بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
أعوذُ بالله مِنَ الشیطانِ الرَّجیم
{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ}برادران فقیه بر حسب روایات وارده، 7 مورد به عنوان مَغْنَمْ ذکر فرمودهاند که به همه این 7 مورد خمس تعلق میگیره.
قبلاً عرض کردیم و حال عرض میکنیم که اصولاً غنائم 7 مورد و کمتر و بیشتر و اینها تحلیلش درست نیست، چون{مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ}تمام این 7 مورد و غیر این 7 مورد رو میگیره. مثلاً قوس کردن، معدن، غنائم دارُالحرب، تجارت و از این قبیلها، حلال مختلط به حرام، زمینی که ظنّی میخرد و از این قبیلها، این ها یک مصادیقی است از برای{مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ} و {مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ} اختصاص به این مصادیق نداره.
یکی از مواردی که بعضی از برادران سوال فرمودند و سوالم نمیفرمودند، باید عرض کنیم، حلال مختلط به حرامه یعنی باید خمس داد؟ ما سوال اول رو میکنیم، این خمسی که داده میشود یعنی به حسابی که اون حرامه، مخلوط با حلاله در مال من بیرون بره و به دست کسانی برسه دیگه، درسته؟ بله. پس چرا شما روایت نقل میکنید که زکات ادناس ما فی أیدیِ الناس است، خمس نه؟ از حرام نجس تر ما داریم؟
آیا در زراعت و در گلهداری و در خرما و در انگور و در چه، حرام بیشتر است که از زمین درمیاد و آب خدا و بذر خدا و چه همه یا در حرام قطعی که مال دزدی ست مثلاً، مال غصب است، حالا مخلوط با حلال شده و صاحبش پیدا نیست، چطور اینو عرض میشود که سادات بخورند، این پاکِ پاک است. نجس که نیست، اما زکات، این أدناس و أرجاس ما فی أیدیِ الناسه، باید گفت خود این روایت از أرجاسه.
و اما بحث در اینکه حلال مخلوط با حرام چطور خمس، عرض میکنیم میزان خمسه، شما یک خدانکرده مال حرامی داخل مالتون شده که مال شما حلاله، اگر صاحب این مال حرام رو میدونید که خمس یعنی چه؟ بهش بدید…….
اما اگر صاحب این مال رو نمیدانید و نمیتوانید بدانید، در اینجا داخل بیت المال میشه، اگر مالی که مجهول المالک است، چه تقصیراً چه قصوراً مالکش مجهول است، چیکار باید کرد؟ باید از طرف صاحبش به مستحقین باید داد دیگه، چون مجهول المالکه.
در اینجام یکی از ابعاد خمس، مجهول المالک است که حرام مخلوط به حلاله. به کی بدیم؟{لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى} و غیر و غیر و غیر و غیر. منتها، این حرام مخلوط با حرام، اگر محتملاً خمس است و یا یقیناً خمس است، خب باید خمسش رو استثنا کنیم، اما اگر بیشتر از خمس است، خب خمس مبنا نیست، اگر سدس است، سدس، عشر است عشر، نصف است نصف، اینکه میگن خمس در چه مورده؟ در مورده خاصه، در موردی که شما یقین ندارید کمتره از خمسه و یقین ندارید بیشتر از خمسه، اونجایی که قدر متیقّن خمس است و نه یقین دارید کمتر است و نه یقین دارید بیشتر است، اونجا خمسه وإلا معنی ندارد که. اگر مالی من دارم که ثلثش حرامه اینجا باید خمس بدم؟ اینجا خمس بدم؟ پس باقیش چی؟ اگر مالی من دارم که سبعش حرامه چرا خمس بدم؟ هم نه در اول و نه در دوم. پس مورد خمسی که واجب است در حرام، مختلط به حرام بدیم، اونجاییست که خمسش حرام است یا قطعاً یا پایینتر و بالاترش را نمیدانیم. اضافی بر اینکه ما صاحبش رو هرگز نمیتوانیم بدانیم و نمیتوانیم پیدا کنیم. در اینجا محول بیت المال خواهد شد……….که مالکه. خب این یک اشاره ای بود که عرض کردیم تمام.
حالا، ما در باب غنائم بحث کردیم، زیادم بحث نکردیم چون قسمت زیادیش مربوط به بعضی حرفهایی بود که برادران دیگر یا کتباً یا روایتاً یا هرچه فرموده اند و خب ما بحث کردیم.
حالا بخش دومو داریم، بخش مصرف، مصرف در خمس، اینجا خیلی ما باید حواسامون جمع کنیم، ممکنه 99 درصد حوزه های علمیه از دور خارج شن، حالا بحث میکنیم دیگه، این کسانی که در حوزه های علمیّه اموال طبقه اولا رو بهشون میدن، چون یک طبقه اولا داریم،{لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى} در اینجا بحث داریم. یک طبقه ثانیه داریم که{وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ} در {وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ} قبلاً پنبش رو زدیم که اینا منحصر به سادات نیستن و اصلاً بحث اینکه آیا سادات از طریق پدر باید باشند یا از طریق مادر کافیه، در بحث فقهی ارزش نداره، در بحث کلامی ارزش داره. در بحث فقهی چون این سه بخش بعد منحصر به اولاد پیغمبر نیست، منحصر به بنی هاشم نیست، نه از طرف مادر، نه پدر، نه هر دو، انحصار نداره، پس این بحث فقهی نیست اصلاً. آقایون فقهیش کردند، اگرم فقهیش بکنند که حالا حتما به سادات میرسه{وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ} سادات، در این صورت کتاباً وسنتاً ما عرض میکنیم که این سیادت منحصر به طریق پدر نیست، از طریق مادر هم هست، اونم انتصاب به رسول الله (ص) هست.
خب، پس ما دو مصرف داریم، یک مقدماتی است که باید عرض کنم قبلاً هم اشاره کردهایم، حالا باز، چون خود بحث است باید عرض کنیم. ببینید، خداوند که در اینجا 6 بخش از برای مصرف خمس مقرر فرموده است، خب ترتّب داره این بخش ها و ترتیب داره این بخش ها. هر کدوم جلوترند أفضله دیگه لاشک. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه الله اوله، اینکه الله اول ذکر شد، معلوم شد اولیّت در اینجا مراد است. {وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ} بعدش {وَلِلرَّسُولِ}بعدش{وَلِذِي الْقُرْبَى} این سه بخش. این سه بخش هر کدوم به اندازه حاجت دعوت، حاجت دعوت الی الله اثباتاً و توحیداً، دو بخش شد، و حاجت الی الرسالهِ عامّهً و خاصّهً، رسالت عامّه و رسالت خاصّه، و حاجت دعوت الی ذی القُربی عامّهً و خاصّهً که ذی القربی عامّه معصومیناند و ذی القُربی خاصّه أقرب أشخاص إلی العصمت از نظر علم و تقوا که مرجعیّت صالحه در زمان غیاب معصومین و معصوم (ع) باشه. هر بخشی دارای دو بخشه، مخصوصاً بخش اول و بخش دوم.
در بخش اول،{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ} الله دو بعدیه، یک، اثبات وجود خدا در برابر کسانی که منکر خدا هستند. دو، اثبات وحدت خدا در مقابل کسانی که مشرک اند چه مشرک رسمی هستند و چه مشرک دینی، مشرک رسمی بت پرستهای رسمی، مشرک دینی مثل سنویّه، مجسمه، ثالوثیّه، از یهود، از نصاری، از مسلمین، در مسلمین هم هستند، در مسلمین مجسمه هستند، یک بخشی سَنویّه هم هستند. یک بخشی ثالوثی هم هستند، رابوعیّه هم هستند، خاموسیّه هم هستند، خدا، محمد، فاطمه، علی، 5 تا شد دیگه، این همه رو در یک ردیف حساب کردند، حالا کاری نداریم.
(صحبت حضار)
-نه، ببینید،{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ}
(صحبت حضار)
-صبرکنید، ولایت اصلی مال خداست، {والرَّسول} باز مال خداست، رسالت الهی است،
(صحبت حضار)
-خب ببینید، اگر معنای مراد صحیح است، لفظ غلطه، این در محور بذارن.
حالا، ببینید، در بعد اول که الله است در دو بعد اثبات وجود خدا مقابل مادگی و اثبات توحید مقابل مشرکین، یا رسمی یا غیر رسمی، این مال اول.
دوم،{لِلرَّسُولِ} الرَّسول تبعاً رسول اسلام است. ولکن رسول اسلام رسالتش دو بعدیست، یک بعد اصل رسالت الهیه به طور عام که رسالت عام، بعد از اینکه توحید ثابت شد، لازمهی اثبات توحید صحیح رسالت عامّه است و لازمه رسالت عامّه که بعد اول {لِلرَّسُولِ} است، رسالت خاصّه است، درست است که {لِلرَّسُولِ} شخص این رسول رو میگیره ولی شخص این رسول قبل داره، قبلشم رسالتهاست. اگر شما رسالت این رسول رو قبول کنید، بقیه رسل رو نه، غلطه. اگر رسل قبلی رو قبول کنید، این رسول رو نه غلطه، درست است این رسول بالاترین مراحل رسالت رو دارد، پس در اینجا همونطوری که الله دو بخشیست معرفتش، بخش اثبات خدا و بخش توحید، همچنین در باب رسالت دو بخشه، رسالت عامّه و رسالت خاصّه رسول الله (ص).
سوم{وَلِذِي الْقُرْبَى} ذی القُربی حقّاً به حساب أفضلُ التفضیل معصومین (ع) اند لاَ شک، یعنی غیر پیغمبر، پیغمبر که{لِلرَّسُولِ}بود. این 13 نفر ذی القُربی هستند. این 13 نفر که ذی القُربی هستند، اینها یک بخشی هستند. اگر بخواید خیلی در اینجا دقت کنید و در زمان غیبتم مطلبی درست کنید که بشود یا نشود بحث میکنیم، میگیم أقرب أشخاص إلی أئمّه (ع). کسانی که حمل تقوا و علم و عقیدهی أئمّه (ع) رو در مرحله ثانیّه کردهاند، یک خورده هل بدید میشه مقام عصمت. آقای خمینی میگفت آقای خونساری اینقدر عادله که یک خورده هل بهش بدی میشه معصوم، آقای احمد خوانساری. حالا، اینم مرحلهی دوم از مرحلهی سوم. این یک بحثه.
بحث دیگر، احتیاجات عالم اسلامی دو بخشی ست، مسلمون ها در مسلمان بودن شخصی، در مسلمان بودن اجتماعی، در مسلمان بودن جمعی، دور جور احتیاج دارند که این دوجور احتیاج باید از نظر {لِلّهِ خُمُسَه} اداره شود، از {إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ} اداره شود. از {أنْفِقوا} از {آتوا} از {صدقات} از چه، از اموالی که مربوط به اسلام و مسلیمن هست باید اداره بشه، این دو بخشه. یک بخشش جهت داخلی و معرفتیست، باطنیست و یک جهتش جهت ظاهری و بدن، لباس بدن، غذای بدن، مکان بدن، زن بدن، مرد بدن، چیزهایی که مربوط به بدنه. خب کدام مهمتره؟ معلوم است اونکه مربوط به روح است مهمتره. اگر روح انسان مرده باشد، بدن هرچه زنده باشد فایده نداره و اگر بدن انسان مرده باشد، روح که زنده باشد کافیست. ولو این بدن بمیرد به طور کلی اما روح زنده است و الی غیر النهایه به حساب ابدیّت به اراده رحمت الهیّه این باقیست.
بنابراین این مقدم از جسمه. ما جسمیّین و شکموها هستیم که هر وقت در قرآن شریف میشنویم میفرماید{وَمِّمَا رَزَقناهُم} میگیم شکم، {مِمَّا رزَقناهُمْ} یعنی پول، یعنی شکم، یعنی پول، یعنی لباس، یعنی مکان، نه آقا {هُمْ} در قدم اول به روح برمیگردد، در قدم دوم به جسم. روح انسان اصل انسانیت است، بعد جسم انسان است. پس{مِمَّا رزَقناهُمْ} عقیدتاً، علماً، اخلاقاً، معرفتاً، تربیتاً، اینها مقدم است.
