جلسه دویست و نود و نهم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (زکات)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

تتمّه‌ هایی در زکات فطره است که عرض میکنیم. درست است که مبنا بر اختصار است، اما نباید که اختصاری باشد که مخل باشد. سوالاتی در باب زکات فطره در کار است که مطرح کردیم و مقداری هم مطرح می کنیم، اما بین الهلالین این مطلب رو حضور برادران عرض میکنیم که این جلسه ما، جلسه‌ درس حوزه‌ای نیست. خب نیست دیگه، معلومه نیست. نه مکاسب میگیم، نه کفایه میگیم، معالم میگیم، نه لمعه میگیم، نه درس خارج {00:59} میگیم، اینها نیست. این جلسه سوال است. منتها سوال بر محور کتاب الله در اصل و سنّت رسول الله در فرع. بنابراین این انتظار در کار نیست نه از بنده گوینده و نه از برادران که ما فرمایش فقها رو اینجا مطرح کنیم و قبول کنیم یا توجیه کنیم یا چه کنیم. محور عبارت است از کتاب الله و بر مبنای کتاب الله، سنّت رسول الله. و ملاحظه ای هم در کار نیست. چون ملاحظه رو ما باید فقط از کتاب الرّب بکنیم. اگر بخواهیم ما ملاحظه‌ آقا و شیخ و سیّد و آخوند و شهرت و اجماع و اطباق بکنیم، کتاب الله باید بره کنار. ولکن ما میخوایم طلّاب علوم قرآن و سنّت قدسیّه محمدیه صلوات الله و سلامه علیه باشیم و بنده میدانم در چه جوّی داریم این بحث ها رو میکنیم. این جوّی که یک بعد حاضر دارد و یک بعد گذشته. در بعد گذشته و در بعد حاضر همه ما در تصورات و در افکار و در ان قُلت و قُلتات حوزه های خودمون غرقیم و نجات دادن غریق کار مشکلی است.

ما که خاک پای رسول الله هم نیستیم. اما ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾ [الأحزاب: 21] اون راه رو میخوایم مشق کنیم. اگر الان رسول الله تشریف داشتند و ما در حضور مقدسّشون بودیم، چه می‌کردند خب؟ همین کارهایی که ما میکنیم، می‌کردند؟ این همه راه رو طویل کردن و به مقصد نرسیدن، این کار رو انجام میدادند؟ یا همون طوری که در زمان خودشون وحی بر اون حضرت نازل میشد و وحی در اصلش مطرح بود، قرآناً و در فرعش مطرح بود، سنّتاً و راه بسیار روشن و بسیار نزدیک بود، با گذشتن چهارده قرن، رسول الله تشریف ندارند، اما علم ایشون، فکر ایشون، وحی ایشون، در کتاب الله اصلاً موجود است و فرعاً در سنت موجود است که کسی که بخواد تفتیش کند و برود دنبالش، می توند پیدا کنه. این انتظار نباید باشد که هرچه را دیگران فرمودند، ما هم عرض کنیم. به قول مرحوم آقای بروجردی میفرمود که شیخ طوسی حدود هزار تا شاگرد داشت. خیلی شاگرد داشت، زیاد، در هزار سال قبل. و این شاگردها خب مجتهدینی بودند، أعلامی بودند، صاحب فکر بودند، چه بودند، اما در مقابل شیخ ،جرات فتوا دادن خلاف به خود نمیدادند. و لذا ایشون فرمودند که تَلامیزُ الشَیخ هُمُ المُقلّدَهْ. مجتهد بودند، تقلید میکردند. خب ما نمیخوایم مجتهد باشیم و تقلید کنیم. اگر ما مجتهد نیستیم، تقلید می کنیم از کسی که بر محور کتاب الله فتوا میده و اگر مجتهد هستیم و تقلید کنیم از اون کسی که بر محور کتاب فتوا نمیده، این تقلید دوبله غلط است. این قوز بالا قوز است. اصلاً ترک کند انسان بهتره. البته بسیار مشکل است که انسان بر خلاف موج بخواد حرف بزنه، هرچی هم قربون صدقه بره، احترام کند، تعظیم کند، چه کند، چه کند. اما آقا شما که می فرمایید دو دوتا شونزده تاست، با کمال احترام، دو دو تا چهارتاست. خب نگم این هم؟ این هم نگم اصلاً؟ چون مبنا برای این است که ما بفهمیم چیست، تا قبول کنیم. نه آنکه نفهمیده قبول کنیم. حتی مقلّد حق ندارد نفهمیده قبول کند. مقلّد، تقلید در چه میکند؟ مقلّد اجتهاد می‌کند در اینکه از که باید پرسید. اما اگر در تقلید هم تقلید کند که چه؟ به ما دارن تعلیم میکنند که در تقلید، تقلید کنیم. آقا شما این حرف رو می زنید بر خلاف همه است. چیکار کنیم؟ موافق همه بگید. پس میگیم ما تقلید کنیم و در تقلید هم تقلید کنیم.

اولا تقلید کنیم، آنچه را که با دلیل کتاب و سنّت می فهمیم بگذاریم کنار، تقلید کنیم؟ ثانیاً حالا که از اجتهاد، خودمون رو انداختیم پایین و خلاف شرع مَعاذالله انجام دادیم و اجتهاد نکردیم، تقلید کردیم، در تقلید هم ما باطل بریم؟ یعنی مطابق میل شما تقلید کنیم؟ که یک سالوسی میشه در اینجا. اول ترک اجتهاد که منتقل به تقلیده، ثانیاً تقلید کنیم شما را که تقلید کنیم، ثالثاً تقلید کنیم از کسانی که برمحور کتاب الله فتوا نمیدن. این یک سالوسی است از اشتباه. ما نمیخوایم در یک سالوسی با س با سین، اشتباه قرار بگیریم.

خب یک جمله‌ای است که البته ما زیاد تکرار میکنیم، اما باید برای خودم هم تکرار بشه زیاد تا خودم هم باور کنم بیشتر. بعضی وقتها جوّ جوری است که انسان میخواد خودش هم باور نکند. ببینید، رسول الله صلوات الله علیه، که محور تمام حقایق و معارف بود، ایشون با داشتن مقام عصمت، با داشتن مقام وحی، مأموریت دارد که ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا﴾ [المزمل: 7] نه خودت محمد شنا کند نجات بده، شناگری باشد که خود را نجات داده، دیگران را هم نجات بده. غرق ها را نجات بده. عَلَیْکَ مَنْ تُنْجِیَ الْغَرقی. کسانی که غرق در جهالت ها و هوس ها و شهرت ها و تقلید آباء و شدن، باید نجات بده. حالا اینجوری نیست که بنده و جنابعالی ها فکر کنیم و اجتهاد کنیم بر محور کتاب الله و تقیّد به شهرت و اجماع و چه داشته باشیم، نه. ما دو بعد باید طی کنیم که رسول الله این دو بعد رو در حدّ اعلی طی فرمودند. إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا، این مرحله دوّمه. ما دو بعد باید طی کنیم. بعد اول که معرفت ما، معرفت اسلامی باشد بر مبنای قرآن، کَمَا ارادَ الله تَعَالی. بعد دوم دیگران را هم درست کنیم. ولذا از برادران ما خواهش میکنیم مسائلی که بحث میکنیم و فکر میکنیم و قانع میشیم، پیش خودتون نگه ندارید. در درس ها شرکت بفرمایید، در مباحثه ها شرکت بفرمایید، سوال کنید، اعتراض کنید، آقا خلاف آیه چرا فتوا میدی؟ آیه نصّ است. چرا شما به آیه میرسید میگید نخیر آیه است و نخیر این ظن دارد نمیشه فهمید؟ عوض کنید جوّ را. این جوّی که بر خلاف اصل اسلام مقرّر شده است چهارده قرن و عادت کرده ایم ما به این جوّ خراب. اینجا باید عوض کنیم ما. ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا﴾ [المزمل: 7] خب در شناوری انسان بعضی وقت ها غرق هم میشه، ما حاضریم غرق هم بشیم. پیغمبر غرق نمیشه؟ ما حاضریم غرق بشیم؟ ما حاضریم در راه دعوت الی القرآن، تکّه تکّه بشیم هزار بار، ما را قیمه کنند و زنده بشیم. مطلبی نیست. یک موقع عرض کردم حضور برادران، به این مقدار ما میتونیم عرض کنیم که اگر ما را در این راه کشتند بر فرض، در برزخ من قه قه میخندم و خوشحالم که کشته شدم در راه قرآن، نه در راه شهوات، نه در راه مال، نه در راه وبال، نه در راه چه.

در باب زکات فطره ما همش حرف داریم. از اول حرف داریم، دوم حرف داریم، سوم حرف داریم، سوال داریم. خب سوال که جواب داره دیگه. سوال که کشنده نیستش که. این ابی العوجای عوجا، در مسجد الحرام از امام صادق با حضرت بحث میکرد، منکر خالق بود، مسخره میکرد بیت رو، مسخره میکرد حج رو، مسخره میکرد پیغمبر و أئمّه رو و امام صادق با کمال ادب باهاش حرف میزد. حتی یک موقع ابن ابی العوجا با بعضی از اصحاب امام صادق بحثش شد، اون یارو اومد یک مقداری تند شه ،گفت معلوم میشه تو از شاگردان امام صادق نیستی. امام صادق که استاد تو و امام توست، اینجوری با ما صحبت نمیکنه، با کمال ادب، با کمال منطق. هوچی گری و جنجال و نسبت دادن و فحش دادن و زبان را باز کردن مثل خر عرعر کردن که کار انسان نیست. اون هم در حوزه های اسلامی. اون هم در بزرگترین حوزه که بزرگ ترین اقیانوس معرفتی است برای کلّ مسلمان ها. اگه بنا باشه به همین طریق، سفیهین چنین کردند، ما نیز چنین میکنیم و اگر بناست که ما حرف های دیگران را فقط نقل کنیم که هیچی، ما جُنگ حرف های دیگران شدیم. حرف های دیگران روی چشم خودشون و مقلّدینشون. ما نیومدیم اینجا که تقلید کنیم، اگر هم خواستیم تقلید کنیم، باید تقلید عن اجتهادٍ بکنیم.

مطالبی را راجع به کلّ زکات و خصوص زکات فطره ما داریم. سوال، آیا اینکه قرآن شریف میفرماید که﴿لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾ [الأنعام: 59]، ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 138]، ﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ [النحل: 89]، ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ﴾ [العنكبوت: 51] الی آخر، آیا این چیه؟ مبالغه است؟ اینها همه رو داره. خب داره همه رو. منتها داشتن همه دوجوره.  یک داشتن که خصوص الفاظ احکام را و موضوعات احکام را و  خصوصیات احکام را بیان میکند. این در اُمّهات احکام است. داشتن دوم این است که قرآن ضوابطی، عموماتی، مطلقاتی، اشاراتی دارد و تفصیل بیشتر را محوّل میکند به رسول و اولی الأمر منکم. مرجع بزرگوار تقلید مطالبی رو میگه که باید بگه، بعد بگه از این آقا خصوصیات رو سوال کنید. این آقایی که صد درصد مورد اعتماده، هرچه گفت، از مرجع تقلید گفته دیگه. بنابراین ما فقط به کتاب الله اعتماد داریم. اگر در کتاب الله نبود، ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ [النساء: 59] ما کاری نداشتیم. اگر نبود ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 59]، کاری نداشتیم، اگر نبود﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ﴾ [الحشر: 7] کاری نداشتیم. قرآن میگد{﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 59] یا ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ [الحشر: 7] پس آنچه را که ثابت است که خدا فرموده است ما قبول میکنیم. یا ثبوت در کتاب به عنوان اصل، یا ثبوت در سنّت قطعیه ای که موافق و مخالفش در کتاب عرض می شود که نیست.

حالا، سوال اول، آیا زکات فطره که از واجبات مسلّم است در شریعت اسلام بین کُلّ مذاهب اسلامیّه، در قرآن اشاره ای داره یا نه؟ این دیروز سوال شد، خب بله داره. خب در قرآن ما سی و دو آیه راجع به زکات داشتیم، هشت آیه راجع به، چهارده آیه راجع به صدقات داشتیم و راجع به انفاقات، صد و بیست آیه جمعاً. خب تمام شامل زکات فطره نمیشه؟ چرا نشه؟ آیات زکات شامل اون زکات مرسوم و معمول یا از نه چیز که آقایون می‌فرمایند، یا از کلّ شیء که ما عرض می‌کنیم، شامل کلّ شیء میشه اما شامل زکات سالی یک مرتبه نمیشه؟ خب چرا نشه؟ منتها دو جور زکاته. یک جور زکات است که مال کلّ است، کسانی که دستشون به دهنشون میرسه و زیادی ندارن یا اگر دارن، به عنوان یک من غذا زیادی دارند. این زکات فقراست. خب اغنیا هم باید بدن. اما از فقیر شروع میکنیم. یک مرتبه از غنی شروع میشه به بالاتر، یک مرتبه نه، از اونی که دیگه در مرز فقر و غناست. یعنی این به اندازه خرج سال داره، یک مقداری یک من هم داره، به اندازه خودش، یک مقداری، یک من هم داره که این رو به عنوان زکات بده. خب﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ﴾ [البقرة: 219] آدمی که در 355 روز یا سیصد و چند روز سال، فقط به مقدار یک من دارد، این صدق قُلِ الْعَفْوَ، برش میکنه یا نمیکنه؟ این زیادی بر خرج سال دارد یا ندارد؟ خواهید فرمود که خب این رو چرا شب عید فطر بده؟ میگیم سنّت قطعیه ثابت کردیم.

کما اینکه در صلاه، آیات ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ﴾ [البقرة: 43] صلاه رو واجب کرده، اما سنّت قطعی می‌گوید هفده رکعت است. چهار رکعت، چهار رکعت، دو رکعت، سه رکعت، اول چنین، دوم چنین، رکوع چنین، سجود چنین، اینها. خب، در اینجا، در باب زکات، خب زکات نصابی در قرآن، نصاب معیّنی عرض می‌شود که ذکر نشده، مگر اینکه خمس هم همون زکات باشد که رو اون احتمالی که عرض کردیم که ثابت نیست. خب، پس زکات الفطره هم مِنَ الزَکات دیگه. منتها زکاتُ الفطره، از اون دسته پایینِ پایینِ پایینِ أغنیا که میشه گفت، اینها که بین مرز فقر و غنا هستند، از اونها شروع میشه. روایت هم همینطور داریم ما زیاد. خب از آیات استفاده می‌کنیم مطلب رو. ﴿آتُوا الزَّكَاةَ﴾ [البقرة: 43]، ﴿ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ﴾ [البقرة: 254]، روایات متعدده، أنْفِقُوا مِمّا رَزَقْنَاکُمْ، آتُوا الزَّكَاةَ ، ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ [النساء: 77] امام صادق می‌فرماید که خب، آتُوا الزَّكَاةَ ، خب این چرا زکات فطره رو نگیره؟ این حداقلّشه که. حداقلّ زکات، کسی که زمین ندارد، حیوان ندارد، طلا و نقره ندارد، چه ندارد، چه ندارد، خب این مقدار دارد که در طول سال، یک من اضافه دارد، خب این حداقلّ زکاته. آیات زکات که حدّ متوسطِ اکثر رو نباید بگیره، حداقل زکات عبارت است از زکات فطره. این سوال اول.

دوم، خب شخص فقیر لازم نیست بده، اما شخص غنی باید بده. دو سوال اینجا میاد، یک آدمی است که فقیرانه زندگی میکنه، یک روز میخوره، یک روز نمیخوره، نون خشک میخوره، اما پولداره. میلیونر، پول داره خفه میشه از پول اما کنسه، آدم اونجور کنسه، خودش، زن و بچه اش، گرسنگی، گرسنگی، بدبختی، حتی از گدای سرکوچه بدبخت تر. این فقیره یا غنی است؟ خب این غنیّه. چی بده؟ همون نون خشک هایی که میخوره بده؟ آخه بنا شد زکات رو انسان از اون قوتی که مصرف میکنه بده دیگه. این سواله،. از آنچه را که انسان معمولاً مصرف میکند، بدهد. حالا مصرف میکند چجور؟ سه جوره. یکجور مصرف میکند، دون آنچه را دارد. فشار میاره به خودش بیخودی. یکجور مصرف میکند فوق آنچه را دارد، اسراف، تبذیر یا نه اسراف، نه تبذیر بلکه روزی صد تومن درآمد داره، روزی صد و پنجاه تومن خرج میکنه. میتونه روزی صد تومن خرج کنه. این هم دو. سوم، نه، به طور معتدل. یعنی نظر میکند به درآمد. با نظر به درآمد، جوری خرج میکند که کم نیاورد. اگر هم زیاد آورد، آورد. {16:15} این سوال میاد در این مثلث، در این مثلث خرج کردن، آیا مناط فقر، چیست؟ و مناط غنا، چیست؟ مناط اونی است که من خرج میکنم یا اونی است که باید خرج کنم؟ اونی که باید، این است که اسراف نباشد، تبذیر نباشد، بلکه حالا که اسراف هم نیست و تبذیر هم نیست، چون تبذیر دور ریختنه، اسراف زیادی مصرف کردنه. اما نه، من نه دور می ریزم، نه زیادی مصرف میکنم، ولکن این شکم هایی که فرض کنید با نیم کیلو گوشت سیر میشه، من با ششصد گرم گوشت مثلاً میخوام سیر کنم. این اسراف که نیست، تبذیرم نیست. اما من پونصد گرم بیشتر پول ندارم، ششصد گرم بخرم و اینکه من خرج سال رو دارم اگر نیم کیلو بخرم، اگر ششصد گرم بخرم، خرج سال کمتر خواهد شد. خب من فقیر خواهم شد؟ این سواله دیگه. آیا مناط فقر چیه؟ مناط فقر مِنْ عندی است و مناط غنا هم مِنْ عندی است که اگر از خودم هر جور که مصرف کنم، همونجور مثلاً؟ نه اینطور نیست.

