بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
گرچه مواد این عرایضی که امروز به عنوان مقدمه بحث فقهی راجع به استطاعت عرض میکنم در …… عرض شده، اما روی این چند جمله بیشتر حساب بفرمایید.
ما دو محمد داریم، محمد اول رسول الله(ص) و محمد آخر، محمد بن حسن عسکری (ص) که فرمایشاتشون از لحاظ عقیدتی و از لحاظ احکامی متناً بر محور قرآن بوده است، صراحتاً یا ظهوراً مستقراً یا اشارتاً یا از باب لطائف یا از باب حقائق که همه اینها مستند به وحی است که{إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ} همش ارائه الهیست.
پیغمبر بزرگوار که در الفاظ و معانی آیات در کلّ مراحلش و چه در الفاظ و معانی سنت در کل مراحلش حالت رسالتی فقط داشته. هرگز دخالتی با اون عقل کلّی منهای وحی در معارف أخیره الهیّه چه در بعد اصلی و چه در بعد فرعی، نداشته است.
پس پایهای را که محمد اول(ص) گذارد، پایه قرآنی بود و یعنی که ریشهی فقهی اون حضرت با ریشههای فقهی سنتی سنی و شیعه اختلاف زیاد دارد. به طوری که ملاحظه میکنید. بعد از اون جریاناتی شد در زمان أئمّه معصومین (ع) که در کلّ مراحل اسلامیّه بر محور آیات احتجاج میفرمودند با مخالفین و اصحاب و شاگردان خود را نیز توجه به قرآن میدادند که با قرآن احتجاج کنید. اگر با قرآن احتجاج کنید، طرف اگر مسلمان است نمیتواند انکار کند و قبول نکند و بعد از آنکه وَقْعَهُ الغیبَهُ التّامَه، مبتلا شدیم به غیبت کلّی حضرت ولی امر (ص) و حدود 12 قرن است که ما مبتلای به غیبت عصمت طاهره در کلّ ابعاد ثقل اصغرش شدهایم، اما در حضور مبارک ثقل اکبر که قرآن است هستیم، قرآن وضع دیگری پیدا کرد.
به حسبش، به حساب شیطنت های استعمارها و حماقت های مسلمانها به وجهٍ عام، این قرآن از کلّ نظرات، از محور بودن در حوزههای خاصّه اسلامیّه تا چه رسد امت اسلامیّه خارج شد. پس قرآن محمد و محمد قرآن غایب شد. با غیاب ولی امر (ص) البته در حضور أئمه هم جست و گریزهایی از دشمنان حق و از دشمنان اسلام گرچه به چهره اسلام بود، بود. اما با غیاب شمس هدایت مهدویه (ص) کم کم محور به طور کلی یا به طور عمومی بسیار زیاد عوض شد. قرآن در حوزه های ما نبود و در میان امت اسلام نبود. محمد هم که رفت، علی و حسن و حسین هم که رفتند، ولی امر (ص) هم که غیبت فرمودند، اونها هم نبودند که مردم را وادار کنند که زاویهی اولای اسلام و محور و متن اصلی اسلام که قرآن است، بماند در میان مردم. الفاظش ماند، قرائاتش ماند اون هم اون قرائات مختلفهای که، خود جلدش ماند، خواندنش تا اندازه ای ماند اما معارفش نه، علومش نه، دستورهایی که خداوند در قرآن شریف با سادهترین بیان روشن، بیان فرموده است، اینها از محور حوزههای خاصه و حوزه امت اسلامی به طور عموم خارج شد. آیا صبر کنیم تا محمد آخر تشریف بیاورند؟ البته صبر میکنیم. ولکن حساب داره. این محمد آخر که تشریف میآورند، ولی امر(ص)، درست است{یَأتی بِکِتابٍ جَدید} ولی بارها که عرض کردم حضور برادران در این مثلث احتمالات یا این کتاب جدید، غیر این قرآن است که معاذ الله اون حضرت مرتد است. المَهدی مِنْ اُمّتی و این قرآن کتاب خالد الی یوم القیامه الکبریست. یا همین قرآن را میآورند، همینگونه که هست خب هست، تحصیل حاصله، یا نه این قرآن را در مراحل معنوی و در مراحل علمی و در مراحل هدایتی در کلّ مراحل اسلامی میارن که نیست. این درسته.
