بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
بحث ما در خمس است. از برادران استدعا میشه که تفسیر آیه خمس را در الفرقان مراجعه بفرمایند یکی دو مرتبه و اینطور نیست که هرچه ما الان عرض میکنیم، اونجا نوشته شده باشه. یا هرچه اونجا نوشته شده باشد، ما عرض بکنیم. در تمام مواقع، بحثهای ما حُرّه. نوشته، نویسنده در اون زمان، غیر از فکر کننده در این زمان است، احیاناً مطلب تفصیل بیشتری پیدا میکنه یا تبلوری برای اون مطلب میاد. حالا،، ما اول سوالاتی رو در باب آیه خمس مطرح میکنیم، مقادیر زیادیش در تفسیر موجوده و مقادیریش نیست. سوالات رو با تقریباً ادّله ای که این سوالات دارد یا میتواند داشته باشد، حضور برادران عرض می کنیم. آیه چهل و یکم سوره انفال. کسانی که در خدمت قرآن هستند، یا نیستند، تفسیر هست، باز کنند، ملاحظه بفرمایند، چون آیات قبل و بعد رو ما روش بحث میکنیم. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [الأنفال: 41] لفظ وَاعْلَمُوا در قرآن شریف بیست و هفت جا، آمده و لفظ إعْلَمْ، چهار جا آمده که از جمله ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ﴾ [محمد: 19] در سوره محمد. اول راجع به إعْلَم که بیست و هفت جای قرآن آمده و إعْلَمْوا بیست و هفت جای قرآن آمده و اعلم که در چهار جای قرآن آمده، مقداری صحبت کنیم. تبعا إعْلَمْ یا إعْلَمْوا، امر به علم است. حالا، امر به علم، یا علم بعد از جهل است، یا علم غنیتر از علم است، یا علم محقّق بالعقیده است، یا علم محقّق بالعقیده والعمل است، مراتب دارد. و علم هم دارای مراتب بسیار زیاده ﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾ [طه: 114] رسول الله صلوات الله علیه، مأموریت دارد که تمنّا کند از خداوند وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا. پس اینطور نیست که اگر در سوره محمد، خطاب به رسول الله صلوات الله علیه، میشود وَإعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه، إعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ، حالا جمله اول رو بحث میکنیم، بدان که لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه، یعنی پیغمبر نمیدانسته؟ نه اینطور نیست. خیلی مطالب هست که بوده و محال هم بوده است که برای پیغمبر نباشه، اما خداوند میفرماید. از چند باب.یک باب اینکه پیغمبر، مستقل در این جریانات خیر نیست، تایید الهی باید درکار باشه. مطلب دوم از باب إیّاکَ أعْنی وَسْمَعی یا جارَهْ.
حالا، در اینجا، وَإعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه، بدان که لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه مگه نمیدانست پیغمبر؟ پیغمبر که اولُ العارفین و اول العالمین به توحید بود، چطور میفرماید که وَإعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه؟ عرض میکنیم که علم مراتب دارد. علمُ الیقین است، عینُ الیقین است، حقُّ الیقینه، هرکدام هم مراتب دارند. معرفت بالله مراتب دارد، عبادت الله مراتب دارد و آخر هم ندارد. چنانکه میفرماید ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾ [الحجر: 99]. یقین چیه؟ این یقین حد خاصی نیست که معنی موت کردند. نخیر، این حتَّی آخر ندارد. مادام که بندهای، خدا را عبادت کن. من تا هستم بندهام، حد ندارم. اگر غیر، إلی غیرُ النهایه هستم که اهل بهشت اینطورن دیگه. اهل جنّت إلی غیر النهایه به اراد الله هستند. اینها همیشه عبادت کنند حق را؟ همیشه قدم در راه معرفت حق بردارند؟ خب بله. پس این حتّی، آخر ندارد. یک حتّی ای است که آخر دارد، یک حتّی ای است که آخر نداره. حالا، وَإعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه بدان، یعنی مزید علم، مزید معرفت، علم در بعد عقیده، علم در بعد عمل، علم در بعد عبادت، چیزهایی که مربوط است به خود رسول الله صلوات الله علیه، و از باب إیّاکَ أعْنی وَسْمَعی یا جارَهْ، یعنی وقتی که خدا به پیغمبر میگه إعْلَمْ، دیگران چه؟ دیگران به طریق اولی. وقتی که خدا به پیغمبر میفرماید ﴿لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ﴾ [لقمان: 13] پس دیگران چه؟ این جهت دوم است که از باب إیّاکَ أعْنی وَسْمَعی یا جارَهْ است.خب، این مختصری که در باب علم بحث میکنیم.
حالا، ما سوالاتی که در باب خمس داریم. یک، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ [الأنفال: 41]. ما إعْلَمُوا رو وقتی در کلّ آیات إعْلَموا مراجعه میکنیم، میبینیم که در عقاید است و در معارف است و در تنبّهات است و در چه است و در چه. إعْلَموا در احکام ما نداریم. شما در تمام این بیست و سه آیه شریفهای که لفظ علم درش ذکر شده است، لفظ إعْلَموا ذکر شده است، بیست و هفت آیه، تمامش موارد عرض میشود که معرفتی است، عقیدتی است، اصلی است، تنبّهی است. اما إعْلَمْ نماز واجب است، إعْلَمْ روزه واجب است، إعْلَمْ جهاد واجب است، إعْلَمْ چه حرام است، إعْلَمْ چه واجب است، اینها رو ما نداریم. چطور شد در باب خمس، اون هم فقط یک آیه، آقایون توجه بفرمایید، یادداشت کنید. در باب خمس، اون هم یک آیه در کلّ قرآن شریف، وَأعْلَموا فرمود. این یک سوال. سوال دوم، آیا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ، این غنیمت چیست؟ آیا غنیمت، فقط غنیمت جنگی است؟ چنانچه براش ادّلهای می تراشند و حال اینکه خود برادران سنّی میگن، لغتاً غنیمت، غنیمت جنگی فقط نیست. مثلاً در احکام القرآن قرطبی، تحقیق میکنند. میگوید غنیمت از نظر لغت، هر بهره و درآمدی است که انسان داره. حالا یا به سعی یا مِنْ دونِ سعیْ. وَلکنْ إصْطَلَحَ شَرعاً فی غَنائِمِ دَارِ الحَرب. این رو قبول نمیکنیم ما. شرعاً و چه، اصطلاح و … حالا، از نظر لغوی اینطور، ولکن مطلب، مطلب دیگره. آیا وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء،ٍ در زمینه جنگ است که آیات در زمینه جنگه؟ یا نخیر، مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ، کلّ غنائم رو میگیرد به طورکلّی؟ تمام آنچه را که شما بهره بردید از نوشتنها، از گفتنها، از عمل کردنها، از سلب و ایجابها، از سعی ها، کارهای خودتون که نتیجه حقوقی دارد، یا نتیجه معنوی دارد که باز حقوق درش ایجاد میشه، مثل سرقفلی دیگه، سرقفلی نتیجه مشت پر کنی که مثلاً نیستش که، چیزهایی که نتیجه مالی دارد یا در مرحله اولی یا در مرحله بعدی، وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، به وجهٍ عام، این هم یک احتمال. احتمال سوم که تاکنون من ندیدم و خودم هم در تفسیر ننوشتم، اینه. درست توجه کنید، وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ، مگه غَنِمْتُمْ ماضی نیست؟ غَنِمْتُمْ ماضی است دیگه. درست است، وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ از فاء استفاده اشاره شرط میکنه. یعنی إنْ غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ. ولکن، اینجا مُمَحض در شرط نیست. احیاناً چیزی مُمَحض در شرط است، إنْ غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء، {09:57}. چون اونی که مُمَحض در شرط باشه، این منسلخ از زمانه. یا اگر هم زمان رو شامل بشه، از حالا بعد میگیره، قبل رو نمیگیره. إنْ جَاءَ زِیدٌ، {10:00} قبل رو نمیگیره. إنْ قَال زِیدٌ، قول قبل رو نمیگیره، مگر به دلیل قاطع دیگر. حالا، در اینجا وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ، نه ممحض در شرط است، نفرمود إنْ غَنِمتُم مِنْ شَیء، نه ممحض در اخبار است، برای اینکه فا داره. وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، الی آخر. سوال دوم اینه، آیا میشود ما این احتمال رو، سوم، میشود این احتمال رو از آیه استفاده کنیم که غَنِمْتُمْ یعنی ماضی؟ ولی مضارع رو هم میگیره؟ چرا ماضی؟ غَنِمْتُمْ. چرا مضارع رو هم میگیره؟ لمحه شرط، فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ. پس مثلث زمان رو شامله. یعنی از وقتی شما غنیمت داشته اید و حالا، خواهید داشت و بعداً خواهید داشت، در مثلث زمان باید خمس بدید. ممکن است این استفاده رو بکنیم یا نه؟ مطلب جدیده خب. از نظر احتمال جدیده. فکر کنید آقایون ببینید میشه یا نه؟ ظاهراً میشه. وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ، الی آخر. این احتمال سوم. سوال چهارم، آیا این مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، یک خمس درست میکنه یا چهار خمس درست میکنه؟ یا شش خمس درست میکنه؟ این هم سوال جدیدی است. این رو ما قبلاً ننوشتیم و نگفتیم.
ببینید، سه احتمال در اینجا هست، احتمال رو البته عرض میکنیم. اول، اونی که گفتند و میگویند و همه میگویند که وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ یعنی همون خمس، وَلِذِي الْقُرْبَى یعنی همون خمس، غیر اون نیست. وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ یعنی همون خمس. یعنی یک خمس است بین شش دسته تقسیم میشه. یه احتماله. احتمال دوم اینکه، نخیر، تعبیر رو ملاحظه کنید. نفرمود وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ خُمُسَهُ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ که خمس تکرار شه. یک خمس بین همه، نه. فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ. خب، لِلَّهِ خُمُسَهُ یعنی چه؟ یعنی یک پنجم مال خداست دیگه. وَلِلرَّسُول خُمُسَه. یعنی خمس دوم، دقت کنید. عبارت فرق کرد ها، اگر میفرمود که وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ، فَأنَّ خُمُسَهُ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ و فلان، خُمُسَهُ تکرار میشد. اما در اینجا، فَأنَّ خُمُسَهُ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ خُمُسَه وَلِذِي الْقُرْبَى خُمُسَه وَالْيَتَامَى (صحبت حضار) الان عرض میکنم. اگه شش تا باشه، هیچی نمیمونه. وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْيَتَامَى خُمُسَه وَالْمَسَاكِينِ خُمُسَه وَابْنِ السَّبِيلِ خُمُسَه، این احتمال میره کنار، از دور خارج. ولکن احتمال سوم چی؟ ببینید،. وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، این یک خمس. وَلِلرَّسُولِ، دو خمس. وَلِذِي الْقُرْبَى، سه خمس. همه ل داشت، بقیه ل نداره. بقیه ل نداره، همش یکیه، وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ خُمُسَه، چهار خمسه. سه خمس مال لِلَّهِ، وَلِلرَّسُولِ، وَلِذِي الْقُرْبَى و یک خمس هم مال وَالْيَتَامَى، وَالْمَسَاكِينِ، وَابْنِ السَّبِيلِ، بازی نمیخوایم بکنیم با الفاظ ها. یعنی ما جوری باید بحث کنیم که در گذشته و در آینده و در حال، یعنی هر چی بگن، ما گفته باشیم و بر مبنای احتمالات ما جواب رو از خود قرآن عرض میشود که داده باشیم. این هم عرض میشود که یک سوال. سوال چندم بود؟ چهارم.
پنجم، خب، ﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾ [الأنفال: 41] یعنی چه؟ آیا این ل، لِ ملکیّت است؟ لِ اختصاص است؟ حالا، اگر لِ ملکیّته، اختصاص هم ملکیّته دیگه. اگر لِ ملکیّت است، ملکیّت ذاتیّه است یا ملکیّت عرضِّیه است؟ یا هیچکدام نیست؟ آدم خیال میکنه هیچکدام نیست، پس چه است؟ چطور؟ ببینید، فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، یعنی ملک ذاتی. خب همه چیز ملک ذاتی خداست. مگر از ملک ذاتی خدا چیزی از کائنات خارج میشه که حالا بگیم مال تو، آقا این کت شما مال شما، با اینکه عرَضیه، خب مال شماست دیگه، مال شما یعنی چه؟ تحصیل حاصله. ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ [المائدة: 120] ملک ذاتی است. مِلکُ السَّمَاوَاتِ و مُلْكُ السَّمَاوَاتِ، همه، ذاتاً مال خداست. اگر خدا میشد از خدایی منعزل بشه، ملک خدا هم از خدا مُنعزل میشه. ملک خدا از خدا منعزل نمیشه. منعزل شدن ملک خدا از خدا و اینکه این ملک بماند، این خارج است از توحید در الوهیّت. این در باب معرفیّات، عرض میشود که بَیّنه. پس فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، ملک ذاتی غیر قابل انفصال نیست،یک. دو، فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، ملک عرَضی، بدتر. خدا مالک عرضی بشه، دو تا اشکال دارهو مالک عرضی نمیشود باشد تا چه رسد بشود. آقا این مال تو نبود، حالا مال تو بشه. این مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء، خمسش مال خدا عرضاً نبود حالا مال خدا باشه. اولش که، اولش هم همینطور. مال خدا ذاتاً نبود، حالا، مال خدا بشه. پس این نه ملک ذاتی میتواند باشد و نه ملک عرَضی. می مانه فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ. خب، سوال پنجم
(صحبت حضار) خب، فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُول، لرَّسُولِ به چه حساب است؟ به همون حسابی که اشاره فرمودید، در راه رسالت؟ یا نه ملک رسول است به بچه هاش میده؟ وَلِذِي الْقُرْبَى، ذِي الْقُرْبَى کی اند؟ آیا ِذِي الْقُرْبَى، احتمالات، ِذِي الْقُرْبَى، قوم و خویش های دهنده خمس اند؟ دهنده خمس برای قوم و خویشهاش، مقداری از خمسه، ولو غنی باشند. اگه فقیر باشند که مساکین بعدش هست دیگه. اگه فقیر باشن که مساکین بعدش هست. پس فقیر نباشند. اگر خویشاوندانی که فقیر نیستند و غنی هستند، به عنوانی که ذوی القربی هستند، ِذِي الْقُرْبَى هستند، شما از خمس به اونها بدید؟ اینه؟ یا نه. ِذِي الْقُرْبَى، ذی قربَ الرَسوله؟ حالا، اگر ِذِي الْقُرْبَى، ذی قربَ الرَسول باشد، ذی قُربی، یعنی تمام بستگان به رسول؟ دور و نزدیک و همه رو میگیره در طول خط، در طول تاریخ؟ اینه مطلب؟ یا نه، ِذِي الْقُرْبَى، أفعَلِ تفضیله. قُربی مؤنث أقرَبه. أقْرَبُ مَنْ هُوَ الی الرَسولْ، أقْرَبَ مَنْ کَانَ الی الرَسولْ، خب أقْرَبَ مَنْ کَانَ الی الرَسولْ، زمان دارد یا زمان ندارد؟ و این أقربیّت، أقربیّت نسبی است؟ یا أقربیّت معرفتی است؟ یا أقربیّت در هر دو بعد است؟ این هم مطلبی است.
خب، وَلِذِي الْقُرْبَى بعدش، سوال ششم، وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ، اگه در عدد من اشتباه میکنم، خودتون درست کنید، ششمه حالا؟ هفتم. سوال هفتم، وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ، دو سواله. یک سوال این است که اینجا چرا لام نیومد؟ آیا اون سه تای اول، ملک است و اختصاص است؟ بقیه ملک و اختصاص نیست؟ به غیر اینها هم بدیم مانعی نداره؟ اونوقت در اینجا، فاصله لام در اول آمد، لِ لِ لِ، ولی در اینجا یک دونه ل نداره اصلاً. وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى، ببخشید، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى﴾ [الأنفال: 41] لِ نداره، یک دونه ام نداره. یک دونه ل هم نداره. ﴿وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الأنفال: 41] لِ اش عطفه. هم لِ اش عطفه، هم تکرار نیست. در دو بعد با اون سه مرحله اولی عرض میشود که فرق دارد. این یک سوال.
(صحبت حضار)
حالا، مطلب دوم، آیا وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ، یَتامَانا، مَساکینِنا، وَابْنِ السَّبِيلِنا، که پیغمبر بزرگوار باشه؟ آخه محور پیغمبره دیگه در اینجا. خدا که یَتامی و مساکین ندارد که. خدا بچه یتیم داشته باشد و مثل اینها که نیستش که. پس پیغمبر در اینجا. بعد دوم در اینجا پیغمبر است که، وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، لِلَّهِ معلوم، وَلِلرَّسُولِ. ذِي الْقُرْبَى در معنای دوم که ذی قُربَ الرَسول باشه، حاشیه رسوله. رسول دو حاشیه داره، به این احتمال. حاشیه اول رسول، ذی قُربَ الرَسول است که أئمّه علیهم السلام باشند. حاشیه دوم رسول، عبارت میشود از أنْ یَتامَی الرَسولْ، مَسَاکینَ الرَسولْ، ابْنَ السَبیلِ الرَسولْ. خب اینکه در زمان پیغمبر که، نه پیغمبر یتیمی داشت، نه مسکینی داشت، نه ابنَ السبیلی داشت، از هیچ موردی نداره، جنگ هم میشد، چقدر جنگ شد در مدینه.
(صحبت حضار)
اگر رسول باشد، یعنی سادات. میشه این رو قبول کرد؟ که وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ، هم مال رسول باشد چنانکه ذِي الْقُرْبَى مال رسوله؟ نباید حالا، بحث کنیم، ولی خیلی واضح است که نمیشه. به چند جهت، یه جهتش رو حالا رو عرض میکنیم. برای اینکه وقتی آیه وارد میشه، هفت هشت سال همین آیه مورد عمل باید باشه. این هفت هشت سال که آیه مورد عمله، یک دونه یتامی و مساکین و ابن السبیل هم پیغمبر نداره. نداره، یک فرزند دارد فاطمه سلام الله علیها، اون هم بعد از خودش فوت کرد. بعد از خودش شهید شد. یتامی و مساکین و ابنُ السبیل، در زمان پیغمبر نیست. امکان دارد یک حکمی وارد بشه، هشت نه سال، این سال دوم رسالته این آیه، هشت سال این آیه مورد عمل ندارد، حالا که نداره، پس هر چی درآمد کردند، حالا جنگ، فقط جنگ، اگه کلّه که کلّ است، هرچه درآمد کردند، یتامی و مساکین و ابن السبیل رو بذاریم کنار. هر وقت که پیغمبر فوت کرد، بعد پیغمبر یتامی و مساکین و ابن السبیل بود، بهشون بدیم، آره دیگه نه؟ یک. دوم اینکه قرآن میگه وَالْيَتَامَى. این الف و لام وَالْيَتَامَى چه الف و لامی است؟ حالا ذِي الْقُرْبَى، مطلب دیگریه. ذِي الْقُرْبَى، از خود قُربی میفهمیم. از خود قُربی که أقرَبِ الاشخاص باشد. اما یَتَامَی، الف لامش یا الف لام جنس یا الف لام استغراق. استغراقه چون جمعه. یعنی مُستَغرَقُ الیَتامَی. اونوقت مُستَغرَقُ الیَتامَی را که اکثریت مطلقه یتامی، یَتامی غیر سیّداند، اینطوره دیگه، برای اینکه اکثریت با سیّد هان؟ نه. مخصوصاً سیّدهایی که آقایون معیّن میکنند که باید از طریق پدر باشه. حتی اگر از طریق پدر و مادر باشد که ما عرض میکنیم، آیا اکثریت مردم، سیّد اند یا غیر سیّد؟ غیر سیّد اند. پس اکثریت یَتامی، مساکین و ابنُ السبیل غیر سیّد اند که توی این اکثریت لا سبیل گذاشته شد و منفی حساب شد، با تقییدی که شما حساب میکنید در روایت در اقواله، میگید که وَ الیَتَامَی یَتاماننا وَ المَساکینَ مَساکینِنا وَابنُ السبیل وَابنُ السَبیلنا. چند سوال شد؟ هشت سوال بله، برگردیم.
اینجا ما یک بحثی داریم که، بحثی که با برادران سنّی داریم و با بعضی از برادران شیعه داریم که آیا خمس در اختصاص غنیمت جنگ است؟ یا نخیر، تمام فوائد و درآمد ها رو خمس شامله؟ برادران سنّی بعضیهاشون توجه ندارند، خیال میکنند غنیمت، غنیمت جنگه. لکن لغتاً اینطور نیست. بعضیها توجه دارند، مثل قُرطُبی در عرض میشود که جامع الاحکام القرآن. ایشون میگوید که از نظر لغت، غنیمت، مخصوص غنیمت جنگ نیست. بلکه آنچه را که به دست بیارید، مِنَ الغَنَمْ. اونچه به دست بیارید حالا یا به صعوبتٍ یا به غیر، منفعتی را که شما بدست بیارید، چه در جنگ باشد، چه در غیر جنگ باشد. ولی بعد میگوید ولکن شرعاً، اصطلاح شده است در غنائم دارُ الحَربْ. این حرفی است که اینها میزنند. حالا، آیا میشود این شرعاً رو ما، لغتاً که اینطور نبود، میشود این شرعاً رو از اینها قبول کنیم؟ آیا همونطوری که صلاه از نظر اصل لغوی، این وَقودُ النور است. وقودُ النار است بقول المطلق، اما در شریعت اسلام، اصطلاح شده به رکعات مخصوصه، آیا میشود مَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ هم که از نظر فوائد و درآمدهاست، اما بگیم در شرع مخصوص شده است به غنائم دارُ الحربْ. میتونیم این رو بگیم یا نه؟ آیا زورمون میرسد این رو بگیم یا نه؟ آیا از قرآن میتونیم این مطلب رو استفاده کنیم؟ یا از روایت میتونیم استفاده کنیم؟ یا غیر قرآن و روایت؟ خب محور قرآنه دیگه. حالا، روی آیات بحث کنیم.
ببینید، اونها حرفی که میزنند برادران سنّی و برادران شیعه میگویند برای در رفتن از تقیّد خمس به غنائم دار الحرب، جواب میدن، اینه، میگویند، وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ، در بین آیات حربه و حرب بدر است. در حرب بدر که معجزه ربّانیه بود که مسلمان ها در اینجا فاتح شدند، با اینکه دو اسب سوار بیشتر، عرض می شود که دو شتر سوار بیشتر نداشتند، اسلحه کم داشتند، افرادشون، اونا هزار تا بودن، اینها سیصد تا بودن، سیصد و سیزده نفر بودن، عرض می شود که سیصد و سیزده نفر کجا، هزار تا کجا؟ اسلحه زیاد اون ها کجا، بی اسلحهای اینها کجا؟ شترها … خدا غلبه داد مسلمین رو و این نعمت خاصّه و رحمت خاصّه ربّانیه نسبت به مسلمین، شد. حالا، این آیه،کسانی که میگن. من این رو میسازم، تا بعد ببینیم چجوری خراب میشه. فعلاً در حال ساختمانیم. ساختمان اون بنایی که باید بعداً خراب شه با دلیل. اما این ساختمان رو با دلیل میسازیم ما ببینیم چجوری میشه.
کسی بگوید که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ [الأنفال: 41]، قبلش آیات حرب است، بعدش هم آیاته حربه. قبلش میفرماید که وَقَاتِلُوهُمْ، آیه سی و نه، ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ [الأنفال: 39]. بعدش ﴿وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا﴾ [الأنفال: 40]. ببینید، یک فَاعْلَمُوا اینجا قبل داره. همه اینها حساب داره توجه کنید، وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا. فَاعْلَمُوا در چه بابه؟ در باب جنگه دیگه. در باب قاتلُهُمْ دیگه. وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا، فَاعْلَمُوا در جوّ جنگ، ﴿أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ﴾ [الأنفال: 40]، باز دنبالش وَاعْلَموا که در باب جنگه. وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ، بعدش چی؟ ﴿إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ﴾ [الأنفال: 41] این، إِنْ كُنْتُمْ، به کجا میخوره؟ به دو تا وَاعْلَموا. یکی وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا إنْ کُنْتُمْ. بعد وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء إنْ کُنْتُمْ. ما در دومی داریم بحث میکنیم. وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء فأنَّ، فلان، إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّه. اگر بودهاید مؤمنین بالله، کجا؟ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا ﴿ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ﴾ [الأنفال: 41] يَوْمَ الْفُرْقَانِ، یومَ البدر بود. ﴿يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [الأنفال: 41]. ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا﴾ [الأنفال: 42] شما پایین بودید، پایین کوه، کسی که پایین کوهه، خب مغلوب میشه دیگه. ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى﴾ [الأنفال: 42] اونها بالا بودند و خیلی هم دور که میتونستن حساب شما رو قشنگ برسن. ﴿وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ﴾ [الأنفال: 42] سواریهای شما هم پایین تر از شما بودند. سواری که بالای کوه نمیتونه بره. ﴿وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ [الأنفال: 42]، ﴿إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ﴾ [الأنفال: 43].
ببینید، تمام این آیات مربوط به جنگ بدر است. قبلاً لمحهای بود راجع به کل جنگ ها، ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ [الأنفال: 39] و بعداً ارتباط میدهد ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ﴾ [الأنفال: 41] را در تحقیقش به ﴿إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ﴾ [الأنفال: 41]. منتها إنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ، متعلقاتی داره، إنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. إِذْ أَنْتُمْ، إنْ کُنْتُمْ، وَمَا أَنْزَلْنَا، إِذْ أَنْتُمْ و همچنین إِذْ يُرِيكَهُم الله وَ إِذْ يُرِيكَهُمُ. تمام این ها متعلق است به چی؟ متعلق است به إنْ کُنْتُمْ. إنْ کُنْتُمْ هم مربوط است به جوّ جنگ بدر. بنابراین کسی اینطوری بیاد بگه، بگه این آیات درسته غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء، این مخصوص به جنگ نیست. اما در جوّ جنگه اصلاً. اگر در جوّ جنگ گفتند شما این پوتین رو بپوش، یا اون سپر رو دستت بگیر، یا اون لباس رو بپوش، یا فلانجا مخفی شو عرض میشود که پشت سنگر، یعنی تو خونت هم همون کار رو بکن؟ نه دیگه، جوّ جنگه. برای تایید این مطلب که اگر بخواد خراب شه، قشنگ خراب شه. چون اگر انسان، ساختمون رو هر چه بلند کنه برای اینکه پاشو بزنه، زودتر خراب شه، این مهم تره. اگر فرض کنیم در داروخانه، گفتش که شما چیزهایی که ما میخوایم داری، یعنی کلنگ؟ یعنی مثلاً دیگ؟ یعنی مثلاً کاه و یونجه؟ خب نه. چیزی که میخوام دواست دیگه. یا در دانشگاه، چیزهایی که ما میخوایم دارین؟ یعنی دروس دیگه. در دانشگاه که مطالب دیگه نیست. حالا، اینجا هم که جوّ جنگ است، در جوّ جنگ که هم قبلش و هم بعدش جوّ جنگ است و مخصوصا ارتباط داد، وَاعْلَمُوا، إنْ کُنْتُمْ. ببینید، اگر ایمان آوردید به خدا وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ، مخصوص يَوْمَ الْفُرْقَانِ. نه مَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا عَلی طولِ الخَط. آیا با این جهات میشود که انسان فکر کند که این غنیمت مخصوص است به غنیمت دارُالحرب و حرف برادران سنّی اینجا به کرسی بنشیند که عرض میشود که این درسته لغتاً غنیمت، مخصوص دار الحرب نیست. اما در اصطلاح شرع مخصوص به غنیمت دار الحربه. این رو ما اول جواب میدیم. مقداری در جواب وارد میشیم، آقایون فکر کنید البته. مقداری در جواب وارد میشیم، فکر کنید.
ببینید، اولاً و ثانیاً، اولاً اگر کسی مطالبی را گفت، اول، دوم، سوم، چهارم، ارتباط صد درصد بهم نداد، تفریع نکرد این، پس اون. اون، پس این. مطالبی رو گفت. آیا میشود گفتش که این مطلب چون قبلش چنین است و بعدش چنان، مربوط به چنین و چنان است؟ خب نه. مخصوصاً در قرآن شریف. در قرآن شریف که هر آیهای موضوع است و هر حکمی موضوع است و این قرینه سیاق، یه دروغی است که گفتهاند. قرینه سیاق یک دروغی است که گفته اند. اگر قرینه سیاق واقعا موقعیت دارد، باید پس اینطور بگیم، إ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ [الأحزاب: 33] خب، بگیم که این کُمْ، همون زن ها هستند. چون اول زن بودند. سیاق دیگه. قرینه سیاق {31:31} است که بیست و سه ضمیر مؤنث که قبل ذکر شده، اکثریت دارند. ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ﴾ [الأحزاب: 33] قبلش، بیست و سه ضمیر مؤنث، إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ، بگید قرینه سیاق میگوید کُمْ یا همون کُنَّ؟. نخیر کُمْ، کُمُه. کُنَّ، کُنَّ است. یا ﴿يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ﴾ [يوسف: 29] چون قبلاً أعْرِضِ یوسفه، پس وَاسْتَغْفِرِي هم، یوسف رو هم مؤنث کنیم برای قرینه سیاق. قرینه سیاق یعنی چه اصلا؟ اصلاً قرینه سیاق رو بندازین کنار از زبونتون. این قرینه نیست اصلاً. بله، بعضی وقتها هست، ولی حساب سیاق نیست. اصل مطلب چیست؟ اصل این است که اگر یک جمله ای گفته شد، این جمله معنای خود را میدهد صد درصد. در زمانها، در مکانها، در اشخاص، در موضوعات. مگر اونکه دلیل قاطع داشته باشیم که این عمومیّت رو تخصیص بده. قضیه بعکس نیست ها! اینطور نیست که اگر شما مطلبی رو در فلان اتاق گفتید، مخصوص اون اتاقه، نخیر. در فلان اتاق گفتید، مطلب شما اگر مخصوص اون اتاقه، باید بگید. آقا این مطلب رو میگم، فقط برای شما. اما اگر شما در یک جلسهای مطلبی را گفتید و نگفتید فقط مال شما، طبیعتُ الحال در این مطلب این است که مال همه است. همه کسانی که شایستگی این مطلب رو دارند. مگر شما دلیل قاطع بیارید که مال اینجا. نه زمان، نه مکان، نه مخاطَبین خاص، نه مخاطِبین خاص حتی، مطلب را معین نمیکند. مطلب خودش صد درصد در کل زمانها و در کل مکانها شامل است، مگر اینکه قرینه قطعی داشته باشیم که این مال زمان خاص است و مکان خاص است و مخاطِبین خاص و مخاطَبین خاص. بنابراین، در مرحله اولی باید این رو عرض کنیم، مخصوصاً در قرآن. در قرآن که صحبت بابُ الاول، بابُ الثانی، فصل اول، فصل الثانی که پشت سرهم مطالب، نخیر، آیات لزوماً نازل شده، بعضی وقتها با هم نازل شده، بعضی وقتها لزوما نازل شده، ولکن بعضیها رو خدا ترتیب داده. خداوند که ترتیب داده، معنیش این است که اول این، بعد اون، این مربوط به اون، اون مربوط به این؟ نخیر. آیات، خودش استقلال داره. مثلاً ﴿قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾ [الأنعام: 91] این هم یک آیه است ولیکن هرجمله استقلال داره. قُلِ الله در طول الخط، قُلِ الله لساناً، حالا، قالاً، علماً، عقیدتاً، معرفتاً، قُلِ الله. خب همین؟ نه. میخواد تقویت بشه، ثُمَّ ذَرْهُمْ. قُلِ الله اگه بخواد تقویت بشه ثُمَّ ذَرْهُمْ میخواد که اول اثبات، بعد نفی اونچه منافی با اثباته. باز مرحله بالاتر، فِي خَوْضِهِمْ. مرحله چهارم، يَلْعَبُونَ. پس تکاملی {34:20}. قُلِ الله مرحله اولای تکامل، ثُمَّ ذَرْهُمْ. مرحله ثانیه، فِي خَوْضِهِمْ. مرحله ثالثه، يَلْعَبُونَ. یعنی این سلب، مرکّب است از سه مرحله. با سه مرحله سلب، اثبات رو تقویت میکنه. یا فرض کنید که آیات دیگر که اگر ما دقت کنیم آیات در این مطلب بسیار زیاد داریم.
حالا،، اگر آیه خمس بین آیات بدر نازل شده است، حتما باید بین آیات جهاد هیچی غیر از جهاد نباشد؟ ما که داریم. آیه حیض در آیات توحید داریم، آیه توحید در آیات چه داریم، زیاد داریم ما در قرآن شریف. مخصوصاً کتاب الله اینجوره که مطالبی رو که از نظر ظاهر از هم دور است و بعید است، خداوند با هم ذکر میکنه. چرا؟ برای اینکه در عمق با هم ارتباط دارند و همه به یک سلک توحیدی منسلکند و به هم عرض میشود که مندغم هستند. بنابراین، اون اصل اولی رو ما در نظر بگیریم که اگر آیهای، در جایی، در زمانی، در مکانی، مخاطَبین خاصی، آیهای نازل شد بین آیاتی که جوّ دیگر دارند، آیا این آیه هم باید جوّ همونا رو داشته باشه؟ نخیر، شامل اونها و دیگرانی که علی طول الخط میتوانند مشمول باشند هم. خب، لغت در مَا غَنِمْتُمْ چی میگه؟ میگوید فوائد. فوائد مخصوص به جنگ نیست. شما چرا فوائد رو مخصوص به جنگ میکنید در اینجا؟ حتی اگر شما در جنگ باشید. اگر در جنگ باشید، به یک آدم پولدار رسیدید، تو جنگید ها، داری شمشیر میزنی، داری خمپاره میزنی، داری میخوری، فلان، به یک آدم پولدار رسیدید، بهش گفتید شما خمسهاتون رو بدهید، یعنی در جنگ بدهید؟ بله در جنگ داره میگه. درست است در جنگ داره میگه، ولی خب اینجا موقعیت خاص هست که داره میگه که موقعیت خاص رو بعداً عرض میکنیم حالا. خب این اولاً.
ثانیاً، کی گفت آیات قبلی مال جنگ بدره؟ حالا ملاحظه کنید، آیه قبلی، اولا، آیه سی و هشت. شروع کنیم از سی و هشت به بعد، ﴿قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ﴾ [الأنفال: 38] این مال این. بعد، اونکه قتال نبود. وَقَاتِلُوهُمْ، همین یک دونه آیه راجع به قتال است، قبل از آیه خمس. اما قتال چیه؟ حالا بحث میکنیم. ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ [الأنفال: 39] قَاتِلُوهُمْ یعنی چه؟ آیا قتل و قتال، فقط قتل جسم است؟ یا قتل فکر است؟ قتل عقیده است؟ قتل دعوت است؟ قتل ظلالت است؟ قتل انحرافه؟ بلکه، والفته، قتل بالاتری است. اینکه ﴿وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ﴾ [البقرة: 217] یعنی قتل بالاتری است. قتل عقیده است. یا ﴿وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ﴾ [البقرة: 191] این شدت و این اکبریّت، یعنی قتل بالاتری است. همونطوری که روح انسان، تقدّم در جسم دارد، اهمیت دارد نسبت به جسم، همچنین خدمت کردن به روح، بالاتر است از خدمت کردن به جسم و زیان رساندن به روح، بالاتر از زیان رساندن به جسمه. جسم در حاشیه روحه. بنابراین قَاتِلُوهُمْ کی گفت فقط این قتال عرض میشود که حارّه؟ قِتالْ بَیْنَ حارٍ و بارد. القِتالْ بارد الدَعَواتْ وَ القِتالْ حَارّ القِتالِ المعمول. خب پس وَقَاتِلُوهُمْ، اضافه بر لفظ قَاتِلُوهُمْ، از خود آیه و آیات دیگر که مناسب با این آیه است، این مطلب رو توجه میکنیم.
تفسیر رو باز کنید. عرض میشود که همین آیه قَاتِلُوهُمْ رو بحث میکنیم. وَ قَاتِلُوهُمْ صفحه 210، اگه کتاب کمه فردا ان شاء الله بیشتر میارم. اینجا آیه رو نقل کردیم ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾ [الأنفال: 39] در آیه دوم کُلُّهُ نداره. وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ. یعنی وَ یَکونُ الطاعَه. طاعت که نتیجه شریعت است دیگه. ما یک شریعت داریم، یک طاعت شریعت. دین عبارت است از طاعت. طاعت، تماماً صد درصد مال خدا باشد، این غایت القُصوای قَاتِلُوهُمْ هست. بعد نوشتیم ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ﴾ [البقرة: 193]. إنَّ القِتالَ {39:21} لاَیَنْهُوا منها تَفَتُّحِ البِلادْ تَوَسعیاً قَضیّهَ القُدرتَ الغاَلِبَه وَ السَهوهِ المتَعالبهَ بَل هُوا فقط دفاع سَلْباً لِأیّتِ الفِتْنَه فَایجابً لِ الدّینْ كُلُّهُ لِلَّهِ فَلاَ یَهدِفْ إذاً إلاّ تَحقیقْ کَلِمَت لاَ إلَه إلاّ الله. مراد از قتال اینه. لاَ إلَه إلاّ الله در لفظ و در عقیده و در عمل و در چه. قَاتِلُوهُمْ برای اینه. وَ لَأنَّ الفِتنَه هِیَ أکْبَرْ مِنَ القَتلْ وَ أشَّدُ مِنَ القَتْلْ فَهِیَ بِأحرَا مِنهُ السَماحا، اگر قتال رو شامل قتال دعوتی و روحی نگیریم، اگر نگیریم. فَهِیَ بِأحرَا مِنهُ السَماحً وَ فَرْضاً للقِتالْ دِفاعا عنِ الفِتنَه إذاَ کَانتْ فِتنهً عنِ الدّینْ بِمُختَلَفِ حَلَقاتِهِ و حُقولِه وَ لاَ تَعنی قَاتِلوهُمْ مقاتِلینَ خصوصا فی زَمانٍ أو مَکان الخاص. این قاتلُوهُمْ مأمورکیه؟ مأمور همونها که اون موقع بودند؟ مگه میشد؟ کسانی که در زمان رسول الله بودند، میشد با تمام کفار مقاتله دموی بکنند و مقاتله دعوتی و دعایتی بکنند با همه؟ اولا، اگر هم میشد چنین مقاتلهای بشه، آیا ﴿وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾ [الأنفال: 39] تحقق پیدا میکرد یا نه؟ ببینید دو مرحله است ها. اولاً، تکلیفی که به کسی میکنند باید بتواند انجام بده یا نه؟ بله. اگر بتواند انجام بده، باید غرض از اون تکلیف، بشود انجام بشه یا نه؟ بله. اینجا هیچکدام نیست. وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ، اولا قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ، خود قَاتِلُوهُمْ به صورت اینکه شامل بشد تمام کسانی که استحقاق مقاتله دارند، نداره. چه مقاتله جسمی و چه مقاتله روحی. روحاً غالب، جسماً غالب.
دوم، حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ، سلب. فتنه ها از بین بره. فتنه جانی، فتنه عقیدتی، فتنه چه، از بین بره. بَعد، ایجابی لاَإلَهَ إلاّ الله، لاَ إلَه، لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ. إلاَّ الله، وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ. مگر امکان دارد در یک زمانی؟ در زمان رسول الله صلوات الله علیه، که همه اش مشغول جنگ بودند ایشون، حتی در داخل مدینه و مکه، چطور امکان داشت که حتی خود رسول الله با مؤمنین، أمر قتال کلّی را برای ازاله فتنه کلیّه و برای اثبات طاعت کلّی لِلّه در کلّ عالم ایجاد کند؟ پس این امر به دسته خاص و در زمان خاص نیست. بلکه این امر به طور متواصله. یعنی مجموعه مسلمان ها در طول زمان ها و مکان ها، وظیفه شون برای تحقیق این نتیجه این است که همیشه این عَلَم أحمَر باید بلند باشه. همیشه این پرچم سرخ، این پرچم سرخ پایین نمیره. مادامی که کفر هست، مادامی که عناد هست، مادامی که قتال هست، جسماً و روحاً، نمیشود مسلمان ها آرام بشن. گرچه شرایط و شروطی و ظروف و زمینههایی دارد. اما وضع اولی سلب است و وضع دومی ایجابه. وضع اول، سلب تمام فتنه ها و فساد ها و کفرها و انحراف ها و این ها و بعداً اثبات به وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ
ملاحظه بفرمایید، وَ لاَ تَعنی قَاتِلوهُمْ مُقاتِلینَ خُصوصاً فی زَمانٍ أو مَکان الخاص إلاّ إذا یُمْکِنْ إذْ لاَ یُمْکِنْ إزَالتهُ الفِتنَهَ ککُلٍّ وَ إیجَابُ الدّینْ كُلُّه لِلَّهِ بِجَمَاعَهِ الخَاصَّ مِنَ المُسلِمینْ أللهُّمَ إلاّ مَا سوفَ یَحْصَلْ بِقُوّاتِ صَاحِبِ الامرعجل الله تعالی فرجه الشریف وَ أمرُ القتال هُنا أمرُ الحال. این جوابشه. اگر مخصوص میکنید به زمان صاحبُ الامر که بله. صاحبُ الامر این قَاتلوهُم رو در هر دو بعد دارن که لاَ یبقی الا قائلِ لاَاله إلاّ الله محمد رسول الله، معلومه. اگر هم مقداری یهود و نصاری موندن، اینها تحت الشعاع هستند. ولکن قَاتِلوهُمْ، آیا قبل از هزار سال خدا امر میکنه؟ نمیشه که. خداوند در زمان نزول وحی خطاب کرد که قَاتِلوهُمْ و مخاطب کی اند؟ مخاطب حاضراند. این مخاطبین حاضر کجا و زمان صاحبُ الامر صلوات الله علیه که چقدر خواهد طول کشید کجا؟ بنابراین حرف سوم باید زد.
حرف سوم این است که محور قضیه که ختم میکند مطلب را سلباً و ایجاباً، زمان صاحبُ الامر صلوات الله علیهِ. ولکن این وظیفه ماست که راه مهدی رو باز کنیم. اینجور نیست که ما بنشینیم، تا اینکه مهدیش بیارن، درست کنیم. نخیر، ما باید ابزار باشیم. اینجور نیست که اگر مهمانی خانه ما میخواد بیاد، هر وقت آمد، بلند شیم و فرش کنیم و آب و جارو کنیم و فلان، نخیر. این مهمان بزرگوار، صاحبُ الامر که تشریف میارن، باید وضع اخلاقی ما، عقیدی ما، روحی ما، معرفتی ما، وضع ظاهری و باطنی ما، مناسب با ایشون باشه. خود را آماده کنیم. درست است. آمادگی ما اونجور نخواهد بود که خودشون تشریف میارن. خود اون حضرت، یأتی بکتابٍ جدید و چه و چه و چه. ولی ما باید که این دالمون شبیه ذال باشه. ملا مکتبی به یکی میگفت که الف بنویس، دال مینوشت. الف بنویس، ذال. بابا اقلاّ شبیه به دال و ذال باشه. عملاً معرفت ما و عقیده ما و عمل ما، شبیه به صاحب الامر باشه. همونطور که امام صاحبُ الامر کتاب الله است، امام ما هم در بعد قدرت ما و در بعد سعی و استطاعت ما، کتاب الله باشه.
حالا، این قَاتِلوهُمْ امر است به کلّ مسلمین علی طول الخط، در هر زمان و در هر زمینه ای هستند که دائماً باید حالت سلب، ایجاب، سلب، ایجاب، خودشون، دیگران، دیگران، دیگران، دیگران، از نظر دفاع عرض میشود که قتال جسمی و از نظر قتال روحی و نفسی که قتال روحی و نفسی مهم تر است، بلکه قدم اول را عرض می شود که این دارد. بله. این تتمّه عبارتم رو هم بخونم اگر فرصت هست، إذاً فَذلکَ أمر بِاستِمرارّیه القِتالْ عَلَی مَدَار الزمن الاسلامی کسِیَاسَتْ لاَ إلَه. إلَه نوشته، یه لاَ اضافه کنید. کسِیاسَت لاَ إلَه ثُمَّ {45:50} دولَه الَحقّ تَحقیقا بِان الله إذاً فلاَ تَعنی قتال…