پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سیصد و سوم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (خمس)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

این روش رو ما در نظر بگیریم مخصوصاً در اختلافات اقوال بسیار قوی است. احیاناً کسانی راجع به مطلبی که ما باید معتقد باشیم، ایراداتی دارند و ما ایرادات اون‌ها رو نقل می‌کنیم و جواب می‌دهیم. این حق، حق نسبی است. نسبت به ایرادات اون ها که وارد نیست، این حق ثابته. احیاناً نسبت به آنچه را که می‌شود گفت و امکان دارد که کسی ایراد کند، انسان فکر می‌کند و گذشته از ایرادات گذشته و حالیّه را نسبت به این مطلبی که انسان معتقد است، ایرادات آینده از هرکس و در هر زمان رو انسان در نظر میگیره و بعد جواب میده. این چی شد؟ این حق مطلق میشه. اگر چنانچه من یک مطلبی رو معتقد هستم و شما خلاف آن را معتقد هستید و ایرادهایی می‌کنید، اگر من ایراد شما را جواب دادم، ایراد شما را جواب دادم، نسبت به خودم و شما این مطلب، حق است. اما هنوز حق مطلق نیست. حق مطلق بر حسب آنچه را که وظیفه ماست و در امکان ماست و بای استه و شای استه ماست، این است که اگر مطلبی در نظر ما ثابت است، اولاً و ثانیاً و ثالثاً باید تثبیت بشم. تثبیت اول این است که ما به دلیل قویّ ﴿لَا مَرَدَّ لَهُ﴾ [الرعد: 11] استدلال کنیم. به این دلیل. دلیل عقلی است اگر از عقلیّاته، دلیل نقلی، اگر نقلیّاته به قرآن استناد کنیم، به صریح قرآن و یا به ظاهر مستقر قرآن استدلال کنیم. این قدم اوله.

 اما آیا قدم اول کافی است یا نه؟ یکی از فرمایشات امیر المؤمنین صلوات الله علیه، این است که مَنْ تَصَفَّحَ وُجوهَ الآراء عَرِفَ مَواضِعَ الخَطاء. انسان رأیی را اتخاذ کرده است، از مجرای صحیح. بِسم الله. ولکن انسان که معصوم نیست. حتی احیاناً، ممکن است ظاهری در کار باشد، مستقر نیست. انسان حساب میکنه ظاهره. با هرکس هم صحبت می‌کنی، میگن ظاهره. اما وقتی دقت کنید، این ظاهر مستقر نیست. این ظاهر باید روش فکر بشود، فکر بشود، فکر بشود، بعد ظاهر خلاف اون میشه احیاناً. به نصّ کاری نداریم ما. در نصّ هم اینطور میشه‌ها، مطالبی که عرض می‌کنم این ضروریه برای کل فقه، برای کل معارف اسلامی. یک نصّی است در قرآن، به نظر من نص، به نظر شما نه. خب این یک بعدی نیست. حالا ما در ظاهر بحث می‌کنیم. مطلبی است که ما حساب می‌کنیم که ظاهر آیه قرآنی دلالت بر اون مطلب دارد. اما این ظاهر مستقر نیست. استقرار ظاهر کی است؟ موقعی است که ما درست فکر کنیم روش، در خود این آیه، در آیاتی که مربوط به این آیه است، دقت کنیم، دقت کنیم، استقرار پیدا کند. این استقرار فردی.

استقرار در بعد، گفتیم سه قدمه ها، استقرار در بعد دوم، این است که ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾ [الشورى: 38] در بحث بگذاریم با کسانی که وارد در این مورد و در این جریان هستند، چون همه عطیّات مال شخص من که نیست، مال شخص شما نیست. اگر او هم ایراداتی کرد بر این ظاهر که ظاهر نیست و ما ایرادات او را جواب دادیم، یک پله در ظاهر بودن این جلو رفتیم و استقرار بعدی را بعد از استقرار اول گرفته ایم. استقرار اول ظهور، من به نظر اول اکتفا نکردم، بلکه دقت کردم، فکر کردم، فکر کردم، فکر کردم، مطلب اینطور به دست آمد. ولکن بعد استقرار دوم حاصل شد، شُوْر کردم با کسانی که اهل این مطلب هستند و نظر در این مطلب دارند، ایراداتی کردند. من ایرادات اون‌ها رو هم تونستم درست جواب بدم، باز کافیه؟ نه. اگر ایراداتی که ممکن است بشود و ما خودمون فکر می‌کنیم که اینجور اونجور ایراد بشود، اگر اون ها رو هم جواب دادیم، مخصوصاً در جمع. در جمع کسانی که این ایرادات را نکرده‌اند، میگیم اگر این ایرادات بشود، اینجور جواب داده میشه، در اینجا مطلب حجت مثلثه خواهد شد. در بعد اول و دوم و سوم، حجت قطعیّه است.

بگذریم از اینکه ما در معارف قرآنیّه قدم دومی نداریم. چون اطراف معارف قرآنیّه کسانی که می‌گردند بسیار کم اند. اما تا اونجایی که ما قدرت داریم و استعداد داریم و امکان داریم، باید در آیات تفکر کنیم، تفکر فردی، تفکر جمعی، حتی با کسانی هم که درست وارد نیستند، باهاشون بحث کنیم که آیه اینطور میگه، لفظ اینطور میگه، از نظر لغت اینطوره، از نظر ادب اونطوره، واردشون کنیم تا بعد اگر نظری بر اون ها هست، عرض می‌شود که بیان کنند.من نمونه عرض کنم براتون. ببینید در آیه﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ [التوبة: 28] هر کی بهش بگی، میگه نجاسته. ولی ما با حدود ده دلیل از خود این آیه استفاده کردیم که نجاست، نجاست بدنی نیست. به هر کس نشون میدیم، میگه نصّه. به هرکس شما نشون بدید، میگه بله، راجع به اهل کتاب، خب آیه ‌ای داریم باید بحث کنیم در سوره مائده ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾ [المائدة: پنج] بحث داریم و گرچه بعضی ها اون آیه رو هم ندیده بودند. بعضی از فقهایی که فتوا داده بودند و مردند، این آیه رو ندیده بودند. چنانچه بعضی از برادران ما نقل می‌کنند. حالا، این آیه بله جای بحثه. اما آیه سوره مبارکه توبه﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ [التوبة: 28] با نظر سطحی، بدون دقت، که نظر غیر مستقر است، خب نَجَسْ. خب، نَجَسْ چیه؟ نَجَسْ خب، جسمه. خب، روح هم باشه؟ نه جسمه. ولی وقتی ما به نصوص و مواضع نصّی و قرائن قطعیّه خود این آیه دقت می‌کنیم، می بینیم نخیر، اصلاً ظهور مستقر بعکس میشه. نجاست حتماً مال روح است، مال جسم نیست. دو حتمیّته. یک حتمیّت که نجاست مال عرض می‌شود که روح است. حتمیّت دوم، مال جسمه. یا، نمونه رو عرض می‌کنم که هر نمونه‌ای خودش روش بحثه، باید بحث بشه. نمونه دوم، آیا دختر باکره، پدرش بر او ولایت داره؟ با شرایط ها. با شرایطی که این ولایت به ضرر دختر نیست، چه نیست، با اون شرایطی که هست که ولایت ساقط نیست. آیا پدر دختر، دختر باکره بر دختر ولایت دارد یا نه؟ خب آقایون دارای پنج قول‌اند. چون پنج روایت ما داریم. و اگر کسانی بخواهند به قرآن تمسّک کنند، تمسّک می کنند به این آیه، خیال می‌کنند ظاهر است، نصّ است، یا ظاهر است در اینکه بله ولایت داره﴿إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ﴾ [البقرة: 237] ولی وقتی رو آیه دقت کنیم، از چهار پنج جای آیه درمیاریم که نخیر الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ هُوَ الزُوجْ. این نه زوجه است تا چه رسد أبُ الزّوج. نکاح دست کیه آقایون؟ در مرحله اولی، نکاح از نظر اثباتی که أنْکَحْتُ و قَبِلْتُ، فلان، دست کیه؟ دست مرد و زن است. اینجا بحث پدر و مادر و این حرف‌ها که نیست. در مرحله اولی دست زنه.

خب نکاح در بعد دوم، چون عُقْدَةُ النِّكَاحِ، یعنی گره نکاح. این گره نکاح، دارای دو بعده. یک بعد اثباتی، نکاح را ایجاد کردن، یک بعد سلبی، نکاح را از بین بردن. مگه هر دو عُقْدَةُ النِّكَاحِ نیست؟ بله؟ هر دوعُقْدَةُ النِّكَاحِ. یک عُقْدَةُ النِّكَاحِ ایجابیّاً، أنْکَحْتُ، یک عُقْدَةُ النِّكَاحِ سلبیّاً که أنتِ طالق یا طَلّقْتُ یا هرچه. در اینجا مراد از عُقْدَةُ النِّكَاحِ نکاح از نظر ایجابی نیست. چرا؟ یک دلیل من ذکر می‌کنم فقط. برای اینکه ﴿إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ﴾ [البقرة: 237]، در باب زنی است که انسان عقد دائم کرده است و مسّی نکرده و عمل جنسی انجام نداده. اگر طلاق داد، در اینجا عرض می‌شود که نصف مهر حقّ زنه. یعنی زن نصف را میتوانه بگیره و مرد هم باید نصف رو بده. إلاّ داره، إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ. مگر اینکه زن‌ها ببخشن. نصفش رو هم نخوان. این مال زن. ﴿أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي﴾ [البقرة: 237] نگفت، نفرمود أوْ تَعْفونْ. أوْ تَعْفونْ نفرمود. أَوْ يَعْفُوَ مواَلدُ البن نفرمود. ﴿أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ﴾ [البقرة: 237] مگه زن عقده ایجابی نکاح، طرفش نبود؟ عقده ایجابی نکاح، در اصل دو طرف داشت، یک طرف مرد بود، یک طرف زن بود. پس اینکه میفرماید که أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ، باید این عُقْدَةُ النِّكَاحِ ایجابی فقط نباشه، هم سلبی و هم ایجابی، این کیه؟ شوهره. شوهر دو بعدی عُقْدَةُ النِّكَاحِ به دست دارد، زن یک بعدی. زن یک بعدی در دست دارد که با مرد شریک است در قبول کردن. اما در بعد اینکه میخوام طلاق بدم و طلاق بدهم، زن در اینجا حقّی ندارد. بلکه حق مربوط به مرده. خب اون کسانی که می‌گویند عرض می شود که ولّی دختر و پدر دختر باکره، می‌تواند اینجا نصف مهر را نگیره، حالا گذشته از حرف‌هایی که اینجا هست، میگیم آیا اون ولّی دختر و پدر دختر باکره، می‌تواند دختر باکره را طلاق بدهد، بدون اجازه شوهر و دختر؟ هیچکس نمیتونه بگه. پس این الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ، نمی‌تواند کسی باشد که فقط جهت ایجابی نکاح را دارد ولو زن است، تا چه رسد به پدر عرض می‌شود که این زن در حالیکه این زن هنوز شوهر نکرده بوده. بنابراین اینجا پنج دلیل ما ذکر کردیم در استدراکات رساله ملاحظه بفرمایید و در عرض می‌شود که تبصره الفُقها به طور مفصلّه. در خود رساله نه، جور دیگر بود مطلب. ولکن در استدراکات، اینجا ما پنج دلیل ذکر کردیم که الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ کیه؟ این یک شخصی است که در عُقْدَةُ النِّكَاحِ، دو بعدی به دست اوست. در بعد اول شریک است با زن که جهت ایجابی است و در بعد دوم شریک ندارد اصلاً. نه زن، تا چه رسد غیر زن. یعنی طلاق بِیَدِ مَنْ اخذ بالساق. در تمام قرآن، آیاتی که راجع به طلاق هست، طلاق رو به دست مرد می‌دهد و به دست زن نمیده. مگه در مواردی که حرج باشد، مطلب دیگری است. اگر حَرج باشد، چه باشد، چه باشد که به ولایت شرعیّه می‌تواند فقیه طلاق بدهد، حتی اگه نه زن بخواد نه مرد. حتی اگر نه زن بخواد، نه مرد، ولکن بقای ازدواج این زن و مرد، موجب ترک حدود الهی بشود، در اینجا هرچه زن و مرد فریاد بزنند فایده نداره، فقیه اینجا باید طلاق بده. تا چه رسد در اونجایی که زن میخواد و مرد نمیخواد، اما زندگی عرض می شود که حرجی است، این هم یک نمونه.

ما نمونه هایی در قرآن شریف داریم، اول که نظر می‌کنیم، مخصوصاً نظر حوزوی وقتی که می‌کنیم، مطلب همانی است که آقایون فتوا داده اند. ولی وقتی که از نظر حوزوی خارج میشیم و خارج می‌شویم از اون افکار و تعلقاتی که به اصطلاحات و فتاوا و اجتهادات و تقلیدات داشتیم، مطلب به طور کلّی عرض می شود که عوض میشه. حالا در این باب، اینا مقدمه بود، خودش هم ذی المقدمّه است. در باب اینکه خمس مخصوص به غنائم دارُ الحربه یا نه؟ خب حرف هایی زده شده. حرف هایی سلباً و حرف هایی ایجاباً. ما حرف های سلبی رو نقل می‌کنیم، آنچه را گفته اند فقط؟ نه و آنچه را که می شود بگویند و آنچه را که در قرآن شریف می شود مورد تایید قرار بگیره ولو نگفته اند. ما به گفته‌اند، کاری نداریم. ما در قرآن شریف تفحص می‌کنیم. آیا لفظ غنیمت در چه معنا استعمال شده؟ بله قبول است از نظر لغت، غنیمت عبارت است از هر فایده ای. هر منفعتی را که انسان بکند، طریق حلال مراده دیگه، بحث در اینه، هر منفعتی را که از طریق حلال، انسان به دست بیاورد، چه به زحمت باشد، چه بی زحمت باشد، چه با اطلاع باشد، چه بی اطلاع باشد، این غنیمته. و لذا بعداً خواهیم عرض کرد و قبل هم نوشتیم، هبه، هدیه، ارث، با اطلاع، بی اطلاع، تمام خمس داره. اگر به بنده یک میلیارد ارث رسید از کسی که اصلاً نمیدونم زنده است یا نه، اصلا نمیشناسم، ولی به من اطلاع دادند که فلان کس مرد و هیچکس نداشت، وارث شمایید. یک میلیارد رسید، بنده دویست میلیون تومن باید خمس بدم. البته بر خلاف فتاواست. اما با استدلال به آیه، اگر غنیمت، کلّ غنائم بود، نه اختصاص به دارُ الحرب داشت که داریم بحث می‌کنیم و نه اختصاص به اون که به زحمت درآورده اید، نه اختصاص به اونکه می‌دانید، بلکه بعد چهارم بود. آنچه را که به دست شما رسید، بلکه بالاتره، اونچه را که شما سعی کردید، زحمت کشیدی، باید خمسش رو بدی. اینکه بی زحمته ندی؟ نفهمیدیم. مالی که مفتی به دست من دراومده خمس ندم؟ اما مالی که من زحمت کشیدم و عرض می‌شود که عرق ریختم، کد یمین و عرق جبین، اینجا باید خمس بدم. البته این مؤید مطلبه، بله ولکن از نظر دلیل ما داریم بحث می‌کنیم.

حالا، در باب غنیمت ما عرض می‌شود که دو بحث اصلی داریم، بحث سومش که بحث فرعیه، اقوال و آراء فریقینه. بحث اصلی اول، لغت است. لغت غنیمت را در اختصاص دارُ الحرب نمی داند. اصلاً غنیمت از غَنَمِ. غَنَم از فوائده. از فوایدی که در جنگ شما غَنَم بگیرید؟ چون وقتی جنگ می‌کنید آیا گوسفند رو عرض می‌شود که دستور میاد؟ تو جنگ که گوسفند نیست. جنگ، تیر است و تفنگ است و زره است و مره است و کلاهخود است و اسب است و عرض می‌شود که وسایل جنگی امروز است و این حرف ها. غنیمت اصلش، اصل غَنَمْ است. غَنَمْ،، چرا ازش غنیمت به دست آمد؟ برای اینکه، آیا گوسفندی که مال شما هست و می‌شود شما بیشتر روش کار کردین یا خدا لطف کرده؟ خدا. او می‌زاید، شما که نزاییدید برّه را، او می‌زاید، برّه را او می‌زاید، عرض می‌شود نر می‌زایاند و ماده می‌زاید، علف را خدا درست کرده، علف تبدیل به گوشت میشه خدا، تبدیل به عرض می شود که لَبَن میشه و شیر، خدا، همش خدا. شما فقط یک مقداری چوپانی کردید و مراعات و فلان. درصد اون لطفی که راجع به گوسفند هست، از خداست. پس گوسفند غَنَمْ است به این معنا. بعدش غنیمت مشتقّه، غنیمت یعنی چی؟ یعنی کاری که شما، بهره ای که می‌برید شما و زحمتی براش نکشیدید. یک زحمت مختصری براش کشیدید. اگر هم زحمتتون زیاد بشه، در مقابل اون رحمت عظیم الهی این چیزی نیست. درصد رحمت عظیم الهی نسبت به این زحمت کمه. خب، غنیمت، از اینجاست، بِسم الله. ولکن، آیا منحصر میشه به جایی که شما زحمت کم کشیدی؟ اونجا که زحمت اصلاً نکشیدی که بیشتره که. اگر گوسفندی رو به شما مجانی بدن، این غنیمت تر است؟ یا گوسفندی که شما زحمت کشیدی؟ خب معلوم دیگه. این عرض می‌شود که مطلب بالاتر میشه. همونطور که ﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ﴾ [الإسراء: 23]، أُفٍّ حرام است، خب زدن که بالاتره حُرمتش. این شکی نداریم.

حالا، از نظر لغوی مطلب مُسَجّل است، و البته آقایون به کتاب که بنده نوشتم مراجعه مبفرمایید و هرکدام که ندارید، همراهتون ببرید منزل مطالعه بفرمایید و أمَانتُ مضمونه مَردودَه. عرض شود که بله، ببرید همراهتون، لزومی نداره اینجا باشه. چون اینجا ما زیاد به این مراجعه نداریم و اگر مراجعه داریم خب باز می‌کنیم میخونیم. اما برادرانی که ندارن، همراشون ببرن، ما اسمشون رو هم یادداشت نمی‌کنیم، اسمشون نزد خودشون یادداشت است و عرض می‌شود که مطالعه کنند هر مقداری لازم است، بعداً که خواستن همراشون بیارن که اینجا ملاحظه کنند. ببنید مطالبی است که ما در کتاب نوشتیم، بِسم الله. ولی مطالب دیگری است که هم اون ها رو دارد و هم مطالب دیگری. احیاناً هم بر خلاف اونچه در کتاب نوشتیم ما عرایضی داریم. چنانچه در تفسیر راجع به این ﴿إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ﴾ [البقرة: 237] من مطلب اول رو گفتم. ولی مطلب دوم حالا عرض می‌کنم چنانکه در تبصرة الفقها هست و در این عرض می‌شود که استدارک رساله نوین هست.

خب حالا، در بحث لغوی اینجور، در بحث لغوی غنیمت، کُلُّ فَائدة، به زحمت باشد، بی زحمت باشد، بدانید، ندانید، بلکه این غنیمت تره. یعنی در عرف تعبیری ما هم این غنمیت تره. اصلاً فائده. فائده ما چند جور داریم. یک فائده ای است که با زحمت زیاد، فائده‌ای است که با زحمت کم، فائده‌ای است با زحمت هیچی، با هیچ زحمت. این فائده تره. اینکه در بعد سوم است، فائده بیشتریه. غنیمت هم همینطوره. غنیمتی که شما زحمت نه زیاد کشیدید، نه کم کشیدید و نه می‌دانید. یک مرتبه انسان می‌دانه، منتظر است کی بمیرد به ما برسه. حالا کاری نداریم خوبه یا بده. کی بمیرد به ما برسه، این پدری که هیچی به ما نمیده، میلیونر هم هست. منتظر است بچه، کی بمیره به ما برسه. خب این زحمته خودش. ولو برای به دست آوردن اون ارث، زحمت نکشیده. ولی زحمت فکریه، کی بمیرد به ما برسه. اما اگر بعد چهارمه، اصلاً نمیداند کسی هست که پول دارد که این اگر بمیرد، کسی ندارد جز شما، بدون اطلاع شما، مالی به شما میرسه، این خالص غنیمته. نه فکر دارد، نه زحمت دارد، نه می دانستید، نه کار کردید، نه زیاد، نه کم. بنابراین، این موارد مربعه غنیمت را عرض می‌شود که لفظ ﴿مَا غَنِمْتُمْ﴾ [الأنفال: 41] از نظر لغوی شامله. اما از نظر قرآن، سوال، مگر نه این است، که دیروز این رو اشاره عرض کردم، مگر نه این است که قرآن شریف، احکامی رو که قبل بود بالا و پایین میکنه، بعضی ها رو از بین می‌بره، بعضی‌ها رو کم میکنه، بعضی‌ها رو زیاد میکنه؟ و إلاّ اسلام اومد برای چی؟ موضوعات هم همینطوره. در موضوعات و احکام درست است ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ [البقرة: 275] ولی صد درصد همون نیست. ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ﴾ [النساء: 29] میخواد، ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ [النساء: 5] میخواد، چه میخواد، چه میخواد، موضوع رو محدود کرد. همونطوری که حکم محدود است، حکم بیع هست در میان مردم، ولی حکم حدودی دارد. بایدها دارد، نبایدها دارد. در موضوع هم همینطوره، ما نمیخوایم بگیم که شارع لغوی است که وضع شارع در اینجا هست، نخیر. شارع میگه بابا این بیعی را که همه می‌کنند و آنچه را که می‌گوید بیع، من میگم حِلیّت مربوط به بیعی است که تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ باشد، چه باشد، چه نباشد، از این حرفها. یا در باب صلاه، در باب صلاه که در میان ده معنای لغوی که می‌شود این معنا را ما تونستیم ترجیح بدیم که اَلْصَلاه مِنَ 20:43 وَقودَ النّورْ. روشن کردن نور است. بین خودمون و خداوند که یک ظلماتی و یک موانعی و حجوبی است، ما ایجاد کنیم و روشن کنیم نور را. بهترین چیزی که روشنگر است بین عبد و ربّ، عبارت است از صلاه که معراجُ المؤمن است، عِمادُ الیَقین است و عمودُ الدین است و این حرف‌ها. این نمونه.

حالا، کسی بیاد اینطور بگه، بگه در باب غنیمت هم همینطور خب و دلیل هم بیاره. دلیل بیاره که در باب غنیمت، درست است غنیمت، از نظر لغوی کُلُّمَا ظَفَرَ بِهِ الانسانْ گرفته، حالا لسانُ العرب اونطور میگه، دیگری اونطور میگه، دیگری اینطور میگه، ولکن روی هم رفته، آنچه را که به دست انسان برسد، مجاناً، با کار، زحمت، بی‌زحمت، با علم، بی‌علم، همه رو گرفت، بِسمِ الله. ولکن با این سِعِه ای که در لغت هست، در قرآن ما هرجا نگاه می‌کنیم در حربه. ما هرجا، حالا آیاتش رو می خونیم براتون، در تفسیر هم هست، از خود قرآن می‌خونیم براتون که قبل و بعد هم متوجه بشید. تمام آیاتی که در باب غنیمت است فقط در حرب است. فقط یک جاست که در حرب نیست. ببینید در اونجایی که غنیمت در باب حرب وارد شده و ازجمله اینجاست که یک سوالی مطرح کردم آقایون جواب بدید که باز روش فکر کنیم که در اینجا هم در باب حربه که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ﴾ [الأنفال: 41] که بعضی برادران اشاره کردند و نزدیک مطلب بود، باز هم فکر کنند، جواب بدن. ﴿إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ﴾ [الأنفال: 41] إذْ، إذْ، إذْ، این مربوط کرد به عرض می‌شود که به حرب. حالا در آیات دیگر هم همینطوره. ملاحظه بفرمایید، در سوره نساء، در سوره نساء آیه نود و چهار ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا﴾ [النساء: 94]این ضَربِ فی سَبیلِ الله، خب سبیل الله، دو سبیل اللهِ. یک سبیلِ الله جهادیه قتلِ قتاله. یک سبیلِ اللهِ دعوتیه. اینجا اولیه. چون فَتَبَيَّنُوا. و إلاّ اگر عدّه ای کفار هستند و گمراه هستند، حالا ما تَبیّن کنیم پسر کیه و دختر کیه و فلان. نه دیگه، کافرند، بریم بیان کنیم حق رو. اما اگه در باب قتاله تَبَیّنوا. در باب مقتاله معلوم باشد کسی که با شما مقاتله، این کیه؟ این آیا مستحقّ قتال است؟ مستحق قتال نیست؟ و لذا در جنگ‌های اولی که بین مسلمان ها و کفار بود مخصوصاً عرض می‌شود که در سال اول و دوم هجرت، جنگ‌هایی که پیغمبر بزرگوار مسلمین با کفار قریش می‌کردند، مگر مهاجمین از مکه همه کافر بودند؟ نه، تو اینها مسلمانانی بودند که مهاجرت نکرده بودند، در تقیّه و در چه و در چه، کاری نداریم مقصر بودند، ولی مسلمان بودند. مسلمان ترسو، مسلمان پیزوری که مجبوراً در جنود عرض می‌شود که کفر و ابوسفیان و غیر ابوسفیان میومدند و صورتاً محارب بودند. فَتَبَيَّنُوا نه، معلوم بشد که این مسلمانه، قبلاً مسلمان شده، مسلمانه و حالا عرض می‌شود که به زور و به تقیّه آمده و جنگ هم نمیخواد بکنه، ولی تو این جمعیت آمده. در اینجا فَتَبَيَّنُوا، ملاحظه کنید. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا﴾ [النساء: 94] تازه بالاتر از این، حالا کافره، معلوم است که کافره. ولکن کافری است که نمیخواد جنگ کنه، ولی میگه آقا من توی جنود کفارمف اگه از اول نیومدم که می آوردن من رو به زور. ولی من آمده‌ام که مسلمان بشم. ﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا﴾ [النساء: 94] عرض می‌شود کافره ها، کافری که أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ، میگه آقا من تسلیمم. شما نگید که مومن نیستی، خب مومن نباشه، خب میخواد مؤمن بشه. یا نمیخواد مؤمن شه، ولی جنگ نمیخواد بکنه. کسی که نمی‌خواد جنگ کنه و تسلیمه، از نظر حرب جسمی تسلیمه، از نظر دعایه و تبلیغات هم مطلبی ندارد، نگید لَسْتَ مسلما عرض می‌شود که ﴿تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ [النساء: 94] اگر شما همینطور قاطی پاطی جنگ کنی، هرچی دارند بگیری، اگر مسلمانه در مکه مونده و گرفتاره که بدتر و اگر هم که کافری است که بابا نمیخواد جنگ کنه، در جنگ، در جمع این جنود و کفار آمده، اما داره تسلیم میشه، خب این قدم اول رو داره برمیداره. اینکه قدم اول رو داره برمیداره، ولو شهادتین رو نگه و اگر بگه که بهتر، ولی هنوز اسلام در قلبش وارد نشده، نگید لَسْتَ مُؤْمِنًا. برای اینکه در آیه دیگر هم دارد ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا  قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ [الحجرات: 14] قبول میکنه اسلام. شما دیگه معاند نیستی، محارب نیستی. شما اون قدم اول رو برداشتید. می‌فرماید که ﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ [النساء: 94] سوال، خب ما غنیمت میخوایم، گرسنه‌ایم، مدینه اومدیم، تازه می‌خوایم یک با و بنه‌ای، تشکیلاتی، می‌فرماید که ﴿فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ﴾ [النساء: 94] خداوند مغانم زیاد داره. شما چرا چسبیدی به غنیمت دارُ الحرب؟ البته در این آیه یک جمله‌ای هست، فکر بفرمایید که از این جمله استفاده می‌کنیم که غنیمت در انحصار دارُ الحرب نیست. ولکن جمله‌ اول که ﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ﴾ [النساء: 94] شما به این غنیمت‌ها چسبیدید، پس غنیمت مال چیه؟ مال جنگه. و اون نکته‌ای که در این آیه هست که آقایون توجه بفرمایید، ساده هم هست، که می‌تونیم از خود این آیه استفاده کنیم که غنیمت در انحصار دارُ الحرب نیست، در کلّ قرآن، فقط همین جاست. ولی در آیات دیگر، غنیمت استعمال شده است، یعنی آمده است در زمینه عرض می‌شود که جنگ. خب، این یک آیه. {صحبت حضار}

این جوابش اینه که عِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ، خدا وعده دوم میده. میگه شما برای این غنیمت های کسانی که خب نباید باهاشون جنگ کنید برای اینکه غنیمت بگیرید، دارید جدیّت میکنید. ولی نه، خدا مغانم زیاد داره. مگه پهلو خدا جنگه؟ خداوند در دنیا، مغانم زیاد داره، فوائدی به شما بده. در آخرت مغانم زیاد داره، فوائدی به شما بده، مگه پهلو خدا جنگه؟ مگر با خدا کسی جنگ می‌کند؟ که خداوند این غنیمت‌ها رو بگیره، غنیمت دارُ الحرب رو، بعد بیاد بده به کسانی که مجاهدین مسلمین هستند. این آیه، آیه‌ای منحصر بفرد است در اینکه غنیمت، همون معنای لغوی خودش رو داره. عِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ مغانم مادیّه، مغانم معنویّه، مغانم دنیویه، اُخرَویه، در حرب، در جنگ. اگر شما اینجا در جنگ، این احتیاط کاری رو کردی و غنیمت جنگی کم دستتون اومد، اما خداوند مال زیاد داره. این درست شبیه است، مثل به اون آیه مبارکه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا  وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ﴾ [التوبة: 28] اگه می‌ترسید که کم پول بشید و وضع تجاری بر شما ضیق ایجاد کنه، عرض می‌شود که خداوند خب توسعه میده.

در اینجا هم اگر می‌ترسید که غنیمت جنگی کم بیاد، اگر این احتیاطات دسته اول و دوم بکنید، وَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ. ولکن کسی بیاد این جواب رو بده فعلاً که بله، غنیمت در اینجا، در این جمله دوم آیه، استعمال شده است در کلّ فوائد. اما در موارد دیگر قرآن، که سه، چهار، پنج مورد است، این ذکر شده است در موارد جنگی. و ازجمله عرض می‌شود که در خود سوره انفال، آیه شصت و نه، ﴿فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَيِّبًا  وَاتَّقُوا اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ [الأنفال: 69] اول کسی بیاد بگوید که مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَيِّبًا، این حَلَالًا طَيِّبًا در اختصاص غنیمت جنگیه؟ یعنی اگر انسان استفاده غیر جنگی کرد در تجارت، در زراعت، در چه، در چه، در چه و حَلَالًا طَيِّبًا بود، این کُلُوا نیست؟ کسی اینطور بیاد بگه. ولی در مقابل کسی اینطور بیاد جواب بده، چون ما داریم اشکالات رو فعلاً میسازیم تا بعد جواب ها رو. جواب ها رو ما به طور اشاره بعضی وقتها میگیم. کسی بیاد بگه آیه در زمینه جنگه. ملاحظه بفرمایید آیات قبلی رو. آیات قبلی از آیه شصت و سه به بعد همش جنگه. ببینید، بلکه قبلش هم همینطوره، سوره انفال. سوره انفال از آیه شصت ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ [الأنفال: 60] بعد ﴿وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ﴾ [الأنفال: 61] بعد ﴿وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ﴾ [الأنفال: 62] بعد ﴿وَأَلَّفَ﴾ [الأنفال: 63] بعد ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ [الأنفال: 64] بعد ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ﴾ [الأنفال: 65] همش قتال، قتال، قتال، ﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ﴾ [الأنفال: 66] بعد ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى﴾ [الأنفال: 67] باز جنگه بعد ﴿لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ [الأنفال: 68] بعد ﴿فَكُلُوا﴾ [الأنفال: 69] فَكُلُوا بعد از چیه؟ بعد از آیات جنگه. این آیه، آیه‌ شصت و نه است. یعنی هشت آیه قبلاً راجع به جنگه و تاکتیک های جنگه و تشکیلات جنگه، سلب و ایجاب‌هایی که در جنگ از نظر شرعی لازمه، اینجا می‌فرماید ﴿فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَيِّبًا  وَاتَّقُوا اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ [الأنفال: 69]

 بعد منتقل می‌شویم به سوره فتح، سوره فتح آیه پونزده و نوزده و بیست. عرض می‌شود که آیه پونزده، ﴿سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ﴾ [الفتح: 15] مغانم استعمال شد در غنیمت های جنگی، مُخَلَّفُونَ چه منافقین باشند، چه کسانی که پیزوری رو ضعیف و ضعف نشون دهنده که به جنگ نرفتند. اینها بعداً میگن، بعد از اینکه شما جنگ کردید و چه کردید و چه کردید سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا. وقتی این که رفتن شما، رفتن جنگی است که غنیمت دارد که الان دارید می‌گیرید، ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ، بذارید ما هم دنبالتون بیایم، کی؟ نه در جنگی که زدن و خوردن و گرسنگی و فلان و این حرف‌ها، نه، در اون جنگی که مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا است. ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ، پس مغانم در اینجا چیه؟ مغانم عرض می‌شود که جنگی است. ﴿كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ﴾ [الفتح: 15] الی آخر. بله، این آیه، بعد آیه چی بود؟ 19من، آیه نوزده. آیه نوزده، عرض می‌شود که لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ آیه هجده، ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا﴾ [الفتح: 18]، ﴿وَمَغَانِمَ﴾ [الفتح: 19] در فتحه، ببینید وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا که فتح مکه مکرمه فتحُ الفُتوحه که ظاهر همینه ﴿وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا﴾ [الفتح: 19] در فتحُ الفتوح همینطور بود. در فتح مکه اصلاً همه مکّه غنیمت شد. منتها البته به اینها ظلم نشد، حتی عرض می‌شود که پیغمبر بزرگوار خانه‌ ابوسفیان را مأمن قرار داد که هرکس خانه ابوسفیان وارد شه ما او را کاریش نداریم و جنگ هم در اونجا نشد. فتح بدون خونریزی. ﴿وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا  وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾ [الفتح: 19] این آیه نوزده. بعد، ﴿وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا﴾ [الفتح: 20] در چه مورده؟ مورد جنگه. جنگ‌هایی که مسلمان‌ها کردند، در تمام جنگ‌ها غالب بودند إلاّ یکی و نصفی. اون یکی و نصفی حساب داره‌ها. در این جنگ‌هایی که رسول الله صلوات الله علیه، در زمان خودشون البته، کردند که البته یکیش در مکه بود که خارج مکه بود که در سوره عادیات ما بحث کردیم. اما کلّ جنگ‌هایی که رسول الله صلوات الله علیه داشتند، در عهد هجرت بود. در عهد هجرت در تمام جنگ ها رسول الله غالب بودند، إلاّ یکی و نصفی. یکیش اُحُده. اون هم تقصیر اون تیر اندازهایی بود که محل خودشون رو رها کرده بودند. و نصفیش عبارت بود از جنگ عرض می‌شود که همین جنگ اُحُد. یک مرحله اولاست و نصف مرحله دوم.

در جنگ اُحد، در مرحله اولی کفار غالب شدند، ولکن در مرحله دوم، کفار مغلوب شدند. یک مرحله دیگه هم هست در عرض می‌شود که جنگی که با اهل طائف کردند رسول الله صلوات الله علیه. جنگی که رسول الله با اهل طائف کردند، در مرحله اول مسلمان ها به خودشون بالیدند و خیال کردند که افراد زیاد است و چنین است، اونوقت که افرادمون در جنگ بدر کم بود، غالب شدیم، حالا که افرادمون زیاد است و افراد کفار کمه، ما غالب خواهیم شد. در اینجا مغلوب شدند. مغلوب شدند بعد مجدد عرض می‌شود که غالب شدند. بنابراین، فقط یک دو تا مرحله‌ نیمه تقریباً یا تحقیقاً مسلمون ها مغلوب شدند. حنین بود حاج آقا، بله؟ حنین. در جنگ حُنین مغلوب شدند و غالب شدند بعداً و در جنگ اُحد هم بعداً جبران شد. خب، حالا این مَغَانِمَ كَثِيرَةً رو کسی اینطور بگه، عرض می‌شود که ﴿وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا﴾ [الفتح: 20] مغانم جنگ هاست، فقط مغانم آخرت که نیست. ﴿فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ﴾ [الفتح: 20] خداوند تعجیل کرد برای شما، این غنیمت را، این غنیمت که در این جنگی که حاصل شده. ﴿وَكَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا﴾ [الفتح: 20] الی آخر.

حالا، تا اینجا از نظر ورود آیاتی که در باب غنیمت است، ملاحظه فرمودید آیات به رُمَّتِهَا و به کلیّتِها در باب عرض می‌شود که جنگ بود. اون وقت، یک مؤیّدات دیگر، البته مؤیّدات هم داخلی و هم خارجی. از مؤیّدات داخلی، این رو قبلاً هم اشاره کردیم، ولی حالا جزو مطلبه. اگر چنانچه خمس مربوط است به کلّ فوائد، خب بیشتر از زکات باید ذکر شه. زکات که در سی و دو آیه به لفظ زکات و در آیاتی به لفظ انفاق، در آیاتی به لفظ ایتاء، در آیاتی به لفظ صدقات در صد و بیست آیه، زکات به الفاظ مختلف ذکر شده است و قرین با ایمان ذکر شده است و قرین با توحید ذکر شده است. اما آیه خمس یک آیه است. چطور شد در اون کم که واقعاً بر حسب اونچه را هم که ما عرض می‌کنیم. {صحبت حضار} اگه یکی باشه. اگه دو تا باشه چی؟ روی دو تا بودن. که زکات یکیه، خمس هم یکیه. من عرض نکردم که یکی است که. عرض کردم مصرف یکی است. دوتاش که نمیشه یکی باشه که. دوتاش ادّله قویّه داریم، برای اینکه این، احتمال ما دادیم بله، در باب احتمال، احتمالات دادیم که زکات و خمس یکیه. که خمس این عرض می‌شود که کسره و نصابه اخیر زکاته. این احتمال رو دادیم. ولکن از نظر ادّله کتاباً و سنّتاً، که تا آخر زمان رسول الله و تا آخر زمان أئمّه، هم خمس بود هم زکات. حالا، ما این مصرف یکیه. {صحبت حضار} ملاحظه بفرمایید. عرض می‌شود که من هم یادم میره، خب، ایشون هم یادش میره، شما هم یادتون میره. من هم از شما سوال میکنم. حالا ملاحظه کنید، زکات که صد و بیست آیه به الفاظ مختلف، با اون شدت‌هایی که قبلاً مقداری بحث کردیم، ذکر شده و حال آنکه خب نصاب هاش معلومه دیگه. نصاب های معین در حدّ معین دارد. دو و نیم درصد، پنج درصد، ده درصد، بینابین زکات نداره. بله، بینابین ما عرض می‌کنیم خمس داره و خودش هم خمس داره. هم در خود نصاب ها خمس داره، هم بینابین خمس داره. پس خمس هم در بینابین زکات است، بیست درصد. و هم در خود نصاب زکات است بیست درصد، که در حدّ نصاب میشه بیست و شش درصد. در بینابین میشه بیست درصد. بیست و شش درصد، بیست درصد. بیست و شش درصد، بیست درصد، این ماله خمسه. اما زکات 6 درصد معدلش میشه. چطور شد برای زکات صد و بیست تعبیر در قرآن شریف داریم، ولکن راجع به خمس، فقط یکجا داریم. پس معلوم می‌شود که خمسی که اینقدر گردن کلفته از نظر نصاب، این مال غنائم دارُ الحربه. بعضی وقتها جنگ میشه. مگر جنگ با مسلمان ها هر روز و هر شه؟ همیشه است مگه؟ نه. بعضی وقتها جنگ میشه. از این بعضی وقتها که جنگ میشه بیست درصد، ولی حساب کنید در اینجا زکات بیشتر از خمس خواهد شد. بله؟

 اگر که خمس مربوط به غنائم دارُ الحرب باشه، بنابراین زکات که در کلّ سال ها هست، چهارده قرنه، هزار و چهارصد سال میگذره، هزار و چهارصد مرتبه زکات از این کلّ اموال به حساب ما، حتی به حساب نه تا هم بگیم اینطوره، ولی به حساب ما خب بیشتره. از کلّ اموال زکات، این یک طرف. طرف دیگر، بیست درصد، فقط از غنائم جنگی. پس این کمتر خواهد شد. چون کمتر خواهد شد، بنابراین یک مرتبه هم ذکر شه مطلبی نیست. اون هم در باب جنگ ها دارد ذکر میشه، این هم یک ایراد. ایراد دیگر بر این مطلب که خمس نسبت به کلّ غنائم باشه، اینکه در زمان خلفاء اصلاً خمس گرفته نشده. مگر خلفاء چه مرگشون بود که مال کمتر می‌گرفتند؟ خلفاء زکات می‌گرفتند دیگه. کلاه زور دیگه هم می‌گرفتند، خب چرا به آیه خمس عمل نکردند؟ مگر آیه خمس به نفع بیشتر اون ها نبود؟ اگر میگی که زکات باید به دست رئیس دولت اسلام باشه، خب مادامی که پیغمبر بود، پیغمبر. بعد از پیغمبر، خب خلفاء خودشون گفتند، بعد هم عرض می‌شود که خلفایی که خودشون مقرّر کردند. خب چطور اینها بر کرسی رسول الله صلوات الله علیه نشستند، به عنوان خلافت رسول الله، اولی و دومی و سومی، بعدم پنجمی تا آخر، چهارمی که امیرالمؤمنین بود، بعدم پنجمی تا آخر، تا وقتی که زمان خلافت منقرض شد، این‌ها زکات ها رو می‌گرفتند به عنوانی که جانشین رسول الله اند، چرا خمس رو نگرفتند؟ {صحبت حضار} هم من فکر میکنم هم آقایون. ما فعلاً داریم این ساختمون اینها رو میسازیم، ببینیم بعد با چه کلنگی می‌تونیم خرابش کنیم که می‌شود جوری که این ساختمون نیمه کار بمونه و ما شک کنیم؟ یا نه، این ساختمون به طور کلّی خراب میشه؟ پس این هم یک اشکال که خمس در زمان خلفاء اصلاً گرفته نمیشد و همونطور که خلفاء مقام خود أئمّه را غصب کردند، خب خمسشون هم غصب می کردند. {صحبت حضار} میفهمم، ولکن یعنی تمام حکومت های اسلامی، از این عن الله خمساً نفهمیدند؟ حتی اگر هم نمیفهمیدند، باید بفهمند. چرا؟ برای اینکه پول دربیارن. جایی که احتمال داره ازش پول دربیاد، این رو یقینیش باید بکنند. {صحبت حضار} صبَّحکُمُ الله بالخیر. اینهایی که اینقدر زور به مردم گفتند، سوار مردم شدند، همه چیز مردم رو استثمار کردند، معاویه جوری سوار شده که روز چهارشنبه نماز جمعه خوند. چهارشنبه آقا نماز جمعه خوند. البته اول ظهر خوند. مثل ما قبل از ظهر نمیخوند. چهارشنبه نماز جمعه خوند، هیچ کس هیچی نگفت. چهارشنبه دوم خوند، بعد گفت بابا، رفت منبر، گفت من آخه چهارشنبه نماز جمعه خوندم، هیچکس چیزی نگفت، باز چیزی نگفتند، گفت حالا فهمیدم که حکومت من خیلی قویه. چون اگه حکومت من مقداری شل بود، خب من چهارشنبه نماز جمعه خوندم، به همه میگفت چرا چهارشنبه خوندید؟

من یادم هست در لبنان، حرفمون همینجا قطع می‌کنیم تا فردا دنباله مطلب، بریم به سر آیه. در لبنان که ما وارد شدیم از نجف که ما فرار کردیم و خب بیرون می‌کردند همه رو، ما در رفتیمف رفتیم به لبنان، من فکر کردم نماز جمعه رو در کل لبنان مرسوم کنیم. اول که امام جمعه نشده بودیم هنوز. می‌رفتیم در قری و قصوات و فلان از جمله رفتیم به کَفرْحتّا یکجایی به نام َکفرْحتّا که کَفر لغت عبرانی است. یعنی ده حتّی. در اونجا خب اعلام کردیم و بلندگو و فلان و گفتن مسجد نیست، حسینیه، گفتیم خیل خب. در حسینیه رفتیم نماز جمعه رو اول یاد دادیم چجوری باید خوند، بلد نبودند، آخوندهاشون هم بلد نبودند. حتی می‌گفتند که این آدم کافره، برای اینکه نماز جمعه داره میخونه. عرض می شود که نماز جمعه رو خوندیم و بعد اون کدخدا ما رو دعوت کرد خانه اش و خب رفتیم ناهار و فلان و جای شما خالی. بعداً آخر سر اومد در گوش من گفت شیخُنا من دو جمله به شما عرض می‌کنم که اگر شما لطف کنید، خیلی به نفعه. گفتم چی؟ گفت اگر شما نماز جمعه رو یکشنبه بیایید، دو تا فایده داره. چون یکشنبه ها تعطیله اونجا. یک فایده اینکه جمعیت زیادتره، دوم اینکه سهم امام بیشتر میدن. گفتم اولا من برای سهم امام نیومدم، این اولا. ثانیاً من که معاویه نیستم که، معاویه چهارشنبه خوند، بنده یکشنبه بخونم؟ آقا نماز جمعه، یعنی مال جمعه است. مثل اینکه شما نماز ظهر رو مثلاً نصف شب بخونید.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی.

انشالله تتمات مطلب فردا و پس فردا که تعطیل نیستیم.

{صحبت حضار}