آیا ما 12 قرن گذشته است از غیبت عصمت طاهره، باز هم صبر کنیم، عمرها بیاید و برود، حجج اسلام، آیات الله العظام، حصون الاسلام، بیایند و بروند و درس بدهند و درس بخوانند و کتاب بنویسند و وقت مصرف کنند و چه کنند و چه کنند و چه کنند، در وجه خاص، حوزه های اسلامیه و در وجه عام، امت اسلام از این وضعی که محمد اول پیش آورد و دوام ندادیم و از این وضعی که محمد آخر پیش می آورد و الان نیست، ما همینطور بمانیم در ظلمات؟ آقایون شایسته همین است؟ شایسته همین است که ما فقط برای ولادتهاشون جشن بگیریم، بله خوشحالیم امروز ولادت امام پنجم محمد بن علی الباقر(ص) جشن میگیریم ولی برای خودمون باید عزا بگیریم. برای اینکه چنین نور مبارکی خداوند مقرر فرمود از برای اینکه …… به قرآن باشد و بر محور قرآن در بعد اصلی و بر محور سنت در بعد فرعی، کلّ عمرش را به تمام وسائل ممکنه مشغول هدایت باشد مبارک است اما ما خیلی نا مبارکیم. ما هم ثقل اکبر را از دست دادیم و هم ثقل اصغر را از دست دادیم. چه ظلالتهایی و چه انحرافاتی و چه انجرافاتی و چه گمراهیهایی در میان امت اسلام هست، به اون حد رسیده است که رسول الله فرمود در مرحله سوم موقعی خواهد بود که یَرونَ المَعروف وَ مُنکَراً وَ المُنکَرَ معروفاً، بعد سوم، کَیفَ بِکُمْ، سلمان، دستشون پیغمبر به …… کعبه، به چادر کعبه گرفتن، فرمودن سلمان کَیفَ بِکُم؟ چه وضعی خواهید داشت زمانی که ترک میکنید امر به معروف و نهی از منکر رو؟ عرض کرد مگه میشه؟ فرمود بله و بدتر از این، امر میکنید به منکر و ترک میکنید و نهی میکنید از معروف، عرض کرد مگه میشه؟ امر به منکر کند مسلمان و در جوّ اسلامی امر به منکر کند، منکر اونکه بده همه قبول دارن بده و نهی از معروف کند یعنی چیزی که همه میدونن خوب است از نظر اسلامی، نهی کند؟ فرمود بله بالاتر، کَیفَ بِکُم إذَا رَأیْتُمْ المَعروفْ مُنکَراً وَ المُنکَرَ مَعروفا، ما معروفتر از قرآن داریم؟ معروفتر از امام رسول الله که قرآن است داریم؟ معروفتر از کلّ رسالت رسول الله و کلّ رسالاتِ الرّسل که قرآن است داریم؟ چرا اینقدر منکر شده است؟ چرا در امت اسلام متداول نیست؟ چرا واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند؟ هیچ جلوات قرآنی بر زبان اون ها نیست، چرا؟ چون در حوزههاشون نیست. آیا اکتفا کنیم این زمانهایی که از برای ما هست، به چند زمان دیگه ولی امت اسلام چند زمانه، یک زمان، زمان رسول، زمان دوم، زمان رسالت، زمان رسول مادامی که رسول تشریف داشتند، زمان رسالت وقتی رسول وفات فرمودند إرْتَحلَ إلی جَوارِ رَحمتِ رَبِّه، ولکن رسالت باقی ماند، رسالت معصومه رسول الله در ائمه معصومین (ع) باقی موند، این زمان رسالت، زمان اون زمان رسول، زمان دوم زمان رسالت، هم در زمان اول، هم در زمان دوم که ثقل اصغر رسول در خود پیغمبر و ثقل اصغر حاملین رسالت که ائمّه باشند، قرآن محور اصلی بود اما زمان سوم و چهارم، زمان چهارم معلوم است. زمان چهارم، زمانیست که ثقل اکبر که کتاب الله است به تمام معنی الکلمه و ثقل اصغر که حضرت ولی امر (ص) هست که نیابت و وکالت از رسول و کلّ أئمه دارد و بسط میدهد و نشر میدهد تمام معارف قرآنی و اسلامی رو در کلّ عالم تکلیف، اون هم وضعش روشن، اما ما در زمان سوم قرار گرفتیم، در زمان سوم رسول تشریف ندارند، خود رسول تشریف ندارند، رسالت هم که أئمه معصومین که دست به اونها برسد تشریف ندارند، دست به دامن ولی امر خب نمیرسه، به این معنا که برای ما احکام رو بیان کنند که این اختلافات نیست، فقط قرآن شریف هست. اما در این زمانی که رسول تشریف ندارند و رسالتی که در حامل این رسالت، أئمه معصومین (ع) تشریف ندارند، آیا تکلیف ما در زمان سوم سنگینتر است؟ یا سبکتر است؟ (علیکم السلام)
تکلیف مسلمان ها که در محضر قرآن شریف هستند که{وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِين}در محضر قرآن شریف هستند که بیانٌ لِلناس، در محضر قرآن شریف هستند که{تِبیانُ لِکُلِّ شَیء} در محضر این قرآن هستند اما ثقل اصغر رسولی تشریف ندارند که کمک بود و ثقل اصغر رسالی تشریف ندارند که کمک بود، ولی کمک ها رو کردند، کلمات رسول هست، کلمات أئمه هست، یعنی در زمان خود رسول ما اینقدر کلمات معصومین نداشتیم، در زمان خود أئمه اینقدر کلمات معصومین نداشتیم منتها مخلوط شده اونوقتم مخلوط بود، مخلوط شده، اونوقتم از پیغمبر راست نقل میکردند، دروغ نقل میکردند، منسوخ نقل میکردند، ناطق نقل میکردند، از ائمه همینطور. پس به یک معنا أئمه تشریف دارند. رسولم تشریف دارند، پس ما با ثقلین محشوریم الان، ثقل اکبر که کتاب الله است و ثقل اصغر جسمشون در میان ما نیست، خود رسول الله رو زیارت نمیکنیم، صدای پیغمبر را نمیشنویم، اما مراد از زیارت خود رسول الله و شنیدن صدای پیغمبر این بود که سنت ربانیّه را برای ما بیان کنند و کردهاند و هست، منتها ما اینجا وظیفه داریم، در زمان معصومین میتونستیم بریم سوال کنیم فرمایش مال شماست یا نه، الان کار ما مقداری مشکلتر است، باید از کتاب الله سوال کنیم. یکی از بحثهای تفسیری ما همینه، وضع حدیث در مقابل کتاب و نقش حدیث در مقابل قرآن چیست؟ الان ما میتوانیم به خوبی جبران کنیم فقدان أئمه (ع) رو با مراجعه به روایاتی که از اونها نقل شده است و عرض بر کتاب در اون ابعاد گوناگون که دارن ولی ما نمیکنیم این کار رو، این کار رو قبول نداریم، وادار کنند ما رو، تشریف ندارند، صاحب خانه تشریف ندارد، پس دزد زیاده. از طرفی دزدها زیاد اند و هرزهترند و بیشترند، از طرفی هم ما بی عرضهتر و جاهلتر و نادانتر و احمقتر.
خب پس تکلیف مسلمان های راستین در این مقطع زمان، نه رسول تشریف دارند، نه حاملین رسالت رسول که أئمه اند به ما سنگینتر است، پس باید چه کرد؟ باید جبران کرد اون محمد اول و آخر رو. محمد اول که پایه گذار نقش عظیم قرآنی بود باید جبران شه، نه محمد دیگر بیاد، ما هممون باید محمد باشیم، علی، تقی، نقی، جواد، حسن، حسین،……. آیت الله، حجه الاسلام، علامه، شیخ، همه باید{لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا} دنبال رو پیغمبر باشیم. خب به اسم مطلبی نیست، محمد عبدالوهابم اومده و اسلام رو خراب کرده، اسمشم محمده، نه، اینکه میگیم محمد، محمد اول یعنی ………. و رسالت قرآنیّه (ص) و محمد آخر حضرت ولی امر (ص)، در این بین محمد لازم نیست درست شه، نباید ما محمد شویم که استمرار بدیم دعوت قرآنی رو، نباید دور محمد رو بگیریم، باید به محمدهای اینگونه فحش دهیم، محمدهایی که از نظر معنوی محمداند و دنبال رو رسول الله هستند که {لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة} باید بهش تهمت بزنیم؟ ما مسلمانها فحش بدیم؟ ما حجه الاسلام مسخره کنیم؟ غیبت کنیم؟ تهمت بزنیم؟ این است وظیفه ما؟ بنده ادعا ندارم که اون محمد وسط هستم ولی از محمدین وسط میتونیم باشیم، ما هممون.
محمد اول لازم بود که نصرت شود با ناصرینش، با أصحاب صادقینش، با تابعینش، با مهاجرینش، محمد آخر که ولی امر (ص) هست، هست به او کمک شود، 313 نفر أصحاب العلیّه هستند و عشرهُ الاف، سربازان زیر پرچم اون حضرت هستند و و و این لازم است. حالا اون محمد اول که مؤیّد به عندالله است و معصوم است، حتما لازم است که دورش بروند، که وکالت دارد و نیابت دارد و نمایندگی دارد از کلّ رسل الهی و از رسول الله و أئمه (ع) که در روایت دارد که وقتی شما موفق شدید که ولی امر رو زیارت کنید یکجور سلام نکنید، السلام علیک یا بقیه، نه السَلام علیک یا محمد، یا علی، یا حسن، یا حسین، میشه برای اینکه همش اونه، همه آنچه را که اون ها داشته اند و باید و شاید بگویند و گفته اند در این وجود بزرگوار هست. اوّلِنا محمد، آخَرِنا محمد، أوسَطُنا محمد، کُلّنا محمد، به این معنا. اما اگر در این وسط محمد پیدا شد که مؤیّد وحی نیست، رسول نیست، صاحب رسالت نیست، باید کشتش؟ باید داغونش کرد؟ باید فحش داد؟ ما میخوایم محمد وسط باشیم. در طول قرون اسلامی ما چنین وضعی رو مشاهده نکردیم. با این وضعی که در تفسیر خداوند مقرر فرموده است و ما با تمام مصائب پیروی میکنیم که شباهت به هیچ تفسیر ندارد آنچه را که ما از قرآن استفاده میکنیم، این هرچی میخواد باشه و با وضعی که در فقه ما داریم، ریشه فقه سنتی کنده میشه، فقه شیعه و فقه سنی، برادران کمند از نظر ادب و از نظر عُدد زیادند، هیچ کس هم نباشد مطالب وقتی نوشته شد و گفته شد و ضبط شد، بعداً پخش میشه. یعنی وظیفه محمد وسط، محمد های وسط، کسانی که در زمان غیاب رسول و رسالت هستند، در زمان سوم هستند و این وظیفه سنگین رو عمل میکنند و از پول و پلو و دست بوسی و آفرین و باریکلا و آقا بفرما دور میشوند و حاضرند مانند حسین سرشون رو ببرند، مانند حسن زهر بهش بدن، مانند محمد در شعب ابی طالبش کنند، فراریش دهند، خدایا با ما کمک کن ما اینطوری بشیم، چون راه ما راه محمد بن عبدالله (ص) همون راهه و ولیّ عصر.
آیا راه های گوناگون و متناقض، اینها راههای خداست؟ فَأنَّ هَذَا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوا، کدوم؟ هَذا کدومه؟ هَذا یکیه، این روایات و اقوال و انذار و کتابها و ، نه، هَذَا صِراطی، اون صراط مستقیمی که………و بیان است و تبیان است و چه چه چه، مگر غیر از قرآن است آقایون؟ شما چی صحیفه فاطمه درست کردید برای ما؟ صحیفه علی، صحیفه قرآن نیستش که، خب کتاب، اگر کتاب است دست ما……… بسم الله کتاب، بسم الله، اما بیاید شما پشت رادیو، تلویزیون، بله، حضرت فاطمه (س) یک صحیفهای داشت و جبرئیل برش، میدونین کیو میگم، جبرئیل برش نازل میشد و مطالبی میگفتش که ما نداریم در اصول کافی که اون صحیحه دارد که جبرئیل بر فاطمه نازل میشد و مطالبی رو میگفت و نداریم که بر علی نازل میشد. آهو سوره قدر رو بخون، جناب آقای آهو سوره قدر رو بخون، آهو اسم دومه الاغه، سوره قدر رو بخون {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ}{تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ} بر کی؟ بر محمد، بر علی، بر حسن، بر حسین، بر معصومین، در حاشیش بر فاطمه، چرا بر علی میگید نازل نمیشد؟ ما نداریم صحیحهای که بر علی، علی لازم بود از فاطمه یاد بگیره، چقدر گنگید، چقدر خرید.
برگردیم، این فقه در وضعی که موجود است ما واقعاً بدنمون میلرزد که مفصلات عُروهُ الوثقی را بخوانیم، با احترام گوش میکنیم ولکن اون مطالبی که برای آقایون نفیاً و اثباتاً مطلبی روشن بشه، مطلبی که در فقه امروز ما داریم. مگر در استطاعت ما بحثمان نبود؟ چرا، خب استطاعتی که ما از قرآن و سنت استفاده میکنیم غیر استطاعتی که آقایون میفرمایند. در خیلی از ابعاد غیره. یعنی من یک موقعی فکر کردم که این توضیح المسائل مرحوم آقای بروجردی رو که خیلی بهش ارادت دارم و استاد اعظم ما بود، حاشیه کنم، یک صفحه نوشتم دیدم که این یک صفحه نصف صفحه متنه، یعنی اگه اون 500 صفحه من هزار صفحه باید مینوشتم، چه کاریه اصلاً، نمینویسم. نمیشه اصلاً. اولم میخواستم توضیح المسائل رو حاشیه کنم، این کار رو کردم نشد، بعد دوباره دیدم نشد و لذا این توضیح المسائل نوین رو ما نوشتیم که اصلاً وضعیتش فرق داره، حالا یک چهره ایست از چهره های فقه اسلامی بر محور قرآن و سنت صحیحه.
حالا در عُروه شما ملاحظه کنید، کلمه، کلمه، کلمه، کلمه ما بحث داریم چرا؟ نه اینکه مرحوم سیّد اون روایت ……….. ما میگیم یکیه، نه محور قرآنیه، ما ضوابط قرآنی داریم و بر محور ضوابط قرآنیه همه جا گویا هستیم، فقه ما گویاست. فقه ما نه پویاست، نه سنتیست، نه اجماعیست، نه شهرتیست، نه شیعیست، نه سنیست، نه زیدیست، نه میدیست، فقه قرآنیست. این فقه قرآنی گویاست در تمام زمانها و در تمام زمینها این فقه گویاست. هیچ جا نیست که قرآن گویا نباشد نسبت به مسائل مستحدثه.
شما ملاحظه کنید اون قسمتی که در عُروه الوثقی مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه و علینا جمیعاً در باب شروط وجوب حج ذکر فرمودند، هم شروط وجوب و هم شروط کفایت، آخه بعضی جاها شروط وجوبه، بعضی جاها شروط صحته، بعضیا هم وجوب شروط است و هم شروط صحت است، مثلاً بچه، عبادات صَبی که صحیح است، اگر درست انجام بده واجب که نیست، این شروط صحت داره، بعضیا برشون هم واجب است و هم صحیحه، بعضیا نه واجب است و نه صحیح، دیوانه، دیوانه نه واجب است برش و نه صحیحه، دیوانه که نه، نصف دیوانه{لاَتَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى} در حالی که انسان مسته به جای {لاَ أعبُدُ مَا تَعبُدونْ} میخونه أعبُدُ مَا تَعبُدونْ، خب این حرامه این نماز بخونه.
حالا ایشون می فرمایند در صفحه 457 عُروهُ الوثقی فصلٌ، فصل دوست، فصل یک رو ما گذاشتیم کنار چون مطالبش عرض کردیم، فی شَرائِطِ وُجوبْ حَجَّهِ الاسْلامْ عرض داریم، چرا فرمودید حَجهِ الاسلام فقط؟ عُمرهَ الاسلام هم ما داریم، چون یک حج اکبر است که حجه الاسلام است اولیش ویک عمره اول است که عمره الاسلام است اولیش، هم کسی که حجه الاسلام انجام داده حاجیست، حج اکبر و هم کسی که عمرهُ الاسلام رو انجام بده حاجیست، حج اصغر، دلیلش هم آیاته، اشاره کردیم، بحث هم خواهیم کرد.{أتمّوا الحَجَّ وَ العُمْرَهَ لِلّه}هر دو هم حج، هم عمره.{لِلّه عَلَی الناس حِجُّ البیت} زیارهُ البیته هم حج، هم عمره، همه هم قبول دارن که ما سه تا حج داریم و سه تا عمره.
سه تا حج، حج تمتع که باهاش عمره تمتعه، حج قِران، حج افراد. عمره هم سه تا، عمره مفرده مطلق، عمره مفرده با حج قران یا افراد، عمره تمتع که با حج تمتعه، این شش تا رو همه قبول دارن که ما داریم. منتها در حج، در عمره مفرده آقایون اختلاف دارن، اگر کسی مستطیع عمره مفرده است، فقط میتونه عمره مفرده و برش تمتع واجبه، کسی که برش حج تمتع واجبه فقط عمره مفرده چون ارزون تره، تکالیفش کمتره، این استطاعت داره. یا استطاعت بدنی، منا و عرفات و این حرف ها اون نمیتونه بره ولی عمره مفرده که منا و عرفات ندارد. در هر صورت یا مالی یا حالی یا هرچه یا زمانی، این عمره مفرده مستطیع است. این آدم واجب است برش یا نه؟ مفصلاً در توضیح مناسک بنده نوشتم، یادداشت کردم ملاحظه میفرمایید ولی به طور اشاره چون لزومی نداره همه آنچه را ما نوشتیم بگیم، لزومی نداره. به طور متنی و به طور ریشهای و قاعده ای عرض میکنیم، این عرض میشود که واجب است عمره مفرده رو انجام بده ولی اگر بعداً مستطیع شد حج تمتع رو انجام بده، اون عمره مفرده کافی از حج تمتع نیست، اگر وظیفش تمتع بود و اگر وظیفش حج قِران یا افراد بود، این عمره مفردهای را که مستطیع شد انجام داد، بعداً حجش رو فقط، عمره نمیخواد، فقط حجش رو یا قِران باشد یا افراد عرض میشود که انجام میده. و به عبارت اُخری، هیچوقت عمره مفرده بعد از آنکه انسان مستطیع بر حج شد، این عمره مفرده کافی از حج نیست، اگر تمتع است که عمره تمتع باز دوباره باید بیاد که عمره مفرده کافی از اون نیست و اگر حج قران و افراد است که باید حج انجام بشه. مگه در یکجا، در یک جاست که شما عمره مفرده انجام دادید و کافیست از عمره تمتع، کجاست؟ در ایام و {الحَجُّ أشْهُرُ مَعلومات} در این أشهر معلومات که از اول شوال شروع میشه، اگر شما وارد شدید به عنوان عمره مفرده و تمتع هم برتون واجبه، حج تمتع، اگر به عنوان عمره مفرده وارد شدید، بعداً میتوانید این عمره مفرده رو به جای عمره تمتع حساب کنید، بعدم حج تمتع انجام بدید، اینجا بله.
اما عمره مفرده ای که قبل از موسم حج یا بعد از موسم حج انجام شده یا واجب بوده است انجام شده یا مستحب بوده است برای کسی که متسکع است یا حرجیست انجام شده، این نه کافی، این کافی از حج تمتع نیست و کافی از عرض میشود که عمره تمتع هم نیست بلکه کافی از عمره مفرده با حج قِران یا عمره مفرده با حج افراد هست. پس در اینجا ما عرض داریم که فی شَرائِطِ وُجوبْ حَجَّهِ الاسْلامْ وَ هِیَ أمور، میگیم نخیر فی شَرائِط وُجوبِ حَجِّهِ الاسلامْ أوْ عُمرَهِ الاسلام، اسلام که میگه یعنی علامت اسلامه، اولین حج و اولین عمرهای که انسان انجام میدهد، بهش میگن حَجه الاسلام یا عمرهُ الاسلام چون علامت اسلامه، یعنی اگر کسی مستطیع باشد در طول عمر انجام نده کأنُّه مسلمان نیست مثلاً به این حساب. یا به این حساب که اسلام حداقل خواسته است از مستطیعین {مَنِ اسْتَطَاعَ إلَیهِ سَبیلاً} که یک مرتبه حج را نتوانستن، عمره را انجام بدن.
فی شَرائِطِ وُجوبْ حَجَّهِ الاسْلامْ وَ هِیَ أمور أحَدها الکَمالْ، بِسم الله، چیه کمال؟ بِالبُلوغِ وَ العَقلْ فَلا یَجِبُ عَلَی الصَبی وَ إنْ کَانَ مُراهِقاً وَ لاَ عَلی المَجنونْ وَ إنْ کَانَ أدواریّاً إذَا لَمْ یَفِ دُور إفاقَتِهِ بِإتیانْ تَمامِ الاعمال.
خب، ایشون در وجوب صحبت دارن، بسم الله، ما حرفی نداریم. کسی که بالغ است، اگر مستطیع بود برش حج عمره واجب است و کسی که عاقل است، اگر بالغه اما عاقل نیست، دیوانه است، سن بالاست از نظر سنی بالغه، احتلام و حیض و فلان و این حرفا ولکن عاقل نیست، نه رشید، عاقل، این مجنونه، چه مجنون مطبق باشد، چه مجنون ادواری، یعنی بعضی وقتا دیوانست، بعضی وقتا نه، اون بعضی وقتا که دیوانست، وقت حجه، خب کافی نیست، اما اون بعضی وقتایی که دیوانست غیر حجه و وقتی که وقت حج است عاقله خب برش واجبه شکی نیستش که.
أحَدُهُا الکَمَالْ بِالبلوغِ وَ العَقل فَلاَ یَجِبُ عَلَی الصَبی وَ إنْ کَانَ مُراهِقاً، البته بعد ما خواهیم عرض کرد که اگر صبی مراهق باشد، ما دیدیم بچههای سیزده چهارده ساله که مکلف هم از نظر ظاهری نیستند اما از مردهای هفتاد هشتاد ساله بهتر میفهمند. حالا اگر صبی که اگر پسر است به حد بلوغ نرسیده که احتلام نیست در بعضی موارد اینطوره و اگر دختر است به حد حیض نیست یا هرچی، به حد بلوغ نرسیده، اگر این با کمال دقت تمام احکام حج یا عمره را انجام بدهد، واجب نیست اما قبولم نیست، قبول نیست به این معنا، مستحبه البته، به اون معنایی که، اما اگر این بعد از بلوغش مستطیع ماند یا مستطیع شد، باید مجدد حجه الاسلام در استطاعتش؟ یا عُمرهُ الاسلام در استطاعت انجام بده یا نه؟ آقایون میگن باید. همه میگن باید. ما عرض میکنیم نه، نه، اشارش رو حالا عرض میکنم بعد مفصلش رو بعداً عرض میکنم.
مگر در سوره مبارکه بقره راجع به صوم ندارد که {وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِين}مطلب مقداری تازه است در این بعد که میخوام عرض کنم. {وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِين فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ}مگر {فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ} این یک ضابطه نیست در قرآن؟ مَنْ تَطَوَّعَ یعنی در صومه؟ نخیر در صلاه، در صومه، در حجه، در مجه، در همه چیزه. اگر کسی برش واجب نیست چیزی، خود را به زحمت انداخت و اینکه برش واجب نیست انجام داد خدا میگه{فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِندَ رَبِّه}مگه اینطور نیست آقایون؟ واجب نیست. اگر کسی روزه یا حج یا صلاه یا چه یا چه، این حد تکلیف نیست که واجب باشد، خداوند برش واجب نکرده است به حساب اینکه سن تکلیف نیست، یا اگر کسی بالغ است اما اگر بخواد روزه بگیرد صددرصد قدرت باید مصرف کنه، این در حال حَرجه، این برش واجب نیست. غیر از اینه؟ بر این آدم واجب نیست که روزه رو بگیره و لذا {وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِين فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ} عِندَ رَبِّه، اما اگر این روزه رو بگیره، این روزه مستحبه واجب نیست. این روزه که مستحب است از واجب برای او بهتر است، چون واجب، واجب است انجام بده چون این حرج نیست ولی با حرج این آدمی که برش واجب نیست خدا ملاحظه کرده است که این در حال حرجه، واجب نیست برش، مع ذلک این مستحب را مثل واجب با زحمت و با مصرف کردن صددرصد قدرت انجام داده، میشه گفت این قبول نیست؟
(صحبت حضار)
-میرسیم حالا، همونو میخوام عرض کنم. مثال زدم من.
(صحبت حضار)
-حالا عرض میکنم اینو. تمام اینها رو عرض میکنم. گفتم تازه است در این جهت. اینکه مقدمه میگم، مقدمه رو شما شنیدید زیاد ولی مقدمه است.
حالا، ببینید، اینکه حرج است یعنی ساده نیست، آسان نیست تکلیف را انجام دادن، چه تکلیف واجب، چه مستحب این دو جوره. یک جور بعد از تکلیف است، یک جورم قبل از تکلیف. آیا بعد از تکلیف، تکالیف را در بعد حرجی انجام دادن سخت تر است یا قبل از تکلیف؟ بگید، کدوم سختتره؟ کسی که هنوز مکلف نشده است و خداوند به حساب اینکه مکلف نشده است برش واجب نکرده چیزی رو، حرام نکرده حرامی رو، بر این آدم سخت تر است که به طور هر، حَرجه دیگه، حرجه، کسی که به حد تکلیف نرسیده است و این کار برش مستحب است، آیا زحمت بیشتر بر او نیست که این تکلیف واجب را صحیحاً انجام بده یا هست؟
-هست ولی بعد از تکلیف بر حسب وظیفه است.
-میفهمم چی دارید میگید
-قبل از تکلیف
-میفهمم، همه این ها رو گوش کنید، صبر کنید
(صحبت حضار)
-سخته یا نه؟ سخت تر است یا نه؟
(صحبت حضار)
– اصلاً حرج نمیخوایم، آیا قبل از تکلیف، ببینید، قبل از تکلیف، من این حرج رو مثال زدم برای این بود، قبل از تکلیف یک آدم غیر مکلف که الان این آدم غیر مکلف اگر بخواد این واجب را به تمام معنی الکلمه که برش واجب نیست، انجام بده، برش مثل مکلفین ساده هست یا سخت تره؟
(صحبت حضار)
-شما جواب منو بدید
-ببینید نه،
(صحبت حضار)
-ما ده ساله رو میگیم، ما ده ساله رو میگیم. ده ساله رو میگیم، ده ساله
علامه حلّی که 9 ساله مجتهد شده او رو میگیم. بله، این علامه حلّی بزرگوار که 9 ساله فتوا هم داد راجع به مسائل حج و غیر حج اینو داریم میگیم. ما آخه مثالی میزنیم که دیگه درش، حالا، این شخصی که در سن کمتر از 10 سال یا 10 سال که نزدیک به تکلیف هم نیست، این آدم برش سخت تر هست یا مساوی است یا آسونتر از اینکه در زمان تکلیف اون کار رو انجام بده، در این سه تا خب سخت تر است. چیزی که واجب نیست بر این آدم، بر خودش فرض کنه و انجام بده، فرض کنه و اینکه انجام بده و مسائلی که بر مکلف واجب است یا دیگری بره یاد بگیرد یا تقلیداً یا اجتهاداً، این سخت تر هست یا نیست؟
(صحبت حضار)
-من دارم این مسئله رو مطرح میکنم. من دارم مسئله رو مطرح میکنم. من این مسئله که مطرح میکنم جواب بدید. این آسانتر است یا سخت تر است یا برابره؟ جواب بدید دیگه.
(صحبت حضار)
ببینید، فکر کنید حرف بزنید.
(صحبت حضار)
-عزیزم حرف تازه است برای خود منم جا بیفته تا برای شما جا بیفته. صبر کنید.
(صحبت حضار)
-ما با قبول اینکه بلوغ شرط است داریم بحث میکنیم.
ببینید، آقا بلوغ شرط وجوب، اما اینکه قبل از بلوغ واجب نکردن چرا؟ آخه نمی تونه. کسی که به حد بلوغ نرسیده خب نمیتونه، یعنی سخته یا حرجه. یا سخت است یا حرجه، ببینید.
-حاج مسئله…. آقا فرق بین 14 سال و نیم و 15 سال
– اونو من عرض نکردم، ما داریم 9 ساله و 10 ساله رو بحث میکنیم.
(صحبت حضار)
-فرض جایی من دارم میکنم که میخوام بنیان رو خراب کنم اون مثالی که همه قبول دارن. مثالی که همه قبول دارن، امام زمان 5 ساله بودند، امام شدند، حالا به اونجا نمیخوایم برسیم، علامه حلّی 9 ساله بود که دارای قدرت اجتهاد بود، استنباط بود، اگه الان در حوزه درس میداد 500 تا مجتهد در اونجا حاضر میشد مثلاً
(صحبت حضار)
کسی که اگر 15 سالش شد برش آسونتر است به حساب تکلیف، اما همین آدم که 10 سالش بود برش سخت تر است دیگه شکی نیست، همین آدم رو داریم میگیم. همین شخص رو داریم میگیم، همین علامه، همین غیر علامه، این آدم آیا تکلف بیشتریست براش حج را قبل از تکلیف، سه چهار سال به تکلیف مونده، تکلف بیشتریست یا نیست؟
-سختی حرج در زمینه وجوب میاد….
-در مستحب نمیاد؟
(صحبت حضار)
-بر مستحب نمیاد؟
اینو همه قبول دارن که عبادات صبی اگر صحیح باشد، عبادات صبی اگر صحیح باشد میگوید صحیح است، یعنی مستحب است. اینو همه قبول دارن. ما در، ما اونچه که قبول دارن داریم بحث میکنیم، قبول دارند عبادات صبی اگر صحیح انجام بشود، صحیح است، نه واجب است، صحیح است. ما یک صحیح داریم، آیا این صحیح قبل از تکلیف مشکلتر است یا صحیح بعد از تکلیف؟ جواب بدید.
-قبل از تکلیف
قبل از تکلیف. اگر صحیح قبل از تکلیف مشکلتر است،{مَنْ تَطَوَّعَ خَیراً} کلیست، نگفته مکلف، کجا مکلف؟{مَنْ تَطَوَّعَ خَیراً} درش ننوشته مکلف، این کلیست.
(صحبت حضار)
-میفهمم، باز توجه نکردید.
این ضابطه عام است. {وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ}یعنی در صوم؟ نه، یعنی مکلف؟{مَنْ تَطَوَّعَ} هرکس، هرکس به زحمت کار خیری را کرد، این
(صحبت حضار)
-خطاب نیست اینجا{مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا}
(صحبت حضار)
-اینجا خطاب نیست.
-آخه اینجا خطاب نیست.{مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا} قاعده است. {مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا}، شما حق دارید که مبارزه، یعنی چیز کنید، مقاومت کنید چون حرف تازه است.
ببینید، حالا اینو باز فردا صحبت میکنیم. این{وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ}که در اینجاست و در{إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ ، وَمَنْ تَطَوَّعَ} حالا در اینجا،{مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا} در مستحبه اینجا برای واجب نیست. در باب سعی واجبه ولی اینجا در باب مستحبه. کسی که به زحمت مستحبی را انجام بدهد، برای او بهتره. خب بر صبی واجب نیست اما صحیح است، مستحب است…… و إلاّ اگه نه مستحب است نه واجب پس صحیح است یعنی چه؟ مباه است یعنی؟
خب حالا که بر صبی، چنانکه بر کسی که در حال حرج است، کسی که در حال حرج است واجب نیست، زحمت دارد انجام بده، بهتر است و لذا گفتیم که اگر کسی با عُسر، ببخشید با حَرج، اگر با حرج کسی تمام قدرت را مصرف کرد، حج را انجام داد، بعد که مستطیع شد ازش ساقطه، آقایون میگن نه، ما به همین آیه استدلال میکنیم.
در اینجام به همین آیه، در اینجام به همین آیه استدلال میکنیم که{وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ} این آدم مَن هست، تَطوَّعَ هست، خَیراً هست، پس {فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ} پس این صبی، علامه حلّی که حج رو انجام داد 9 سال، 10 سال، اگر 15 سالش شد ، 16 سال، دوباره انجام بده؟ اگرم ایشون فتوا بدن بله ما عرض میکنیم نخیر. ما از برزخ باهاش صحبت می کنیم میگیم نخیر. اگه این دومی رو انجام دادی مستحب بوده واجب نیست، چرا؟ برای اینکه {وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِندَ رَبّه} یک مسائلی است که بعداً باز صحبت خواهیم کرد چون در کلّ فقه کاله، اینکه اول مقدماتی عرض کردیم که ما بر محور قرآن ریشه این فقه سنی و شیعه رو زیر و رو میکنیم، ما با فقه که دشمن نیستیم که، با علامه حلّیها و شیخ انصاری ها دشمن نیستیم، با خدا بیشتر میخوایم دوستی کنیم، با کتاب خدا.
برمحور کتاب خدا که ما فقه رو میخوایم نقش بدیم، این نقش بعد از مرگ ما، بعد از حیات ما، هرچی میخواد باشه، این نقش پیدا خواهد کرد چون همه افراد که احمق نیستن که، همه افراد کودن مقلد دوبله که نیستن که، کسانی هستند میخوان آزاد فکر کنند و آزاد بفهمند و آزاد اجتهاد کنند و آزاد تقلید کنند، اگر بر محور آزادی اجتهاد و تقلید باشد علوم حوزه ما، خب یک قَال الله اینجا هست، بعضیا میگفتن شما این رساله رو نوشتی، مقلد که زیاد نداری، گفتم خب بله نداریم، صدتا، دویست تا، پونصدتا، اما خب برای مقلد من ننوشتم اصلاً و لذا استدلالی نوشتم، برای مقلد ننوشتم که، استدلالی رو که برای مقلد نمینویسن. ما اینو نوشتیم در فارسی و مینویسیم در عربی و مینویسیم و مینویسیم الانم حاشیه وسیلهُ النجاه داره تموم میشه، اینو مینویسیم که بعداً چاپ شه تا در مقابل قال الشیخ و قال السید و قال الکذا و قال الاجماع، یک قال الله هم بیاد که بله قال الله ولکن قالَ لا کذا. شما میگید که إذَا شَهِداً ولد علی والدی لاَ تُقبَلْ وَلکِنْ تُقبَلْ شَهادِتِه فَرْضاً لِقُولی تعالی.{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ} نص هست آیه.
این مخ ما اینقدر خراب شده و اینقدر پوک شده و اینقدر حماقت توی این مخ های ما رفته است، گرچه ما از علما هم باشیم، این حماقت از سوی قصور و تقصیر تو این مخ ما رفته است که اگر قال الله بگم، جا نمیفتد برای او ولی عرض میشود که فلان روایت از نمیدونم فلان کس، این جا میفته، خب چند تا زن گرفت، چند تا بچه زایید، چندتاش رفتن، چند تا چی کرد، فلان کرد، اینا همه، همه رو میدونیم، در کدوم شهر زندگی کرد، چند سال زندگی کرد، کی متولد شد، کی زاییدنش، کی، اینا رو باید بدونیم همه رو اما راجع به نص قرآن ما مراجعه نداریم اصلاً.
پروردگارا این ولادت امام محمد بن علی بن الباقر(ص) برای ما میمون قرار بده به معنی واقعی که ما ثقلین را احترام کنیم و این ولادت جدیدی که کتاب الله از برای ما آورده است که ثقل اکبر است و رسول الله که ثقل اصغر است آورده، کاری کنیم ما ذوالولادتین باشیم همیشه، یعنی بر محور کتاب و سنت نقش پیدا کند افکار ما و عقائد ما و اخلاق ما و اعمال ما.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
(صحبت حضار)
-اونو قبول کردیم، {لِلّه عَلَی الناس} ولی همین {لِلّه}
(صحبت حضار)
-نه دیگه، مَنِ اسْتطاع
(صحبت حضار)
-اونوقت آیاتی که و روایاتی که میگوید غیر مکلف مخاطب نیست چی؟ اونا خب تخریب میشه
(صحبت حضار)
-درسته میخوایم از ….. استفاده کنیم، صبی هم درسته ولکن {لِلّه عَلَی الناس} این وجوبه دیگه، اگر ما با دلیل دیگر ثابت کردیم که این وجوب برای مکلف نیست، چیکار میکنیم؟
-وجوب نیست ولی یعنی واجب نیست ولی برش هست
-بر غیر وجوبی بسم الله، بر غیر وجوبی، این تایید عرض ماست. این بر غیر وجوبی
(صحبت حضار)
-نه، این علیک کذالک، این بد حرفی نیست، این علیک کذالک،
این علیک دو بعد داره، بعد اول وجوبه، بعد دوم رجحانه، اونم علیک.
(صحبت حضار)
-آخه بنا نیست که قواعد قرآنیه، اگر قبلش کسی ذکر شد این قاعده مخصوص اون باشه، همچین چیزی نیست.
(صحبت حضار)
-صبر کنید نشد. زمینه مکلفین مخصوص مکلفین شد، ببینید، اگر در وَ مَن، عرض میشود که{وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مسکین}کسی که اطاقه دارد، مکلف به صوم است؟ نه،
(صحبت حضار)
-آقا ببینید، غیر مکلف دو جوره، یکی که اصلا مکلف نیست، یکی در اینجا مکلف نیست، پس در اینجا هر دو مکلف نیستند. درسته؟ توجه میکنید چی عرض میکنم؟
ببینید یکی اصلاً مکلف نیست، یکی در اینجا مکلف نیست، کسی که در اینجا مکلف نیست با کسی که اصلا مکلف نیست در این بعد هر دو مکلف نیستند. درست؟ بله؟ توجه کردید. حالا{وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مسکین} پس این کسی که اطاقه دارد مکلف در اینجا نیست. کسی که در اینجا مکلف نیست که {فَهُوَ خَیراً لَه} خب به صبی هم بگیم شما در هیچی مکلف نیستی، خب اینجا
(صحبت حضار)
-خیراً لَه، وجوب ما نگفتیم، ما که وجوب نمیگیم.
– صبر کنید. صبر کنید، ما که وجوب نمیگیم. مستحبه، میگیم ولی این مستحب از واجب بهتره، {خیراً لَه}
-آخه واجب که نیومده که
-میفهمم اگر واجب بود، این مستحب از اون واجب بهتر بود، درست؟ اگر این مستحب از واجب بهتره، چطور اگه واجب رو انجام بده دوباره لازم نیست ولی این مستحب انجام بده دوباره واجبه؟ این بهتره عند رَبه
(صحبت حضار)
-ببینید، نشد، توجه نکردید، ببینید این شخصی که برش واجب نیست حج، متسکعاً انجام داده درسته؟ این مَنِ استطاع و شامل نمیشه ولی مَن تطوعَ شامل میشه یا نه؟ خب مَن تطوع که انجام داد، این شخصی که به زحمت حج را انجام داد، بهتر است از کسی که واجباً انجام میده، در حال آسانی. خب اینکه بهتره، خب این چه بهتریست که قبول نمیشه؟
-قبوله
-نه به جای واجب، همین
(صحبت حضار)
-کی گفت؟ شما دارید میگید اینو
-مام همینو میگیم حاج آقا
(صحبت حضار)
-آقا قبل از اینکه جنب بشه غسل جنابت بکنه؟ خب جنب نیست.
(صحبت حضار)
-من همینو دارم میگم.
-من میخوام بگم این حج هم میتواند صبی انجام بده، جنبم نیست، میتواند انجام بده و هم میتواند بزرگ انجام بده، پس جنب نیست، نه صبی جنب است نه…
(صحبت حضار)
-این صبی که میتواند…