شما که واجب است انفاق کنید، فقط پول نیست، قبل از سازمان بدن سازمان روح است، اسلام برای ساختن روح آمده است در ضمن ساختن بدنه و نه برای ساختن بدن آمده است درضمن ساختن روحه. بنابراین در کلّ جاهایی که خطاب به انسان میشود چه منح انسان و چه مذمّت انسان، در بعد اول مربوط است به قلّه انسانیت انسان که روح انسان است، فطرت انسان است، عقل انسان است، عقیده اوست، اخلاق اوست، علم اوست، معرفت اوست، اعبار انسانی اوست، اینایی که مربوط است به باطن انسان و به درون انسان، که در برون هم البته این ظهور باید پیدا کند که ایمان و عمل صالحه.
خب پس خداوند در اینجا هر دو بخش رو در نظر گرفته، بخش اول،{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ} مرتبه اول است دیگه در بعد روحی، {وَ لِلرَّسُولِ} الله میگه رسالت که چی؟{وَلِذِي الْقُرْبَى} رسالت دینی استمرار که چی؟ اینا ملازم است ها که بارها عرض کردم ولی اینجا خب جاشه، که فقه اصغر از فقه اکبر اگه قاطی نشه خرابه، اگر فقه اکبر، اصغر نداشته باشد خرابه، اگر فقه اصغرم، اکبر نداشته باشه خرابه. اصغر و اکبر باید قاطی شن تا درست شه و راست و حسابی آدم درستی، درست کنند. ما اگر معرفت های الهیّه از نظر عقیدتی و از نظر اصلی نداشته باشیم، در فروع ما گیجیم و گنگیم و اگر در عرض میشود که اصول هم جهات فرعی رو به قول اون صوفیان که ما صوفیان صفا از عالم دگریم، عالم همه صورند، ما واهبُ الصوریم، شما غلط کردی واهبُ الصوری، شما هیچی نیستید.
حالا، در اینجا در بعد اول که مربوط است به درون و روح انسان الله اول، رسول دوم، ذی القُربی سوم، دوم در ارتباط با اول است و سوم هم در ارتباط با اثبات دوم و اول است. اصل الله است، اگر میشد الله به همه وحی کند و شایستگی بود، خب رسل نمیخواست. اول الله است، باید مصرف شود بخشی از این خمس راجب به چی؟ راجب به کسانی که منکر الله اند، اثبات شود. منکر توحیداند اثبات شود، نقصان دارند در معرفت ربانی، این نقصان برطرف شود. در این بخشها باید که این مصرف شود، قسمتی از این خمس.
قسمت دوم{وَ لِلرَّسُولِ} که رسالت عامّه است و رسالت خاصّه است، مردم معتقد شوند به رسالت عامّه و خاصّه و اگر معتقدند، اعتقادشون تبلور پیدا بکند و تکامل پیدا کند برای….
سه، سه این است که بدانند همونطور که رسالت استمرار توحید است، مگه اینطور نیست؟ سایر صفات ثبوتی حقّ که عدل است و چه است و چه است، استمرار توحیده و رسالت هم در بُعد بَعد از الوهیّت استمراره توحیده. خدای واحد با اون صفات عالیّه بدون رسالت این ناقصه، پس رسالت استمراره توحیده و رسالت خاتم النبیِّین (ص) هم این مربوط به اون 23 سال نیست بلکه ذوی القُربی که أئمه معصومین اند، حکومت اینها و نقش دادن اسلام در کلّ ابعاد زندگی انسانها علی طولِ الخط الی یومِ القیامه، این بعد سوم استمراره رسالته. پس اصول دین هم 5 تاست هم 3 تاست. توحید است، نبوت است، معاد است، اما توحید با عدل که لازمه توحید است، نبوت با استمرار نبوت که امامت است، امام، عرض میشود که ببخشید و معاد، و معاد با تکامل معاد که عبارت از برزخ است، که برزخ هم جزو عرض میشود فروع معادیّه است در مرحلهی اولای قبل از معاد و وُسطای بین الدنیا و الاخره.
خب، حالا، در این سه بخش البته مطالبی قبلاً عرض شده ولی خب اینجا جای این بحث است که باید با هم صحبت کنیم. اینطور نیست که هرچه ما قبلاً گفتیم حالا نگیم، خب برای خودمونم فایده داره باید صحبت کنیم. حالا در این دو بخش باید که این مصرف شه.
راجع به یتامی و مساکین و ابنُ السبیل معلوم، اگر کسی یتیم است، دیگه تقصیر خودش یتیم شده معنی نداره، مگه یتیمی که بزنه باباش رو بکشه، این بهش کاری نداریم. حالا کاری هم داشته باشیم، کسی که یتیم است، مسکین است، ابنُ السبیله، اگر مقصر نیستند در این حاجت مادی و در این حاجت ظاهری، اینها مورد سه بخش دوم از خمس اند به مقدار حاجت، بِسم الله. هیچ لزوم ندارد که شما اگر بخش دوم خمس رو میخواید بدید، بدید دست آیت الله، آیت الله بهتر یتامی و مساکین و ابنُ السبیل رو میشناشه یا شما؟ آیت الله علم دارد به کلّ مساکین اهل قم و کلّ یتامی اهل قم و کلّ ابنُ السبیل اهل قم، یا با وسائل اطرفی میفهمه، اطرافی چین؟ اطرافی نوعاً خرابن، این کارمندای امام زاده ها و کارمندای أئمّه و انبیا نوعاً خرابن، شما به خرابها میخواین با بدین؟ و این آقایی که شما میخواین بهش بدین بخش دوم خمس رو که {لِالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ} بدید، این آقا علم دارد به کلّ یتامی و مساکین و ابن السبیل؟ یا علمش از این راه ها؟ خب این راه ها که خرابه که، که شما که آباد ترید که، پس چرا اجازه بگیرید از مرجع تقلید؟ چرا اجازه از مجتهد بگیرید؟ مگر یک حکومت اسلامی موحّده عادلهای باشد، مطلب دیگریست که نیست هنوز، اگه بخشی هم باشه. پس یتامی و مساکین و ابنُ السبیل چه سیدش، اون کسانی که میگن، چه اونیکه ما عرض میکنیم که سیادت درش شرط نیست، کلّ یتامی، کلّ مساکین، کلّ ابنُ السبیل بر حسب حاجتشون.
اینو من در بین عرض کنم، ببینید، اینو قبلاً هم اشاره کردیم ولی حالا اصلشه که خدا که میفرماید{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ}و الی آخر، نگفته شش بخش مساوی، مگه گفته؟ اگه 10 نفرند، یکی فقیره، یکی أفقره، یکی متوسطه، یکی چنان، گفتیم آقا هزار تومن رو تقسیم کنید بین اینها، یعنی؟ نه، بین اینها نگفتیم مساوی. یعنی هر کس به اندازه حاجتش، کذلک. این شش بخشی که هست، حاجتی که دعوت الی الله دارد، دعوت الی الرساله دارد، دعوت الی الامامه دارد، حاجتی که یتامی دارند، مساکین دارند، أبناء السبیل دارند، هر کدوم به اندازه حاجت. بعضی وقتا که ، بابا تو شهر ما اصلاً یتیم وجود نداره، خب به یتیم لازم نیست که بدی، بعضی وقتا تو شهر ما مسکین نیست اصلاً، ……….. العظیم گفت به وضعی رسیدن که ما باید بگردیم مسکین پیدا کنیم مثلاً، اما نمیتونید بعضی وقتا پیدا کنید که منکر خدا نباشه، خب همیشه هست، غیر موحد نباشه، همیشه هست، منکر رسالت نباشه، همیشه هست، ناقص در معرفت رسالت نباشه، خب همیشه هست. یک قسمتایی هست که بعضی وقتا ممکنه نباشه اصلاً ولو خیلی کم، خب به اون کسانی که هستند، میدیم، به مقدار حاجتشون. ولکن در سه بعد اول این همیشه هست، اگه در شهر شما نیست، در شهر دیگر هست، در ممکلت دیگر هست، در جای دیگر هست، در جای دیگر هست و اسلام یک وسعتی دارد که وسعت جهان شمول است و تا اون مقداری که امکان دارد، باید به وسیلهی حال و مال و علم و عقیده و عمل، این اسلام رو دعوت کنیم و به تمام کرهی ارض و کرهی تکلیف این اسلام رو ما اون مقداری که امکان دارد، برسانیم.
حالا،
(صحبت حضار)
-معصوم بودند، معصوم بودند ایشون، ما که معصوم نداریم. حالا، بحث نکردیم ما هنوز،
(صحبت حضار)
-حالا میرسیم، حالا میرسیم. لزومی نداره، میرسیم، ببینیم چی میشه. اینا رو اشاره کردم فقط بعد فرمایش شما رو ما میرسیم.
حالا، پس این شش بخش، نه حتماً شش بخش است بلکه مادامی که شش تا باشه، و نه برابر است، مگر اینکه حاجات برابر باشه و نه بخش اول با بخش دوم برابر است که سه بخش اول عدد از اضافهها 500 تومن، سه بخش دوم هم 500 تومن، میگیم نخیر. ممکن است سه بخش اول از هزار تومن 900 تومن، سه بخش دوم 100 تومن، ممکن است جور دیگر، ممکنه متوسط. پس این صحبت نیستش که ما حتماً باید روایت برامون بیاد یا برامون فرض کنید نظر بیاد، نخیر، این معلوم است مطلب عادی ست.
حالا، ببینید، در سه بخش اول شرطی هست که ما نوعاً فاقدیم، در سه بخش دوم هم شرطی هست که میشود واجد باشه نوعاً، سه بخش دوم{وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ} خب کسانی که یُتمشون و مسکنتشون و ابن السبیل بودنشون روی تقصیر نیست، روی تنبلی نیست، روی عرض میشود بی عرضگی نیست، فقر جعلی نیست، خب بله اینها از سه بخش دوم استفاده میکنند که شکم های مسلمون ها، بدن هاشون، مکان هاشون، چه ، چه، از بخش دوم خمس که سه بخش است اداره بشود و این نه مرجع میخواد، نه مجتهد میخواد، نه چه میخواد، نه چه میخواد، شما عارف ترید، آشناترید، شما امیر المؤمنین ندارید، کسانی که دارید اینا هرچقدی عالم باشند، احاطه علمی بر فقرا، مساکین و یتامی و ابن السبیل ندارند، شما بدید، اصلاً احتمال اجازه در اینجا ما نداریم. مگر اینکه یک رئیس دولتی باشد معصوم باشد واقعاً، صددرصد عدالت کند، خب دست او باید باشد تا اینکه به مقدار لازم پخش و بخش…….. کند. این بحث رو ما اشاره کردیم و بعد تفضیلش رو عرض میکنیم.
اما اول، در اول بدنمون میلرزه ما صحبت کنیم. بخش اول چیه؟ این بخش اول خمس مربوط است به{لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى} مجموعش چیه؟ الدعوتُ الی الاسلام. این نیست مگه؟ دعوتٌ مسلطٌ الی الاسلام.
دعوت به سوی اسلام{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ} این سه، عرض میشود که بخش اول که سه قسم دارد، این بخش توش فقر نخوابیده، یتیم باشه، مسکین باشد، ابن السبیل باشد، این مطالب که نیست. اگر یتیم یا ابن السبیل و مسکین باشد که خب داخل اینه، کما اینکه اون هشت موردی که راجع به زکات هست، زکات هست هرکدام عنوان خودش رو داره، بله، بعضی وقتا دو عنوانه، بعضی وقتا یتیمی است که دعوت الی الله میکنه، دو بخش داره، یتیم و مسکینی است که دعوت الی الله میکنه، سه بخش داره، یتیم و مسکین و ابن السبیلی است که دعوت، چهار بخش داره، این حرفی نیست. ولی بحث برای این است که هرکدام موضوع مستقل هستند. اگر کسی نه یتیم است، نه مسکین است، عرض میشود که نه ابن السبیل است، یک آیت الله بزرگوار محمد بن مسلم، محمد بن مسلم است که این دائماً در برخوردهایی که دارد با منحرفین یا با کوته نظران و کوته بینان، این دعوت الی الله دارد. این نه یتیم است، نه مسکین است، نه ابن السبیل، خب باید صرف این بشه. بعد اینجا سوال میاد. درست من فکر کردم دارم حرف میزنم اینطور نیست که من حساب کنم شما ده هزار تا نیستید، نخیر یک نفر باشد، هیچکسم نباشه.
(صحبت حضار)
ابن السبیل چون در مقابل {لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى}ست، اون خارج میشه. چون در مقابل هم میان. اگر ابن السبیل به طور مطلق بود کما اینکه در سوره چیز بود، در آیه زکات بود، بله ولی اینجا جدا، مقابله. اینجا ابن السبیل نه اون ابن السبیلی که، سبیلش دعوت الی اللهِ، حسابش خاصّه، این اوله، این جداست.
حالا، ببینید، من فکر کرده عرض میکنم، شمام فکر کنید و با هم صحبت میکنیم و چون این بحثا همش، هم میشه گفتش سابقه داره، هم سابقه نداره. سابقه دارد که خیلی زیاد خب ذکر شده است، بعضیاشم سابقه نداره اصلاً. ولی اونی که سابقه دارد با اونی که ندارد. ما بر محور قرآن داریم روش فکر میکنیم و بحث میکنیم و آزادیم در فکر. مقیّد نیستیم کی چی گفته، کی زیاد گفته، کی کم گفته، کجا زیاد روایته، کجا کم روایته، کجا، کجا فلانه، یا آقا شما چطور این حرفو میزنید و حال اینکه نقل کرده اند از مسئلهگوی مرجع تقلید اینطور گفته، آقا مرجع خودش داره اینطوری میگه، اینکه نقل کردهاند از مسئلهگوی آقا، مثل روایت ها، روایت نقل کردند از مسئلهگوی خدا که أئمهاند، نقل از اونا کردند، نه دروغم هست.
حالا، ببینید، اینجا سوالاتی هست. در بخش اول که دو راه داره، یعنی دو پله دارد دعوت الی الله، پله اول، مگر همه میتونن داعی الی الله باشند؟ نمیتونن، آیا هر مسلمانی ولو خودکفا میتواند دیگران کفا هم باشد؟ مسلمان در بعد اول باید خود کفا باشد، بِسم الله، ولی خود میتواند خودکفا باشه؟ نه باید خود کفایش بکنند. مرحله اولا خود کفا شدن است. مرحله دوم کفایت دیگرانه. این خود کفا شدن انسان که پُر شود از معارف اسلامی، که کافی باشد برای او معارف اسلامی که در هر جوّ شرکی، جوّ مسیحتی، یهودیتّی، مادیتّی، منحرف نشود، خب این حساب داره. با بقالی و با زراعت و با تجارت و با صناعت و با دکتری و با مهندسی اینا درنمیاد این، باید حوزه اسلام در کار باشد. اسلام که اسلام را کتاباً و سنتاً بفهماند به این آدم. اگر بخواد کسی خود را ممّهز کند در پلهی اول که اسلام شناس شود بر محور کتاب و سنت، باید زراعت و کسب و تجارت و بذاره کنار، مقداری ولو مقداری، یا کلاً بذارد کنار، یا مقداری بذارد کنار، وقتی کلاً گذاشت کنار یا مقداری گذاشت کنار، نوعاً نیازمند است یا نه؟ خب بله، این فقیر نیست، این مسکین نیست، این اگه بره سراغ کار، بنده و شما اگه می رفتیم سراغ کار، مگه نمیتونستیم میلیونر و میلیارد بشیم؟ مگه میلیونری چین؟ معذرت میخوام مثال بنده و شما، حالا کسانی که هستن بهتر از ما هستند، حالا فرض کنید در عالم های بالا.
ببینید، آیا در اینجا، چند تا سوال هست، نمیخوام قاطی بشه، یک سوال، آیا انسان خودکفا کند خود را و بعداً کفایت دیگران باشد، این وجوب کفایی دارد یا نه؟ بله؟ دعوت الی الله، دعوت الی الله که دارای دو پله است، و اکثریت مردم، معارف الهیّه رو اونطور که شاید و باید نمیدانند{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ} باید دسته خاصی در امت اسلام، اینا خودکفا بشوند تا دیگران کفا گردند، این وجوب کفایی دارد یا نه؟ بله. مگر واجب کفایی در مقابل میشه پول گرفت؟ مگر در امر به معروف و نهی از منکر و تعلیم عقائد و تعلیم معارف اسلامی که وجوب کفایی است، مگه میشه پول گرفت؟ اگر منبر بروم برای اثبات توحید و رسالت مگه میتونم برای این منبر پول بگیرم؟ اون مطلب دیگری ست که آقا فرض کنید خرج های دیگری کرده یا فرض کنید روضه هم خونده یا شعرم خونده، اون کار دیگه است، ولی در باب انجام واجبات که امر به معروف است و نهی از منکر است در پلهی آخر و قبل از امر به معروف و نهی از منکر، معروف را شناساندن و منکر را شناساندن با ادله کتاب و سنت، این مراحل مگر واجب کفایی نیست؟ چرا. خب واجب کفایی مگه باید پول داد؟ نه این یک سواله. جواب این سوال، ببینید، کسانی که در این دو بعد قدم بر می دارند یا میروند که خودکفا گردند در حوزه کتاب و سنت، یا بعد از اینکه خودکفا شدند میروند برای تبلیغ و دعوت الی الله برای کسانی که کم دارند، یا اینها فقر مالی ندارند، خب چرا پول بهشون بدیم؟ برای چی پول بگیرن؟ به چه عنوان؟ یا فقر مالی کلاً دارند، خب باید رفع فقر مالی بشه. یا بعضاً مقداری دارند، مقداری ندارند. مقداری که دارند، دارند. اون مقداری که ندارند و کمبود است باید از اون سه بخش اول{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلْرَّسولْ وَ لِذی القُربی}باید بهشون باید داد، این یک مطلب که همه مسلمات است که باید از کتاب و سنت استفاده کنیم.