در قرآن شریف مثلاً راجع به نفقه ای برای زن باید داد ﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ﴾ [الطلاق: 6] یک آدمی است که رفته تو مدرسه، یه حجره نشسته مجانی، زن داره، بچه داره، نه به اونها خانه میده، نه چی، میلیونر هم هست. خب چی؟ به اونها هم حجره بده؟ نه، مِنْ وُجْدِكُمْ. مِنْ وُجْدِكُمْ یک مطلبه، از اونی که دارید انجام میدید و عرض می شود که خیلی محکم گرفتید و نمیخواید خرج کنید، مطلب دیگریه. قرآن می گوید مِنْ وُجْدِكُمْ. اون مقدار که می توانید. از اون مقدار که توانایی دارید، أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ. یعنی سُکْنی، حالا اون عرض شود غیر سُکْنی مطلب دیگریه. مطلب دوم و بعد دوم در نفقه، سُکْنی است. این سُکنایی که به اندازه وُجد و دارای حلال شما، شما سکونت دارید، که اگر ندارید، باید داشته باشید، أَسْكِنُوهُنَّ، زن ها هم همینطوره. یا اینکه راجع به انفاق به وجه کلی، عرض می شود که، باب انفاق، آیا انفاق چجور باید کرد؟ اگر انسان ندارد، مانند دارا انفاق کند؟ اگر دارد مانند ندار انفاق کند؟ یا نخیر، به اندازه ای که خودش قدرت دارد؟ عرض می شود که در قرآن می‌گوید که ﴿مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ﴾ [المائدة: 88]، ﴿وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ﴾ [الطلاق: 7] ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ﴾ [الطلاق: 7] سَعَه چیه؟ ببینید، سَعَه رو دو معنا میشه کرد. از نظر معنا کردن.

یک، مِنْ سَعَتِهِ یعنی اونجوری که خودش درست کرده، ولو بر خلاف شرعه. نه، مِنْ سَعَتِهِ، سَعَتِهِ نظر به واقع داره. آقا آدمی که می تواند روزی دویست تومن خرج کند از حلال، برای خودش و زن و بچه اش، سِعه این، دویست تومن هست یا نه؟ بله. این آدم پنجاه تومن خرج کنه، یا دویست و پنجاه تومن خرج کنه. دویست و پنجاه تومن، فوق سعه است و صد تومن دون سعه است و ظلم کرده است به کسانی که واجبُ النفقه او هستند. پس این عرض میشود که باید از سعه خودش، از گنجایش، اون مقداری که گنجایش دارد به وجه شرعی، از اون مقدار بلکه انفاق کند﴿وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ﴾ [الطلاق: 7]، نه وَ مَنْ قُدِرَ علی نَفْسِهِ، نه. کسی که دنبال رزق می رود، به وجه شرعی میرود، عرض می‌شود که اون مقدار که لازم است دنبال رزق از راه صحیح می‌رود ولکن، قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ، روزیش تنگه. آدمی که روزیش تنگ شده است بدون اختیار خودش، این عرض می شود که فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاءُ الله.

خب. پس در باب اسکان و در باب انفاق، مناط، من نیستم. من، چه در بعد بالاتر اسراف و تبذیر و عرض میشود که کمتر از اسراف و تبذیر، ولیکن از درآمد خودم بیشتر که سه بعد داره. وَ من کمتر از خودم نیستم. منی که می‌توانم روزی دویست تومن خرج کنم، روزی صد تومن خرج کنم، روزی پنجاه تومن خرج کنم، و نمونه داریم برای اینکه خسته نباشید، نمونه عرض می‌کنم.

ما در حدود تقریباً پنجاه سال پیش در گلوبندک چون محل تولدم اونجاست، در گلوبندک یک همسایه‌ای ما داشتیم که این دبیرستان اسلام درست کرده بود و اجاره داده بود. قبل از اینکه اجاره بده، حدود سی چهل تا اتاق داشت. هر اتاقی به دو نفر اجاره داده بود، خودش هم تو یک اتاق کوچک خرابه نشسته بود، زنش هم از گرسنگی در رفته بود، بچه هم نداشت، دونه دونه اجاره داده بود، اجاره هم میگرفت و درخت توت داشت تو این باغ. اجازه نداشت کسی یک دونه توت بکنه بخوره. اگر گنجشک یادمه دیگه. اگر گنجشک می رفت بالا، یه تیرکمون داشت، گنجشک رو با تیرکمون میزد که توت نخوره، توت ها هم که زمین میریخت، جمع میکرد، خشک میکرد میفروخت. خب، این آدم دارا بود به حساب. دارا بود، ولکن از ضیقی که ایجاد کرده بود، زنش از گرسنگی دررفت و مستاجرین در چنین وضعی. وقتی هم مرد، اینقدر پول ها مالامال خراب شده بود، پوسیده بود، این زیر جمع شده بود که برادرش اومد کاخ ساخت، زنش اومد پول هاش رو گرفت رفت. این آدم چیکار میکرد؟ این به یک بقالی جلوی منزلش، یک بقالی اجاره داده بود. به این میگفتش که شما این تغار ماست رو وقتی خالی شد نشور، من میشورم، نون های خشک هم دور نریز به همسایه میگفت دور نریز. چیکار میکرد؟ این تغار ماستی که ماست هاش فروش رفته بود، یک مقداری رنگ ماست اون ته مونده داشت، آب میریخت، یک مقدار هم نمک، یک مقدار هم نون خشک که جلوی مرغ بریزی نمیخوره. این رو میخورد. حالا وُجْدِکُمْ اینه؟ آیا این شخص اگر بخواد زکات فطره بده از همین بده؟ نفهمیدیم. اگر شما یا میگید که مثلاً از غالب قوت مردم که درست نبود، اگر میگید از غالب قوت خودش، این تمام قوتش اینه. این تمام قوتش اینه، حالا نفر دیگه رو عرض نمیکنم. منظور بیان مصداق بود. این تمام قوتش، هیچیه، مجانیه. یعنی نون می‌ریزد توی این عرض می شود که آبی که مخلوط شده است که انسان تهوعش میگیره اصلاً و این میخورد. خب این آدم آیا ﴿مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ﴾ [الطلاق: 6] اینه؟ یا اینکه﴿مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ﴾ [يس: 47] اینه؟ نخیر. پس افراد مختلف‌اند.

 ببینید، ما یک زندگی است که شرعی است، باید انجام بدهیم. مَنْ وَ مَنْ یَتَعَلّقُ بی با حساب عرض می‌شود که ملاحقات و ملابساتی درکار است، و با حساب اینکه انفاق هایی که لازم است کردم، بسم الله. انفاق هایی که لازم است کردم و می‌کنم، اما من میتوانم روزی دویست تومن خرج خود و زن و بچه خودم بکنم. می‌توانی ای که این، نه اسراف است، نه تبذیر است، نه خلاف شرع است، با اینها نیست. خب، بنده اگر می توانم روزی دویست تومن خرج کنم و روزی دویست تومن هم درآمد دارم و بیشتر ندارم و کمتر ندارم، من آدمی هستم غنی هستم؟ من غنی نیستم. اما اگر من یک آدمی هستم که روزی صد تومن خرجمه و روزی دویست تومن دارم، اما این صد تومن خرج رو هم نمیکنم، پنجاه تومن خرج میکنم، ده تومن خرج میکنم. من چه آدمی هستم؟ من آدمی هستم که غنی هستم. اون مازادی رو که من خرج نکردم، اولا مسئولم، ثانیاً زکات به من تعلق میگیره. اینجور نیست که زکاتُ الفطره یا زکات دیگر، حالا در زکات الفطره بحث میکنیم، زکات فطره تعلق میگیره به قوت غالب من، یعنی قوت غالبی که من و عیالات من، نه. بالاش غلط، پایینش هم غلط، اون قوتی که من وظیفه شرعی دارم. نه اسراف است، نه تبذیر است بلکه اسکانش، مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُم است و همچنین انفاقش هم، اون انفاق اون چیز که انسان قدرت دارد که می‌تواند. بنابراین قضیه به هم میخوره، قضیه فقر و غنا بهم میخوره.

یک آدمی است که فقیرانه زندگی می‌کند، نان خشک، بدبختی، گرسنگی، خب، این آدم از همین نان خشک بده، نخیر. این آدم چقدر می‌تواند زندگی کند؟ روزی پونصد تومن. بیزحمت ایشون باید که پونصد تومن حداقل، چون سه وعده، فرض کنید سه کیلو یا بیشتر، پونصد تومن یا ششصد تومن حداقل، باید زکات فطره بده. ولو اون پونصد تومن رو یک ماه هم خرج نمیکنه، ولو اون پونصد تومن رو دو ماه هم خرج نمیکنه. ولکن زکات فطره ربطی به این نداره که شما جهود بازی دربیارید. جهود بازی این طرف که {25:20} اینطور به بدبختی و سیاهی و فلاکت می رساند، اینطور نیست. پس زکات فطره باید از متوسط آنچه لازم است یا جایز است شما مصرف کنید، نه بالاتر و نه کمتر. اگر شما بیشتر خرج کردی، شما روزی صد تومن درآمد داری، روزی صد تومن درآمد داری، صد و بیست تومن خرج میکنی، سر سال شما کسری داری. آیا کسری ای که میاری، مقصر هستی یا نه؟ بله. شما می‌توانستی به حدّ ضرورت نکش البته، غیر حرج، می تونستی با صد تومن زندگی کنی، کشنده هم نبود. اما شما با صدو بیست تومن زندگی کردی و صد تومن درآمد داری. سر سال شما به عدد روزها بیست تومن کم داری، میتونی زکات بگیری؟ نه. باید زکات فطره بدی؟ بله. شما باید زکات فطره بدهید. چرا؟ برای اینکه اضافه داشتی. یک مقداری که اضافه داشتید، همون مقدار اضافه رو باید زکات فطره شما عرض می‌شود که بدهید. این در باب زکات فطره. پس غنا در اینجا معلوم و فقر در اینجا معلوم. غنا، غنای واقعی است و فقر هم فقر واقعی است. غنا اون غنایی نیست که جعلی باشه. فقر هم فقری نیست که جعلی باشه. بلکه فقیر است بدون تقصیر و غناست بدون دزدیدن و چپاول کردن عرض می‌شود که اموال مردم. این بعد اول.

{صحبت حضار} و لذا در کفاره {26:38}، همین مطلبی که رأس مطلب اینه. عرض می‌شود که ﴿إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ﴾ [المائدة: 89] تُطْعِمُونَ چی میگه؟ تُطْعِمُونَ میگه اونی که واقعه؟ اگر این آدم فقط نون خشک میده؟ نه این نیست. تُطْعِمُونَ اونی است که بر میزان شرع باید اطعام کنه. اشاره خوبیه ﴿فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ﴾ [المائدة: 89] تُطْعِمُونَ به نظر کی؟ به نظر من که کمتر از وظیفه خودم انجام میدم؟ یا به نظر من که بیشتر انجام میدم اسراف و تبذیر است؟ نه، اونی که من شرعاً باید اطعام کنم. اگر اونی که من باید شرعاً اطعام کنم، اطعام نکردم، کمتر اطعام کردم، أوسَط چیه؟ أوسط {27:29}. أوسط اونی است که من باید اطعام کنم. نه حدّ اعلی که اسراف و تبذیر است، نه حد ادنی که اقتار است و عرض می شود که ضیق گرفتن است.

{صحبت حضار} البته این هم میشه استفاده کرد. بله، نکته‌ خوبیه که شما باید که اطعام أوسط کنید. ولی در اینجا جاش نیست. چرا؟ برای اینکه ﴿مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ﴾ [المائدة: 89] این سه بعد داره. بعد اقّل، بعد اکثر، بعد أوسط. اینجا أوسطه، در اینجا. منتها ما این أوسط رو بر چه حساب؟ أوسط به حساب اینکه من خودم اینکار رو انجام میدم ولو مقصرم؟ نه. اونی که وظیفه شرعی است. من وظیفه شرعی دارم که اطعام کنم، اونطوری که خداوند رزق کرده. کما اینکه﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ﴾ [الطلاق: 6] یا ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ﴾ [الطلاق: 7]. منی که ذو سَعَهٍ هستم، من باید انفاق کنم، از سعه.  اگر من انفاق از سعه نکنم، کمتر شد، پس نباید أوسط به حساب این کاری که من کردم. نه، أوسط اون کاری که باید بکنم، انفاقی که باید بکنم، از سعه است، از سعه اگه انفاق کنم، بنابراین عرض می شود که حدّ متوسط فطره من فرض کنید که ششصد تومن درمیاد. اما اونی که من دارم میدم، نخیر، پنج تومن درمیاد. یا فرض کنید که من نخیر، دارم زیادی خرج میکنم. این زیادی زیادی زیادی از معمول، زیادی از واجب خرج میکنم، آیا اون زیادی رو اگر بنده فرض کنید که ماهی پنج هزار تومن درآمد دارم، اما ماهی ده هزار تومن خرج میکنم. من از ماهی ده هزار تومن باید بدم؟ نخیر. اصلاً مسئولم در این خرج کردن. بنابراین میزان، همونی است که شرع مقرّر کرده است. أوسط اونی است که شرع مقرر کرده و همچنین در باب اسکان و در باب عرض می‌شود که انفاق.

خب. مطلب دیگه، آیا ما که میخوایم به فقیر بدهیم، چون چند بعد داره دیگه. یکی مقدار زکات فطره؟ که باید بدهد؟ از که باید بدهد؟ که می تواند بگیره؟ آیا کسی که می‌تواند بگیرد، تمام اون موارد هشتگانه زکات کلّی هستند؟ زکاته دیگه. موارد هشتگانه زکات کلّی که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ [التوبة: 60] الی آخر، اینه مطلب؟‌ یا نخیر، این فقط مال فقرا و مساکینه؟ ظاهر، دومی است. چرا؟ برای اینکه زکات کلّی، نسبت به کل اموال است و درصد معین است و معلوم است، از کسانی که چیزی دارند. اما زکات فطره از کجا شروع میشه؟ زکات فطره از پابرهنه‌ها شروع میشه. از کسانی که فقط یک من، سه کیلوگرم فقط اضافه دارند بر زندگی متوسط شرعی خودشون، اونها. خب این که میخواد بده به کی بده؟ این اولا مقدارش کمه، برای اینکه در سال، یک مرتبه است، یک مرتبه هم، یک منه. این غیر از زکات‌های دیگر است که بعضی‌ها هزار خرواره، بعضی‌ها صد خرواره، بعضی‌ها چقده، دیگه یک من تو این ها ما نداریم. ملاحظه کنید شما. حدّاقل زکات مرسوم، کاری به خمس نداریم ها، حدّاقل زکات مرسوم در مالیات مستقیم زکات، عبارت است از سی کیلو دیگه، مگه غیر از اینه؟ چون سیصد کیلو، این حد نصابه و سی کیلو عرض می‌شود که ده درصده. این سی کیلو که ده درصده، یا پنج درصد، پونزده کیلو، پونزده کیلو، سی کیلو، هر دو چند برابر زکات فطره است. بنابراین حداقل نصاب‌های خوراکی زکات های دیگر، پونزده درصد عرض می شود که یا ببخشید، پنج درصد یا ده درصده. یعنی پونزده برابر یا فرض کنید هفت، هشت، ده برابر نصاب زکات فطره است.

پس در زکات فطره چون مبلغ کمه، مبلغ کمه، بنابراین همون قسمت اول و دوم گیر میکنه. یعنی اونقدر فقرا و مساکین هستند دیگه به ﴿وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ﴾ [التوبة: 60] و مارمین و اینها نمیرسه. بنابراین این سوال پیش میاد که آیا اگر زکات های فطره ما رو جمع کردند و فرستادند در حدود، برای جنگ یا برای منگ یا برای هرچه، آیا این جواز دارد یا نه؟ در بعضی مراحل، دو تا حرمت داره. یک وقتی که در شهر ما گرسنه‌هایی هستند که سر بی‌شام زمین میگذارند، خصوصاً بچشون، من برم جای دیگه؟ آخه اول کی بود؟ اول فقرا و مساکین و چه و چه بود، بعد می رسید به غارمین و حتی فی سبیل الله کلّی و ابن سبیل کلّی و وقتی که این آدمی که همسایه منه از گرسنگی داره هلاک میشه، این مقدم است یا کسی که داره جنگ میکنه؟ اونی که داره جنگ میکنه کمتر بخوره، خب. مطلبی نیستش که. کسی که جنگ میکنه تمام نقل‌ها و آجیل‌ها و تشکیلات رو از زکات فطره به او بدیم، اما کسی که همسایه منه و در شهر منه، گرسنه باشد، این یک بعد. بعد دیگر این است که مورد زکات عبارت است از فقرا و مساکین که اگر از فقرا و مساکین زیاد اومد، به دیگران در زکات کلّی. تا چه رسد به زکات جزئی که عبارت از زکات عرض میشود که فطره و در اینجا ما البته، {صحبت حضار} ببینید عبد در خانه مولاش شکمش سیره. خب اگه داشته باشه خودش رو آزاد کنه. میفهمم، ولی این آدم در دو بعد اسیره. این آدمی که نداره در دو بعد اسیره. هم خودش آزاد نیست در زندگی، هم اینکه شکمش آزاد نیست. ولی اون شکمش اقلّاً آزاده ولو خودش آزاد نباشه در زندگی. مسکینه {33:14} و لذا خداوند فقرا و مساکین رو جلو انداخته.

حالا در اینجا من این عبارت تبصره الفُقَها رو خدمت برادران تتمتاً عرض میکنم تا بعد ببینیم که چی میشه. عرض می‌شود که بله، هَذَا وَلکنْ صِدْقُ وَ ضمنت إلی عَیالِکْ که دیروز عرض کردیم، بَلْ وَ طریقُ العیلولهَ علی ضِیْفِکَ لیلهَ وَاحِدَه فیهِ {33:47} الظاهر.

ما لیله واحده رو اونجا عرض کردیم. یک مقداری مثلاً احتیاط شده، اما صدق ضمنت الی عیالکْ، باید نسبت به کسانی که زکات اون ها را باید بدیم، باید باشه. حداقل است که ما خب شک کنیم. باید مسلم باشد که ما زکات فطره کسی را میدیم.کما اینکه در زکات های دیگر چطوره؟ در زکات‌های دیگر اگر من زمین گندم دارم و کسی دیگر زمین گندم دارد، حالا که امشب اومد خونه‌ من، بنده زکات او را باید بدم؟ خب بنا بر این نیستش. بنا بر این است که من زکات خودم رو و عائله خود رو بدم. اما کسی که در بعد دوم باید زکات او را بدم، باید جزو عائله من باشد. اگر جزو عائله من نباشد، یا جزو عائله من باشد و غنی باشد، غنی تر از من، باز من بدم؟ کسی که جزو عائله، با من غذا میخوره و غنی هم هست، حالا چیزی میده یا نمیده، من باید زکات او را بدم؟ پس در بعد اول زکات فطره مربوط است به خود انسان و کسی که ضمنت الی عَیالک و چون نیازمند است. حالا به عنوان وجوب باشد یا به عنوان استحباب. {صحبت حضار} نخیر انسان فقط، فقط انسانه. حیوان نیست. و إلاّ عرض شود که انسان جای خود، حیوان هم واجبُ النفقه است، حتی درخت هم واجب النفقه است. حتی درخت هم واجب النفقه است. یعنی شما درختتون رو آب نمیدید، مجبورتون میکنه حاکم شرعی که باید آب بدید، اگه بتونید. اگه نمیتونید که خب دور و ورش رو باید جمع کنند و بفروشن درخت رو.

وَ یجب فیهَ النیّه. در باب زکات، چه زکات عام و چه زکات خاص، چون از عباداته دیگه، از عبادات است، یجب فیهَ النیّه. ما عرض کردیم أنَّهَا زَکاتٌ، نیت اینجا، أنَّهَا زَکاتٌ قُربَهٍ الیَ الله. باید نیت زکات بکنیم. نه نیت اینکه یک چیزی به یه فقیری همینطوری بیخودی دادیم. فَلاَ تَکْفِ القُربَهُ دونَ نیّتِ الزکَاتْ وَ لاَ الزَکاتُ دوَنَ نیّتِ القُربَهْ لِأنّهَا عِبادَتُ تَلْزَمُهَ النیّه. علامه می‌فرماید که وَ ایصالها ألیَ مُسْتَحَقِّ زَکات المالْ. خب ما اینجا عرض می‌کنیم که، نه. اون بعد اول است که همون فقیر و مسکینه به همون بیاناتی که عرض کردیم. لانها عرض می‌کنیم لِأنَّهَا هِیَ مَفروضُ عَلَیْک وَ لَیْسَ لمُستَحقّیهَا. اینجور نیست که مستحق باید بیاد در خونه شما، فطره بگیره. نخیر، شما باید بدی. کما اینکه در باب قربانی‌ها که بعضی از فقها می‌فرمایند که اون قربانی‌هایی که اونجا می‌کشند و مستحقش نیست، خب تلف میشه. میگیم آقا ﴿فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا﴾ [الحج: 36] ﴿وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ﴾ [الحج: 28] شما باید اطعام کنید. اینجور نیست که در خونه شما رو بزنند، بشینن سر سفرت که آبروشون هم بریزه. نخیر، شما باید وسایلی فراهم کنید و این مال که مال مردمه، بهش برسونید.

اگر فرض کنید شما از منزی چی طلب دارید، باید صبر کنم که شما بیاید و از من بخواهید که آبرتون بریزه یا من باید بهتون برسونم؟ این هم مال شماست. یک مرتبه مال شخصی است، یک مرتبه مالی است که به عنوان زکات یا خمس یا چه. درست است که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ﴾ [التوبة: 103]، برای اینکه مردم حاضرند جون بدند، حاضر نیستن مال بدند.  اما این منافات ندارد با اینکه خودش شخص باید که این حق واجب مالی رو بپردازه. بله. أللهُمَ الا إعْلامَ لِمُسْتَحَقّینْ ان یأخُذُوهَا دونَ مَا حَرَجٍ وَلاَ عُسْر. من بگردم، شهر رو به هم بریزم؟ نه. اعلام میکنم برادرانی که زمینش هستش، به فلان جا مراجعه کنن مثلاً بگیرن، اما خونه دونه دونه برم نه. علامه می‌فرماید که وَالاوّل صَرفُهُا الیَ امامْ. البته این امام معصوم است در بعد اول، بعد رهبر عادل مسلمین است در دولت‌های اسلامی. ما اینجا عرض کردیم که بَلْ هُوَ المُتِعَیَّنْ. ایشون میگن أفضل اینه. ما میگیم مُتعیّنه. چرا؟ برای اینکه مگر زکات از مالیات‌های اسلامی نیست؟ اگر تشکیل دولت اسلام باشد، مالیات‌های اسلامی و امور عامّه به دست کی باید باشه؟ کما اینکه فی و انفال، به دست امام المسلمین است، همینطور هم خمس و زکات و سایر پرداخت‌ها و مالیات‌های مستقیم و غیر مستقیم، خلاصه، بیت  المال باید دست رهبر مسلمین باشد که به عدالت این بیت المال رو مصرف کنه. نه اینکه هرکسی مطابق سلیقه و میل خودش، اگر دولت اسلامی در کار باشه. اما اگر دولت اسلامی بِحَقٍ درکار نباشد، مثل زمان ما هم که هست ولی بِحقٍّ درکار نیست، بنابراین دادن به دست شخصی که عرض می‌شود که حالا هرچه. امام مسلمینی که مراد است در حکومت اسلامی نیست، البته نیست.

عرض می‌شود که ما اینجا نوشتیم بَلْ هُوَ المُتِعَیَّنْ لِأنَّ قَاعِدَهَ الاسلامْ وَ قاعِدَهَ السَلامْ لِأنَّهُ قَاعِدَهُ الاسلامْ وَ قاعِدَهَ السَلام. کی؟ امام که رهبر مسلمینه. ایشون می‌فرماید وَ مَعَ غِیْبَتِهِ الیَ مأمونِ مِنْ فُقَهایِ الامامیَّهَ، ما عرض می‌کنیم إستِحباباً وجوب دیگه نداریم. إذَا عَرِفَ مَباَدِء الحَاجَه أکثَرَ مِنکْ بَلْ هِیَ وَاجبَه لَهُ فی الزَکاوَاتِ العامّهَ قضیه أنَّ عَلیْهِ المَسئولِیّاتُ العامّه وَ لکیْ لاَ تَکونَ فوقَا جُزاف فَقَدْ تَشْمَلُه خُذْ مِنْ أمْوَالِهِمْ صَدَقَه. خب اینجا یک حرفیه، بنده که فرض کنید مرجع تقلید هستم، آیا من بیشتر فقرا رو میشناسم یا شما که خودتون فقیرید و با فقرا آشنایید؟ اگر شما عادلید در مصرف و با فقرا آشناترید، چرا پول رو به من بدید؟ خمس را، زکات را، زکات فطره را، چرا به من بدید؟ خب اگه به من بدید، خب من فکر میکنم که فرض کنید منِ نوعی، هرکس نماز من بیاد، درس من بیاد، یکی تقلید من بکنه، هرکس از من تقلید کنه، خب به او بیشتر میدم دیگه. پس به فقرا داده نشد. بلکه من فقیرم به این مال که خودم رو گنده‌تر کنم. بنابراین، امامی که معصوم نیست و امامی که صد درصد عادل نیست، به قول آقای حکیم که میفرماید در باب اجتهاد و تقلید که اگر رسید به مرجعِیت، دیگه چه بنده چه عرض کنم که در اینجا عدالت هست یا نه عدالت درمیره. حالا اینطور نیست که. اصلاً آقایون دلیل هم ندارند که باید سهم امام و خمس را حتما باید مرجع تقلید داد. نخیر دلیل نداره اصلاً. هیچ دلیلی وجود نداره. مگر اینکه شخصی باشد که بهتر از شما این رو مصرف میکند و مطابق رضای عرض می‌شود که امام زمان صلوات الله علیه و رضای شریعت مصرف می‌کند. اما وقتی که نه، به هرکسی که فرض کنید داده شد، اون کس یا قصوراً یا تقصیراً یا هرچه، به کسانی که می‌شناسد میده، اما کسانی که نمیشناسد ولی نمیخواد بشناسه، نه نمازش میره، نه درسش میره، نه تقلید می‌کنه، نه میشناسدش، اصلاً به اونها کاری نداره اصلاً. یا اهانت بهش میکنه احیاناً. کما اینکه بعضی جهات مشاهده میشه، این درست نیست.

بعد وَلاَ یؤت الفقیرْ، بله؟ {صحبت حضار} آخه مرجع تقلید که متعدد است که تشکیل حکومت اسلامی نمی‌ده که، نمیتونه بده و اگر مرجع تقلید هم واحد باشه، درصورتی می‌تواند رهبر امت اسلامی باشد که شرایط درش جمع باشه که حیف و میل نباشه این اموال. اگر خب دیدین سلام ما رو برسونین دیگه. منتظر ولیّ امر صلوات الله علیه هستیم ان شاء الله. مگر اینکه به طور جزئی، شما به کسی بدهید که ولو حمّال محله تون باشه، بقال باشه، معمّم باشه، غیر مُعمّم باشه، به کسی بدید که بیشتر می‌شناسد و بهتر مصرف می‌کند، بسم الله. ما به ضرر خودمون هم داریم حرف میزنیم. اگر چنانچه خودمون هم در راه نباشیم. اگر در راه باشید شما یا آقا یا آقا یا هرکس در راه باشه، بابا شما بهتر فقرا رو میشناسی، بهتر مصرف میکنی، آشناتری، خب به شما داده میشه.

جمله اخیر علامّه میفرماید وَلاَ یُؤتَ الفقیرْ أقَلُّ مِنْ صاع. بحث داریم، و لذا عرض می‌کنیم إلاّ إذَاقتضت الحالْ. بابا ما یک صاع داریم و چند تا فقیره. اگه بخوایم بدیم به این، به اون نمیدیم، به اون به این نمیدیم، خب تقسیم میکنیم دیگه. این ضرورته دیگه. پس وَلاَ یُؤتَ الفقیرْ أقَلُّ مِنْ صاع در جایی است که بشود به هر فقیری داد یک صاع. اما اگر فقیر زیاده و مال کمه، که اینجا اینطور نیست و لذا عرض میکنیم إلاّ إذَاقتضت الحال وَ لاَ حَدَّ لأکثرَه، ایشون می‌فرمایند. ما اینجا سوال می‌کنیم از علامه چطور لاَ حدَّ لأکثَره؟ اکثر زکات فطره، حدّ ندارد؟ میگیم خب حد دارد. اکثر زکات فطره این است که این آدم با شرایطی البته، این خرج سالش رو بهش بدیم. اما الان خرج پنج سال بهش بدیم، چون حد نداره اکثره، خرج ده سال بهش بدیم، خب چطور حد نداره؟ حدّ داره، حدش این است که غنی بشه. وقتی که غنی شد با این مال برای سال، مگر شما به غنی میتونی فطریه بدی؟ صنّار فطریه به غنی نمیشه داد. حتی کسی خود خویشتن را فقیر کرده است و مقصر است در فقیر شدن، به اون نمیشه فطریه داد. تا چه رسد کسی که به مقدار سال بهش دادیم. اون وقت میگید لاَ حَدَّ لأکثرَهِ. این حرف درست نیست.  {صحبت حضار} من عرض می‌کنم بَلْ لَهُ حدّ کَمَا أسْلَفْنا. ایشون می‌فرماید لیستَحب الاختصاصَ القَرَابَتِ بِهَا ثُمَّ الجیران حرف خوبی است. ما عرض می‌کنیم شَرطَ رَعَایَتِ العزِّهِمْ وَ مَکانَتِهِمْ أنْ تَکونَ کَهدیّهٍ أمّا هِیَ مِنْ عَطیّاتِ مُحْتَرَمَهْ ایشون می‌فرماید لِیُسْتَحبُّ لِلْفقیر إخراجِها ما عرض می‌کنیم إنْ أمْکَنْ الیَ مَنْ هُوَ أفقَر مِنهْ وَ أسکَنْ، اما اگر چنانچه فقیر بده خودش عرض می شود گرسنه و زن و بچه اش گرسنه می‌ماند، این نمیشه. ظاهراً {صحبت حضار} مگه به زنش میرسه؟ درسته این واجبُ النفقشه. اگه داره که به اون میده، اگه نداره به هیچکس نباید بده. اگه داره به اون میده، اگه نداره به هیچکس نباید بده.

ما ظاهراً فردا بحث خمس را شروع خواهیم کرد و البته سوره انفال آیه چهلم است، آقایون مراجعه بفرمایید. کتاب مقداری هست، مقداری هم میاریم ان شاء الله و هفته بعد رو نمیدونیم که وضع چه خواهد بود، آیا همه اش تعطیله یا بعضش تعطیله، این مربوط به تصمیم آقایونه که تبلیغ تشریف میبرید، یا نه.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم.