بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
بنا بر محور قرآنی که کلاً در تمام موارد فقهیّه و غیر فقهیّه میزان بحث ماست، تبعاً اختلافی با سایر علمای بزرگوار اسلام حاصل میشه و معنای اختلاف، دعوا نیست، بحث است. کما اینکه بزرگان علمای اسلام مانند شیخ انصاری و مانند شیخ محمد حسن صاحبُ الجواهر و مانند اینها وقتی با هم بحث میکنند، تو بحث مطالبی هست ولی پشت سرهم نمازم میخونند، همدیگر رو عادل هم میدانند، به هم دیگه احترامم میکن، قصور هم به همدیگه دارند، اما در مقام بحث مَا تَضْحَکُ بِه السَکلا هم میگن، لَیْسَ هَذاَ مِن دَعوهِ المُحصلّین هم میگن، حتی احیاناً شیخ انصاری نسبت به صاحب جواهر میگوید لَیْسَ هَذاَ مِن دَعوهِ المُحصلّین، تو محصل نیستی.
یادمه آقای خمینی بحث میکرد نجف و بحث سیاسی حکومت اسلامی که رسیدند، ما می رفتیم به حساب بحث سیاسی، نظرم هست حاج آقا مصطفی رحمت الله علیه، فرزند بزرگوار ایشون که واقعاً مجتهد بود و صاحب نظر بود و کمالات خوبی داشت، ایشون بعضی وقتا سوال میکرد، آقای خمینی میگفتند مصطفی برو امثله بخون، از این حرف ها مثلاً. البته ما نمیخوایم تبعیّت کنیم از این رویّه، ولی اگر بعضی وقتا فریادها داریم، فریاد دعوا نیست، برادران توجه داشته باشند، دعوا ما با کسی نداریم، ما عرض میکنیم اصل مبدأ ما این آیه است و شما به روایات اینطور تمسک فرمودید یا به شهرت یا به اجماع یا به چه.
حالا در باب خمس که تقریباً رو به انتهاست، عرض میشود که خب ما چند اختلاف با برادران دیگر فقیه داشتیم که همه اختلافات رو تقریباً عرض کردیم ولی امروز بهطور مجمل عرض میکنیم.
اختلاف اول این بود که ما عرض کردیم{فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ}خمس از کلّ درآمد است در دو بعد. برادران دیگر همگی میفرمایند تا اونجا که من اطلاع دارم، همگی برادران دیگر فقیه سالفاً و حاضراً، مستقبلاً تا کی چه عرض کنند، همه در مثلث زمان تقریباً مبناشون در فقه سنتی این است که خمس متعلق است به ما بَقِیَ وَ زادَ أنْ مَؤونهِ السَنه، با حمزه، ما عرض کردیم نخیر، خمس تعلق به اصل میگیرد إلاّ اینکه مؤونه سنه رو استثنا میکنیم و استثنا دو جوره.
یک مرتبه است که مخارج سال را استثنا میکنیم از اصل خمس، یک مرتبه نه از وضع خمس. آقایون میفرمایند که مخارج سنه را از اصل خمس استثنا میکنیم و مابقی خمس دارد، ما عرض میکنیم مخارج سنه رو از وضع خمس استثنا میکنیم و کل خمس دارد و فرقشم خیلی معلومه. این یک اختلاف که با برادران دیگر داریم.
اختلاف دیگر، آقایون کلاً با یک خورده اون بالا پایینش، کم و زیاد، میفرمایند خمس تعلق به منافع که میگیرد حالا آقایون مازاد میگن ما کل میگیم، این منافع و عوائد و غنائم شامل ارث نیست. همشون میگن، شامل هدیه و هبه نیست، بعضی ها میگن هست، بعضیها میگویند نیست. ما استناد کردیم به اطلاق الصّریح آیه مبارکهی خمس که تمام آنچه صدق غنیمت برش میکنه، بدانید، ندانید، کاری کنید، نکنید، میراث مَن لاَ یَحتَسِب باشد، یَحتَسِب باشد، هدیه باشد، هبه باشد، نماء متصل باشد، منفصل باشد، زیادی قیمت سوقیّه باشد، غیر باشد، تمام اینها فوائدن و غنائمن و خمس به کلّ این غنائم عرض می شود که تعلق میگیره.
مطلب دیگری که برادران دیگر فقیه داشتند، مبادأ سال اختیار فرمودند، ما با مبدأ سال در چند جهت اختلاف داریم، مبادأ سال نیست، مبدأ درآمده، اصلاً سال کتاباً و سنتاً وجود ندارد، بلکه مؤونه است. مؤونه که هست مگه مؤونه سنه است؟ نخیر، مؤونهها فرق میکنه. بعضی از مخارج، مخارج روزانه است، مثل ناهار روزانه، بعضیها مخارج هفتگیست، هفتهای یک مرتبه میخواد بره قم زیارت کنه مثلاً حالا مستحب یا نذر کرده یا هرچی، بعضیها مخارج ماهیانه است، ماهی یک مرتبه باید کرایه خونه بده، اینطوره یا ماهی یک مرتبه باید نفقه بده، بعضیا مخارج فصلیست، در تابستان کولر و پنکه و نمیدونم چی میخواد، در زمستان عرض میشود که نفت و زغال و گاز و برق و این حرفها میخواد، این مخارج فصلیه، بعضیها مخارج سالیانه است، سالی یک مرتبه یا به عنوان وجوب یا به عنوان استحباب بر عهده انسان چیزی باشد، این مخارج سالیانه است. بعضیها مخارج بیش از سالیانه است. من و منها مادامی که حال مطالعه داریم و قدرت بر مطالعه داریم، کتاب، کتابهایی که لازمه مطالعه کنیم جزو مؤونه ماست ولی مؤونه سنه است؟ ما در یک سال کتاب لازم داریم؟ اگر فرض کنید در 20 سال یا 30 سال یا 50 سال ما کتاب لازم داریم، مؤونه ما به چه حساب میاد؟ به حساب همون سنینی که ما به کتاب احتیاج داریم. اما اگر فرض کنید چشم انسان گرفته شد یا قدرت مطالعه گرفته شد یا نیاز مطالعه به این کتب نداشت، این دیگه از مؤونه خارج شد دیگه، این بالاتر از مؤونه ساله، مؤونه سالیانه.
گاهی اوقات مؤونه سالیان جوره دیگره، مثلاً کسی که دارای چند دختره و این چند دختر تا 10 سال دیگر خواهند رفت، تا 10 سال اینا مؤونه جهیزیه دارند. مؤونه جهیزیه مؤونه سال نیست، مؤونه ماه نیست، مؤونه فصل نیست، مؤونه دو سال نیست، این دختری که الان 12 ساله تو خونه شما تا 20 سال، 8 سال مخصوصاً طلبه هم باشی باید صنّارّ یک شهی، صنار، یک شهی، دو عباسی جمع کنید تا برای ایشون جهیزیه بشه. خب، این تبعاً، نوعاً ولو کسانی که پولدارند، نوعاً یک جوریست که یک مرتبه بشود انسان جهیزیه رو تهیه کند، این جهیزیه که انسان میخواد تهیه کند، این باید که سالیانی کمکم، یواش یواش، عرض میشود که چیزهایی رو تهیه کند تا این یک جهیزیه کامل بشه. پس این مؤونه چیه؟ مؤونه سنینه، مؤونه سنه نیست، جهیزیه مؤونه سنینه. کتاب مؤونه سنینه. یا فرض کنید زر و زیوری که زن به خود میآویزد، این مؤونه سنینه، زن 90 ساله دیگه میخندن بهش که به خودش گردنبند آویزون کنه و النگو آویزون کنه و زرق و برق مثلاً آویزون کنه یا لباس چنین تنش کنه، این مؤونه سنینه. بعضی وقتا مؤونه عمره، عمر، آیا خانه داشتن مؤونه عمر هست یا نه؟ انسان در عمرش باید خانه داشته باشه یا نه؟ تو بیابون بخوابه یا خیابون؟ نه. خانه داشتن مؤونه عمره. حج واجب رفتن مؤونه عمره، مگه اینطور نیست؟ حج واجب رفتن که مؤونه عمره و خانه داشتن که مؤونه عمره نمیشود گفتش شما اگر از درآمد امسالتون به مقدار حج بود بروید و إلا باید خمس بدید، نه آقا حج مؤونه عمره، مخارجی که برای حج انسان باید بکنه این مؤونه عمر است، چون در عمر، در طول عمر واجب است یک مرتبه حج. خانه تهیه کردن این مؤونه عمره. پس اولاً به سایر برادران فقیه ما عرض میکنیم که این مؤونه سال که درست کردید، اولاً اصل نداره، روایتم نداره، هیچی نداره. اگرم اصل میداشت تازه مؤونه سنه حالت ضابطی داشت. یعنی مؤونه سنه، میزان سنه برای اون خرج هایی که خرج سالیانه اند اما خرجهای بیش از سالیانه چی؟ خرج های نیمه عمر چی؟ خرج های به مقدار جهیزیه دادن چی؟ خرجهای عمره چی؟
پس بنابراین از یک طرف از خمس کم میشه، از طرف دیگر به خمس اضافه میشه. اضافاتی که به خمس میشه باید خمس را حساب کنید از کلّ درآمد، این اضافه. انفال مربوط است به آنچه مربوط به بخشه، سه بخش اول خمسه. {لِلّهِ وَ لِرَّسولْ}سوره انفال{يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ}اینکه {لِلَّهِ وَالرَّسُولِ} است، یعنی چی؟ یعنی مربوط به شکم ها نیست. همونطور که اون سه بخش اول خمس{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَ لذی القُربی} مال ارواح است، عقائد است، افکار است، اخلاق است، اعمال است، مربوط به شکمها نیست، همینطورم در باب انفال که سایر برادران فقیه میفرمایند نخیر اون هم مصرف فقراست، اینم مربوط است به دستگاه تبلیغاتی اسلامی، راجع به فیء هم همون موارد ششگانه که در خمس است، راجب به فیء هست{مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ} همونجور که اونجا سیادت شرط نیست در باب آیه خمس هم عرض میشود سیادت شرط نیست.
(صحبت حضار)
-از قضا اینطور نیست.
-نه اینطور نیست، چرا؟
(صحبت حضار)
-نشد
(صحبت حضار)
-نشد، ببینید، نه نه، مؤونه عمری ضروری رو داریم بحث میکنیم نه اینکه یک تلفن باید دو تا بشه، یک ماشین دو تا بشه، یک اتاق 5 تا بشه، این حرف ها نیست، نه.
(صحبت حضار)
-حالا ببینید، توجه کنید.
این آدمی که فرض کنید در سال یک میلیون داره، حالا حساب حالا رو بکنیم، این آدمی که در سال یک میلیون داره و از این یک میلیون 200 تومن باید بده، فرض کنید 800 تومن خرجشه، این مؤونه ساریش 800 تومنه، بِسم الله، و از یک میلیون 200 تومن بده شما میگید، اگه از شما مثلاً سوال کنند، میگید از یک میلیون 200 تومن باید، ببخشید بر مبنای ما 200 تومنه، بر مبنای شما نه 40 تومنه. ولکن سوال میکنیم، اینکه یا 200 تومنو باید بده بر مبنای ما یا 40 تومنو باید بده بر مبنای شما که خمس از مابقی است، آقا امروز روز آخر امساله ولکن فردا باید این آدم 300 هزار تومن پول بده برای ضرورت غیر شرط کردن خانهای که تو خانه بنشینه که بچه هاش تو خیابون نباشن و سال دیگه هم درآمد نداره، چیکار کنیم؟ آقا سال دیگه این آدم درآمد نداره. باید عباداتی، مباداتی، چه، فلان، صنّار، سه شهی، یک شهی، کمرش بشکنه، روزه بگیره، نماز بخونه، اما خانه نداره، نه خانه اجارهای دارد که درآمد اجارهای ندارد. این آدم میخواد تلاش کند تازه امسال که صنّار گیرش اومد، 800 تومن خرج شد و 200 تومن مانده، این دویست تومن رو، حالا نیست معامله، فردا، پس فردا، در سال بعدی معامله است، اینکه در سال بعدی معامله است اگر از آقایون سوال بفرمایید میگن مؤونه امسال که نیست، پس باید که به حساب ما 200 تومنو بده، فردا تو خیابون باشه. به حساب شمام 40 تومن بده و 160 تومنو قبول نمیکنند، با 160 تومن نمیتوند به شرط بکند این آدم میمونه همینطور.
حالا، آیا خانهی به شرطی داشتن در حداقل زندگی برای این آدم جزو مؤونه عمر هست یا نه؟ مگر در روایت مؤونه سنه استثنا شد؟ بعضیها مؤونه عمره. ببینید، مخارج روزانه مؤونه روز، هفتگی هفته، ماهیانه ماهی، فصلی فصلیست، سال سال، دو سال دو سال، جهیزیه چند سال، حج تمام عمر، خانه تمام عمر. پس اینطور نیست که ما مؤونه ها رو با هم مخلوط کنیم و اینجور نیست که خمس کم بیاد، خیلی هم زیاد میاد از قضا، خیلی زیاد میاد، مخصوصاً نسبت به کسانی که درآمد حسابی دارند. کسانی که درآمد دارند اولاً، ارث دارند ثانیاً، هدیه و هبه و مبه و این حرفها، این خیلی خمسش سرسام آور میشه،
-زیاد هست ولی صرف مؤونه میشه…….
-صرف کردن دوجوره.
ببینید، صرف مؤونه میکند چه بر مبنایی که ما عرض میکنیم، چه بر مبنایی که آقایون میفرمایند، منتها بر مبنایی که آقایون میفرمایند خیلی خمس کمتره، چون از مَا بَقِیَ خمسه، مبنایی که ما عرض میکنیم از کل خمسه، منتها از کل خمسه که چند جور است. یک وقتی از خمس بیشتر داره، خب خمسو میده، کمتر داره کمترو میده، خمسو داره خمس رو میده، بنابراین روی هم رفته چندین برابر است اون خمسی که در اینجا عرض میشود که حساب میشه.
عرض میشود که این مطالبیست که قبلاً جسته و گریخته عرض کردیم.
-با توجه به این مطالب آیا جایی داریم که باید انسان قرض کنه و خمسش روبده؟
-نه نداریم.
-مگه یکجا، مگر یکجا،
(صحبت حضار)
ببینید،
(صحبت حضار)
-اگه داشته باشه. اگه پول داشته باشه. قرض لازم نیست بکنه. فقط قرض یکجا لازمه.
ببینید، فقط قرض یکجا لازمه، ببینید، اگر یک آدمی، اگر یک آدمی گشادبازی کرده در خرج، اسراف کرده یا تبذیر کرده یا خرج حرام کرده، این از مؤونه حساب نمیشه، نه بر مبنای ما و نه بر مبنای آقایون، این از مؤونه حساب نمیشه.
– نخیر اسراف و تبذیر نکرده، یک خونه ای خرید 20 هزار تومن بیست سال پیش الان شده یک میلیون تومن
-سوقیه قیمتش
ولکن این مؤونه عمر است. اینکه خمس نداره. این مؤونه عمره دیگه خمس نداره.
-حالا زیادی داره، یک خونه دیگه داره.
-صبر کنید. اگر داره بله این خمس باید بده.
-خمس باید بده؟
-بله.
-اینو باید بفروشه خمس بده، از کجا بیاره 200 هزار تومن.
-صبر کنید حالا میگیم کم کم.
این خونه زیادی رو که دارد، این خونه رو میتواند بفروشه یا نه؟
-نمیتواند. چرا بفروشه؟
-چرا نمیتواند؟
-4، 5 تومن اجاره میگیرد.
-صبر کنید، چرا نمیتوانه، صبر کنید. صبر کنید.
این اجاره ای که میگیره جزو مؤونه است یا اگر اجاره رو نگیره کم میاره یا نه؟
-بله کم میاره.
-پس نفروشه، تموم شد دیگه.
ببینید، این سرمایه است. رأسُ المال که انسان بهش احتیاج دارد وارد در جریان خمس نیست مگر اینکه راسُ المال رو بفروشه و احتیاج بهش نداشته باشه، اونوقت هست. پس تمام اینها هَل داره.
فرض کنید بنده دو تا خونه دارم. یک خانه را نشستم و چون طلبهام نمیتونم کار کنم خانه دیگر رو اجاره دادم و مؤونه من از خانه دیگره. این خانه دیگرصد میلیونم بشه ولی مادامی که به مقدار کفایت اجاره میگیرم و مصرف میکنم چه خمسی داره؟ بله، اگر من یک خانهای رو یک موقع فروختم، نخواستم چیزی بخرم، مؤونهای لازم نبود، یا خواستم خانه کوچکتر بخرم، خب باید خمس بدم دیگه.
(صحبت حضار)
-اگه بشیم بله، عندالفروش، عندالفروش چه جور.
اگر میخواید بفروشید که بعداً دیگه لازم ندارید به اندازه اون که خمس ندارد که. و موارد سبعی که آقایون فرموند. آقایون در تمام کتب فقهی استدلالیّه و رسالهها هفت مورد فرمودهاند که این هفت مورد خمس داره. و حال اینکه هفت مورد بیشتره. مثلاً تو این هفت مورد ارث نیست، هبه نیست، هدیه نیست، زیاده قیمت سوقیه نیست و نیست. اونی که هست و عمومیّت داره تجارت و کار بِسم الله، اما برای بعضی موارد نصاب معین فرمودند. اینو قبلاً عرض نکرده بودم. مثلاً از برای قوس نصاب معین کردند یک دینار باشه. از برای گنج نصاب معین کردند، از برای عرض میشود که معدن حساب معین کردند، گنج و معدن و قوس و اینها رو حساب معین کردند. اگر به اون حد نصاب رسید شما با استثنای مؤونه سنه یا بی استثنا خمس بدید. اگر به حد نصاب نرسید نه. میگیم در اینجام ما با آقایون اختلاف داریم. همونطور که داریم که خمس از چه باید باشد. آیا از اصل درآمد باید باشد یا از مانده؟ گفتیم از اصل درآمد و إلا تخصیص اکثر لازم میاد، کذلک.
اگر فرض کنیم در قوس یک دینار کمتر بود، چرا خمس ندارد اگر زائد بر مؤونه سنه است؟ به حساب تمام درآمدها. مگر یک دینار مَا غَنِمْتُمْ نیست؟ یا فرض کنید که در باب گنج، اگر از 5 دینار یا هر مقداری که آقایون میگن کمتر بود، این گنج خمس ندارد. خب چرا ندارد؟ یا در باب جنگ، اگر جنگی که به امر امام معصوم است اونطوری که شرط میفرمایند، عرض میشود که یا به امر نایب امام معصوم است اگر امر درست باشد. در اینجا اگر 5 دینار بیشتر بود، خمس، اگر کمتر بود نه، چرا؟ تمام اینها جزء مَا غَنِمْتُمْ هست و به همون حساب اول عرض میکنیم خمس متعلق به تمام اینهاست در اصل، تمام درآمدها رو قوس است، گنج است، معدن است، تجارت است، زراعت است، شغل است، هرچه هست، تمام اینها رو جمع کن شد 5 میلیون تومن، درست یک میلیون خمس به این تعلق میگیره. اینطور نیست که این یک میلیون هیچ مقداری از قوس ندارد چون حدّ عرض میشود که نصاب نیست. هیچ مقداری از گنج ندارد چون نیست، هیچ مقداری از فرض کنید که جنگ ندارد چون نیست، نخیر. تمام اینها مورد نصابه.
حالا مواردی که آقایون ذکر فرمودند ما از عُروه میخوانیم. بعد ظاهراً فردا یا پس فردا منتقل به حج خواهیم شد انشاالله.
(صحبت حضار)
-خلاف آیه است دیگه. چیزی که خلاف آیه است و
(صحبت حضار)
-تعارض داره روایت، تعارض……… تازه اگه تعارضم نبود قبول نمیکردیم. باید قطعیّ الصدور باشد و مخالف با ظاهر اطلاقم نباشد. میگیم مخالف با نصّ قرآنه. {فَأنَّ لِلّهِ خُمُسَه}این نصّ اطلاقه قرآنه یا ظاهر اطلاقه. پس اگرم تعارض نبود و کلمهُ واحده روایاتی بود باز قابله قبول نبود.
(صحبت حضار)
-جوابتون دادم. اولاً روایت متعارضه، ثانیاً اگه متعارض نباشه همونطور که در قرآن این آیه مبارکه وارد شده قطعاً باید در روایت هم قطعاً وارد شده باشه. اینطور نیست، تواتر نداریم
(صحبت حضار)
-نه علم رجال قدر میاره، علم نصاب ممکنه قدر بیاره، علم رجال که قدر نمیاره
-تواتر در قرآن نیست.
-ابداً نیست، هرگز نیست، یکی دو تا روایته، اونم تازه معارض داره.
-اگر روایت متواتر شد اونوقت میشه………
-اگر متواتر شد در صورتی که خلاف نصّ نباشد بله، خلاف ظاهر اطلاق نباشد بله. ولی اینجا نصِ در اطلاقه. اینو بحث کردیم.
(صحبت حضار)
-ارث مَن لاَ یَحتَسِب میگن برای اینکه لاَ یَحتَسب خب خمس داره، اونکه یَحتَسِب نداره، میگیم چرا آقایون؟ میگن چون این زحمت داره اون نداره. میگیم پس بر تجارت ……….. این اصل درسته اصلاً قابل قبول نیست.
در عُروه فصلی رو باز کردن راجع به قسمتُ الخمس، ما در قسمتُ الخمس میخوایم یک مقداری صحبت کنیم. صفحهی 446، فصل دو، فی قِسمَتِ الخُمس وَ مُستَحقّه، مستحقّی بود به ……….. متعدد.
مسئله اول، یُقَّسّمُ الخمس سِتَّهِ أسْهَمَ عَلَی الأصَحْ، در اینجا در وسیلهُ النجاه مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی رضوان الله علیه، ایشون میگوید که نصف میشود، متامع در تعبیره، خب نصف که نمیشود، چون اگر خمس شما فرض کنید 10 هزار تومن بود باید 5 هزار تومن این 5 هزار تومن، نه، نصف نمیشه، چون اونجا عرض کردیم اگه گفتن بین این آقایون این پول رو تقسیم کنید، نمیگن که به تعداد مساوی، نه، هرکس به اندازه حاجتش. این………… رو صاحب عُروه نفرمودند ولی صاحب وسیله کردند و ما اینجا حاشیه زدیم.
ایشون میفرماید یُقَّسّمُ الخمس سِتَّهِ أسْهُمْ، به طور مساوی هم نمیفرمایدها، شش قسمه، بِسمِ الله، سَهمُ لِلّه سُبحَانَهَ وَ سَهمٌ لِلْنَبِّی (ص) وَ سَهمٌ لِلْامامْ (ع) وَ هَذِهِ الثَلاثَهُ الآنْ لِصاحِبِ الزَّمانْ أروَاحُنَا لَهُ الفِداهْ و (عج) که در اینجا البته غوغا و معرکهی آراءه، بعضی از آقایون فقها مثل کلباسی بزرگ در اصفهان که از مراجه تقلید بزرگ بود، میفرمود که احتیاطاً باید این پول رو نگه داشت همینطور قایم کرد، زیر خاک کرد یا دریا ریخت، جای دیگه، خود امام تشریف بیارن ببرن، خب حالا، مثل اینکه این سه جهت فقط مربوط به دعوت الهیه در زمان امام. آیا دعوت الی الله در زمان حضور معصوم لازم تره یا در زمان غیاب معصوم که صاحب خانه حضور ندارند؟ خب در زمان غیابشون که بیشتر حاجته. چطور شما تو دریا بریزی؟ تازه این اتلاف ماله، برای اینکه اسکناس پهلوی بعد اسکناس جمهوری میشه، جمهوری بعد ممهوری میشه، بعد چی میشه، بعد به طور کلی از بین میره، حالا کاری نداریم.
(صحبت حضار)
-طلا هم بکنند، خب این طلا ماله یا نه؟ ماله. مال برای موندن که نیستش که مال برای حرکته، مخصوصاً حرکتی که از برای دعوت الهیه و دعوت اسلامیه است.
(صحبت حضار)
-امام زمان احتیاجی به این حرف ها ندارد.
خب این سه تای اول، وَ ثَلاثَهٌ لِلْأیْتَامِ وَ المَساکینْ وَ أبنَاءِ السَبیلْ وَ یُشْتَرَطُ فی الثَلاثَهِ الاخیرَهْ الاْیمانْ، در ثلاثه أخیره ایمان شرطه، یعنی للفُقراء و المساکین وابنِ السبیل عرض میشود که والیَتامی والمَساکین و ابن السبیل که این سه بخش دومند، ایشون میفرماید که باید شیعه باشند، ما عرض میکنیم خب چرا باید شیعه باشند؟ برای که قرآن که قید نفرمود{وَ الیَتامَی والمَساکین و ابن السَبیلْ} چه شیعه باشند، چه سنی، ما یک سوال میکنیم در اینجا، اگر شما اینهمه خمس را فقط به شیعه ها بدید و به سنیها ندید و سنیها ببینند که به اونها نمیدید و فقیرم هستند، حالا سیدهای سنی رو داریم، شما دارید سیدها رو میگید دیگه، سیدهای سنی، کسانی که واقعاً اونطوری که شما میفرمایید سید هستند و سنی هستند و قاصر هم هستند، نوعاً قاصرند، به اینها نمیدید، آیا اینها را دور میکند از مذهب تشیع یا نه؟
در باب زکات مگر یک بخش از هر هشت بخش المُؤلّفه قُلوبُهم نبود؟ شما کفار رو برای که نزدیکتر به اسلام کنید از زکات بهشون میدادید، حالا سنیها، بله؟
(صحبت حضار)
-میفهمم، خمس و زکات فرقش چیه آخه؟ هر دو فقران. منتها این فقرا ساداته، اون فقرا غیر ساداته. آقا در فقرای غیر سادات به کافر هم میدهیم از باب مُؤلّفَ قُلوبُهُم، اونوقت در فقرای سادات که نزدیکترم هست مثلاً دیگه، اینا از باب مُؤلّف قُلوبهم حداقل بدید شما، شما از باب فقرم نمیدید. اینم دلیل نداره البته، ایمان، اولاً تعارض روایات، ثانیاً اگرم تعارض نبود، در مقابل اطلاق کالانصّ قرآن قابل.
بعد میفرماید وَ فی الایْتامْ الْفَقرْ، خب اینجا یک سوالی، این رو در وسیله هم مرحوم اصفهانی نوشتند که در ایتام شرط است که فقیر باشه، اگر فقیر نباشد، به یتیم غیر فقیر از خمس نمیشه داد، البته تعدادیشون میگنا، آقایون تعدادی میگن. اگر یک سیّدی یتیم است و غیر فقیر، غنی هم نیست، غیر فقیره، به این حق ندارید بدید، باید فقیر باشه. میگیم خلاف آیه است. آیه میفرماید{ وَ الیَتامیَ وَ المَساکینْ وَ ابْنِ السَّبیلْ} سه تا عنوانه، یتیم عنوان مقابل مسکینه، مسکین مقابل ابنُ السبیله، آیا در ابنُ السبیل فقر رو شرط میدونید؟ نه، شما خودتون در ابن السبیل میگید که در شهرش داره، حالا یا داره یا نداره کار نداریم، اگر در شهرش دارد، به عنوان ابن السبیل بهش میدید. اگرم در شهرش ندارد که داخل مساکین است دیگه، شما چرا در یتامی اشتراط فقر میکنید؟ اگر روایاتی هم داشتیم قبول نمیکنیم، نمیکردیم و روایت هم ندارید شما، برای اینکه این خودش عنوان مستقله، کما اینکه در باب زکات 8 عنوان مستقله، بعضیها هستن ذو عنوانٍ الواحداً، ذو عنوانیه یا ثَلاثهَ عناوینه.
حالا اگر مسکینی که هم یتیم است و هم ابن السبیل سه بخشی است، اگر دوتاست دو بخشی است، اگر یکیست یک بخشیست، پس شما به چه حجت میاید میگید وَ فی الیَتامیَ یُشتَرَطَ فی ثَلاثَه أخیرَهَ الایمانْ که قبول نشد وَ فیِ الایْتَامْ الْفَقرْ، در اینجا یک حاشیهای داره، آقای گلپایگانی حَفظهُ الله میفرمایند که عَلَی الأحْوَطْ ما میگیم لاَ أحْوَطَ وَ لاَ أقْوَا وَ لِلْقَوّیِ کلافُهْ، که در ایتام فقر شرط است.
(صحبت حضار)
-خیلی خب اینو باید بحث کنیم دیگه. آیا اینکه فقر فعلی دارد، وقتی به وطنش برگشت پول داره، باید بده یا نده؟ یک بحثیست که باید بکنیم.
(صحبت حضار)
-آخه وقتی که مساکین فرمود، ببینید، مساکین مطلق فرمود،{وَ الیَتامیَ وَ المَساکینْ وَ ابْنِ السَّبیلْ}مساکین مطلق، نه اینجا مسکین است اونجا نیست ولی ابن السبیل کسی است که اینجا محتاجه. یتیم یک احتیاج داره، ابن السبیل یک احتیاج، مسکین یک احتیاج، احتیاج مسکین مطلقه، احتیاج یتیم، مادامی که یتیمه پدر نداره باید بهش عفو بشه، توجه بشه، احتیاج ابن السبیل اینجا حالا بره قرض کنه؟ نه، بیت المال بهش قرض میده، حالا بعداً بده و نده مطلب دیگریه. پس هر کدوم عنوان احتیاجه، مخصوصاً یتیم، بلکه یتیم میشه گفت از مسکین مقدمه، برای اینکه یتیم که پدر نداره درسته نون شب و روزشو داره، لختم نیست، مالم داره، ولی اگه از خمس به این یتیم سید شما بدید، کمکی بشه، آیا این یک مقداری جبران نداشتن پدر واسش هست یا نه؟ آیا نداشتن پدر دردش بیشتره یا پول نداشتن؟ نداشتن پدر دردش بیشتره. کسی که پول نداره ولی پدر داره خب دو تایی باهمن، اما کسی که پدر نداره ولو پول داره، پس این نقصانش و کمبود کسی که یتیم است بیشتره. بله، یک کسی است که میلیاردها دارد، حالا شما یک کله قند براش ببری این عادته اصلاً، یتیم عادی رو داریم بحث میکنیم، اونی که بهطور مسلم و خارج است بحث دیگریست.
(صحبت حضار)
-بله؟ چطور؟
(صحبت حضار)
-باشه، خب باشه، بالاخره یتیم
(صحبت حضار)
-من نفهمیدم چی فرمودید شما؟
(صحبت حضار)
-ببینید اصولاً همونطور که عرض کردم یُتم نقصان بیشتری است. مگر شما اگر یک هدیه برای کسی میبرید چون محتاجه میبرید؟ نه، یک احترامیست. احتیاج اصلی ندارد ولو که خب زندگی او رو یک رونق بیشتری خواهد داد.
حالا یتیمه و احتیاج به نوازش داره، احترام داره، برید دیدنش، پول براش ببرید، چکار کنید، ولو کَانَ احتیاج ضروری مثلاً ندارد. بنابراین شما در یتیم فقر رو شرط میکنید چرا؟ اگر در یتیم فقر شرط باشد که یتیم بیخود گفت خدا، ما نمیخوایم بیشتر حرف بزنیم.
ببینید، این یتیم رو باخود گفته خدا یا بیخود گفته؟ اگر معاذ الله بیخود گفته است خدا یتیم رو که حرف شما بیخودتره. اگر یتیم رو باخود گفته پس یتیم مقابل مسکینه، پس یُتم یک عنوان خاصیست در مقابل مسکنت.
(صحبت حضار)
-آخه قرآن مال اون زمان فقط نیست.
(صحبت حضار)
-یعنی هرکس در جنگ میمیرد فقیر بود؟ کی گفته این حرفو؟ اولاً، ثانیاً قرآن مال اون وقت که فقط نیستش که.
خب، وَ فیَ أبناءِ السَّبیلْ، میفرماید وَ فیَ أبناءِ السَّبیلْ الحَاجَهُ فی بَلدِ التَسْلیمْ، چرا شما بلد میگید؟ اصلاً در أبناء السبیل باید بحث مفصل داشتیم در باب زکات عرض کردیم.
ببینید، اینجا که شهر ماست و ما در اینجا زندگی میکنیم، خانهی ما اونطرف شهره، در خانه پول دارم. اما اینجا در چند کیلومتری من ابنُ السبیل شدم. یعنی نه کسی به من قرض بده، نه پول دادم و چیزی هم حاجت دارم بخرم، خب اینجا ابنُ السبیل نیستم من؟ سبیل حتماً باید خارج از وطن، نه، خارج از اونجایی که دارم، چه خارج از وطن باشد، چه داخل وطن باشد، حتی ممکن است کسی در وطنش ندارد، در غیر وطن دارد، اینجا در وطنش ابن السبیله یا نه؟ آقا بنده در اراک دارم ولکن در قم که ساکنم ندارم، اینجا ابن السبیلم یا نه؟ پس اینطور نیست که ابن السبیل چسبیده حتماً به اینکه شما باید در خارج وطن، نخیر شما باید در وطنم من هیچ ندارم ولکن از تهران برای من میاد. اینکه من در وطن ندارم، در قمم ندارم ولی از تهران برام میاد، من در وطنم الان ابنُ السبیلم، خیلیها هستن که در وطنشون غریب هستند. پس شما قید میکنید که أبناءَ السبیل الحَاجَهُ فی بَلدِ التَسْلیمْ وَ إنْ کَانَ غَنَیّاً فی بَلَدِه، نه باید که در این آدمی که در بعضی حالات نیازمند است و در حالات دیگر قطعاً نه، ببینید، یک مرتبه انسان همیشه نیازمنده، این مسکینه، یک مرتبه نخیر در بعضی زمانها یا در بعضی مکانها یا در بعضی حالات نیازمنده، در بعضی زمانها یا مکانها یا حالات دیگر قطعاً غنیّه، الان در وضع فقر قرار گرفته، ابنُ السبیله خب، منتها سبیلم باید سبیل الله باشد که سبیل الله رو در زکات ما معنی کردیم که سبیلی بر خلاف سبیل الله نباشد یعنی سبیل عصیان نباشد.
وَ لاَ فَرْقَ بَینَ أنْ یَکونَ سَفَرُهُ فی طَاعَهَ أوْ مَعصِیَه، خب اینجا همینجور آدم شاخ درمیاره، اینکه ابنُ السبیل است، چه فرق میکند این سبیلش و این سفرش در طاعت باشه یا معصیت؟ بابا ابنُ السبیل، ابنُ السبیل الله مگه نیست؟ آخه ابنُ السبیل الله که سفر معصیت که سبیل الله نیست سبیلُ الشیطانه، چطور شما سبیل رو به طور مطلق گرفتید؟ سبیل رو اگه به قرآن مراجعه میفرمودید، شما به قول مطلق نمیگرفتید چون ابنُ السبیل یعنی ابنُ السبیل الله. کما اینکه در زکاتم ابنُ السبیل الله. و سبیل الله دارای دو بعد است. یک بعد این که راه که میرود واجب بوده یا مستحب؟ یک بعد دیگر این است که حرام نیست. ما دومی رو عرض کردیم. گفتیم اگر راهی را که میرود، سفری که میکند، کاری که انجام میدهد، حرام نیست این سبیل الشیطان نیست، سبیل الله است. اگر سبیل الشیطان باشد حق ندارد، چه در باب زکات و چه در باب خمس. چطور شما در اینجا میفرمایید که وَ لاَ فَرْقَ بَینَ أنْ یَکونَ سَفَرُهُ فی طَاعَهَ أوْ مَعصِیَه؟ یک حاشیه دارد در اینجا مال آقای گلپایگانی و مال آقای شاهرودی و مال آقای حکیم و مال آقای شریعتمداری و مال آقای خوئی، حاشیش رو میخونم براتون، در همینجا وَ لاَ فَرْقَ بَینَ أنْ یَکونَ سَفَرُهُ فی طَاعَهَ أوْ مَعصِیَه، حالا اول مال آقای گلپایگانی، الأحوَطْ أنْ لاَ یَکونَ سَفَرُهُ فی مَعصِیَه وَلاَ نَفسَهُ……….. بگید الأقوا ما با ایشون عرض میشود در این فتوا ………. داریم ولی میگیم أقوا یا قَویً، القَویّ.
دوم مال آقای حکیمه، الأحوَطْ، ببخشید آقای شاهرودی، الأحوَطْ عَدمُ الاعطاء مُسَافرهُ فی مَعصیه، باز میگیم أقواش کنید آقای شاهرودی.
(صحبت حضار)
-آخه این مال، مال ابنُ السبیله این ابن السبیل نیست چیکارش کنیم؟
(صحبت حضار)
-قرض کنه خب، ببینید،
(صحبت حضار)
ببینید، یک آدمیست که ابن السبیله، این موارد خاصّه است. یک آدمی که ابنُ السبیله میتواند قرض کند بعداً در وطن بده، این اگه میتوانه، اگر سفر در معصیت نباشه، از این مال بهش میدیم، در معصیت باشه قرض کنه. اما،
(صحبت حضار)
-چی میگه؟ خب ما نمیگیم. این حرفو نمیزنیم ما، ابن السبیله دیگه. مگه قرض کردن لازمه؟ قرض کردن خودش یک انکساریست در حقیقت. این حرف آقای شاهرودی.
حرف آقای حکیم، الأحوَطْ الاختِصار علی الاول. ما همه أحوطهای آقایون رو عرض میکنیم الاقوا بلکه قوّی.
بعد آقای شریعتمداری میگوید که تَقَّدَمَّ فی الزَّکاتْ اعتبار أنْ لاَ یکونَ سَفرَهُ فی مَعصِیَه و ، حرف ایشون از همهشون بهتره، عرض میشود که همون عرضی که ما میکنیم که صحبت أحوط و این حرفها نیست بلکه قولْ کَلمَهً واحده.
آقای خوئی میفرمایند الإحتیاط بِعَدَمِ الاعطاء………. لاَ یُتْرکْ. اینم ما قبول نداریم احتیاط.
پس فرمایشات آقایون سه بعدی است. یک بعد اونی که ما عرض میکنیم و یک رفیق داشتیم در اینجا در بین این نه نفر که نخیر حتماً نباید داد، به کسی که سفر در معصیته چون این عرض میشود که فی سبیل الله نیست. دو بعد دیگر یا أقواست یا إحتیاط است که ما نتونستیم قبول کنیم.
خب وَ لاَ یُعْتَبَرُ فی مُسْتَحقّینْ العِدالَه وَ إنْ کَانَ الأولی مُلاحَظَهُ المُرَّجِحاتْ، قطعاً، ملاحظه مرجّحات رو باید بکنیم، یک فقیری که این ایمانی ندارد و یک فقیری که باتقواست، خب با تقوا مقدمه ولی تقدم، تقدم وجوبی نیست، تقدم رجحانیست. وَالاولیَ أنْ لاَ یُعطَی لِمُرتَکِبی الکَبائِرْ خُصوصاً مَعَ التَّجاهُرْ، أولی این است که به مرتکب کبیره ما این مال رو ندیم، البته بحث سر اون سه بخشیست که مال فقرای ساداته دیگه، حالا بخش اولم بحث می کنیم.
خُصوصاً مَعَ التَّجاهُرْ، ما عرض میکنیم چرا أولی میفرمایید؟ کسی که مرتکب کبائر است خصوصاً معَ التَّجاهر دو بخش است کارش، یا این مالی که بهش میدید خرج در معصیت میکند، تجاهراً یا غیر تجاهر که چطور میشه انسان پول خدا رو، بیت المال رو بده و خرج بشه در خلاف خدا. یک مرتبه نه، این پول رو خرج نمیکند در معصیت، در معصیت مُتجاهراً بِها یا غیر، نه جدا میکنه، میگه این پول مال فرض کنید نماز خوندم، مال لباس نماز، مثل یک حاج آقایی بود که این سابقاً این قمار میکرد و در قمارم خب مبلغی میبرد، بعد میگفتن حاج آقا شما که نماز میخونی، شما مسئولی، میگفت نه این پول قمار رو میدم درشکه، اینو تقسیم میکرد. بابا به درشکه هم بدی تو دو گناه کردی. یکی گرفتن گناه بوده یکی دادنه به درشکه که مدیون به اون شخص هستی. حالا اگر یک عاصی یا مُتجاهر به معصیت پیدا کردید که این آدم این پولی که، این سیّده مثلاً چون صحبت سیّده، این پولی که میگیرد به عنوان خمس از سهم سادات، اینو در راه معصیت مصرف نمیکنه بلکه در راه طاعت، اینجا بهش بدیم یا نه؟ میگیم این دو جوره. یک مرتبه دادن به این آدم کمک است به گناه، خب نباید بدیم. یک مرتبه کمک به گناه نیست، یک نفر که در گناه مصرف میکنه خب میدیدم، پس حرف ما سه جور شد. اینجا یک حاشیهای داره، حاشیه سیزدهم مال آقای خوئی، میفرماید وَ الأوحَطْ الاحتیاط بِعَدَمِ إعطاءِ نه ببخشید، الأحوط عَدَمُ الدفعِ الی المُتَجاهر. ایشون میگوید احتیاط این است که به متجاهر ندیم، آقای طباطبایی عرض میشود چیز میگن، شریعت مداری. من اینجا اشتباه کردم. آقای شریعتمداری میگوید که در این مسئله الأحوط عَدَمُ الدفعِ الی المُتَجاهر، ما میگیم باید تفصیلش بدیم همه فرمایش شما قبول نیست، بلکه این سه بخشیست که عرض کردیم. دارای این سه بخش است که ما عرض کردیم.
خب، بَلْ یُقَّوی صاحب عُروه، بَلْ یُقَّوی عَدَمُ الجَواز إذَا کَانَ فی الدَّفعْ إعَانَهَ عَلَی الاثْمْ این خوبه اگه إعانه باشه، وَلاَ سّیمَا إذَا کَانَ فی المَنْع الرَّدْعُ عَنْه، وَ مُسْتَضعَفُ کُلُّ فَرقَهٍ مُلحَقُ بِهَا.
مسئله دو، لاَ یَجِبُ البَسطُ عَلیَ الاصْنَافْ، به همه اصناف لازم نیست بدیم، این شش سه که دارن میگنا، البته ایشون سه بخش رو فقط نمیگه، میگه به این شش سه لازم نیست بسط کنیم، بَلْ یَجوزُ دَفعُ تَمامِهِ إلی أحَدٍ، میگیم چرا؟ آقا گفتن این مالو بین اینا تقسیم کنید، آقا فقط مال شما بقیه برن گرسنگی بخورن، خب چرا؟ اگه بقیه موردش نیستن مطلبیست، اگر موردش هستن بابا شما سفره رو پهن کردی برای ده نفر، خب یک نفر بخوره باقیشم ببره خونش، بقیه هم از گرسنگی بمیرن، این حرف یعنی چه؟
(صحبت حضار)
-نگفت ببینید نه، میگوید لاَ یَجِبُ البَسطُ عَلیَ الاصْنَافْ، آخه چرا؟ کلاً ایشون میفرماید، لاَ یَجِبُ البَسطُ عَلیَ الاصْنَافْ بَلْ یَجوزُ دَفعُ تَمامِهِ إلی أحَدٍ، چرا إلی أحدٍ؟ مال همه است، چرا واجب نیست؟ بله بر حسب حاجت مطلبیست. خب ما دو مطلب داریم، یکی اینکه باید بر حسب حاجت به همه بدیم، دیگر اینکه حالا به حاجت کاری نداریم، بالاخره بین همه اینها باید بدیم یا نه؟ اونی که حاجت ندارد هیچی، اونی که حاجت دارد به اندازه حاجت. شما به طور مطلق دارید میگید که لاَ یَجِبُ البَسطُ عَلیَ الاصْنَافْ بَلْ یَجوزُ دَفعُ تَمامِهِ إلی أحَدٍ بعد میگوید که وَکَذَا لاَ یَجِبُ الستیعابُ افرادِ کُلِّ صِنفٍ، شش صنفه، البته چهار صنفه، یکیش که دعوت الی الله است اون سه تای اولی، سه تای دیگرم که عرض میشود یتامی و مساکین و ابنُ السبیل. میگوید وَکَذَا لاَ یَجِبُ الستیعابُ افرادِ کُلِّ صِنفٍ، خب استیعاب نمیشه. ولکن إستیعاب دوجوره، یک مرتبه همه جا بگردیم، هرکس فقیره بدیم، خب نمیشه، هم مالمون کمه، هم نمیتونیم. یک مرتبه نه، بابا در اینجا از صنف یتامی 10 تان، از صنف مساکین 10 تان، از صنف ابنُ السبیل 10 تاست، شما میگید به همه ندیم؟ میگیم چرا به همه ندیم؟ اگر همه محتاجند چرا ندیم؟ اینم حرف دومه ها، همانطوری که به هر شش که مورد حاجته باید بدیم، هریک از این شش تام اگر تعدادی دارند، به اون تعداد تا مادامی که احتیاج دارند و میتوانیم باید بدیم چون مال اینهاست. وقتی چیزی مال اینهاست چرا ما اختصاص بدیم به بعضیها؟
(صحبت حضار)
-اون مطلب دیگهای شد. اگر یک دونه نونه فقط و این یک دونه نون فقط برای دو تا فقیره، خب بقیه چیکار کنن؟ اگه یک لقمه نونه فرض کنید، یک لقمه نونه برای یک دهن کافیه فقط، خب به یک نفر میدیم ولی بحث سر این نیستش که، ایشون میگوید کلّ خمس، توجه کردید؟ وَکَذَا لاَ یَجِبُ الستیعابُ افرادِ کُلِّ صِنفٍ بَلْ یَجوزُ أختصَار عَلیَ واحدٍ وَ لَوْ أرادَ البَسطْ لاَ یَجِبُ التَّساوی بینَ الاصنافْ و الافرادْ، میگیم اینم درست نیست. اولاً لَوْ أرادَ البَسطْ، بسط لازمه، میگید لاَ یَجِبُ التَّساوی میگیم أحیاناً یَجِبْ، بین اصناف تساوی احیاناً واجب هست، اگر برابرند در احتیاط. أحیاناً تساوی واجب نیست که برابر نیستند، پس بسته به احتیاجه. پس دو مرحله را باید طی کنیم، مرحله اولا، باید بین این شش مرحله تقسیم شود، مرحله دوم به مقدار حاجت. شما هم مرحله اول رو انکار فرمودید، هم مرحله دوم رو.
مسئله سه، مُستَحَّقُ الخُمسْ مَن انْتَسَبَ إلی هَاشِمْ بِالابوَّهَ، که ما هم در باب زکات با این حرف اختلاف داریم، هم در باب خمس، مَن انْتَسَبَ إلی هَاشِمْ، کی هاشم را رئیس سادات کرد؟ رئیس سادات پیغمبره، هاشم چیکاره است؟ هاشم افتخار میکنه که جدّ پیغمبر است. بله، فَإنِ انْتَسَبَ إلَیهِ بالاُمّ لَمْ یَحِلَّ لَهُ الخُمسْ وَ تَحِّلُ لَهُ الزَّکاه، این بحث رو قبلاً عرض کردیم، شمّه ای هم انشالله اگر زنده بودیم فردا عرض میکنیم و تتمّه یکی دو روزی، بعداً هم منتقل به باب حج میشیم انشاءالله.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
(صحبت حضار)