مطلب دوم، سوال، اگر امر به معروف و نهی از منکر پول خرج کردن میخواد، بله، من میخوام برم آمریکا، استرالیا، کجا، کجا، کجا، دعوت الی الله بکنم، حتماً واجب است از جیبم بدم؟ خب نه. واجب کفایی که پول در مقابلش نمیگیرید، در خود واجب کفایی است نه در خرج هایی که داره. اگر مثلاً فرض کنید کفن میّت واجبه یا نه؟ بله، باید پول کفنم من بدم؟ دفن میّت واجب است، باید پول زمین دفن رو من بدم؟ نه دیگه، خود عمل کفن واجب است، کفن کردنش، پول کفن که من نباید بدم. یا پول زمینی که دفن می کنند که من نباید بدم که، خود اصلِ واجب کفایی واجب، اما مخارجی که برای این واجب کفایی کرده میشه، مثلاً برای یتیم{وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ}کسی که ولّی یتیم است، ولایت او قسمتیش خرج دارد، قسمتی خرج ندارد. اون قسمتی که خرج ندارد که نمیتواند مزد بگیره {فَلْيَسْتَعْفِفْ} اون قسمتی که خرج دارد، خب میخوان برای یتیم خونه بسازن، خودش بنا بذاره، خودش بنایی کنه؟ خب نه. این در تمام جهات ساری و جاریست، در تمام عرض میشود که واجبات کفائیّه ساری و جارییست.
حالا در اینجا، در اینجا این کسی که یکی از این دو پله رو میخواد قدم برداره، پله اول که خودکفا شود در حوزهای بر مبنای کتاب و سنت که اسلام شناس گردد، اگر خرج دارد در بعد اول، کلّ خرج، اگر بعض خرج، بعض خرج، اگر هیچ خرج نداره، آقا تحصیل کردن علوم اسلامی خرج اصلاً نداره، اینجا دیگه چطور بخشی از خمس بهش بدیم؟
پله دوم، در پلهی دوم اگر کسی بخواد دعوت الی الله کند، اگه دعوت الی الله، کتاب نوشتن، چاپ کردن، تهیه رادیو، تهیه تلویزیون، تهیه روزنامه، بلیط مسافرت، اینها رو ندارد، خب چرا بهش پول بدیم؟ مگر اینکه این آدمی که مشغول اینکار میشه هیچی نداره، یا کسری داره، ما چون هیچی نداره خرج بهش بدیم، اگر کسری داره، کسری رو بدیم. اما اگه داره چی؟ اگر این آدم، هم در پله دوم، هم در پله اول میتواند زندگی خود را اداره کند، ارثی بهش رسیده، ملکی دارد، میتواند زندگی خود را اداره کند، پس در اصل خودکفا شدن در پله اول و در دعوت الی الله که پله دوم است خرجی نداره، این چرا بگیره؟ بله، درست است در این دو پله در اصل خرج نداره ولی در تبلیغ، رادیو داره، روزنامه داره، تلویزیون داره، عرض میشود که کتاب داره، نوشته داره، منشورات داره، پول دادن داره، باید خودش بده واجب کفایی؟ نه. اینجا چی متعهده؟ همون بخش اول خمس{أَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلْرَّسولْ وَ لِذی القُربی} پس بخش اول خیلی حرف داره، بخش دوم حرف زیاد نداره. بخش دوم صرف یتیم بودن بلا تقصیر، عرض میشود مسکین بودن و ابنُ السبیل بودن بلا تقصیر این کافیست، دست کسی هم دادن لازم نیست. اما بخش اول چرا.
ببینید، مردم هیچی هم بیسواد باشند، هرچی هم بی اطلاع باشند در معارف اسلامی، فقیر رو میشناسند، یتیم رو میشناسند، ابنُ السبیل رو میشناسه، پس خودش بده بهتره، اما اگر بخوان کسی رو بفرستن هامبورگ که مسیحیها رو دعوت به اسلام کنه، بقال سرمحل میشناسه؟ تشخیص با کیست؟ تشخیص با اسلام شناسان درجه اوله، باید اسلام شناس درجه اول و در درجات اولیا باشد که خود اسلام را بهطور کفایت و بیشتر از کفایت دانسته باشد و تعلیم کرده باشد تا بداند کجا بیشتر نیازمندند و کی بهتر است و چه خرجهایی باید کرد. اینجام تازه معنیش این نیست که شما باید پول خمس رو دست این آقا بدید، نه، به اشاره، آقا شما اینقدر بهت تعلق گرفته، فلان قدر بده به فلان شخص، این برود فلان جا تبلیغ کنه. اینجام تازه لازم نیست دست این آقا بدید مگه معصوم باشه، مطلب دیگریه. پله اولش که معلوم، پله دوم عرض میشود که باز در این بعد معلوم.
حالا، ما هنوز به مطلب نرسیدیم. بعضی وقتاست که باید که در یک برههی زیادی انسان افتخار کند که این گناه رو مرتکب نشده که سهم امام رو بخوره، خوردن سهم امام این هم واجب است در بالاترین مرحلهی وجوب و هم حرام است در پستترین درکات حرمت، چطور؟ برای اینکه، این سه بخش مربوط است به دعوت الی الله. این دعوت الی الله دو بعد بیشتر ندارد، یا خودکفا شدن است و مرحلهی دوم دیگران رو کفایت کردن است، اگر نیازمندی در اصل خودکفا شدن و دیگران رو کفایت کردند هرمقدار نیاز دارین بهتون میدیم، نیازمندی نه، نیازمند نیستی نه. اگر نیازمند نیستی نه، مگر در مخارجی که این دعوت الی الله دارد. مخارجی که دعوت الی الله دارد به مقداری که لازم است طبق نظر کارشناس اسلام باید داده بشه. اینا درست؟ خب، اما بنده میام تو حوزه، از ………. شروع میکنم تا کجا و تا کجا و تا کفایه و نفایه و مکاسب و مجتهد و فلان، تا آخر چی؟ بلندگو بایستم که آقا یا آیت الله مرد، خب این چه نفعی برای اسلام داشت؟ این در دعوت اسلامی چه نقشی داشت برادران؟ این کدام منکر خدا را خداشناس کرد؟ کدام مشرک را موحد کرد؟ کدام یهودی و نصرانی را مسلمان کرد؟ کدام مسلمان ضعیف العقیده را قوی العقیده کرد؟ کدام مسلمان ضعیف الاخلاق رو متخلق به اخلاق کرد؟ کدام مسلمان بیراهه رو به راه آورد؟ خودش بیراه است. خودش راه را پیدا نکرده است، خودش با ……. راه پیدا نمیکنه که. با تامّر، فهمیدن تامّر های کفایه نه خود را درست کرده است نه دیگران رو. با فهمیدن……… ثالث نه خود را درست کرده نه دیگران رو، نه حالا، نه بعداً. یک مرتبه حالا درست، حالا نه، حالا دارد میخواند، میخواند، میخواند تا بعداً، این یعنی نه حالاست نه بعداً. این درسهایی که در حوزههای ماست، این درسهایی که معمول است نه با کتاب الله کار دارد نه با سنت بر مبنای کتاب الله کار دارد، بلکه با افکار و خیالات و نظرات و حرفها و تأملها و اینها کار دارد، اینها نه حالا در راه خداست نه بعداً. بعداً کی در راه خداست؟ کسی که 50 سال علم نجاری خوانده است، کی میتوند چشم پزشک باشد؟ کسی که چندین سال چشم پزشکی خونده است کی میتواند حمال، حمالم نمیتوته باشه، نمیتونه، هرکسی در شغل خود. کسی که هرچه خوانده است ربطی به کتاب الله ندارد، ربطی به سنت رسول الله ندارد، راه رو طولانی کرده است، آخرم به این مقصد نمیرسه، نه خود را درست کرده نه دیگران رو، ولذا وقتی جمهوری مبارک اسلامی درست شد چی شد؟ شیطانتر، خرتر، احمقتر، دیوانهتر، فاسقتر، فاسدتر از کومنده های شاه با عمامه و ریش سر کرسیها نشستند. پخش کنید این نوار رو، چطور برای کسانی که در این حوزهها آمدند، به حساب نزئه مسلمانی آمدند مسلمانتر شوند، خب نشدند، اسلام نخوندن. نه عقیده اسلام، نه معرفت اسلام، اگه فلسفه خوند، فلسفه………… نیست. و لذا وقتی که اینها رفتند روی کرسی نشستند، مثل آدمی که لباسی از یخ پوشیده در مقابل تنور قرار میگیره لخت میشه، پس و پیش میفته جلو، این آدم بیشتر از عمان شاه ظلم میکند، کردند، با ناموس مردم، جان مردم، مال مردم، إرض مردم، با همه چیز مردم بازی کردند، چرا؟ برای اینکه حوزههای ما اسلام درست کن نیست. حوزه های ما مسلمان درست نمیکنه، حوزه رسول الله است که مسلمان درست میکرد، حوزه أئمه است که مسلمون درست میکرد، چون با خیالات مردم رو آشنا نمیکردند، با خیالات وقت مردم رو مصرف نمیکردند، اینا بر مبنای قال الله در اصل و قال رسول الله در فرع بحث میکردند. پس این{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى} در بخش اول که خیلی مشکل است، خیلی مشکل است. یا من مال امام رو زهرمار نکنم، نخورم، یا اگه بخورم در اون راهی که امام قدم برداشته، در اون راهی که حداقل خودشو درست کنه و بعداً دیگران رو درست کنه. اگر هم خودم رو خراب کردم، هم دیگران رو خراب کردم، من خاک بر سر اگه مال دزدی بخورم بهتر است تا مال امام بخورم. چون مال دزدی مال شخص است، مال امام برای دعوت الی الله است. این مالی که برای تحکیم عقائد اسلامیست و تحکیم معارف اسلامیست از هر نظری، از نظرات گوناگون و مختلفه، هر عاجزی، هر فقیری، هر عرض میشود چیزی، بله، خب بخش اول، بسم الله، یک صنّار اگه گیر من اومدم، من اگه بدون تقصیر فقیر شدم و اما اگه با تقصیر چی؟ من اگر فقیر شدم و چیزی ندارم زندگی کنم برای اینکه نشستم….. تنبه میخونم، من با تقصیر فقیرم، صنّار به من نباید داد، کوفتم به من نباید داد، نه از بخش اول، نه از بخش دوم. اما اگر من یک آدمی هستم که تنبلی نکردم، دنبال کار رفتم، دنبال کسب کردم یا نمیتونم برم ولی فقیرم، ولی یتیمم، ولی ابنُ السبیلم، در این صورت من از سه بخش دوم دارم. در بخش اول که هیچ وقت ندارم. از بخش اول من چه فقیر به تقصیر باشم و چه فقیر بی تقصیر باشم ندارم. مگر در صورتی که من در زمینه خودسازی برمبنای اسلام در پله اول و دیگرانسازی در بعد اسلام در پله دوم قدم بردارم، به مقداری که من قدم برمیدارم. نه چون بنده کفایی خوندم 7 هزار تومن، شما ……… خوندی مثلاً 100 تومن بگیرید یا هیچی نگیرید، از گرسنگی مرحوم بشید. ما همه چیزمون خرابه.
یک عرض میشود که ملا مکتبی به بچهای گفتش که خب دال بنویس، دال ، این صاف نوشت، گفت بابا یک چیزی بنویس شبیه دال باشه این شبیه دالم نیست. به یکی دیگر دیکته گفت، این 20 تا لغت داشت، 21 غلط گرفت، 21 دونه غلط تو 20 تا لغت، رفتند پدر مادر، پدرش پهلو این ملاّ مکتبی که بابا آخه مگه چند تا لغت گفتی؟ 20 تا، گفت پس چرا 21 غلط داره؟ گفت اسم خود را هم غلط نوشته بود. خب اسم خود را هم غلط نوشته بود، حوزه علمیه اسلامی، کجاش علمیّه اسلامیّه است؟ جهّال از ما عالمترند، باصفاترند، باسوادترند. تمام علوم عالم را شما گردش کنید، تمام علوم مادی را گردش کنید، علوم تجربی رو گردش کنید، آیا در لفظ گیرند؟ اگر امر کرد وجوب است یا نه؟ خب در شیمی نیست، در فیزیک نیست، در مهندسی نیست، در چشمپزشکی نیست، در کوفت نیست، در زهرمار نیست، در هر تعبیر غلطی نیست. ما اینقدر عاجز میدونیم خدا رو در تعبیر که باید 14 قرن بشینیم امر وجوبه یا نه؟ مقدم واجب واجبه؟ آقا سگ وحشی میداند مقدم واجب واجبه. اگه یک استخوان اونجا افتاده با گند و بو میخواد بخوره فکر کند که آیا این مقدم واجب، واجب است؟ من حالا واجب رو بخورم؟ باید برم اونجا یا نه خودش میاد؟ آخه این چه مسخره ایست که ما درست کردیم به نام اسلام؟ به نام اسلام مسخره درست کردیم و اموالی که مربوط به طبقه خاص است.
ببینید، دو طبقه دارد این اموال، این خمس که، غنیترین درآمدهای اسلام خمسه، این دو دسته داره، یک دسته یتامی، مساکین، ابنُ السبیل، آقای مراجع میدید به اونها؟ صنّارم نمیدید شما.
بعد{ لِلَّهِ وَ لِلْرَّسولْ وَ لِذی القُربی} از من مرجع نوعی سوال کنند آیا مسجدی یک جایی لازم است و، در مُسکو لازمه، در کجا مثلاً در فلان شهر اسلامی و خب کسی هم نمیسازد و نیست، أحوط آن است که از پول سهم امام برای مسجد ندیم، آقا {لِلّه} بابا خانهی خدا که خانهی مردم است میگید نه، نه و نگمه، یعنی چه مثلاً؟ بابا مال خود خدا رو برای خانه خدا مصرف نمیکنی تو؟ نه بخش اولش مصرف میشه صحیحاً نه بخش دوم. شما که هر دو بخش خمس را میگیرید، صنّار به فقیر نمیدید، اینهمه فقیر ما داریم، اینهمه مستمند داریم، اینهمه گرسنه داریم، اینهمه عاجز داریم، به اونها نمیدی و فقط راهی که شما اونو مصرف میکنی اینه؟
من یک جمله آخر سر عرض میکنم بعد تتمّه مطلب برای شنبه، یکشنبه چون در أحد بحث میکردیم.
مرحوم علامّه امینی صاحب الغدیر خیلی، البته من خیلی چیزها رو کم،…. خیلی چیزها…… رم زیاد، ولی خیلی التیام روحی داشتیم، نجف بود ظاهراً یا تهران بود به ایشون عرض کردم که این الغدیر چطور شما چاپ کردی؟ چون میدونستم کسی از این پولا نمیده، ایشون گفت بگم براتون؟ دیدم حالشم منقلب شد در حال گفتن، گفتم بفرمایید، گفت من جلد اول و دوم الغدیر رو نوشتم پول نداشتم چاپ کنم، حالا مطالب دیگری بود که کار نداریم، پول نداشتم چاپ کنم، یکی از تاجرهای بغداد اومد پهلو من، ظاهراً نجف بود، تاجر بغداد، اومد پهلو منو گفت آقا چرا اینا رو چاپ نمیکنی؟ کتاب خوبیست، چنین است، چنانه، ما وصفش شنیدیم فلان، گفت من تحمل کردم هیچی نگفتم، دیدم توجه نمیکنه که پول ندارم که، یک تاجری هم که نمیاد کشکی پول بده، اصرار کرد گفتم خب هر وقت رسید، مثل این تفسرهُ الفقها که آقایون صحبت میکنیم عرض شود که، هر وقت رسید، گفت آقا من میتونم برم پهلو آقا سید حسن اصفهانی که مرجع تقلید وقت بودند و از ایشون اجازه بگیرم و بیارم و خب پول من بدم. گفت من اصرار که نه چون میدونستم آقا سید حسن نمیده، نمیده. بر فقه اصول فقط میخواد، میگفت بالاخره به زور اجازه گرفت رفت، رفت و به ایشون گفت و آب و تابش گفت من سهم امام رو فقط برای فقه و اصول، اینجا مرکز زاییدنه فقه و اصوله، برای کتاب قصه و شعر و حکایت و اینا من پول نمیدم، سهم امام مصرف بشه. کتاب الغدیر که وزیر عرض میشود که حج و اوقاف عربستان رو شیعه کرد، با من رفیق بود. یکی از کسانی که اقامه مرا گرفت او بود. گفت من 90 درصد شیعهام حالام 100 درصد شیعه شدم، با عرض میشود که هم صحبتی با شما. این وزیر اوقاف که در حبس اولی که در 30 سال پیش ما رو حبس کردند در مکه مکرمه عرض میشود که در سفر اولای حبس، ایشون من در شهره العازمه بودم، روزی که من آزاد شدم با ماشین خودش اومد وزارت اوقاف و منو برد و مرحله دومم که با فاصله 17 سال رفتم مکه که 5 سال موندم،
-2 سال
عرض شود که 2 سال موندم، بعد از 5 سال لبنان 2 سال موندم، در اون مرحله هم ایشون اومد اقامه ما رو چیز کرد یعنی ضامن اقامه شد، ایشون از کسانی بود که و خانه بعضی از علمای حجاز دیدم الغدیر هست، حالا الغدیر جنبه سوم رو که اولی الامر مِنکُم است، برای ذوی القُربی است، این داره درست میکنه دیگه، در عمق کسانی که اینطورند. یا از خود نمیخوام صحبت کنم. تفسیر الفرقان به حسابی که نه اسمش شیعه است نه وضعش شیعه است، نه چی شیعه هست در ظاهر، یک کسی میگفتش که در اونجا زیاد پخشه، گفتم چطور؟ گفت اولا نوشتد که بِلقرآنه و السنت، اینا خیال میکنند سنت، سنت خودشونه. دوم نوشته محمدِ الصادق اگه شیعه بود که آیت الله العظمی، علامه کبری بود، سوم نوشته بود مکهٌ مکرمه، رو این حساب اونجا پخشه. حالا این تفسیر و اون الغدیر از سهم امام نباید پخش شه، فقط باید که أحوط، أقوا، أحوط، أقوا، بابا چقدر شما هندل میزنید به این، سه مرتبه شد دو مرتبه، خب سه مرتبه یا دو مرتبه؟ اینکه اینقدر هندل زدن نمیخواد که. اون چیزی که ما لازم داریم و ضرورت داریم باهاش کاری ندارید اصلاً.
………………. مَادامَهِ النَفَسْ باقیه.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد