بگیم نه؟ یا روایتی که مخالف قرآن است، سند همه سلمان باشند و ابوذر و مقداد، مخالف قرآنه، قبول میکنیم؟ خب نه. یا روایتی که نه موافقتی و نه مخالفتی. اگر نه موافقتی و نه مخالفتی که اون هم کمه، مثل فرض کنید که روایاتی که میگوید نمازهای یومیّه 17 تاست. این رو در یک صورت قبول میکنیم، در یک صورت نه. در اون صورت قبول میکنیم که قطعیُ الصُدور باشد. به دلیل قُولِه تَعَالی ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ﴾ [الحشر: 7] یا اینکه﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 59]قبول میکنیم. اگر ما این روایت را قبول کردیم، کلامُ الله را قبول کردیم، خداوند فرمود اطاعت من الرسول.و اما اگر قطعیُ الصدور نباشد، مختلف باشد، برای انسان ظنّ ایجاد کند، هیچ فایده ندارد. چرا؟ برای اینکه ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ  إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾ [الإسراء: 36] و برخلاف اونچه شیخ بزرگوار انصاری در رسائل فرمودند، آیات نهی از عمل به ظنّ و غیر علم، مخصوص به عقاید نیست، نخیر. این آیات در سوره اسراء، مخصوص احکامه. ملاحظه کنید شما. سوره اسراء رو مطالعه کنید، مخصوص احکامه که ﴿لَا تَقْرَبُوا الزِّنَا﴾ [الإسراء: 32] و چه و چه. که مُحرّمات رو ذکر میکنه بعد میگه وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا. پس ما به سند چکار داریم؟ {صحبت حضار} اگر نصّ باشد عموم اطلاق یا ظاهر باشد، نه. اما اگر نه نصّ باشد، نه ظاهر باشد، اگه قطعیُ الصدر باشد، بله. منتها قطعیُ الصدور یا با تواتره یا با اونی است که شما میگی. یا تواتره یا روایتی که متواتر نیست، اما ده روایت صحیحه داریم مثلاً. اما معارض نداره ها. ولکن مطلب اینه که همه جا معارض هست. ببینید، در تمام احکام معارض هست. چه کنیم؟ وقتی که در تمام، یک مرتبه، پنج شش تا، هفت هشت تا روایت صحیحه خیلی خوب و این ها، واریز شده در یک مطلبی که نه مخالف قرآن است، نه موافق قرآنه. معارض هم نداره. در اینجا برای انسان علم حاصل میشه و داخل این آیه میشود که ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ﴾ [الحشر: 7] یا ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ [النساء: 59]. اما، اگر چهار پنج تا روایت صحیح است از اون ور، دو سه تا از این ور، اون صد درصد نخواهد بود. ما صد درصد میخوایم. ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [الإسراء: 36] میگه صد درصد باید باشه، این صد درصد نشد، دو درصد، پنج درصد این، شش درصد این شد، ده درصد اون شد،  پنج درصد اون شد، اگر صد درصد بشه، بسمِ الله. بله، اگه یک موقعی است که ده پونزده تا روایت صحیحه، چه، چه، چه، وارد شده و در مقابلش یکی دو روایته، این یک دو روایت رو میدونیم این غلطه، به حساب هایی میدونیم غلطه. بنابراین استفاده ما از رجال بسیار کم و کمرنگ است. دیگه اینهمه کتاب نوشتن، اینهمه وقت مصرف کردن، اینهمه با عَنْ عَنْ ذکر کردند، عَنْ فلان، عَنْ فلان، عَنْ فلان، تازه آخر می بینیم که اصلاً روایت دلالت ندارد یا مخالف کتاب الله است. یا اگر موافق کتاب الله است که ما سند نمیخواستیم. این رو من مَرّرات متعدده ای عرض کردم و العِلْمْ نُقَطَهُ کَثْرَهَ الجَاهِلونْ. خیلی ما زیاد کردیم بیخود. بند و بیل ها اضافه کردیم. اونهایی که مقدمات، مقدمیت ندارند اصلاً، بلکه حالت مؤخریت داره.

روایتی که موافق این حرفی است که ما عرض میکنیم اینه، قُلْتُ عَنْ أبی عبدالله علیه السلام قُلْتُ جُعِلْتُ فِداک هَلْ علی أهلِ البوادی الفِطرَه؟ این خیال میکرد که شهری ها فقط باید زکات الفطره بدن، اما بیابونی ها نه. جواب، جواب رو عام داد حضرت، نفرمود أهل البوادی. فرمود، الفِطرَهُ عَلیَ کُلِّ مَنِ اقتاتَ قوتا فَعَلیهِ عنْ یُؤدیهَ مِنْ ذلکَ القوت. قوت اومد در کار ها. چرا؟ برای اینکه اهل البوادی چیزی ندارند که. پس این قاعده کلی بود. هرکس که قوتش را دارد، یعنی بخور نمیر. خب، این قوتش را دارد، یعنی خرج سال را یا تدریجاً یا یکجا. اما اگر یک روز از خرج سال کم دارد، یا هرروز یک مقداری کم دارد، این مَنِ اقتات قوتا نیست. مَنِ اقتات قوتا کسی است که وضع ضروری زندگیش را دارد. این کسی که وضع ضروری زندگی را دارد، چی؟ أنْ یُؤدیهَ مِنْ ذلکَ القوت.

حالا، بنده فرض کنید، در شهر قم زندگی میکنم، اقتات قوتا هستم. من که اقتات قوتا هستم، فقط نون میخورم. خب من نون میدم. اما اگر اقتات قوتا تنها نیست، یک آدمی است که مرغ و کباب و چنین و چنان و چنان، بقیه نوعاً نون میخورند، این چی بده؟ آقا مِنْ ذَلکَ القوت میگه آیه، روایت. میگه مَنْ اقتات قوتا الفطرَهُ عَلی مَنِ اقتات قوتا کلاّ. این به طور عموم. فَعَلیْهِ أنْ یُؤدی مِنْ ذلکَ القوت، نه از اکثر مردم، نه از اغلب مردم، نه از، به مردم چیکار داره اصلاً. این البته روایت دیگری هم هست کمکش هست، نبود هم مطلبی نبود. این یکی.

و بعد در مقابل، روایت دیگری است که ما در پاورقی تبصره الفقها نقل کردیم و در الوسائل هست، بیشتر از این هم نیست البته. ببینید، وَ خَبَرُ زرارَه و بنِ مُسکَانْ عَنْهُ أیضاً الفِطرَهُ، این تایید روایته، الفِطرَهُ عَلی کُلِّ قَومٍ مِمّا یُغذّونَ عَیالاتِهِمْ، نه دیگران. عَلیَ  کُلِّ قَومٍ. این قوم فرد فرده دیگه، مجموعاً که این ها فطره نمیدن که. این قومی که، این گروهی که گرسنه اند، سیر اند، وسط اند، هرچه هستند، الفِطرَهُ عَلی کُلِّ قَومٍ مِمّا یُغذّونَ عَیالاتِهِمْ. نه دیگران به عیالاتشون چی میدن، نه، شما. شما به عیالاتتون چی میدید؟ از اون. منتها چقدرش؟ تبعا ﴿مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ﴾ [المائدة: 89] محور قرآنیشه. نه از اقلّش و نه از اکثرش. عرض می شود که کسی، برای اینکه رفع خستگی شما و ما بشه، به مادرش یک بچه ای گفتش، آخه این چه وضعیه ما سالی یک مرتبه پلو میخوریم و این غنی ها مرتب میخورن. گفت نه اشتباه میکنی، برای اینکه ما حساب کنیم بیشتر میخوریم، برای اینکه ما این عید اون عید، این عید، این عید، این عید عید عید مرتب میخوریم، اون ها امشب میره اوه تا فردا شب. عرض می شود که حالا بله، الفِطرَهُ عَلی کُلِّ قَومٍ مِمّا یُغذّونَ عَیالاتِهِمْ لَبَنْ أو ذبیب أو غیره. خب پس این نیستش …  اگر لَبنْ به عیالت میدید، لَبنْ بده. اگه ذبیبه، ذبیب. اگه غیره، غیره. نه عیالات دیگران، نه همسایه ها هرچی میخورند و هر چه میدهند، نه اینکه اکثر مردم. شاید در یک اکثریتی که اکثریت عرض می شود که مطرف هستند و مال دارند. یا اکثریت هیچی ندارن شما چیزی داری. مناط خود شما هستید نه غیر. التهذیب، جلد اول صفحه 370 و الاستبصار جلد دوم صفحه 43 وَ خبَرْ ابراهیمْ بن محمد حمدانی، به این استدلال کردن که داریم میخونیم، آقایون به این روایتی که حالا داریم میخونیم، استدلال کردند بر اینکه نه، اغلب قوت دیگران مناط است، نه اغلب قوت من و نه متوسط قوت من. روایت اینه، ابراهیمْ ابن محمد حمدانی، همدانی هم درسته. منتها {16:12} إخْتَلَفِ الرّوایاتْ فی الفِطرَه فَکَتَبْتُ إلی أبالحَسَنْ صاحَبِ العَسکرْ. امام دهم و امام یازدهم هر دو تا صاحبِ العسکر هستن، منتها امام دهم ابالحسنه. بعد، خود حسن امام یازدهم. أسْئَلُهُ أنْ ذلک فَکَتَبَ الفِطرَهُ ساءٌ مِنْ قوتِ بَلَدکْ خب اینجا آدم اینطور خیال میکنه الفِطرَهُ …. بَلَدکْ. بلد شما چیه؟…شما یک آدم عرض می شود که {16:54} چیز دارید و فلان و مرتب چیزهای خیلی گرانبها میخورید، اما بلد شما، فقیر و بدبخت، از مال بدبختها میدید یا بعکس. اینطور کسی خیال کنه. الفِطرَهُ ساءٌ مِنْ قوتِ بَلَدکْ، بعد توضیح میده، علی أهلِ مکّه وَ الیَمَنْ وَ الطائف و اطراف شام وَ الیَمَامهَ و البَحرینْ وَ العَراقینْ وَ فارِسْ وَالاهواز وَ کرمانْ، تَمِرْ. اون وقت تمر بوده، حالا که تمر نیستش که. اون وقت تمر بوده. این روایت زمانی است. در اون وقت تمر بوده. اون ها بیشتر خوراکشون تمبر بوده، یعنی خود این هم میخواد فطره بده تمره، آخه این هم جزء این بلده. یعنی این بلد به طور عام و به طور کلّی، خرما میخوردن. پس مِنْ أوسَط یا مِنْ اغلبَ ما تُطْعِمُونَ اهلیکم، تمبر بوده. نه این است که این آدم در بلدی هست که همشون تمبر میخورن، ایشون ممر میخوره. نخیر، همه تمبر میخورن این نه، نیست. اصلا این فرق نشده. بنابراین این استدلالی که آقایون بزرگوار میفرمایند، استدلال مخدوشه. حتی اگر روایت دلالت هم داشت، قبول نمیکردیم. بر خلاف کتاب و سنته. اما این روایت دلالت نداره. چون اول فرمود که  فَکَتَبَ إلیَّ الفِطرَهُ ساءٌ مِنْ قوتِ بَلَدکْ. قوت بلدک خب دو معنا داره، یک قوت بلد این است که بلدی که مختلف غذا میخورند، اینکه نیست اینجا. اینجا جور دیگر است. بلدی که مختلف غذا میخورند، قوت بلد مختلف مناطه، تو نه. این مطلبی است که آقایون میخوان استفاده کنند. یک مرتبه نه، بلدها فرق میکند، یک بلدی است تمره، یکی است ذبیبه، یکی بُرّ، عرض می شود که یکی حنطه است، یکی چنین، چنان. این دومی را دارد روایت میگوید. قَالْ الفِطرَهُ ساء؛ مِنْ قوتِ بَلَدکْ علی أهلِ مکّه وَ الیَمَنْ تا وَالاهواز و کرمان تمر. چرا؟ برای اینکه قوت بلد اینه. قوت بلد اینه یعنی شما هم همینطور. نه اینکه شما یکی جدایی. اگر شما یکی جدا باشی، روایت نمیگیره دست شما رو. وَ علَی أوسَات الشام ذبیب، کشمش. وَ عَلَی أهلِ الجِزیرهَ العرَبیّهَ وَ الموصِلْ وَ الجبالْ کُلّهُا بُرٌّ أو شعیر. همتون، یعنی شما هم اونطورین وَ عَلی أهلِ طَبَرستانْ {19:12}. خب چطور این شد اهل طبرستان؟

شما آقایون بزرگوار که فتوا میدهید که یه من گندم، خب اهل طبرستان که گندم نمیخورن که اونها برنج میخورن. حتی یادمه صبح هم اینها عرض می شود که کته پلو میل می فرمایند. برا ما هم آوردند یک موقعی، دیدیم با بی روغن نمیشه خورد. خب، وقتی که اهل طبرستان، این ها برنج میخورند نوعاً، بر اهل طبرستان طبق همین روایت که شما میخواید بهش فتوا بدید، اینها باید اُرز بدن، پس چرا شما میگید گندم؟ که اُرز ده برابر گندم ارزش دارد، چرا شما میگین گندم؟ وَ عَلی أهلِ طَبَرستانْ اُرز وَ عَلی أهلِ خراسان البُرّ {صحبت حضار} فرض کنید حالا اهل طبرستان یک وعده برنج میخورند، بقیه اش رو نون میخورن. درست؟ اما اینکه شما میگید مناط غیر است از کجا میارید؟ {صحبت حضار} قبول شد بسم الله. بحث ما در اینه که مناط اغلب غیر است، این از کجا اومد؟ این رو ما میخوایم بفهمیم. این کجا رو داره میگه؟ وقتی رو، من پنجاه سال پیش دارم میگم، این مال هزار و دویست سیصد سال پیشه. وقتی که شهرها به هم ارتباط اینجوری نداشت که نون از اونجا بره، برنج از اینجا. برنج مال اهل برنج بود، نون مال اهل نون بود، ماهی مال اهل ماهی بود که ماهی رو از رشت بیارن تهران، خب نبود، تو راه میگندید، از بین میرفت. حالا، نسبت به اون موقع تمام اهل شهر یک تیغ اینجور میخوردند. اونجا تمام اهل شهر یک تیغ فرض کنید زبیب میخورند. پس مطلب ما اینه، سوال ما اینه که شما از کجا درآوردید که قوت غالب اهل بلد، شما دهنده زکات مناط نیستید، بلکه اهل بلد و قوت غالب مناطه. این رو از کجا درآوردید؟ وَ عَلی أهلِ طَبَرستانْ ألارُزْ وَ عَلی أهلِ خراسان البُرّ إلاّ أهلِ مَروْ و ریِّ. معلوم می شود خراسان شامل مرو و ری هم بود. خراسان سعه زیاد داشت مثل شامات که حتی لبنان و اردن و عرض می شود این جاها رو میگیره. بعدش وَ عَلی أهلِ خراسان البُرّ إلاّ أهلِ مَروْ و ریِّ. مرو کجا، ری کجا؟ فَعَلَیْهِمْ الذَبیبْ وَ علیَ أهلّ مِصرْ البُرّ وَ مَنْ سِوی ذلکْ. چیکار کنیم؟ ببینید دو دسته اند مردم. یا جای ایست که یک تیغ یکجور چیز میخورند، خرماست، گندم است، چه است، خب همون خرما، همون گندم. یعنی اون کسی هم که دهنده است، اون هم همینطور. یک مرتبه نخیر، جورواجوره، مَا سِوی ذلک، از قضا دلالت بر مطلب اول داره. چطور؟ وَ مَنْ سِوی ذلکْ عَلَیهِمْ مَا غَلَبَ قوتُهُمْ. قوت کی؟ دهنده آقا. نه قوت کسان دیگر برای دهنده. همونطور که در روایت قبلی ما خوندیم که و عَلَیْهِ من یُؤدّی مِنْ ذلکَ القوتْ. قوتی که شما دارید، از اون قوت بدهید. منتها از اون قوت کدومش رو؟ اقلّش رو، اکثرش رو؟ نخیر ﴿مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ﴾ [المائدة: 89]

خب. وَ مَنْ سِوی ذلکْ عَلَیهِمْ مَا غَلَبَ قوتُهُمْ وَ مَنْ سَکَنَ الوادی مِنَ الاعرابْ فَعَلَیْهِمْ الأقت. أقت چیه؟ این عرض می شود که خمیر بله. أقت کشکه؟ اینها کشک خور نیستن که. أقت عبارت است از عرض می شود که خرما را احیاناً یا فقط چیز رو، آرد رو. آرد رو همینطور گوله میکنن، بدون پختن میخورن. اونایی که اهل بوادی هستن، سابق اینطور بودن البته حالا که اینطور نیست. خب، التهذیب جلد یک صفحه صفحه 371 و استبصار جلد دو صفحه 44.

خب اینجا ما در {صحبت حضار}  أقت به کشک هم میگن، اما اینجا کشک نیست. مثل طعام. برای اینکه در هیچ وقت از تاریخ، کشک خور ما نداریم. {صحبت حضار}  آدرسش تهذیب جلد یک صفحه 371 و استبصار جلد دو صفحه 44. {صحبت حضار} حالا ایشون علامه فرموده بودند که و قدرها تسعه {24:15} بالعراقی من کذا کذا کذا ثُمَّ مَا یَغلِبْ عَلی قوتِ سَنَه. البته ایشون نفرمودند قوت سَنهَ اغلب، قوت سنه شما دیگه. چنانکه ما میگیم. ما عرض میکنیم ذلکْ وَ حَسَبَ العدِالَتِ المَرئیّهِ فی جُمْلَهِ الاخبارْ لَیسَ الوَاجِبُ مِنْ زَکَاتِ الفِطرَه أغلَبُ القوت ککُلّ أو لأهلِ بَلَدِهِ فقط بَلْ هِیَ أغلَبُ قوتِه. خود انسان، کَمَا أنَّ ساَئرَ الزَکاه تَجِبُ مِنْ نَفسِ المالْ الّذی فیهِ زَکاه لاَ مِنَ الاغلبْ حَیثُ الزَکاتُ هِیَ مِنَ الاموالِ الشخصیّهَ فَلا رِبات لهَا بالمَصارفِ النوعیه. وَ نوع هم عرض کردیم، نوع اصلا محل ندارد در تکالیفی که متوجه انسان است، اصلا نوع، محل ندارد که تفاصیلش رو عرض کردیم. فَمَا هُوَ المُناسِبْ لِلْمُتعبدینَ علیَ الرُز کأهالی طبرستان أن یدفع علیهم الحنطه و الشَعیرْ یا بالعکس. یا به اونها حنطه و شعیر میدی نمیخوره آخه، حنطه و شعیر نمیخوره آخه، حنطه و شعیر بده؟ یا نه خودش که رز میخوره، حنطه و شعیر بده. وَ مَا هِیَ العدالَه إذَا کَانَ غَالبُ قوتک البُرّ أنْ تدفع غالب َقوت بَلَدِکْ الرّز وَ لَحمْ. شما در جایی زندگی میکنید که رز و لحم میخورند، ولکن شما بُرّ میخورید، حالا شما که بُر میخورید و گندم میخورید و به همین مقدار هم قوت شماست، شما نخیر باید سه کیلوگرم برنج و گوشت بدید. سه کیلوگرم برنج و گوشت که بیست برابر میشه. در طرفین این عدالت نیست. وَ لاَ تأنی زَکات الفِطرَه إلاّ فِطْرَتَکْ أنْ تُزَکّی غالب قوتُکَ ألا أیَّتُحال ثُمَّ وَ یَجوزُ دَفعُ القیمت العادلِهَ إن رضی الفَقیرْ. البته. چون اصل مال، مال اونهف اگر راضی شد قیمتش رو میدیم. وَ إلاّ فَأصلٌ جِنسْ إنْ تَیَصّب حَیثُ إنَّهُ اصلُ الزَکات. کما اینکه در باب کفارات دیه خطا، کفارات خطا همینطوره.عرض میشود که هزار مثقال طلا هست مال پسر و پونصد مثقال مال دختر. اونجایی که طلا، اونجایی که نه شتر، اونجایی که نه گوسفند، اونجایی که نه چه، اونجایی که نه چه، هرجایی به حساب خودش.

اینجا عبارت علامه بزرگوار بعداً راجع به این است که، البته این مطلب گذشت که ما یک من باید بدیم از قوت خودمون و قوت خودمون﴿مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ﴾ [المائدة: 89] که ما این مقداری که دادیم، گفته شد که امام اینطور میفرمایند، گفتم بنده اینطور عرض نمیکنم. من خودم میدم و خودم بدم، یعنی حدود نفری سیصد تومن.

وَ یَجِبْ أنْ یخْرُجهَا أنْ نَفسِهِ وَ أمَّنْ یَعودُ، مسئله دوم. مِنْ مُسْلِمٍ وَ کافرٍ حُرٍّ وَ عَبْدٍ صَغیرٍ وَ کبیرٍ وَ إنْ کَانَتْ تَبَرّأً بالعیلوله. اینجا بحث داریم. آیا، اصل اولی در پرداخت زکات چیست؟ زکات فطره. ببینید در نفقه ای که انسان میده، نفقه به کی باید بده؟ البته خودش اولاً و ثانیاً پدر است، مادر است، زن است، بچه و این حرف ها، این محور اول. خب، پس اگر یک پرداخت های دیگری هم بود، مربوط به همین هاست دیگه. از همسایه که نیستش که. از همسایه نیست، از رفیق نیست، از قوم و خویشی که واجبُ النفقه نیست، نیست، از مهمان نیست، مهمانی که به حق باشد نیست، مهمانی که به باطل هم باشد تبعا نیست. اصل اولی اینطوره دیگه. چرا؟ برای اینکه محور دفع زکات عبارت از این است که من از مال خودم، نسبت به خود و خودی ها که واجبُ النفقه من هستند، باید بدهم. روایت هم زیاد داره این مطلب که مَنْ تَجِبْ نَفَقَهٌ. کسی که نفقه اش بر تو واجب است، حالا یا این ایجاب رو خود احراز کردی یا نه کسی را که ضمنت الی عَیالِکْ روایت داریم میخونیم. {صحبت حضار} بله. ببینید، این مرحله اولا، مرحله اولاش این است که انسان، کسی که واجبُ النفقه اوست، همونطوری که شکم را سیر کنه، مریض هم شد چنین، احتیاج معالجه داشت چنین، از این حرف ها. و از این قبیل است عرض می شود که زکات الفطره است. بنابراین اصل اولی در دفع زکات بطبیعت الحال زکات الفطره، این است که از واجبُ النفقه باشه. اما اگر مستَحبِ النفقه باشد، ولو در عیلوله شما باشد یا نه، دلیل میخوایم، خب داریم. اگر فرض کنید مستحقُ النفقه باشد و در عیلوله شما نباشد، آیا بدهیم یا ندهیم؟ واجب است یا نه؟ البته اینجا ما دلیل قاطعی بر این مطلب نداریم. اگر یک نفر آمد شب عید فطر مهمان شما شد ولا سیما که آقایون شرط میفرمایند و شرط هم اینطوره البته که قبل از عرض می شود که قبل از مغرب. قبل از مغرب، یعنی قبل از وقتی که انسان بتونه افطار کنه. قبل از مغرب آمد، مهمان شما شد. مهمان شما شد. نیم ساعت نشست خورد یا نخورد و رفت. ایشون فطریّه اش بر شما واجب باشد؟ ما در همین بحث داریم و روایت در این مطلب هست که حالا عرض خواهیم کرد. بله، ایشون میفرمایند که، فرمایش ایشون رو من نقل کردم. ما عرض میکنیم وَ حَدُّ العیلولهَ أنْ تَکونَ مَرْضیّهً شرعیّتاً وَ إنْ کَانتْ لیلَهً واحدهً مَا صَدَقَتْ عیلولهَ. به این شرط. ببینید. این روایت در کجاست؟ یک کسی است که این فرزند شماست، رفته خارج و حالا اومده یک شب خونه شماست، بعد برگشت. ولکن خرجش با شماست. خب این اگر هم نیاد، باید بدید. اگر هم نیاد منزل شما، مهمون شما هم نباشه، امشب که بود چیزی اضافه نشده، پس این ضیف شماست الان. این فرزند شما، این پدر شما، این مادر شما، این کس شما که واجبُ النفقه است، نبوده پهلو شما، ولو خرجی اش رو میدادی، حالا امشب اومده، امشب مهمان شماست، همین یک شب هم مهمان شماست، چون همیشه پهلو شما نیست. خب، این صدق ضیف میکنه، ولکن عیال است. تحت عیلوله شماست و واجب النفقه شماست، نفقه او بر شما واجب است. این بِسم الله.

{صحبت حضار} میخونیم الان. وَکُلُّ مَنْ ضمنت الی عَیالِکْ، ضمنت الی عَیالِکْ روایتش رو میخونیم بعداً. مِنْ حُرٍّ أو مَمْلوکٍ فَعَلَیْکَ أنْ تُعدِّ الفِطرَهَ عَنْه. همین عبارت رو صحبت کنیم. یکی مَنْ ضمنت الی عَیالِکه. یکی عرض می شود که ضیفک {31:01} بَیْنَهُما عمومٌ مطلَق. کسی که، اولاً عیالُک، مرحله اولاست. مرحله اولی کسانی هستند که اینها تحت عیلوله شما و نفقه شمان. چه نزد شمان، چه نزد شما نیستند فرق نمیکنه. چه امشب باشن، چه امشب نباشن.

 ولکن بعداً، ضمنت الی عیالک. کسانی را که یا کسی را که مُنضم کردید به کسانی که جزو عیالات شمان. آیا مهمان یک شب، اینطوره؟ آیا مهمان یک شب را شما منضم کردید به پدر و مادر و دختر و پسرتون؟ این ضم نیست، این اگر کسی واقعاً بگوید این ضمّه این لغت رو توجه ندارد. وانگهی، اگر بخواد که مهمان یک شبه هم مشمول این حکم باشد، ضمنت این ناقصه. اگر کسی بخواهد بگوید انسان، لفظ حیوان گفتن اینجا کافی نیست، باید بگه لفظ انسان. در اینجا باید أخصّ ذکر کنه. اگر که أعّم مراد است، أعّم ذکر کنه. اگر أخصّ مراد است، أخصّ ذکر کنه. در اینجا ذکر کرده مَنْ ضمنت الی عِیالِکْ.

ما سه بعد داریم. یک بعد عَیالُک، بعد دوم مَنْ ضنمتُ الی عِیالِکْ. بعد سوم، ضیفُکْ. تازه در ضیفُکْ هم شروطی هست، دعوتش کرده باشی، یا اگر آمده شما راضی هستی، اینها. در بعد اول که مسلّم است و قاعده کلّیه است که این عیال واجبُ النفقه شما باشد. بعد دوم، ضمنت الی عِیالِکْ. یک یتیمی رو آوردید و جزو بچه هاتون گذاشتید که این هم عرض می شود که تحت عیلوله شما باشد. یا خواهرتون یا برادرتون، یا پسرداییتون، یا هر کسی رو آوردید که شما خرجش رو بدب. یا نیاوردید، خرجش رو در جای خودش میدید. این ضمنت الی عِیالِکْ چه در جای خودش ضمنت الی عِیالِکْ چه آورده اید در خانه شما ضمنت الی عِیالِکْ. اما اگرکسی که در جای خودش که هیچ، آمده در خانه شما و با رضایت و دعوت، یک شب مهمانه. این کجاش ضمنت الی عِیالِکِ؟ این ضمنت الی عِیالِکْ‌ نیست. ضمنت الی عِیالِکْ أخصّه و مرحله سوم که ضیفُک نیست. بله. در بعضی روایات لفظ ضیف رو ما داریم، البته توجه بفرمایید، بله. … شیعه جلد ششم … الفطرَه أن نَفسِهِ وَ جَمیعَ مَنْ یَعولُهُ مِنْ صَغیرٍ و کَبیرٍ وَ غنّیٍ وَ فقرٍ وَ حُرٍّ وَ مَمْلوکٍ وَ ذَکَرٍ وَ اُنْثی و{33:28} و ضیف رو ما بحث داریم.

روایت اول که همین ها رو میگهف کاری به ضیف نداره. روایت دوم حَسَنِ بن محبوب عَنْ عُمَرِبنِ یَزید عُمَر که خودش عُمَره، یزید هم که یزیده ولی اینجا عمر بن یزید، غیر اونه البته. قال سَئَلْتُ ابا عبدالله علیه السلام عَنِ الرَجُلْ یَکونُ عِنْدَهُمْ ضیفْ مِنْ أخوانِهِ فَیَحذُر یومُ الفطرَه. کدوم ضیفه؟ امشب اومده؟ نه. این مهمان داره و مهمان میکشه میکشه به شب عید فطر. عرض می شود عَنِ الرَجُلْ یَکونُ عِنْدَهُمْ ضیفْ مِنْ أخوانِهِ، مخصوصاً سابقاً. آخه حالا خب وسایل خیلی ساده است. یه کسی که از بصره اومده رفته کوفه. اگر بخواد ضیف بشه، خب اینهمه راه رو رفته، خب یک هفته ایف دوهفته ای، سه هفته ای، بالاخره یک مقداری میمونه. عَنِ الرَجُلْ یَکونُ عِنْدَهُمْ ضیفْ مِنْ أخوانِهِ فَیَحذُر یومُ الفطرَه یُؤدیّ عَنهُ الفِطرَه فَقالْ نَعَمْ الفِطرَهُ، ببینید تحت قاعده میبره حضرت، الفِطرَهُ وَاجبهٌ عَلی کُلِّ مَنْ یَعولْ. اینجا ضیف، یعول شده. هر ضیفی که یعول نیست. هر ضیفی، یعول نیست. ضیف أعمّ است از اینکه یعول او لا یعول. یَعول این است که این جزو خانواده شما شده. حالاف یا جزو خانواده شما شده علی طولِ الخطْ تا عمر داری یا نه، جزو خانواده شما شده یک ماه، دو ماه، سه ماه، چهار ماه، پنج ماه، هرچی. {صحبت حضار} یعنی کسانی که خرجی اون ها به عهده شماست؟ آقا خرجی این آدم به عهده شماست، این صدق نمیکند برا آدمی یک شب. خرجی او به عهده شماست، حداقل یک ماهی، دوماهی، چنین، چنان و إلاّ. و مورد روایت هم همینه. بله. {صحبت حضار} ببینید، اول حضرت مورد رو ذکر میفرمایند. مورد این است که عرض میشود که عَنِ الرَجُلْ یَکونُ عِنْدَهُمْ ضیفْ مِنْ أخوانِهِ فَیَحذُر یومُ الفطرَ. یوم الفطر. خب حالا، یوم یا از نهاره یا از شب. پس این مدتی بوده. مدتی نزد اون بوده، حالا شب عید فطر میشه، یُؤدیّ عَنهُ الفِطرَه؟ چرا این سوال رو میکنه؟ {36:28} میگه خب، ضیف که از عائله انسان نیستش که. این سوال رو کی میکنه؟ سوال رو عَمر بن یزید کرد از فضلای اصحاب امام صادقه میکنه. بلد نبوده تا حالا؟ نمیدونسته که ضیف، آقا ضیف نه، حتی این ضیفی هم که مدتی مونده نه، باید یعوله صدق کنه. حضرت این رو آورده جزو یعوله کرده، چون مدتی پهلو اون بوده. فَیَحذُر یومُ الفطرَه یُؤدیّ عَنهُ الفِطرَه فَقالْ نَعَمْ الفِطرَهُ وَاجبهٌ عَلی کُلِّ مَنْ یَعولْ. اگر صدق مَنْ یعول بکنه، بسم الله، اگه نه، نه. معلوم میشود که این قضیه فی ما وقع است. ببینید، یه مرتبه، یه آدمی دو شب پهلو ایشونه. شب سوم، شب عید فطره، آیا فطریه بدم یا نه؟ معلومه که بگد که، بله. چرا؟ قضیه فی ما وقع است، امام میدونسته مقداری این ضیف نزد او ضیف بوده که صدق عیلوله میکند و لذا استدلال به ضابطه عامّه کرده که فطرت بر کسی است که این جزء عائله شماست. نَعَمْ الفِطرَهُ وَاجبهٌ عَلی کُلِّ مَنْ یَعولْ مِنْ ذَکَرٍ أو أنثی صغیرٍ أو کبیرٍ حُرٍّ أو مملوکْ.

روایت دیگر، عَنِ الرَّجُلْ، باز از امام یازدهم علیه السلام، امام دهم، ببخشید، سَئَلْتُ ابالحسن الرضا علیه السلام، امام هشتم، عَنْ رَجُلُ یُنفِقُ علی رَجُلٍ لَیسَ مِنْ عَیالِه. ببینید، ضیف که از عیال که نیست. لَیسَ مِنْ عَیالِه وَ لاَ یُنفِقْ. این یک کمکی میکنه به همسایه، عیالش هم نیست ها، کمک هایی میکنه. نمیگیم او خرجی او رو میده، چیزی بهش میده. إلاّ انه یَتَکَلّفُ نَفَقَتَهُ و کِسوَتهُ أتَکونَ علیهِ فطرَهُ فَقالْ لا. چرا؟ برای اینکه واجبُ النفقه نیست. لا، بابا این خرج اش با اونه. خرج این همسایه با منه و عرض می شود که زندگیش رو من میگذرونم، ولی متکلفم. یعنی بر من واجب نیست، چون کسی که برش واجب نباشه. تکلف هم برش واجب نیست. کسی که واجبُ النفقه من نباشد، نه در بعد اول که أبوین و أولاد و زوجه و نه در بعد ثانی که اگه من بتوانم به خواهر و بردار، اگه بتوانم انفاق کنم، در بعد ثانی واجبه. ولی هیچکدوم نیست اینجا. بلکه عرض می شود که رَجُلٍ یُنفِقُ علی رَجُلٍ لِیسَ مِنْ عَیاله إلاّ انه یَتَکَلّفُ لَهُ نَفَقَتَهُ و کِسوَتهُ. تکلّف است و حدّ وجوب نیست. أتَکونَ علیهِ فطرَهُ فَقالْ لاَ أنّمَا تَکونُ فِطرَتُهُ عَلی عَیالِهِ صَدَقَهً دونَه. صدقه واجب بر عیال، پس مهمونها همه در رفتن. اینجا در این روایت مهمونها در رفتن، تازه تعارض بین الروایتین میشه. وَ قالْ العَیالْ الوَلد وَ المَمْلود وَ الزوجَهَ قومٌ ولد. تازه اون مهمونی که مدتی مونده، اون هم تازه یه پاش گیره.

بله. حدیث دیگر. أسحاقِ بن عمّار، موثّق است روایت، قال سَئَلْتُ ابا عبدالله الصادق علیه السلام أنِ الفطرَه إلی عنْ قال وَ قال الواجبُ عَلیکْ أنْ تؤدیَ أنْ نَفسِکَ وَ أبیکَ و اُمِّکَ وَ بُلدِکَ وامرَاتُکَ بقادرٍ. ضیفک نیست. ضیف یکجا داشتیم اون هم اونجوری بود، اون هم معارض داشت.

بعدش، {39:50} عَنْ أبی عبدالله علیه السلام قالْ أذهَبُ، ببخشید. قالْ إذهَبْ فَأتِ أنْ عَیالِناَ أنْ فطرَه. حضرت دستور فرمودند به {40:04} که برو و از عیال ما فطره بده. عیال ما کی؟ یعنی اینکه امشب هم مهمون بوده مثلاً؟ أنْ عَیالِناَ أنْ فطرَه وَ أنِ الرقیق أجْمَعِهِمْ وَ لاَ تدع مِنهُمْ أحَداً فأنکَّ ان ترکتنی هم انسانا تخوفت علیه الفوت قلت و من فوت قال الموتْ.

بله. حدیث دیگر. عَنْ أبی جَعفرٍ الباقر علیه السلام قالْ سَئَلتَهُ عمّا یَجِب علی الّرَجُلْ فی اهله مِنْ صَدَقَهِ الفِطرَه مَا یَجِبْ قَالْ تُصدّقُ أنْ جَمیعِ مَنْ تَعولْ. تعول رو معنیش فهمیدیم که حتی اون جار هم به زحمت، اون ضیف هم به زحمت بتونه بگیره. مِنْ حُرٍّ أو عَبدٍ أو صَغیرٍ أو کَبیرٍ مَن ادرک مِنهُمُ الصلاه. مَنْ ادرک رو قبول نمیکنیم خلاف {40:50} روایاته که حتی بچه یک ماهه هم باشد، باید داد.

حدیث دیگر، قال امیرِالمؤمنین علیه السلام فی خُطبَهِ عید یُومَ الفطر أتوا فِطرَتَکُمْ فَإنّهَا سُنّه نَبِیِّکُمْ وَ فریضَهٌ واجِبَهٌ مِن رَبِّکُمْ وَالیوئدها کُلُّ امراِءٍ مِنکُمْ أنْ عیالِهِ کُلّهِمْ ذَکَرِهِمْ و اُنثاهِمْ وَ صَغیرِهِمْ وَ کَبیرِهِمْ وَ حُرّهِمْ وَ مَمْلوکِهِمْ وَ أنْ کُلِّ انسانَ مِنْهُمْ صاع مِنْ تَمرْ أو صاع مِنْ بُرّ أو صاع مِنْ شعیر به حسب اختلاف موارد قوت.

بله،  باز مَن ضمنت عَن أبی عبدالله علیه السلام قَالْ کُلُّ مَنْ ضمنت الی عَیالِک. ولی ضمنت الی عیالک. زور زورکی اون مهمونی رو میگیرد که مدت ها پهلوته. اون ضمنت نیست. منتها مگر ضمنت رو توسعه بدیم. یک ضمنت علی طول الخط، یکی نه. این جزو خرجی خورهای ما و نون خورهای ما شد، خب یه سال، دو سال، یک ماه، سه ماه، مثلاً فلان. همین یک شب، قدر مُسلّم نیست. یعنی یک اشاره در کلّ روایات قوی و ضعیف ما نداریم که اگر یک شب، یکی مهمان شما شد، دعوت هم کردید، خواستید، این یک شبه رو شما عرض می شود که فطریه بدین. نداریم اصلاً.

 و همچنین َعن أبی عبدالله علیخ السلام قَالْ یُؤدی الرّجُلْ زَکاتَ الفطرَه أنْ مُکاتبَتِهِ و رَقیق امرَأتِهِ وَ عَبْدِهِمْ نَصرانیّهِ و المَجوسیّهِ وَ مَا أقلَقه عَلیهِ البابه. أقلَقه عَلیهِ البابه. آیا مهمون که یک شب میاد و میره، أقلَقِه عَلیهِ البابه؟ وَ إلاّ یک کسی نیم ساعت هم کار داره، در رو وا میکنی میاد میشینه کارش رو انجام میده میره، أقلَقِه عَلیهِ البابه؟ نه، أقلَقِه علیه البابه یعنی ضمنت إلی عیالکْ که محور همون عرض میشود که نون خور شما بودن است. بله. همین، روایاتی که ما داریم همین هاست و فوق مطلب همون بود که عرض کردم. پس در این سه بعد که بعد اول عَیالُک، بعد دوم مَنْ ضمنت الی عِیالک منتها به چه جور؟ ضمنت الی عِیالک، به شرطی که به حرج نیفتید که اون روایت بود دیگه. به حرج نیفتید به اضطرار نیفتید. مَن ضمنت الی عِیالک و جزو نون خورهای شما  شده است و می توانید. اما سوم، ضیفُک نیست. مگر اون ضیفی که صدق کند که تحت عیلوله شماست و {43:13} بر شما نیست و ناراحتی و حرجی بر شما نیست وَ لا سیما اون ضیف هایی که چه عرض کنم، کسانی که ناخونده میان منزل شما و اصولاً ناخوانده منزل کسی رفتن و غذا سر سفرش خوردن، این حلال است؟ این روایت دارد که امام صادق علیه السلام رو یکجا دعوت کردند، حضرت نماز جماعت خوندن و عده ای هم دنبالشون بودند. آیت الله العظمی، خب دنبالشون کسانی هستند، درِ خانه اون شخص که رسیدند، حضرت قبل از اینکه در بزنه، رو کرد به اون ها و فرمود که إنَّ القومْ لَمْ {43:42} برید. برید سراغ کارتون. عرض می شود که بعد در زد، رفت تو. به حضرت عرض شد که آقا آخه بالاخره که شما تشریف آوردید، یک عدّه ای دنبالتون بودن. فرمود که این من رو دعوت کرده، من و دیگران رو دعوت نکرده.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی، ظاهراً فردا بحث خمس رو شروع خواهیم کرد. ظاهراً اینجوره.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته